مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 56
موضوع: تفسیر,تعدد قرائات
بسم الله الرحمان الرحيم
صفحه پنجم عبارت بودیم. فرمودند:
(قلت) یشیر بذلک إلی الأخبار الواردة فی ذلک کخبر سالم بن سلمة و غیره و کلامه ککلام الشیخ و الطبرسی و الکاشانی یعطی وجوب القراءة بهذه القراءات و إن لم تکن قرآنا رخصة و تقیة و فیه بعد و علی هذا فیحمل خبر الخصال المتقدم علی التقیة[1]
«یشیر بذلک إلی الأخبار الواردة»؛ روایت سالم را خواندیم. «یعطی وجوب القراءة بهذه القراءات و إن لم تکن قرآنا»؛ با اینکه میدانیم قرآن نیست اما واجب است که بخوانیم. چرا؟«رخصة و تقیة»؛ بهخاطر تقیه و اجماع بر اقتصار بر اینها.
«و فیه بعد»؛ در این اجماع و وجوبی که برای تقیه و مماشات است، بعد است. عرض کردم وجوه بعد هم زیاد است. با این «بعد»ی که ایشان فرمودند در کلام صاحب مفتاح الکرامه نبود یک چیزی خیلی خود نمائی میکند. یعنی شما که دو روایت را آوردید –روایت فضیل (ان القرآن حرف واحد) و روایت زراره (انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة)- الآن میگویید اگر این اجماع رخصت و تقیه ای باشد، در آن بعد است. پس اگر تقیه نبوده شما باید یک تحلیلی و معنایی برای آن روایت ارائه بدهید. اما در کلام ایشان نیست. خب فقیه بزرگی مثل مرحوم آسید جواد عاملی بعید است که چیزی در ذهنشان نبوده باشد. حالا چطور شده که هیچ اشارهای نکردهاند که برداشت خود ایشان با این نکات ریزی که یک دفعه میگویند و خیلی خوب هم میگویند چیست. شما که اینها را میگویید خب حدیث حرف واحد را به چه صورت معنا میکنید؟ در کلام ایشان چیزی نداریم. نبود یک توضیحی راجع به این دو روایت اصلی در کلام صاحب مفتاح الکرامه خیلی آشکار است. علی ای حال ایشان میفرمایند: «و فیه بعد».
عرض کردم در فدکیه صفحهای هست، شما هم چیزی به ذهنتان آمده در آن جا ارسال کنید. وجوه نفی و اثبات، شاهدهایی علیه یا له این تقیه ارسال فرمایید. عنوان صفحه این است: روایات و شواهد اینکه اجماع شیعه مماشات و تقیه و رخصت نیست. ان شالله شماره بگذاریم و جلو برویم. اولین شمارهای که جلسه قبل گذاشتم از خود کلام وحید بهبهانی است. عرض کردم اول شاهد بر اینکه اجماع شیعه بر این است که همه قرائات را میخوانند و کراهت دارند…؛ عرض کردم که شما یک مورد پیدا نمیکنید. البته یک استثناء گفتهاند که قضیه «بسمله» است که ان شالله از آن بحث میکنیم. اتفاقا همین بسمله از شواهد عدم مماشات است.
لذا وحید فرمودند ائمه معصومین شاگردان بزرگ خودشان را نه تنها از الاهم فالاهم بلکه از «لایضر و لاینفع» نهی میکردند، لذا ممکن نبود معصومین شاگردان بزرگ خودشان را تشویق کنند و ترغیب کنند. این بیان بسیار مهمی از وحید بود، در اینکه علم القرائه رایج بوده و در آن زمان این مطالب بوده. در کنارش هم یک اجماع شکل گرفته بود. اجماعی که قابل تردید نیست. پس خود عظمت علم القرائه در زمان معصوم علیهمالسلام و در کنارش هم اجماع عملی بر جواز قرائات متداوله شاهد قویای است که تقیه نبوده. مماشات نبوده. چون اگر تقیه و مماشات بود بعدش معلوم میشد. چند بار عرض کردم. مرحوم محدث نوری در فصل الخطاب میگویند قرآن محل ابتلاء بوده، ایشان شش-هفت مورد از مواردیکه محل ابتلا است و درعینحال در آن اختلاف شده است را میآورند. ایشان اینها را برای حرف خودشان میآورند ولی دقیقاً علیه حرف خودشان است. قبلاً عرض کردم. هر مثالی که ایشان از موارد اختلافی که مورد ابتلاء بوده، میزنند، نظر شیعه معلوم است. یعنی شیعه همراه هر دو نیستند. اگر یک زمانی هم تقیه میکردند، تمام شده؛ زمان تقیه تمام شده؛ شیخ الطائفه و علماء میگفتند تکبیر نماز میت پنج تا است. در اذان «الصلاة خیر من النوم» نیست. در وضو غسل رجل نیست. مرحوم نوری مثال میزنند. الآن یادم نیست. حالا بعداً ان شالله هر کدام را با آدرس جمع میکنیم.
برو به 0:06:21
شما میگویید همه این موارد محل ابتلاء بوده و اختلاف هم شده بود، بسیار خب محل ابتلاء بوده، اختلاف هم شده اما اگر یک زمانی نظر شیعه بر تقیه بوده الآن دیگر برطرف شده است. الآن شعار شیعه این است که ممکن نیست شیعه پایش را بشورد. هر کسی پایش را شست فوری میفهمید که سنی است. اما در قرائت برعکس حرف شما است. از قدیم اختلاف بوده. این اختلاف از آن زمان تا الآن باقی است. همانطور که عرض کردم اگر عروه را بیاورید در مورد قراء سبعه میگویند یجوز القرائه. اگر تقیه بود خب باید در یک زمانی معلوم شود. پس اولین شاهد فرمایش وحید بهبهانی است که به تعبیر ایشان علم القرائه علم اهل البیت است. خیلی تعبیر مهمی بود.
