مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 56
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۵۶: ١۴٠٠/١٠/١١
در صفحه هشتم بودیم. بخشی از عبارت فارسی ایشان را که در پاورقی آوردهاند، خواندیم. در تعلیقه یازدهم میگویند:
ثانيا: بعضى مىگويند معيار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است و رؤيت و مشاهده جنبه «طريقى» دارد نه «موضوعى». بنابراين اگر با وسيلۀ غير متعارف از تولّد ماه آگاه شويم، كافى است. در پاسخ مىگوييم به يقين ظاهر روايات اين است كه قابليّت رؤيت با چشم عادّى، جنبۀ موضوعى دارد (تكرار مىكنم قابليت رؤيت با چشم عادى)[1]
ببینید مطلبی که در اینجا نوشته شده شاید حدود سی سال از مراسلاتی که صورت گرفته بود، گذشته است. آیا اینکه روی «قابلیت» تأکید میکنند، یک قید احترازی برای آن مطلبی که در رساله مراسلات است، میباشد یا نه، ایشان فعلاً در مقام تمییز نیستند. بلکه همان حرف خودشان را میزنند و کلمه «قابلیت» در اینجا موضوعیت ندارد؟ باید به آن برسیم. قبل از آن دنباله عبارت را بخوانم.
زيرا: اگر معيار تولّد واقعى ماه باشد مشكل مهمّى پيش مىآيد كه نمىتوان به آن تن در داد و آن اين كه غالبا تولّد ماه قبل از امكان رؤيت با چشم عادى صورت مىگيرد، و به عبارت ديگر در بسيارى از موارد ماه در آسمان ظاهر مىشود و هيچ كس با چشم عادى آن را نمىبيند و شب بعد قابل رؤيت است. بنابراين بايد قبول كرد كه ماه واقعا در بسيارى از موارد يك شب جلوتر متولّد شده منتها چون مردم با چشم عادى آن را نديدهاند، شب دوم ماه را شب اول ماه پنداشتهاند [2]
بعد[3] از چند سطر در صفحه ١۵ میفرمایند:
اينها همه گواهى مىدهد كه معيار تولّد واقعى ماه نيست، بلكه معيار قابليّت رؤيت با چشم عادى است. اساسا در علم اصول گفتهايم «اماره» و «طريق» شرعى نمىتواند كثير الخطا باشد، زيرا مردم از درك واقع محروم خواهند شد. در مواردى كه اماره كثير الخطا باشد بايد گفت خود اماره موضوعيّت دارد (دقّت كنيد)[4]
«اساسا در علم اصول گفتهايم «اماره» و «طريق» شرعى نمىتواند كثير الخطا باشد، زيرا مردم از درك واقع محروم خواهند شد»؛ اماره ای را قرار بدهیم که هشتاد در صد به اشتباه بروند؟! این قبیح است. شبهه ابن قبه هم در قبح طریقیت ظن هم مطرح بود که مخصوصاً در فرض تمکن از علم بود.
«در مواردى كه اماره كثير الخطا باشد بايد گفت خود اماره موضوعيّت دارد»؛ اماره کثیر الخطاء داریم یا نداریم؟ داریم. اما اگر داشتیم دیگر اماریت ندارد. خودش موضوعیت دارد. یعنی متشرعه باید این را ملاحظه کند. مثالی که برای فرمایش ایشان به ذهنم آمد، این است: مثلاً کسی میخواهد به شهری برود. مولی طریقی را قرار میدهد و میگوید اگر از این طریق بروی به آن جا میرسی. خب این طریقی که مولی فرموده از میان صد نفر، هشتاد نفر به دوراهی میرسند که نوعاً اشتباه میکنند. از آن راهی میروند که اشتباه است و نمیتوانند لطافت دو راهی که مقصود شارع است و اماره برای آن است را تشخیص دهند.
برو به 0:05:08
خب وقتی مولی میگوید از این راه برو و حال اینکه میدانیم، هشتاد نفر از صد نفر اشتباه میکنند و خطا میروند. این قبیح است که بگوییم از این راه برو تا به آن شهر برسی. خب باید راه دیگری تعیین شود، بهخصوص اینکه اگر راه دیگری هم باشد. خب حالا آمدیم و فرض گرفتیم که مولی این کار را کرد. مولای حکیم اماره ای که هشتاد نفر در آن اشتباه میکنند را گفت و چیز دیگری هم نگفت. معنای این چیست؟ به این معنا است که از این راه رفتن موضوعیت دارد. یعنی یک چیزی در نظر مولی بوده. مثلاً می خواسته در اثر این اشتباه شما این مسجد را ببینید. یا فلان بقعه را ببینید. اینکه موضوعیت دارد به این معنا است که او مقصودی داشته. به این نظر داشته که گفته این راه را برو. موضوعیت به این معنا است. یعنی در خودش یک مصلحت و جهاتی ملحوظ است که خود این طریق موضوعیت دارد. شما نمیتوانید بگویید من که میخواهم به آن شهر برسم لذا از راه دیگر میروم. نه، مولی گفته از این راه برو، حتی اگر کثیر الخطاء هم باشد موضوعیت پیدا میکند.
شاگرد: اینکه ایشان میفرمایند اماره موضوعیت دارد، به کدام نصوص نظر دارند؟ اگر این مضمون «اذا رایتم الهلال فصوموا و اذا رایتم الهلال فافطروا» مورد نظر ایشان باشد که به این معنا است که روزه بگیر و روزه نگیر. لذا این را باید با بقیه نصوص نگاه کرد که «اذا رایته قبل الشفق فهو للیلته و اذا رایته بعد الشفق فهو للیلتین».[5]
استاد: اصحاب به آنها عمل نکردهاند و میگویند که معرض عنه مشهور اصحاب است و تنها صدوق آن را آوردهاند. اما مورد اعراض دیگران است.
شاگرد: قطع از این مسأله، «اذا رایته فصم و اذا رایته فافطر» فقط میگوید که اگر هلال را دیدی روزه بگیرد یا افطار کن. اما آیا قطعاً امروز اول ماه است؟ من به روایات دیگر اشاره کردم به این خاطر که آنها این روایت را تتمیم میکند؛ تطوق، غیبوبت قبل از شفق، بعد از شفق. اینها را باید با هم دیده شوند.
