مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 15
موضوع: تفسیر
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: پیشنهاد میکنم که حاج آقا ابتداء آن چند نفر باقی مانده از تابعین را بفرمایند، بعد از آن دوباره [سوالات دوستان مطرح شود و وارد بحثهای فرعی شویم]. البته من فقط پیشنهاد میکنم.
استاد: کدام یک از آنها را عرض کردم؟
شاگرد: مالک بن أنس را گفتید، بعد حرف ابن عبدالبرّ دربارۀ مالک را هم گفتید.
استاد: مالک بن أنس متوفای صد و هفتاد و نه قمری بود و من مطالبی را که توسط شاگردش گفته شده بود را عرض کردم؛ تابعی بعدی عبداللّه بن مبارک متوفای صد و هشتاد و یک است. ایشان از محدّثین معروف اهلسنّت است که چه کارهایی که برایش میکنند. فقط یک جملهی کوتاهی از او نقل شده است، خیلی وقت نمیگیرد.
خطیب بغدادی یک کتابی دارد به نام «الکِفایة فی علم الروایة»، صفحهی دویست و هشتاد و پنج، در این کتاب از عبداللّه بن مبارک چنین نقل کرده است: «يَقُولُ: سَمِعْتُ نُعَيْمَ بْنَ حَمَّادٍ يَقُولُ : مَا رَأَيْتُ ابْنَ الْمُبَارَكِ يَقُولُ قَطُّ: حَدَّثَنَا؛ كَأَنَّهُ يَرَى أَخْبَرَنَا أَوْسَعَ». این تماماً مربوط به بحث حدیث است. بعد این مطلب را میآورد که مربوط به بحث ما میشود: «وَكَانَ لَا يَرُدُّ عَلَى أَحَدٍ حَرْفًا إِذَا قَرَأَ»[1]. این تعبیر، تعبیر مبهم عامّی است. امّا فی الجملة از منابعی است که میتواند بهعنوان شاهد برای بحث ما باشد. یعنی هر کسی در مقابل عبداللّه بن مبارک قرائت قرآن میکرد، هر حرفی از حروف قرآن را که قرائت میکرد، او نمیگفت چرا اینگونه خواندی. بناء بر منع نداشت که بگوید: «این را به این شکل نخوان». «لَا يَرُدُّ عَلَى أَحَدٍ حَرْفًا إِذَا قَرَأَ». وقتی هر کسی یکی از قرائات قرآن را میخواند، نمیگفت: «لا تقرأها کذا». اصلاً بنایش بر این نبود. میگفت: «همهی اینها صحیح است، همهی اینها جزو قرائات است، مانعی ندارد، بخوان».
«حرفاً اذا قرأ» یعنی چه؟ با آن زمینهای که از سایرین فهمیدیم، یعنی همان حرفاً مِن الحروف سبعهای که ابنعیینه میگوید یکی از آن هفت قرائت مدنیین و عراقیین و قُرّاء سبعة و عشرة است که شش تای آن حروف میشود همان چیزی که خودش گفت: «تَعال، أقبِل. أیّ ذلک قلت أجزَأک»[2].
شاگرد: این مرادش غیر از قرائات متواتر است.
استاد: حرفاً اذا قرأ؟
شاگرد: «لا یَرُدّ» غیر از قرائات متواتر است. چون قرائات متواتر دیگر جای ردّ ندارند. این دارد اشاره میکند که «کان لا یردّ» ظاهرش به غیر ده قرائت متواتر است. چون دیگر نسبت به آنها جای رد نیست.
استاد: نکتهی خوبی است و کسانی که حرف ابن المبارک را در فضای بحث ما آوردهاند که من از دیگران دیدم که آوردهاند، آنهایی هم که این مطلب را آوردهاند، همین نکته منظورشان بوده است. نکتهی خوبی میفرمایید. آن قرائتی که واضح بوده است، متواتر بوده است، همهی مشایخ به تواتر میرساندند، چنین قرائتی اصلاً جای ردّ ندارد و اصلاً واضح بوده است. آن قرائتی که مظنّهی رد بوده است و محل بحث بوده است، نسبت به آن خیر. «لا یردّ علی أحدٍ حرفاً اذا قرأ». نکتهی درستی است.
شاگرد: ابن المبارک متوفّای حدود صد و هشتاد یک قمری است.
استاد: بله. وفاتش صد و هشتاد و یک است.
شاگرد: آن زمان اصلاً صحبتی از هفت تای ابنمجاهد نبوده است و ذهن اهلسنّت بیشتر روی هفت تای ابنمجاهد متمرکز است.
استاد: خیر، ابن مجاهد بعداً، هفت تا را تعیین کرد. در زمان صد و هشتاد و یک قمری قرائات بود.
شاگرد: بله قرائات بود، ولی خُب، الآن صحبت روی عدد هفت است.
استاد: سبعة أحرف؟
شاگرد: الآن قرّاء وقتی میگویند هفت، یعنی هفت قرائت ابنمجاهد.
استاد: بله. درست است.
شاگرد: یعنی میخواهم بگویم این بحثها قاطی میشود، در آن فضایی که مربوط به سال صد و هشتاد و یک قمری است و الآن دارید این نقل را میفرمایید، هفت تای آن زمان با هفت تای زمان ابنمجاهد با هفت تای زمان ما متفاوت نیست؟
استاد: اصلاً آن زمان هفت تایی که میگفتند، در آن فضا، هفت تا به معنای هفت قاری نبوده است. یعنی هفت تا حرف. یعنی هفت قرائت، نه هفت قاری.
