1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٠٢)- ١٣٩۶/٠٢/١۶ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(١٠٢)- ١٣٩۶/٠٢/١۶ – استاد یزدی زید عزه

تفاوت اخبار و شهادت در کلام اقای بهجت ، صتحب جواهر و فقهاء
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5758
  • |
  • بازدید : 59

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ١٠٢: ١٣٩۶/٠٢/١۶

اخبار و شهادت در بیان مرحوم بهجت

و يستفاد من التعليل في روايات الأذان، الاكتفاء بأذان الموثوق به أو إخباره بدخول الوقت؛ بل القول بالاكتفاء بإخبار الثقة، هو الموافق للسيرة الغير المردوعة إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات، فيعتبر العدالة و التعدّد، إلّا في ما يُكتفىٰ بشاهد و يمين، كما لا يكفي الاثنان في بعض المقامات[1].

 

«و يستفاد من التعليل في روايات الأذان، الاكتفاء بأذان الموثوق به أو إخباره بدخول الوقت»؛ از روایات اذان معلوم می‌شود اذان شخصی که موثوق به باشد یا اگر اذان هم نگفت، به دخول وقت خبر بدهد، کافی است.

شاگرد: موثوق به با ثقه از منظر خبری فرق می‌کند؟….

استاد: نه، بل برای ترقی در اکتفاء نیست. عبارت نمی‌گوید که به اذان موثوق به و اخبار او و بلکه به اخبار ثقه اکتفاء‌می‌شود. بلکه موافقت آن با سیره را می‌گوید. کلمه بل به یستفاد من التعلیل می‌خورد. در فقه و وزن استدلال سیره با یستفاد من التعلیل خیلی تفاوت می‌کنند.

شاگرد: قبل از بل نیست به این خبر خاص، اطمینان هست؟ شخص باید نسبت به اخبار اطمینان داشته باشد؟

استاد: در اینجا اصلاً صحبت سر اطمینان نیست.

شاگرد:‌نمی‌تواند به آن خبر وثوق داشته باشد؟

استاد: می‌تواند اما وثوق ظنی است. موثوق به است. اما نه این‌که از آن اطمینان حاصل شود. چون بحث ایشان در این است که از علم و اطمینان، متمکن نیست. ابتدا فرمودند « و بالجمله و الاظهر من الروایات الاکفتاء بمطلق الظن فی صورت عدم امکان تحصیل العلم و ما بمنزلته». که اطمینان قطعاً در آن بود یا احتمال اینکه توسعه‌ای هم داشت. « وعدم الاکتفاء بغیر الاطمینانی للمتمکن من تحصیل العلم او الاطمینان». در دست خط ایشان «للمتمکن» بود. نه «للتمکن». «و السیره موافقه للتجویز اثیاتا»؛ تجویز عمل به ظن در صورت عدم تمکن. « و نفیا»؛ اکتفاء به غیر اطمینانی در صورت تمکن جایز نیست.

در « یوید ما مر» پیرامون «اثباتا» ‌صحبت می کنند. در «نفیا»‌گفتند وقتی تمکن هستی غیر اطمینانی کافی نیست. در «اثباتا» گفتند وقتی متمکن نیستید اکتفاء به غیر اطمینانی هم جایز است. لذا «یوید» به‌معنای تأیید اکتفاء به ظن غیر اطمینانی در صورت عدم تمکن است. در این فضا می‌فرمایند« و یستفاد من التعلیل فی روایت الاذان … ». در روایات اطمینان نبود. زیرا در تعلیل، اطمینان نبود. بلکه می‌گفت مئتمن، خبره، اشد مواظبتا علی الوقت است. از تعلیل این استفاده می‌شود.

 

برو به 0:04:46

کلمه «بل» برای ترقی در حکم نیست. بلکه برای ترقی در دلیل است. «الاکتفاء بالاذان الموثوق به» حکم می‌باشد. دلیل آن تعلیلی که در روایت اذان می‌باشد، است. این حکم ترقی پیدا نمی‌کند. بلکه همین حکم از ناحیه دلیل، ترقی می‌کند. «بل القول بالاكتفاء بإخبار الثقة» که موضوع حکم قبلی هم بود از حیث دلیل بالاتر می‌رود،‌صرف تعلیل روایات نیست. «هو الموافق للسيرة الغير المردوعة»؛ اکتفاء سیره به واحد عدل از حیث دلیلیت خیلی بالاتر از استفاده از دلیل چند روایت است. تعلیل چند روایت استفاده از کلامی است که وصول آن ظنی است و استدلال آن هم ظهور است. اما سیره از آن‌ها اولویت دارد. لذا کلمه «بل» ترقی در دلیل می‌باشد نه ترقی در مدلول یا موضوع. موضوع و حکم تغییری نمی‌کند.

