مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 12
موضوع: تفسیر
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد: بحثهایی که فرمودید اگر برای این فضا، ادامه پیدا بکند خوب است این بود که ببینیم روایاتی که در کافی آمده است و همچنین مرحوم شیخ و طبرسی فرمودهاند که کأنّه از مذهب امامیه اینگونه است، أصحابنا الامامیة و امثال اینها، این روایات ناظر به چه فضایی بوده است؟ آیا واقعاً میخواستند بگویند که بحث سبعة أحرف اصلاً معنی ندارد و دروغ است و اصلاً وجود ندارد؟ یا خیر، سبعة أحرف، عدّهای از صحابه و به دنبال آنها تابعین، تُبّع التابعین و … عدهای بودند که باورشان این بوده است که سبعة أحرف نه فقط یعنی قرائاتی که به سند درست به خود پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله میرسد و به ملک وحی میرسد. باورشان این بوده است که شارع اجازه داده است که بحث سبعة أحرف به جهت تسهیل مطرح شود و یعنی خود شما میتوانید مرادفش را بیاورید. مثل حدیث، نقل به معنی کنید. آیه را نقل به معنا بکن. خُب، اگر فضا چنین فضایی بوده است، برای معظم المجتهدین مِن أصحابنا یک وجهی میشود که با این که روایت کافی را دیده بودند، در عین حال قائل بودند قرائات سبع و عشر و امثال اینها متواتر هستند. «کلٌّ نزَل به الروح الأمین علی قلب سید المرسلین صلوات الله علیه»[1]. عبارت شهید ثانی بود. این خیلی خوب میشود. یعنی از قرن یازدهم، دوازدهم به بعد این تلقّیِ زمانِ آنها ضعیف شده بوده است، از روایات تکذیب سبعة أحرف فهمیدند که یعنی اصل سبعة أحرف معنی ندارد، کما این که الآن جوّ حاکم بر این کتابها، اینطوری است. روایات نمیخواهند بحث سبعة أحرف را به نحو واقع نفی بکنند. بحث سبعة أحرف میتواند شواهد عدیده داشته باشد. نمیخواهند آنها را نفی بکنند، بلکه میخواهند بگویند این روش، این تلقّی سبعة أحرف که تبدیل به مرادف کنند، این درست نیست.
شاگرد: خود کسانی که نقل به معنی را درست میدانستند، نمیگفتند که «نزَلَ سبعة أحرف»، بلکه میگفتند: آن چیزی که نازل شده است را این طوری هم میشود نقل به معنی کرد. آنطور که یادم هست در برخی احادیثی که سبعة أحرف را تکذیب کردهاند، فرمودند: «کلام اللّه واحد نزل مِن عند واحد»[2]، اصلاً سؤال راوی این بوده است که آیا «نَزَل علی سبعة أحرف»؟.
استاد: «إنّ الناس یقولون نزل القرآن علی سبعة أحرف»[3]، حضرت میفرمایند:«کَذِبوا إنّما هو واحد»[4].
شاگرد: و حال آن که اگر ناظر به آنگونه کارها باشد، سؤال نباید اینطوری مطرح شود. آن کسی که نقل به معنا میکند که نمیگوید: «نَزَلَ کذا».
استاد: یعنی وقتی شما عبارتی را از امام معصوم علیه السلام برای دیگران نقل به معنی میکنید، نمیگویید: «قال الامام»؟!
شاگرد: نزول سبعة أحرف یک بار معنایی اضافه بر قال دارد. نزول سبعة أحرف یعنی هفتگونه نازل شده است. آیا همانجا هم میگوییم امام علیهالسلام هفتگونه فرمودهاند؟!
شاگرد 2: شاید بتوانیم بگوییم مقصود ایشان [شاگرد 1] اینگونه باشد: برای این که بخواهیم بگوییم این روایت امام علیهالسلام که نفی نزول بر سبعة أحرف را فرمودند و گفتند: «کذِبوا»، برای این که بخواهیم بگوییم نازل مطرح شده در این روایت، ناظر به چنین مبنایی است، نیاز به این داریم که تا حدودی برای ما روشن شود که افرادی که نقل به معنی میکردند، مستندشان چنین حدیثی بوده است.
استاد: من عبارت را از رو میخوانم، نوشتنش هم سخت بود، فقط دستهبندی کردهام. ده نفر که چهار نفرشان از صحابه هستند، شش نفرشان از تابعین هستند که حالا من سریع بیان میکنم شما ببینید چه وضعیتی بوده است! عین عبارت را برای شما میخوانم، بعداً هم خودتان مراجعه کنید.
شاگرد: لطفاً آدرسهای این روایات را هم بفرمایید.
استاد: بله عرض میکنم.