شاگرد: هفت تا چه قرائتی؟ سال صد و پنجاه قمری یا حتی سال صد قمری، هفت در دهانها بوده است، چه هفتی؟
شاگرد 2: هفت آن زمان، لزوماً به معنای هفت نبوده است.
استاد: بله. به معنای کثرت بوده است. حالا خودشان این را هم بحث کردهاند. خیلی جاها وقتی هفت یا هفتاد میگویند، این واژهها به معنای کثرت است. «إن تَستَغفِر لهم سبعین مَرّة»[3] به این معنا نیست که اگر هفتاد و یک استغفار شد، خدا میآمرزد. بلکه یعنی به نحو کثیر، حالا کمتر یا بیشتر. هفت هم به همین معنی به کار رفته است. شاهد هم برایش میآورند. اگر این طوری باشد، در این فضا هفت که میگفتند، به معنای متعدّد بود. یعنی محصور در یک عدد ضیقی که شما را گرفتار بکند، اگر حافظهات یاری نکرد و یک لفظ از یادت رفت، نتوانی لفظ دیگر جایگزینش کنی، نیست. «لا یَرُدُّ» یعنی رد نمیکرد؛ حالا روشنتر از این مطلب، مطلب ابنعیینه است که رسیدیم.
برو به 0:05:30
نفر بعدی سُفیان بن عیینه است که در سال صد و هفت قمری به دنیا آمده است و ایشان «تَبَعُ التابعین» است و دیگر خودِ صحابه را ندیده است. چون به نظرم آخرین صحابی همین سال صد و هفت وفات کرده است که ابوالطفیل نام دارد. حالا اینگونه در حافظه ام باقیمانده است که آخرین صحابی در سال صد و هفت قمری وفات کرده است[4]. در هر حال تولّد ابن عیینه در سال صد و هفت قمری بوده است و وفاتش هم در سال صد و نود و هشت قمری. سفیان بن عیینه از معاریف محدّثین اهلسنت است که چه تعریفهایی برای او دارند. ایشان در نقلی که اینجا هست که دو مأخذ برای این نقل گفتهاند، یکی در فتح الباری ابن حَجَر عَسقلانی، نقل را به ابن ابی داود نسبت میدهد، پسر ابو داود صاحب سنن در المصاحف؛ المصاحف کتاب معروف پسر ابن ابی داود است. ولی در این المصاحفی که ما الآن داریم و در سایت موجود است و در المکتبة الشاملة و اینها موجود است، این مطلب موجود نیست. معلوم میشود یک نسخهای بوده است که زمان ابنحجر و دیگران، این را داشتند و این عبارت در آن بوده است. این یک منبع. در منبع دیگری که پیدا کردم، روایتی است از ابوبکر ابن عبدالله اصبهانی که آن روایتی که آنها نقل میکنند دیگر به خصوص این ابن ابی داود ربطی ندارد. حالا اگر من به ترتیب زمانی بگویم بهتر است. اولین نقلی که من این جا دارم از التمهید ابن عبد البر است. او در التمهید این مطلب را از ابنعیینه نقل میکند. آدرس آن را هم خدمت شما عرض بکنم. التمهید، جلد هشت، صفحهی دویست و نود و سه.
شاگرد: این را قبلاً گفتید؟
استاد: بله. چون آقایان بحث کردند، اگر یادتان باشد جلو رفتیم. لذا با توجه به همین که قبلاً گفتم، زودتر میگویم. ولی چون میخواهیم ذیل ابنعیینه همهی مدارک را بگوییم، سریعتر میگویم که فقط اسم کتب را یادداشت کنید. التمهید، جلد هشت، صفحهی دویست و نود و سه حرف ابنعیینه را نقل میکند. اگر یک کتابی هم جلوتر از این کتاب پیدا کنید، خیلی خوب است. چون ابن عبدالبرّ متوفای سال چهارصد و شصت و سه قمری یعنی همان قرن پنجم است. او نقل میکند. تا آنجا که «قال أنبأَنا محمّد بن عبدالله الإصبهانی المُقری قال حدّثَنا ابو علیٍ الاصبهانی المُقری» تا اینکه نقل را به شاگرد و تلمیذ خود سفیان بن عیینه، ابو الطاهر میرساند. «قَالَ سَأَلْتُ سُفْيَانَ بْنَ عُيَيْنَةَ عَنِ اخْتِلَافِ قِرَاءَةِ الْمَدَنِيِّينَ وَالْعِرَاقِيِّينَ». اختلاف قرائت مدنی و عراقی چه است؟ نه تنها در عروه میخوانیم، الآن من اینها را مکرّر عرض کردهام، اینها نکاتی است که باید جلاء داده شود. معلوم باشد که این چنین است و از این نکات غفلت نشود. همین الآن که ما داریم زندگی میکنیم، قرائت در غرب آفریقا مدنیّین است. در نمازشان در خطبههایشان در مصحفشان که به یکدیگر یاد میدهند، «مَلِک یوم الدین» میگویند. اصلاً موجود است. بعضی از سلفیها هم به خاطر بعضی ملاحظاتی که ناشی از جهلشان بوده است، چند سال پیش رفتند مصحفهای آن جا را جمع کردند که چرا مصحفهای آنها با مصحف حَفص فرق دارد؟ آنها وقتی فهمیدند که عدهای در مغرب و مراکش و اینجاها آمدند، حالا نسبت به تونس نمیدانم چطوری است و اوضاع میدانی آن جا را در حال حاضر خبر ندارم. مراکش و مغرب و اینها را میدانم که مالکی هستند و فرقهی مالکیه در آنجا، مصحفشان با خصوصیاتی که بوده است غیر از تَبَعَ یکی بوده و حکومت عثمانی بوده است که حکومت عثمانی در محدودهی خودش قرائت حفصٍ عن عاصم را رواج داد. آنها نه، وَرش از نافع بوده است و الآن هم این قرائت ورش عن نافع هست. مصحفشان همین است که یکی از دوستان هم آوردند و در مباحثه دیدید. خُب، وقتی الآن موجود است، شما میتوانید بروید خطبههایشان را ببینید، نمازهای جماعتشان را ضبط کنید، من نشده این کار را بکنم، اگر کسی در فکر باشد، از خود آنها و نمازهایشان را که میخوانند و میگویند: «مَلِک یوم الدین» [میتواند ضبط و مستند کند]. حالا قطع نظر از این که من عرض کردم با گوش خودم در رادیوی ایران شنیدم که کسی که دارد قرائت نماز میخواند، خودم شنیدم که خواند «مالک یوم الدین، مَلک یوم الدین». یعنی هر دو تا را خواند. خیلی وقت قبل با گوش خودم شنیدم. خُب، حالا احتیاطی که آشیخ عبد الکریم میکردند، این جا بوده است. امّا در آنجا اصلا «مالک یوم الدین» را هم نمیخوانند. چون اصلاً رسمشان نیست. چون اصلاً مصحف آنها و قرائتشان، «ملِک» است و اصلا معنای «ملِک» با «مالک» فرق دارد. «مالک» یعنی صاحب. شما میتوانید «مالک الدار» بگویید ولی «مَلِک الدار» اصلاً گفته نمیشود. «مَلِک» یعنی سلطان؛ سلطان «ملک المُلک» است. خدای متعال هم «مَلِک الملک» است و هم «مالک المُلک». منظور اینکه تفاوت دارد، بحثهای مفصّلی هم کردهاند. الآن بین مسلمین چنین چیزی موجود است. با این چه کار بکنند؟ میگویند: «مثلاً قرائت متواتر زمان پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله، “مالک یوم الدین” بوده است». آیا با این توضیحی که دارم عرض میکنم، کسی این حرف را میپذیرد؟ البته این نکته را هم بگویم، هرچه اینجا در مباحثه صحبت میشود، «لکلّ شئ آفة و لِلعِلم آفات»[5]. مطالبی که اینجا شما میگویید، من میگویم، میشنویم و بحث پیش میرود، هر کجا بخواهید بگویید مانعی ندارد. به این معنا که بحث در کل پیش برود. امّا هر کجا این مطالب ذکر شد، شما نامی از این مباحثهای که این جا داریم، نبرید. اسم از مباحثه نبرید که مثلاً این مطلب در مباحثهی اینجا گفته شده است یا مطرح شده است یا بحث شده است. خود مطلب را هر کجا که میخواهید بگویید، بگویید. این مدّ نظرتان باشد. یک معاهده ای به صورت برادرانه میان ما و شما باشد.
شاگرد: چرا؟ یعنی منظورتان چیست؟
برو به 0:12:26
استاد: نگویید این مطلب در فلان مباحثه گفته شده است. بگویید این مطلب هم هست. اسم برده نشود. مثلاً ابن عبدالبرّ در اینجا این مطلب را گفته است. این سند مطلب، این هم کتاب او. این که کجا این مطالب را مباحثه کردیم، این را نفرمایید.
شاگرد: حاج آقا همین قرآنی که میفرمایید، همین الآن هم در خود مدینه هست.
استاد: اصلاً، اول نبود. من الآن لینکهایش را دارم که خودم پیدا کردم، یک سایت مفصّلی هست که الآن عربستان دارند، خود عثمان طه به همان قرائت وَرش با همان خط، نوشته است.
شاگرد: ما در هتلی که بودیم برداشتیم. جزئی که میخواندیم، سورهی شعراء بود. باز کردم داشتم میخواندم دیدم که یک جوری است، روی «ف» سه نقطه گذاشته است. شاهدم این است که رسیدیم به این آیهی «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ»[6] دیدم که «إل یاسین» به همین صورتِ «آل یاسین» نوشته شده بود و نه بهصورت «إل یاسین».
استاد: بله. قرائت مدنیین «آل یاسین» است. یعنی آنهایی که در مدینه بودند. مدنیین هم اصلاً یک جوری خودشان را اصل میدانند. میگویند محلّ نزول قرآن شهر ما است. اصلاً قرائت مدنیین یک جور خاصی بوده است. آنها میگویند ما آل یاسین میخواندیم. ابن عباس میگفت: «یعنی نحن آل یاسین»، با برنامههایی که خود اهلسنت نقل کردند. بله همینطور است. الآن هم در قرآن «حفصٍ عن عاصم»، آیهی مذکور هم به صورت جدا آمده است. آنهایی که دقیق طبق مصحف عثمان نوشتهاند. فقط زیر آن «إل» مینویسند و الف و لام به یاسین وصل نشده است. در قرآنهایی که قبلاً خطاطها در ایران مینوشتند، آن را إلیاسین کردند. یعنی بر خلاف مصحف اصلی که برای عثمان نوشتند که عثمان طه این را برگردانده است. اگر ببینید در همان قرائت «حفصٍ عن عاصم» هم جدا نوشته است. این خیلی جالب است که «إل یاسین» است و لذا وقتی در تفسیر بروید، شیعه و سنّی میگویند آل یاسین کدامش بهتر است؟ میگویند در مصحف اصلی عثمان که جداست.
