مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 96
موضوع: اصول فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
«و افتراق هذا عن الطريق الثاني، في لزوم التجوّز في الأوّل في المستعمل في الجامع، دونه على هذا النحو؛ فإنّ إطلاق الصلاة على صلاة الصبح و المغرب، كإطلاق الإنسان على العالم و الجاهل.
مع أنّ الاستعمال في الجامع في مثل «الصلاة عمود الدين» كاستعمالها في مقام التقسيم مع القرينة- لا يضرّ بكون الوضع لما تحت الجامع من أصناف الصلوات المأمور بكلّ صنف منها، صنف من المكلّفين، بدون أخذ حيثيّة الصدور في المسمّى المأمور به، مع أنّ الوضع لكلّ من العامّ و الخاصّ، معقول؛ فيوضع اللفظ لمعرفيّة الجامع بما أنّه معرّف لإضافة و لنفس الجامع. و الاشتراك المنفيّ ما كان بين الأصناف و فيها، لا بين الجامع و الأصناف»[1].
استاد: «و افتراق هذا عن الطريق الثاني، في لزوم التجوّز في الأوّل في المستعمل في الجامع» راه اول و دوم و سوم. راه سوم با راه دوم چه فرقی دارد که فرمودند «غریب»؟ میفرمایند تفاوت آن در یک مطلب ظریف است و آن مطلب این است که در طریق ثانی، وضعْ عام، موضوعٌلهْ خاص است. خب حالا که موضوعٌله که خاص است، اگر در وقت استعمال، لفظ موضوع را در همان عام و جامع استعمال کردید، مجاز میشود چون موضوعٌلَه نیست؛ بلکه استعمال لفظ در غیر ماوُضِعَله است.
امّا در طریق سوم، چون وضعْ عام، موضوعٌلهْ عام بود، اگر در خاص استعمال بکنید، از باب اطلاق است؛ بر خاص اطلاق کردید در حالیکه موضوعٌلهْ عام است. و از طرفی در عام هم که استعمال بکنید، استعمال در خودش است. بله، اگر استعمال در خاص بِخُصوصِه بکنید، آن وقت بنابر طریق ثالث، مجاز میشود. این مطلب روشن است.
می فرمایند جدا شدن این راه سوم از راه دوم به چه چیزی است؟ در این است که مجاز گویی لازم میآید «فی الأوّل» یعنی در طریق ثانی. «فی لزوم التجوّز فی الأوّل» که طریق دوم بود «فی المستعمل فی الجامع»، چون در طریق دوم موضوعٌلهْ خاص بود، اگر در جامع استعمال بکنیم مجاز گفتهایم؛ این مطلب واضحی است، چون مستعلٌفیه عامّ نبود و شما در غیرماوُضِعَلَه استعمال کردهاید، «دونه على هذا النحو». «هذا النحو» یعنی طریق سوم. «دونه» یعنی «دون لزوم التجوّز علی هذا النحو»، مجاز گویی لازم نمیآید بر این نحو؛ که این نحو چه است؟ طریق سوم بود، که وضعْ عام و موضوعٌلهْ هم عام بود، چون موضوعٌله جامع بود، عامّ بود، استعمال در آن، مجاز گوئی نبود.
«فإنّ إطلاق الصلاة على صلاة الصبح و المغرب» بنابر طریق سوم که وضعْ عام، موضوعٌلهْ عام بود «كإطلاق الإنسان على العالم و الجاهل» بر صلات مسافر، بر صلات حاضر، همه اینها حقیقت است. چطور اطلاق انسان بر عالم و جاهل حقیقت است، در سومی هم همچنین است؛ امّا در طریق دوم اینگونه نیست.
شاگرد: اگر بحث بین استعمال و اطلاق است، چرا ما در طریق دوم حق «اطلاق» نداشته باشیم؟ استعمال در ماوُضِعَلَه نیست ولی حق اطلاق که داریم.
استاد: اطلاق بر جامع؟
شاگرد: بله.
استاد: چرا حق اطلاق داشته باشیم؟ چون موضوعٌلهْ صلات مسافر است، صلات مسافر را بر نماز مطلق، اطلاق بکنیم؟! نمیشود. این طرفِ آن میشود، یعنی یک عامّ را اطلاق کنیم بر خاصّ و مثلاً بگویم «جائنی انسانٌ». امّا اینکه بخواهم بگویم انسان حیوان ناطق است، و برای این مقصود اسم خاصّ را ببرم و بگویم شاعر حیوان ناطق است. این خلاف طبیعت است. نمیشود بگویم شاعر را بر انسان اطلاق کردم.
البته در خطوط اصلیّه، متاسفانه آن متونی را که من دارم از آن عبارت ذیل صفحه ١١٠، «و ممّا ذکرناه فی المقام» تا این «فتدبّر» که پایین صفحه ١١٣ است، من خط اصلیِ ایشان را ندارم. اینها ملحقات و ضمیمه بوده؛ که باید شماره ٣ به آن بزنند؛ لکن الان آن شماره ۳ نیست، در این برگههایی که من دارم، نیست. اینجا این «مع» یک چیزی برایش پیش آمده؛ که حالا من این «مع» را تا پایین صفحه میخوانم، بعد ببینیم چه میشود. اینکه جای دقیق این عبارت «مع» در کجا بوده است، مشخص نیست. در این دفتر دویست برگی، ایشان که استنساخ میفرمودند، اول طریق ثالث را نگفتند، «و أمّا الطریق الثالث» را بعد از این «مع» و ذیل بعدیِ آن آوردهاند؛ یعنی این عبارت «مع أنّ الاستعمال» در آن دفتر اصلی، بعد از صفحه ١١٢، سطر سوم، بعد از «و سیأتی ما یوضح المقام» قرار داشته است؛ یعنی به دنبال خود طریق ثانی بوده است، ولی بعد از آن تذکر دادهاند و فرمودند از «مع أنّ» تا «فتدبّر» مربوط به صفحه ٩١ است. در صفحه ٩١ هم بعد از اینکه طریق ثالث تمام شده است، گفتند حالا «مع أنّ». پس اینجا یک چیزی شده که اول که استنساخ کردهاند «مع» جلو بوده است، در این دفتر دویست برگی جلو آورده اند. بعد تذکر داده اند که این غلط استنساخ شده، شما آن را بعد بیاورید. ما در این دفتر دویست برگی دستخطی از حاج آقا هم نداریم که تأیید یا رد کرده باشند. فعلاً ما هستیم و این فضا. اصل خط را ندارم که ببینم این «مع» به کجا خورده است. ایشان که بعداً تذکر دادهاند، آیا در مرتبه اول درست رفتار کرده بودند یا در مرتبه دوم؟! در مرتبه اول «مع» را در جای خودش نوشته بودند یا بعداً که گفتند جای آن را عوض بکنید؟ حالا این مطالب در ذهن شما باشد و با این پیش فرض به سراغ عبارت میرویم تا ببینیم مناسبت آن با کدام حالت است.