استاد: اگر شما اینها را ملاحظه کنید میبینید که اصلاً «نَزلَ» را این میدانستند که چطور همان «قالَ»، خدای متعال یک مقصود نازل کرده است. شما که قاری قرآن هستی، اگر مقصود خدا را از این آیه بگویید آن مقصود «نَزَلَ»، «و إنّ القرآن نزَل علی سبعة أحرف»[5]. یعنی آن مقصود قرآنی بر هفت وجه نازل شده است، هر چیزی که مرادف آن بگویید خوب است. در فتح الباریِ ابنحجر، جلد 9، صفحۀ 26 تا 31 بحثهای خوبی بهصورت گسترده آمده است که اگر مرور کنید، میبینید که در شرح همین «نَزَل القرآن علی سبعة أحرف» میباشد که در صحیح بخاری آمده است. ایشان در صفحۀ بیست و شش چنین عبارتی دارد: «و هذا یُقَوّی قول مَن قال المراد بالأحرف تعدیة المعنی باللفظ المرادف». بعد هم میگویند: خُب «باللفظ المرادف» که نشد! هر کسی بیاید قرآن را به لفظ مرادف بگوید! میگوید: خیر؛ «تعدیة المعنی باللفظ المرادف ثبوتاً»، امّا اثباتاً یعنی «باللفظ المرادف الذی نُقِل عن رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم». خود حضرت صلّیاللّهعلیهوآله باید این مرادف را گفته باشند، نه این که هر کسی خواست، بتواند هر مرادفی را از نزد خودش بیاورد. سپس تصریح میکند که اینطور هم نبوده است. این تصریحات خیلی جالب است. ایشان میگوید: «تعدیة المعنی باللفظ المرادف و لو کان مِن لغة واحدة». شاهدش را هم میآورد که شاهد خیلی خوبی است. میگوید: «لأنّ لغة هشام» – که عمر با او درگیر شد – «بلسان قریش و کذلک عمر». سال گذشته روایتش را خواندیم. میگوید صبر کردم تا نمازش تمام شد، یقهاش را گرفتم و ادامهاش را سال گذشته گفتیم. «و مع ذلک فقد اختلفت قرائتهما». میگوید: شما چطور میگویید سبعة أحرف یعنی سبعة لغات؟! ببینید اصلاً از خود روایت فاصله گرفتید! روایتی که میگوید سبعة أحرف مربوط به نزاع عمر با هشام است، هر دو قریشی هستند هر دو مکّی هستند، هر دو جزو مهاجرین هستند. پس معلوم میشود که اختلاف این دو نفر، اختلاف به لغت هُذیل و کذا نبوده است، بلکه اختلاف مربوط به شخص خود دو نفر از یک قبیله بود. پس معلوم میشود که قرائت، «تعدیة المعنی باللفظ المرادف» بوده است، نه «تعدیة المعنی باللفظ» از دو لغت هذیل و قریش. سپس میگوید: «نَبَّه علی ذلک ابن عبدالبرّ و نقل عن اکثر اهل العلم». ابن عبدالبرّ – صاحب الاستیعاب – عالم خیلی مهمی است، اهلسنت او را قبول دارند. یک عالمی به نام ابن عبدربّه داریم که یک شبههای دربارۀ او مطرح میکنند و میگویند که «فیه تشیّع» که اینها حرف دیگری است، جلوترها هم بوده است. امّا ابن عبدالبر که معاصر شیخ الطائفه بوده است، ذهبی راجع به او میگوید: «فیه تدیّن، سلفیّ»، خیلی از او تعریف میکند. ابن عبدالبر اصلاً شبهۀ تشیّع ندارد. کتابهایش مورد قبول مسلّم اهلسنّت میباشد. دو کتاب در این زمینه دارد، اگر مرور کنید خیلی خوب است. یک کتاب او، «التمهید لما فی الموطأ مِن المعانی و الأسانید» میباشد. نام کتاب دیگر او، «الاستذکار» میباشد که الاستذکار خلاصۀ این کتاب است و مطالب خوبی در این کتاب راجع به بحث ما نحن فیه دارد. وقتی این حرفها را میزند، میگوید: «نَقل عن أکثر اهل العلم» یعنی اکثر اهل علم گفتهاند «نَزَل القرآن علی سبعة أحرف» یعنی نقل به مرادف، «تعدیة المعنی باللفظ المرادف» نه «سبعة لغاتٍ مِن قبائل العرب». خُب، اگر این طوری است، هذا هو المراد.
