مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 54
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۵۴: ١۴٠٠/١٠/٠۶
شاگرد: آن چیزی که منشأ برداشت من شده بود که جرم در تسمیه اعتبار دارد، کلام قبلی شما است. حال سؤال این است که وجود جرم در صدق خون و غائط و نجاسات دخیل هست یا نه؟
استاد: بله، دخیل است.
شاگرد: خب اگر دخیل است، جرم متعارف است یا غیر متعارف؟
استاد: ببینید دیروز هم عرض کردم، مسأله تسمیه و ابهام که منافاتی با وضوح مفهوم ندارد ولی مشکل ابهام در شبهه صدقیه آن است. یا یک چیزی نزدیک شبهه صدقیه. حالا باید بعداً برسیم که شبهه صدقیه هست یا نیست. این هایی که من تکرار میکنم برای این است که پارادوکس ابهام خودش را در ذهن شما باز کند. گاهی وقت ها در یک مسأله آدم توجه ندارد که ما این معضل را داریم. توضیحات دیروز من برای این بود. الآن جرم مفهومی است که واضح است. اما تا سراغ متعارف از جرم میآیید، به این معنا است که سراغ صدق مفهوم روی مصادیق خارجی میروید. اینجا دوباره همان مسأله ابهام میآید. حسابی هم میآید. و لذا است که باید آن حل شود. من هم حالت ارجاع به آن میدهم که اهمیت مسأله در ذهن شما بیاید. اگر نیامده هیچی؛ ما هنوز در مقدمه کار داریم. اگر آمد؛ یعنی وقتی جرم میگوییم، یک مفهوم واضحی داریم اما وقتی میخواهد صدق کند نمیدانیم کف و سقف آن کجا است. شما کف آن را متعارف میگذارید، اما متعارف چیست؟
شاگرد: محسوس.
استاد: محسوس با چه چیزی؟ با میکروسکوپ؟
شاگرد: با حواس چشم.
استاد: با حواس کدام چشم؟ چشم های قوی یا چشم های ضعیف؟
شاگرد: نهایت آن چشم های قوی است.
استاد: نهایت آن چه زمانی است؟ از متخصص بپرسید که نهایت چشم های خیلی قوی کجا است.
شاگرد: اینجا قابل مسامحه است. شما آن را زیر میکروسکوپ میبرید و میگویید اگر زیر میکروسکوپ هم صدق نجاست کرد، آن جا هم باید اجتناب کرد. درصورتیکه با استنجاء به احجار بهصورت متعارف نجاست بر طرف میشود. یا از منقار یک پرنده ای بر طرف میشود. خب اگر میکروسکوپ بگذاریم قطعاً یک جرمی هست و آن نجاست بهصورت مقادیر بسیار کمی باقیمانده اما نص و فتوا میگوید که پاک است.
استاد: اجزاء صغار در نقاء در استنجاء در عروه مطرح است.
شاگرد: صغار باز با چشم قابل رویت است. اما اگر در فضای میکروسکوپ برویم و بگوییم اگر بر آن نجاست صدق کند، هم نص و هم فتوا خلاف آن است. یعنی ما میگوییم «الاحکام تدور مدار الاسماء» لذا در اینجا هم بر آن صدق نجاست میکند و پس نجس است. لازمه فتوای آقای سیستانی این است که هر وقت به احجار استنجاء شد، حتماً باید میکروسکوپ گذاشته شود و حد نقاء به آن نحوی که دیگر صدق نکند حتماً باید احراز شود و الا بقاء نجاست دارد. درصورتیکه اصلاً کسی قائل به آن نیست.
استاد: فرمایش شما در این است:در آن کف صدق یک مفهومی که شارع گفته و محل ابتلای مکلف است، چه کار کنیم.
شاگرد: من میگویم از آن حالت غیر متعارف میکروسکوپی انصراف داشته باشد.
استاد: من میخواهم عرض کنم که خود کلمه تعارف شتاب دارد. مرز مغشوش دارد. همانی که در آن جا میگویید اینجا هم هست. باید جوابی بدهید. هر چه اینجا میگویید آن جا هم میرود. فعلاً ببینید: چشم متعارف قوی و ضعیف دارد. کسی که چشم ضعیفی دارد وقتی استنجاء میکند باید چه کار کند؟ باید صبر کند تا قویترین شخص نتواند ذرات عین نجس را ببیند؟ شما در آن جا چه میگویید؟
برو به 0:05:09
ایشان کف را آن متعارفی میداند که باید به او پول بدهند تا بیاید. ببینید اول ما باید متعارف را حل بکنیم. عرض من این است که شما یک چیزی را به کار میگیرید تا به آنها ایراد کنید. خب اول طبق مبنای خودتان آن چیزی که به کار میگیرید را حل کنید تا یک استاندارد دقیقی پیدا کنیم تا به جنگ آنها برویم. بگوییم که چرا شما میکروسکوپ را به کار میآورید؟ شما میگویید در چشم متعارف باید ذرات برود. اما کدام چشم متعارف؟ من میگویم ضعیفترین چشم متعارف. شما حرف من را رد میکنید؟! من میگویم سقفش را بگوییم، چرا شما کف آن را میگویید؟! در چشم های متعارف خیلی تیزبین داریم و خیلی معمولی هم داریم. میگویم چشم متعارف در سقفش مراد است، نه در کف آن. یعنی تیز ترین نه، بلکه ضعیفترین چشمی که میتواند ببیند مراد است. چرا؟ چون شارع بناء را بر سهولت گذاشته. همینطوری عرض میکنم. شما از کجا میگویید متعارف یعنی تیز ترین؟ بعد میگویید خب این بینا بین است. بینا بین را تعیین کنید. دوباره سختتر میشود.
پس ببینید اهمیت مسأله ابهام باید در ذهن شما واضح شود. من به این خاطر میگویم. شما اینجا را تأمل کنید تا به میکروسکوپ برسیم. قبول اگر با میکروسکوپ دیدند حکم ندارد. اما در آن جایی که چشم خیلی تیزبین میبیند؛ مثلاً در صد نفر سه نفر میبینند و نود و هفت نفر نمیبینند. شرعا پاک هست یا نیست؟
شاگرد: من در اینجا توقف دارم ولی به این اندازه میدانم که از آن فرد غیر متعارف انصراف دارد.