شاگرد: ثقه و موثوق تفاوتی ندارد؟

استاد: در «بل»؟

شاگرد: بله

استاد: در «بل القول» نمی‌خواهد موضوع یا حکم را بالا ببرند. بلکه دلیل را بالا می‌برند.

شاگرد: چون در اصول، دو کلمه موثوق  به و ثقه در معنای خودشان به کار می‌روند، به نظر می‌رسد ظاهر آن در اینجا نیز همین باشد.

شاگرد٢: در اینجا نگفته الاذان الموثوق به بلکه می‌گوید اذان الموثوق به. اضافه می‌باشد. یعنی شخص موثوق به.

استاد: آنچه که شما در تفاوت خبر ثقه و خبر موثوق الصدور می‌فرمایید، در جایی است که شخص مخبر چیزی را خبر می‌دهد. خودش مباشرتا خبر می‌دهد. مثلاً کسی مثل زراره از امام نقل می‌کند. در اصول این خبر را به خبر ثقه و موثوق الصدور تبدیل نمی‌کنید. زیرا خود این شخص را نگاه می‌کنید. بله اگر فقاهت را دخالت بدهید، معنا دارد. مثلاً می‌گویید ولو روایت موثق نیست اما فقاهتم را دخالت می‌دهم و از قرائن می‌فهمم که این روایت موثوق الصدور است. اما آن اصطلاح در جایی است که می‌خواهند یک حکمی را بگویند. از دیگری نقل می‌کند و وقتی این وسائط را نگاه می‌کنید محتوا برای شما موثوق الصدور می‌شود. ولو راوی ثقه نباشد. یا ثقه هست اما محتوی موثوق الصدور نیست.

اما در اینجا موذن از امام چیزی را نقل نمی‌کند، خبر دیگری خبر نمی‌دهد بلکه خودش از یک موضوع خبر می‌دهد.در اینجا نمی‌توان بین خبر موثوق الصدور و خبر ثقه فرق گذاشت. در اینجا موثوق الصدور و موثوق به است. یعنی به خودش وثوق دارید که دروغ نمی‌گوید. البته حدسیات و خبرویت را بعداً مطرح می‌کنند. فعلاً صحبت از خبرویت نیست. یعنی صحبت از عن حس می‌باشد.

به نظرم در مصباح الفقیه بین اخبار عن حس و عن حدس تفاوت گذاشته بودند.

« بل القول بالاكتفاء بإخبار الثقة، هو الموافق للسيرة الغير المردوعة»؛ ردعی به آن نرسیده است. تنها در یک جا به این سیره که به یک نفر اکتفاء می‌کنند، آمده است.

«إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات»؛ درجایی‌که کسی علیه دیگری ادعایی دارد و نزاعی درکار می‌باشد، اخبار یک نفر کافی نیست. لذا باید در آن جا بینه باشد. «فيعتبر العدالة و التعدّد»؛ اولاً عدالت شرعیه نیاز است. یعنی اصرار بر صغائر نباشد و ارتکاب کبیره هم نباشد. لذا در بینه شرعیه راستگویی کافی نیست. دومین چیزی که نیاز است تعدد است. باید دو نفر باشند.

 

برو به 0:10:06

«إلّا في ما يُكتفىٰ بشاهد و يمين»؛ مگر در امور مالی. در حقوق الله دو شاهد می‌خواهد. در موارد خاصه مثل طلاق و نکاح هم دو شاهد نیاز است. اما در امور مالیه یک شاهد هم کافی است. کما این‌که در موارد یک شاهد و قسم مدعی، حکم تمام می‌شود. به یک مرد و دو زن هم حکم می‌شود.