برو به 0:09:07
ابنحجر میبیند قائل شدن به این مطلب، خیلی لوازم دارد، لذا یک قیدی میزند. میگوید «قلتُ: تتمّة ذلک أن یُقال إنّ الإباحة المذکورة لم تقع بالتشهّی». این طور نیست که هر کسی هر مرادفی را که دلش خواست، جای واژۀ قرآن قرار دهد. «أی إنّ کلّ أحدٍ یغیّر الکلمة بمرادفها فی لغته، بل المراعی فی ذلک السماع من النبی صلی الله علیه و آله و سلّم». پس یعنی مرادفی که سند داشته باشد. خلاصه اینکه این مطلب را میگوید. چون اگر این را نگوید، سنگ روی سنگ بند نمیشود. امّا واقعیتی است که ایشان میگوید تتمةٌ، تشهّی نیست. واقعیت خارجی که زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، این بود که تشهّی بود. یعنی از صحابه، از تابعین، میگفت فرقی نمیکند. خودت مرادف را جای واژۀ قرآن قرار بده. خُب، شما حق نمیدهید حضرات معصومین علیهمالسلام در چنین فضایی بگویند: «کذِبوا»؟ ایشان بگویند سبعة أحرف را برخی اصحاب بد فهمیدند!؟ الآن اهلسنّت، از قرن چهارم به بعد، اصلاً برایشان غیر قابل پذیرش است، خود اهلسنّت میگویند یعنی چه؟! مرادف یک کلمۀ قرآن را پیش خودمان تبدیل کنیم و نقل به معنی کنیم؟!
ولی واقعیتی است که در گذشته بوده است. الانیها میگویند که این طرف میگویند اینها دروغ است و اینها نیست، ولی هست، که من برای شما میخوانم. نکتۀ جالب در این مسأله، خود ابنحجر است. یعنی واقعیاتی که ابنحجر در بعضی مواضع خیلی باز رفتار میکند! ابنحجر عسقلانی واقعاً اینجوری است. سلفیها هم او را قبول دارند و ابنحجر برای حفظ منافع آنها خوب است. از طرفی در برخی مواضع خیلی باز عمل میکند! یک از موارد در همین جاست. اینها مستندات خوبی است که موجود هستند. وی در صفحۀ بیست و هفت میگوید: «لکن ثَبَتَ»، ثَبَتَ یعنی واقعیت است. «ثبت عن غیر واحدٍ مِن الصحابة أنّه کان یقرأ بالمرادف ولو لم یکن مسموعاً له». برخی صحابه مرادف جای واژه قرآن میگذاشتند، ولو اینکه نشنیده بودند و سماع نبود و رویات عن النبی صلّیاللّهعلیهوآله نبود! خُب، در چنین فضایی اگر معصومین علیهمالسلام میگویند: «کذبوا»، خُب، خیلی روشن است. بعد میگوید ابنمسعود خودش میگفت: به جای «حتّی حین» بگو «عَتّی حین»[6]. یعنی مرادف را از ناحیۀ خودش میگفت، بعدش میگوید که عمر برایش نامه نوشت و او را عتاب کرد؛ از کتاب التمهیدِ ابن عبدالبر هم یک عبارتی نقل کردم، جلد 8، صفحه 284: «و هذا کلّه یَعضُد قول مَن قال إنّ معنی السبعة الأحرف المذکورة فی الحدیث سبعة أوجه»، نه سبعة لغات، «مِن الکلام المتّفق معناه المختلف لفظه». معنای یکی است، امّا لفظ آن مختلف است. خیلی زیبا مثال هم میزند. «نحو هَلُمَّ، تَعال، عَجِّل، أسرِع، أنذِر، أخِّر» که همهی اینها در معنا یکی هستند «و نحو ذلک». «المعنی واحد و الالفاظ مختلفة». میگوید: «یَعضُد قول مَن قال» چنین مطلبی، «و سَنورِدُ مِن الآثار». سپس میگوید: «علیه أکثر اهل العلم» که ابنحجر هم این مطلب را گفت. میگوید اکثر اهل علم گفتهاند که سبعة أحرفی که حضرت فرمودند، یعنی معنی یکی باشد، اگر الفاظ مختلف باشد اشکالی ندارد. همۀ آن الفاظ را خود حضرت گفته باشند؟! واقعیت این بود که میگفتند: لفظ مرادف را اگر خودت بگویی کافی و قابل قبول است؛ حالا این مطلب کلّی بحث است.
حالا من الآن یادداشتی را دارم که خدمت شما میگویم. مطلبی را که یادداشت کردهام از ده نفر است که چهار نفرشان از صحابه هستند، شش نفرشان هم غیر صحابه هستند. از کتابهای بسیار قدیمی است، چون کتاب خیلی بود و مدتی این مطلب وقت من را گرفت که کتب را گشتم و تاریخشان را پیدا کردم که از کتب دسته اول خدمت شما نقل کنم و تا آنجایی که میشد بر این مسأله اهتمام داشتم. اگر شما هم این کار را ادامه بدهید، خوب است.