استاد: بله، این مناقشه در اصل ادعا است که ظهور ادله در این است. حالا به آن میرسیم. خودش بحث خیلی جالبی است. کافی شریف یا تهذیب و استبصار و فقیه و مقنع را نگاه کنید. همان بزرگوارانی که این روایت «لیس علی المسلمین الا الرویه» و «لیس علی اهل القبله الا الرویه» را آوردهاند، در دنباله آن روایتی را آوردهاند که برای غیر رویت است. یعنی آن «الا الرویه» را طوری میفهمیدند که منافاتی نداشته و تعارضی میان آنها نمی دیدند. ولی خب ما میگوییم این مورد عمل است و آن مورد اعراض است.
شاگرد: فرض بفرمایید که آن روایات هم نباشد. «لیس علی المسلمین الا الرویه»، تکلیف مسلمین است اما اگر رویت کردند، حتماً امشب اول ماه بوده؟ این از کجا؟ وقتی میبینی روزه را بگیر.
برو به 0:10:36
استاد: نه، منظور کسی ملازمه قطعیه نیست. میگویند «لیس علی المسلمین الا الرویه»، در صد مورد، نود موردش اشتباه است. بااینحال رویت اماره میشود یا موضوعیت پیدا میکند؟
شاگرد: اصلاً نمیخواهد موضوع را بگوید. بلکه فقط میخواهد بگوید که با رویت، روزه بگیر. اما اینکه امروز اول ماه است را نمیگوید. فرض ایشان این است که این روایات میخواهند بگویند که اگر هلال را دیدی امشب شب اول ماه است. خب امام علیهالسلام نمیتوانستند بگویند که امشب شب اول ماه است؟! در این روایات حتی یک نص نیست که بگوید امشب شب اول ماه است.
استاد: شما میخواهید بگویید که در رویت، طریقیت مطرح نیست؟
شاگرد: یعنی طریق برای این باشد که امشب شب اول ماه است؟ طریقیت به چه معنا؟ «اذا رایته فصم..»، «لیس علی المسلمین الا الرویه»، فقط بیان میکند که اگر ماه را دیدید باید روزه بگیرید. اما آیا امشب شب اول ماه هست یا نه؟
استاد: آنچه چه که بزنگاه حرف من است این است که این مناقشه شما، مناقشه در استظهار از مجموعه ادله رویت است. اصلاً فضای دیگری میخواهد.
شاگرد: نه، من اصلاً به بقیه ادله کاری ندارم. من بقیه ادله را شاهد میگیرم. اگر چه صدوق و غیره، اینها را هم آوردهاند. اما کاری با آنها ندارم. وقتی میگویند «اذا رایته فصم»، یعنی وقتی ماه را در آسمان دیدید باید روزه بگیرید. ولو دیشب، شب اول ماه بوده باشد. خب شما ندیده بودید و روزه لازم نبوده. الآن امشب میبینید و روزه لازم است. این جور که ایشان ترجمه فرمودند که اگر ماه را دیدی امشب اول ماه است، تفسیر روایات دیگر مشکل میشود.
استاد: ببینید ایشان میگویند ما شک نداریم که بهطور مستفیض رویت در ادله شرعیه آمده و این رویت دلالت دارد که صرف هلال واقعی میزان نیست.
شاگرد: نه، در دومی مشکل داریم.
استاد: خب، آن استظهار از ادله است. فعلاً روی مبنای خودشان جلو برویم. آن چه که الآن کلام ما است مخلوط نشود.
شاگرد: مقصود من مجموع ادله نیست. از خود همان دلیل که ایشان استظهار فرمودند که خود رویت اماره است. قاعدتاً از همین ادله «اذا رایتم الهلال فصم..» و امثال آن استفاده کردهاند. درحالیکه این روایات میگوید که اگر ماه را دیدید روزه بگیرید. نوع مردم هم همین دیدن کارشان است.
استاد: خب ایشان چه میگویند؟ یعنی اگر غیر عادی دیدی این روزه نیست. شما این را رد کنید.
شاگرد: ایشان تصریح داشتند که اگر با چشم عادی ببینید اول ماه است.
استاد: گفتند که در سراسر فقه مطلقات ناظر به متعارف است. پس رویت ناظر به رویت متعارف است. ما روی مبنای خود ایشان جلو میرویم. شما که نباید مناقشه در مقدمات را روی مبنای خود ایشان بیاورید. ایشان گفته اند در سراسر فقه، مطلقات ناظر به متعارف است. پس رویت هم ناظر به متعارف است. سپس اضافه کردند، در ادله بسیار زیاد شرعی که متفق علیه است، رویت آمده و چون رویت ناظر به متعارف است، پس این رویت در ادله شرعیه ناظر به متعارف است. یعنی باید بهطور متعارف هلال را ببینید. اگر غیر متعارف دیدند این رویت در موضوع فایده ندارد. شما این را جواب بدهید. مناقشات در اصل استظهار جای خودش.
شاگرد: من تنها روی این فرمایش ایشان که میفرمایند « رویت بهصورت اماره اخذ شده و اماره ای که هشتاد در صد اختلاف برود اماره نیست»، حرف زدم. میگویم که در کدام دلیل شرعی رویت برای اول ماه بهصورت اماره آمده که حالا بگویید که هشتاد در صد موارد خلاف است.
استاد: همان روایتی که در رساله اسالة حول رویت الهلالِ حاج آقای سیستانی استدلال کردند. آن جا به این روایت استدلال کردند که از استدلالات بسیار مهم ایشان بود. به روایتی استدلال کردند که میگویند هوا صاف بود و خدمت حضرت رسیدند و حضرت فرمودند بیا یک چیزی بخور، گفت که من روزه ام. سی ام شعبان بود. حضرت فرمودند چرا روزه گرفتی؟ گفت که از اجداد شما به ما رسیده که «یوم وفّق له». این روزی است که بر آن موفق شود. حضرت فرمودند این برای آن وقتی است که آسمان صاف نباشد. اما وقتی که دیشب آسمان صاف بود و چیزی را ندیدیم، حالا دوباره بگوییم «یوم وفق له»؟ این یعنی چه؟ یعنی امروز نیست؟ یعنی چون ندیدیم امروز هم یوم الشک نیست. تمام! این استدلالی است که ایشان کردهاند و باید به روایت آن برسیم. خود این روایت هم استظهار خاص خودش را دارد.
