مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 7
موضوع: تفسیر
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد١: حدیثی پیدا کردم مناسب با روایتی که دیروز خوانده شد؛ «موتات الدنیا اهون علیّ من موتات الآخره[1]». باید روایت را از قبلش دید تا مراد را فهمید.
استاد: یک نفر قبلش را بخواند که معنا واضح شود.
شاگرد: وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وُرُودِهَا قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَةِ
استاد: با این عبارت آن عبارت «موتات الدنیا اهون علی من موتات الاخره» معلوم شد. آب را بدون اینکه بین نفس بکشند میگویند شرب الهیم. حضرت میفرمایند: مثل این شترهایی که اینطور میریزند اینها هم دور من ریختند و دعوا و مخاطره و امثال اینها دارند.
شاگرد٢: تحقیقی راجع به ابیّ بن کعب کردهام.
استاد: بله شما سبب خیر شدید که بنده هم مراجعه کنم.
شاگرد٢: اینکه ابیّ روایات جعلی داشته، من در ذهنم کتب شهید مطهری بود بنده مراجعه کردم ببینم جایی آدرس دادهاند دیدم ایشان جایی آدرس ندادهاند.
استاد: حرف اینطور که شما دیروز گفتید نبود. یعنی ابیّ هیچ وقت اینطور حرفی نزده است که من برای اینکه مردم را به قرائت قرآن ترغیب کنم روایت جعل میکردم. من که مجموع حرفها را کنار هم میگذارم کأنه مستحیل است که این را گفته باشد.
شاگرد٢: ابتدا گمان میکردم که وی سنی است، اما بعد از مراجعه، فهمیدم که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل، قائلاند که ظاهرا اُبیّ شیعه بوده است و مرحوم صدوق در خصال دارند که ابیّ یکی از آن دوازده نفری است که در مقابل ابوبکر ایستاد و احتجاج کرد. شاهد اینکه گرایشات شیعی داشته هم این است که با داشتن روایات خیلی زیادی -حدود 150- بخاری فقط سه روایت از ایشان نقل کرده است و مسلم هم ظاهراً ٧ روایت از وی نقل میکند. در خیلی از کتابها – چه رجال سنی ها چه رجال شیعه- هم که متعرض حالش شده اند، اصلاً اشاره ای به جعل حدیث او نکرده اند. در کتاب منتهی المقال مرحوم حائری مازندرانی از مرحوم وحید بهبهانی نقل می کند که می فرمایند: به نظر من روایات ابیّ درباره ی فضائل سور میآورد، از موضوعات است. بعد ایشان از میرسید شریف در حاشیه کشاف نقل می کنند که از قول صنعانی…
استاد: این صنعانی که معروف است ظاهراً بعد از میرسید شریف است و معاصر شوکانی بوده است.
شاگرد: یک صنعانی لغوی داریم، یک صنعانی محدث داریم، ایشان ظاهراً نقل میکنند که؛ مردی از آبادان آمده بود ودیده که مردم مشغول اشعار و فقه ابوحنیفه هستند و این روایات را جعل کرد تا مردم به تلاوت قرآن راغب شوند . خلاصه یک نقل معتبری دال بر جاعل بودن ابیّ، نیافتم.
استاد: مجموع حرفها را که ملاحظه کردم، یقینا ابیّ چنین حرفی در حق خودش نزده. حتی در یک نقل ضعیف هم چنین چیزی از زبان ابیّ نیامده است. دویست سیصد سال قبل از مرحوم بهبهانی ، ملاحسین کاشفی هم در تفسیرشان، این روایات را موضوعات می دانند.
شاگرد: ابن قتیبه هم از ابن مبارک در کتب اهلسنت نقل میکند که او هم گفته احادیث او موضوعات است. ومی گوید که قطعاً زنادقه وضع کردهاند.
استاد: حالا بعداً عرض میکنم.
برو به 0:06:43
صحبت بر سر روایت دیروز بود که مرحوم طبرسی سند آن را حذف کرده بودند ولی ثعلبی در تفسیرش، الکشف و البیان با سند آورده بود. معروف در السنه است که روایات فضائل سور، موضوعات و مجعول است. و چون محل ابتلاء عملی نیست از آن رد میشوند. چون ایشان این حرف را فرمودند من این مطلب را پیگیری کردم. از قدیم بین محدثین بوده که برای عده ای این مضامین غریب بوده و قرآن را این اندازه ها نمی دیدند. لذا سعی می کردند یک جوری این روایات را تضعیف محتوایی کنند.
در مقدمه تفسیر قرطبی که یک از سلفی های معاصر هم برای آن مقدمه نوشته است -خیلی مقدمه اش جالب است!- می آید از علامه ابن جوزی-جد سبط بن جوزی صاحب تذکرة الخواص- مطالبی در تضعیف این روایات نقل میکند که در کتاب موضوعاتش -الموضوعات الکبری- است. خودش هم می گوید که معلوم است که اینها از موضوعات است. ولی آخر کار همین سلفی می گوید: «علی ای حال لا شک» که این روایت «موضوعة و ان کانت له طرقا کثیرة» خودش می گوید طرق زیادی دارد ولی موضوع هست!!!
حالا چطور شد که این روایات موضوع شد؟ و چرا ابیّ به جعل متهم شده است و آیا این جمله که برای اینکه مردم به قرآن جذب شوند من این کلمات را جعل کردهام، را گفته است و صحیح است؟
اصلا این محال است، ده ها مورد می بینید که اصلا استحاله دارد،ابیّ کجا گفته؟ در یک نقل ضعیف هم نیست که ابیّ بگوید من این ها را جعل کردم.حالا قضیّه چیست؟ که این قدر معروف شده و حتّی در کتب شیعه، ملّا حسین کاشفی، وحید بهبهانی و.. گفته اند. توضیحش را عرض میکنم.