از صحابه به ترتیب تاریخ وفات چهار تا هستند. اُبَیّ بن کَعب – متوفّای سال 21 ق -، عبد الله بن مسعود – متوفای سال 32 ق -، ابو الدّرداء عُوَیمر بن مالک – متوفای سال 32 ق – و انس بن مالک – متوفای سال 93 ق. نقلهایی از این چهار صحابه دارم که سریع عرض میکنم که اینها میگفتند اگر نمیتوانی [آیۀ قرآن را آنطور که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند، بخوانی و مثلاً یادت نمیآید] مرادفش را بیاور. البته مطلب أبیّ بن کعب را میشود از کتب دیگر هم به دست آورد، امّا من فعلاً از کتاب التمهید ابنعبد البر نقل میکنم. ایشان متوفای سال 463 ق است و معاصر سید مرتضی و البته در آندلس بوده است. ابن عبدالبرّ، اهل قُرطُبه بوده و قُرطُبی است و غیر از آن صاحب تفسیر است، صاحب تفسیر متأخر است. میگوید: «و رَوی وَرقاء عن ابن ابی نُجِیر عن مجاهد عن ابن عباس عن اُبَیّ بن کعب أنّه کانَ یَقرَأ للذین آمنوا انظرونا، للذین آمنوا أمهِلونا، للذین آمنوا أخِّرونا، للذین آمنوا أرقِبونا، و بهذا الاسناد عن ابیّ بن کعب»[7]، به همین اسناد یعنی ابن عباس از أبیّ بن کعب آمده است: «أنّه کان یَقرأ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ، کلّما أضاء لهم مَرّوا فیه، کلّما أضاء لهم سَعَوا فیه، کلّ هذه الأحرف کان یقرأها ابیّ ابن کعب، فهذا معنی الحروف المراد بهذا الحدیث»[8]. خیلی جالب است که سپس خود صاحب کتاب التمهید میگوید: «الّا أنّ مصحفَ عثمان الذی بأیدِی الناس الیوم هو مِنها حرفٌ واحد»[9]. همۀ آن قرائات بوده است، «حرفٌ واحد». یعنی چه؟ یعنی در قرآن که دیگر چند مرادف نیست، بلکه فقط یکی از آنها آمده است. «كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ»[10]. در ادامه میگوید: «و علی هذا أهل العلم»[11]، میگوید: اصلاً همۀ، سبعة أحرف را اینگونه معنی میکنند.
برو به 0:16:09
از عبد الله بن مسعود هم نقلهای بسیاری وجود دارد. من از دو تا از قدیمیترین کتابها نقل را برای شما آوردهام. یکی کتاب الآثار تالیف ابویوسف – شاگرد ابوحنیفه متوفای سال 182 ق – که الآن این کتاب در سایت الشاملة وجود دارد. این کتاب خیلی قدیمی و مورد اعتنای اهلسنّت میباشد. اینها کتابهایی است که کاملاً جوّ آن زمان را برای ما بیان میکند. سند ندارد، کتاب برای خود مؤلّف است، در دستها هم موجود است. در صفحۀ 44 حدیث 223 آمده است که «عن أبیه عن أبی حنیفة عن حمّاد عن ابراهیم عن ابن مسعود أنّ رجلاً کان یُقرِئُه ابنُ مسعود». ابن مسعود معلّم قرآن بود، مردی را إقراء میکرد. «و کان أعجَمیّاً» آن مرد نمیتوانست حرفی را که ابنمسعود به او یاد میداد را به راحتی بگوید. «فَجَعَل یقول إنّ شجرَة الزّقوم طَعام الاثیم، فجعل الرجل یقول طعام الیَتیم». ابن مسعود به آن مرد میگفت بگو طعام الأثیم، آن مرد میگفت طعام الیَتیم. «فَرَدّ علیه کلّ ذلک یقول طعام الیتیم، فقال ابن مسعود قل طعام الفاجر». فاجر مرادفِ أثیم به معنای گناهکار است. «فقال له قل طعام الفاجر». «ثم قال»، ابنمسعود برای حرف خودش وجه بیان کرد. جالبِ قضیه این است، اصلاً این احتمال در ذهن من خیلی قوی است، این حرف که الآن میخواهیم بگوییم ابن مسعود میگوید، در روایات دیگر اهلسنّت به جای مقطوعه، مرفوعه شده است. یعنی رفتهاند روایت را به خود پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله نسبت دادهاند که این مطلب خیلی بعید نیست که برداشت صحابه از سبعة أحرف، این مطلب بوده است، بعداً گفتهاند خود حضرت فرموده است. حالا آن مطلب چیست؟ در نقل ابویوسف، میگوید خودِ ابنمسعود [در بیان وجه و دلیل خود برای مرادف گویی خود] گفت. ایشان روایتی را نقل نکرد. خیلی توضیح به جایی است که اهلبیت علیهمالسلام در مقابل این توضیحات چگونه ایستادهاند و البته خیلی هم به جا بوده است. ابن مسعود گفت: آیا میدانی برای چه به تو گفتم که «أثیم» را رها کن و به جای آن «فاجر» بگو؟ «ثمّ قال ابن مسعود: انّ الخطأ فی القرآن لیس أن تقول الغفور الرحیم العزیز الحکیم». چه بگویی الغفور الرحیم چه بگویی العزیز الحکیم فرقی نمیکند، همهشان اسمای خداوند است. سپس ادامه میدهد «إنّ الخطأ فی القرآن لیس أن تقول» به این شکل. «إنّما الخطأ أن تقرأ آیة الرحمة، آیة العذاب». یعنی خطای در قرآن این است که معنی را عوض کنی. اگر معنی عوض نشد، لفظ که مهم نیست. ادامه میدهد: «و أن یُزاد فی کتاب اللّه ما لیس فیه». اگر این را اضافه کنی، این خطاست، نه اینکه صرفاً «طعام الأثیم» را عوض کرده و به جای آن «طعام الفاجر» قرار بدهی؛ این کتاب الآثار ابویوسف – متوفای 182 ق – قدیمی ترین کتاب برای قرن دوم است که این قضیه را از ابن مسعود نقل میکند.
شاگرد: یک چیزی که مطلب مورد نظر شما را تأیید میکند این است که در فضای احادیث ما به ابن مسعود خیلی حمله کردهاند.
استاد: یک روایت بود، حضرت میفرمایند: «إِنْ كَانَ ابْنُ مَسْعُودٍ لَا يَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَتِنَا فَهُوَ ضَالٌ أَمَّا نَحْنُ فَنَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَةِ أُبَي»[12]. این روایت در کافی آمده بود. حالا به غیر از این روایت هم در یاد دارید؟
شاگرد: به نظرم چند مورد دیگر هم دیدم. به نظرم چندین مورد دیدهام. حالا دوباره نگاه میکنم.
استاد: اگر اینطور باشد خیلی خوب است، حتماً مراجعه کنید که همۀ روایتها را در نحوۀ قرائت ابنمسعود داشته باشیم.
کتاب دوم که این کتاب هم کتاب بسیار قدیمی میباشد، برای همان قرن دوم است، «تفسیر القرآن مِن الجامع» برای عبدالله بن وَهَب – متوفای 197 ق – که شاگرد مستقیم مالک بن انس است. ابویوسف شاگرد مستقیم ابوحنیفه بود، امّا ابن وهب، شاگرد مستقیم مالک، رئیس فرقۀ مالکیه است که همان مالک بن أنس میباشد. او هم چند کتاب دارد که تمام آنها موجود است. اینکه میگوییم تمام آنها موجود است، منظور این است که آن کتابهایی که الان در نرمافزار الشامله و سایت رسمی الشامله موجود است. مطلبی را که میخواهم بگویم در حدیث 117 و 118 آمده است[13] که برای بحث ما خیلی جالب است. حالا جالبتر از این حدیث را هم از همین تفسیر راجع به خود مالک برای شما عرض میکنم. مالک نظری دارد که ابنحَزم میگوید اگر لازمِ حرفش را میفهمید کافر بود. ابنحزم برای قرن پنجم است و وقتی با مالک در حیطۀ نظرات درگیر میشود، میگوید: رئیس شما مالک حرفی راجع به قرآن میگفت که اگر لازمِ حرفش را میفهمید کافر بود! ولی چون به لازمِ حرفش قائل و ملتزم نبوده است، او را تکفیر نمیکنیم. این فضا، فضایی است که در زمان خود معصومین علیهمالسلام حاکم بوده است. شاگرد مالک نقل میکند که «و حدّثنی اللیث بن سعد عن محمد بن عَجلان عن عون بن عبد الله یَرفع الحدیث الی عبد الله بن مسعود أنّه کان یُقرِءُ رجلاً أعجَمیّاً هذه الآیة إنّ شجرة الزقوم طعام الأثیم فیقول الأعجمی طعام الیتیم فقال بن مسعود: أتستطیع أن تقول طعام الفاجر؟». ابنمسعود دید که مخاطبش نمیتواند کلمه «أثیم» را بگوید. گفت: آیا میتوانی به جای طعام الأثیم، طعام الفاجر بگویی؟ «قال: نعم. قال: فَاقرَأ کذلک»که یعنی تو از این به بعد بگو طعام الفاجر؛ بعد میگوید: «و حدّثنی مالک بن انس»، شاگرد مالک است دیگر. «قال: أقرَأ عبد الله بن مسعود رجلاً إنّ شجرة الزقوم طعام الأثیم فجعل یقول طعام الیَتیم فقال له عبدالله طعام الفاجِر». ببینید شاگرد مالک میگوید: «قلتُ لمالک: أتَری أن تُقرَأ کذلک» یا «أن نَقرَأ کذلک قال: نعم أری ذلک واسعاً». مالک هم میگوید فتوای من هم همین است. تو طعام الفاجر بخوان. «أری ذلک واسعاً»، همین مطلبی است که بعداً ابنحَزم خودش هم سند صحیحِ میآورد. خود ابنحزم سند داشته است که حالا میخوانیم. این روایت هم برای دوّمین صحابی، یعنی عبدالله بن مسعود که از کتابهای بسیار قدیمی برای شما آوردم که جوّ آن زمان معصومین علیهمالسلام را برای ما روشن میکند. مالک هم میگوید فتوای من هم همین است. تو طعام الفاجر بخوان، «أری ذلک واسعاً». حالا جلوتر برویم، باز نقلیّات را ببینید.
