مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 100
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠٠: ١٣٩۶/٠٢/١٢
شاگرد: ظاهر عبارت «اجتهد رایک» این است؛ وقتی تلاش کردی حتی اگر وهم هم پیدا کردی، به آن عمل کن. یعنی نه تنها می توانی به ظن عمل کنی بلکه می توانی به وهم هم عمل کنی.
استاد: در ذیل صفحه ١۵٧ عبارتی دارند که به این مطلب شما مربوط می شود. می فرمایند:
و الظاهر أنّ المتمكّن من تحصيل الظن القويّ بغير التأخير، لا يكتفي بالضعيف، لأنّه مقتضىٰ الأمر بالاجتهاد، يعني بذل الجهد؛ فلا يتوقّف عن بذل الجهد إلّا المطمئنّ، أو من قام عنده أمارة معتبرة شرعاً، كالبيّنة، و لو قيل بكفاية أذان الثقة و إخباره[1].
درست مقابل فرمایش شما می باشد. به آنجا رسیدیم بحث می کنیم.
حال اکنون روی حساب مرتکزات صحبت کنیم. شما می فرمایید ده درصد احتمال می دهد که وقت داخل شده است اما همین نفس نود درصد می گوید که داخل نشده است. این گونه منظورتان است؟ این خلاف ارتکاز عقلاء و همه مردم نیست؟ یعنی نود درصد می گوید که وقت نشده است اما می گوید که محال نیست شاید هم وقت شده باشد. همین که محال نیست کافی است؟! اجتهد رایک آن را می گیرد یا نه؟ اگر بفرمایید آن را می گیرد که همین بحث ما می باشد. اما اگر بفرمایید مقصودم این نیست، همان احتمال اختصاصی می باشد.
شاگرد: فرض این است که هیچ یک از علائم را در دسترس ندارم. لذا چگونه باید وقت را تشخیص دهم.
استاد: زوال نسبت به من پنجاه در صد است.
شاگرد: این پنجاه درصد از کجا آمد؟
استاد: چون شک داریم. نمی گویم که قطعا وقت داخل شده یا نه. بلکه شک دارم.
شاگرد٢: ریشه این اشکال به تبیینی در منطق بر می گردد که وهم را کمتر از پنجاه درصد می دانند و شک را پنجاه درصد می دانند و ظن را بالای آن و یقین را صد درصد می دانند. با این بیان گویا تلقی می شود که وهم چیزی می باشد. و گویا یک چیزی می دانیم. در حالی که این تبیین دقیقی نیست. و اصلا وهم چیزی نیست. لذا کار از پنجاه در صد شروع می شود و کسی به وهم اعتنائی نمی کند.یعنی یا رجحان هست یا رجحان نیست. اگر رجحان نباشد همان پنجاه درصد است. اگر رجحان باشد، ظن ایجاد می کند. وطرف مرجوح آن همان موهوم است.
برو به 0:05:20
استاد: به چیزی که قبلا عرض کردم توجه کنید تا این مطلب حل شود. اقوی الظنین در کلمات علماء مفصل آمده است. اقوی الظنین به این معنا می باشد که دو ظن داریم که باید دید کدام یک از آن ها قوی تر می باشد. چه بسا محتوای اقوی الظنین خلاف هم می باشد. چه طور می شود که شما دو هفتاد در صد دارید؟
اقوی الظنین در کلمات بسیاری از علماء مانند شهید و قبل از ایشان بوده است. در یک فضایی دو ظن خلاف هم هستند و باید به اقوای آن ها عمل کرد.
شاگرد: در واقع به خاطر حیث احتمالات آن می باشد. یک رجحانی آمده است و رجحان دیگری بیشتر می باشد.
استاد: گفتم یک تقریر آن این است که اساسا ذهن ما به عنوان کسی که برای خودش حال شخصی دارد، با کسی که مبادی حصول آن حال را در نظر می گیرد متفاوت است. یعنی ظن ما با مبادی خروجی یک ظن به عنوان تابع عمل می کند. می گوید این و آن را می گیرم و خروجی آن هفتاد درصد می شود. کاری ندارد که الان برای من حال هفتاد درصد حاصل شود. ذهن ما با چند تابع مواجه می شود. تابعی که خروجی یک از آن ها هفتاد درصد است و دیگری نود درصد است. در این جا اقوی الظنین مطرح می شود. نمی خواهم بگویم که در ذهن من الان دو ظن متخالف هشتاد در صدی شکل گرفته است. این را عقل درک می کند.