استاد: بسیار خب، تا همینجا هم من به مقصود خودم رسیدهام. یعنی بگوییم با اینکه مفهوم جرم، مفهوم ذره مبهم نیست اما وقتی میخواهید به وسیله ابزار، تعارف آن را صدق دهید، شما این مشکل را دارید که کدام یک است؛ سقف آن؟ کف آن؟ بین آن دو؟ چه کار بکنیم؟ بعداً بیشتر به آن بر میگردیم. مسأله ابهام باید حل شود. در رویت هلال هم با آن کار داریم.
شاگرد: ما در فقه چند تعبیر داریم؛ الاحکام تدور مدار الاسماء، تدور مدار الظاهر، تدور مدار اسماء موضوعاتها. اما از طرف دیگر تعابیر دیگری هم داریم؛ الاحکام تدور مدار المسمیات، تدور مدار الواقع، تدور مدار المصلحه. وقتی در اینجا به کیفیت تطهیر و احکامی که جعل شدهاند، نگاه میکنیم اول الکلام این است که اینجا از باب «تدور مدار الاسماء» است یا نه؟ دیروز در متنجس فرمودید با اینکه اسم از بین رفته اما چون ذراتی از آن نجاست آمده باید از آن احتراز کرد. در تنجس فرمودید که دو قول دارد یا اینکه قائل به تعبد شویم یا اینکه بگوییم ذراتی از آن نجاست هست.
استاد: بله، انفعالٌ ما. نامحسوس.
شاگرد: خب الآن در تنجس اسمی از آن نجس نیست، پس معلوم است که احکام تدور مدار الاسماء نیست. لذا اول الکلام این است که در این باب ما باید دنبال اسم باشیم یا مسمی.
استاد: ببینید مسأله تنجس را برای رد تناسب حکم و موضوع عرض کردم. شما میگویید از چیزی که نمیبینیم نمیتوانیم اجتناب کنیم. من عرض کردم متنجس چون مشتمل بر آن است، روی این مبنا شاید بتوانیم اجتناب کنیم. پس ما از چیزی که نمیبینیم میتوانیم به اجتناب از چیزی که میدانیم بر آن مشتمل است، اجتناب کنیم. این را برای آن عرض کردم. خب حالا اگر در متنجس اسم نبود؛ اگر ما دلیل داریم که متنجس مورد اجتناب است؛ یعنی دلیل خاص بگوید، اسم جدید متنجس را داریم. و لذا عدهای در استحاله متنجس گفته بودند که پاک نمیشود. من از عناوین خواندم. گفتم وقتی چوب نجس را آتش زدید؛ اگر چوب، عین نجس بود، با آتش زدن پاک میشد. اما اگر متنجس بود، جسم آنکه باقی است چرا پاک شود؟
مبنای آن جا چه بود؟ این بود که خود تنجس یک عنوانی است که شرع برای این جسم آورده است. نه برای آن ذرات. و لذا کسانی که بخواهند یک قاعده مسیطری را در تطهیر بگویند، میگویند هر کجا که ما دلیل داریم متنجس را نجس میدانیم. و الا هر کجا دلیل نداریم زوال عین را کافی میدانیم. این دو رویکرد است. یک رویکرد این است که اگر زوال عین، مطهِر باشد خلاف قاعده است، الا در دو-سه مورد که دلیل داریم؛ ظاهر حیوان، باطن انسان، نقاء. در این موارد دلیل داریم اما در بقیه موارد نداریم لذا اصل بر این است که عین نجس در ملاقات، منجِس است، بهنحویکه متنجس باید تطهیر شود. یا اینکه دیدگاه عوض شود و مواردی را که شما میگویید اجماع داریم، آن اجماع خودش طبق قاعده است. یعنی اصل در این است که وقتی اسم عین نجس رفت، حکم آن هم رفته. بله، آن جایی که دلیل داریم، ولو اسم عین نجس رفته اما در اثر ملاقات، آن متنجس است. این عنوان جدیدی است. از این باب نیست که آن اسم را در اینجا آوردیم. ولی اجتناب از آن معنا دارد. این را برای توضیح آن عرض کردم که اگر بگوییم ذرات هست، با تناسب حکم و موضوع اجتناب معنا دارد ولو اینکه ممکن است با زوال اسم منافاتی نداشته باشد. این حاصل حرف است. این فرمایشات را باز در تسمیه هلال کار داریم. امروز هم کار داریم.
برو به 0:12:05
در صفحه هشتم بودیم. مثالها را بررسی کردیم و خوب هم بود. اگر خسته شدید عفو بفرمایید. ایشان فرمودند:
بأنّ الرؤية في الأدلّة تنصرف إلی الفرد المتعارف و الرؤية المتعارفة کما في کثير من نظائرها في الفقه و بأنّ ظاهر الروايات يقرّر أنّ قابليّة رؤية الهلال بالعين المجرّدة لها جهة موضوعيّة
ببینید در همان کتاب فارسی که اول منتشر شد و هم در متن عربی آنکه بعداً منتشر شد، این حرف را دارند:
ما نمىتوانيم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برويم، ولى در رؤيت هلال فرد كاملا غير متعارفى را ملاك حكم قرار دهيم. ثانيا: بعضى مىگويند معيار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است و رؤيت و مشاهده جنبه «طريقى» دارد نه «موضوعى». بنابراين اگر با وسيلۀ غير متعارف از تولّد ماه آگاه شويم، كافى است[1]
«بعضى مىگويند معيار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است»؛ این واژهها مقداری به هم نزدیک است. تولد ماه با تولد هلال زیاد کاربرد دارد. گاهی تولد ماه اوسع از تولد هلال به کار میرود. تولد ماه این است که ماه از مقارنه رد شود که بههیچوجهی درواقع هلال تشکیل نشده است. به این تولد ماه میگویند. New moon میگویند که «moon» همان ماه است. هلال نیست. اما تولد هلال آن وقتی است که هلال بهعنوان مسمای هلال –قوس نورانی قابل دیدن- پیدا شده. به این تولد هلال میگوییم. اینجا که تولد ماه فرمودند، مقصودشان تولد هلال است. چون در فقه شیعه کسی خروج ماه از مقارنت را تولد ماه نمیگوید. مرحوم آقای تهرانی در آن رساله[2] به زنادقه اسماعیلیه نسبت دادهاند. مرحوم مجلسی اصل آن را به یهود نسبت میدهند. یک رساله کوچکی هم در مورد رویت هلال دارند که کتاب پنج جلدی رویت هلال آن را آوردهاند. کتاب خیلی خوبی است. کوچک است. ایشان در آن جا هم این را میگویند که یهود شروع ماه قمری را از رد شدن ماه از مقارنت میدانستند. ولی در اسلام اینگونه نیست، بلکه باید هلال باشد. این را در آن جا میفرمایند. لذا اول باید تحقیق کنیم که یهود میگویند یا نمیگوید؛ ببینیم که عبارت آنها چیست. دوم اینکه آنها طبق شریعت حضرت موسی علی نبینا و آله السلام و نصوص خودشان واقعاً حکم شرعی را میگویند یا نه، رسم آنها به این شکل بوده و متخصصین آنها این جور میگفتند. این تفاوت میکند. اگر از باب حکم شریعتشان بوده، گام بعدی این است که تحقیق کنیم در شریعت اسلامی که معیار رویت هلال است، ناسخ آن است یا نه، میتواند با آن قابل جمع باشد. اینها محتملاتی است که بعداً باید به آن برسیم. فعلاً ظاهر امر در اینجا این است که منظور ایشان از ماه، هلال است. یعنی در فقه شیعی تولد ماه معیار دخول شهر نیست که بگوییم همین که مرکز خورشید و ماه و زمین در یک سطح قرار گرفت، لحظه بعد از آن ماه شروع شود. ما این معنا را در فقه نداریم. به محمل های جمع آن بعداً میرسیم. محمل های ثبوتی آنکه آیا قابل جمع هست یا نیست، بعداً میآید.