شاگرد: کلاه [الف] هم که مهم نیست داشته باشد یا نه؟
استاد: جدا بودنش یک قرینهای است بر این که «آل» است و الّا اگر «اِل یاسین» باشد که باید وصل شود. خود آنها تأییدی میگیرند، شاید در مجمع البیان و همینطور تفاسیر اهلسنت هست، میگویند تأیید قرائت اهل مدینه چیست؟ این است که در مصحف جداست. بله اینطور است. این الآن در عربستان موجود است و کار درستی هم کردند. من که اینطور به ذهنم میآید و جلوتر هم عرض کردم. اصلاً این فضای قرائات سبع، افتخاری که حافظ میکرد و میگفت: «قرآن زِ بَر بخوانی با چهارده روایت»، صنعت چاپ، اینجور چیزها را فراموش کرده است. الآن دوباره این فضای الکترونیک آمده است، کارها آسان شده است، همه میتوانند سریع دسترسی داشته باشند، دوباره برمیگردد و خوب است. واقعاً خوب است. هر کسی عقیدهای دارد. یک کسی میگوید این بحث اختلاف قرائات چه بلای عظمایی برای اسلام است. من عرض میکنم اصلاً اینجور نیست. سلیقهی بنده که اینطور نیست.
شاگرد: الآن این چهارده تا که میگویید ما داریم، چهارده قرآن جلوی شما میگذاریم. دیگر آن یک دانه نیست. من سه تایش را آوردم. أبی عمرو یک قرآن چاپ شده است. سوسی یک قرآن چاپ شده است. چهارده تا قرآن مثل چهارده جلد.
استاد: قالون، وَرش …
شاگرد: من قالون و أبی عمرو و وَرش را اینجا آوردم. آن موقع برای دوازده سال پیش بود.
استاد: همین الآن در یک سایتی هم هست که شما هر قاری را انتخاب کنید، صفحهی آن را بهصورت ملوّن، محل تفاوت را ملوّن برایتان میآورد، که حالا مصحفش هم چاپ شده است که همان صفحهی چاپ شدهاش را هم، خودشان در سایت به انواع قرائات گذاشتهاند و این کار، کار فنّی است. کاری در مسیر علُوّ قرآن کریم است. نه یک مصیبتی برای قرآن، گمان من اینطور است.
شاگرد: ابتدا رفتند بجنگند، نشد.
استاد: اصلاً نمیشود؛ آخر مگر میشود شما همهی تفاسیر مسلمین را بشوری؟! آیا میشود؟ وارد مجمع البیان میشوید، بخواهید مجمع البیان را مباحثه کنید، مرحوم طبرسی گوش شما را میگیرد به زور با انواع قرائات آشنا میکند. شما بخوانید ببینید آیا غیر از این می شود؟!
اصلاً اینگونه بوده و هست و بعد از آن هم خواهد بود. اصلاً خود شارع جلوی این مطلب را نگرفته است. اگر میخواست مشکلی نبود که جلوی این مطلب را بگیرد.
شاگرد: این قرائت اهل بیت علیهم السلام که در مجمع البیان دارد که مدام میگوید قرائت اهلالبیت علیهم السلام، این قرائت کجاست؟
استاد: بخشی از این قرائت، در بخشی از روایات موجود است.
شاگرد: اهل بیت علیهمالسلام که یک قرائت جداگانهای نداشتهاند.
استاد: خیر؛ همین قرائت را داشتهاند. السبعة أحرف همین است. اهلالبیت علیهمالسلام بر واقعِ سبعة أحرف مطلع هستند و تلقّی اشتباه صحابه و تابعین را ردّ میکنند. اهلبیت علیهم السلام زحمت کشیدند بگویند که نگویید سبعة أحرف یعنی هرچه خودت میخواهی بگویی را بگو و اشکالی هم نداشته باشد. «حرفٌ واحد»، همان حرف واحدی که الآن صریحاً میگوید، الآن عبارتش را برایتان میخوانم. «حرفٌ واحدٌ»، بیش از یک حرف نیست، امّا در دل این حرف، حرف واحدی که آنها اشتباه کردند که سبعة أحرفِ آنها نیست، بلکه حرف واحدی نسبت به آن سبعة أحرف. امّا در دل این حرف واحد، سبعة أحرفِ حق که اهلبیت علیهم السلام گفتند، حضرت هم فرمودند، موجود است. حالا آن چیست؟ یکی از آنها، همان قرائت اهلبیت علیهم السلام است که منافاتی با قرائت ما ندارد.
برو به 0:18:36
شاگرد: منظورم این است که یک قرائت مشهور میان مردم به عنوان قرائات نبوده است که میفرمایید مرحوم طبرسی گوش شما را میگیرد که شما را با این قرائت آشنا بکند.
استاد: خیر؛ منظور من کل قرائات بود.
شاگرد: خُب، یکی از قرائات هم این است.