شواهدش هم در مناقب ابن شهر آشوب بود. ایشان گفت تمام قراء سبعه به امیرالمؤمنین علیهالسلام بر میگردند. ایشان در مناقب گفت وقتی در قرائت اختلاف کردند و به محضر حضرت آمدند امیرالمؤمنین کنار پیامبر بودند، «فاسر الی علی[2]». خیلی جالب بود. در مقدمه طبری هم بود.این روایات در آن جا برای خودش یک دم و دستگاهی داشت. ولو اصلاً شیعه آن را نقل نکرده بودند و تنها در کتب اهلسنت بود. صاحب سرّ پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن هم در مسأله قرائات را امیرالمؤمنین قرار دادند که ابن شهر آشوب میگویند ببینید این دلالت میکند بر علم امیرالمؤمنین علیهالسلام بر وجوه قرائات. لذا همه قرائات به حضرت بر میگردد. این شاهد مهمی است.
شاهد دوم؛ نفس این روایات زراره و فضیل است. آدم باید از واضحات شروع کند و استدلال کند. شاهد بر اینکه اجماع شیعه برای مماشات و تقیه نبود، نفس همین روایت «کذبوا اعداء الله، نزل علی حرف واحد» و روایت «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة» است. نفس این دال بر این است که اجماع شیعه دال بر مماشات نبوده. بهخاطر اینکه اگر اشاره امام بود، کافی بود تا شیعه حساس شود. چه برسد به اینکه شیخ الطائفه فرمودند بین شیعه معروف بود که «ان القرآن حرف واحد». از معروفهای نزد امامیه «حرف واحد» و «ان الاختلاف یجیء من قبل الرواة» بود.
خب شیعهای که از معصوم حرف واحد و «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة» را گرفتهاند، در کنارش با آرامش خاطر –صغیر و کبیر- اجماع دارند که همه اینها جایز است و تجرید قرائت را کراهت داشتند. میگویند چرا یکی را تعیین میکنید؟! ببینید نفس همین نشان میدهد که یک چیزی در کار هست. نمیشود که معصومین با محکمی بگویند «کذبوا»، «حرف واحد» و بعد هم شیعه تکان نخورد. خب شیعه روی فرمایشات معصومین حساس بوده است.
من اینها را جمع کردهام و گفتم که مد نظر شما هم باشد؛ یک اشاره امام به اینکه سوره «والضحی» و «الم نشرح» یکی است، در کتاب فقهی میآید و شیعه میگوید نمیتوانید در نماز یکی از آنها را بخوانید. ببینید با یک اشاره و با یک روایتی که اگر آن را در فضای علمی ببینید درجه بالایی ندارد، اما بین شیعه فوری بازتاب دارد. خب چطور شیعه در اینجا خلاف تقیه میکنند و در اصل واجب ترین امر نمازشان که «ملک» و «مالک» است، میگویند نمیدانیم. سؤال هم نکردند. بارها عرض کردیم. یک شیعه نیامد که حداقل در یک محفل خصوصی بگوید «ملک» بخوانیم یا «مالک»، تا برای شیعیان آینده بازتاب داشته باشد. اتفاقا برعکس است، در روایاتشان بود که ائمه هر دو را میخواندند.
خب اگر یکی از آنها تقیه بود که شیعه حساس میشد که کدام یک از آنها است. ولی جو آن زمان این بود که اجماع عملی بر این بود که اینها متواتر است. «اقرئوا کما یقرأ الناس» از روز اول در بستر اقراء حضرت بوده است. این هم شاهد دوم است. نفس روایات حرف واحد شیعه را حساس میکند، آن وقت بهراحتی در کنارش اجماع کنند؟!
برو به 0:11:16
شاگرد: تقیه ای که بهمعنای القاء خلاف است؛ یعنی خود امام میفرماید که بین شمای شیعه القاء خلاف کردم که علی امر واحد نباشید. شاید از آن باب است.
استاد: فرمایشتان را با مانحن فیه تطبیق بدهید. آن جا ائمه القاء خلاف میکنند تا بین خود شیعه اختلاف باشد لئلا یعرف. در اینجا که شیعه بین خودشان اختلاف نکردهاند. در اینجا اختلافی مستقر بین خود مسلمین است، شیعه هم اجماع میکنند که ما همراه شما هستیم. چقدر تفاوت دارد! در اینجا نمیشود بگوییم که ائمه بین شیعه القاء اختلاف قرائت کردهاند. اصلاً با آن سازگار نیست.
شاهد منفی دیگری هم هست؛ عرض کردم شاهد اول فرمایش وحید بود که علم القرائه از علوم اهل البیت است. شاهد دوم، نفس روایات حرف واحد بود که باید شیعه را حساس کند. شاهد سوم، آنی است که مرحوم حکیم فرمودند. در روایت کافی آمد که امام علیهالسلام تعیین کردند «نحن نقرأ علی قرائة ابی». در کافی هم که مهمترین کتاب روائی شیعه است، این روایت آمده است. چرا سر سوزنی این حدیث بازتاب نداشت؟! یعنی یک عالم شیعی بگوید که ابی یقرأ هکذا. یا قرائت ابن مسعود را نفی کنند. اصلاً و ابدا بازتاب نداشت. لذا آقای حکیم فرمودند «لما کان بهذا الخفاء». فرمودند این صحیح معلی است که امام علیهالسلام میفرمایند ابن مسعود ضال است. اگر قرار بود تعیین قرائت از ناحیه معصومین اشاره به این باشد که منحصراً این درست است، بین شیعه بازتاب داشت و مخفی نمیماند؛ الآن فیض میگویند که ما قرائت ابی را نمیدانیم کدام است. چرا نمیدانیم؟! قرائت ابی روشن است. قرائت اهل مدینه، قرائت نافع است. وقتی در فضای فن قرائت وارد میشوید این چیز مبهمی نیست.
شاگرد: نزول بر یک قرائت بوده یا بر قرائات مختلف بوده است؟
استاد: بحث سر این است که خود جبرئیل این قرائات را آورده و به حضرت همه آنها را اقراء کرده است.
