مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 38
موضوع: اصول فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر مطلبی در ذهنتان هست بفرمایید و الا عبارت صاحب کفایه را بخوانیم.
شاگرد: در مورد وجوب فحص در شبهات حکمیه، اگر اینطوری باشد در شبهات حکمیه هم لازم نیست فحص صورت بگیرد.
استاد: بله، میخواستم ببینم این قیدی را که فرمودند، از ادله برائت به دست آوردهاند، یا از دلیل خارجی آن را به دست آوردهاند. شما مراجعه کردید چه چیزی بود؟
شاگرد: دلیل اصلی اجماع بود. ادلّه تحصیل علم مانند «هلّا تعلّمت» را هم مطرح میکنند، که البته آن را قبول نمیکنند و در نهایت شیخ میگوید عمده دلیل در مسئله اجماع است.
استاد: ببینید پس ما اینها را از اجماع خارجی به دست آوردهایم. والّا خود ادلّه فی حدّ نفسه برای آن قیدی نیاورده اند.
شاگرد: عقاب بر معاصی مجهوله هست و اینکه میدانیم در شرع واجبات و محرماتی هست.
استاد: منظور من اشاره به آن بود که زمینه آن را ببینیم.
شاگرد٢: مرحوم شیخ در این عبارت که میفرمایند:
و أمّا ما تقدّم من عوالي اللآلي، فليس نصّا، بل و لا ظاهرا في دعوى تقديم الجمع بهذا النحو على الترجيح و التخيير؛ فإنّ الظاهر من الإمكان في قوله: «فإن أمكنك التوفيق بينهما»، هو الإمكان العرفيّ، في مقابل الامتناع العرفيّ بحكم أهل اللسان، فإنّ حمل اللفظ على خلاف ظاهره بلا قرينة غير ممكن عند أهل اللسان، بخلاف حمل العامّ و المطلق على الخاصّ و المقيّد[1].
با حرفهایی که زده شد، میتوانیم بگوییم که منظور ایشان از «بلاقرینه» همان بلاشاهد است؟ یا اینکه به قرینه «بخلاف حمل العام و المطلق..» بگوییم که مراد ایشان همان سه، چهار نوع جمعی که مشهور است، میباشد؟
استاد: به مطلق و مقیدی که مثال میزنند، میخواهند بگویند که این قرینه دارد. با «بخلاف ….» منظور خودشان را توضیح میدهند. در عام و خاص قرینه چیست؟ غیر از خصوص خاص، مرحوم شیخ قرینه دیگری هم در نظر گرفتهاند؟ بنابراین به قرینه «بخلاف…» مراد ایشان از «قرینه»، قرینه فی حدّ نفسه در کلام است، نه اینکه از بیرون قرینهای بیاوریم.
شاگرد: شیخ واقعاً آن جا را نمیپذیرند؟
استاد: من که به خیالم میرسد که عملاً میپذیرند و مشکلی ندارد. همین هم بود که دیروز آقا فرمودند شیخ صغرویاً حکم میکنند. در صفحه ٢٣ میفرمایند:
و لا شكّ في حكم العرف و أهل اللسان بعدم إمكان العمل بقوله: «أكرم العلماء»، و «لا تكرم العلماء»[2].
هم عرف و هم اهل لسان به عدم امکان عمل حکم میکنند. پس اگر دو روایت آمده «اکرم العلماء» و «لا تکرم العلماء»، شمای شیخ که قاعده «الجمع مهما امکن» را به این معنا قبول ندارید و میگویید امکان عرفی است، در این دو مثال «اکرم» و «لاتکرم»، میگویید امکان هست یا نه؟ قاعده «الجمع مهما امکن» به آن معنایی که شما قبول دارید، در اینجا میآید یا نمیآید؟ نمیآید. وقتی نیامد از شما بهعنوان اصولی و مجتهد میپرسم که آیا جمع کردن بین این دو حرام است؟ یا جایز است؟
چه چیزی جواب میدهند؟ به تعبیر ایشان حکم موردی و صغروی است. در کبرای کلی که مبنای کلاس شیخ است، آیا جمع کردن جایز است یا حرام است؟ چون قرار شد اولویت تعیینیه باشد، اگر باید جمع کنم «اولی» به معنای وجوب است. وقتی تعینیّه شد اگر هم جمع کردن جایز نباشد، حرام میشود و باید بهدنبال ترجیحات بروم. خب حالا جایز است که بهدنبال جمع بروم یا نه؟
شاگرد: طبق مبناء نباید جایز باشد.