یک شخص دیگری از صحابه، ابوالدرداء میباشد که متوفای 32 ق است. نام او عُوَیمِر بن مالک است. من از دو کتاب از ایشان نقل کردهام. ایشان هم همین مطلب مذکور را اجازه داده است، به راحتی میگوید: طعام الأثیم را بگو طعام الفاجر. یک کتاب، مُصَنّف عبدالرزاق صنعانی است که از کتب معروف و قدیمی اهل سنت میباشد. میگوید: «عن الثوری عن الأعمَش عن ابراهیم عن همّام بن الحارث عن أبی الدرداء أنّه أقرَأ رجلاً شجرة الزقوم طعام الأثیم فقال الرجل طعام الیتیم فقال ابو الدرداء طعام الفاجر»[14]، بگو طعام الفاجر.
این مطالب در سایت رسمی الشاملة موجود است. آنها میگویند «تصفّح». اگر در سایت شامله، بخش تصفّح بروید، همین الآن خیلی سریع میتوانید از خود کتاب داخل موبایلهایتان ببینید.
شاگرد: درباره همین یک آیه اینها گیر داشتند؟
استاد: خیر؛ این یکی برای ما نقل شده است. مواضع دیگری نیز هست که خواهد آمد. این دو تا برای ابن مسعود و اینها است. الآن برای انس هم میآید که آیه عوض میشود. اینها فعلاً در این آیه بوده است که برای ما نقل شده است که آن اعجمی نمیتوانست بگوید. آیات دیگر هم هست که الآن میآید. در مستدرک حاکم، المستدرک علی الصحیحین، جلد 2، صفحۀ 489، حدیث 3684 همین روایت مذکور آمده است: «فقال ابو الدرداء قل: طعام الفاجر». حاکم میگوید: «هذا حدیث صحیحٌ علی شرط الشیخین» یعنی بخاری و مسلم «و لم یُخرِجاه». ذهبی هم ذیلش میگوید: «علی شرط البخاری و المسلم». یعنی این مقدار این حدیث نزد آنها مثل کتاب صحیح بخاری و مسلم قویّ است که ابوالدّرداء صریحاً گفت: اگر نمیتوانی طعام الأثیر بگویی، خُب بگو طعام الفاجر. این هم برای ابوالدّرداء، دو تا روایتی که دیدید که در یکی، مصنّف عبدالرزّاق بود و یکی هم «صحیح علی شرط الشیخین».