«كما لا يكفي الاثنان في بعض المقامات»؛ در برخی از مقامات دو شاهد هم کافی نیست. مثل حد زنا. حتماً باید چهار شاهد باشد. پس وقتی در این خصوصیات وارد مقام دعوای و خصومات می‌شوید به این نحو است. مقاماتی هم که دو شاهد کافی نیست، مقاماتی است که اصل آن حق الله است. در حق الله زن به تنهایی کافی نیست. فقط در مواردی امراتان و یک شاهد کافی است. اما در برخی از موارد کافی نیست. یعنی یک مرد و دو شاهد زن کافی نیست مثل رؤیت هلال.

البته با این عبارت «فی مقام الدعاوی و الخصومات» در فضای شهادت رفتند. کلمه اخبار را ببینید. فرمودند الا فی مقام الدعاوی. در مقام دعاوی اخبار خاصی است. اگر احتمالی که عرض کردم درست باشد، در آن احتمال، نگاه کردن به اخبار از باب مرآتیت نیست. بلکه از باب موضوعیت دادن و عزیمت قرار دادن محتوای آن می‌باشد. این فضای شهادت است.

 

تفاوت اخبار و شهادت در کلام صاحب جواهر

مرحوم صاحب جواهر عبارت دیگری دارند که می‌تواند ضابطه باشد. فرمودند:

و أما شهادة العدلين ففي الذخيرة أن ظاهر أكثر الأصحاب الاكتفاء بها[2]

در ادامه در مقام اشکال به صاحب ذخیره می‌فرمایند:

و فيه- بعد إمكان منع عدم نهوضه، و إلا لم يكن دليل للشهادة أيضا- أن المقام باعتبار عمومية المخبريه، و عدم تعلقه بخاص أقرب إلى اندراجه في قسم الاخبار من الشهادة، نعم قد يومي إلى عدم اعتباره اشتهار عدم التعويل على أذان العدل العارف للمتمكن، كما أنه قد يومي إلى اعتباره صحيح زرارة الآتي المتضمن للاخبار لمن غره القمر فصلى بليل، بناء على عدم الفرق في قبوله بين الوقت و خارجه، بل في الوسائل استدل بخبر القزوين المروي عن العيون الذي ستسمعه فيما يأتي، لكن فيه أنه مع التعذر عن‌العلم بالحبس، و على كل حال لا ريب في أن الأحوط إن لم يكن الأقوى اعتبار العلم و عدم الاكتفاء بالشهادة فضلا عن الخبر، و الله أعلم[3]

«و فيه- بعد إمكان منع عدم نهوضه، و إلا لم يكن دليل للشهادة أيضا- أن المقام باعتبار عمومية المخبريه، و عدم تعلقه بخاص أقرب إلى اندراجه في قسم الاخبار من الشهادة»؛ عبارت اقرب به یک نحو ضابطه ای است که از کلام ایشان استفاده می‌شود. شهادت اخبار است. اگر خبری می‌دهید که مربوط به شخص خاص و موضوع خاص می‌باشد، شهادت است. اما اگر از موضوع خاص خبر می‌دهید، مربوط به شخص خاص نیست بلکه به همه مردم مربوط است. این اخبار است.

«ان المقام»؛ مقام این است که خبر می‌دهد که وقت شده است. موذن اذان می‌گوید و یا دیگری خبر می‌دهد که اذان شده است. این اخبار مربوط به کسی نیست. یک موضوع خارجی است که برای همه می‌باشد. این مقام اخبار است.

اما اگر راجع به زید حرف بزند که این کتاب برای زید است یا زید این کار را کرده- راجع به شخص خاص سخن گفته است- این شهادت است.

شاگرد: مآل آن به تفاوت بین فتوا و حکم بر نمی‌گردد؟

استاد: حکم می‌تواند به اموری که به عموم مربوط است، برگردد. مثل رویت هلال.

که البته رؤیت می‌تواند به‌عنوان اشکال به ایشان مطرح شود. ایشان می‌فرمایند آن چه که به عموم مربوط است و حق خاص نیست، به اخبار اقرب است. درحالی‌که خود شما می‌گویید که رویت هلال به شهادت عدلین به کار می‌رود. از تعبیر شهادت استفاده می‌کنند. آیا مسامحه یا توسعه در تعبیر است؟ یا خود شهادت است و مربوط به عموم است؟

 

برو به 0:15:27

شاگرد: فرمودید که یک حیثی دارد که باید حاکم نظر بدهد. یعنی به یک معنایی به حکم و شهادت  در رؤیت هلال بر می‌گردد.