این روایاتی که از ابیّ نقل شده، از طرق مختلف سند دارد. خود ابن جوزی کتابی به نام الموضوعات نوشته است، یعنی روایاتی که دروغ است و در الموضوعات، این روایات را آورده. به سند متصل، دو تا سند برای این همین روایت ابیّ می آورد. شاید یکی برای ابن عباس بود،دیگری برای ابیّ. حالا اگر الموضوعات را دارید ببینید. فعلاً اصل بحث را میخواهم مطرح کنم.
شاگرد: دو سند برای کل روایات یا برای همین روایت.
استاد: این اصلاً یک روایت بیشتر نیست. روایتی که فضائل کل سور را آورده است. بعد مفسرین تقطیعش کردهاند. اینها می گویند لا شکّ که این روایات موضوع می باشد و کذب است. ما حرفی نداریم و ما هم نمی خواهیم بگوییم صحیح است. فقط سؤال این است که موضوع بودن یک موونه علمی نیاز دارد و ضعیف یودن یک موونه دیگر نیاز دارد. روایت ضعیف یعنی در سند شخصی است که مثلا توثیق نشده یا مجهول است. اما روایت موضوع یعنی دلیل داریم که کذب است نه اینکه ضعیف است. ابن جوزی هم کتاب الموضوعات نوشته است؛ یعنی روایاتی آورده که به اعتقاد خودش علم دارد که دروغ است.
در کلاس حدیث روایات موضوعه و ضعیفه دو باب هستند. درحالی که ابن جوزی در الموضوعات که مربوط به روایات کذب است دو سند برای این روایت می آورد. آقای ابن جوزی واقعا رسم موضوع کردن این است؟
دو تا سند می آورد و آن سندها را تضعیف می کند نه موضوع. سپس می گوید ببینید که دو تا سندی که من گفتم در فلان سند این بود و این ضعیف است، منکر الحدیث است. و در آن سند هم این بود و این هم ضعیف است و گفتند، منکر الحدیث است. هر دو تای اینها هم برمیگردد به شخصی به نام علی بن زید. بعد می گوید که آن هم «لا شیء»،محدّث قابلی نیست.
برو به 0:11:49
فوقش شد ضعیف، علم نداریم که دروغ است، در حالی شما کتاب موضوعات نوشته ای! سپس ابن جوزی همان جا میگوید: تعجّب است که این روایتی که اینچنین است یعنی موضوع است درحالی که سند را نیز تضعیف کرده است؛ یعنی درحالی که خودش سند را تضعیف می کند نه اینکه بیاید موضوعه بودن آن را اثبات کند. تعجب است که این روایت را ثعلبی ، واحدی و زمخشری نقل کرده اند به این صورت که تقطیعش کرده اند و به عنوان فضائل سور آورده اند. سپس ابن جوزی می گوید نقل این ها مهم نیست و من ناراحت نیستم از اینکه این ها در کتبشان آورده اند زیرا این ها اهل حدیث نبوده اند. بعد می گوید تعجب بیشتر من از ابن ابی داوود است و من از دست وی ناراحتم که با اینکه متخصص فن حدیث بوده این روایت را در فضائل القرآن خود آورده است! بعد به ابن ابی داود تند می شود و میگوید: محدثین می خواهند کتب حدیثی خودشان را زرق و برق بدهند. فکر موضوع بودن آن را نمی کنند. همین که کتاب زرق وبرق حدیثی پیدا کند خوششان میآید. این را به ابن ابی داوود که در فضائل القرآن این روایت را آورده میگوید.
حالا از ابن جوزی سؤال میکنیم چطور شد آقای ابن جوزی که این موضوع شد؟! واقعاً خیلی عجیب است که اینطور بحث را پیش ببرد. بعد از تضعیف سند برای اثبات موضوع بودن این روایت، اسم سه نفر را میبرد، سه نفر هم بیشتر نیستند که متهم اند به اینکه گفته اند: ما اینها را جعل کردهایم، احدی نگفته اُبیّ گفته است بلکه گفته اند، کسی دیگر سند درست کرده و به دروغ به ابیّ نسبت داده است. حالا آن شخص چه کسی بوده است؟ سه نفر هستند. یکی نوح بن ابی مریم، ابن عصمه، نوح الجامع، او از عکرمه از ابن عباس نقل کرده و واسطه را انداخته بوده. که به نظرم ملاحسین کاشفی هم میگوید که همه را این درست کرده است. گفته که قربة الی الله این روایت را درست کردهام. دیدم مردم پیش ابوحنیفه میروند خواستم سمت قرآن بیایند. کسانی که بر علیه او صحبت کردهاند گفته اند این نوح الجامع، جامع همه چیز است الا صدق. حالا فعلاً کار نداریم درحالیکه مهم بود، قاضی بود معاصر ابی حنیفه بود.
نفر دوم میسرة بن عبد ربه الاکول –خیلی عذا می خورده، همه سر خوردن او شرط بندی می کردند. یک روز هم الاغ خودش را ذبح کردند و آماده کردند آوردند و کلّش را یک جا خورد، بعد گفت خوشمزه بود، بعد که خواست برود سراغ الاغش را گرفت، البته در تاریخ آمده که پول الاغش را به او دادند- حالا اینها مهم نیست.
مهمترینش این است- که مقصود من است- که ابن جوزی سند متصل میآورد و می رساند تا سال 170 و 200 زمان هارون الرشید. سند متصل از محمود بن غیلان: سمعتُ مؤمّلا همه ی حرفها زیر سر این است.این، مربوط به همین روایت ماست که مال ابیّ بن کعب هست. هم محمود هم مومل را توثیق میکند.