برو به 0:26:14
حالا بیاییم به سراغ جایی که به فرمایش شما آیه عوض میشود. أنس بن مالک – متوفای 93 ق – که از افراد قبلی دیرتر بوده و خادم حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله هم بوده است. آیهای که خواند و از او ایراد گرفتند، این آیه بود: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أصوب قیلاً». ببینید در مسند ابویعلی، جلد 7، صفحه 88، آمده است، هیثمی هم در مجمع الزوائد، جلد 7، صفحه 156، همین روایت را از أنس نقل میکند. بعد میگوید: «رواه البزّاز و ابو یعلی بنحوه الّا أنه قال: و أصوب قیلاً». چون در نقل بزّاز آمده است که أنس «و أصوب قیلاً» خواند. ابن کثیر هم در تفسیرش، جلد 8، صفحه 252، همین مورد را از أنس نقل میکند. بعد میگوید: «قال الحافظ ابو یعلی الموصلی حدّثنا کذا». مجمع الزوائد میگوید که سندش این است: «و رجال أبی یعلی رجال الصحیح و رجال البزاز ثقاتٌ. قلت: و قد تقدّمت أحادیث مِن هذا النوع». ابنکثیر هم این مطلب را آورده است، روایت این است: «أنّ أنس بن مالک قرأ هذه الآیة: إنّ ناشئة اللیل هی أشدّ وطئاً و أصوب قیلاً، فقال له رجلٌ» یعنی به انس «إنّما نقرأها: إنّ ناشئة اللیل هی أشدّ وطئاً و أقوم قیلاً». «فقال أنس: إنّ أقوم و أصوب و أحیأ و أشباه هذا واحد». همۀ اینها یکی است. معاصرین دائماً سعی کردهاند که حدیث را خراب کنند. مثلاً میگویند: أعمش از خود انس نشنیده است، پس مرسل است. اینها دیگر تلاشهایی است [برای رهایی و فرار از لوازم اعتقاد به این دست از روایات]. أعمش نگفته است: سمعت عن أنس. اعمش، انس را دیده بوده است اما سمعت نگفته است. برای بحث ما همین مقدار کافی است که اعمش دارد میگوید أنس اینطوری خواند. لذا برای ما که میخواهیم یک بحث شیعی بکنیم، دربارۀ این که فضای روایات کافی را به دست بیاوریم که ائمه علیهم السلام فرمودند «کَذِبوا»، «إنّما نزل من عند واحد»، چه چیزی را دارند نفی میکنند؟ اینکه شما بگویید: «أصوب، أحیأ و امثال ذلک واحد».
شاگرد: این مطلب، اشکال آقای نائینی را حل نکرد. چون مضمون همۀ این روایتها میگوید: ما میتوانیم حروفی به عنوان مرادف قرائت کنیم.
استاد: و سبعة أحرف هم یعنی این.
شاگرد: نمیگویند اینهایی که ما خواندیم به عنوان حروف، «نزل من عندالله». هیچکدام از اینها، این مطلب را نگفتهاند. فقط میگویند: میتوانیم این کلمات مترادف را به جای هم بخوانیم، ولی آن کلمهای را که من مرادف کردم و نسبت به مردافسازی آن آزاد هستم، آیا همین چیزی که من مرادف سازی کردم، از طرف خدا نازل شده است؟! اینها نمیگویند: «نزل».
شاگرد 2: میگویند از باب این روایت که «نزل علی سبعة أحرف»، از این باب ما هم میتوانیم بخوانیم.
شاگرد: خیر؛ آنها میگویند که یک لفظ نازل شده است و در آن آیه، «أقوم» درست است. انس یا دیگری نسبت به «أقوم قیلاً» میگوید: «نزل». میگوید حالا آن چیزی که «نزل»، ولی اجازه دارید که به جای آن، چند تا مرادف بیاورید.
استاد: چه چیزی این مطلب را به من اجازه داده است؟ سبعة أحرف.
شاگرد: آیا روایتی از این روایات بود که تصریح داشته باشد سبعة أحرف این اجازه را به من داده است؟
استاد: بله.
شاگرد: در همین روایاتی که خواندید؟
استاد: من هنوز به آن تصریحات نرسیدم و برایتان بیان نکردم. اینها را دارم به عنوان مقدمه میگویم تا به آن روایات برسیم.
شاگرد: در فتح الباری آمده بود، «انّما الاحرف السبعه مثل هلم و تعال و أقبل».
استاد: من این را هنوز نخواندم. شما دارید از آنجا میخوانید. من این را ذیل سفیان بن عُیِینه آوردهام که بعداً برایتان بگویم. سفیان بن عیینه متوفای 198 ق است.
شاگرد: ما اشکالمان به همین ابنحجر است، نه فقط به این. هر کسی که میگوید أحرف سبعة …
استاد: به ابنحجر چه کار داریم؟! ما به سفیان کار داریم، سفیان معاصر این ائمه علیهم السلام میباشد. سفیان بن عیینه، متوفای 198 ق است، یعنی زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده است. از محدثین مهم است. او چه میگوید؟ در فتح الباری، جلد 9، صفحۀ 30 میگوید: «قال: سألت ابن عیینه» که همان سفیان است، «عن اختلاف قرائة المدنیین و العراقیین»، زمانی بوده است که قرائت عاصم و… جا افتاده بود و قرائات زیاد شده بود. زمان خود حفص بود که از عاصم نقل میکردند. قرائت کوفیین، مدنیّین، مکیین، اینها داشت جا میافتاد. میگوید که گفتم اختلاف این قرائات «هل هی الأحرف السبعة»؟ این که میگویید حضرت فرمودند: «نزل القرآن علی سبعة أحرف» همین قرائتی است که عاصم دو جور میخواند و کوفی با مکّی فرق می کند؟ سفیان بن عیینه میگوید: «لا»، این که قرائتی است که منسوب به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و مسموع است، اینها دارند سند میآورند. «إنّما الأحرف السبعة مثل هلمّ و تعال و أقبِل أیَّ ذلک قلتَ أجزَأکَ». خیلی اینها جالب است.