استاد: طبق مبنا و صغرویاً درست است. وقتی جایز نیست، اگر کسی این جمع را انجام داد -یعنی کاری کرد یا توضیحی داد که این جمع اتفاق افتاد – بعداً هم به شیخ و عرف عرضه کردیم گفتند بد نیست. شیخ در اینجا چه میفرمایند؟ شیخ میگوید کار حرامی انجام دادی.
شاگرد:…
استاد: یعنی اول که اجازه ندادند. اما بعد از اینکه آن شخص جمع کرد، آیا شیخ میپذیرند یا نه؟ چطور میپذیرند در حالیکه ابتدا گفتند امکان عرفی ندارد.
شاگرد: نمیتوانیم بگوییم شیخ حتماً میپذیرند. در همین مثال بیانی داشتید که فرمودید «اکرم العلماء» نص در تجویز و ظهور در وجوب دارد. «لاتکرم» ظهور در حرمت دارد، آیا شیخ میپذیرد که نص را بگیریم و بگوییم اصل این کار جایز است؟
استاد: ممکن است خصوص این را نپذیرند. ما فرض میگیریم که به دنبال این رفتن، نزد شیخ حرام است یا جایز است؟ فرض میگیریم. به مورد کاری نداریم. ایشان میگویند که جایز نیست.
برو به 0:07:19
شاگرد: میگویند امکان ندارد.
استاد: ایشان میگویند وقتی عرفاً ممکن نبود، این جمع ممنوع است.
شاگرد: فرض این است که جمعی میکنم که عرف آن را می پذیرد.
استاد: بعداً آن را میپذیرد. اول که راه ندادیم. همین را میخواهم در تفاوت فرمایش ایشان با خودم عرض کنم. ایشان راه را میبندند و میفرمایند وقتی عرف نتوانست جمع کند، ممنوع است.
شاگرد: ما ثابت میکنیم عرف میتواند.
استاد: نه، نمیتواند. صحبت سر همین است. برای عرف و علماء پانصد سال ممکن نبوده که جمع کنند. بعد یک فقیهی میآید و قرائن و ظرافت کاری هایی را بیان میکند که عرف بعد و علمای بعد میبینند که راست گفته است. مرحوم شیخ روی مبنای خودشان چه چیزی میفرمایند؟
شاگرد2: کاشف از این است که در آن زمان هم ممکن بوده، اما جهت آن معلوم نبوده است.
استاد: در این جا شما میگویید فقیهی که در آن لحظه بهدنبال آن رفته، کار جایز کرده یا غیر جایز بوده است؟ فقهاء پانصد سال میگفتند اینها متعارض اند و باید یکی را طرح کنیم. حالا یک فقیهی آمده ، بین آنها جمع کرده است. این کار حلال بوده یا حرام؟
من عرض کردم که خود شیخ این جمع فقهاء را میآورند. در تاریخ فقه میبینیم که یک مطلبی هزار سال بوده، اما یک فقیهی میآید و بین آنها جمع میکند، خود شیخ کلام او را نقل میکنند و میگویند «رُبَما یُجمَع». گاهی آن را رد میکنند، گاهی ایراد میگیرند و گاهی هم آن را، نه ردّ میکنند و نه اثبات میکنند.
خب اگر کار حرامی است شما چرا ترویج کار حرامی میکنید؟ چرا «ربما یجمع» میگویید؟ عرف که نتوانست بین آنها جمع کند. الآن هم که او جمع میکند بحث علمی است، اما شما نباید کار حرام را نشر دهید. من میخواهم عرض کنم که از عمل و ارتکاز شیخ، مبنای اصولی ایشان در نمیآید.
شاگرد: این حرام بودن از کجا میآید؟ اینکه میفرمایند بهدنبال جمع نرو، به این معنا نیست که فکر نکن. بله، اگر فکر کردی و به جمعی رسیدی و بدون اینکه ببینی عرفی هست یا نه، خواستی به آن عمل کنی، بله، در اینجا نباید این کار را بکنی؛ اما اینکه نباید فکر کنی، از کجای عبارت شیخ بیرون میآید؟
استاد: وقتی عملاً گفتیم که اگر امکان عرفی ندارد جمع عرفی ممنوع است، یعنی فکر هم نکن. حداقل از جهت سوق دادن صاحب مبنا، شخص به سراغ فکر کردن در مورد آن نمیرود. میگوید عرف بین آنها تعارض میبیند، دیگر میخواهی چه کار کنی؟ بهدنبال چه هستی؟ به خلاف اینکه بگوییم وقتی ما نتوانستیم جمع بکنیم مشکلی نیست، اما جایز است که برای جمعآوری وجوه و حیثیات و شواهد تلاش کنیم. بین این دو فرق نیست؟
شاگرد: مقدّمه حرام که حرام نیست. فعل جمع حرام است، نه مقدمات آن. گاهی جمع میکنیم که نتیجه آن حرام است، یعنی جمعی است که عرف آن را نمیپذیرد.