استاد: اتفاقاً مرحوم طبرسی چون خیلی میخواستند این تفسیر در بین عامه هم مقبول باشد و عمومیت داشته باشد، در مجمع البیان خیلی شما را در فضای قرائت اهل بیت علیهمالسلام نمیبرند. فقط گاهی اشاره میکنند. مثلاً در عیون اخبار الرضا علیه السلام کراماتی که در مشهد الرضا صلوات اللّه و سلامه علیه ظهور کرده است را دارد میگوید. میگوید من مسافر بودم، شب رفتم در حرم حضرت علیه السلام بیتوته کردم، درب را بستم به طوری که هیچ کسی جز من نبود. سپس شروع به تلاوت قرآن کردم که ثوابش را به محضر حضرت علیهالسلام اهداء کنم. میگوید وقتی میخواندم از جانب قبر مطهّر صدا آمد و کلمهی دیگری را گفت. این عبارتی از قرآن که ما الآن میخوانیم «وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرْدًا»[7] میباشد. میگوید: از قبر مطهر صدا آمد «یوم یُساق المجرمون». میگوید: «من این مطلب را خودم شنیدم. بعد آمدم و از تمام کسانی که در منطقه مَرو و طوس و خراسان اهل قرائت بودند پرسیدم آیا قرائتی داریم که “یُساق المجرمون” باشد؟». گفتند: «خیر؛ در میان قُرّاء سبعة چنین قرائتی نداریم». میگوید: «من هم منصرف شدم و بعد از آن به رِی آمدم. در آنجا یک کسی بود که با قرائات اهلبیت علیهمالسلام هم آشنا بود». همین مطلبی که شما الآن فرمودید. میگوید: «وقتی به او گفتم، گفت: بله از قرائتهای اهلبیت علیهالسلام همین قرائت است که «یُساق المجرمون الی جهنم ورداً».
شاگرد: «هذه قرائة رسول الله مِن روایة اهل البیت علیهمالسلام».
استاد: ببینید، «قرائة رسول الله من روایة اهل البیت علیهمالسلام»[8]. خود اهلسنّت کتابها دارند و در روایات حدیثیشان هم مفصّل است که اگر به صورت لفظی هم جست و جو کنید پیدا میکنید که میگویند: «حرفُ رسول الله یا قراءة رسول الله»[9]. خودشان روایتی دارند که قرائت را به پیامبر خدا صلّیاللّهعلیهوآله نسبت میدهند که مخالف قرائات سبع است. این مطلب خیلی جالب است. اصلاً اهلسنّت برای اینها کتاب نوشتهاند. مثلاً «فصلٌ فی حرفِ رسول الله صلّیاللّهعلیهوآله» یا مثلاً «فی قراءة رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله» که خودشان بعداً میگویند: «یعنی چه؟ مگر حضرت قرائتی داشته است؟!». نه، با این بحثهایی که ما الآن داریم، مقصود این است آن فضایی که بوده خودش را نمایان میکند که یک طور دیگری بوده است.
شاگرد: این «یُساق المجرمون» در قرائات سبعة نبوده است؟
استاد: اصلاً نیست، خودش هم میگوید. میگوید: «من رفتم پرسیدم که آیا اصلاً چنین قرائتی در قرائت قرّاء هست یا نه». گفتند: «نه نیست».
شاگرد: پس قرائت اهل بیت علیهمالسلام لزوماً در قرائات سبعة نیست؟
شاگرد 2: در سبعهی ابنمجاهد نیست و نه سبعهی اصلی.
استاد: بله دیگر. چون زمان مرحوم صدوق و همینهایی که نقل میکنند، ابنمجاهد وفات کرده بود. ایشان متوفای سیصد و هشتاد قمری هستند. ابن مجاهد متوفّای سیصد و بیست و چهار قمری میباشد. خیلی زمان زیادی است. یعنی بیشتر از پنجاه سال از کار ابنمجاهد گذشته بود.
شاگرد: الآن اخباریها اسم این قرائت را قرائت تنزیلی گذاشتهاند و یک کتاب هم درست کردهاند. یعنی در مورد بسیاری از آیات میگویند که قرائت اهلبیت علیهم السلام اینگونه بوده است و برای این کارشان کتاب هم درست کردهاند. همانطوری که شما در این جا میفرمایید حرف این مباحثات و جلسات را به عنوان نقل از من و به عنوان نقل از کلاس فلانی جایی نزنید، آنها هم خیلی نمیخواهند منتشر شود، ولی یک کتاب بهصورت فتوکپی چاپ شده است. در این احادیث هم «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ»[10]، دو سه حدیث پیدا کردیم که قرائت اهلبیت علیهم السلام «و لا نبیٍّ» ندارد بلکه «و لا محدَّثٍ» دارد. یعنی الآن این مطلبی که آقا میفرمایند، شاید اینها صد تا، دویست تا از آیات را جمعآوری کردهاند، مثل «صراط مَن أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین» که حتی در نماز هم میخوانند.
استاد: «و لا محدّث» را که شاید خود سیوطی هم در الدّر المنثور دارد. یعنی اهلسنت هم دارند.
شاگرد 2: امسال ماه رمضان در مشهد، من بالا سر حضرت رضا علیهالسلام داشتم قرآن میخواندم، یکی از روحانیون مشهد به من گفت: «این کتاب سنّیها را کنار بگذار، ما یک قرآن درست از قرائت اهل بیت علیهمالسلام، آن را به تو میدهم». سپس من به خاطر درس خودمان گفتم: «شما فردا همین جا قرآن را بیاور، دیگر نیاورد. ولی خیلی جدی بدون شوخی گفت که این قرآن برای سنّیهاست، شما نخوان، شما که طلبهی شیعه هستی، نباید بخوانی».
استاد: ببینید این برای این است که از جهت ثبوتیِ مطلب، مشکل دارند. او در درک ثبوتی مسألهی سبعة أحرف مشکل دارد و میگوید این قرآن برای سنّیهاست.
شاگرد 2: من میترسیدم آن کتاب را اینجا بیاورم، بلوا بشود و گرنه آن کتاب موجود است و درس میدهند.