شاگرد: در زمان ما قائل ندارد؟ در ذهنم هست.
استاد: دیدم که برخی به متخصصین رصد سعودی نسبت میدهند. بعید میدانم این جور باشد.
شاگرد: در شیعه و در زمان ما.
استاد: من تا حالا کسی را ندیدم. اگر شما برخورد کردید به ما بگویید. یعنی شاهد مکتوب باشد. لفظ های شفاهی خیلی به درد مباحثه نمی خورد. آدم میشنود و رد میشود. باید آن اندازه مکتوب شده باشد که به فضای نوشتن و افتاء بیاید و فتوا داده باشد. یا در مقام بحث فقهی و استدلالی به قلم آمده باشد که معلوم باشد چرا گفته شده. ما دنبال استدلال آن هستیم. علی ای حال تا آن جایی که من میدانم قائلی نیست.
شاگرد: این اصطلاح که از تولد ماه فرمودید مناسب مقابله اش با تولد هلال نیست. تولد هلال نسبت به ناظر زمینی است. و الا کسی سمت خورشید باشد که برایش هلال معنا ندارد. وقتی نسبت به ناظر زمینی میگوییم، درجاییکه هنوز در محاق است و از رشته کوههای ماه و حد دانوژن خارج نشده، هنوز تولد معنا ندارد. فرق تولد ماه و هلال را باید به جایی بگذاریم که ناظر زمینی یک نقطه هایی میبیند که هنوز هلال نشده. آن جا میتوانیم بگوییم که تولد ماه هست و هنوز تولد هلال نشده.
برو به 0:17:54
استاد: نه، این جور در نظر نگیرید. حالا الآن این را بگویم. میخواستم بعداً بگویم الآن که شما فرمودید جلو میاندازم. یکی از چیزهایی که در مباحثه مطرح شد و گفتم فعلاً بماند، به این خاطر بود که یکی-دو بار به این مطلب اشاره وار عرض کردم، الآن هم وقتش است که با نگاه جدیدی به آن توجه شود. اگر این مطلب صاف نشود، آن چه که میخواهم عرض کنم تا آخر نمیشود. باید عنایت کنید. این بزنگاه حرف من است. اگر این مطلب حل نشود تا آخر مقصود من محقق نمیشود.
ببینید ما سه حرکت داریم که هم زمان دارد انجام میشود. یکی زمین دور خودش میگردد. یکی اینکه ماه دور زمین میگردد. یکی دیگر اینکه ماه و زمین دور خورشید میگردند. همه آنها دورانی است. یکی دورانی وضعی است. یکی دورانی انتقالی است اما ترکیبی. هم دور خودش میگردد و هم با هم میروند. خیلی مطلب سادهای است. اما همین مطلب ساده دقائق محاسباتی و حتی فکری زیادی دارد.
مثلاً همه ما میگوییم یک سال دوازده ماه است. خیلی ساده است. اما شما به آن فکر کنید. حالا ماه که دور زمین میگردد و یک سال هم زمین دور خورشید میگردد، واقعاً ماه ١٣ بار دور زمین گشته؟ یا واقعاً ١٢ بار؟ خب ممکن است بگویید معلوم است، در یک سال دوازده بار میگردد! خب شما در رصد خانه میبینید وقتی ماه یک دور کامل که میزند ٢٧ روز و نیم است. نه ٢٩ روز و نیم. این دو روزی که ٢٩ روز و نیم میشود به این خاطر است که زمین جلو میرود، ماه که نقطه ٣۶٠ درجهای خود را کامل میکند، هنوز باید دو روز برود تا به محاذات خورشید برسد. اگر زمین ایستاده بود، ماه یک دور ٣۶٠ درجهای میزد و به نقطه محاذی قبلی خودش میآمد. فرض بگیرید که زمین دور خورشید نچرخد و ایستاده باشد. ماه یک دور ٣۶٠ درجهای میزند؛ از نقطه مقارن با خورشید دور میزند و بر میگردد. اما وقتی جلو رفت همان نقطه ٣۶٠ درجهای که میآید هنوز روبروی خورشید نیست. چرا؟ چون زمین جلوتر رفته و خورشید آن طرف تر است.
در رصد خانه هم که زمین را مرکز میگرفتند و بحثهای خودش را دارد. حالا فعلاً من روی مانوس زمان خودمان عرض میکنم. به این ماه نجومی میگویند؛ یعنی اگر نسبت به ثوابتِ ستارگان در نظر بگیرید، ماه در ٣۶٠ درجهای که دور زمین میزند ٢٧ روز و چند ساعت میرود. به این شهر نجومی میگوییم. اما چون شمس در فلک البروج از غرب به شرق میرود –حرکت ثانی- در هیئت قدیم یا کره سماوی در رصد خانهها. یا به تعبیر هیئت تجسیمی امروز؛ چون زمین جلو میرود الآن که ماه به نقطه قبلی بر میگردد، زمین جلوتر رفته و مقارنه او با خورشید عوض شده. پس باید دو روز دیگر ماه بیاید تا به مقارنه برسد.
زمین در یک سال چند روز طول میکشد تا دور خورشید بگردد؟ ٣۶۵ روز. آن را بر ٢٧ تقسیم کنید. ١٣ ماه میشود. یعنی ماه ١٣ دور گشته. خب دراینصورت آن یک دورش کجا رفت؟ یک ماهش کجا رفت؟ این یک سؤال.