دو سند دارد. در اولی میگوید، مومل گفت: شخصی حدیث فضائل ابی را برای من نقل کرد. گفتم از کی شنیدی؟ گفت: از فلانی در فلان جا. راه افتادم و رفتم نزد او در فلان شهر، شهرهای زیادی رفته است موصل و مدائن و… او گفت: فلانی برای من گفت. رفتم سراغ دومی در فلان شهر. آخر کار رفتم در کلأ بصره، آن راوی گفت آنکه برای من نقل کرده است الآن در عبادان است. مومل میگوید راه افتادم و به عبادان رفتم. و آن شیخ را پیدا کردم. در جایی بود که همه متصوفه جمع بودند. از آنها پرسیدم که این حدیث را چه کسی نقل کرده است گفتند: شیخی که آنجا نشسته. رفتم از او پرسیدم، این حدیث را کی برای تو نقل کرده؟ گفت: هیچکس. من دیدم مردم از قرآن فاصله گرفته اند. حسبةً وضع کردم تا ثواب گیر مردم بیاد. این یک سند. این سند اوّل ابن جوزی است که متصلا از مومل نقل می کند.
پشت سرش یک سند دیگر می آورد به سند متصل تا محمود بن غیلان از مومّل. ولی متنش با قبلی متناقض است . مومل نمی گوید خودم رفتم بلکه می گوید: فلانی به من گفت که فلانی به او گفته بود -با دو واسطه -که کسی برای من این حدیث را نقل کرد دنبالش رفتم تا عبّادان و فهمیدم آن دروغ است.
جالب است که در نقل دوم هم اسمی از متصوفه نمی آورد. نقلش هم فرق دارد: «انا اجتمعنا فرأینا». یک عدهای دور هم بودیم دیدیم که خوب است یک روایاتی درست بکنیم در فضیلت قرآن.
پس مومل که موثق است تحقیق کرده و مطمئن شده که جاعل را پیدا کرده است. پس موضوعات شد. پس ابن ابی داوود می خواسته به کتابش آب ورنگ حدیثی بدهد. بهخاطر همین است که این روایت را آورده است. اما منِ ابن جوزی در کتاب الموضوعات، این را آورده ام.
اکنون چند تا سوال از ابن جوزی داریم: اول دو تا سند متصل می آورید و سندها را تضعیف می کنید و این ملازمتی با موضوع بودن ندارد. کسی که یک ذره با فن حدیث مأنوس باشد میداند که موضوع با ضعیف فرق میکند. ضعیف یعنی در سندش شخص توثیق نشده داریم اما موضوع یعنی دلیل داریم که دروغ است. خب آقای ابن جوزی سند را تضعیف کردی، بعد اسم سه نفر را می آورید که این ها واضع این حدیث بوده اند. در حالی که در هیچ کدام از آن دو تا سندی که خود شما که محدث بزرگ هستید برای این روایت آوردید، نام هیچ کدام از این سه نفر نبود! چطور می گویید: اینها درست کرده اند درحالی که در سند شما نیستند و سند شما هم فقط ضعیف است؟! باید برای سند خودتان دلیل بیاورید. احدی از این سه نفر در احدی از طرقی که دیگران مثل ثعلبی هم نقل کرده اند، نیستند. شخصی دیگر وضاع بوده چه ربطی به این حدیث دارد؟!
و مهمتر از مطلب قبل؛ تازه همین چیزی که خود شما در مورد این وضاع گفتید، تناقض دارد. بالاخره تحقیق کننده کیست؟ مومل است یا با دو واسطه شخص دیگری است؟ چه کسی تحقیق کرده است و دروغ گوی در عبادان را چه کسی دیده است؟! چه طور در نقلش به متصوفه متهم میشود- میدانید که حنبلی ها و ابن جوزی یک دشمنی خاصی با متصوفه دارد- اما در این نقل دیگر اسمی از متصوفه نیست. در نقلی که با سند میآورید، این تناقض دلیل نمیشود که در دلیل شما در موضوعیت، خودش سوراخ است؟ خودش خراب است. چطور با دو نقل متناقض میخواهید اثبات موضوعیت بکنید؟!
برو به 0:21:51
باز اینها هم مهم نیست، اما چیزی که اساس عرض من است و احتمال موضوع بودن را پایین می آورد، این است که آقای مومل، شما که محدث بودی و تحقیق کردی و مچ دروغ گو را گرفتی، چرا در این دهها سند که بین علما است، اسم دروغ گو را نبردی؟! تو که با این زحمت، :ده شهر رفتی و دروغ گو را پیدا کردی، چرا اسم هیچکدام از واسطه ها را نبردی و فقط گفتی: فلانا؟! حتی گفته است «حدثنا فلانا سماه» ولی اسمش را نمیگوید مثلاً شاید تزهد می کند. درحالیکه کسی که به فن حدیث و رجال مسلط باشد میداند که وقتی درغگو پیدا می شود باید عَلَمش کرد و به طور واضح دروغگو بودنش را برای بقیه آشکار کرد. باید اسم خودش را برد. اسم واسطه ها را برد نه اینکه اسم واسطه ها را با اینکه خودشان گفته اند، ذکر نکرد، با این زحمت تحقیق کرده است اما اسمی از وضاع نمیبرد!
اصل کار هم ابن جوزی است، این سلفی هم که مقدمه کتاب را نوشته میگوید: علامه ابن جوزی کار را تمام کرده است. بعد میگوید که لاشک که روایات فضائل موضوع است و ان کانت له طرق کثیره. الآن ثعلبی اینجا سند آورده، احدی از این سه فرد در احدی از این اسناد نیستند. حالا آیا این تضعیف عالمانه است که دهها سند بگوییم دروغ است. چون سه نفری که در طول تاریخ و از قدیم، مسلم بوده که اینها دروغ گو هستند و احدی از اینها هم در این اسناد نیستند. آن وقت شما بگویید که اینها که وضاع بودند پس این روایات موضوع است. پس این سند ها کجا میرود که احدی از اینها در این سند ها نیستند. برای من که خیلی عجیب بود.