استاد: ببینید ما باید در همهی افعال و طروق، از اهلبیت علیهم السلام فاصله نگیریم.
شاگرد: این کتاب اگر بیاید، مسیر بحث عوض میشود، چون احتمالا در آن، خیلی چیزهای جالبی پیدا میشود. خُب، سؤالاتی هم پیش میآید، همینطور بحث جلو میرود.
استاد: ببینید برای معصومین علیهم السلام کاری نداشت که چنین مصحفی را به دست شیعه بدهند. اینها را من عرض کردم. چطور در اذان، حیّ علی خیر العمل آمد، [در] نماز [هم مطالبی را بر خلاف عامه فرمودند]، همهی اینها را به دست شیعه دادند، امّا وقتی که مصحف خودشان را به دست اصحابی از شیعیان میدادند، حتی نهی میکردند از خواندنش. چرا؟ حساب و کتاب داشت. چرا حضرت همان روز فرمودند: «إنّ القرآن لا یُهاج الیوم؟»[11] اینها خیلی مطلب مهمی است. ما باید چه در انجام افعال چه در ترک آنها ملازم اهلبیت علیهمالسلام باشیم. «و اللازم لکم لاحق»[12]. ملازم باشیم و همان کاری که خودشان انجام دادند را انجام بدهیم. حالا یک وقتی هست که میگوییم: «اهلبیت علیهمالسلام در آن زمان نمیتوانستند یک کاری را انجام بدهند». ولی یک وقتی هست که مطمئن هستیم که میشده و میتوانستند برای آیندگان چنین چیزی را باقی بگذارند. چطور آن وقت نمیشده است که در نماز حیّ علی خیر العمل را بگویند ولی برای آیندگان شیعه این مطلب را گذاشتهاند!
شاگرد: پس این قرائت اهلبیت علیهمالسلام وجود دارد ولی ما نباید بخوانیم.
استاد: قرائت اهلبیت یعنی اهلبیت از سبعة أحرف جبرئیل مطلع هستند، هم این نسخهی موجود را میخوانند و هم آن مصحفی را که در نزد خودشان است را میخوانند. یعنی میدانند ملک وحی هفت جور آورده است و جدّشان هفت جور خوانده است.
شاگرد: قراء سبعه بخشی از آن هفت جور را دارند.
استاد: بخشی از آن را دارند. طبری تصریح کرد این قرائتی که در مصحف عثمان است، یکی از آن هفت حرف است.
شاگرد: برای همین حضرت علی علیه السلام فرمود … فرمودید: طلحه به حضرت گفت آن قرآن را بیاورید، حضرت گفتند… .
استاد: احسنت، در کتاب سُلِیم بود. طلحه اصرار داشت که مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند. میگفت: «آن روز آوردید و بردید». حضرت بحث را عوض کردند و از مسائل دیگر صحبت کردند. کتاب سلیم را ببینید. آخر کار طلحه به حضرت عرض کرد: «جواب من را ندادید». حضرت علیهالسلام فرمودند: «عمداً کفَفتُ عن جوابک»[13]. «من اصلاً نمیخواستم جوابت را بدهم». یعنی از آن صحبت نکن. بعد طلحه گفت: «این مصحف چی؟». حضرت فرمودند: «کُلّه قرآن»، «کلّه قرآن».
شاگرد: این بخشی از آن مصحف اهلبیت علیهم السلام است.
استاد: بخش به معنای سبعة أحرف. نه بخش به معنای این که این مصحف ناقصی دارد. دیدگاه خیلی تفاوت میکند در اینکه بگوییم: «این قرآن موجود ناقصی دارد»، با این که بگوییم: «سبعة أحرف است» و لذا من عرض کردم از نظر ثبوتی، این مطالب چیزهایی هستند که در ابتدای امر یُدرَک و لا یوصَف. یکی از مهمترین چیزهایی که خدای متعال به عنوان یک آسیب ناپذیری و به تعبیر امروزی واکسیناسیون کردن کتاب خودش از تحریف قرار داده است، همین سبعة أحرف است. فقط این نکته را باید کسی خودش درک کند تا بفهمد چه عرض میکنم. یعنی یکی از رموزی که این کتاب از تحریف محفوظ میماند و از مصحف عثمان نه یک «واو» کم میشود و نه زیاد، همین ریختِ سبعة أحرفی آن است. از این کتاب نه یک «واو» کم شده است و نه زیاد، امّا حرف واحدی از آن کتاب است و لذا حروف دیگر آن کتاب چیست؟ حروف دیگرش به وضوح میشود. حتی خیلی جالب است، من این مطلب را در یکی از کتاب های اهلسنت دیدم. در یک جایی هم به آنها خیلی حرف مهمّی را میزند. خود اهلسنت با یکدیگر بحث میکردند. او میگفت: «نه، این روایت عایشه خلاف کتاب اللّه است». کتاب الله چیست؟ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[14]. حرف عائشه خلاف کتاب اللّه است. یک سنّی دیگر جواب داده بود. گفته بود: «بخشی از «لحافظون» در مصحف عثمان است. بخشی از لحافظونش در همین روایت صحیح است که در کتاب صحیح آمده است».
برو به 0:27:25
شاگرد: متوجه نشدم.
استاد: میگوید: خدا فرموده است که ما حفظ میکنیم. حفظ کردنش یکی به مصحف است، یکی هم به همین که نقل صحیح میآید که عائشه گفته است که اینطور هم بوده است. یکی از اهلسنت اینطور جواب داده بود. بعد عبارتش را برایتان میآورم که ملاحظه کنید.