استاد: آن فقیه که آن جمع را کرده است و طبق آن فتوا داده است، میگوید با اینکه فقهاء تعارض دیده ند، اما به نظر من تعارضی نیست، و فتوا داد و تمام کرد. به نظر شیخ کار حرام یا حلالی کرده؟ مخصوصاً اگر عرفی نباشد. مخصوصاً اگر نظر این فقیه را عرف عام نپسندند. این حرام یا حلال است؟ اگر حرام است، چرا در فقه آن را ترویج میکنید؟
آن چه که من عرض میکنم این است که ولو عرفی هم نباشد و جمع تبرّعی محض باشد، این کار حرام نیست. شارع جمع ها را اجازه داده است. بهخاطر سهولت، اصل را بر تخییر گذاشته؛ اما جمعِ اسناد به شارع به عنوان خبره را -نه اینکه بخواهد دغل کند- اجازه داده است. مثلاً کسی هشتاد سال در فقه کار کرده است و الآن به خاطر خبرویتش بین دو روایت به یک نحوی جمع میکند. به هر کسی هم که جمع را عرضه میکنند، میگوید که ایشان از کجا این جمع را انجام داده است؟
شاگرد: این شخص اگر بتواند همه خصوصیات هشتاد ساله خود را به عرف انتقال بدهد، عرف قبول میکند. عرف از مقدمات او بیخبر است.
استاد: میدانم، اما خلاصه شیخ آن را قبول دارد یا نه؟ جمعی که حاصل خبرویت هشتاد سالهی این شخص باشد، را نمیتواند انتقال دهد، هر چه هم بگوید عرف نمیتواند آن را بگیرد.
خدا رحمت کند آقای کازرونی به مسجد مدرسه میآمدند و حرفهای خیلی خوبی هم میزدند.این محاسنشان را میگرفتند و به طلبهها میگفتند آقا این هایی که به شما گفتم حاصل هشتاد سال عمر است.
برو به 0:12:17
من به یاد دارم که ١۴-١۵ سالم بود. خوب دل میدادم که حاج آقا میفرمایند هشتاد سال عمر، طولی نمی کشید، شاید شش ماه بیشتر نمیگذشت که مثل خورشید برایم واضح میشد که این هشتاد سال برای حاج آقا است. ما تنها یک لفظی شنیدهایم. یعنی آن چه که حاج آقا از حرف خودشان درک داشتند، ما تنها لفظ آن را میشنیدیم. لذا اینکه شما میفرمایید حالات خودش را به عرف منتقل کند، ممکن نیست، هشتاد سال خبرویت در یک فن، این را نمیتواند انتقال بدهد.
علاوه که فقیه دیگری هم حرف او را نمیپذیرد. خب در این فرض برای خود او جایز است که فتوی بدهد؟ شیخ میگوید حرام است، زیرا جمع عرفی نیست. هر کاری هم بکنید عرف نمی فهمد.
من میخواهم عرض کنم که عملاً خود شیخ برخلاف مبنای اصولی خود این کار را میکنند. زیرا وقتی بعد از سالها فقاهت و خبرویت، اگر چیزی در جمع بین دو روایت برایشان واضح شد، خب جمع میکنند، و طبق آن فتوا هم میدادند. فقیه دیگری هم که این کار را کرده -یعنی جمع کرده-، شیخ فتوا و جمع او را نقل میکند -ولو در نهایت آن را رد کند- ولی نقل فتوای او را حرام نمیدانند.
این شاهد این است که بعد از اینکه تلاش کردید در یک چیزی و مطمئن شدید و بر طبق آن فتوا دادید و جمع-به معنای عمل- کردید، حرام نیست، اینها کاشف از این است که خود شارع از روز اول حرام نکرده است.