شاگرد: به گونه ای دیگر هم تقریر فرمودید. وقتی به برخی از حیثیات متمرکز می شویم ظن هم حاصل می شود. اما وقتی به برخی دیگر از حیثیات توجه می کند ظن دیگری حاصل می شود.
استاد: همین طور است. توضیح همین می باشد. وقتی شما ورودی هر تابع را با خصوصیاتی که دارد، در نظر می گیرید، برای شما حالی حاصل می شود. این حال نسبت به در نظر گیرنده این مبادی حاصل می شود. اما وقتی مبادی را عوض می کنید به دستگاه دیگری وارد می شوید. این دستگاهی است که ورودی می پذیرد و خروجی دارد.
شاگرد: در این جا دو ظن نداریم. بلکه از ظن قبلی دست کشیده ایم.
استاد: آن ظن از بین نرفته است.چون در دستگاه روابط مبادی و خروجی هستند. نه در حصول حال برای آن شخص.
شاگرد: برای شخص را عرض می کنم.
استاد: نفس می تواند برای شخص شئوناتی داشته باشد.یعنی نسبت به یکی این گونه می باشد و نسبت به دیگری به گونه ای دیگر است. یعنی حال او، حال در نظر گرفتن روابط مبادی با خروجی است.
شاگرد: اگر ده در صد احتمال بدهد که به رای رسیده باشد، طبق عبارت «اجتهد رایک» نباید به رای خود عمل کند. زیرا ٩٠ در صد احتمال می دهد که برای او حاصل نشده باشد.
شاگرد٢: جواب امام روی مقداری که حاصل می شود نرفته است. بلکه روی اجتهاد رفته است. یعنی شما تلاشت را بکن. اما این که ما حصل تلاش من چه شد، مهم نیست.
برو به 0:10:10
استاد: کسی که می گوید در ارتکازات عام نود درصد وقت نشده است و تنها ده در صد وقت شده است، آیا از این تعبیر استفاده می کنند که رأی تو این است که وقت شده است؟! بلکه به این معنا است که به نظر برس. نظرتان این است که وقت شده یا نشده است؟ لذا رأی شما این است که نود درصد رایتان نشده است. یعنی اطلاق رای بر این احتمال ضعیف نمی شود.
شاگرد: درست است که که معنای رای این گونه است اما در کنار آن اجتهاد قرار دارد. اجتهد به معنای تلاش کردن است. یعنی اگر بگوییم که تلاش کردم و به ده درصد رسیدم، این رای نیست؟
استاد: نود در صد مقابل آن رای می باشد. باید اطلاق عرفی را در نظر بگیریم. در جایی که می گویید نود در صد وقت نشده و تنها ده در صد وقت شده است، عرف نمی گوید که رای شما این است که وقت شده است. لذا امام علیه السلام می فرمایند اجتهد رایک.
مهم تر این است که حاج آقا می فرمایند اگر به هفتاد درصد رسیدید و در عین حال متمکن هستید که به هشتاد درصد برسید، همچنان رای نیست. چون اجتهد نشده است. بلکه باید تلاش کنید.
عبارت را بخوانیم تا به فرمایش شما برسیم.
و بالجملة: فالأظهر من الروايات الواقع علىٰ طبقها الفتاوىٰ، الاكتفاء بمطلق الظنّ في صورة عدم إمكان تحصيل العلم و ما بمنزلته، و عدم الاكتفاء بغير الاطمئناني منه للتمكّن من تحصيل العلم أو الاطمئنان. و السيرة موافقة للتجويز إثباتاً و نفياً في الصورتين. و يؤيّد ما مرّ: أنّ التأخير تعريض للفوت لمحدوديّة وقت التمكّن غالباً، و أنّه لو كان واجباً لكان متّضحاً. و عدم التعرّض لإيجابه في الروايات المكتفية بالظنّ مع إمكان الاستعلام بالتأخير مطلقاً، يدلّ علىٰ عدم الوجوب[2].