شاگرد: این افتراق را برای این مطرح کردند که بگویند یک اشکالی به طریق ثانی است یا فقط صرف بیان افتراق است؟
استاد: در عبارت «مع أنّ»؟
شاگرد: نه. در عبارت «و افتراق هذا عن الطریق الثانی». با این عبارت ایشان میخواهند یک اشکالی را به طریق ثانی بیان بکنند؟
استاد: نه. آن عبارت صرفاً تفاوت دو راه است. فرمودند سه راه است. راه اول و دوم و سوم. خب شما میفرمایید طریق دوم و سوم چه فرقی کردند؟ میگویند فرق آنها این است که استعمال یکی مجازی است و استعمال دیگری حقیقی است. تا اینجا هم دنباله همان طریق ثالث است.
شاگرد: صفحه ١١١ آنجا که میفرمایند: «أنّ الطریق إلی الوضع للصحیح بنحوٍ لا یمکن»، این «بنحو» در واقع وصف این سه تا طریق است یا قید آن است؟ یعنی ما یک گونه ای ترسیم میکنیم که نشود در آن اطلاق گرفت یا اینکه این سه تا طریق، سه تا طریقی است که مطرح شده است و نمیشود از آن …
استاد: این «بنحو لا یمکن» از آن مواردی است که در دفتر دویست برگی اضافه شده است. در این سه تا طریق، اینگونه است که جامع صحیح به نحوی است که میخواهیم برائت را تصحیح بکنیم، که مشهور گفتهاند. امّا علیایّحال اطلاق، تصحیح نمیشود. این را بعداً اضافه کرده اند.
و لذا میبینید الان تذکر دادهاند که اطلاق جاری نمیشود و اشکال هم کردهاند، آن اولِ بحث یک امیدی بوده که چه بسا بتوانیم با سه تا طریق، یک راهی پیدا بکنیم که اطلاق هم درست بشود؛ امّا بعداً که ممکن نشده اشکال به هیچ وجه برطرف بشود، همان ابتدا در دفتر دویست برگی، اضافه کردهاند «بنحو»، که برائت میشود، امّا اطلاق نمیشود.
از اینجا ایشان دو سه تا نکته را پشت سر هم میفرمایند. «مع أنّ الاستعمال في الجامع في مثل الصلاة عمود الدين»، الان این «الصلاة عمود الدین»، یعنی نماز ظهر، عصر، مسافر، حاضر، مریض، کدام؟ یعنی نماز و همان جامع. به طور قطع در این عبارت، صلات در چه چیزی استعمال شده است؟ در جامع؛ و منظور هم اعمّ از صلات صحیح و فاسد نیست. شما وقتی میگویید «الصلاة عمود الدین» یعنی نمازهای باطل هم عمود دین است!!! اگر نمازهای باطل هم عمود دین است پس چرا باید دوباره بخوانند؟ چیزی که عمود است باید خیمه را به پا نگه بدارد، پس معلوم میشود مقصود، نمازهای باطل نیست. این را میخواهم توضیح بدهم برای اینکه استعمال در جامع شده است.
برو به 0:08:57
«كاستعمالها في مقام التقسيم». مقام تقسیم هم همین گونه است. وقتی میگویید «الصلاة تنقسم إلی صلاة المسافر و الحاضر»، این «الصلاة» که اول گفتید، مستعملٌفیه آن چه است؟ مَقسَمها همیشه جامع هستند و استعمال لفظ در جامع است، «مع القرينة».
قبل از «کاستعمالها» و «مع القرینة» دو تا خط تیره گذاشتهاند. محتمل هست این عبارت «مع القرینة» به «فی مقام التقسیم مع القرینة» بخورد، امّا «فی مقام التقسیم مع القرینة» آن خیلی مهم نیست. خب معلوم است وقتی میخواهند تقسیم بکنند، قرینه موجود است، دیگر «مع القرینة» نمیخواهد. به ذهنِ من، اَولی این است که این خط فاصله قبل از «مع» بیاید و عبارت را اینگونه نوشتهام «مع أن الاستعمال فی الجامع فی مثل الصلاة عمود الدین کاستعمالها فی مقام التقسیم_ مع القرینة» یعنی «استعمال فی الجامع مع القرینة»، این عبارت «مع القرینة» به اصل استعمال میخورد. استعمالی که اول بود. «مع أن الاستعمال فی الجامع مع القرینة لا یضرّ بکون الوضع». انسان خیال میکند الان این «مع» به طریق دوم أنسب است، نه اینکه بعد از طریق سوم بیاوریم. ابتدا هم در دفتر، بعد از طریق دوم آمده است، امّا بعد تذکر دادهاند که این «مع» را بعد از «الطریق الثالث» ببرید.
علی ای حال معنای عبارت روشن است و مشکلی هم نداریم، ولی جایِ آن را دقیقاً نمیدانیم کجاست، چون خط اصلی را متاسّفانه نداریم. این احتمال دور نیست که جای «مع» بعد از طریق دوم باشد. استعمال مع القرینة «لا یضرّ بکون الوضع لما تحت الجامع من أصناف الصلوات المأمور بکلّ صنف منها، صنف من المکلّفین، بدون أخذ حیثیّة الصدور فی المسمّی المأمور به». «لا یضرّ» یعنی چه؟ یعنی بر اساس مبنای دوم هم که ما گفتیم وضعْ عامّ، امّا گفتیم موضوعٌلَهْ خاص، شما گفتید اگر در جامع استعمال بکنید مجاز میشود. قبل از اینکه مسأله مجازیّت را بگوییم، میخواهیم ببینیم آیا در طریق دوم -چون وضعْ عامّ بود و موضوعٌله هم خاص- جلوی ما را میگیرد که «فلا یجوز استعمال الصلاة فی الجامع»، میفرمایند مانعی ندارد. وضعْ عام، موضوع لهْ خاص، امّا «نستعمل الصلاة» در آن عامّ و در آن جامع «مع القرینة». به عبارت دیگر، خود طریق ثانیْ رادع نیست از اینکه ما بتوانیم آن را در جامع استعمال بکنیم «مع القرینة». بله، فقط بعد از «و افتراق هذا» میگویید مجاز است. حالا نمیدانم آیا حاج آقا این عبارت «مع أنّ» را به خاطر این مناسبت بعد از «و افتراق» آوردهاند؟ چگونه بوده؟ نمیدانم.
شاگرد: البته جای آن بد نیست.