سؤال دیگر این است که آیا واقعاً ١٣ دور گشته یا نه؟ این یکی از سؤالاتی بوده که چندین سال ذهن من مشغول آن بوده. البته بخاطر کندی ذهن من بوده. آنهایی که اهل فن هستند سریع حل میکنند.
شاگرد: ماه دارد در مدار زمین حرکت میکند.
استاد: درست است اما آن یک دور، همان دوری است که زمین آن را برده؟ ١٣ دور که نشد. زمین یک دور به آن زد.
شاگرد: دراینصورت ١٢ دور میشود. ١٣ تا که نمیشود. چون در مدار زمین با آن حرکت میکند. یعنی زمین که حرکت میکند گویا ماه را هم بهدنبال خودش میکشد.
استاد: درست است. کل مدار ماه به دور زمین میرود. آن ١٣ دوری که در رصد خانه میبینیم دوری برای قمر است یا در محاسبه دوری است که برای حرکت سالیانه زمین است؟ یه دور زمین را دور گردانده. یا اینکه نه، با این که ١٣ دور است اما یک دور آن را زمین کم میکند. چون زمین آن را میبرد یک دور کم میشود. اینها محتملاتی است. یک وجه همین است که شما میفرمایید. شما میفرمایید چون مدار میرود، ١٣ دور نیست؟
برو به 0:23:43
شاگرد: ظاهراً نباید ١٣ دور بشود.
استاد: ١٣ دور بهمعنای زمانیکه هست. یعنی دقیقاً اگر زمین ثابت باشد؛ فرض بگیرید به جای کره زمین چیز دیگری دور بزند. شما یک سال زمان بگیرید. زمین را ثابت فرض بگیرید که ماه با همین سرعت دور آن بگردد. قطعاً وقتی سر سال میشد ١٣ بار دور چرخیده بود. من این را عرض میکنم. این ١٣ بارِ سرعت آنکه هست. صحبت سر این است که این ١٣ بار به این نحوی که الآن بیان میشود با آن رفتن زمین چه جور محاسبه میشود. البته این به بحث ما ربطی ندارد. میخواستم بگویم که در اینجا خیلی غموض هست.
حالا آن چه که عرض من است، چیست؟ عرض من این است که سه حرکت است که ثانیههای آنها معلوم است. قطعه زمانی حرکت دورانی است؛ حرکت وضعی زمین به دور خودش، حرکت انتقالی ماه به دور زمین و حرکت ماه و زمین با هم به دور خورشید. ثانیه اینها معلوم است. یعنی از تحویل سال تا تحویل سال ثانیه و حتی عاشره آن هم معلوم است. درجات را ٣۶٠ درجه می گوییم. بعد هر درجه را به شصت ثانیه تقسیم میکنیم. دوباره هر ثانیه را به ۶٠ ثالثه تقسیم میکنیم. هر ثالثه را به ۶٠ رابعه تقسیم میکنیم و… . عدد ۶٠ در زمان بابلی ها محور بوده و بعد از آنها هم ادامه پیدا کرده. الآن هم در زمان همین کار را کردیم. میگوییم ، ٢۴ ساعت و ساعت، ۶٠ دقیقه است. بعد ۶٠ ثانیه و بعد ۶٠ ثالثه و همینطور جلو میرویم. در تحویل سال تا ثانیه و عاشره اش هم معلوم است. یعنی این قدر دقیق محاسبه شده است. برای زمانهای طولانی کبیسه ها را هم میتوانند محاسبه کنند. تقویم هایی هم که الآن هست، تا ده هزار سال را بهخوبی میتوانند محاسبه کنند. یعنی محاسبه تحویل تا تحویل به اندازهای دقیق جلو میرود که تا ده هزار سال خطا نمیرود. یعنی تا ده هزار سال را شما میتوانید از تقویم تطبیقی در بیاورید.
پس این سه حرکت است که ثانیههای آن هم معلوم است. یعنی لحظهای که ماه در سطحی قرار میگیرد که از نظر نقطه هندسی مرکز خورشید با مرکز زمین در یک سطح هستند –نه در یک خط- ثانیه اش معلوم است. وقتی هم که قمر به همین سطح بر میگردد، ثانیه اش معلوم است. منظور من از اینکه ثانیه آن معلوم است، معلوم بودن یک قطعه ثابت نیست. چون حرکات فرق میکند. منظور من معلوم است. با محاسبه هم میشود دقیقتر معلوم شود. الآن هم ثباتش با محاسبه تقدیری معلوم است.
این دو حرکت به دور خورشید و یکی هم حرکت زمین به دور خودش است. این را هم به ٢۴ ساعت تقسیم کردیم. در اینجا بین دو حد را به ٢۴ ساعت تقسیم کردیم. خب از چه زمانی شروع کنیم؟ زمین یک دور، دور خودش میگردد. میگوییم یک دور گشت. کره زمین، یک شب دارد و یک روز دارد. مبدا این ٢۴ ساعت را از چه زمانی بگوییم شروع میشود؟ مرحوم مجلسی در بحارالانوار فرمودند که در اینجا سه مبنا است.
یک مبنا که بین عرب رایج بوده و احکام اسلام هم بنا بر آن است، میگویند ٢۴ ساعت یک شبانهروز است. شب بر روز سابق است. از غروب تا غروب.از غروب امروز شبانهروز شروع میشود و تا غروب فردا میرود. این یک محاسبه است. محاسبه دیگر هم از طلوع تا طلوع است. خورشید که طلوع کرد میگوییم شبانهروز ما آغاز شد. تا طلوع فردا شبانهروز ما تمام میشود. یکی دیگر از دقائق کار متخصصین بوده این است که از زوال تا زوال است یا از نیمه شب تا نیمه شب. یعنی کاری به بازه روز یا شب ندارند که ابتدای روز یا شب باشد. بلکه آنها نصف النهارها را در نظر میگیرند. میگویند از ظهر امروز تا ظهر فردا ٢۴ ساعت است. یا از نیمه شب امروز تا نیمه شب فردا ٢۴ ساعت است. الآن میدانید که تقویم جهانی بر کدام است؟ بر نیمه شب است. یعنی ساعت ١٢ که شروع میکند اخبار بگوید میگوید امروز. چون شروع ٢۴ ساعت را از این قرار داده. اینکه کدام یک از اینها بهتر است را مرحوم مجلسی بحث میکند. هر کدام از اینها مزایایی دارد.