استاد: در رویت هلال هم که به حاکم شرع مربوط می‌شود، درجایی‌که حاکم می‌خواهد حکم کند و حَکَمتُ را بگوید. قضایایی هم دارد که در نجف مرحوم نائینی و دیگران بعد از بینه حَکَمتُ را گفته اند.

شاگرد: برای افراد خاصی حکم کردند؟

استاد: یعنی برای مقلدین خودشان حکم کردند؟

شاگرد: یا برای کسانی که ایشان را به‌عنوان حاکم قبول دارند و بسط ید را برای ایشان قبول دارند.

استاد: مرحوم صاحب جواهر که می‌فرمایند اخبار عام است. در مورد رویت هلال ثابت نیست. زیرا با این‌که رویت هلال مربوط به عموم است اما به نحوی پشتوانه آن حکم حاکمی است که به افرادی مربوط می‌شود که او را به‌عنوان حاکم قبول دارند. اما دخول وقت به این ربطی ندارد که کسی حاکم باشد یا نه. می‌خواهند نماز بخوانند، حاکم باشد یا نباشد. شیعه و سنی و … .

تنها اشکالی می‌ماند که هم به عرض بنده و هم به ایشان وارد است. آیا در رویت هلال برای شخص واحد، تعبیر شهادت می‌شود یا نه؟ آیا تنها برای حاکم شرع به شهادت عدلین هلال ثابت می‌شود؟ یا عند المکلف نفسه هم ثابت می‌شود؟ یک نفر در بیابان است. به دونفر می‌رسد که آن‌ها شهادت می‌دهند که ما هلال را دیده‌ایم. در فقه به چه چیزی تعبیر می‌کنید؟ می‌گویید برای این شخص واحد بدون اینکه به حاکم شرع مربوط باشد، رویت هلال ثابت می‌شود. بینه و شهادت عدلین برای او آمد. یعنی موارد مختلفی هست که مربوط به شخص است اما شخص او موضوعیت ندارد. بااین‌حال از تعبیر بینه و شهادت استفاده می‌شود.

مگر این‌که در اینجا بگوییم که آن دو نفر برای شخص او کاری را محقق می‌کنند. نه این‌که چیز کلی‌ای را بگویند که برای شخص او نباشد.

ایشان مطالب خوبی را فرمودند.

شاگرد: مطلب واضح نشد.

استاد: فرموده بودند شهادت عدلین در وقت از چه بابی کافی است. از باب شهادت است؟ فرمودند:

و إن كان لم يحضرني شي‌ء من ذلك بحيث يكون شاملا لما نحن فيه من حيث أنها شهادة، و إلا فالاستناد إلى أدلة خبر الواحد يقضي بعدم اختصاصها بذلك، اللهم إلا أن يحتج بها لها، ثم استفادة التعدد مما دل على اعتباره في كل شهادة، مع دعوى أن المقام منها، فحينئذ لا يكتفى بالعدل الواحد كما استظهره في الذخيرة أيضا، قال: لفقد الدليل، و مفهوم آية التثبت غير ناهض[4]

«لعلها لعموم ما دل علی قبولها». به معنای شهادت عدلین و بینه می‌باشد. «و إن كان لم يحضرني شي‌ء من ذلك بحيث يكون شاملا لما نحن فيه من حيث أنها شهادة»؛ در مانحن فیه که اصحاب گفته اند متمکن از علم نمی‌تواند به ظن عمل کند، آیا دلیلی دال بر این‌که شهادت کافی است وجود دارد؟ یعنی ولو از تحصیل علم متمکن باشد، آیا می‌تواند به بینه عمل کند؟ ایشان می‌فرمایند دلیل که مانحن فیه را هم بگیرد در ذهنم حاضر نیست.

«و إلا»؛ یعنی اگر از حیث شهادت به اخبار به دخول وقت نگاه نکنیم.

«فالاستناد إلى أدلة خبر الواحد»؛ به ادله خبر واحد نگاه کنیم نه ادله شهادت، «يقضي بعدم اختصاصها بذلك»؛ به دو شاهد نیازی نیست. از تحصیل علم متمکن هستید و یک نفر واحد خبر می‌دهد، ادله خبر واحد می‌گوید که او را تصدیق کن.