تا الآن در فرمایش ایشان دو گام بود. در گام اول فرمودند که حتی متمکن از علم میتواند به مطلق الظن عمل کند. در گام دوم در«یمکن ان یقال» فرمودند که متمکن از علم میتواند به ظن اطمینانی عمل کند اما نمیتواند به مطلق الظن عمل کند. غیر متمکن از تحصیل علم و اطمینان میتواند مطلقاً به ظن عمل کند و صبر کردن بر او لازم نیست.
«و يؤيّد ما مرّ: أنّ التأخير»؛ تأخیر برای غیر متمکن می باشد. یعنی ان التاخیر لغیر المتمکن من العلم و الاطمینان. دیروز هم صحبت شد که منظور از «ما بمنزلته» چیست. در صفحه ١۵٧ هم میفرمایند: «الإجماع على اعتبار مطلق الظنّ لغير المتمكّن من العلم، و المعتبر من الظنون». در اینجا میفرمایند المعتبر من الظنون. نمیگویند ظن اطمینانی. این عبارت برای بحثهای دیروز کارگشا میباشد.
«و يؤيّد ما مرّ: أنّ التأخير تعريض للفوت»؛ صبر کردن تعریض برای فوت است. وقتی عقب میاندازد بعداً هم موانع پیش میآید و نمازها فوت میشود.
یکی از مواردیکه ایشان زیاد میفرمودند؛ برای تنقیص نظر عامه که بر خلاف روایات صحیح خودشان میباشد در جایی است که عامه میگوید تا مثل نشده وقت نماز عصر داخل نشده است. دیدید که نماز نمی خوانند. اول ظهر نماز ظهر را میخوانند اما میگویند که عصر داخل نشده است. اما زمانی که وقت نماز عصر شود موانعی پیش میآید. برای کسی که خیلی اهتمام دارد، نماز او نزدیک غروب آفتاب میرود. برای دیگری که همت نمیکند، نماز قضا میشود.
برو به 0:15:11
ایشان میگفتند در کربلا و برخی از مناطقی که اهلسنت بودند، افرادی از آنها را میدیدیم که نماز عصرشان را نزدیک غروب میخواندند. اما اگر بعد از نماز ظهر، عصر را هم میخواند دیگر تا نزدیک غروب عقب نمی افتاد یا قضا نمیشود. لذا میفرمایند: «ان التاخیر تعریض للفوت».
در ادامه ایشان یک تعلیل دارند که باید ارتباط دلیل و مدلول را بررسی کنیم.
«تعريض للفوت لمحدوديّة وقت التمكّن غالباً»؛ چون غالباً وقت تمکن از علم و اطمینان محدود است. لذا چون محدود است در معرض فوت قرار میگیرد. یعنی وقتی متمکن میباشد نمیتواند به ظن عمل کند. غالباً هم غیر متمکن میباشد لذا میگویید باید صبر کند. بنابراین تمکن و وقت محدود است و درعینحال میگویید باید صبر کند. پس عملاً نماز مردم عقب میافتد. و برای فوت معرضیت دارد.
در این بیان محدودیت وقت را برای زمانی میگیریم که متمکن میباشد. البته تصور این دلیل و مدلول آن برای ذهن من خیلی روشن نیست. درباره کلمه محدودیت عرض میکنم. وقت تمکن غالباً محدود میباشد.
شاگرد: محدودیت بهمعنای قدرت میباشد.
احتمال دومی برای محدودیت هست که ذهن من آن را بهخوبی میفهمد. محدودیت بهمعنای ندرت باشد. اما آن چه که شما میفرمایید…
شاگرد: تمکن را بهمعنای قدرت بگیریم.
استاد: یعنی بهمعنایی که در اینجا بود نباشد. لمحدودیه وقت التمکن. لذا تمکن بهمعنای علم نیست.یعنی در بازه ای که نماز میخوانند، اشتغالات دیگری هم دارند. در این فضا دائماً از ظهر تا غروب برای نماز خواندن فارغ نیست. بلکه در وقتی است که میتواند نماز را بخواند. اگر نخواند موانع دیگری پیش میآید. پس تمکن للصلاه، نه تحصیل علم، غالباً محدودیت دارد و لذا وقتی بگوییم در این محدودیت چون از تحصیل علم غیر متمکن میباشد و نمیتواند به ظن عمل کند، باید صبر کند.