شاگرد: پس با این بیان، ابیّ تبرئه شد؟
استاد: اصلاً حتی یک نقل بسیار ضعیف هم به ابیّ نسبت داده نشده است که او گفته باشد که من جعل کردم. اصلاً هیچ اثری از این حرف نیست. آنکه بین السن متداول است این است که یک نفر تحقیق کرده است و آن کسی که گفته حسبه من وضع کردم، آن را پیدا کرده است. آن تحقیق کننده کیست؟ خودشان میگویند مومل است. خود این سلفی میگوید که مومل رفته تحقیق کرده است. ولی در الموضوعات دو نفر میشوند. در یک سند متصل میگوید که خود مومل تحقیق کرده است. در سند دیگر میگوید که با دو واسطه دیگری بوده که اسم وی معلوم نیست، اسم تحقیق کننده هم معلوم نیست. حالا دنبال این حرفها را پیگیری کنید، مدام میبینید مفسرین در کتاب هایشان آوردهاند که یک نفر رفته تحقیق کرده و وضاع را پیدا کرده است.
حالا این یک نفر کجا رفته و چه تحقیقی کرده است؟ یعنی اینقدر جدیت در نقل حدیث داشته که از موصول و مدائن و کلأ و عبادان و.. همه اینها را برود ولی اصلاً اسمی نبرد؟!!! وضاع را پیدا کند ولی مثلاً بگوید دیگر گناه است که اسم وضاع را ببرم.
جاعل سند طبق حدسی که عرض کردم اسم واسطه ها را نگفته است تا کسی نتواند تحقیق کند! جالب این است که بعد از ابن جوزی، فقط مفسّرین مینویسند که یک نفر رفته تحقیق کرده و دروغگو را پیدا کرده! اصل اینکه روایت دروغ وجود دارد یا روایت ضعیفه وجود دارد که شکی نیست. اما اینکه با چه شیوه ای موضوع بودن روایتی را ثابت کنیم، مساله است. موضوعه بودن یعنی دلیل داریم بر موضوعه بودن آن.تضعیف روایت که کار آسانی است. فوری می گردیم از این طرف،از آن طرف و دهان افراد هم که باز است.
شاگرد: ابن جوزی به چه انگیزهای این را از موضوعات دانسته است؟
استاد: این خودش یک بحث مفصل حدیثی دارد. اصل اینکه ما روایات دروغ داریم هیچ شکی در آن نیست. در روایات ما هم هست، اصلاً قابل شک نیست. اصل اینکه روایات ضعیف هم داریم این هم معلوم است. اما اینکه با چه شیوهای ثابت کنیم روایتی موضوع است، یعنی دلیل بر دروغ بودن بیاوریم، این مهم است. تضعیف روایت آسان است فوری از این طرف وآن طرف نقل میآورند و دهان افراد هم که باز بوده است. شما یک نفر را در تاریخ پیدا کنید که یک نفر بر علیه او چیزی نگفته باشد! دهان ها بر علیه همدیگر باز است. فلذا تا بخواهند یک نفر را تضعیف کنند بسیار آسان است، فوری میروند یک کلمه پیدا میکنند و می گویند که فلانی ضعیف است. بالاترین کسانی که در کلاس حدیث اصح طرق می دانید حالا بیاید در روایات شیعه، کشّی را باز کنید، بُهتِتان می گیرد. فلان راوی که ما دیگر از وی ثقه تر نمیشناسیم اینها را در کشی تضعیف کردهاند. در تضعیف، عدم التوثیقی برای وی کافی است. اما موضوع بودن خیلی مهم است، برای اثبات موضوع بودن باید دلیل برای دروغ بودنش داشته باشیم، فرق نمیکند دلیل نقلی باشد که خودش با سند متصل اقرار کرده است که دروغ است.
برو به 0:27:37
نقش کتب لغت در محفوظ ماندن خطبه فدکیه
مثلاً ابن قتیبه در کتاب لغتش میگوید: من خطبه حضرت زهرا (س) را زمانی نوشته بودم. بعد رسیدم به فلانی که خیلی متبحر بود. او گفت: اوه تو رفتی این خطبه را نوشتی کلاه سرت رفته است، عمر من از این خطبه بیشتر است! من واضع این خطبه را می شناسم و سالش هم بعد از تولّد من است. یعنی سن من هم بیشتر از خطبه است. ابن قتیبه هم می گوید فهمیدم اشتباه کردم. چه حماقت هایی،البته مثل این چنین چیز هایی برای ابن قتیبه نظیرش بوده است. اما یک کلمه از او نپرسیده که این واضع کیست؟ تا مفتضح بشود! مگر می شود یک نفر در زمان ابن قتیبه وضع کند و این طور سریع رایج شود و به همین راحتی در دستها بیاید؟! او خطبه را وضع کرده باشد و در دستها بیاید!؟ -میگویند یک دیوانهای یک کلوخ در چاه میاندازد که صد تا عاقل هم نمیتوانند آن را در بیاورند- یک کلمه میگوید که من واضعش را میشناسم سنی هم میبیند که این خطبه به مذاقش خوش نمیآید حرف او را تکرار میکند.
آیا این قابلقبول است که یک خطبهای را وضع کند و به همین راحتی در دستها بیاید. او خطبه حضرت صدیقه را وضع کند و بین مردم شائع شود!!! خب حداقل اسم وضاع را بگو و این وضاع را مفتضحش کن.
الآن در کتاب لغت ابن قتیبه داریم «خرجت فی لمة من نساءها»[2]. دیروز گفتم که این کتابهای لغت خیلی از چیز ها را بیمه کردهاند، در روایت « کنا نبور اولانا…» اگر عباده بن ثابت و مثل جابر که گفته بود «نمتحن» هیچکس دنبالش نمی رفت، خدا خواست که در کلمات آنها یک کلام غریب آمد، در کتابها لغت قدیمی و جدید لسان و العرب و تاج العروس و… پرشد از «کنا نبور اولادنا بحب علی» یکی از مواردش هم همین است که کتابها لغت روایت را برای ما میگذارد. در محل بحث ما هم یک کلمه «لمه» آمده و جلب نظر لغویین کرده است. و کتابهای لغوی از آن پر شده است.