شاگرد: به هفت قرائت نازل شده؟
استاد: بیشتر؛ هفت حرف است و بیشتر. اساس حرف این است. شهید ثانی وقتی قرائات را گفتند، فرمودند: «کل نزل بها روح الامین علی قلب سید المرسلین». صاحب روضات الجنات چه گفتند؟ گفتند «بل مما نزل به جبرئیل». آن وقت شما ببینید که امام بگویند حرف واحد و قرائت ابی، بعد شیخ الطائفه در تبیان بگویند وجوه قرائات کله حق و کله صواب. خب اگر راوی یک اشتباهی کرده، علی الفرض بدترین کار را کرده، دست در کتاب خدا برده و کلام خدا را تغییر داده، آن وقت باید بگوییم صواب و حق؟! چنین چیزی اصلاً معقول نیست. از برداشتی که شیخ الطائفه از اجماع داشتند، از روایات داشتند، و از همین بیان وحید که علم القرائه از علوم اهل البیت است، معلوم میشود که این حرف درست نیست. ثلث تبیان –تبیان آخرین کتاب شیخ است- حدود ثلث آن و شاید هم بیشتر بحث قرائت است؛ بررسی میکنند و توضیح میدهند، گاهی دو یا سه قرائت را میپذیرند و برخی از آنها میگویند که این مشهور نیست و آن را رد میکنند. اگر اینها نبود که شیخ این همه بحث نمیکرد. آن هم در پایان عمرشان و آخرین تصنیفشان. اینها یک چیزهای روشنی است دال بر اینکه این اجماع، تقیه ای نبوده. اگر تقیه بود که شیخ الطائفه نمیگفتند «کله صواب، کله حق».
شاگرد: برخی از تقیهها باید تا ظهور حضرت رعایت شود.
استاد: اگر تقیه ای باید تا زمان ظهور مراعات شود، آیا کله صواب میشود؟! همه آنها حق میشود؟! ببینید امام علیهالسلام در همین روایتی که ایشان هم اشاره کردند و در کافی بود، فرمودند زمان ظهور ما «یقرأ القرآن علی حده». روایت را خوانیدم. در آن زمان قرائت علی حده میشود. مرحوم شیخ مفید در ارشاد این را داشتند. فرمودند وقتی زمان ظهور ما میشود کسانی که حافظ قرآن هستند در خواندن مشکل پیدا میکنند. اینها هست. اما این میگوید در نتیجه یکی از آنها درست است؟! خب اگر یکی از آنها درست است که «کله حق» نمیشود. به این معنا میشود که یکی از اینها حق است و بقیه برای روات است؛ برای سائرین است ولی بهخاطر تقیه مماشات میکنند. اما چرا برای «بسم الله» تقیه نکردید؟! شعار شیعه این است که اگر «بسم الله» را نخوانید نماز شما باطل است. به بحث آن میرسیم. چطور شد که در اینجا تا زمان ظهور تقیه نکردند؟! الآن سنیها «بسم الله» نمیگویند. شیعه هم بگوید ما تا زمان ظهور همراه شما هستیم. میگوییم هر چه که در بین مسلمین هست، همان را میخوانیم. خب چرا این شعار شیعه است؟! جهر به بسم الله که ندب است، خب چرا شعار شیعه است؟! قنوت در نماز چرا شعار شیعه است. الآن هر کسی در هر کجای نماز قنوت بخواند، میفهمند که شیعه است. چون قنوت میخواند. خب قنوت گرفتن و شعار شدن آن، بیشتر خلاف تقیه با آنها است، جهر به بسم الله بیشتر خلاف تقیه است؟ یا اینکه در «مالک» و «ملک» کلام خدا تغییر کند؟! کدام یک از آنها؟ شما فکر کنید.
الآن روی این مبنا که طبق حرف واحد یکی را فرض میگیرند، در کتابهای فقهی متأخر بگویند نمیدانیم؛ لذا برائت ذمه نمیآید و باید دو نماز بخوانیم. معلوم میشود که فضا عوض شده است. چرا این اشتغال ذمه را در زمان شیخ الطائفه نمیگفتند؟! چرا قطب راوندی میگویند عندنا همه اینها درست است؟! این خیلی اهمیت دارد. مقدس اردبیلی با آن تشکیلاتشان چرا اینطور بیان کردند؟!
من ان شالله اینها را مینوسیم، شما هم در همان صفحه کمک کنید، هر چه به ذهنتان در نفی و در اثبات آن به ذهنتان آمد، بنویسید. اینکه آیا این اجماع صورت رخصت و تقیه دارد یا ندارد. مثلاً مثل صاحب جواهر وقتی به تعدد قرائات میرسند جلوی اجماع اصحاب میایستند. آن هم با آن عبارات! به صاحب متفاح الکرامه تند میشوند. خودشان وقتی به نکاح جواهر میرسند، هیچی! تناقض آشکار در یک کتاب میشود. میگویند حضرت وقتی به سهل صاعدی گفتند که تعلیم قرآن بکن، تعیین قرائات متعدد را نکردند، «مع ان هذه القرائات کانت موجودة فی ذلک الزمان». البته این از مبسوط بود، در سائر کتب هم بود. در تابستان شاید در سه-چهار جلسه مفصل در مورد تعیین مهر و جواز قرائت بحث کردیم. یعنی وقتی بهخاطر این اجماع مقابل مباحث میایستند در یک کتاب فقهی تناقض پیش میآید، در آن جا بگویند که همه اینها در زمان حضرت بوده ولی در اینجا بگویند نه. صاحب جواهر فرمودند کسی که نگاه کند قطع پیدا میکند که اینها از جیب قراء در آمده است! خب یک فقیه بزرگ در جواهر این حرف را بزند؟! میگویند به قطع میرسد. خب تتبع مفتاح الکرامه از شما بیشتر است یا خود شما؟! در حوزهها معروف است که صاحب جواهر در عرش فقاهت و تحقیق هستند، در این حرفی نیست. اما در تتبع در اقوال، به هرکسی بگویید که سید جواد جلوتر است یا صاحب جواهر، چه جوابی میدهند؟! خود صاحب جواهر مرتب به مفتاح مراجعه میکند. دم دست ایشان بود. خب به ایشان بگویند «تهجس بلادریه»؟! «تهجس» به چه معنا است؟ یعنی حرف بیدلیل زدن؛ همینطور یک چیز گفتن. بعد میگویند هر کسی این اختلافات را ببیند قاطع میشود که این اختلافات از جیب روات در آمده است. عجب! از جیب روات در بیاید و شیعه هم همینطور ساکت بنشینند و چیزی نگویند؟! بعد هم در نماز بگویید که نمیدانم «مالک» بخوانند یا «ملک»؟! این خیلی دور میبرد. «بُعد»ی که صاحب مفتاح فرمودند از این قبیل است. خیلی از موارد هست. شما باید شماره بزنید تا ببینید مواردیکه واقعاً بعید میکند که این اجماع در بین شیعه، تقیهای باشد.