شاگرد: ولو در نزد دیگران تبرّعی محض باشد؟
استاد: تبرّعی محض اگر بهمعنای سخریه امر مولی باشد، مراد نیست. اما اگر جمع تبرّعی باشد مثل جمعهای شیخ طوسی در استبصار، این چه مانعی دارد؟ شیخ طوسی این جمع را انجام داده و دیگران هم آن را نقل میکنند، آیا این کار حرام است؟ شیخ طوسی استبصار را نوشته اند برای پایه ریزی امر حرام؟! کاری است که جایز نیست چون عرف آن را نمی فهمد؟
شاگرد: تا الآن سه مرحله شده است. یکی جمع عرفی بهمعنای عام وخاص و… .
استاد: عام و خاص آن هم نبوده است. از مفاتیح برای شما شاهد آوردم. در زمان ما و در کلاس ما، در گوشمان خواندهاند که میگوییم جمع عرفی است. در خیلی از زمانها جمع عرفی نبوده و بین آنها تعارض بوده است. در دورهای از اصول بین آنها تعارض بوده است.
شاگرد: یعنی اول بار که امام آن را القاء میکردند واقعاً یک جوری بوده است.
استاد: بله، تعارض بوده است. الآن در کلاس اصول اینقدر این را گفته اند که جا افتاده است، برای متاخّرین جا افتاده است. و الّا مستنبطین اول این مشکلات را داشتند. این طوری که من عرض میکنم بدون اینکه حرف اصولیین جا بیفتد، برای مستنبطین اول هم صاف بوده است، که بگوییم وقتی که بین دو کلام مولی متحیّر شدی، بر تو سخت نیست. ولی راه را بر تو نشان میدهند میگویند: اولاً فقیه بشو؛ اینکه فرموده اند سبعین محمل برای کلام ما وجود دارد، و همچنین اینکه فرموده اند کسی را فقیه نمیدانیم تا معاریض کلام ما را بداند. همه اینها برای این است که در فهم جلو برود. سخت نگرفته ایم، اما برای اینکه کامل شوید راه مفصّل جلو میرود. هم ترجیحات سندی، جهتی، جمع فقهاتی و… .
شاگرد: پس میتوانیم این جور بگوییم که یک جمع با شاهد داریم که شاهد روشنی دارد، چه با لفظ چه بدون لفظ. اما یک جمع دیگری داریم که شاهدی ندارد.
استاد: بله، فرمایش شما را متوجه شدم. وقتی ما میگوییم جمع کردن جایز است، عملِ جمعِ جایز به مرحلهای میآید که آیا هر جمعی که صورت گرفت، حجت هم هست یا نه؟ جمع مع شاهد جمع حجت است، اما جمع به غیر شاهد حرام نیست. کاری که جمع تبرّعی محض باشد -بهنحویکه سخریه به کلام مولی نیست ولی شاهدی هم ندارد، بلکه بهعنوان احتمال صرف یک جمع است- حرام نیست اما حجیت ندارد. حجیت به این معنا که آن را به شارع اسناد بدهیم و بگوییم که شارع آن را فرموده است. مقصود شارع از این کلام این است. و این جمع دیگر، حجت نیست.
شاگرد:چه فایدهای دارد؟
استاد: فایده آن این است که وقتی یک فقیهی با خبرویت شخصی خودش نسبت به این جمع های بلا شاهد به اطمینان رسید، برای او جایز است که فتوا دهد. خیلی فایده دارد. اینها مطالب بسیار مهمی است. روی مبنای اصولی، فقیه میگوید من شاهد قابل ابراز به عرف ندارم؛ اما با خبرویت خودم شواهد لبیه ای دارم که اگر شش ماه هم به درس من بیایند، شاید باز هم نتوانم آن را خوب به دیگران منتقل کنم، ولی خودم مطمئن هستم.
عرض میکنم که روی این مبنای اصولی، به فقیه اجازه میدهد که همین جمعی که به نظر عرف تبرعی است و به نظر عرف هیچ شاهدی ندارد، اما نزد خبرویت خودِ او شاهد دارد، میتواند بر طبق آن فتوا دهد.
برو به 0:17:55
شاگرد: با همین بیان میتوان از شیخ هم دفاع کرد چون شیخ هم در مواردی جمع را میآورد و قبول میکند و در مواردی هم آن را رد میکند و در مواردی هم بدون هیچ توضیحی از آن رد میشود، از آنجا که شیخ حجیت قطع را ذاتی میدانند، شاید این جمع را آورده اند برای اینکه چه بسا شخصی با همین جمع به قطع برسد.
استاد: قطع فرق دارد.
شاگرد: نه، ذکرش توسط ایشان قرینه نمیشود. اینکه ایشان جمعی را ذکر میکند، را نمیتوانیم شاهد بگیریم.