 

برو به 0:20:05

«اللهم إلا أن يحتج بها لها»؛ کسی می‌گوید به وسیله ادله خبر واحد، عدلین را از باب شهادت، حجت قرار می‌دهیم، نه از باب خبر که یکی هم کافی باشد. پس دلیل حجیت خبر است اما مدلول شهادت عدلین است. نه اخبار آن‌ها.

شاگرد: ادله خبر واحد یکی را کافی می‌داند پس چرا دو تا شد؟

استاد: ادله خبر واحد هم یکی را کافی می‌داند و هم شهادت شهود را. اینجا فعلاً می‌گوییم خبر واحد به‌عنوان شهادت حجت می‌باشد. چون خبر واحد است دو عادل را تصدیق می‌کنیم. اما چون سائر ادله شهادت می‌گوید که در شهادت باید دو نفر باشند، دو نفر را شرط می‌کنیم. پس دو دلیل مکمل هم شدند. یک دلیل می‌گوید که صدّقه . دلیل دیگر می‌گوید که چون شهادت است باید دو نفر باشند. ادله خبر واحد می‌گوید که بینه را از باب شهادت و غیر باب شهادت قبول کن. وقتی از باب شهادت قبول کردید، دلیل دیگر شهادت می‌گوید که لایقبل الشهاده الا اذا کان متعددا.

«ثم استفادة التعدد مما دل على اعتباره في كل شهادة»؛ پس وقتی شهادت شد باید متعدد باشد.

«مع دعوى أن المقام منها»؛‌اگر مقام، مقام شهادت باشد، دراین‌صورت به آن اکتفاء ‌نمی‌شود. درست است که خبر واحد شامل عدل می‌شود اما دلیل دیگر می‌گوید که چون شهادت است، باید دو نفر باشند.

«فحينئذ لا يكتفى بالعدل الواحد كما استظهره في الذخيرة أيضا»؛ صاحب ذخیره فرمودند که چون مقام شهادت است، پس تعدد هم نیاز است.

شاگرد: مرادشان از مقام شهادت چیست. اگر اخبار در موضوعات باشد که خبر واحد است.

استاد: مقصود ایشان از شهادت این است که وقتی کسی می‌گوید که امام به این نحو حکم کردند، شهادت نیست. بلکه خبر است. مثلاً مقلدی که می‌گوید حکم شرعی این است. دو مجتهد نباید شهادت و فتوا بدهند که حکم خدا این است. بلکه یکی هم کافی است. اما کسی که در مورد موضوعی حرف می‌زند شهادت است.

شاگرد: پس ایشان خبر دو موضوعات را شهادت گرفتند.

استاد: بله. اما میخواهند در ادامه آن را نفی کنند.

« قال: لفقد الدليل، و مفهوم آية التثبت غير ناهض»؛ مفهوم آن این است که «ان جائکم فاسق فتبینوا». تثبتوا. یعنی اگر فاسق نبود لاتبینوا. ولو یکی باشد. ایشان گفتند که این مفهوم کافی نیست.

« و فیه»؛ رد صاحب جواهر است. از عبارت رد صاحب جواهر بر ذخیره می‌توانیم، فرق میان آن دو را اصطیاد کنیم. فرق بین شهادت و اخبار را اصطیاد کنیم.

«و فيه- بعد إمكان منع عدم نهوضه»؛ مفهوم آیه تبین می‌تواند دال بر آن باشد. «و إلا لم يكن دليل للشهادة أيضا»؛ اگر نمی‌تواند دلیل باشد، پس برای شهادت هم نمی‌تواند دلیل باشد. زیرا قوام شهادت به خبر متعدد آن می‌باشد و در مانحن فیه هم موضوع است. پس اگر مفهوم نمی‌گوید که او را تصدیق بکن برای شهادت هم نمی‌شود. نکته ی دقیقی است. ایشان- صاحب ذخیره- گفتند که ادله خبر واحد یک شاهد را از باب خبر می‌گیرد. دلیل شهادت مطلق می‌گوید چون شهادت است باید دو نفر باشند. اما صاحب جواهر می‌گویند که اگر مفهوم می‌تواند آن را بگیرد فرقی بین شهادت و خبر نیست. مفهوم شامل آن دو می‌شود. اگر قرار است مفهوم تبین آن را نگیرد، چطور خبر یکی ناهض نیست اما شهادت آن ناهض است؟! لذا چه شهادت باشد و چه خبر باشد، باید غیر ناهض باشد. البته اگر قرار است غیر ناهض باشد.