استاد: بله، من هم ابتدا که خواندم یک مقداری خلجان در ذهنم آمد که آیا دوباره به طریق ثانی برگشتهاند و دارند طریق ثانی را توضیح میدهند؟ ما که از طریق ثانی رد شدیم و طریق ثالث را هم گفتیم، فرق این دو را هم گفتیم، لذا آمدم نگاه کردم. و إلاّ با اینکه گاهی سوال در ذهنم هست، دیگر با آن حالت تنبلیای هم که هست، اینگونه نیست که دائماً به عبارات ایشان مراجعه بکنم. البته خیلی لازم است که دائِم به عبارات ایشان مراجعه بکنم، امّا خب گاهی دیگر نمیشود. امّا چون دیدم این مطلب خیلی در ذهنم صاف نیست، آمدم و مراجعه کردم. دیدم اول این عبارت را در آنجا نوشته بودهاند، بعد تذکر دادهاند و جای آن را عوض کردهاند، یعنی ابتدائاً بعد از این عبارت «بالجزئیّة الإضافیّة المذکورة» باید بیاید و بلکه بعد از آن «إنشاءأالله تعالی» در نسخه اوّلی. چون عرض کردم که «یمکن أن یقال» در دفتر دویست برگی آمده است، ولی به فرمایش شما که فرمودید جای آن بد نیست، یعنی مطلب خود ایشان مبهم نیست و ما را سرگردان در محتوای خود جمله نمیکند. به این شکل که الآن ندانیم «مع أنّ»، چه چیزی را بخواهد بگوید.
شاگرد: چون بحث استعمال در جامع را در اینجا مطرح کردهاند، کسی ممکن است به ذهنش بیاید که پس استعمال در جامع در طریق ثانی، نتواند تجوّز هم باشد، یا اینکه ما استعمال در جامع داریم، دلیل بشود…
شاگرد٢: اینکه خودشان گفتند تجوّز.
شاگرد: نه. بحث بر سر این است که تجوّز هم نباشد به خاطر اینکه غلط باشد، اگر بخواهیم این را قائل بشویم.
استاد: از این مطلبی که شما فرمودید جواب نمیدهند. الان همین چیزی را که شما میگویید، این عبارتْ جوابش نیست؛ فقط میگویند «مع القرینة». شما باید بگویید قرینهای باشد که بتواند مجازیّت را بیاورد. این را توضیح بدهید؛ و إلاّ اگر بگویید «استعمال مع القرینة لا یضرّ»، بسیار خب، این تازه شد همان مجازیّت؛ که در آن تفاوت طریق دوم و سوم گفتند.
شاگرد: مشکلی سر مجازیّت ندارم. این بحث استعمال در جامع که مطرح میشود، کسی ممکن است کسی به ذهنش بیاید که اصلاً وجود استعمال در جامع، دلیل است بر اینکه آن وضع به طریق ثانی نمیتواند باشد؛ یعنی ممکن است این به ذهن کسی بیاید. ایشان میخواهند بگویند نه، این ضرر نمیرساند.
استاد: یعنی میخواهید بفرمایید ممکن است به ذهن کسی بیاید که از اینکه ما استعمال در جامع میکنیم و جامع هم عامّ است، پس کشف میکنیم طریق ثانی درست نیست.
شاگرد: وضعْ نمیتواند به آن شکل باشد.
استاد: بله. ایشان هم جواب میدهند.
شاگرد٢: … ایشان همین سوال را کردند. که آیا نقصی به طریق دوم هست؟ که آن «مع أن الاستعمال» جواب آن میشود.
استاد: بله، نقصی به طریق دوم نیست.
شاگرد٢: که تجوّز در آن باشد.
استاد: بله؛ خب آن وقت به دنبال تجوّز، این «مع» خوب میشود. «مع أن الاستعمال فی الجامع لا یضرّ».
شاگرد: حالا بالاخره تاکید میکنند بر روی اینکه «مع القرینة» است در آنجا؛ برای جواب از آن قضیه. و اگر «مع القرینة» نباشد، کار خراب میشود. بعد با کمک همان، میخ این را میکوبند و میفرمایند «لا یضرّ».
برو به 0:15:45
استاد: علی ایّ حال هم مقصود روشن است و هم جای آن به همان نحوی که شما میفرمایید، مناسبت دارد.
شاگرد: «مع القرینة» هم به نظرم کار خوبی است که …. .
استاد: خط فاصله را جلو ببریم. اینکه خط فاصله را بعد گذاشتند، انسان خیال میکند مرجوح باشد. ولو باز من بر روی حرف آنها هم فکر کردهام، وجه دارد که خط «مع القرینة»، خط فاصله …
شاگرد٢: ….
استاد: بله. ولی وجهی هست که مرجوح است؛ یعنی همین اندازه میگوییم که غلط نیست.
شاگرد: یکی از چیزهایی که اساس استدلال ایشان است، همین «مع القرینة» است.
شاگرد٢: اگر آن نباشد، آن وقت «لا یضرّ» درست نیست. چون فقط با قرینه است که شما میتوانید در آن معنای جامع استعمال بکنید؛ و الاّ یا مجاز میشود و یا اینکه غلط میشود.
شاگرد: بله دیگر. یا باید بگوییم غلط است یا بگوییم اصلاً وضع برای جامع بوده و «لما تحت الجامع» نمیتواند باشد. اگر بدون قرینه در آن استعمال بشود و استعمال آن هم درست باشد … .
استاد: نمیگویند درست است. میگویند «لا یضرّ».
شاگرد: نه. ما میدانیم که استعمال شده است. این یک واقعیّت خارجی است.
استاد: ولی کاری نداریم به اینکه استعمال در جامع، چه چیزی است. «لا یضرّ» به آن وضعی که مختار راه دوم است.
شاگرد: چرا «لا یضرّ»؟ به خاطر اینکه استعمال در جامع، اینگونه نبوده که بدون قرینه باشد. اولاً درست است به خاطر اینکه واقعیّت خارجی دارد. ثانیاً اینکه وقتی استعمال شده، قرینه داشتیم. اگر بدون قرینه استعمال شده بود، باید میگفتیم که موضوعٌله آن، همان جامع است .
استاد: اینکه نفی «مع القرینة» بعدش باشد، این نفی نفسی دارد. نفی نفسی آن به چه است؟ به این است که وقتی میگویید «فی مقام التقسیم»، دیگر دو تا قرینه که نمیخواهیم. معلوم است که مقسم چه است. لذا «مع القرینة» برای اوّلی خوب است، «اصل الاستعمال»؛ و إلاّ «کاستعمالها فی مقام التقسیم» خودش عین قرینه است، بعد دوباره بگوییم «مع القرینة»! قرینهای بر روی قرینه که اصلاً نیاز نیست. ولی خب حالا آنگونه به ذهنشان بوده، که حالا یا ممکن است آن کسی که تایپ میکرده، این را بعد برده یا اگر هم آنهایی که ویراستاری دقیق میفرمودهاند -که حالا من خوب در جریان کارشان نبودهام در آن زمان، چون دو سه مرحله طی کرد، این برای مرحله نهایی کار بود که من در جریان آن نبودم؛ مرحله نهایی آن را خبر نداشتم که چه کار کردند- انسان خیال میکند خط تیره، قبل از «مع» باشد و اولویّت واضحه دارد.