مرحوم شیخ جمع عرفی را قبول دارد، تحقیق و تلاش بکنیم به جمع عرفی برسیم را، هم قبول دارد. اما مواردی که ایشان جمعی را ذکر کرده، میتوان از آن دفاع کرد، برخی از آنها جمع عرفی است و برخی عرفی نیستند، و برخی را هم گذاشته ام تا خودِ شما در مورد آن فکر بکنید.
استاد: ایشان فرمودند اگر عرف جمع نمیکند، این جمع فایده ندارد.
شاگرد: اگر عرف جمع نمیکند، ولی ممکن است ما در تشخیص آن اشتباه بکنیم، یعنی ممکن است نکات ظریفی وجود دارد که اگر آن را برای عرف توضیح بدهید، همه بگویند حق با تو است. مرحوم شیخ راه را که نمی بندد، میگوید من جمع تبرّعی را قبول ندارم اما جمع عرفی را قبول دارم. ممکن است در مصادیق با هم اختلاف پیدا کنیم، یکی بگوید اینجا جمع عرفی است و دیگری بگوید که جمع عرفی نیست. مرحوم شیخ جمع هایی که دیگران ذکر میکنند را در کتاب خود ذکر میکند، اما به گردن نمیگیرد. ممکن است یک جا قبول کند و یک جا رد کند و یک جا واگذار کند. فلذا به نظر میرسد صرف ذکر کردن موارد مختلف جمع را نمیتوان شاهد بر علیه شیخ دانست. خیلی بعید است که به مرحوم شیخ نسبت دهیم که میخواهد جلوی جمع را بگیرد زیرا ایشان جمع عرفی را قبول دارد.
استاد: من نمیگویم که میخواهند جلوی آن را بگیرند. من گفتم ایشان در کلاس اصول در باب تعادل و تراجیح یک ریختِ مبنائی را اتخاذ کردهاند که لازمه آن این است. شما روی مبنای ایشان جواب من را بدهید. وقتی شیخ میگوید نزد عرف ممکن نیست بین «اکرم» و «لاتکرم» جمع شود، اگر کسی بین آنها جمع کند و فتوا دهد، ایشان آن را حرام یا حلال میداند؟
شیخ میفرمایند ممکن نیست عرف بین «اکرم» و «لاتکرم» جمع کند.
شاگرد: یعنی با اطلاعاتی که ما داریم. یعنی هر کسی که میخواهد قضاوت بکند با مجموعهی اطلاعات خودش این را میگوید؛ اما اینگونه نیست که واقع هم همینطوری باشد. فلذا ممکن است برای همین جناب شیخ -که در اینجا می فرمایند ممکن نیست عرف آن را جمع کند- شخصی یک سری مقدمات را ذکر کند، که ایشان در نهایت بگوید بله، حق با شماست و میتوان بین آنها جمع کرد.
استاد: کسی بیاید نزد شیخ که ایشان او را به اجتهاد قبول دارند، فتوا را میگوید اما مقدمات را نمیگوید، شیخ در اینجا چه میگویند؟ میگوید اینجا یعنی افضلیت، یا اینکه اینجا یعنی تنزیه.
شاگرد: اگر جمع عرفی نباشد، شیخ نمیپذیرد.
استاد: نه، کار او را چه میدانند؟ نپذیرفتن که آسان است. کار او را چه کاری میدانند؟ ایشان میگویند امکان عرفی نیست، اما این شخص جمع کرده است. جناب شیخ این جمع را چه جمعی میدانند؟
شاگرد: قبول نمیکنند.
استاد: من کاری ندارم که قبول نمیکنند. فتوا دادن و جمع کردن او را حرام میدانند؟
شاگرد: یعنی ولو برای خودش اطمینان پیدا شود، حرام باشد؟ مگر میتوان این را به شیخ نسبت داد؟
استاد: ایشان میگوید باید عرف با او همراه شود لذا ولو مطمئن شود، حرام است.
شاگرد: اگر قطع هم پیدا کند شما این حرف را میزنید؟
استاد: اینکه همان حرف غوالی اللئالی است، به معنای عامّش. چه فرقی کرد؟ قطع را پیش نیاورید، فتاوی ظنون است.
شاگرد: باید طبق تحلیل ذهنی او جلو برویم. مرحوم شیخ این را غلط میدانند چون در اینجا این را جمع عرفی نمیدانند؛ اما اینکه ایشان بگوید کار او حرام است، اصلاً از عبارت ایشان این به ذهن نمیآید. بلکه باید ببینیم با چه شرائطی آن فقیه به اینجا رسیده است.