برو به 0:21:01
روایاتش هم خوب است. مثلاً روایتی است که امام رضا علیهالسلام –قبلاً از آن بحث کردیم- در مجلس مامون جلوی سنیها به آیه «سلام علی آل یاسین» استشهاد کردند و هیچ کسی هم حرفی نزد. شما بگویید با توجه به روایت «نحن نقرأ علی قرائة ابی» و چون قرائت ابی «سلام علی آل یاسین» است، کافی نیست که شیعه بگوید ما «الیاسین» نمیخوانیم؟! چون قرائت ابی «آل یاسین» است. اهل مدینه «آل یاسین» میخوانند. در اینجا هم امام رضا علیهالسلام آل یاسین خواندهاند. خب ما شیعیان هم «آل یاسین» میخوانیم. میگویند نه، «اجمع علمائنا … و کرهوا تجرید القرائه»؛ نگویید «آل یاسین» درست است و «الیاسین» درست نیست. این خیلی مهم است. «کرهوا تجرید القرائه»؛ یعنی هر دوی آنها درست است. «قل کما قال الله سلام علی آل یاسین». پس چرا شما در قرآن «سلام علی الیاسین» میخوانید؟!
جلوتر عرض کردم؛ عالمی است که یک عمر در قرآن «سلام علی الیاسین» خوانده است، چون قرائت حفص را میخوانده، بعد هم به حرم میآید و در مفاتیح میخواند «قل کما قال الله سلام علی آل یاسین». بین اینها چطور جمع میکند؟! روی این مبناء کاملاً واضح است و اینها اصلاً مشکلی ندارد. اما روی مبانی دیگر مدام باید توجیه شود.
شاگرد: این مشخص است که برداشت آنها از اختلاف، اختلاف در قرائات است؟ با اینکه اختلاف قرائات با روایات «اقرئوا کما علمتم» سازگار نیست.
استاد: فهمشان در کجا؟
شاگرد: در روایات «کذبوا اعداء الله».
استاد: بله، در روایت زراره و فضیل.
شاگرد: از کجا این اختلاف را به اختلاف در قرائات زدهاند؟ چون ما روایاتی مانند «اقرئوا کما علمتم» را هم داریم که حضرت قرائات را میگویند که هر کسی همانطور که یاد گرفته بخواند.
استاد: اولین جایی که دیدم این را به قرائات زدهاند، مجلسی اول، فیض و سید نعمت الله جزائری هستند که بعد مدام قوی شده است. خود وحید هم دیدید به تبع آنها فرمودند «عندنا حرف واحد» که در مقابل حرف شهید این را گفتند. شهید گفته بودند «کل مما نزل»، وحید گفتند «عندنا حرف واحد» چطور شما میگویید «کل مما نزل»؟! وحید دنباله این مسیر هستند. وفات وحید در 205 است. مجلسی اول شاید ١٠7٠ باشند. از هزار و هفتاد تا دویست و پنج، کارهایی شده است. روایات حرف واحد در این فاصله خیلی بزرگ شده بود. و حال آنکه زمینه صدور آن هم محو شده بود. من قبل از ایشان در کلام کسی برخورد نکردهام. حالا میگردیم؛ هر چه پیدا کنیم در فضای تحقیق خیلی مهم است که تاریخ یک حرف چیست. لذا ایشان اول شخصی است که از ایشان شروع شده و همینطور جلو آمده است. و الا قبل از آن اصلاً نبوده است.
شاگرد: حتی اگر زمینه صدور را نگاه نکنیم، باید بین این روایات تعارض ببینند. وقتی حضرت فرمودند «اقرئوا کما علمتم»، با اینکه بگوییم اختلاف از جانب روات آمده متعارض میشود. با اینکه روات هم بعد از پیامبر هستند. اینکه بخواهیم بگوییم مصحف بر دیوار مسجد آویزان بوده و هر کسی همانطور که میدید از مصحف میخواند، بعد از پیامبر است. فهم اختلاف بهعنوان قرائت باید با روایاتی مانند «اقرئوا کما علمتم» معارض داشته باشد. بین اینها تعارض میدیدند؟
استاد: جلوتریها نمیدیدند. عرض من این است. چرا؟ چون با اینکه شیخ در تبیان فرمودند معروف حرف واحد است، دنبالهاش قول ابن قتیبه را آوردند که سبعة احرف را هفت جور ترسیم کرد و انواع اختلاف قرائات را معنا کرد. بعد فرمودند «هذا اصلح الوجوه». خب چرا این اصلح است؟ فرمودند: «لما روی عنهم علیهمالسلام بجواز القرائة بهذه القرائات». این تحلیل شیخ خیلی مهم بود. قرینه متصله ای بود که با اینکه چند سال مباحثه کردیم اما از آن غافل بودیم. شیخ بعد از اینکه حرف واحد را میگویند اما تناقض نمیدیدند. دقیقاً میگویند حرف واحد، بعد میگویند سبعة احرف به چه معنا است، میگویند بهترین حرف، حرف ابن قتبیه است. حرف ابن قتیبه را به تفصیل میآورند و میگویند که این اصلح الوجوه است. تعلیل آن خیلی مهم است. اساس، تعلیلشان بود. تعلیلشان این بود که چون ائمه فرمودند جایز است که همه اینها را بخوانیم. خب آیا این بهمعنای تقیه است؟! بهمعنای مماشات است؟! آیا یعنی یکی از آنها درست است؟!