«مع أنّ الاستعمال في الجامع لا یضرّ بکون الوضع» به طریق دوم باشد. چگونه؟ وضع شده باشد «لما»، نه خود جامع که موضوعٌلَه هم عامّ بشود؛ بلکه «لما تحت الجامع». موضوعٌله، خاص اضافی شده است. «من أصناف الصلوات المأمور بکلّ صنف منها، صنف من المکلّفین».
داشتم عرض میکردم چند صفحه ای از خط اصلی دفترها هستند که پیش من نیست؛ ولی دفتر دویست برگی را دارم. وقتی که دفتر دویست برگی را استنساخ میکردهاند، این بخش «مع» را در صفحه ٩٠ دفتر دویست برگی آورده اند. بعد تذکر دادهاند که اشتباه شده و این مطلب، دنباله صفحه ٩١ است. الان داشتیم بر سر این مطلب بحث میکردیم که این «مع أنّ»، آن چیزی که اول نوشته اند درست بوده یا دوم؟ که آقایان هم وجوهی را فرمودند و بحث ها بر سر این بود.
«مع أنّ الاستعمال»، در دفتر دویست برگی، این «مع» بعد از صفحه ١١٢، سطر سوم، «إن شاء الله تعالی» آمده است، اول این «مع» بعد از آن آمده بوده است. بعد تذکر دادند و فرمودند که اشتباه شده، از اینجا بردارید و ببرید در جایی که الان در کتاب هست. لذا اگر یک سوالاتی از عبارت در ذهن شریفتان بیاید، توجه به این مطلب داشته باشید که اول، جای آن اینگونه بوده است و بعداً تغییر دادهاند. چه بسا انسان بعداً در مآل بگوید همان جا، جایش خوب بوده است. حالا نسخه اولیّه در دست من نیست. اگر آن نسخه اولیّه بود، خیلی زودتر میتوانستیم قضاوت بکنیم.
شاگرد: میخواهید ….
استاد: که باشد یا نباشد؟ بله. مانعی ندارد. حالا من تا بعد از ظهر بگردم. چه بسا در آن فایل های اسکن شده باشد. اصلاً یادم نبود. البته این را هم صبح دیدم. مظنّه آن هم بود، امّا یادم رفت که نگاه بکنم. چون یک عدّهای از فایلهایِ اسکن شده از اینها هست. حالا ببینیم اگر در فایلهای اسکن شده هست که چه بهتر. علی ایّ حال این مطلبی که گفته شد، در ذهن شریف شما باشد.
«لا يضرّ» استعمال در جامع، مثل مقام تقسیم، مثل «الصلاة عمود الدین» که یک وصف برای اصل کلّی است، «لا یضرّ» به قسم دوم که چه بشود؟ که موضوعٌله خاص اضافی است، حتماً ممتنع الاستعمال در عامّ بشود، «مع القرینة» اشکال ندارد. «لایضرّ بکون الوضع للخاص الإضافی»؛
یک مطلب دیگری را هم عرض کردم. خط فاصله بعد از «مع القرینة» است. الان صحبت شد که این خط فاصله را قبل از «مع القرینة» بیاوریم. استعمال در جامع، استعمالْ «مع القرینة». این «مع القرینة» به استعمال میخورد؛ نه اینکه بخورد به «استعمالها فی مقام التقسیم». چرا که خود «فی مقام التقسیم» قرینه هست.
«لا یضرّ بكون الوضع لما تحت الجامع من أصناف الصلوات المأمور بكلّ صنف منها»، «منها» یعنی «من الصلوات»، «صنف من المكلّفين»، نماز حاضر و … «بدون أخذ حيثيّة الصدور في المسمّى المأمور به». ما یک مامورٌبِه داریم و یک مسمّی. مأمورٌبِه را قبلاً فرمودند. امر به فرد میخورد یا به طبیعت؟ فرمودند: بینابین. امر به طبیعت میخورد، از حیث وجود و صدور. و لذا نمیشود که در مأمورٌبِه، حیثیث صدور را ملاحظه نکنیم. امّا در مقام تسمیه، در مقام وضع، وقتی که میخواهید صلات را برای مراتب صحیحه وضع بکنید، آنجا دیگر اشاره ای به وجود نبوده و حیثیّت صدور در آن ملحوظ نیست، لذا تذکر میدهند. چون کلمه مأمورٌبِه را آورده بودند، میفرمایند «من أصناف الصلوات المأمور بکلّ صنف منها صنف من المکلّفین»، ولی در مامور، امر به طبیعت میخورد از حیث وجود. امّا دیگر در تسمیه، کاری به «از حیث وجود» آن نداریم. امر به طبیعت میخورد «من حیث الوجود» امّا «بدون أخذ حيثيّة الصدور في المسمّى المأمور به». آن چیزی که مسمایِ مأمورٌبِه است، در آن دیگر حیثیّت وجود، ملاحظه نمیشود؛ بلکه محض همان طبیعت است.
برو به 0:23:20
شاگرد: چرا از حیثیّت وجود به حیثیّت صدور تعریف فرمودند؟
استاد: گفتیم منظور از صدور از فاعل، وجود خارجی آن است. یک جای دیگری هم قبلها فرموده بودند، بعداً هم دوباره به آن اشاره میکنند. حالا به محلّ آن که رسیدیم عرض میکنم. میدانید چرا این «بدون» را گفتند؟ چون کلمه «المأمور» آمده بود. فرمودند: «لا یضرّ بکون الوضع لما تحت الجامع من أصناف الصلوات المأمور». این کلمه مأمور را در تسمیه آوردند. بعد میگویند ما نمیخواهیم بگوییم امر به آن معنایی که به طبیعت میخورد به قید الوجود، در اینجا و در تسمیه هم به همین شکل است؛ یعنی صلات مسافر، طبیعت است به قید الوجود، نه. به قید الوجود برای امر بود. ما دیگر در تسمیه، کاری با صدور و وجود و ایجاد و… نداریم. «بدون أخذ حیثیّة الصدور فی المسمّی المأمور به». مسمایی که مأمورٌبِه است، در آن دیگر حیثیّت صدور نیست. ولو در آن وقتی که میخواهد مأمورٌبِه باشد، بله، محال است است که نفس الطبیعة را بخواهند. طبیعت از حیث وجود را میخواهند. قبلاً هم این مطلب را چند بار فرموده اند. این «مع» تمام شد. مطلب در این «مع» چه شد؟ فرمودند که ولو در طریق ثانی، موضوعٌلهْ خاص است، امّا استعمال در عامّ، غلط نیست، نهایتاً مجاز است. این «مع» اگر ابتدای سطر بود و ابتدای پاراگراف بود، مانعی نداشت؛ ولی خب… «مع أن الوضع لکلّ من العامّ و الخاصّ معقولٌ». باز این مطلب در ادامه مطلب طریق ثانی است. چون بعد از طریق ثالث آمده بود، میگویم سوالات در ذهن من آمد، حالا کم کم میبینیم. این «مع» را که خواندم، در ابتدا آن را به طریق ثانی و ثالث زدم. گفتم «مع أنّ الوضع لکلّ من العامّ»، طریق ثالث، «و الخاصّ»، طریق ثانی. اینگونه در ذهنم آمد.