شاگرد: صغرای عسر و حرج میشود؟
استاد: همانی که مرحوم حکیم فرمودند در صبر کردن حرج نیست.
شاگرد: تمکن در اینجا تمکن از علم میباشد.
استاد: بله، در فضای بحث تمکن از علم مطرح است.
اگر تمکن بهمعنای قدرت بر اصل اتیان صلات باشد، حتی اگر موارد غلبه محدودیت را صغرویا قبول نکنید، رابطه دلیل و مدلول روشن است. اما اگر وقت تمکن را برای علم بگیریم و محدودیت را هم بهمعنای ظاهر محدودیت بگیریم، رابطه دلیل با مدلول درست در نمیآید.
میفرمایند وقت تمکن از علم غالباً محدود است. آیا زمانیکه غالباً وقت تمکن از علم محدود است، تعریض للفوت میشود؟!
برو به 0:20:00
شاگرد: بهصورت انی میخواهند کشف کنند که شارع چنین حکمی را جعل نمیکند. یعنی چون زمینه تعریض للفوت را فراهم میکند شارع آن را جعل نمیکند.
استاد: محدودیت را به چه معنایی میگیرید؟ بهمعنای ندرت است؟ یا بهمعنای بازه زمانی کوتاه میباشد؟
شاگرد: بازه زمانی کوتاه است.
استاد: خب به چه صورت انی میشود؟
شاگرد: در ظرفی که تمکن حاصل میشود، معمولاً زمان کمی میشود.
استاد: خب آیا تعریض فوت میشود؟ اگر بگویید عسر میآید مانعی ندارد. اما آیا تعریض فوت میشود؟
شاگرد: وقتی از اول وقت نماز میرود… .
استاد: اتفاقا بر عکس میشود. وقتی تمکن محدوده کوتاهی است با صبر کردن در همان محدوده کوتاه علم میآید. لذا تعریض فوت نمیشود. یعنی دلیل میگوید وقت تمکن غالباً محدود است. چون محدود است اگر بگویید باید صبر کنند، پس تعریض للفوت میشود. اگر محدودیت بهمعنای ندرت باشد، خوب است. یعنی اگر متمکن از علم باشد، باید به علم مراجعه کند. اما غالباً مردم غیر متمکن هستند. چه کسی در هر شرایطی از علم متمکن میباشد؟ وقتی غلبه وجودی با غیر متمکن میباشد، میگویید که باید صبر کند. لذا این صبر کردن باعث میشود که نماز غالب مردم که غیر متمکن هستند، عقب بیافتد. و برای عقب افتادن موانعی هست.
شاگرد: میفرمایند لمحدودیه التمکن، نه لمحدودیه وقت التمکن.
استاد: مراد تمکن در وقت دخول نماز میباشد.
شاگرد: لندرت التمکن، لندرت الافراد تعدادا بالنسبه الی التمکن.
شاگرد٢: وقت التمکن برای خود وقت نیست؟ یعنی اگر در ابتدای وقت بخواهد سراغ علم برود، فضیلت نماز از دست میرود. لذا این تمکن باید سریع باشد.
استاد: این حرف خوبی است. یعنی چون صحبت در درک فضیلت اول وقت است، لذا تمکن ابتدایی با این خصوصیات محدودیت دارد. اما چطور تعریض فوت است؟ یعنی تعریض فوت برای فوت فضیلت میباشد؟ خب اینکه مشکلی ندارد و به مسأله عمل میکند. یوید ما مر بهمعنای فوت اول وقت است؟! بله عدهای گفته بودند که صبر کردن با روایاتی که به اول وقت تشویق میکنند تعارض دارند.
شاگرد: در برخی از روایات به ازدستدادن اول وقت تعبیر به فوت شده است.
استاد: بله. اما در مقابلش هم داریم که لان اصلی اظهر فی وقت العصر احب الی من اصلی قبل الزوال. یعنی ما که گفتیم بر اول وقت مواظبت بکن، با ضمیمه حرف دیگر ما به این معنا میشود که وقتی علم پیدا کردی دیگر مسامحه نکن. اینها قابل جمع است. فضیلت اول وقت نفس الامری نیست. بلکه مربوط به مکلف است. یعنی وقتی مکلف مطمئن شد که وقت داخل شده است، دیگر فضیلت اول وقت را فراموش نکن. نه اینکه وقتی نسبت به وقت مردد هستی، بگویی که نماز خواندن با این حالت در اول وقت فضیلت دارد.