استاد: مرحوم شیخ در مکاسب محرمه در بحث غیبت دو تعبیر را کنار هم گذاشتند. درجاییکه اهل علم یک دیگر را رد میکنند، اگر به این صورت بگوید «هذا بدیهی البطلان»، تعبیر دقیق یادم نیست، فرمودند این یا غیبت یا شتم است. مثلاً بگویند این مطلبی که شیخ انصاری فرموده، بدیهی البطلان است؛ ایشان میفرمایند این حرام است. اما اگر همین را عوض کند و بگوید «هذا ممّا یستلزم امراً بدیهی البطلان»، این را فرمودند اشکال ندارد، چون حرف او یک لازمه دارد که لازمه آن بدیهی البطلان است. این شخص آن مطلب را گفته، اما به لازمهاش منتقل نشده است.
برو به 0:24:17
ما هم میخواهیم همین کار را بکنیم. میخواهیم لازمی را بگوییم و ببینیم آیا ملازمه ای هست یا نه. با مبنایی که در اصول اتخاذ میکنید اگر ملازمه را انکار میکنید، فَبِها. اگر میگویید شیخ نمیخواهد این لازم را بگوید، خب ما هم همین را میگوییم که شیخ نمیخواهند این لازم را بگویند، پس باید در ملزوم تجدید نظر کنیم. عرض من همین است.
شاگرد: ولی ایشان باز هم میتواند مبنای خود را حفظ کند که من یک قدم از جمع عرفی پایین نمیآیم.
استاد: ببینید. حجیت ذاتی قطع را پیش نیاورید چون مسألهای استثنائی است و اصلاً حرف دیگری است.
شاگرد: اطمینان پیدا کند. اینها را شیخ بهعنوان احتمال مطرح میکند. یعنی ولو خودش اطمینان پیدا نکرده، اما فقیه دیگری اطمینان پیدا کند یا قطع پیدا کند.
استاد: قطع را مطرح نکنید. روی اطمینانِ حجت بحث کنیم. ظنِ مجتهد برای او حجت است زیرا خبره است، همانطور که این ظن برای مقلدین او هم حجیت دارد. خبره به ظنی رسیده که حجیت خبرویت آن را دارد و شارع برای او امضاء کرده است. الان دو روایت هست که شیخ میفرماید امکان جمع عرفی وجود ندارد و اصلاً عرف امکان جمعی برای آن نمیبیند. اما یک فقیهی با خبرویت خودش درجاییکه نزد عرف امکان جمع وجود ندارد، جمع کرده است، نمیتواند هم برای آن شاهدی ارائه دهد، میگوید من با خبرویت خودم زحمت کشیدهام و به این رسیده ام. ظن من این است. روی مبنای اصولی شیخ، ترویج کار او جایز است یا نه؟ سؤال واضح و ریز است.
شاگرد: آن چه که من میفهمم، این است که مرحوم شیخ این راه را مردود میداند چون جمع عرفی نمیبیند.
استاد: نه، من چیز دیگری میگویم. آیا کار او کار حرامی بوده؟ و آیا ترویج آن جایز است یا نه؟
شاگرد: نه، مرحوم شیخ این را نمیگوید.
استاد: مبنای اصولی ایشان این را میگوید. میگوید عرف که میگوید امکان جمع نیست. خود مجتهد هم میگوید ولو عرف با من معیت نمیکند اما من از خبرویت خودم میگویم.
شاگرد: از خبرویت خودم میگویم به این معنا است که اطمینان پیدا کرده است.
استاد: یعنی جمع عرفی نیست.
شاگرد: اطمینان یک فقیه از مجموعه خصوصیات که تحت عنوان جمع داخل نمیشود. یعنی مصداق جمع عرفی نیست.
استاد: دقیقاً میگوید به خبرویت خودم میگویم مراد امام در اینجا این است.
شاگرد: این واقعاً غیر از جمع عرفی است و از محدوده جمع عرفی خارج میشود.
استاد: من هم همین را میگویم. یعنی جمع تبرّعی است. اما شیخ آن را حلال یا حرام میداند؟ ترویج آن در کتب را حلال یا حرام میداند؟
شاگرد: من میخواهم بگویم درجاییکه به صورت موردی فقیه قطع یا اطمینان پیدا میکند، آن را باید کنار بگذاریم. اما آن چه که میخواهیم بهعنوان قانون مطرح کنیم، این است که دو روایت را با محوریت جمع عرفی قبول میکنیم. لذا اطمینان و قطع به صورت موردی است و از این محدوده خارج است. شما میخواهید از اینکه ایشان جمعی را ذکر کردهاند، مبنای اصولی ایشان را تغییر دهید. عرض من این است که میتوان این مبنای اصولی را حفظ کرد و از طرف دیگر ذکر آن جمع تبرعی هم در موارد مختلف جواب های مختلفی دارد. علی ایّ حالٍ وقتی شیخ میخواهد به صورت ضابطه بیان کند، میفرماید ضابطه جمع عرفی است.