بعد از ١۴قرن، متخصّصین مصری جمع شده اند و کتابی نوشته اند به نام المعجم الوسیط،- خدا بخواهد تا همین الآن نیز بیاید-در همین کتاب دارد؛ و فی حدیث فاطمه، «خرجت فی لمة من نساءها»[3]. این کتاب لغوی عصر ما حتی آورده است. لذا فوری نمیتوانیم بگوییم موضوع بوده است. غیر از اینکه ابن ابی الحدید میگوید اینها حفظ داشتند. در مقابل میبینید که ابن قتیبیه میگوید من نوشته بودم تا اینکه به من گفته شد دروغ است چون عمر من از این خطبه بیشتر است، آیا این فن حدیث میشود؟! که شما همه را با چه عباراتی تضعیف کنید – کذاب و وضاع- آن هم بر علیه کسی که خودتان میگویید اجماع مسلمانان است که پیامبر گفته بود، او افضل در امت است بعد از پیامبر است. این خطبهای که بر علیه او میشود، اسمی از وضاع آن نمی برید؟! بله اگر اسم میبرد معلوم میشد، مومل هم اگر در تحقیقش اسم میبرد، معلوم میشد که چه کسی است. یک چیز مبهمی که رفتم و فلانی…و اسمی هم از او نبرد شبه میافتد و یک کلوخی در چاه انداختیم سپس تحقیق کردیم که بله پیداکردیم که حدیث فضائل مثل خطبه عمرش کمتر بود است.
شاگرد: برای نسبت وضع به خطبه حضرت زهراء (س) انگیزه هست اما برای نسبت وضع به روایات فضائل چه انگیزهای میباشد؟
استاد: انگیزه اینکه ابوحنیفه شده امام، همه مردم بجای اینکه سراغ قرآن و سنت بروند رفتند شدند از طرفداران ابوحنیفه و محمدبن اسحاق الیسار و مغازی واحدی. دیدم اینها را میخوانند من خواستم بجای اینکه اینها را بخوانند آنها را بخوانند. البته من نمیخواهم تصحیح کنم. اما موضوع دانستن روایت راه و روالی دارد، اینطور نمیشود که اینگونه موضوع بدانید. خود ابن جوزی میگوید که ابن ابی داود این روایت را در فضائل القرآن آورده است، «و الحال انّ هذا الحدیث محال.»
یک سنخ تضعیف و موضوع دانستن این است که هرچه خوششان نیامد، هر جوری هست میخواهند بگویند موضوع است. با یک ادله عجیب و غریبی بگویند موضوع است. این روش کار، کسر شان کلاس حدیث میباشد. به اندازه که من طلبه مراجعه کردم به کتاب الموضوعات – به قول این سلفی علامه ابن جوزی فی الموضعات الکبری- که اول خودش سند میآورد سپس تضعیف میکند و اسمی هم نمیبرد و در این سند هم هیچکدام از این سه نفر تضعیف شده نیستند، بعد میگوید اینها وضاع بودند!! بعد آن سلفی میگوید «طرق کثیره» راست هم میگوید یعنی ابن جوزی دوتا از سندها را آورده است، من سند ثعلبی را نگاه کردم که سند ثعلبی غیر او بود، خب روایت مضامینی داشته که با آنچه که تلقی ابن جوزی از قرآن است، جور در نمی آمده. نه دیگه قرآن این طور هم نیست! خب وقتی جور در نمیآید میگوید «لا ریب که انه موضوع»
شاگرد: ذهبی در کتابش روایتی آورده، سندش را نتوانست تخریب کند ولی در نهایت گفت «و القلب یشهد بکذبه»
استاد: این همان تضعیف محتوایی و موصوع دانستن محتواست. حالا من چند مورد یادم آمده که عجیب و غریب:
ابن تیمیه می گوید: حدیث غدیر که ضعیف است چون علما در آن اختلاف دارند اما قسمت بعدش: «اللهم وال من والاه …لا ریب انه کذب[4] موضوع» سپس شروع میکند استدلال کردن؛ حالا باید استدلالش را ببینید، ولی یک موردش که یادم مانده است؛ چون دعای حضرت که مستجاب است و حضرت گفتند:« اللهم وال من والاه وانصر من نصره.» در حالی که حضرت در صفین منصور نبودند،پیروز نشدند! دعای پیامبر هم باید مستجاب شود. هر که دشمن علی است خدا باید با او معادات کند. درحالی در جنگ صفین، مسلمانان دشمن علی و بودند خدا که با مسلمانان دشمنی ندارد. از اینطور استدلالها، که در نهایت نتیجه میگیرد که «لاریب انه موضوع».
برو به 0:36:58
از چیزهای جالب اینکه ناصر الدین البانی دمشقی در این کتاب سلسه الاحادیث موضوعه، به ابن تیمیه تند شده، درحالیکه ابن تیمیه را شیخ الاسلام و امام خودشان میدانند. میگوید که حدیث غدیر متواتر است و متواتر رده بالا، و ذیلش هم صحیح است نه ضعیف چه برسد به کذب و موضوع. منظور اینکه وقتی خودشان نقد کردهاند، دیگر اغنانا که ما آنها را نقد کنیم.
علی ای حال؛ این از مواردی است که از جهت محتوایی تضعیف کردند. البته منظور ما تصحیح این روایت أبیّ نیست. خواستم بگم این شیوه ابن جوزی شیوه ی درستی برای اثبات موضوعیت نیست. این سبک کار درست نیست.