شاگرد: تصویر این فرض صحیح است اما استبعاد دارد که بگوییم میخواهد بگوید رسم این باشد.
استاد: بله، من با آن طرفش موافق هستم چون تقریر دیگری دارد. این تقریر را نفی میکنم. و الا حرف خوبی است که شارع وقتی میگوید اول وقت بخوانید، خودش هم راه را برای اول وقت خواندن برای نوع مردم تسهیل میکند. نه اینکه برای دخول وقت چنین سختگیریای بکند و بگوید نیازمند علم است. مشهور همین اطمینانی که حاج آقا گفته اند را نگفته اند. تنها علم را گفته اند. در عروه آمده بود: «يجب العلم بدخوله حين الشروع فيها، و لا يكفي الظنّ لغير ذوي الأعذار[3]». حتی برای ذوی الاعذار بعداً میگویند احتیاط این است که صبر کنند.
برو به 0:25:37
«إذا لم يتمكّن من تحصيل العلم أو ما بحكمه لمانع في السماء من غيم أو غبار أو لمانع في نفسه من عمى أو حبس أو نحو ذلك فلا يبعد كفاية الظنّ لكنّ الأحوط التأخير حتّى يحصل اليقين، بل لایترک هذا الاحتیاط[4]».
در چنین فضایی حاج آقا اطمینان را ضمیمه کردند. در این فضایی که شارع میفرمایند حتماً باید نماز اول وقت بخوانید اما از طرف دیگر میگوید احتیاط این است که غیر متمکن صبر کند، عملاً اول وقت کنار میرود. این نحو صبر کردن برای تحصیل یقین باعث میشود که نماز عقب بیافتد. این مطلب درستی است. با ادله تشویق به نماز اول وقت در یک تهافت واقعی میباشد.
اما تهافت استدلالی و کلاسیک ندارد. شما جواب عرض بنده را بدهید؛ شارع میفرماید نباید نمازت را از اول وقت عقب بندازی. اول الوقت رضوان الله. اول وقت چه زمانی است؟ وقتی است که یقین بیاید. تا یقین نکرده حتی ظن اطمینانی هم نمیآید. وقتی که یقین کردی اول وقتت به حساب میآید، حالا دیگر هر چه بگذرد اول وقت تو هرز میشود. همه مزدهایی که بهخاطر اول وقت خواندن به تو میدهند به ضمیمه حرف دیگری است. یعنی وقتی علم پیدا کردی نماز بخوان. جواب این چیست؟
شاگرد: نمیتوان گفت که اول وقت به مکلف بستگی دارد. بلکه اول وقت در زوال میباشد. اما میگوییم باید… .
استاد: سید فرمودند «لا يجوز الصلاة قبل دخول الوقت، فلو صلّى بطل و إن كان جزء منه قبل الوقت، و يجب العلم بدخوله حين الشروع فيها، و لا يكفي الظنّ لغير ذوي الأعذار[5]». ظن فایده ندارد. ولو شارع فرموده که به دخول وقت علم پیدا کن اما جمع عرفی بین اینها این است که علم به دخول وقت برای متمکن است. برای مسائلی است که جایگزین دارند. برای قطع استصحاب است. نه برای بستن راهی که زوال را از اول وقت بودن بیاندازد. لذا به جمع عرفی برمیگردیم.
وقتی عرف به دو دلیل نگاه میکند کلاً حق را به یک طرف نمیدهد که باید صبر کند و وقتی مطمئن شد که وقت داخل شده، بگوید که اول وقت است. هر عرفی میفهمد که این چه اول وقتی است. این چه قسم خوردنی است که در ساعت ٢ که یقین به دخول وقت پیدا میکند بگوید که اول وقت است. میخواهیم جمع عرفی را در طرف دیگر قرار دهیم.
شاگرد: فقهاء این نوع جمع ها را نکردهاند. مثلاً این همه روایت درباره جماعت داریم. اما تقریری که فقها از عدالت میکنند، باعث تضعیف جماعت میشود. به این نحو گفته اند که جماعت برای کسی است که جامع شرایط باشد. از جمله شرایط عدالت است. لذا اگر عدالت تحصیل نشود تمام ادله ثواب جماعت تخصیص میشود. لذا جمع مدرسهای کردهاند.