شاگرد: میخواهید بفرمایید این جواب، یک جواب باطل است، امّا میشود استفادهی حق از آن بکنیم؟
استاد: خیر؛ مقصود من این است که وقتی در روایت کافی، قرائت اهل البیت علیهمالسلام میآید، این خودش یک جور حفظ است و حفظ به این معنا – که مهمتر هم هست – این است که شما را ارجاع میدهند [به] همهی این روایات. چقدر روایات معصومین علیهمالسلام [در این زمینه، فراوان] است! حالا بعداً میگوییم خود اهلسنت اینها را محو کردند. الآن هم من دیدهام که یک طور خاصی با این روایات برخورد میکنند، [اما در هر حال] این روایات وجود داشته است. ما باید اینها را زنده کنیم که این فضا، فضای محدثین شما بوده است. روایات بسیاری دارند و بعداً میخوانیم که میگوید: «ذهَب قرآنٌ کثیر»[15]. یعنی هیچ کدام از شما نگویید که این قرآن همان است. خیلی قرآن از دست رفته است. مخصوصاً از صحیح بخاری شاهد میآورند که ظاهراً عمر با حال ناراحتی آمد و گفت که «قُتِل حُفّاظ القرآن»[16]. در واقعهی یمامه، حفاظ قرآن همه از بین رفتند. خُب، مقتول بشوند. وقتی شما بگویید مصحف در زمان حضرت بوده است، این که حفاظ از بین بروند چه مانعی دارد؟! گفت: «حفاظ که میروند قرآن هم میرود». لذا بیایید تا از بین نرفته است جمعآوری کنیم. خُب، مگر اینها را نگفتند؟ بعد در همین فضا خیلی جمعآوری کردند، امّا همه را نتوانستند جمع کنند؛ امروزیها میگویند که این، نسخ تلاوت شده است. بیان کلاسیکشان این است. آنها که نگفتند، امروزیها مجبورند که این حرفها را بزنند. مواردش هم موجود است که دربارهاش بحث کردیم که با نسخ تلاوت مناسبت نداشت. خُب، اهلالبیت علیهمالسلام چه فرمودند؟ فرمودند: «لا تقولوا ذهب قرآن»[17]، این چه حرف مزخرفی است که میزنید. اهلبیت علیهمالسلام به طور محکم با این حرفها برخورد میکردند. فضا برای آنها بود. آنها میگفتند: «جمع آوری هم کردیم ولی خیلی از قرآن از بین رفته است، حفاظ رفتند». حضرت فرمودند: «قرآن کجا از دست رفته است! واو به واو آن نزد ما موجود است، جدّ ما هم نوشتهاند. هیچ چیزی از آن از بین نرفته است». خُب، ببینید بالاترین حفظ این است که اهل البیت علیهمالسلام میفرمایند: «این قرآنی که نزد شماست، یک حرفش است که نه یک واو کم شده است و نه یک واو زیاد شده است». حروف دیگرش هم که شش تاست که جبرئیل علیهالسلام آورده است، همهاش ثبت و ضبط شده است، جدّ ما نوشته است، نزد ما هم موجود است، بخشی از آن را هم برای شما میگوییم، امّا اینکه یک مصحفی بدهیم که یک حرف دیگری را بیاورد، اهلبیت علیهمالسلام چنین کاری نکردهاند، کاری نداشت این کار را بکنند، ولی نکردهاند. اگر ما این جور کتابهایی را ایجاد بکنیم به نظر من، آن اندازهای که به ذهن قاصر من میرسد، داریم از آن راه و شیوهی عملی که برای صیانت شیعه، برای همهی جهات دیگری که اهلالبیت علیهمالسلام خودشان میدانستند و این کار را نکردند، فاصله میگیریم.
شاگرد: اینها دنبال این هستند که بگویند مثلاً «قال هذا صراطُ علیٍّ مستقیم»[18]. دائماً دنبال این هستند که یک اسمی از حضرت علی علیهالسلام در قرآن پیدا کنند، اینها دنبال این مطلب هستند!
استاد: ناصر غِفاری که علیه شیعه کتاب نوشته بود، من این را عرض کردم. ابن شَنبوذی که از بزرگان اهلسنت میباشد را [ناصر غفاری] گفت معلوم است این شخص [یعنی ابن شنبوذ] شیعه بوده است. اسمش را نبرد، هیچ چیز را نگفت، گفت معلوم است که شیعه بوده است که در نماز «بِسیف علیٍّ» می خوانده است! و حال آن که از بزرگان اهلسنت است، در بغداد امامت میکرده است.
شاگرد: همین الآن آخر قرآنها نامش وجود دارد.
استاد: بله. اصلاً مگر میشود؟ بزرگان اهلسنت در مورد ابنشنبوذ یک درصد احتمال تشیّع نمیدهند و قاطع هستند به اینکه این شخص سنّی بوده است، امّا این قرائت برای اوست! او را آوردند، زدند، در بغداد محاکمه کردند. همهی اینها را خواندیم.
شاگرد: پس یکی از احتمالات در مورد قرآنی که امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجهالشریف میآورند و در روایات هم داریم، این است که ایشان سایر حروف را هم میآورد.
استاد: بله و یکی از هجمههایی که علیه شیعه دارند این است که شما میگویید مهدیِ شما «یأتی بکتابٍ جدید»، اصلاً «فی خلقٍ جدید» و امثال اینها یعنی …
شاگرد: چون عمدهی جوابها این است که با تفسیرات و با ترتیب تنزیل … میآورند، یکی از جوابها هم همین است که حروفی که در اختیار عموم نیست را میآورند.