شاگرد: ظاهر اولیه عبارت همین بود.
استاد: بله، من هم همین طور فهمیدم. بعد که جلوتر رفتم و برگشتم، دیدم که اصلاً منظور ایشان این نیست. این «مع» باز تتمیم طریق دوم است. میگویند در طریق دوم که وضعْ عامّ است و موضوع لهْ خاصّ است، وقتی وضعْ عام بود و موضوع لهْ خاص -در این فضای وضع- نمیتوانید صلات را در عام استعمال کنید؛ امّا منافات ندارد که دو تا وضع از طرف واضع صورت بگیرد. یکی وضع عامْ، موضوعٌلهْ خاص، که در این فضا، نمیتوانید در عام استعمال بکنید. یک وضع دیگر هم در کنار این صورت میدهد -نه اینکه طریق ثالث باشد؛ بلکه در همین طریق ثانی، دو تا وضع میکند- یکی وضعْ عام، موضوعٌلَهْ خاص، برای اینکه مراتب صحیح را برساند.
شاگرد: «کل من العام و الخاص معاً».
استاد: «معاً»، أحسنت! یعنی در طریق ثانی دو تا وضع صورت میگیرد. مراد ایشان این است. بعداً هم که جلوتر بروید و برگردید معلوم است که این است. لذا اینگونه بود که من به شک افتادم. مجبور شدم که با نسخه حاج آقا تطبیق بکنم. دیدم ایشان هم ابتدائاً دنباله طریق ثانی نوشته بودند و بعداً آن مطلب را بعد از طریق ثالث آورده اند. لذا مجموع اینها را که به خدمت شما گفتم، اگر شما هم بعداً تأمّل کنید، خوب است. علی ایّ حال مقصود ایشان این است.
«مع أنّ الوضع» یعنی میشد در طریق دوم دوتا وضع بکنیم؛ یکی وضعْ عام، موضوع لهْ خاص، برای تمام مراتب صحیح، تا جامع گیری درست بشود. از یک طرف دیگر، نیاز داریم که صلات را در جامع هم استعمال بکنیم؛ و چون نیاز داریم، دو تا وضع میکنیم. یک وضع برای عام و موضوعٌلهْ هم برای جامع و یک هم وضع برای خاصهای اضافی که طریق ثانی بود.
«مع أنّ الوضع لكلّ من العامّ» که جامع باشد «و الخاصّ» که خاصّ اضافی باشد؛ میفرمایند این «معقولٌ». جدا جدا وضع شود، دو تا وضع است، این که معقول است. این «معقولٌ» غیر از آن «معقولٌ»ی است که صفحه قبل فرمودند «و لمعقولیّة هذا القسم». آن معقولیّت یعنی اصل یک وضعی که وضعْ عام و موضوعٌٌلهْ خاص باشد. امّا اینجا میگویند معقول است که ما دو تا وضع بکنیم، دو تا نیاز داریم. میخواهیم بگوییم در یکی از اینها جامع برای مراتب صحیحه نداریم. وقتی جامع نداریم، چگونه توصّل میکنیم به این مراتب صحیحه و بگوییم وضعْ عام، موضوع لهْ خاص؟ مراتبی که جامعی برای آن نداریم. خب از طرف دیگر نیاز داریم در جامع استعمال بکنیم، خب پس یک بار دیگر هم برای جامع وضع میکنیم، پس مشترک لفظی میشود؛ امّا نه آن مشترک لفظی که کارش خراب بود؛ بلکه آن مشترک لفظیای که مشکل ندارد.
شاگرد: معقول بودن با واقع بودن، چگونه میشود؟ یعنی واقع هم هست؟ یعنی وقتی ما لفظ صلات را در نظر میگیریم، از لفظ صلات دو تا وضع در ذهن ما میآید؟ چون قبلاً خود ایشان در طریق دوم گفتند وضعْ عام، موضوع لهْ خاص، خلاف واقع است؛ یعنی وقتی ما لفظ صلات را در نظر میگیریم، دو تا چیز در ذهن ما میآید؟!
استاد: آن چیزی که گفتند «خلاف الواقع» در آن حوزه، خلاف الواقع است. در عین حال وقتی انسان، اصل مطالب و نحوه تنظیم آن را بداند سیرِ بحث برایش مشخص میشود. آن «خلاف الواقع» برای شماره چهار بود، در دفتر دویست برگی، درست هم بود. ولی اینهایی که الان داریم میخوانیم برای رتبه سوم است که در نسخه قبل از دفتر دویست برگی میباشد.
شاگرد: یعنی قبل از این «خلاف الواقع» بوده است؟
استاد: آنها را نوشته بودند. بعداً آن «خلاف الواقع» را در دفتر چهارم، زمانی که تدریس میکردند اضافه کردهاند.
شاگرد: پس «خلاف الواقع» به این هم میخورد؟
استاد: بله. امّا فعلاً بر اساس آن مبنای عدم خلاف واقع دارند صحبت میکنند. ولو اینکه آن، یک اشکالی بود، که در ذیل طریق ثالث، به آن اشکال کردند.
شاگرد: معقول هست ولی ممکن است که در آخر بگوییم خلاف الواقع است.
استاد: بله.
شاگرد٢: پس با این بیانی که شما فرمودید که «لکلّ من العام و الخاص» دو تا وضع باشد، الان جایگاه «أنّ الإستعمال» را روشن میکند؛ یعنی باید به همین جا بیاید؟ و هم اینکه خطی که قبل از «مع القرینة» کشیده بودند، در همان جایی که گذاشتهاند، درست است.
استاد: خب توضیح هم بدهید.