برو به 0:30:00
استاد: عدالت شرط است و باید احراز شود. اما احراز عدالت به چه نحوی است؟ میگویند که احراز شرط است اما احراز آن به حسن ظاهر ظنی محض میباشد. اطمینان لازم نیست. حسن ظاهر موجب ظن مطلق. نه ظن اطمینانی. یعنی همین که ظاهر او را میبینید ذهن شما روی این میرود که اهل گناه کبیره نیست و اصرار بر صغیره ندارد. و اگر هم انجام داد توبه میکند. اگر بهصورت نادر یک دفعه کبیره را انجام داد، سریع توبه میکند.
شاگرد: فرمایش شما حسن ظاهر چهره او میباشد. اما مراد حسن ظاهر اعمال میباشد. یعنی مدتی با او بودی و ظاهر اعمال او را دیدی، دراینصورت برای شما ظن حاصل میشود که در غیاب شما هم بههمیننحو میباشد. این معنای حسن ظاهری است که از ظن حاصل میشود. اگر مقدمه احراز این نحو از معاشرت باشد که با مشکل روبرو میشویم.
استاد: اگر مراد از ظاهر، معاشرت باشد که بهمعنای باطن است. خدا رحمت کند مرحوم آشیخ غلام رضا یزدی را که از علمای بزرگ یزد بودند. به شخصی گفته بودند که چرا برای نماز به این مسجد نمی روی. گفته بود که پیش نماز را نمیشناسم. فرموده بودند مگر نمیدانی وقتی نمیشناسی میتوانی بخوانی؟!
وقتی میگویید معاشرت لازم است، باطن میباشد. دراینصورت عدالت سلب میشود!!! (خنده حضار).
مهم این است که میگوییم حسن الظاهر الکاشف ظنا. این ظن شخصی است. شکی در آن نیست. برای خود مامومی است که میخواهد اقتدا کند.
شاگرد: ادله عدالت محرز میباشد؟ طبق تعریفی که شما کردید اصرار بر صغیره نکند و کبیره انجام ندهد.
استاد: سه فرض در اینجا وجود دارد. یک فرض این است که در امام جماعت عدالت بهمعنای ملکه، شرط است. فتوای حاج آقا هم همین است. ملکه این را دارد که بر صغیره اصرار نمیکند و کبیره را انجام نمیدهد. اگر هم بهندرت کبیره از او سر زد سریع توبه میکند. این ملکه برای نماز کافی است. ملکه عدالت این است. کاشف از آن حسن ظاهر است. قول دیگر این است که عدالت اصلاً ملکه نیست. عدالت این است که در رفتار او گناه وجود ندارد. حال چه ملکه داشته باشد و چه نداشته باشد. سرو کار ما با فقه و ظاهر رفتار میباشد. کاری به ملکه و روح او نداریم. اگر در ظاهر رفتارش گناه نیست، کافی است. در اینجا عدالت بهمعنای رفتار است. لذا عدالت در این قول بهمعنای عدم صدور ذنب میباشد.
شاگرد: در عمل خیلی فرقی با هم ندارند.
استاد: بله، تفاوت چندانی ندارند.
شاگرد: ظاهراً در این قول مطلقاً صغیره و کبیره را ذکر میکنند.
برو به 0:34:34
استاد: ذنوب صغیره ای وجود دارد که مکفَّر است. این خیلی مهم است. در بحثهای فقهی هست که برای برخی از گناهان صغیره وجوب استغفاری نیست. «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَة[6]». «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريما[7]». نکفر است نه اینکه توبه هم بکنید. آن هایی که ملکه اجتناب از کبائر دارند خداوند متعال … . اما این خلاف متعارف است. میگویند که برای گناه صغیره هم باید توبه کنیم. من حرفی ندارم. ولی این بحث مطرح هست که برای صغیره لمم وجوب شرعی توبه هست یا استحباب شرعی دارد؟ یعنی گناهانی است که خوب است توبه کند. اگر هم توبه نکند به وسیله «ان الحسنات یذهبن السیئات» آن را پاک میکنیم.
شاگرد: طرف مقابلش هم هست.
استاد: بله. ان السیئات تحبط الحسنات.