الآن ما علی المبنا جلو میرویم که ایشان استظهارشان این است. میگویند مطلقات ناظر به متعارف است. پس رویت بهمعنای رویت متعارف است. همچنین در لسان ادله ی زیادی رویت آمده. پس رویت متعارف هلال میزان است. برای چه؟ برای اینکه شما بخواهید بگویید که ماه مبارک شروع شده.
آن چیزی که من میخواهم بگویم این است که تفاوت اقوال را بیان کنیم اما با قطع نظر از مناقشه در استظهارات.
ببینید در رساله رویت هلال چند بار تصریح شده که رویت جزء الموضوع است. حتی رویت فعلیه. نه امکان رویت. قبلاً عرض کرده بودم و دیگر آن را تکرار نمیکنم. صفحات آن را هم گفته ام. با فاصله حدود ٢۵ تا ٣٠ سال این کتاب نوشته شده. ایشان در اینجا تأکید می کنند و میگویند «تكرار مىكنم قابليت رؤيت با چشم عادى». در رساله رویت هلال از کلمه قابلیت به امکان تعبیر میکنند. میگویند ما میگوییم که امکان رویت کافی نیست. وجود هلال کافی نیست. من تأکید میکنم که رویت فعلیه جزء الموضوع است. چند بار هم تأکید میکنند. ایشان هم که این کلمه قابلیت را به کار بردهاند، دفع آن قول است؟ یعنی میخواهند بگویند که من آن را نمیگویم؟ یا همان را میخواهند بگویند و صرفاً مسامحه در تعبیر دارند؟ این سؤال مهم است.
برو به 0:17:10
در ظاهر عبارت کلمه قابلیت را آوردهاند. چند بار هم تکرار میکنند. همچنین این قابلیت رویت هلال با ارتکاز هم اوفق است. تا اینکه شما بگویید فعلیت رویت، جزء الموضوع است. لذا ایشان هم که رویت را جزء الموضوع قرار دادهاند با سنگ لاخ هایی در مطالب کلاسیک مواجه شدند. یکی از آنها این بود که به ایشان گفتند رویت ثلاثین را چه کار میکنید؟ گفتند که شارع دو بدل قرار داده است. مجبور شدند. بینه را چه کار میکنید؟ گفتند که حکومت است. یعنی مجبور شدند که آن کار را بکنند. اما اگر مقصود ایشان از قابلیت رویت، آن حرف نباشد؛ یعنی میخواهند بگویند من رویتی که جزء الموضوع است را نمیگویم. بلکه میخواهم بگویم که معنای رویت این است که باید ماه قابل دیدن را داشته باشیم. اما دیدن متعارف. نه اینکه حتماً من ببینم یا نبینم. یعنی ماه قابل رویت متعارف را داشته باشیم. همین اندازه. خب این هم نزدیک همان است. اما فرق کرد.
آن چه که در دنباله عبارت ایشان عرض من است، این است که ما میخواهیم این تفصیل را بررسی کنیم و ببینیم در کلام ایشان کلمه قابلیت محوریت دارد یا نه، تأکید ایشان بر رویت است؟ از دو حال بیرون نیست. ما فعلاً روی ظاهر عبارت قابلیت را فرض میگیریم. من عبارت را ببینم.
شاگرد: وقتی ایشان میفرمایند که جنبه طریقی دارد نه موضوعی، اساساً نمیتوانند دوباره حرف آقای تهرانی را بزنند. چون آقای تهرانی میگفتند که موضوعیت دارد و حتی اگر معصوم هم بیاید نمیتواند آن را عوض کند. خب در اینجا وقتی میفرمایند طریقیت دارد، چطور میتوانند بگویند که رویت فعلی، جزء الموضوع است؟
استاد: دنباله عبارت میگویند اماره کثیر الخطاء. اماره یعنی رویت. پس رویت را اماره میگیرند و بعد به آن موضوعیت میدهند. موضوعیت پیدا کردن رویت یعنی چه؟ یعنی خلاصه عملیة الرویه موضوع است؟ یا آن قابلیة الهلال للرویه؟ الآن باید این را بررسی کنیم و صدر و ذیل عبارت ایشان جمع شود. چون بعد از آن گفتند «اماره کثیر الخطاء». به نظر شما اینکه در ذیل عبارت میگویند که رویت متعارف، اماره کثیر الخطاء باشد یعنی چه؟ اماره بر چیست؟ اماره بر تولد هلال است. تولد هلال گاهی هست اما قابلیت رویت ندارد. بلکه میگویند که نوعاً به این صورت است که هلال متولد شده اما قابلیت رویت ندارد. سؤال در این است که شما مدام روی موضوعیت تأکید میکنید. چه چیزی موضوع است؟ دیدن متعارف موضوع حکم شرعی است؟ یا نه، شما دیدن را طریق بر قابلیت هلال للرویه میگیرید؟ وقتی با چشم متعارف میبینیم حالا میفهمیم که موضوع –که هلال قابل رویت است- را داریم. این باید مشخص شود. این عرضی که من در اینجا دارم، عبارت را نگاه کنید. من میخواهیم روی مبنای خودشان آن را بررسی کنم، نه روی استظهار از روایات. روی مبنای خودشان سؤال مطرح میشود.
و القول «بأنّ الرؤية في الأدلّة تنصرف إلی الفرد المتعارف و الرؤية المتعارفة کما في کثير من نظائرها في الفقه و بأنّ ظاهر الروايات يقرّر أنّ قابليّة رؤية الهلال بالعين المجرّدة لها جهة موضوعيّة»[6]
این «لها» به قابلیت میخورد.