شاگرد: مومل که کذاب بوده، چطور ابن جوزی به نقلش اعتماد میکند؟
استاد: مومل کذاب نبوده است. او را توثیق میکنند. مومل میگوید که یک فلانا؛ اسمی نمیبرد فلانا برای من نقل کرد. گفتم از چه کسی شنیدهای گفت فلانا در مدائن، رفتنم مدائن گفتم از چه کسی شنیدهای. گفت از فلانی در بصره رفتم بصره گفتم از چه کسی شنیدهای گفنم از فلانی در عبادان رفتم عبادان، اینها را مومل در نقل اول ابن جوزی دارد؛ پس مومل خودش نیست بلکه رفته تحقیق کرده و وضاع را پیدا کرده است. اما در نقل دوم ابن جوزی میگوید مومل خودش نرفته است، مومل گفت فلانی گفت با دو واسطه فلانی رفتم تحقیق… جالبی اینجاست که همه اش هم فلان هستند! این مطلب که این همه برایش زحمت کشیدهاند و وضاع پیدا کردهاند ولی اسمی از نبرده اند درحالیکه برای کار های ساده ساده اسم میبرند و داد و فریاد در کتب رجالی و حدیثی راه میاندازند.
شاگرد: خود این روایات فضائل را که نقل شده یک جوری است مثل به سوره مائده میرسد به اندازه همه یهودی ها مسیحی ها اگر بخوانی ثواب دارد. و به سوره دیگری که میرسد میگوید به اندازه همه مهارجرین و انصار که رو زمین بودند خواندنش ثواب دارد در سوره صافات میگوید به اندازه همه جنی ها و شیطان و انس خواندنش ثواب دارد، احساس می شود که یک سبک و سیاق ندارد، البته نمیخواهیم بگوییم که موضوع است.
استاد: عرض کردم که نمیخواهم بگویم که صحیح است و یا کذاست، بلکه منظورم این است که اگر موضوع هم باشد آقای ابن جوزی اما این سبک تضعیف و موضوع دانستن نیست. اول خودش سند میآورد سپس تضعیف میکند و اسمی هم نمیبرد و در این سند هم هیچکدام از این سه نفر تضعیف شده نیستند، بعد میگوید اینها وضاع بودند!! البته آن چیزی که شما فرمودید کلیاتی هست که عرض میکنم.
روایات متعددی در ذیل آیه «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ[5]»، هست در مقام جابربن یزید جعفی[6]: «لقد بلغ من ایمان جابر انّه عرف[7] و علم تأویل هذه الآیه. ولی در یک نقل هست که برای خود من خیلی جالب بود: میفرماید «لقد بلغ من ایمان جابر انّه یقرأ هذه الآیة».جابر خیلی بالاست این آیه را قرائت می کند اگر این درست باشد، کلیدی است برای این روایات که «من قرأ السورة الفلانی فله کذا» معلوم می شود که قطع نظر از فضل خدا، «قرأ» یک معنای خاصی دارد، «قرأ» یک لغتی است که ما معلوم نیست در عمرمان یک آیه هم قرائت کرده باشیم. اینجا میگوید که جابری که خیلی بالا رفته بود و از خیلی مطالب خبر داشت اینآیه را قرائت میکرد. اگر این جور باشد،مطلب تغییر می کند این اولا.
ثانیا :یکی از راههای مقابله با تضعیفات محتوایی که می گویند این چیز مستبعدی هست، این است که انسان بگردد و نظیر مضمون آنها را در صحاح پیدا کند، من خیلی برخورد کردم. مکرر در مکرر دیدم یک جایی یک مطلبی را حالت تمسخر و تضعیف محتوایی میکنند. ولی در جای دیگر همین مضمون را پیدا میکردم. آنجا چون صحیح است دیگر اسمی از تضعیف و تمسخر نمی برند.
لذا یکی از راه های طلبگی خوب همین است که برای تضعیف های محتوایی صبر کنیم. که حالا شما می گویید این مضمون بعید است می رویم می گردیم آنجاهایی که با هم متّفقیم و همه قبول دارید، آیا نظیر این،پیدا می شود یا خیر؟ اوّل آن جا رو صاف کنیم بعد بیایم اینجا دیوار کوتاه پیدا کنیم. دیوار کوتاه این است که چون این سندش حرف دارد میگوییم ببین این روایت این جور مضمونی هم دارد که بعید است درحالی که اگر بروید و نظیر این مضمون را در جایی که این دیوار کوتاه وجود ندارد و از نظر سندی حرف ندارد بیابید بررسی کنی. این کار خیلی خوبی است.
حالا آیا نظیر این مضامینی که در این روایت است که بعدد انفاس، عدد الجن والانس، عدد من سبح و … در جاهای دیگر هست یا نه؟ خیال می کنم اینگونه نیست که اصلا نباشد. حالا تفحص ایم مطلب با خود شما باشد.
شاگرد: انگار که محورهای اصلی سوره دیده شده است بعد مطابق آن فضائل گفته شده است.
استاد: یعنی اگر پیامبر فضیلت را میگفتند غیر مطابق با مضامین سور بود!!(خنده حضار) فرمایش شما این است که ثوابی که گفته اند با مضامین سور هماهنگی دارد. پس معلوم میشود این را یک کسی جفت و جور کرده است، یعنی رنگ تعبد در این روایات ضعیف شده است. شاید منظور شما این است؟
شاگرد: حالا باید بیشتر تأمل کنم.
استاد: حالا همین که ببینیم اینطور مضامین جاهای دیگر هم هست یا نیست، مطلبی است. باید تفحص کنیم.
شاگرد٢: از قضا این تناسب های تکوینی معانی آیات با فضائل قرائت سور، صدور این روایات را به ذهن تقریب میکند.
استاد: نه ایشان میفرمایند این روایات طوری است که آثار وضع در آنها دیده میشود.
شاگرد: میخواهم بگویم اینطور نیست. چه مانعی دارد مناسب الفاظی در که سوره آمده، ثواب هم در آن باشد.