 

برو به 0:25:00

«أن المقام»؛ اخبار به دخول وقت «باعتبار عمومية المخبريه»؛ دخول وقت نه حق کسی است و نه نزاع کسی است. برای همه مردم است. «و عدم تعلقه بخاص أقرب إلى اندراجه في قسم الاخبار من الشهادة»؛ اقرب این است که خبر باشد نه این‌که شهادت باشد.

البته نشد که به بحث رویت هلال مراجعه کنم که همین بحث را ایشان مطرح می‌کنند یا نه. چون در آن جا هم تعبیر شهادت به کار می‌رود. «تثبت بشهادة». شاید متن شرایع هم شهادت باشد. لذا ایشان که می‌گویند اخبار عمومی است چطور می‌خواهند آن را خصوصی کنند. با این‌که در نظر جلیل و بدوی رویت هلال امری عمومی است. با دخول وقت فرقی ندارد.

«نعم قد يومي إلى عدم اعتباره اشتهار عدم التعويل على أذان العدل العارف للمتمكن»؛ می‌فرمایند در مانحن فیه فرقی ندارد. تا حالا می‌گفتند که شهادت عدلین نیست. اگر عدلین باشد، عدل واحد هم کافی است. تا حالا فضای حرف صاحب جواهر این بود. از اینجا بر می‌گردند. می‌فرمایند: در مانحن فیه که متمکن می‌تواند به دو شاهد رجوع کند اما نمی‌تواند به یکی رجوع کند به این دلیل است که مشهور می‌گوید اگر یک عارف اذان گفت اکتفاء به آن کافی نیست.

اخبار عدل به دخول وقت در کلام مرحوم حکیم

لذا تعبیر مرحوم سید در متن عروه این بود:

نعم يجوز الاعتماد على شهادة العدلين على الأقوى، و كذا على أذان العارف العدل كما أنه قد يومي إلى اعتباره صحيح زرارة  الآتي المتضمن للاخبار لمن غره القمر فصلى بليل، بناء على عدم الفرق في قبوله بين الوقت و خارجه بل في الوسائل استدل بخبر القزويني المروي عن العيون الذي ستسمعه فيما يأتي، لكن فيه أنه مع التعذر عن‌العلم بالحبس، و على كل حال لا ريب في أن الأحوط إن لم يكن الأقوى اعتبار العلم و عدم الاكتفاء بالشهادة فضلا عن الخبر [5]

 

از مشهوری که صاحب جواهر گفتند، فاصله گرفته‌اند. لذا سه حاشیه در اینجا آمده و اشکال کرده‌اند. بسیاری از محشین به همان مشهور برگشتند. نه تا حاشیه در اینجا‌ آمده است. مرحوم نائینی «فیه اشکال». آقا ضیاء «فیه حجیته اشکال»، تا چندین حاشیه اشکال کرده‌اند. مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند که معروفیت از جایی آمده است. اگر متمکن باشد، نمی‌تواند به اذان عدل عارف مراجعه کند. مشهور این جور گفته اند. در همین اشتهار اصحاب گفته اند که دو شاهد کافی است اما یکی کافی نیست.

این فضا میدانی بین اصحاب و فتوا کافی است که بگویند که متمکن می‌تواند به دو شاهد مراجعه کند اما به یکی نمی‌تواند.

 «كما أنه قد يومي إلى اعتباره صحيح زرارة الآتي المتضمن للاخبار لمن غره القمر فصلى بليل»؛ در صحیحه زراره آمده است که نور ماه شخصی را گمراه کرد و خیال کرد که طلوع فجر است. لذا نماز خواند و خوابید. اما وقتی بیدار شد «اخبر بانه صلی باللیل». حضرت فرمودند یعید. یعنی حضرت قبول کردند که اخبار او به خواندن نماز در لیل کافی است. اخبر یک موضوع است و او هم به عدم دخول وقت خبر داده است. عدل واحد هم بوده است. زیرا نفرموده اند که اخبروه یا اخبراه. بلکه یک نفر به او خبر داده است.

شاگرد: مفید اطمینان است. در این مقام نیست که خبر واحد ظنی بوده یا نه.