فهو قبول لصدق الهلال قبل قابليته للرؤية بالعين المجرّدة، و القابلية وصفٌ للهلال لا للرؤية، فالجهة الموضوعية المدّعاة تكون للقابلية و هي وصف للهلال، لا للرؤية بالعين المجرّدة، فالرؤية بالعين المجرّدة طريق إلی کشف هذه القابلية للهلال، و ليست لها موضوعية بنفسها للحكم الشرعيّ، فترجع دعوی لزوم التعارف للرؤية إلی دعوی لزوم کون الهلال هلالًا متعارفًا
«فهو قبول لصدق الهلال قبل قابليته للرؤية بالعين المجرّدة»؛ یعنی قبل از اینکه با چشم متعارف ببینید، اگر قابلیت با چشم متعارف نباشد، چه چیزی قابلیت ندارد؟ هلال. خب یعنی قبل از این قابلیت، اصلاً هلال نیست؟ رویت با چشم متعارف مقوم تسمیه است؟ اصلاً هلال نیست؟ یا هلالی است که با چشم متعارف نمیتوانید آن را ببینید؟ کدام یک از اینها است؟ اگر شما میگویید «قابلیة الهلال للرویه المتعارفه»، دراینصورت اصل صدق هلال را منکر نشدهاید. بلکه گفته اید بعد از تولد هم هلال است. اما حکم شرعی نمیآید چون حکم شرعی ناظر به متعارف است. چون رویت متعارف نیست، پس حکم نیست. نه اینکه هلال، هلال نیست.
شاگرد: ظاهرش هم همین است.
استاد: بله، اما ما میخواهیم محکم میخ آن را بکوبیم که اگر قرار شد قابلیت رویت هلال، موضوع باشد پس دیگر نباید به هیچ وجه اسمی از موضوعیت عملیة الرویه ببرید. در این بیان دیگر نمیتوانیم بگوییم دیدن موضوعیت دارد. شارع کاری به دیدن نداشته. اگر هم «وقتی دیدید» را گفته، این دیدن تو طریق بوده، نه موضوع. طریق به اینکه هلال قابلیت رویت پیدا کرده. پس موضوع حکم شرعی قابلیت هلال برای رویت است. نه رویت شما آن را.
خب اگر به این صورت باشد، ما یک گام مهمی بر میداریم که رویت از موضوعیت در میرود. رویت رفت. او دیگر موضوع نیست، بلکه طریق است.
برو به 0:23:29
شاگرد: ولی همیشه تلازم هست؟
استاد: خیلی خب، ولی آن چه که موضوع حکم شرعی است، قابلیت رویت هلال به رویت متعارفه است. حالا دنباله عبارت را ببینید.
«و القابلية وصفٌ للهلال لا للرؤية»؛ هلال قابل. «الجهة الموضوعية المدّعاة»؛ اینکه میگوییم موضوع است، «تكون للقابلية و هي وصف للهلال، لا للرؤية بالعين المجرّدة»؛ نمیگوییم رویت به عین متعارف موضوعیت دارد. رویت خودش کاره ای نشد. بلکه هلالِ قابلِ رویتِ متعارف، موضوعیت پیدا میکند. حالا ثمره آن چیست؟ «فالرؤية بالعين المجرّدة طريق إلی کشف هذه القابلية للهلال»؛ اما قابلیت برای رویت متعارف. «و ليست لها»؛ برای نفس عملیة الرویه، «موضوعية بنفسها للحكم الشرعيّ، فترجع دعوی لزوم التعارف للرؤية إلی دعوی لزوم کون الهلال هلالًا متعارفًا»؛ چون رویت که رفت.
شاگرد: وقتی موضوع، قابلیت هلال شد شما چگونه آن را در اسم بردید؟ وصف قابلیت هلال لرویه را چگونه از هلال گرفتید؟
شما فرمودید هلال عرفی. هلال عرفی با قابلیت هلال للرویه خیلی فرق دارد. هلالی که مطلوب شما است، هلال عرفی است.
استاد: من هلال عرفی را نگفتم.
شاگرد: هلال متعارف.
استاد: بله، هلال متعارف. ما عرفی بودن آن را بعداً میخواهیم بگوییم. هلال متعارف عند الناس چیست؟
شاگرد: هلال متعارف تصویری است که متعارف هلال است.
استاد: خب الآن قابل رویت هست.
شاگرد: نه، به آن تصویر هلال بر میگردد. مثلاً تصویری که اگر اندازه ساعت دو باشد هلال نیست. اما اگر اندازه ساعت سه باشد هلال است. این به شکل ماه بر میگردد که چقدر کوچک یا بزرگ باشد. یعنی اگر ما آن را نقاشی کنیم میگوییم این متعارف نیست و آن متعارف است. مثلاً اگر کوچک بکشیم میگوییم متعارف نیست.
استاد: بحث ما که در نقاشی نیست. صحبت سر هلال خارجی است که مردم میدانند و میگویند هلال است.
شاگرد٢: خودتان فرمودید که هلال باید ربع یا یک سوم دایره باشد.
استاد: نه، آن را به این خاطر عرض کردم که نقاط منفصله مسمای هلال نیست. خاصیت اتصال نقاط مقوم صدق هلال است.
شاگرد٢: آن را هم فرمودید تا حد ١٢٠ درجه یا یک سوم دایره.
استاد: نود درجه یا ١٢٠ درجه.
شاگرد٢: میخواهیم بگویم که فرمایش ایشان با فرمایش شما تنافی ندارد.
استاد: آن چیزی که ایشان میگویند رد این شد: در فضایی که شما میگویید رویت متعارف کاشف از این است که هلال داریم که قابل رویت متعارف است. هلال قابل رویت متعارف یعنی چه؟ یعنی هلال متعارف. اگر شما در این ملازمه اشکالی دارید بفرمایید.
شاگرد: مثلاً این شکل هلال متعارف است.
استاد: شکل نکشید باید بیرون برویم؛ ما داریم در آسمان نگاه میکنیم.
شاگرد: هلال چیست؟ هلال یک شکلی است که متعارف و غیر متعارف دارد. آن قابلیت رویت برای دوری و نزدیکی است. مثلاً این شکلی که در دفتر کشیدهام را اگر دور تر ببرید قابلیت رویت متعارف را ندارد. با اینکه هلال متعارف هم هست. میخواهم عرض کنم که این ملازمه قابل خدشه است.