شاگرد٢: توضیح آن اینگونه است که ایشان میخواستند اصل استعمال در جامع را در اینجا بررسی بکنند. برای تبیین استعمال در جامع، دو تا راه حل ارائه میدهند؛ یکی اینکه استعمال در جامع، مجاز باشد و دیگری اینکه استعمال در جامع به نحو حقیقت باشد.
استاد: بله. اشتراک لفظی باشد. همین طور است.
شاگرد٢: خب وقتی که حقیقت شد، دیگر «مع القرینة» نمیخواهد.
استاد: میدانم، ولی خب این منافاتی ندارد که «فی مقام التقسیم» باشد.
شاگرد٢: عرض میکنم کلمه «مع القرینة» با وجود آن استعمال در جامع دیگر نیازی به آن نیست.
شاگرد٣: خب الان تقسیم نیاز دارد.
شاگرد۴: به هرحال برای توجیه آن یکی از دو توجیهاتشان لازم است.
استاد: دو تا «مع» است. این فرمایش شما آن وقتی بود که «مع» دوم، تتمه «مع» اول باشد و حال اینکه این دو تا «مع» در عرض هم هستند و دو تا بحث هستند.
شاگرد: … .
استاد: دو گونه مطلب است. الان خود شما خیلی توضیحِ خوبی دادید. «مع» دوم، اشتراک لفظی است بدون مجاز؛ دو تا وضع است. «مع» اول مجاز است.
شاگرد: پس باز هم ناظر به همان «الإستعمال فی الجامع» هست دیگر؟
استاد: بله. امّا نه اینکه عطف ادبی به آن باشد و تتمه آن باشد. لذا «لا یضرّ» خبر برای چه بود؟ خبر «أنّ» بود. ببینید، مطلب تمام شد. «أنّ» آمد، اسم آن هم آمد، خبر آن هم آمد. «مع» بعد، تتمیم آن نیست؛ بلکه در عرض آن است.
شاگرد: وقتی ما میخواهیم این حرف را بپذیریم، در واقع همان وضعْ عام، موضوعٌ لهْ عام را پذیرفتهایم. با بودن آن دیگر نیازی به وضعْ عام، موضوعٌلهْ خاص نداریم. اگر ما پذیرفتیم که یک وضع دومی میکنیم که آن وضع دوم فقط برای اشاره به آن قدر جامع است، خب این میشود همان وضعْ عام و با همین میتوانیم به خاصها هم اشاره بکنیم.
استاد: خیلی خب. ولی با آن حرف که مشکل ما حل نشده است. وضعْ عام، موضوعٌلهْ عام یعنی جامع. جامعی که همان عنوان محض بود، نمیتواند مراتب صحیحه را نشان بدهد.
برو به 0:31:38
شاگرد٢: لذا به درد بحث ما نمیخورد.
استاد: بله. ما مشکل داشتیم. این که «صحیح بما هو صحیح» جامع داشته باشد. و لذا با طریق دوم دو تا کار انجام دادیم؛ هم اینکه با وضعْ عام، موضوعٌ لهْ خاص، مراتب صحیح را سروسامان دادیم با اینکه جامع نداشت و هم اینکه یک عنوان جامعی داشتیم که صحت در آن نخوابیده بود و اعمّ بود. آن را هم با وضع دوم، سروسامان دادیم. الان توضیح این را هم میدهند.
«مع أنّ الوضع لكلّ من العامّ و الخاصّ، معقولٌ؛ فيوضع اللفظ» برای دو چیز. یکی «لمعرفيّة الجامع بما أنّه معرّف لإضافة» که طریق ثانی بود یعنی وضعْ عام، موضوعٌ لهْ خاص. جامع فقط معرّف بود و معرّف چه چیزی؟ «لإضافةٍ» یعنی مسافر، حاضر و اینها و یکی دیگر «یوضع لنفس الجامع». پس دوبار «یوضع»؛ «یوضع لمعرفیّة الجامع» برای خاصها و یکی هم برای نفس خود جامع. میگوییم خب اینکه اشتراک لفظی میشود؟ میگویند این اشتراک لفظی مانعی ندارد. این اشتراک لفظی، دو تاست و غیر از اشتراک لفظیای بود که در متن خودِ اصناف پدید میآمد، از وضعْ عام، موضوعٌلهْ خاص.
شاگرد: الان ما گفتیم برای حل این مشکل، أعمّی بشویم. در یک جایی صحیحی بشویم و یک جایی هم اعمی بشویم. چون این معنای جامع، الان مشترک بین مراتب صحیح و غلط هست؛ یعنی میتوانیم با همین لفظ جامع…
استاد: الان ما اعمّی هم نیستیم. اصلاً خود اعمّ هم باز به عنوان اعم، جامع گیریِ آن مشکل دارد. امّا در مورد اصل «الصلاة» کسی مشکل ندارد. وقتی در فضای فاسد و صحیح میرویم، آنجا به مشکل میخوردیم و گیر میکردیم.
شاگرد: آن جامعی را که ما الان راجع به وضع دوم انجام دادیم، صحیح است یا اعم است؟
استاد: هیچ کدام نیست.
شاگرد: پس چه چیزی است؟
استاد: صلات، نماز ، تمام شد. الان منظور ایشان این است. الان اصلاً در فضای صحیح یا اعم نمیروند. نه اعم و نه صحیح. همان عنوان کلی ای که شما در وضعْ عام، موضوع لهْ عام در ذهن میآورید است.
شاگرد٢: چرا طریق چهارم نمیگیریم؟
استاد: طریق چهارم؟
شاگرد٢: یک چیزی چهارمی سوای از آن سه تا.
استاد: سوا نیست. همان طریق دوم است، به علاوه یک وضعی در کنار آن.
شاگرد٢: پس طریقه دوم، انحصار بود و مشکل داشت.
استاد: نه. طریقه دوم برای چه بود؟ برای اینکه مشکل جامع صحیح را حل بکند. خب اگر یک وضع دیگری را به آن ضمیمه بکنیم که ربطی به اصل بحث ما ندارد. راه همان شد؛ یعنی این یک راه جدیدی برای حلّ مشکل نمیشود؛ یعنی اینکه ضمیمه است. مثل اینکه میگوییم راه دوم یک مقداری چاقتر شده است. ابتداء اینگونه بود که راه دوم یک وضع بود، حالا برای اینکه بدون صبغه مجازیّت استعمال در جامع بکنیم، دو تا وضع را صورت داده ایم.
شاگرد: این که فرمودند در صلات، داریم که صلاتْ بدون صحت یا بدون فساد لحاظ نشود، ظاهراً درست نباشد. چون این «الصلاة عمود الدین» مگر در جامع استعمال نشده است؟ امّا جامع صحیح.
استاد: ما الان کاری با صحت آن نداریم.