سومین قول این است که سرو کار ما با مانع میباشد. نه با شرط. فسق مانع اقتداء میباشد. نه اینکه عدالت شرط باشد. این خلاف مشهور است. اما از نظر بحث علمی، احتمالی است که نتیجه آن خیلی تفاوت میکند. در اجرای اصل تفاوت میکند. اگر عدالت شرط باشد باید احراز کنید. اما وقتی فسق مانع امامت امام باشد، باید مانع احراز شود. از نظر رفتاری خیلی تفاوت میکند. «لاتصل خلف الامام الغیر المرضی». یعنی باید احراز کنم که غیر مرضی است. به این معنا که غیر مرضی عقیدتی و ایمانی بهمعنای خاص است یا غیر مرضی بهمعنای وجود فسق در او. این احتمالی است که از نظر نتیجه خیلی تفاوت میکند.
شاگرد: «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا» ناظر به فسق اعتقادی نیست؟ فاسق بهمعنای غیر شیعه است. نباید پشت او نماز خواند.
استاد: اگر شیعه بود و فاسق هم بود میتواند نماز بخواند؟ این خلاف اجماع و حتی ضرورت مذهب است. در محدوده فقه اثنی عشریه ادعای ضرورت مذهب شده که امام جماعت باید عادل باشد. شرط عدالت در امام ضرورت مذهب میباشد. ضروری مذهب این است که ولو شیعه باشد اما اگر عادل نبود نباید پشت او نماز خواند.
شاگرد: مراد از حسن ظاهر چه شد؟
استاد: حسن ظاهر امری است که وقتی ذهن شما ولو در ضمیر ناخود آگاه چند چیز مختلف را میبیند، میگوید حسن ظاهر. برای او ظاهری را در نظر میگیرد و میگوید مجموع اینها کاشف ظنی از این است که آدم خوبی است. عرف این را کامل میفهمد. مثلاً در فضایی که همه با عمامه ضدیت دارند و محیط برای او جهنم میشود تا او با عمامه در آن باشد، در این محیط، تعمم دال بر حسن ظاهر نیست؟! بله، یک وقتی عمامه خریدار دارد و میگویید که عمامه را برای منافع خود گذاشته است. اما یک وقت در شرایطی این عمامه جز ضرر برای او ندارد و از سر تدین است که این عمامه را گذاشته است. دراینصورت وقتی ظاهر او را میبینید، حدس نمیزنید که اهل گناه نیست؟ بهعنوان ظن فقط. نه بهعنوان اطمینان. بهعنوان صرف ظن این حسن ظاهر و کاشف ظنی مانعی ندارد.
من خیالم میرسد که عملاً خیلی راحت است. خیلی ها هم میپرسند که دراینصورت خیلی کار سخت میشود و ما در هیچ کجا نماز نمی خوانیم. خب چرا آدم مطلبی را خراب بفهمد و بعد بگوید که هیچ جا نماز نمی خوانم.
شاگرد: البته برخی از افراد دفتر خلاف شما توضیح میدادند.
استاد: در جامع المسائل هست. نگاه کنید.
شاگرد: بقیه مراجع هم احراز عدالت را شرط میدانند.
استاد: عرض کردم که پشتوانه آن خیلی قوی است. ضروری مذهب و… .
علی ای حال برای این محدودیت تمکن دو سه احتمال گفته شد. یکی فرمایش آقا بود که بهمعنای تمکن از اتیان صلات است. یکی تمکن از علم بود که فرمایش حاج آقا بود. البته ربط بین دلیل و مدلول برای من واضح نشد. یکی محدودیت بهمعنای ندرت تحقق وقت التمکن میباشد. ندرت آن برای اول وقتی که بحث ما میباشد، است. آن هم خلاف ظاهر کلمه محدودیت میباشد. فکر کنید ببینید وجه بهتری به ذهنتان میآید.
والحمدلله رب العالمین.
کلید: حجیت ظن، روایت سماعه، ظن به وقت، احتمال اختصاصی، حسن ظاهر، عدالت، استدلال به ضروری مذهب،
[1] بهجة الفقيه، ص: 157
[2] همان ١۵۶
[3] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 276
[4] همان ٢٧٨
[5] همان ٢٧۶
[6] النجم ٣٢
[7] النساء٣١
دیدگاهتان را بنویسید