استاد: نه، آنکه میگویید هلال –یا آن آقا نوشته بودند هلال احمر- روشن است. هلال از اهلّ است که بهمعنای ظهور و بروز است. اهلّ الصبی بهمعنای وقتی است که صبی به دنیا میآید و گریه میکند. استهل الصبی. اهلّ که به معنای قوس نیست. آن چیزی که شما میکشید یک قوس است. شما دارید از مجاز استفاده میکنید. هلال آن شکلی که میکشید نیست. اهلّ الشهر؛ یعنی ماه در محاق بود و مثل جنین پیدا نبود، یک دفعه خودش را نشان داد. مثل بچهای که وقتی به دنیا میآید و گریه میکند، اهلّ الصبی. اهلّ الهلال؛ ببین هلال پیدا شد و داریم آن را میبینیم. تا حالا دیده نمیشد. کلمه اهلّ و هلال برای ظهور ماه در آسمان است. برای ظهور یک کمون است. نه اینکه شما روی خط آن را بکشید. اینجا بعد «التسمیة الذی اهلّ» است؛ یعنی زمانیکه از کمون در آمد و خودش را نشان داد است. آن اهلّ به آن معنا بالمشابه است. مثل زیدٌ اسدٌ است. بعد میگویید من یک چیزی اینجا میکشم که این هم همان است. درحالیکه آن چیزی که شما میکشید از کمون در نیامده است. این شکل مشابه شکل آن است.
شاگرد: بهخاطر این شکل است که به آن هلال گفته اند.
استاد: نه، اینکه در خلاصة الحساب میگویند شکل هلالی چرا میگویند؟
شاگرد: یعنی شبیه همانی است که در آسمان است.
استاد: احسنت. آن است که هلال است. این هلال نیست. یعنی اهلّ نیست و اصلاً نمیتوان به آن گفت اهلّ. شما ماده اهلّ را ملاحظه کنید. شاید در این جزوه از کتاب لغت پاورقی هم آورده بودند. هلال یعنی آن چیزی که یک مرحله کمون دارد و یک دفعه ظهور میکند. در محاق بود و بعد اهلّ الهلال. آن چه که شما میکشید از باب تشبیه به آن است.
شاگرد: من آن را از باب تشبیه گفتم. و الا اگر تلسکوپ بگذاریم و هلال را ببینیم میگوییم که هلال متعارف است.
استاد: هلال متعارف نیست.
شاگرد: شما قبول دارید که هلال متعارف نیست؟
استاد: بله، من هم در اینجا مکرر گفتم که هلال متعارف نیست اما هلال عرفی هست. گفتم چند فرق دارند. گفتم رویت اجنبیه با تلسکوپ رویت متعارف نیست اما رویت عرفی هست. من این را تأکید کردم. وقتی در تلسکوپ میبینید رویت شما عرفی است. هلالی هم که میبینید عرفی است. اما نه رویت شما متعارف است و نه هلالی که در تلسکوپ میبینید متعارف است.
برو به 0:30:53
شاگرد٢: ایشان میگویند که متعارف وصف رویت است، نه وصف هلال. مثلاً در آن جا نمیتوانید بگویید که اجنبیه متعارف نیست. اصلاً متعارف و غیر متعارف ندارد. هلال هم هلال است و اصلاً متعارف و غیر متعارف ندارد. بهخاطر همین ایشان میگویند هلال متعارف معنا ندارد و هلال یا عرفی است یا عرفی نیست. یعنی بر آن چیزی که ما میبینیم صدق عنوان میکند یا نمیکند.
استاد: من هم برای همین گفتم. ایشان میگویند قابلیة الهلال. پس قبول دارند که هلالی داریم که قابل نیست و هلالی داریم که قابل هست. پس هلال، هلال است اما دو حالت دارد. این قبول است و اتفاقا برای فرمایش شما آن را عرض کردم. شما که میگویید قابلیة الهلال، به این معنا است که هلال دو حالت دارد. هلالٌ غیر قابل للرویه متعارفاً، هلالٌ قابل للرویة متعارفاً.
شاگرد: شما اسم آن را هلال متعارف میگذارید؟
استاد: نه، ما به تسمیه های بعدی کار نداریم. یعنی عرف که به آسمان نگاه میکند وقتی با چشم معمولی میبینند میگویند که این هلال متعارف است. هلال غیر متعارف چیست؟ هلالی است که با چشم عادی نمیتوانید آن را ببینید اما وقتی تلسکوپ گذاشتید آن را میبینید. حالا این هلال عرفی هست یا نیست؟ صحبت است و باید قدم به قدم جلو برویم. دیدم از مرحوم آقای خوئی نقل کرده بودند که اصلاً این هلال نیست. در اصل تسمیه آن به هلال تشکیک کرده بودند. لذا باید برسیم و ببینیم که این تشکیک سر میرسد یا نه.
شاگرد: ایشان هم ممکن است که وصف قابلیت را توضیحی بدانند. محال نیست.
استاد: نه، محتملات حرف ایشان در ذهن من هست. با آنها مشکلی ندارم. الآن جلو میرویم و هر کدام که باشد بررسی میکنیم.
شاگرد٣: یک بار دیگر عبارت را بخوانید.
استاد: «فالجهة الموضوعية المدّعاة..»؛ چه چیزی موضوع است؟ تأکید میکنند که «تکرار میکنم قابلیت رویت با چشم عادی جنبه موضوعی دارد». اینکه میگویید جنبه موضوعی دارد چه چیزی جنبه موضوعی دارد؟ دیدن؟ یا قابلیت برای دیدن متعارف؟ کدام یک از اینها ؟ قابلیت وصف چیست؟ وصف دیدن است که تعارف هم وصف آن میشود؟ یا قابلیت وصف هلال است؟ هلالی که قابل رویت متعارف است. وصف کدام است؟ پس وقتی موضوعیت برای قابلیت است، موضوعیت برای هلال میشود یا برای رویت؟ حکم شرعی هلال قابل میشود یا رویت متعارف للهلال؟ هلال قابل. این عرض من است.
شاگرد: ایشان هم تا اینجا مشکلی ندارد. اما شما میخواهید از اینجا پلی بزنید که با آن مشکل دارد.
استاد: من همینجا عرض میکنم. ما آن پل را نمیزنیم و از آن صرفنظر میکنیم. شما همین اندازه قبول دارید؟
شاگرد: بله
استاد: پس در چیزی مناقشه میکنیم که مقصود اصلی نیست.
شاگرد: درواقع باید بگوییم که تعبیر درست این است که بگوییم هلال متعارف. ایشان هم میگوید باشه، هلال متعارف.