شاگرد: آیا الان در جامع صحیح استعمال شده است یا نه؟
استاد: صحت به معنای طبیعت، «لا تفقد من کمالها شئ».
شاگرد: نه. واقعاً صحت.
استاد: الان ناظر به آن نیست. الان وقتی میگویند نماز ستون دین است، چه چیزی به ذهن شما میآید؟ یعنی تشریع نماز؛ نه اینکه حالا صحیح بخواند یا فاسد بخواند. اصلاً ذهن شما به سراغ این نمیرود.
شاگرد٢: نه. خود شما اول فرمودید صلات نمیتواند در معنای غیرِصحیح به کار رفته باشد. چون صلات غیر صحیح نمیتواند عمود باشد.
شاگرد: بنابراین آن دو تا وضعی که داریم، یک وضع آن برای این هست که ما به تمام مراتب صلات نگاه بکنیم و یکی هم برای این است که به اصناف نگاه بکنیم؛ یعنی دو تا وضع است. یکی برای اصناف است و دیگری برای کلّ مراتب است.
استاد: آنجا تقریر این بود که چه باشد؟ جامعی باشد برای تمام مراتب.
شاگرد: تمام مراتب صحیحه.
استاد: بله. تقریر برای آن بود. امّا حالا واقعاً «الصلاة عمود الدین» که میگویید، شما به عنوان جامع مراتب صحیحه در نظر میگیرید؟ و لذا عرض کردم آنگونه نمیشود. چرا؟ به خاطر اینکه اگر بخواهید آن معنا را بگیرید، که خیلی راحت بود، شما میگفتید «جامع».
شاگرد: نه. جامع به معنای اشاره به معنای عام. آن وضع عامی که میکردیم، موضوعٌلهِ آن هم همان باشد.
استاد: اشاره که ناهی عن الفحشاء بود. الان مسمای صلات چه چیزی است؟ «الصلاة عمود الدین». البته همه اینها مؤید بحث هایی است که جلوتر میکنیم که معنا روشن است.
شاگرد: یعنی موضوعٌلهِ آن، آن ملزوم باشد. وقتی ما برای عام وضع میکنیم یعنی موضوعٌله آن چه باشد؟ آن ملزوم باشد. اگر برای خاص وضع میکنیم، یعنی برای اصناف باشد. میگویند این دو تا وضع را میتوانیم همزمان با هم داشته باشیم. یک وضع به نحو اشتراک لفظی که یکی به معنای ملزوم که عام است و صحیح است، و یکی هم به اصناف اشاره بکند.
استاد: بنده کلمه «الجامع» را توضیح میدادم که آن را گفتم. فرمودند: «مع أن الإستعمال فی الجامع». منظور از جامع در آنجا چه جامعی بود؟ حتماً جامع صحیح بود. برای توضیح آن جامع و استعمال در جامع، آن را گفتم.
شاگرد: نه اینکه واقعیت هم …
استاد: بله. امّا واقع مطلب این است که وقتی میگویید «الصلاة»، آیا واقعاً آن جامعِ بحثِ ما منظور است یا نه، استعمال در جامع شده است، به چه معنا؟ یعنی طبیعت، و طبیعت «لا تفقد من کمالها شئ»؛ امّا نه اینکه صلات یعنی «الصلاة الصحیح عمود الدین». اصلاً در فضای این حرفها نیست. میخواهد اصل الطبیعة را نسبت به کلّ بگوید. حالا من عبارت را تمام میکنم.
شاگرد: «فیوضع له لمعرفیّته» یا «بمعرفیّته»؟
استاد: «لام» است. دو گونه میشود خواند. یک اینکه اینگونه خوانده بشود «فیوضع اللفظ بمعرفیّة الجامع بما أنّه معرّفٌ فیوضع لإضافة». من ابتدا اینگونه به ذهنم آمد. امّا بعداً که دفتر دویست برگی را دیدم، این نسخ ای را که الان استنساخ کرده اند، به خوبی مشخص است که «لام» است. و لذا من «لام» را با این نحوی که هست، همان عطف «لنفس» را به «لمعرفیّة» گرفتهام، نه به «لإضافة». اگر «بمعرفیّة» بخوانیم، «و لنفس» بعد از آن، عطف به «لإضافة» میشود. امّا «لمعرفیّة» که بخوانیم، «و لنفس» عطف به «لمعرفیّة» میشود. عبارت اینگونه میشود «فیوضع اللفظ» برای دو چیز. یکی «لمعرفیّة الجامع بما أنّه معرّف لإضافة» که برای مجموع این است. برای معرفیّت او که برای آن «إضافة» که وضعْ عام، موضوع لهْ خاص بود. یکی هم «لنفس الجامع»، «لنفس» همین جامعی که معرّف او است.
شاگرد: وضع برای «معرّف لجامع» یعنی چه؟
استاد: یعنی وضعْ عام، موضوعٌ لهْ خاص دیگر. «لإضافة».
شاگرد: نه. یعنی وضع شده است برای موضوعٌله و «معرفیّة الجامع»؟
استاد: بله. به خلاف دوم که معرّف نیست و خودش است.
شاگرد٢: «لإضافة» یعنی چه؟
استاد: یعنی خاص اضافی. میگوییم وضع شده است «بمعرفیّة کلی صلاة» برای چه؟ برای صلات مسافر. اضافه در موضوعٌ له هست. خاص اضافی.
شاگرد: پس آن «ل» اوّلی اش، موضوع له نشد؟ درست مشخص نشد.
استاد: آن چیزی که من الان میخوانم، دو تا لام داریم، دو تا موضوعٌ له داریم. «فیوضع اللفظ» برای دو تا موضوع له. یکی «لمعرفیّة الجامع بما أنّه معرّف لإضافة» و یکی هم «لنفس الجامع». امّا اگر «بمعرّفیة» بخوانیم که یک مقداری به ذهن اظهر میآید، ولو اینکه در نسخه، «لمعرفیّة» هست -حالا من خط اصلی ایشان را نداشتم- اگر «بمعرّفیة» بخوانیم که به نظر واضح تر میآید، آن وقت خوب میشود. «فیوضع اللفظ بمعرفیّة الجامع بما أنّه معرّف یوضع لإضافة»؛ یعنی برای خاص اضافی. یک دفعه دیگر هم «یوضع». دیگر معرفیّت هم ندارد، «لنفس الجامع».
شاگرد: مگر ما نمیخواهیم بگوییم که یک بار برای جامع وضع شده است و یک بار هم برای اصناف وضع شده است؟
استاد: بله. در طریق دوم اینگونه است.
شاگرد: «لمعرفیّة الجامع»…
استاد: فقط به «لإضافة» میخورد.
شاگرد: جور در نمیآید. آن وقت میگوییم وضع کرده ایم برای معرفیّت جامع. ما میخواهیم بگوییم برای اصناف وضع کردهایم.