لذا همین شخصی که این را فرمودند وقتی ذیل آیه «لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» رسیدند، فرمودند اختلاف وجوه القرائات که اختلاف نیست؛ «ما تلائم فی الحسن کله صواب و کله حق». اگر عبارت شیخ را ببینید، میبینید زمین تا آسمان تفاوت دارد که بگوییم یک تقیه ای هست اما تا زمان ظهور حضرت ادامه دارد. چون نباید میگفتند «کله صواب»، بلکه باید میگفتند که حق مخفی است. حق در بین این وجوه مخفی است. ولی اینها نفهمیدند.
شاگرد: بفرمایید که این روات به چه معنا است.
استاد: یک صفحه در فدکیه برای همین هست. جالب این است که میگویند «اقرئوا کما علمتم»، درحالیکه قرائت مدنیین روات نداشت، قرائة اهل المدینه بود؛ در بستر جامعه مسلمین متواتر بود. قرائة اهل الحرم –مکه- روات نداشت و مسلمانان میخواندند. فذا اگر یادتان باشد ابن کثیر تا «من وراء جدر» خواند، ابنزبیر گفت «ارجع الی قرائة قومک»؛ ما اهل مکه به این صورت میخوانیم. راوی ندارند که، بلکه اهل مکه به این صورت میخوانند. لذا فوری جلوی او را گرفتند. پس «الاختلاف یجیء من قبل الرواة» درجایی است که ما راوی داشته باشیم. این روایت زراره از امام صادق نیست، از چه کسی است؟ از امام باقر علیهالسلام است. همین روایت را در کافی نگاه کنید؛ حدیث دوازدهم است.
برو به 0:28:08
شهادت حضرت در چه سالی بوده؟ صد و چهارده. خوب نگاه کنید: شهادت امام باقر علیهالسلام حتی قبل از قدیمیترین قراء سبعه بوده. یعنی وفات ابن کثیر، ابن عامر همان حدود است. در سال ١١٨ است، ١٢٠ است. عاصم ١٢٧ است. یعنی زمانی امام علیهالسلام میگویند «من قبل الرواة»، که هنوز این سبعه ای که ما میگوییم راویش حفص و … است، اصلاً بهعنوان رواتی که اسم داشته باشند، مطرح نبودند. بلکه آنها بازتاب دهنده بستر بودند. خب معلوم میشود که آن جا روایات و قرائاتی بود که حضرت تعبیر میکنند به اینکه قرآن روات دارد. آیا برای قرائت یک شهر –قرائة اهل المدینه، قرائة اهل الکوفه- تعبیر به روات میکنند؟! نه. پس معلوم میشود که خود کلمه روات، دال بر این است که یک کسی سبب شده که این پیدا شود. نه اینکه از زمان حضرت ادامه داشته باشد، بهنحویکه کار عثمان کاشف قطعی از آن باشد. کار عثمان متواتر هست یا نه؟ هست. همه هم میگویند و هیچ کسی هم اختلاف نمیکند که عثمان آمد مصاحف را یکی کرد. خب چرا آنها را یکی کرد؟ اگر قبل از آن اختلاف نبود اصلاً نیازی به کار او نبود. پس چیزی بود که او مجبور شد این کار را بکند. البته بعد از او هم اختلاف قرائت ماند. ولی معلوم میشود که این اختلافات بود. آن اختلاف قرائات از روایت بود؟ اگر روایت بود که میآمدند روایت درست را میگفتند. نه اینکه وقتی عثمان را محاصره کردند بگوید «اقرئوا علی ای حرف شئتم».
شاگرد: احتمال این هست که بگوییم گاهی مجلس تعلیم داشتند و گاهی هم نقل میشده فلانی این آیه را به این صورت خواند؟
استاد: همینجا در پاورقی هفتم هست. این حاشیه برای خود مرحوم صاحب مفتاح الکرامه است. میفرمایند: «و قد یوید ذلک بما قیل…»؛ یعنی ما جاهایی داریم که مقابل قرائات سبع که میگویند متواتر است، میگویند «فی قرائة علی علیهالسلام»، «فی قرائة رسول الله». ایشان میگویند خندهدار است؛ قراء سبعه یک جور خواندهاند، بعد روایت میگوید «فی قرائة رسول الله». خب پیامبر خدا که منبع اصلی قرائت هستند، اما قرائت او را کنار میگذارند!
به نظرم حفص دوری است؛ کتابی دارد. در حافظهام هست که کتابش هست؛ یک دور مرور کردم. اسم آن قرائات النبی است. اصلاً اسم کتاب او این است. وقتی آن را میخوانید میبینید با قرائات سبعه مختلف است. خودش از روات مهم است، کتابی نوشته به نام قرائات النبی». خب پیامبر خدا که معدن اصل وحی است. شما باید همه آنها را کنار بگذارید و قرائت ایشان را بگیرید! وقتی دوری این را مینوشته هیچ مشکلی نداشته. میفهمیده که دارد چه کار میکند. خودش یکی از مهمترین روات قراء سبعه است و درعینحال هم میفهمیده که چه مینویسد. الآن مصحف دوری در سایت اصلی قرآن که برای سعودیها است، آمده است. به نظرم عثمان طه هفت مصحف را نوشته، اولین آنها حفص بوده، دومین خطی که نوشت ورش بود، ظاهراً سومین آنها دوری بود. بعد قالون بود، بعد هم السوسی. اینها روات مهم هستند. همه اینها را عثمان طه نوشته است. به نظرم قرائت ابوبکر شبعه را هم دارد.
شاگرد: خود حضرت توضیح دادهاند که این اختلاف قرائات «جاء من قبل الرواة».