استاد: آن چه که مهم است این است که ما موضوعیت را از رویت جدا کردیم. این را قبول دارید؟ برای حرف من کافی است. ما روی مبنای خود ایشان جلو میرویم. روی مبنای ایشان آن چیزی که موضوع حکم خدا است هلال است. هر جوری هم که میخواهید بگویید. ما دست شما را در آن باز میگذاریم. هلال است که موضوع حکم خدا است. نه رویت. من فقط میخواهم سلب رویت کنم. سلب موضوعیت از علمیة الرویه.
شاگرد: هلال قابل رویت.
استاد: هر چیزی که شما بگویید. شما مناقشاتی میکنید که اصلاً منظور من نیست. علی ای حال موضوع هلال شد.
شاگرد٢: حرف آقای تهرانی دراینصورت رد میشود.
استاد: احسنت. میخواهم بگویم که پس شما همراه ایشان نیستید. شما رویت را بهعنوان جزء الموضوع نمیدانید. آقای تهرانی چند بار تأکید کردند و به قطع طریقی و… مثال زدند و رویت را جزء الموضوع گرفتند، اما شما مثل ایشان نیستید. چرا؟ چون شما خود رویت را طریق کردید و گفتید هلال قابل رویت.
«و ليست لها موضوعية بنفسها للحكم الشرعيّ، فترجع دعوی لزوم التعارف للرؤية»؛ شما میگویید که رویت متعارف میخواهیم. خب شما میگویید که رویت طریقی است. شما برای شرع چه میخواهید؟ هلال قابل رویت میخواهید. خب حالا که سراغ هلال رفتید، هر چه که شما میگویید. وقتی سراغ هلال رفتید ایشان در کلماتشان تصریح میکنند که هلال افراد مختلفی دارد. فرد غیر متعارف دارد و فرد متعارف دارد. خب ممکن است شما بگویید که آن غیر متعارف اصلاً هلال نیست. اینکه خروج از حرف خودتان است! ایشان میگفتند مطلقات ناظر به متعارف است. پس اطلاق را قبول دارند. اگر این بود که میگفتند اطلاق هلال یعنی هلال قابل رویت. اگر مبنای ایشان این بود که هلال، فقط هلالی است که قابل رویت باشد دراینصورت دیگر متعارف معنا نداشت. میگفتند الهلال یساوی هلالی که قابل رویت است و تمام. و حال اینکه مدام تأکید میکنند که مطلق در اینجا کافی نیست. بلکه هلال متعارف ملاک است. باز هم تأکید میکنند و میگویند «هلال افراد مختلفی دارد و چون در شرع مطلقات ناظر به متعارف است»، تعارف یعنی چه؟ یعنی مطلق صدق میکند اما انصراف دارد. قوام انصراف مصطلح ما به چیست؟ یعنی مطلق داریم و صدق محرز است اما منصرف است. یعنی مراد گوینده آن فرد منصرف عنه نیست. پس ایشان فرد هلال را انصراف و متعارف میدانند.
برو به 0:37:37
این مقدمهای بر این نکته بود: اساس عرض من این است. وقتی شما میگویید هلال افراد مختلفی دارد که یکی غیر متعارف است. ولو تحت اطلاق است اما اطلاق منصرف از غیر متعارف است. فرد دیگر متعارف است که هلال شرعی ناظر به آن است. پس باید هلال متعارف باشد. عرض من این است که اساساً هلال افراد ندارد. چون بحث ما در هلال محرم، هلال شوال، هلال رمضان نیست. آنها افراد هستند، اینکه افراد نیست. هلال در هر شهر خاص مانند یک جنین میماند که منعقد شده و دارد رشد میکند. در هر ماهی ما چند هلال نداریم که بگوییم در این ماه مبارک هلال افراد دارد. یک فرد برای دیروز است که با تلسکوپ آن را رویت کردیم. یک فرد هلال هم برای فردا داریم که دیروز نمیتوانستیم آن را ببینیم و فردا آن را دیدیم. این دو فرد نیست. حالات یک فرد است. اطلاق در افراد اطلاق شمولی است. اطلاق در حالات اطلاق احوالی است.
شاگرد: اصلاً صحبت سر افراد نیست. «صم للرویه» یعنی آن چه که میتوان آن را دید. لذا شما نباید سراغ اطلاقات بروید. صم للرویه یعنی وقتی که توانستید آن ماه را ببینید روزه بگیرید. نهایتاً این اماره ای برای این مقدار از رشد است.
استاد: علی ای حال وقتی ما میخواهیم دقیق جلو برویم باید ببینیم که در ماه مبارک ما دو فرد از هلال داریم یا یک فرد. قدم به قدم. فوری به آخر نرویم. یک فرد داریم یا دو فرد؟ یک فرد. هر چه شما بگویید، من اول طبق فرمایش شما جلو میآیم و بعد برمیگردم. یعنی دیروز یک فرد هلال بود؟ این افراد هلال است؟ یک جنینی که شما میبینید «َّمِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَة[7]»؛ وقتی علقه است، فردی از جنین است اما وقتی مضغة شد فرد دیگری از جنین است؟
شاگرد: در جنین نه اما در هلال عرف اینطور اطلاق میکند.
استاد: یعنی هلال دیروز فردی از هلال بود که هلال امروز فرد دیگری از آن است؟!
شاگرد: مراد شما فرد منطقی است؟
استاد: فردی که شما در فقه میگویید. اکرم العلماء افرادی دارد مانند زید و عمرو و بکر. اطلاق شیوعی و عام افرادی دارد. شما زید را در حالت جلوس اکرام میکنید یا در حالت قیام؟ این اطلاق افرادی میشود؟! میگویید دو فرد است؟! زید در حال قیام یک فرد است و زید در حال جلوس فرد دیگری است. میگویید یا نمیگویید؟! میگویید اطلاق احوالی دارد. یعنی وجود خارجی دو وجود نیست، هلال امروز و هلال فردا یک وجود است. مثل زید میماند. آن دیروز بود که نتوانستید آن را ببینید. امروز و فردا دو حال برای یک وجود است. نه اینکه دو فرد برای یک کلی باشد.