استاد: این هم عرض من است. یعنی میتوانست روایات فضائل طوری باشد که تعبدی محض باشد و ما هیچ از آن سردرنیاویم، اما اینکه مطابق آن مضمون باشد مشکلی ندارد. بله، طبق محاسبات احتمالات، احتمال صدق را پایین میآورد، یعنی اگر احتمال در رنگ تعبد ٨٠ درصد بود، با این نحو بیان شما هم میشود ٧٠ درصد.
برو به 0:46:43
شاگرد: مثلا در سوره نمل آمده که «من قرا طس کان له من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بسلیمان و کذب به و هود وشعیب و..» خلاصه پیامبرانی که جریان ایشان در این سوره است. یا در سوره قصص دارد که «من قراها اوتی من الاجر عشر حسنات بعد من صدق بموسی و کذب به»، که به این سبک است که میتوان شبیه این را خیلی سریع ساخت.
استاد: بله سهل الوضع است. اما فرمایش شما جز این نیست که احتمال صدق را مثلاً ١٠ درصد پایین میآورد.
شاگرد٢: چه ایرادی دارد که به همان تناسب تکوینی، فضیلت داشته باشد؟
شاگرد٣: ایشان میفرماید که همان ١٠ درصدی که فرمودید احتمالش پایین میرود،آن هم پایین نمیرود، بلکه اصلاً تقویت میشود.
استاد: منظور ما فعلا تقویت این روایت نیست که جانب صحّت را غلبه بدهیم بلکه رد قطعی الموضوع بودن آن است.آن که بنده روش تأکید کردم اون ریخت موضوع قرار دادن این بود.
استاد: بله، مثلاً الآن خواندند که سوره نمل اسم پیامبرانی برده شده است و در روایت گفته میشود که وقتی این سوره را میخوانی به تعداد کسانی که به این پیامبر ایمان آورند و تکذیب کردند، ثواب میبری؛ یعنی قرائت شما یک نحو برائت از مکذبین میباشد لذا به تعداد آنها ثواب میبری. اما شما(شاگرد١) میفرمایید این تناسب، سهل الوضع میباشد. یعنی میتواند محتوا را نگاه کند و چیزی وضع کند، در این مطلب حرفی نیست. این تضعیفات محتوایی در جایی بود که خود من هم تجب کردم. در مجلسی یکی از علمای بزرگوار و دقیق النظر، یک فصل مشبعی، دعای سحر معروف -اللهم انی اسئلک من بهائک – را تضعیف کردند. می گفتند مضامینی دارد که نمی شود به امام نسبت داد با این همه تکرار. درحالی که من طلبه قاصر الذهن می دیدم می شود معنا کرد ایشان می گفت نمیشود.
باز در جایی دیگر دعاهای هر روز ماه مبارک را شخصی از اجلاء تضعیف می کرد که یعنی چه: «اللهم اجعل صیامی فیه صیام الصائمین؟ قیامی فیه قیام القائمین؟» این چطور مضامینی است اینها؟! من همان جا به ذهنم آمد که «ال» در الصائمین و القائمین ال عهد است. آن هایی که در آیات شریفه و خدا اسمشان را برده شده و ممدوح هستند. الصائمین القائمین که در قرآن آمده است. یعنی خدایا روزه مرا روزه آنهایی که در قرآن آنها را ذکر کردی قرار بده. منظور اینطور تضعیف های محتوایی در یک شرائط ذهنی برای شخصی نمود می کند. ذهنش برنمی تابد، در صدد انکار اصلش بر می آید . نباید زود این تضعیف های محتوایی را قبول کرد.
شاگرد: آقای نایینی میفرماید نه تنها نشانه تضعیف نیست بلکه دلالت بر قوت هم دارد.
استاد: علی ایّ حال آن چیزی که سعی من میباشد این است که موضوع بودن و قطعی الوضع را مخالفت کردم –وگرنه احتمال شما(شاگرد٢) واضح است، اما در جهت تقویت، پیش روی نکردم و و غلبه جانب صحت ندادم، آن چیزی که من بر آن تأکید کردم، ریخت موضوع دانستن این روایات میباشد. این خیلی عجیب است. اما اینکه در محتوای آن فکر بکنیم اشکال ندارد.
شاگرد: در مورد تشیع اُبیّ نکتهای است؟ خود سنی ها خیلی وی را قبول دارند.
استاد: اهل تسنن همین که شخصی صحابی بود، اصلا راجع به او حرف ندارند. شما نباید بگویید که آنها ابیّ را قبولش دارند یا ندارند.آن ها اصلاً میگویند، ما صحابی شیعی نداریم. در تابعین شیعی پیدا شده. زیرا آن ها روی مبنای خودشان روی صحابه نمی توانند حرف بزنند.
حذف فضائل امیرالمؤمنین از صحیح بخاری
شاگرد: ولی اشتباهات او را میگویند و هیچ نقلی نداریم که ابی در مقابل ابوبکر ایستاد و وی را توبیخ کرد؟
استاد: باید دید توبیخ ابی بن کعب ابوبکر را سنی ها هم نقل کرده اند یا مختص شیعه است؟ اینکه معلوم است که با عمر، مخالفت میکرد. در صحیح بخاری است –از چیز هایی که خدا میخواهد که بشود تا فضائل امیرالمؤمنین ذکر شود- من مکرر دیدم که سنی ها به این حدیث که میرسند عوضش میکنند و میاندازند، که عمر گفته: «علیُ أقضانا و اُبیّ أقرأنا» خلیفه وقت دارد میگوید از همه قاضی تر، آن کسی که بیشتر ازهمه برای قضاوت مناسب است علی است، – روایت ضعیفی هم که بخواهند ردش کنند نیست در صحیح بخاری است البته این را میاندازند- بعد عمر می گوید ولو ابیّ أقرأنا است اما من حرف ابیّ را قبول ندارم معلوم می شود عمر و ابیّ اختلافاتی با هم داشته اند.عمر میگوید که ابیّ روی حرف میایستد و میگوید آیه این است درحالیکه او نفهمیده که «ما ننسخ من آیه او ننسها نأت بخیر منها او مثلها».