استاد: روی ضابطه شما جمع عرفی جایز است یا نه؟
شاگرد: جایز است، بلکه واجب است.
استاد: جمع تبرعی روی مبنای ایشان حرام است یا حلال؟
شاگرد: بهعنوان یک قانون، باید بگوییم اشکال دارد. نسبت به جمع عرفی میتوانیم قاعده میدهیم و میگوییم جمع عرفی جایز است؛ اما در جمع تبرّعی قاعدتاً باید میگوییم که باید کنار برود؛ اما ممکن است در یک موردی برای فقیه شرائطی پیدا شود که آن را انتخاب کند، مثل اینکه در جایی برای فقیه قطع حاصل شود.
استاد: در خود قطع هم حرف داریم. شارع وقتی گفت آن کار حرام است، خب اگر برای دیگری قطع پیدا شده اشکال ندارد، اما بر شما حرام است که این قطع را ترویج کنید. چون آن فقیه قطع پیدا کرده، شیخ اجازه دارند کار او را ترویج کنند؟ بلکه ترویج کار او حرام است، زیرا عرف امکان جمع نداشت. درجاییکه عرف امکان جمع نداشت، او جمع کرد یعنی کار حرام کرد -ولو به قطع- پس بر شما حرام است که حرف او را نقل کنید. آیا شیخ حرام میدانند؟ عمل و ارتکاز ایشان چیست؟ علی ایّ حال کار باید ریزتر بشود.
شاگرد٢: نقل کار حرام، حرام است؟ یعنی ترویج به حساب میآید؟ مثلاً کسی قائل به تخییر است و شیخ در صورت وجود مرجّح قائل به ترجیح است. لذا اخذ به روایتی که ترجیح ندارد حرام است. اما چرا نقل حرف او حرام باشد؟
استاد: نقل کار حرام اگر سبب ترویج کار حرام شود، حرام نیست؟ هرجا بشینید از زنا و شرب خمر بگویید و بعد بگویید من فقط نقل میکنم؟! شما که قمار و شراب خواری را نقل میکنید و جوان ها بهدنبال آن میروند، آیا این حلال است؟!
برو به 0:31:13
شاگرد: چه بسا آن فقیه روی مبنای خودش جایز میداند.
استاد: نه، شیخ جایز نمیداند. شیخ این جمع را حرام میداند، زیرا ملاک امکان عرفی است. وقتی جمع عرفی امکان نداشت و لارَیبَ فی عَدم امکان العرف، خب، چرا حرف آنها را نقل میکنیم؟ لذا باید آن را از صفحه روزگار محو کنیم. و لذا میخواهم از خود اینها شاهد بگیرم که این مبنا با لوازمش سازگار نیست.
شاگرد: چه بسا آن کار در نظر او حرام نباشد و تنها در نظر من حرام باشد. اما من آن را نقل میکنم تا آن را نقد کنم و بگویم که عرفی نیست.
استاد: جالب این است که در خیلی از موارد نمیگویند عرفی نیست، بلکه بهعنوان جمعی که باید روی آن فکر شود مطرح میکنند. میبینیم که ایشان گاهی میگویند «ربما یجمع»، اشکال میکنند اما عرفی نیست. دیروز عرض کردم که دو طرفِ احراز، با هم فرق میکنند، یعنی وقتی شیخ عدم امکان عرفی را میگویند باید عرفیت را احراز کنند تا جایز باشد، نه اینکه صرف احتمال کافی باشد.
شاگرد: یعنی کسی که مطلق الظنون را حجت میداند، پس نباید فرمایش آن آقایان را بیاورد؟ حجت دادن به چیزی که حجت نیست حرام است، من هم آن را نقل بکنم کار حرامی است.
استاد: نه، ما قیاس را میگوییم حرام است.
شاگرد: نقل میکنم تا بررسی کنم.
استاد: بررسی میکنم که بگویم حرام است و نباید بهدنبال آن رفت؟ یا بررسی میکنم که ببینم حق است یا نه؟
شاگرد: بررسی میکنم که ببینم حق هست یا نه.