ولی آن چه که عرض من است این است که ما با واحد کوچک تر این سه حرکت -که سه قطعه زمانی هستند که ثانیههای آن معلوم است- بزرگتر را میشماریم؛ «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِساب[3]». ما با ماه که یک ماه است؛ ٢٩ روز و نیم -٣٠ روز- میشود؛ سال شمسی را میشماریم. گاهی با یک ماه برجی – «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوج[4]»- سال شمسی را میشماریم. میگوییم ٣٠ روز فروردین، ٣٠ روز اردیبهشت، ٣٠ روز خرداد، تا اسفند میآید. ٣٠ اسفند که شد ٣۶٠ روز تمام میشود؛ ١٢ تا سی روز. تهش چقدر مانده تا خورشید به تحویل سال برسد؟ پنج روز. تعبیری که آن استاد میکردند خمسه مسترقه[5] بود. استراق سمع که میگویند. اصطلاح قدیمی این پنج روز، خمسه مسترَقه یا مسترِقه-سرقت شده- است.
برو به 0:30:40
اگر در فرهنگ ایران قدیم ببینید به این خمسه، پنجه گفته میشود. پنجه نوروز؛ یعنی ماههای سال تمام شده بود ولی در محاسبه هنوز پنج روز مانده بوده. این پنجه، روزِ بازار بوده؛ برای استقبال نوروز بازارهای مفصلی را به پا میکردند. جزء هیج ماهی هم نبوده، اسفند هم نبوده. پنجه بوده. خمسه بیرون از همه ماهها. من شنیدم رضا خان این کار را کرده. حالا باید تاریخ آن را ببینیم. اتفاقا این پنج روز تعطیل بوده و میگفتند که ماه دوازده ماه را که کار کردیم، این پنج روز هم برای استقبال نوروز تعطیل باشد.
یادم نیست کجا شنیدم. ولی رضا خان میگفت اینها پنج روز از ما حقوق میگیرند و همینطور میکردند! حالا آنها را درست میکنیم. آمد این پنج روز را برای ثالث کبیسه هم فکر کرد. گفت شش روزش میکنیم. یعنی شش ماه اول سال را میگوییم ٣١ روز است. آن را در سال پخش کرد. هنوز اصطلاحات مردم هست. وقتی اول مهر است میگویند اول مهر ما، ششم مهر رعیتی است. یعنی رعیتها که سرو کارشان با زراعت بود، آن را سی و یک روز نمیگرفتند. آنها سی روز میگرفتند و در آخر کار هم خمسه مسترقه و پنجه را داشتند. لذا رعیتی میگفتند. ولی آن شش روز را حساب کردند. ولی چرا شش روز؟ خب پنج روز است که؟! یک روز هم به این خاطر بود که گفت اسفند را ٢٩ روز حساب میکنیم بهخاطر آن سالی که کبیسه است. چون سال کبیسه شش روز دارد. ٣۶۶ روز است. برای این اینطور حساب کردند و کارمندها دیگر نمیتوانستند چیزی بگویند و شش روز را هم کار کردند.
آن چه که عرض من است این است که با برج آن حرکت را شمردیم. ٣۶۵ روز دور زد، میخواهیم با واحد کوچک تر آن را آسان کنیم. گفتیم که این ٣۶۵ خیلی عدد بزرگی است. لذا میگوییم ١٢ ماه. این آسانتر است. یا چهار فصل. اینکه دیگر خیلی آسانتر است. ما با دوازده ماه آن را میشماریم و در آخر کار هم میبینیم پنج روز زیاد آمد. خب این پنج روز را چه کار کنیم؟ یا آن را در سال پخش میکنیم. یا میگوییم که خمسه است. خلاصه پنج روز زیاد داریم و نمیتوانیم آن را کاری کنیم. ببینید به این خاطر تأکید میکنم. باید به این جای عرض من برسید. ٣۶۵ روز است. آن ۵ روز را که نمیتوانیم کاری کنیم. با چه واحدی آن را میشماریم؟ با واحد ٣٠ روز. خب پنج روز که زیاد میآید. لذا یک بلایی باید سر این پنج روز بیاوریم. این یک.
حالا اگر بخواهید همین سال خورشیدی -٣۶۵ روز- را با ماه قمری بشمارید. چه جور میشود؟ وقتی میرسید چند روز زیاد میآید؟ یازده روز زیاد میآید. یعنی دوازده ماه قمری شده ولی هنوز یازده روز مانده تا به سر سال برسد. «إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ[6]» همین بود. هر سال یازده روز تفاوت میکرد. میخواستند این یازده روز را جمع میکردند و یک ماه عقب میانداختند. قضیه نسی که ان شالله به مناسبت قضیه آن را عرض میکنم.
ببینید خلاصه، دو حرکت است، یکی حرکت ماه به دور زمین، یکی حرکت زمین به دور خورشید است. میخواهیم با واحد کوچکتر –حرکت ماه به دور زمین- حرکت بزرگتر –حرکت زمین به دور خورشید- را بشماریم. وقتی آن را میشماریم ١٢ ماه قمری میآید و تهِ آن ١١ روز میماند. باید این ١١ روز را کاری کنیم. این هم دو.
حالا به بحث دقیق خودمان بیاییم. حالا میخواهیم با یک واحد کوچکتر حرکت بزرگترها را بشماریم. حرکت کوچک چه بود؟ حرکت زمین به دور خودش که شبانهروز را درست میکند، با این ٢۴ ساعت میخواهیم حرکت زمین به دور خورشید یا حرکت ماه به دور خورشید را بشماریم. هر کاری کنیم اینجا هم زیاد داریم. یعنی اگر ماه را میخواهید بشمارید میگویید ماه به دور زمین میچرخد، چقدر میشود؟ یک شبانهروز، دو شبانهروز… تا میرسید به ٢٩ شبانهروز. در نتیجه زیاد دارید. اگر یک شبانهروز دیگر اضافه کنید از آن رد میشود چون حرکت دوم آغاز میشود. شما در این فاصله، دوازده ساعت و چهل دقیقه زیاد دارید. نمیتوانید آن را کاری کنید. بعداً باید ببینید که این دوازده ساعت و چهل دقیقه در محاسبات چه بر سر ما میآورد. یعنی برای محاسبه یک عاد کوچکتر برای بزرگتر گزینههایی را جلوی ما میگذارد. گزینههای ثبوتی. چون حرکت تغییر که نمیکند. ما میخواهیم آن را بشماریم. اینکه چطور آن را بشماریم انواعی دارد. به این انواع میرسیم.