شاگرد: وقتی هلال بدر شد شما میفرمایید این همان است؟
استاد: ببینید قید تسمیه هلال موقعیت خاص است. معنای آن این نیست که چون قید آن موقعیت خاصی است پس فرد میشود. در جنین شما میگویید علقه و مضغه. اینکه خیلی روشنتر است. مضغه، علقه است؟ نه، چون مضغه غیر علقه است، پس دو فرد است؟! من عرض میکنم که تفرد به وجود است. این علقه بعد از اینکه مضغه شد، یک وجود است که دو حال دارد. نه دو وجود. ولو دو تسمیه باشد. مثل بدر و هلال است، ممکن نیست شما به مضغه، علقه بگویید. ولی میگویید دو فرد جنین است؟! یک وجود است چون تفرد برای وجود است. اینجا یک وجود است. در مانحن فیه که مثلاً هلال ماه مبارک شروع میشود، ما با یک وجود مواجه هستیم. حالا این آثار دارد که بعداً میبینیم.
شاگرد: این وجود قمر است یا هلال است؟
استاد: وجودش قمر است اما برای مقاطع مختلف آن تسمیه مختلفی داریم. لازمه تسمیه مختلف تفرد او نیست. مثل زید. برای زید در حال جلوس یک اسم بگذارید و به او الف بگویید. به همین زید در حالت قیام ب بگویید. دو تسمیه است ولی به این معنا نیست که دو فرد هستند. دو حال مسمی هستند اما علی ای حال عام افرادی نیست، بلکه عام احوالی است. برای جنین هم همینطور است. من میخواهم چه کار کنم؟ فرد متعارف را فعلاً کنار ببرم. یعنی در فقه نگویید که اطلاقات ناظر به افراد متعارف است. ما در اینجا افراد نداریم. بلکه یک وجود است که حالات دارد.
شاگرد: در ماههای مختلف هم همان فرد است.
استاد: ماه بعد دور جدیدی است. مثل زید و پسرش است. زید و پسر او دو فرد هستند. دو وجود هستند. دوری است که از نظر وجود ممتاز از دور قبل است. دور قبل یک وجود بود و دور بعد وجود دوم است. و لذا دو فرد است.
برو به 0:43:56
شاگرد٢: با اینکه همان ماه است اما چرا دور جدید موجب فرد جدید میشود؟
استاد: چون ماه میزان نیست.
شاگرد: چون عرف میگوید این برای این ماه است و آن برای آن ماه است. حالا نسبت به شب هم همین را میگوید. شما میگویید این جنین وقتی علقه و مضغه بود و تا زمانیکه پیر میشود همان است. با اینکه ادوار مختلفی از آن گذشته ولی کما کان میگویید این همان است. ولی در ماه میگویید این هلال فرد دیگری از هلال ماه قبل است. ادوار آن را باعث تعدد میدانید و عرفا میگویید. و الا به لحاظ منطقی که فرد جدید نیست.
استاد: دور فرد جدید است.
شاگرد: شب هم فرد جدیدی است
استاد: بله، من یک مثال سادهای برای شما بزنم. سنگی از نقطه الف به نقطه ب میرود. به نصف حرکت میرسد. از ده سانت به نقطه پنج سانتی رسیده. وجود حرکت این سنگ در نصف اول با وجود حرکت این سنگ در نصف دوم یک وجود است یا دو وجود است؟ دو وجود است. سنگ یک وجود است یا دو وجود؟
شاگرد: سنگ بله اما حرکت دو وجود است.
استاد: صحبت در همین است. وقتی شما میگویید دور قبلی ماه، آن دور یک وجودی ممتاز دارد که با دور دوم دو وجود است.
شاگرد: شب هم همینطور است. شب اول یک وجود است و شب دوم هم وجود دوم است. ما یک ماه بیشتر نداریم اما به لحاظ هر شهری شما به آن یک فرد میگویید. ما میگوییم خب عرف به لحاظ شبها هم فرد مختلف میگوید.
استاد: اگر بگوید که ما حرفی نداریم. ببینید حرکت ماه در قطعه خاص خود در دیشب غیر از حرکت ماه در قطعه دوم خود –از دیشب تا امروز- است. اما اگر ادامه حرکت قبلی را بگیرید دوئیت نیست. یعنی یک هلال است که جلو میآید. بله، از دیشب تا امشب دو وجود است. ولی اگر شما از اصل شروع هلال در نظر بگیرید که دو تا نیست.
شاگرد: نسبت به ماه دوم هم دو وجود نیست. یک مسیر است که همیشه میرود.
استاد: نه، دور به نقطه آغازین بر میگردد. اینجا را شما تعیین میکنید. دور چیست؟ نقطهای است که به همان نقطهای که بود برمیگردد. یعنی تکوینا و با قطع نظر از تسمیه شما اگر انسانی هم خلق نشده بود و زبانی هم خلق نشده بود، این دور بود. تسمیه برای نیاز ما است. اما دور زدن مراحل دارد. لذا گفتم ما باشیم یا نباشم، سنگی که در نصف اول میرود و به نصف دوم میرود؛ وجود حرکت در نصف اول با وجود حرکت در نصف دوم دو وجود است. اما اگر همین حرکت را در نظر بگیرید و سنگ را ملاحظه کنید که از یک نقطه شروع کرده و به نقطه بعدی میآید، این حرکت نسبت به سنگ یک حرکت متصل الی الغایه است؟ یا چند حرکت است؟ یکی است. وقتی قطعات را جدا کنید، وجودهای متعدد میشود. آن جایی که تکوینا جدا شد، شما یک حد فاصلی برای جدا کردن دارید. مثل نقطه نصف. نقطه نصف، نصف اول حرکت را از نصف دوم آن تکوینا جدا میکند. میگوید که این وجود غیر از وجود نصف دوم است. اما این نقطه نمیگوید که سنگ دو وجود است.
شما اگر سنگ متحرک را از نقطه الف با ب در نظر بگیرید، آن سنگ متحرک چند وجود است؟ یک وجود است. خب حالا دور میزند. میگویید یک ماه است که در یک سال دوازده دور زده است. آن یک ماه را که در نظر بگیرید همه آنها حرکت یک ماه میشود. اما وقتی آن قطعات با نقطه ها جدا شد، وجود آن جدا میشود. لذا اگر شما از نقطه شروع حرکت ماه تا پایان سال همه را در نظر بگیرید، دوباره میتوانید بگویید یک ماه است که یکساله حرکت کرده. مشکلی ندارد. آن چیزی که ما الآن میخواهیم بگوییم تسمیه یک ماه بهعنوان یک جنین، قطعهای است که در آن، دوری تکوینی است. در این دور تکوینی شما یک فرد از هلال دارید که دارد متکامل میشود. بدر میشود و دوباره «عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديم[8]».