برو به 0:33:16
شاگرد: «أجزأک» یعنی مجزی است نه این که نزول است.
استاد: خیر؛ ولی به عنوان سبعة أحرف. ببینید میگوید پرسیدم این که میخوانیم مالک و ملک، این سبعة أحرف است؟ میگوید نه، این حرف واحد است. چقدر مؤیِّد روایات ماست! مالک و ملک هردویشان «نزل من عند واحد»، آنکه حرف خدا است. پس أحرف سبعۀ مالک و ملک چیست؟ این است که شما به جای مالک بگویید صاحب. اگر شما از نزد خودتان صاحب یوم الدین گفتید، آن وقت روایت سبعة أحرف.
منظور این است که این کلمات این ده نفر را با هم جمع بکنید، وقتی که اینها را میبینید، آن وقت میبینید که روایت کافی خیلی است. آیا سبعة أحرف این است؟ سبعة أحرف که این نیست که شما «أی ذلک قلت أجزأک». مالک میگوید: «أری ذلک واسعاً». شما هم طعام الفاجر بگو، چه مانعی دارد؟ در چنین فضایی ائمه علیهم السلام فرمودند که نه، سبعة أحرف اینچنینی دروغ است. ما که اینچنین سبعة أحرف نداریم.
شاگرد: یک عبارتی را مرحوم آشیخ محمدحسین اصفهانی بابت همین بحث دارند. المراد من …، شما آن عبارت را دیدهاید؟
استاد: ما این را مباحثه کردهایم.
شاگرد: همان بحث سبعة أحرف.
استاد: بله؛ از اول تا آخر این کتاب را خیلی وقت پیش مباحثه کردیم. هنوز این چاپ جدید آن تولید نشده بود، ما نسخۀ قدیم آن را مباحثه کرده بودیم.
شاگرد: میخواهم بگویم که ایشان تمام این روایات را آوردهاند، هم از طریق عامّی چند تا روایت آوردهاند و هم از طریق خاصه. این روایت را شما قبلاً خوانده بودید؟
استاد: بله؛ سند آن صحیح است و ما قبلاً بحث کرده بودیم.
شاگرد: آن وقت خود ایشان هم راجع به سبعة أحرف بیان دارند.
استاد: تذکر خوبی دادید. شاید مثلاً سال شصت و پنج و آن زمانها بوده است که ما این کتاب را مباحثه کردهایم.
شاگرد: ایشان چند وجه برای سبعة أحرف ذکر میکنند.
استاد: أحسنت. جزاکم الله خیراً. حتماً میروم نگاه میکنم. چون این تفسیر در یادم نبود. همیشه میگفتم ای کاش یک کسی پیدا بشود که این تفسیر را تمام بکنم. امّا اینکه در خصوص این بحث مراجعه بکنم، تذکّر خوبی دادید. ان شاء الله نگاه میکنم.
و الحمد اللّه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
کلیدواژگان: سبعة أحرف، مرادفسازی، ابنمسعود، أبوالدرداء، أنس بن مالک، أبی بن کعب.
[1] . المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة، ص 245: «الكلّ من عند اللَّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين تخفيفا على الأمّة وتهوينا على أهل هذه الملَّة».
[2]. كافى، ج 2، ص 630، حديث 12: عن أبي جعفر عليه السَّلام قال: «إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجيئ من قبل الرواة».
[3]. همان، ح 13.
[4]. همان.
[5]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص 630.
[6]. اعراب القراءات السبع و عللها، ج ٢، ص ٣٨-٣٩: «ألم تسمع أنّ عمر بن الخطّاب بلغه أنّ ابن مسعود يقرئ الناس بلغة هذيل عتّى حين بالعين فكتب إليه: أمّا بعد، فإذا ورد عليك كتابى فأقرئ النّاس بلغة هذا الحىّ من قريش. و كلّ قد ذهب مذهبا، و الحمد للّه و اجتهدوا».
[7] . التمهید لابن عبدالبر، ج 8، ص 291.
[8]. همان با اندک تفاوتی در برخی واژگان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص 634. «محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن عبد الله بن فرقد و المعلى بن خنيس قالا كنا عند أبي عبد الله ع و معنا ربيعة الرأي فذكرنا فضل القرآن فقال أبو عبد الله علیه السلام إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال فقال ربيعة ضال فقال نعم ضال ثم قال أبو عبد الله علیه السلام أما نحن فنقرأ على قراءة أبي».
[13]. تفسیر القرآن من الجامع، ج 3، ص 55 و 56.
[14]. مصنّف عبد الرزاق، جلد 3، صفحه 364.
دیدگاهتان را بنویسید