همچنین در سال به این صورت است. شما میگویید ٣۶۵ روز یک سال است. نه، ٣۶۵ روز و شش ساعت. باز گیر این شش ساعت هستیم. چه کار کنیم؟ طبق آن چیزی که از بحارالانوار خواندم یا کبیسه چهارساله قرار میدهید یا کبیسه ١٢٠ ساله. این مشکل، مشکلی است که ما باید آن را درک کنیم تا بعداً در فقه الحدیث، جمع، روایات و ادله ای که میآید سرگردان نباشیم. به خیالمان فقط همین است و خلاص! وقتی ثبوتا چند راه برای حل این مشکل هست روایت صحیح السند هم میآید، چون ما سر در نمیآوریم آن را کنار بگذاریم؟! این انصافِ در برخورد با کلام امام معصوم علیهالسلام است؟! انصاف نیست. چرا این را عرض میکنم؟ برای اینکه بعداً ما بهراحتی یک روایت را کنار نگذاریم. فقه الحدیث و امر ثبوتی آن را ببینیم که در اینجا مجال دارد. همانطور که وقتی «احکمناه[7]» را گفت، حضرت فرمودند «فإنك رجل ورع… و من الأشياء أشياء موسعة». من دقیقاً میخواهم این را بگویم. در تطبیق این سه حرکت، شمردن حرکات بزرگتر با واحد کوچک تر، موسع است. نه اینکه مضیق باشد. ثبوت آن موسع است؛ یعنی شما میتوانید این عاد را چند جور انجام دهید. چرا؟ چون یک زمان اضافی دارید که باید یک کاری دست آن بدهید.
برو به 0:38:05
لذا جلوتر عرض کرده بودم و الآن اینجا جایش است؛ اولی که مرحوم آقای خوئی منهاج الصالحین را گفتند، در سال ٩٢ چاپ شد. من آن را خواندم و در آن جا هیچ صحبتی از وحدت در شب نبود. ایشان میگفتند وقتی از تحتالشعاع در آمد ماه شروع میشود و مگر چه مشکلی داریم؟ با مراسله اول ایشان مواجه شدند با اینکه کار گیر است و باید کاری کرد. لذا قید زدند. قید به اشتراک در شب. حالا به آن قید هم میرسیم. چرا کار گیر است؟ آن گیر بودنش به این خاطر است که خلاصه ما باید تطبیق دهیم. این عبارت را داشتند؛ عبارتی که سبب حرفهای بعدیشان بود؛ «هذا ما أردنا من حديث بداية الخروج لبداية الشّهر[8]»؛ از تحتالشعاع که خارج میشود شهر آغاز میشود. صفحه بعد هم یک جمله کوتاهی دارند که آن هم خیلی خوب است: «و إنّما أخذت طريقا لأنّها أتمّ و أسهل و أعمّ وصولا لكلّ أحد، إلى إحراز الهلال المولّد للشّهر الّذي هو تمام الموضوع[9]». در این عبارات کلمهای که منظور من است این است:
أمّا بداية الحساب فلا بدّ أن تكون من أوّل اللّيل ليلة الرّؤية، مهما تحقّق الخروج، حتّى يعلم بوجوده في السّماء بالرّؤية الّتي هي الطّريق العامّ الوحيد في سهولة التناول لكلّ أحد[10]
«أمّا بداية الحساب»؛ یعنی بین بدایه الشهر و بدایه الحساب فرق گذاشتند. به این خاطر که آقای تهرانی ایشان را به ناچاری کشاندند. دیدند که چارهای نیست. چرا؟ چون سه حرکت است؛ در حساب شبانهروز شما باید یک میزان بدهید. میخواهید حرکت ماه را با واحد شبانه روز بشمارید. این واحد یک بدایه دارد که شما باید معین کنید من از چه زمانی شروع به شمارش کنم؛ یک روز، دو روز تا بیست و نه روز. در ادامه میگویند:
«فلا بدّ أن تكون من أوّل اللّيل»؛ تمام. پس یکی بدایه الشهر و آن لحظهای است که بیرون آمد. و یکی بدایه الحساب از اول غروب است. بعد هم اشتراک شب و لوازم آن و اشکالات آن میآید. وقتی شما در اینجا اهمیت مسأله را متوجه شدید، ذهن شریفتان شروع به فکر کردن میکند. ما الآن یک لحظهای داریم که قمر از تحتالشعاع بیرون آمده. این میتواند ساعت ده صبح باشد. میتواند ظهر باشد. میتواند نصف شب باشد. هر وقتی میتواند باشد. کِی بگوییم که امروز شبانهروز اول ماه است؟ این باید روشن شود. میگویند خب هر وقتی در آمد ماه شروع شده اما اگر بخواهیم امروز را اول ماه بگوییم از شب میگیریم. میگوییم از این شب. بعد به آنها اشکال کردهاند که هنوز ماه متولد نشده، مثلاً تازه ساعت پنج صبح تازه هلال تشکیل میشود، حتی به نظر خود شما. یعنی بدایه الشهر از ساعت پنج صبح است و شما چارهای ندارید. چه کار کنیم؟ بگویید که محاسبه شهری که هنوز آغاز نشده بود از دیشب است. روی این مبنا چارهای هم ندارند. باید بگویند. اما باید ببینم راهحل دیگری دارد یا ندارد. مکرر هم این را گفته ام. یکی از اشکالات به این بیان همین است. شما جوابی به ذهنتان میآید؟ یعنی به مبنای خودمان هنوز شهر آغاز نشده، چون هلال از تحتالشعاع بیرون نیامده ولی شما میگویید اول ماه شوال از غروب شروع شد. چرا؟ چون ساعت چهار صبح سحر فردای آن روز قمر از تحتالشعاع بیرون میآید. خب چطور دم غروب میگویید که امشب شب اول ماه شوال است و ماه شوال آغاز شد؟ میگویند ما نمیگوییم که ماه شوال آغاز شد، اما میگوییم امشب شب اول شوال است! محاسبه را از آن جا آغاز میکنیم اما نمیگوییم ماه آغاز شد. ماه کی آغاز شد؟ همین ساعت چهار صبح.