 

برو به 0:30:00

استاد: خلاف مبنای عرف است که از خبر واحد اطمینان حاصل شود.

شاگرد٢: اخبر با این هم می سازد که عده ای به او خبر دادند. به هر حال به او خبر رسید.

استاد: این روایت در صفحات بعدی -٢٧۵-می آید. « اخبر بانه صلی بلیل». عبارت به این شکل بود. معلوم نیست که خبر برای او اطمینان آورده باشد. در عبارت که نیست. این گونه نیامده که «اخبر بانه صلی بلیل»‌ و او هم اطمینان پیدا کرد. عبارت مطلق است. در عبارت نیامده که یومی خبر اطمینان است. بلکه حضرت فرمودند یعید. زیرا ولو عدل واحد باشد در حق او کافی است و حجیت دارد. و الا اگر بخواهیم بگوییم که هر کجا خبر بود موجب اطمینان می شود همان حرف صاحب حدائق است.

ایشان (صاحب حدائق) گفتند در بسیاری از موارد مجتهدین می گویند که خبر واحد موجب علم و اطمینان نیست. در این بحث که رسیدند گفتند موجب علم می باشد. لذا فرمودند که حتی اگر از علم هم متمکن باشد می تواند به ظن عمل کند. ایشان از کسانی بود که فتوایشان خلاف مشهور بود. گفتند که من با مشهور مخالفت می کنم. ولو متمکن هست، مانعی ندارد که به ظن عمل کند.

شاگرد: فهم عرفی این است که فهمید که در شب نماز خوانده است. نه این که یک نفر به او خبر داد.

استاد: بین این دو بیان فرقی نیست که بگوییم «حتی طلعت الشمس فعلم او فاستبان له انه صلی فی اللیل» با «فاخبر»؟

شاگرد: اخبر به این معنا است که از طریق اخبار عمل پیدا کرد.

استاد: از کجا می گویید؟

شاگرد: ترجمه عبارت می شود «صبح خبر دار شد». لذا با این که بگوییم به معنای « به او گفته شد» می باشد ، فرق می کند. «اخبر» بیشتر به خبر دار شد می خورد. یعنی به او خبر رسید و این خبر برای او اطمینان حاصل کرد. حال ممکن است این خبر از یک نفر باشد یا چند نفر.

استاد: اگر طبق سیره عرف عقلاء در اخبار، خبر دار شد، مقصود ایشان ثابت می شود. زیرا سیره عرف عقلاء در این است که به مخبر غیرفاسق عمل کنند. حتی عرض کردم که آیه شریفه که می گوید «فتبینوا» به این معنا است که به قدری سیره وسیع است که در تطبیق آن عرف عقلاء‌مسامحه می کنند. لذا نیاز است که شارع تاکید کند و بگوید «فتبینوا». تبصره بزند که مواظب باشید و همین طور مشی نکنید.

 

برو به 0:35:13

اما اگر می فرمایید «اخبر» به نحو خاصی است که موجب علم یا اطمینان می شود، از کجای لفظ آن را پیدا می کنید؟ لذا وقتی ایشان تعبیر به «قد یومی» می کنند، به معنای «یشیر» است. لذا در آن «اخبر بخبر اطمینانی» نبود. «فعلم انه صلی بلیل». ایشان می فرمایند که چون «اخبر مطلق» است، عدل واحد را هم می‌گیرد. ولو موجب اطمینان نباشد.

 «بناء على عدم الفرق في قبوله بين الوقت و خارجه»؛ بگوید داخل وقت بوده یا خارج وقت بوده است.

«بل في الوسائل استدل بخبر القزويني»؛ همان خبری است که حال امام کاظم علیه السلام را در حبس را حکایت می کند.

«المروي عن العيون الذي ستسمعه فيما يأتي، لكن فيه أنه مع التعذر عن‌ العلم بالحبس»؛ چون حضرت در حبس بودند، از علم متمکن نبودند. لذا جوانی را نگه داشته بودند تا به وقت خبر بدهد. تا خبر می‌داد حضرت برای نماز ظهر بلند می‌شدند و درنگ نمی کردند.

این‌ها را برای ختم کلام ایشان خواندم.