استاد: بله، ایشان قطع نظر از آن میگویند. این روایت در مقدمه کتاب القرائات سیاری بود. ایشان قطع نظر از آن میخواهند بگویند همینطور هم هست. من قبل از اینکه در مقدمه سیاری ببینم، ذهن من مدتها روی کلمه «روات» مشغول میشد.
شاگرد: مخصوصاً اینکه در کنار «کما علمتم» میگذاریم.
استاد: بله، حضرت فرمودند این اختلاف از ناحیه روات میآید. این دلالت واضح واضح دارد. من در فدکیه عنوانی را باز کردهام، به نام «مراتب دلالت روایات بر اینکه تعدد قرائات به چه نحوی است». اولین روایتی که قویترین دلالت بر رد تعدد قرائت دارد را همین روایت «انما اختلاف» قرارداده ام. روایت بعدی «کذبوا اعداء الله انما هو حرف واحد» است. یعنی هنوز میشود که روایت حرف واحد را توجیه کنند. کما اینکه صاحب وسائل در کتاب تواتر القرائات حرف واحد را آوردند و جمع کردند. اما همان صاحب وسائل در همان جا اسمی از روایت زراره نبرده اند. یعنی اگر آن جا میگفتند «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة»، با مختار خود صاحب وسائل جور نبود. اسمی از آن نبردند. ولی ما در مباحثه باید اسم همه اینها را بیاوریم و ببینیم در جمع باید چه کار کنیم.
شاگرد: شما بهغیراز فرمایش امام علیهالسلام «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة»، فرمایش دیگری دارید؟
استاد: ببینید من چند چیز گذاشتهام. یکی کلمه «الاختلاف» است. اگر یادتان باشد عرض کردم. حضرت فرمودند «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة». شما فرمودید که چرا تکرار میکنید، اما گاهی تکرار اوقع است. وقتی حضرت فرمودند «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة، ان القرآن واحد»، لحن امام علیهالسلام مذمت این اختلاف است یا مدح آن است؟ بلاریب مذمت آن است. یعنی احدی تردید نمیکند که امام علیهالسلام میگویند که این اختلاف بد است. این را کنار عبارت شیخ الطائفه، مجمع البیان، روض الجنان و منهج الصادقین بگذارید. آنها گفتند اختلاف سه جور است که دو جور آن بد است و یک جور آن خوب است؛ ما تلائم فی الحسن. اینکه میگفتم تقیه نیست، به همین دلیل بود. شیخ میگفتند چرا اختلاف قرائات خوب و صواب است؟ چون تلائم فی الحسن. همه با هم همگرا هستند. خب اگر یک راوی اشتباه میکند، «کله صواب» میشود و همگرا میشود؟! پس وقتی شیخ الطائفه میگویند اختلاف سه جور است و دو جور آن بد است، یک جورش خوب است. این یعنی چه؟ یعنی همان روایت زراره؟! روایت زراره که میگوید بد است. روایت زراره بهوضوح میگوید که این اختلاف بد است اما شیخ الطائفه میگویند که این اختلاف خوب است. این کافی است تا بفهمیم اختلافی که در روایت آمده، اختلافی مذموم است و اختلافی که مورد بحث علماء بوده اختلافی است که مورد روایت نیست. این اولین قدم است؛ کلمه اختلاف.
دوم؛ «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة»؛ در زمان معصومین برای قرائت در بلاد، اسم راوی خاصی نداشت و الا اسم آن میآمد. شما ببینید در زمان معصومین راوی خاصی که بگویند فلانی راوی است، نداشتیم. بله، راویهایی که حضرت میگویند همانطوری که شما میگویید داشتیم. مثلاً یادتان هست که گفتیم حفص اختیار «ضُعف» کرد؟ حفص میگوید عاصم «ضَعف» خوانده و هیچکدام از آنها هم با او مخالفت نکردهاند الا در اینجا. یعنی عاصم «ضَعف» خوانده و من هم از او «ضَعف» را روایت کردهام، اما مختار خود من در قرائت –بهمعنای اختیار القرائه که اصطلاح اهل قرائت است و ١٨٠ درجه با فتوا فرق میکند- «ضُعف» است. بعد چه گفت؟ گفت «لما روی عن ابن عمر» که محضر حضرت «من ضَعف» خواند و حضرت در هر سه تای آنها گفت «من ضُعف» بخوان. این روایت میشود. یعنی دارد اسم میبرد و میگوید فلانی گفت، فلانی گفت از ابن عمر. این روایت میشود. از اینها در آن زمان فراوان بوده است.
شاگرد: اگر همین روایت چیزی باشد که در بلاد دیگر جریان داشته باشد، همان متواتر میشود.
استاد: بله، یک فرد از متواتر میشود. اما خیلی از این روایات هم بوده که اصلاً نبوده. یعنی یک نفر آن را میگوید. من عرض کردم وقتی در بحث قرائات وارد میشوید میبینید که چه دم و دستگاهی بوده. بستر صدور این روایات بستر بسیار وسیعی بوده که یک صدم آن نزد ما است. چون فیلتر شده است. با همین سفارشها و …، مترادفات را بیرون ریختند، خود قراء عشره نگذاشتند که آنها ادامه پیدا بکند. مگر در برخی از مواردش که آنها نزد اهلسنت از اعتبار روائی خاص برخوردار بود.
شاگرد: شما قبلاً گفته بودید که کسانی بودند که بدون استاد میخواندند.
استاد: آن برای اصطلاح متأخر است. درست است. یعنی ما الآن میگوییم عاصم راوی نیست. عاصم قاری است. راوی چه کسی است؟ راوی حفص است. ابن شعبه است. این اصطلاح متأخر است. به بعد از حفص هم دیگر نه قاری و نه راوی میگوییم، بلکه طریق میگوییم. این اصطلاح کلاس قرائت در قرون بعد از ابن مجاهد است. در قرون چهارم و پنجم که از دانی شروع میشود. به حفص میگفتند حفص القاری. ولی ما میگوییم نه، حفص راوی است. دو تا است.