استاد: شما دارید توضیح میدهید که اگر «بمعرفیّة» باشد خوب است؟ منظور من هم همین است. اگر «باء» باشد اظهر است. ولی خب در نسخه، «لام» است و من میخواهم که عبارت را با همان «لام» هم توضیح بدهم. ولو اینکه خط اصلی را بعداً پیدا کردیم، ببینیم که «باء» دقیق تر است یا «لام»؛
برو به 0:39:45
خب حالا این عبارتی را که میخواستم سربرسانم این بود که الان آن را توضیح دادم، دوباره فردا توضیح جدید میدهم. «و الاشتراك المنفيّ»، میگویید اینکه اشتراک شد. شما دارید دو بار وضع میکنید. یک بار در ریخت وضعْ عام، موضوع لهْ خاص، برای مراتب صحیح. یک بار هم در ریخت وضعْ عام، موضوع لهْ عام، برای نفس جامع. شما که میگفتید اشتراک لفظی نمیشود. میفرمایند آن اشتراکی که منفی بود، آن بود که در وضعِ واحد، اشتراک لفظی لازم بیاید. من یک لفظ صلات را به عنوان وضعْ عام، بعد موضوع لهْ خاص، بگویم ده ها وضع است که در کنار هم صورت میگیرد، برای چه؟ که اصلاً معنای صلات مسافر با صلات حاضر فرق داشته باشد. در آنجا قبول نکردیم که اشتراک باشد. سطر اول صفحه ١١٢ گفتیم که «فی عدم الإشتراک اللفظی». امّا در اینجا مانعی ندارد. «و الإشتراک المنفی» که جلوتر آن را نفی کردیم، «ما كان بين الأصناف و فيها». بین اصناف صحیحه که صلات حاضر و مسافر و ظهر و عصر و… است. «و فیها»، در جزئیّات حقیقیه شان. اشتراک لفظی لازم میآید بین نماز ظهری که زید خوانده است با نماز ظهری که عمرو خوانده است. «فی الأصناف» یعنی «فی أفرادها» و اشتراک لفظی «بین الأصناف» که یک بار نماز را وضع کنند برای صلات حاضر و یک بار هم برای صلات مسافر. این اشتراک، قابل قبول نبود. معلوم بود که این، اشتراک نیست. «لا بين الجامع و الأصناف». امّا اگر بگوییم که دو بار وضع شده است، مشترک لفظی است. یک بار برای صلات، برای جامع و یک بار هم برای مراتب صحیحه به نحوی که وضعْ عام، موضوع لهْ خاص باشد. اگر اینگونه باشد که مشکلی ندارد. «و الإشتراک المنفی» آنگونه بود؛ نه «اشتراک بین الجامع و الأصناف» که با این فرض، اشکالی ندارد.
شاگرد: اگر یک اشتراک لفظی بین تمام اینها باشد، باز هم ایرادی ندارد دیگر؛ یعنی هم برای اصناف، وضع مجزّا صورت گرفته باشد و هم برای آن جامع. باز هم اشکالی ندارد.
استاد: بله. همین را میخواهیم بگوییم دیگر؛ ولی اشتراک هست. اشتراکی هست که منفی نیست. آن اشتراکی که قبلاً منفی بود و فرمودند فی عدم الإشتراک، اشتراکی در وضع واحد بود و آن نحوی که مثلاً نماز مسافر با نماز حاضر، دو تا معنا باشد.
شاگرد٢: مگر «اشتراک فیها» را کسی ملتزم هست؟
استاد: در کفایه اشاره ای داشتند. ما بگوییم وضعْ عام، موضوع لهْ خاص، امّا خاص جزئی حقیقی و نه جزئی اضافی. اگر اینگونه بگوییم، اشتراک هم «فیها» میشود و درست است. ولی خب در اینجا هم اشتراک معنوی، باز خلاف ارتکاز است. شما وقتی میگویید «الصلاة عمود الدین»، وقتی «صلاة المسافر» میگویید، آیا میگویید این، دو تا معنا است؟!! فقط مشترک لفظی است؟! جز این است که ما نتوانستیم جامع بین مراتب تصوّر بکنیم، این را داریم میگوییم؟ یعنی یک مشکل علمی سبب شده است که میگوییم در اینجا دو تا وضع است. و إلاّ باز ارتکازاً میگوییم همان است. «الصلاة» یک معنا در تمام اینها است. بنده مدام هم تکرار میکردم که ما ابهام در معنای صلات نداریم. ما باید مشکلات را از جای دیگری حل بکنیم؛ نه اینکه با تعدد وضع بخواهیم مشکل را حل بکنیم.
شاگرد: ظاهر عبارت حاج آقا این است که کَأنَّه اینجا را قبول دارند؛ یعنی میگویند که در اینجا «خلاف الواقع» نیست.
استاد: علی ایّ حال میگویند که این، غیر از آن است. حالا ببینید، خیلی قبول داشتن در عبارت ایشان نیست. میفرمایند که آن اشتراکی را که قبلاً گفتیم، نیست، این، غیر از این است. آن «بین الأصناف» بود و «فیها» بود. اینجا «بین الأصناف» است و «بین الجامع». خلاصه دو گونه اشتراک است.
شاگرد: وجه تمایز آن چه است که در آنجا منفی است ولی در اینجا منفی نیست؟ این را قبل از آن «و یقال» گفتند، نیست. بعد از آن گفتند که هست.
استاد: آنجا مشکل این بود. چرا منفی بود، به اینکه شما وقتی که میگویید «الصلاة الصحیحة»، بیش از یک وضع نیست. اشتراک لفظی، چند تا وضع میخواهد. و لذا اینکه میگفتند اشتراک، منفی است برای این است که یعنی ما چند تا وضع نداریم؛ بلکه یک وضع است. فقط باید کاری بکنیم که بتوانیم با یک وضع، تمام مراتب صحیحه را سروسامان بدهیم. چون نمیشد، از طریق وضعْ عام، موضوعٌ لهْ خاص، سروسامان میدادیم. اینگونه.
شاگرد: این «مع» را خودشان در اینجا آورده اند یا کار مصحّحین است؟ «مع أنّ الوضع».
استاد: مطلب خودشان است. ولی در دفتر دویست برگی است و من خط اصلی ایشان را ندارم. حالا اگر خط اصلی ایشان را پیدا کردم خدمت شما عرض میکنم.
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
کلید واژگان: تفاوت طریق ثانی و ثالث. وضع عامْ موضوع لهْ خاص. وضعْ عام، موضع لهْ عام.اشتراک لفظی.
[1] . مباحث الأصول، ج ١، ص١١٢.
دیدگاهتان را بنویسید