«و على كل حال لا ريب في أن الأحوط إن لم يكن الأقوى اعتبار العلم و عدم الاكتفاء بالشهادة فضلا عن الخبر»؛ می‌فرمایند عدم اعتبار به شهادت فضلا عن الخبر. شهادت یک نفر را که ایشان رد کرد. اما شهادت عدلین را هم می‌گیرد؟ بله می‌گیرد. زیرا گفتند دلیل برای کفایت شهادت در مانحن فیه در ذهنم نیست. فرمودند دلیلی که عام باشد که شهادت شامل مانحن فیه هم بشود را نداریم.

شاگرد: از عبارت «اقرب» ایشان در بیان تفاوت بین شهادت واخبار تفاوتی بدست نمی‌آید. زیرا صرفاً اقرب و استظهاری است. ثانیاً این‌که اخبار به شخص شهادت است و عمومیت مخبر اخبار است به چه معنا است؟ اگر زید بیاید و یک نفر با آن کار داشته باشد، اخبار می‌شود. ولی اگر یک شهر با او کار داشته باشد، شهادت است.

استاد: مثلاً این لیوان خمر است. یا این آب نجس شده است. اگر مربوط به یک نفر است، شهادت می‌شود. اگر عمومی باشد، اخبار است. ظاهر عبارت ایشان این بود.

 

برو به 0:40:00

احتمالات مختلف در تفاوت بین اخبار و شهادت

شاگرد: ایشان از کجا به این رسیده‌اند؟

استاد: شاید تفاوت شهادت و اخبار و جایگاه هر کدام در فقه یک مقاله بشود. لذا چون این تفاوت خیلی روشن نبوده، صاحب جواهر به این شکل بیان می‌کنند که «لعله اقرب». یعنی با ذهنی که یک عمر در فقه کار کرده، می‌بیند که در استدلالات، اخبار و شهادت فرق می‌کند. ضابطه ای که ایشان با آن فقهاتی که داشتند فرمودند این است. اما ارتکازا هم می‌دانند که این دو یکی نیست. تفاوت آن را به این نحو می‌فرمایند.

در مقابل ایشان آن چه که بنده عرض کردم با بیان ایشان فرق می‌کرد. یعنی میزان این است که یا به خبر به‌عنوان مرآت محض نگاه می‌کنیم. یا اخبار شخص هم مرئی شود. این شهادت است. البته احتمال دیگر این است که شهادت انشائیت می‌خواهد.

شاگرد: انشاء به این معنا که امری را از درون خودمان می‌گوییم. مثلاً اشهد ان فلان.

استاد: حالا موارد را بنویسیم.یک احتمال این است که شهادت –تحمل الشهادة، اداء الشهاده- امری است که به‌خاطر غرضی رفته تا مطلع شود. به همین خاطر به رویت هلال شهادت می‌گویند. به‌دنبال امری می‌رود که ماه را ببیند. استهلال می‌کند و بعد شهادت می‌دهد. چرا به وقت شهادت می‌دهد. زیرا می‌رود تا ببیند و بعد شهادت بدهد. یعنی به‌دنبال خبر می‌رود.

شاگرد: دراین‌صورت باید در مورد اصحابی که به قصد محضر حضرت می‌رفتند و تلمذ می‌کردند هم شهادت بگوییم.

شاگرد٢: در قضاوت هم اگر کسی صرفاً به چشم دیده باشد و به قصد دیدن هم نرفته باشد، شهادت می‌گویند.

استاد: حتی در امور غیر مالی شهادت حسبی هم داریم. این‌ها موارد نقض این تعاریف است.

شاگرد: باید روش ورود و خروج بحث مشخص شود. اگر می‌خواهیم اصطلاح فقها را ببینیم باید تتبع کنیم. اما اگر از روایات نشأت گرفته باشد … .

استاد: راجع به بینه در فقره بعدی بحث می‌شود. حاج آقا مطرح کردند تا خدشه کنند. بحث‌های خوبی پیش می‌آید.

فعلاً در اینجا احتمالات به این نحو شد. مرئی باشد. انشاء باشد. مربوط به قضاوت باشد و تحمل بخواهد. خاص باشد. مربوط به حاکم باشد.

والحمد لله رب العالمین

کلید: حجیت ظن، تفاوت اخبار و شهادت، خبر واحد، خبر عدل، شهادت، سیره متشرعه، حکم و فتوی

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 157‌

 

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 268‌

 

[3] همان

[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌7، ص: 268

 

[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 268‌

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است