برو به 0:39:55
شاگرد: در زمان حضرت به حفص راوی نمیگویند. شما میگفتید کسانی بودند بدون اینکه از استاد شنیده باشند، از روی متن خودشان میخواندند. حضرت میگویند اختلاف از جانب این افراد است.
استاد: نه، در مقدمه القرائات سیاری بود که روی مصحف مینوشتند و مصحف هم که اعراب نداشت. مینوشتند و بعد میخواندند. هر کسی که مقداری میتوانست خط بخواند، هر جور میفهمید میخواند. یکی از آنها این بود: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنا[3]». این قرائتی است که احدی مختلف نخوانده است اما او «و حربا» خواند. میگفت برای این بود که او بعداً میخواست با آنها محاربه کند. این سماع نبود. فقط نوشته بود. اگر از استاد شنیده بود اگر بین مسلمین یک عمر قرآن خوانده بود «حربا» نمیخواند. میدانست مسلمانان «حزنا» خوانده است و احدی هم بین مسلمانان «حربا» نخوانده است. اما چون با آنها مانوس نبود به این شکل خواند. میگویند حماد راویه اقیانوس اشعار بود و در آن وادی کار کرده بود، خب معلوم است. لذا خلیفه او را خواست و گفت چند صفحه بخوان، بعد هم بهشدت او را تادیب کرد. گفتند قرآن را بر میدارد و از مصحف میخواند، چیزهایی میخواند که احدی از مسلمانان از آن خبر ندارند. «ان القرائة سنة متبعة». ولو معنای چیزهایی که میخواند خوب باشد.
شاگرد: رفتار عثمان در توحید مصاحف میتواند بازتاب دهنده بخشی از اختلافی باشد که از جانب روات بوده؟ یعنی چون به آن توحید مصاحف میگویند، نه توحید قرائات.
استاد: آیا این روایت در آن زمان بوده یا نبوده؟ در چه سالی عثمان این توحید مصاحف را انجام داد؟ حدود شش سال بعد از خلافتش. حدوداً بیست و هشت میشود. سال بیست و هفت و بیست و هشت هجری عثمان این کار را شروع کرد. در یک بستری شروع کرد که برای او بسیار هزینه آور بود. در آخر هم وقتی دور او را گرفته بودند، وقتی ریش او را گرفته بود و میخواستند او را بکشند اول کلامی که گفت –این برای کتب شیعه نیست، برای کتب اهلسنت است- این بود: گفت «بدلت کلام الله». میگفت چرا میخواهید من را بکشید؟ میگفتند چون کلام خدا را تغییر دادی و تبدیل کردی. اینجا که میرسد ذهبی میبیند که این تعبیر خیلی تند است، فوری در هر دو کتابش، اصلاً رسم اهلسنت این نیست که بین حدیث پرانتز باز کنند، اما دید اینجا از آنها جاهایی است که فوری بین حدیث پرانتز باز میکند و میگوید «ای جعل الناس علی قرائة واحده».
اول ایرادی که در آن محاصره به عثمان میگرفتند این بود. یعنی این قدر برای عثمان هزینه داشت. بعد هم گفت «اقرئوا علی ای حرف شئتم»؛ من خواستم که اختلاف نکنید. حالا میخواهید هر قرائتی را بخوانید. یعنی یک قرائاتی بود که بچه از کوچکی شنیده بود، سال بیست و هشت که شوخی نیست. بیست و هشت سال در بستر مسلمین، قرائاتی داشتند که بین خودشان رایج و متواتر بود.
شاهین یکی از علماء مهم علوم قرآنی متأخر است. من در کلام او دیدم. در کلام قبلیها هم دیدهام؛ در زمان دانی هم هست. تصریح میکنند که در جمع اول، وقتی ابوبکر مصحف را جمع کرد در مصحف او جمیع سبعة احرف بود. وقتی عثمان جمع کرد بخشی از سبعة احرف رفت. چرا؟ چون میخواست که اختلاف نباشد. طبری هم خیلی تلاش میکند که بگوید صلاح امت در این بود که اختلاف نکنند. بعد مثلاً میزند به خصال کفاره. میگوید چطور در خصال کفاره یمین خدا امت را مخیر کرده، در این قرائات هم خدای متعال امت را مخیر کرده است. خب عثمان بهعنوان خلیفه مسلمین برای اینکه اختلاف نشود آمد یکی را گرفت، آن هم از این باب که خدا ما را مخیر کرده است. این حرف طبری در مقدمه تفسیرش است.
شاگرد٢: من از کلام شما دو مطلب را استفاده کردم. یکی روایت مقدمه سیاری «انما الاختلاف یجی من قبل الرواة».
استاد: قبل از مقدمه سیاری، در آن زمان روات بهعنوان راوی قرآن معنایی داشت که با «اقرئوا کما علمتم» که در بستر یک شهر رایج بود، تفاوت آشکار داشت. آنها اختلاف حسن بود. یعنی امام علیهالسلام آن را نفی نمیکنند. چون شیخ الطائفه میگویند. پس آن جایی قرآن راوی دارد، نه قرائت مسلمین که فرمودند «اقرئوا کما علمتم»، آن جا اختلاف مذموم میشود.
شاگرد٢: یک موردش را از مقدمه سیاری استفاده کردید و یک موردش را هم نقل به معناها بود.