شاگرد: نمیگویند اولین غروب بعد از دخول شهر؟
استاد: نه، لذا میگویند اشتراک شب. این فتوایشان معروف است. میگویند ما هلال را نداشتیم ولی اگر بلدی در غرب دید چون شب ما مشترک است، پس برای ما هم فردا عید است. یعنی امشب هم برای ما شب اول ماه است. مبنای ایشان اصلاً معروف است. خب چرا این را فرمودند؟ معضله کار همین است. باید روی آن تأمل کنید. سه حرکت است که ثانیههای آن معلوم است. هر سه، قطعه زمانی واضحی است. میخواهیم با واحد کوچک تر بزرگتر را بشماریم و لذا هر سه آنها زیاد دارند. خب این زیادی ها را باید کاری کنیم.
ایشان با این زیادی چه کار کردند؟ از شهر قبلی گرفتند و به این دادند. میگویند ما میخواهیم حساب کنیم، لذا باید نظم داشته باشد. اگر یادتان باشد نظیر آن را عرض کردم. یک خطکشی داریم که ٣٠ سانتی است و خطکش دیگری داریم که بیست و نه و نیم است. حالا با سانت های خط کش ٣٠ سانتی میخواهیم خطکش ٢٩ سانتی را بشماریم. خب چطور باید آن را با ٢٩ تطبیق دهیم؟ آنها را یا از اول میزان میکنیم و آن جا زیاد میآید. یا از اول جلوتر میگیریم تا آن طرف ردیف شود. ایشان آمدهاند اول را جلوتر گرفتهاند. یعنی خطکش را از شبی که هنوز آن خطکشِ دوم شروع نشده یکم آن طرف تر بردند تا شبانهروزهای او روی شبانه روزی که میآید تطبیق شود.
برو به 0:44:48
این اصل عرض من است. چون شما فرمودید دیدم باید روی این حتماً تأکید شود. هر جا دیدید که زیادی میگویم بگوییم که خیلی گفتی. اگر دیدید یک جایی از بزنگاه عرض من معلوم نشده باز تأکید کنید. اگر این معلوم شد وقتی به محاسبه بدایه الحساب رسیدیم اینطور نیست که بگوییم دست ما بسته است و بیشتر از یک گزینه که نداریم. ما کجا یک گزینه داریم؟! بعد از اینکه بهوضوح روایاتی داریم که کار را تعیین کرده. حداقلش این است که در عالم ثبوت، شارع مواردی را به نحو تخییر الی البدل قرار داده باشد که بحثهای فقهی آن بعداً میآید.
شاگرد: منشأ محاسبه مرحوم خوئی ازاینجهت بوده که روزه گرفتن در روز اول شوال برای ما مهم بوده.
استاد: نه، ایشان ماه شوال را نمیگویند. ایشان برای کل ماههای قمری میزان را ذکر میکنند. یعنی الآن ماه محرم است و اگر ساعت ٣ شب هلال از تحتالشعاع بیرون آمد، میگویند که شما از غروب شب قبل آن بگویید که شب اول محرم است. مشکلی ندارند. فتوایشان این است.
پس این حاصل عرض من است. اگر در اینها مناقشه ای دارید بیان کنید که در جلسات بعد معلوم باشد که چه کار میکنیم. این تطبیق ها معلوم شود و بعد از بحارالانوار بخوانیم. اگر شد فردا میخوانم که خود این واحد شبانهروز را برای شمارش چند جور میتوانیم قرار دهیم.
شاگرد: این هلال در غرب دیده میشود کاشف از این نیست که قبلاً از محاق خارج شده؟
استاد: یعنی از تحتالشعاع خارج شده؟ نه. محاسبات اینها خیلی دقیق است لذا از امام عسگری[11] سؤال کرد که هوا صاف است و همه چشم ها هم خوب. ولی اهل حساب میگویند امشب و الآن برای اهل بغداد و عراق بیرون نیامده اما همین امشب آن را در اسپانیا میبینند. یعنی ساعتها مهم است. قمر مرتب دارد ضخیم میشود. و مرتب دارد از شمس فاصله میگیرد. لذا اسپانیا شش ساعت بعد است. در همین پنج ساعت از تحتالشعاع بیرون میآید. از نظر علمی قطعی است و قابل مناقشه نیست.
شاگرد: ولو ساعات دقیق است اما محاسبات دقیق نیست. چون خودشان اذعان دارند. شش رقم اعشار هم میدهند اما باز میگویند در هر ماه این عدد دقیقی نیست. یعنی اختلاف محاسبهها زیاد است و برای اینکه همه اینها را جمع و جور کنیم با کبیسه همه آنها را جفت و جور میکنیم. یعنی یک راه این است که با تلسکوپ ماه را رصد کنیم و یک روش هم این است که با محاسبه آن را به دست بیاوریم. در هر دو صورت میگویند که هیچکدام دقیق نیستند. در همان اعداد و ارقام تا شش رقم بعد از اعشار جلو میروند باز میگویند این رقم ها دقیق نیست.
استاد: شما که محاسبه میگویید در همینجا سه جور یا بیشتر روش محاسبه داریم. شما دارید یکی از آنها را میگویید. منظور شما از محاسبه یک نوع خاصی از محاسبه است. تا شما سه جور محاسبه را جدا نکنید همین جور میگویید که محاسبه را خودشان میگویند. ما یک محاسبه داریم، که محاسبه زیجی داریم. زیج ابرخوس که از دو هزار سال پیش تا حالا هست. تفاوتهایی دارد. یعنی محاسبات مختلفی میشود، بهخاطر اختلاف زیجات. دوم یک محاسبه داریم طبق یک زیج که آن هم دقیق است و هیچ کسی هم نمیگوید که در آن اختلاف است. لذا تا عاشره آن هم میروند. محسابه سوم سر رویت پذیری است. یعنی بگوییم مجموع شرائط کرات و اجرام طوری است که ما میتوانیم ببینیم. رویت پذیری هلال. در اینترنت بزنید. محاسبه رویت پذیری. این است که میگویند ما اعداد دقیق میدهیم اما در محاسبه رویت پذیری آن خیلی اختلاف مبنا داریم.