شاگرد: از سلمان روایتی بسیار طولانی از پیامبر درباره فضائل قرائت اصل قرآن نقل شده در جامع الاحادیث: «من قرأ آیة من القرآن اعطاه الله بکل آیة »کذا وکذا حوریه ، باغ و …شاید با توجه به امثال این روایات اگر در منابع شیعی باشد بتوان روایات فضائل را تقویت بکنیم.
استاد: بله باید بگردیم که در جاهای دیگر محتوی این روایت را داریم یا نداریم؟
شاگرد: انسان که روایت ابی میبیند حس میکند که روی یک ضابطه ای همه را دارد تطبیق میدهد.
استاد: یعنی سهل الوضع است.
شاگرد٢: شاید تناسب ثواب با سوره، یک ضابطه ای باشد که پیامبر به ابی گفته است. لذا صرف تناسب ثواب با محتوای سوره دلیل ضعف نمیتواند باشد.
استاد: بله. دلیل نمیشود.
شاگرد٣: به نظرم تضعیف محتوایی همه اش از استحسانات است. طرف با شرائط روحی خودش و با دارایی علمی که چند سال جمع کرده و با تصوراتش از روایات، یک مطلبی را می سنجد و می گوید این برای معصوم نیست. اصلاً این قابل استدلال نیست.
استاد: این چیزهایی که شما گفتید که خیلی خوب بود. با تجربیات و انسش به روایات اهلبیت یک چیزی بگوید که خیلی خوب است. به صرف اینکه الآن به ذهن خودش خوش نمیآید.
برو به 0:59:20
شاگرد: اصلا مراد از تضعیفات محتوایی چیست؟
استاد: میگوید چون دلیل عقلی یا نقلی بر خلافش داریم این محتوا قبول نیست.
شاگرد: پس «الی ربها ناظره» شانس آورده که قرآن است و گرنه با دلیل عقلی ما، سازگار نبود و کذب بود.
شاگرد٢: سؤال ایشان این است که آیا منطقاً حق تضعیف محتوایی داریم؟ خلاصه محتوا یعنی با سطح فهم خودم دارم میگویم، بالأخره همیشه ممکن است که فهم بالاتری باشد.
استاد: فقط در صورتی تضعیف محتوایی منطقی است که عبارت روایت نص و صددرصد باشد و نشود کاریش بکینم و دلیل قطعی از کتاب و سنت یا عقل بر عدمش باشد. اما مصداق آن باید دید کجا یافت می شود اصلا.
شاگرد: پس خیلی بهتر است که اینطور بحث کنیم که اصلاً آیا تضعیف محتوایی معنا دارد یا نه.
استاد: البته به این نکته هم باید نوجه داشت که نباید خوش باور هم بود و بگوییم تضعیف محتوا نکن و برو جلو. بلکه نمی شود هر محتوایی را فوراً قبول کرد.
شاگرد: پس باید بگوییم نمیدانیم و علمش را به اهلش می سپاریم.
استاد: متأسفانه سبک عدهای این شده است که تا روایت ضعیف میبینند سریع رمی بر کذب و وضع میکنند.
شاگرد: در فقه هم همین کار را میکنند، همین که با مجموع روایات بحث سازگاری نداشت سریع میگویند که قضیه فی واقعه.
استاد: آهان یعنی موضوع نمیدانند. بله اصلاً همین منظور من بود که بحث کردم.
الحمدلله رب العالمین
کلید: تضعیف محتوایی، نقد محتوایی، روایات فصائل السور أبَیّ، ابیّ ین کعب، الموضوعات ابن جوزی، ، حدیث غدیر، موونه اثبات وضع، روایات فضائل، جابربن عبدالله انصاری، شیخ مرتضی، حدیث موضوع، حدیث ضعیف، رجال، فقه اللغه، این تیمیه، البانی، الموضوعات ابن جوزی، موضوع محوری، تحریف، صحیح بخاری،
[1]. نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 114.
[2] . كتاب غريب الحديث لابن قتيبة ص590 -المكتبة الشاملة الحديثة. لمة الرجل من النِّسَاء مثله فِي السن وَمِنْه قيل فِي الحَدِيث الْمَوْضُوع على فَاطِمَة رَحمهَا الله إِنَّهَا خرجت فِي لمة من نسائها تتوطأ ذيولهاه حَتَّى دخلت على أبي بكر فكلمته بذلك الْكَلَام وَقد كنت كتبته وَأَنا أرى أَن لَهُ أصلا ثمَّ سَأَلت عَنهُ رجال الحَدِيث فَقَالَ لي بعض نقلة الْأَخْبَار أَنا أسن من هَذَا الحَدِيث وَأعرف من عمله.
[3] . كتاب المعجم الوسيط ص840 – باب اللام – المكتبة الشاملة الحديثة (اللمة) الْجَمَاعَة من الرِّجَال أَو النِّسَاء من الثَّلَاثَة إِلَى الْعشْرَة وَفِي حَدِيث فَاطِمَة (أَنَّهَا خرجت فِي لمة من نسائها تتوطأ ذيلها حَتَّى دخلت على أبي بكر الصّديق).
[4] منهاج السنة النبوية؛ ابن تيمية جلد: 7 صفحه : 319.
[5] القصص : 85
[6] . ظاهراً جابر بن عبدالله انصاری است. که استاد در جلسات بعد تصحیح میکنند.
[7] الکشی ج١، ص٢٢۵؛ قوله عليه السلام: كان جابر يعلم قول الله جل و عز «إن الذي فرض عليك القرآن لرادك إلى معاد.