استاد: قبل از اینکه مقدمه سیاری را ببینم، عمده اختلاف از همین نوع بود. یعنی کسانی بودند که نقل به معنایی میکردند -رایج هم بود- که موجب اختلاف مذموم میشد. چون طرف وارد که نبود، همینطور شنیده بود که موسع است. نقل به معنا میکرد و آیه بالکل خراب میشد. یعنی مثلاً دو قرائت را که برای امام نقل میکردند و مردم میشنیدند، میدیدند یک قرآن نمیتواند این دو قرائت را داشته باشد لذا بین این دو قرائت شک میکردند. این اختلاف مذموم بود. شیخ فرمودند اختلاف مذموم چیست؟ سه اختلاف بود؛ اختلاف التناقض، اختلاف التفاوت و اختلاف القرائه. شیخ سه تا را فرمودند. یعنی بسیاری از قرائاتی که در آن زمان نقل میشد و حضرت فرمودند مذموم است و «من قبل الرواة» است، یکی از این دو بود؛ اشتباهاً نقل به معنا کرده بود، یا موجب اختلاف تناقض میشد یا موجب اختلاف تفاوت میشد. حضرت هم میگویند که اینها را دور بریزید. کما اینکه در بستر اهتمام مسلمین به قرائات اینها رفت. لذا وقتی به طبری که در سال ٣١٠ وفات کرده، میگوییم شش حرف کجا است؟ میگوید من نمیدانم، از بین رفته است. خیلی جالب است. میگوید که نزد ما نیست. بعد میگوید این همه اختلاف قرائات چیست؟ میگوید آنها که سبعة احرف نیست. کل این قرائات مدنیین و عراقیین حرف واحد است. اما آن شش تایی که «من قبل الرواة» بود و آنها درست کرده بودند محو شده است. یعنی در زمان طبری محو شده بود. طبری متوفای ٣١٠ است، اما روایات در ١١۴ صادر شده بود. مثلاً ١٣٠-١۴٠ صادر شده بود. آن وقتی که فضیل و زراره از ائمه نقل کرده بودند. ١۵٠ سال گذشته بود. طبری میگوید که نیست. در آن زمان میگویند که اینها را رها کنید.
امروز میخواستم بقیه عبارت را بخوانم اما گفتم به این چند «بُعد» اشارهای بکنم که طولانی شد. شما شماره بگذارید و کمک کنید. له اینکه این اجماع تقیه ای است یا له اینکه این اجماع غیر مماشاتی است. ان شالله ارسال کنید. من هم سه-چهار شماره گذاشتهام. بقیه آنها هم در ذهنم هست. شما هم کمک کنید تا پیش برود.
شاگرد: رابطه این تفاوتهایی که الآن هست با آن سبعه احرفی که بوده و محو شده عموم و خصوص من وجه است؟ یعنی برخی از اختلافات موجود را میتوان گفت از آنها است و بخشی را نه؟
استاد: ببینید روی آن چه که در دست ما است، دو-سه کار خوب شده است. آن هم از طرف خود اهلسنت شده است. معجم قرائات القرآن؛ کتابهایش هم موجود است، من هم پی دی افهای آن را دارم. دیگری موسوعه التفسیر الماثور است. چهار جلد است. یکی هم برای همان کسی است که معجم القرائات را نوشته؛ کتابی به تازگی نوشته به نام معجم الفاظ و قرائات[4]. به نظرم برای عمر مختار بود. آن هم کتاب خوبی است. شما وقتی اینها را میبینید، قرائاتی که در آن زمان بوده بخش مهمی از آنها، الآن با نوشته شدن این معاجم در دسترس همه است. فقط میماند که ما باید محک بزنیم آنهایی که قرائات سبعه است، عشره است را به دست بیاوریم. عشر صغری، عشر کبری، انواع سندهای آنها را ببینیم. اینها انواع طرق است که مطالب خوبی است. النشر عشر کبری است. حرز شاطبی سبع صغری بود. علی ای حال اینکه شما میگویید ما بفهمیم که قرائات کدام است، فعلاً آن چه که از آنها در دست ما است ضابطه مند است؛ روشن است، جمعآوری شده است. البته میتواند تکمیل شود. من در تمام کتابهای معاجم دیدم که میتوانید روایتی را پیدا کنید که هنوز نیاورده اند. در کتب معتبرشان هم هست.
شاگرد: ما بهطور اطمینان میتوانیم بگوییم این اختلافاتی که الآن هست منتسب به آن سبعة احرفی که در زمان پیامبر بوده هست؟ یا بخشی از آنها ممکن است اضافه شده باشد؟ بخشی حذف شده و بخشی هم اضافه شده باشد.
استاد: ممکن است. ما در این احتمال هیچ مشکلی نداریم. چون در اینها فضا، فضای تواتر که نیست. در بخشی از آنها به یک معنا تواتر هست. قبلاً عرض کردم. اما بلاریب در بخشی از آن هیچ درجهای از تواتر نیست. مگر تواتری که کشف کنیم. و لذا احتمال ابتدا به ساکن این است که بخش مهمی از این روایات بعداً آمده است. یعنی موضوع و کذب است. این احتمال هست. ما برای اینکه اینها را محک بزنیم اول باید شواهدی را پیدا کنیم که ببینیم در آن زمان درجهای از تواتر داشتهاند یا نداشتهاند. اگر نداشته بعد ببینیم سند موجب وثوق به صدور میشود یا نه. اگر نشد جزء آنهایی میرود که اصلاً مورد اعتماد نیست.
والحمد لله رب العالمین
کلید: انما الاختلاف یجیء من قبل الرواه، راوی، اجماع شیعه بر قرائات، تقیه ، حرف واحدد ، سبعة احرف، كذبوا أعداء الله ولكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد، احراق مصاحف ، مصحف عثمان
[1] مفتاحالکرامةفيشرحقواعدالعلامة(ط – دارالاحیاء التراث) ج٢ ص٣٩٣
[2]تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (1/ 23)؛ قال: قال عبد الله بن مسعود: تمارينا في سورة من القرآن، فقلنا: خمس وثلاثون أو ست وثلاثون آية. قال: فانطلقنا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فوجدنا عليا يناجيه، قال: فقلنا: إنا اختلفنا في القراءة. قال: فاحمر وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال: إنما هلك من كان قبلكم باختلافهم بينهم. قال: ثم أسر إلى علي شيئا، فقال لنا علي: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم يأمركم أن تقرأوا كما علمتم.
[3]القصص : 8
[4] المعجم الموسوعي لألفاظ القرآن الكريم وقراءاته، المؤلف: أحمد مختار عمر
دیدگاهتان را بنویسید