برو به 0:50:22
احمد منذر نرمافزاری دارد؛ حتی با میزان یالوب خودشان بعد میدیدند که اشتباه کردهاند. از آقای زمانی هم نقل کردم. این محاسبه سوم است. اما نکته چهارم که از سه محاسبه مهمتر است این است: کره زمین و ماه در حرکاتشان طبق نیروی جاذبه جلو میروند. طبق گریز از مرکز جلو میروند. یعنی افلاک شفاف قدیم الآن نیست. یعنی خود زمین وقتی میرود تکان میخورد و میرود. ماه تکان میخورد. چون یک سنگی است که جرم بزرگی دارد که جاذبیت در حرکت او ضعیف است، لذا یک تکانی است که شما در رصد خانه آن را میبینید. لذا تا شما یک نرمافزاری ننویسید که در آن دقیقاً نیروهای جاذبه را محاسبه کنید، نمیتوانید حرف بزنید. این هم یک محاسبه چهارمی است. پس ما یک محاسبه دینامیکی داریم. یعنی با ملاحظه برایند تمام نیروهای جاذبه ای که بر ماه و بر خورشید و بر زمین که روی هم تأثر می گذارند، اگر آن نرمافزار را بنویسید حتی یک تکان یک دهم میلی متری ماه را هم می توانید بگویید. مثلاً ماه به این شکل به خودش تکان میدهد.
شاگرد: الآن این نرمافزار در اختیار ما نیست.
استاد: خب پس نگویید واقع آن نیست. یعنی دستگاه خدای متعال روی حساب است.
شاگرد: شما میفرمایید عند الله محاسبه دقیق است، درست. اما آیا ما با محاسبه میتوانیم به آن برسیم؟ نه، نمیتوانیم.
استاد: خوبی بحث ما این است که در شرع، سر و کار ما با خدا است. من بعداً میخواهم تأکید کنم خدای متعال که شارع است لحظهای که ماه شروع میشود را میداند.
شاگرد: ما باید بدانیم که احکام را بار کنیم.
استاد: برای ما امارات کاشفه میگذارد.
شاگرد٢: آن شش رقم اعشار در محاسبه تأثیری ندارد.
استاد: در رویت پذیری آن تأثیر دارد. چون پارامترهایی که رویت را توضیح میدهد خیلی متفاوت است. وقتی شما رویت پذیری را میگویید این مطالب جای خودش را دارد. اما اگر عند الله را میگویید، بعداً مفصل آن را توضیح میدهم. نزدیک بیست روز شد که من میگفتم تصرم زمانی به این معنا است که بدایه نمیتواند با فاصله باشد. بعداً از همین میخواهم استفاده کنم، بحث را جا انداختم. هر کسی قبول دارد میآید و هر کسی هم که قبول ندارد میگوید علی المبنا. یعنی من آن را قبول ندارم ولی علی المبنا میآیم. لحظه شروع ماه عند الله تعالی معلوم است. یعنی خدای متعال آن لحظهای که «غلت مردة الشیاطین[12]» را میداند. روایات تکوین را میگوید.
شاگرد: احراز آن برای ما مهم است.
استاد: یعنی وقتی ما احراز کردیم «غلت» میآید؟
شاگرد: مثل اینکه جایی نجس شد فرشتهها نمیآیند.
استاد: شما اگر روایت[13] آن را ببینید به این خاطر جبرئیل داخل نیامد که کلب زیر تخت بود و ظاهراً هم معلوم نبود. حضرت گفتند چون کلبی زیر تخت رفته است. با اینکه بر آن اطلاع نیست ملک نیامد. شما میگویید وقتی من میدانم ملک داخل نمیآید؟ روایت آن را ببینید.
شاگرد: کار ما با ظاهر است.
استاد: بله، کار ما هم با ظاهر است اما کار خدا که با ظاهر نیست. وقتی بحث ثبوتی داریم و سر کار ما با خدا است، هِی خودمان را به علم خدا بکشانیم؟ بحث ما ثبوتی است. یعنی ما میخواهیم ببینیم عند الله لحظه شروع ماه معلوم است یا نه.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حرکات سه گانه ماه و زمین، بدایه الشهر، بدایه الحساب، محاسبه رویت هلال، تقویم، زیج، محاسبه شبانهروز، محاسبه ماه قمری، محاسبه سال شمسی، محاسبه واحد بزرگ با کوچک، متنجس، تسمیه، تشکیک در صدق، شبهه صدقیه
[1] چند نكته مهم درباره رؤيت هلال، ص: 13
[2] رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص: 29
[3] یونس ۵
[4] البروج ١
[6] التوبه ٣٧
[7] المحاسن، ج2، ص: 299؛ عن عبد الأعلى بن أعين قال: سأل علي بن حنظلة أبا عبد الله ع عن مسألة و أنا حاضر فأجابه فيها فقال له علي فإن كان كذا و كذا فأجابه بوجه آخر حتى أجابه بأربعة أوجه فقال علي بن حنظلة يا با محمد هذا باب قد أحكمناه فسمعه أبو عبد الله ع فقال له لا تقل هكذا يا أبا الحسن فإنك رجل ورع إن من الأشياء أشياء مضيقة ليس يجري إلا على وجه واحد منها وقت الجمعة ليس وقتها إلا حد واحد حين تزول الشمس و من الأشياء أشياء موسعة تجري على وجوه كثيرة و هذا منها و الله إن له عندي لسبعين وجه
[8] رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص: 80
[9] همان٨٢
[10] همان٨١
[11] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج4، ص: 167؛ عن محمد بن عيسى قال حدثني أبو علي بن راشد قال: كتب إلي أبو الحسن العسكري ع كتابا و أرخه يوم الثلاثاء لليلة بقيت من شعبان و ذلك في سنة اثنين و ثلاثين و مائتين- و كان يوم الأربعاء يوم شك و صام أهل بغداد يوم الخميس و أخبروني أنهم رأوا الهلال ليلة الخميس و لم يغب إلا بعد الشفق بزمان طويل قال فاعتقدت أن الصوم يوم الخميس و أن الشهر كان عندنا ببغداد يوم الأربعاء قال فكتب إلي زادك الله توفيقا فقد صمت بصيامنا قال ثم لقيته بعد ذلك فسألته عما كتبت به إليه فقال لي أ و لم أكتب إليك أنما صمت الخميس و لا تصم إلا للرؤية.
[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 67
[13] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج2، ص: 148 ؛ أن جبرئيل نزل إلى النبي ص فوقف بالباب و استأذن فأذن له فلم يدخل فخرج النبي ص فقال ما لك فقال إنا معاشر الملائكة لا ندخل بيتا فيه كلب و لا صورة فنظروا فإذا في بعض بيوتهم كلب فقال النبي ص لا أدع كلبا بالمدينة إلا قتلته فهربت الكلاب حتى بلغت العوالي فقيل يا رسول الله كيف الصيد بها و قد أمرت بقتلها فسكت رسول الله ص فجاء الوحي باقتناء الكلاب الذي ينتفع بها فاستثنى رسول الله ص كلاب الصيد و كلاب الماشية و كلاب الحرث و أذن في اتخاذها