استاد: بله. همین تصریح ابن عبدالبرّ، تصریح طبری به این است که آنطور هست و میآید و هیچ مانعی هم ندارد. اگر اینطور بحث شود، اصلاً فضای بحث برای جواب دادن به آنها عوض میشود.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین و الطاهرین.
برو به 0:32:25
شاگرد: سایتی که برای جامع القراءات میخواهند، همهی قرائات در آن موجود است «nquran.com» است. همه را جمعآوری کرده است.
استاد: چند مورد دیگر هم هست.
شاگرد: یک سایتی هست که قراءات عشر دارد به همراه صوت همهی قاریان مشهور.
شاگرد: اینکه در بعضی از زیارات و ادعیه تصریح شده است که از مصیبتهای اهلبیت علیهم السلام، از مصیبتهای شیعه، این است که قرآن را تحریف کردند، مراد چیست؟ در بعضی از زیارات این مطلب وجود دارد …
استاد: خیر؛ آن تحریف معنوی است.
شاگرد: این را هم اگر جواب بدهید، ممنون میشوم.
استاد: کلمهی تحریف در اینجا درست نیست. لذا جای دیگرش دارد که «أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده»[19].
شاگرد: بله؛ همان تعبیری که در زیارت ناحیهی مقدسه است، میخواهم بگویم که مطرح کنند. زیارت جامعة المومنین دارد که تصریح می کند به «حرّفوا القرآن».
استاد: بله. آن چیزی که مورد اتفاق هست و آقای خویی هم در البیان داشتند، فرمودند: اجماع شیعه و سنی است که تحریف معنوی در قرآن صورت گرفته است. یعنی شما الآن میگویید: «بَلِّغ ما اُنزل الیک مِن ربّک»[20]. معلوم است. سنی میگوید که «بلّغ ما انزل الیک من ربّک» یعنی کلّ رسالتت را تبلیغ کن و اصلا سر سوزنی ربطی به غدیر ندارد. «الیوم أکملتُ لکم دینکم»[21] را میگوید: یعنی در عرفه نازل شده است و در آنجا برای فلان حکم فقهی است. این معنای تحریف معنوی است. یعنی مقصود واضح قرآن را چیز دیگری معنی میکنند.
کلیدواژگان:
قرآن اهلبیت علیهمالسلام، قرآن امام عصر، تحریف معنوی قرآن، سبعة أحرف، تابعان، عبداللّه بن المبارک، سفیان بن عیینة.
[1]. الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، باب ما جاء في عبارة الرواية عما سمع من المحدث لفظا، ص 285.
[2]. التمهید، ج 8، ص 293.
[3]. سوره توبه، آیه 80. «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ».
[4]. برای نمونه ن ک به: ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة (طبعة مکتبة المعارف)، ج 9، ص 190: «ومات سنة مائة وقيل سنة سبع ومائة فالله أعلم قال مسلمة بن الحجاج وهو آخر من مات من الصحابة».
[5]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج 12، ص 98.
[6]. سورهی صافات، آیهی 130: «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ».
[7]. سورهی مریم، آیهی 86.
[8]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 282.
[9]. برای نمونه برای مشاهدهی تعبیر «قراءة رسول الله صلّی اللّه علیه و آله» ن ک به: فضائل القرآن للقاسم بن سلام، ج 1، ص 197 و الطبقات الکبری لابن سعد، ج 1، ص 376 و مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 85 و … .
[10]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلّى الله علیه و عليهم، ج 1، ص 320.
[11]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 4، ص 226.
[12]. مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان، صلوات شعبانیه.
[13]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص 659.
[14]. سورهی حجر، آیهی 9.
[15]. الإنتصار للقرآن، ج 1، ص408.
[16]. اين مطلب با عبارات گوناگونی نقل شده است. برای نمونه یعقوبی آن را چنین نقل مینماید: «وقال عمر بن الخطاب لأبي بكر يا خليفة رسول اللّه إن حملة القرآن قد قتل أكثرهم يوم اليمامة فلو جمعت القرآن فإني أخاف عليه أن يذهب حملته …» تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 135. نیز بخاری آن را چنین گزارش مینماید: «قال أبو بَكْرٍ إِنَّ عُمَرَ أَتَانِي فقال إِنَّ الْقَتْلَ قد اسْتَحَرَّ يوم الْيَمَامَةِ بِالنَّاسِ وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَسْتَحِرَّ الْقَتْلُ بِالْقُرَّاءِ في الْمَوَاطِنِ فَيَذْهَبَ كَثِيرٌ من الْقُرْآنِ إلا أَنْ تَجْمَعُوهُ وَإِنِّي لَأَرَى أَنْ تَجْمَعَ الْقُرْآنَ …» صحیح بخاری (چاپ دار ابن کثیر)، ج 4، ص 1720.
[17]. شجری جرجانی، الأمالی (چاپ: دار الکتب العلمیة)، ج 1، ص 99: «عن محمد بن جعفر بن محمد عن أبيه عليهم السلام أنه قيل له : إنّ النّاس يقولون ذهب قرآن كثير ، قال : ما ذهب من القرآن شيء كله عندنا».
[18]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 11، ص 130.
[19]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 53.
[20]. سورهی مائده، آیهی 67: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ».
[21]. سورهی مائده، آیهی 3: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِاللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ».
دیدگاهتان را بنویسید