شاگرد: عرف هلال شب اول و هلال شب بیست و هفتم را یک هلال نمیبیند.
استاد: معلوم است که یک هلال نمیبیند. شما باید بهصورت مضغه و علقه ببینید.
شاگرد: شما میگویید که یک هلال است.
استاد: من نمیگویم یک هلال است. میگویم ما عموم افرادی نداریم. اگر اصول نخوانده بودیم میگفتیم که اصطلاحات در ذهن ما مبهم است. شما که سالها این را گفته اید. هلال شب اول، شب دوم، شب سوم ماه مبارک، عامش عموم احوالی است یا افرادی؟ شما بگویید.
شاگرد٢: اگر روز را نقطه تکوینی بگیریم، این روز که بین دیشب و امشب فاصل میشود…
استاد: روی کره زمین که یک جا روز است و یک جا شب است. روز و شب برای ما است.
شاگرد٣: میزان حرکت است. اگر حرکت در یک دور ماه آن را تکوینی میکند در حرکت در یک درجه نیز یک حرکت است.
استاد: ببنید دور تقطیع تکوینی است. اما رفتن در مسیر یک خط را به دلخواه تقطیع میکنیم. این خیلی روشن است. من که نقطه نصف را در نظر گرفتم میتوانستم ثلث را هم در نظر بگیرم. اما دور را من نباید در نظر بگیرم. «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ[9]». این عده عام افرادی است. «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ». این عده است و عام افرادی است. شهور، محرم، صفر. عرض من این است. چرا؟ این عده، مقوم یک امر تکوینی است که به خواست ما نیست. اما در یک دور میرود تا به یک جایی برسد. من میگویم ثلث راه را رفت. یک درجه رفت، یک رادیان رفت، یک گراد رفت. من اینها را میگویم. اینها به تقطیع من است. در اینها کار تکوینی نشده است. خب بله، وجودهای حرکت با هم فرق دارند. ما هم قبول داریم. اما آن چه که تکوینا برای قطعات حرکت فرد درست کرده؛ ماه را جدا نکرده اما برای قطعات حرکت، تکوینا وجود را جدا کرده. این در دائره و در دور است. اینجا است که عرض میکنم عدة الشهور عام افرادی است، چون وجوداتی داریم که در مسیر هستند.
برو به 0:52:16
شاگرد: اگر اطلاق احوالی درست شد چه نتیجه ای میدهد؟
استاد: بعداً اطلاق احوالی فوائدی دارد. ما میدانیم که قطعاً یک چیزی شروع به رشد کرده. به فرد که یقین داریم. صحبت سر این است که بعداً میخواهیم ببینیم لحظهای که آن میخواهد موضوع حکم شرعی شود کدام است. سر و کار ما با چند فرد نیست که بگوییم آن بیرون است. قطعاً سر و کار ما با یک فرد است. فقط میماند که شما کِی میخواهید آن را داخل کنید. بعداً عرض میکنم. تفاوت میکند. افراد که شد بهراحتی میگوید که آن فرد بیرون است.
شاگرد: حال غیر متعارف هم بیرون است.
استاد: از کجا؟ باید شما اطلاق را ببرید. وقتی میگویند زید را اکرام کن، شما میگویید زید در حمام که خلاف متعارف است. اگر در حمام او را دیدید میگویید که اطلاق احوالی آن جا را نمیگیرد. چرا نمیگیرد؟ دفع اطلاق احوالی در تعارف سختتر از اطلاق افرادی است. در اطلاق افرادی بهراحتی میگوییم که فرد غیر متعارف است و بیرون است. اما در اطلاق احوالی میگوییم زید را اکرام کن. میگویید در حال متعارف او را اکرام کن. چه کسی گفته؟! اطلاق احوالی میگوید هر جا که او را دیدید اکرام کنید. تفاوت میکند.
شاگرد: ثلث و ربع هم تکوین دارد. اصلاً آن به آن تکوین دارد.
استاد: شما به مقنع صدوق مراجعه کنید. روایتی هست که میفرماید:
قال أبو عبد الله- عليه السلام-: قد يكون الهلال لليلة و ثلث، و ليلة و نصف، و ليلة و ثلثين، و لليلتين إلا شيء و هو لليلة[10]
تا این اندازه روایت داریم. البته این روایت مرسله است که فقط در مقنع است. ما بعداً مفصل از آن استفاده میکنیم. یعنی حتی در نصوص این جور عباراتی داریم. عباراتی مانند لیلة و ثلث، حتی لیلتین. یعنی حتی حضرت بین آن را قرار میدهند که استفاده از آن را بعداً میرسیم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: تسمیه هلال، قابلیة الهلال للرویه، اطلاق احوالی در هلال، عموم افرادی در هلال،
[1] چند نکته مهم درباره رویت هلال،ص ١٣
[2] همان 14
[3] شاگرد: مقصود ایشان از تولد، خروج از مقارنه نیست.
استاد: نه، خروج از تحتالشعاع است. صرف خروج از مقارنت منظور نیست. منظور همان خروج از تحتالشعاع است که حرف دیگری رد میکنند.
[4] همان١۵
[5] روایت در مصدر این گونه است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَابَ الْهِلَالُ قَبْلَ الشَّفَقِ فَهُوَ لِلَيْلَتِهِ وَ إِذَا غَابَ بَعْدَ الشَّفَقِ فَهُوَ لِلَيْلَتَيْنِ. الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج4 ؛ ص78
[6] https://almabahes.bahjat.ir/10932/#_ftnref12
[7] الحج۵
[8] یس ٣٩
[9] التوبه ٣۶
[10] المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 184
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 378؛ ما رواهالصدوق في المحكي عن مقنعه مرسلا عن أبي عبد الله عليه السلام «قد يكون الهلال لليلة و ثلث، و ليلة و نصف، و ليلة و ثلثين، و ليلتين، و لا يكون و هو لليلة»