استاد: بررسی میکنم که حق هست یا نه، درحالیکه از اول مجاز نبودم، زیرا عرف امکان جمع را نداشت. اگر بررسی میکنم که به دیگران بگویم او کار بدی کرده، مانعی ندارد. مثل آنکه در رساله مینویسد زنا حرام است. در اینجا هم میگویید چنین جمعی اشکال دارد. آقایان جمع کردهاند و جمع آنها اشکال دارد. اما یک وقت هست که جمع کردهاند و شما میخواهید ببینید چه کار کردهاند. از اول که عرف نمی فهمید، حال ما بیاییم تلاش بکنیم تا قرائنی را پیدا کنیم و به عرف عرضه کنیم تا ما را تصدیق کند؟ چه کاری است؟ عرف که از ابتدا امکان جمع ندارد.
اگر این معضلاتی که در ذهن من است را با فرمایشتان صاف کنید. من خوشحال میشوم.
شاگرد: مثالهایی مانند «اکرم» و «لاتکرم»، «ثمن العذره سحت» را که شیخ امکان عرفی نمیداند …. .
استاد: در «ثمن العذره» هم تعبیر عدم امکان داشتند؟ فرمودند «علی ظاهرها غیرممکن».
شاگرد: این که شیخ این سه مورد را ذکر کردهاند ظاهراً به این خاطر است که شیخ فعلاً قرینهای نمی دیدند. مثلاً در «اکرم» و «لاتکرم» که قرینۀ دیگری در کار نیست، میفرمایند که جمع عرفی ندارد. اگر کسی چیزی اضافه بکند، نمیگوییم فرض شیخ آن جا را هم شامل میشود. یعنی اگر قرینهای را از جای دیگری آوردیم و جمع صورت گرفت، چه بسا نتوان از کلام شیخ به دست آورد که شیخ میگوید این جمع به درد نمی خورد.
استاد: اگر به جای یک قرینه بیست قرینه باشد، و ذهن عرف مطّلع اگر جمع کند، تصدیق میکند؛ اما عرف عام نمیتواند همه آنها را ضبط کند زیرا قدرت ضبط آن را ندارد. به یاد دارم منبری بود که در هر پنج دقیقه یک مطلبی بود، معلوم نشد چه شد. اگر تجربه منبر دارید اگر در یک منبر شش مطلب بگویید هیچ فایدهای ندارد. اگر چهار مطلب بگویید یک چیزهایی میفهمد. اما اگر از ابتدا تا انتها یک مطلب باشد، یک جمله را باز کنید و تکرار کنید و… میگویند عجب منبری است، ذهن عرف به این صورت است. حالا شما میخواهید یک روایت را با بیست قرینه به ذهن عرف عرضه کنید! آقای عرف عام همه اینها را درنظر بگیر و ببین حرف من را تأیید میکنید؟ این خبرویت است که عرف عام این خبرویت را ندارد. شیخ چه میفرمایند؟ عرف عام نمیتواند در اینجا چیزی بگوید زیرا نمیتواند همه قرائن را ضبط کند. اما اگر ضبط کند تأیید میکند.
برو به 0:36:14
شاگرد: نمیتوان به شیخ نسبت دارد که منظور شیخ عرف عامی است که مطلع هم نیست؟ شیخ با توجه به این دو مثال میگوید که قرینهای در ظاهر نیست و ممکن نیست. اما اگر قرینه بیاوریم فرض بحث را عوض کردهایم.
استاد: نه، اصل بحث و سؤالی را که عرض میکنم برای اصل بستن راه است. شیخ میگویند عرف و بعد راه را میبندند. چی باید احراز شود؟ میگویند عرف و تمام! غیر او ممنوع. خب باید احراز کنیم که آن هست یا نه. به خلاف راهی که من میگویم. چرا شما راه را بستید؟ شما بگویید جمع جایز است و حجیت آن به این است که عرفی باشد.
شاگرد: عرف مطّلع منظور او بوده، نه عرف عامی که ذهنش خالی است. مواردیکه با شاهد است و حتی مواردیکه نمیتواند شاهدی عرضه کند، غیر عرفی نیست.
استاد: اگر به این صورت است، یک مورد بگویید که شیخ بگوید جمع ممنوع است. شما میگویید منظور شیخ موردی نیست. خب در هر موردی احتمال وجود قرائن هست، پس جمع تبرّعی چیست؟
شاگرد: احتمال دارد، اما وقتی پیدا نکردم، تبرعی میشود.
استاد: وقتی پیدا نکردم ممنوع است؟ که شیخ این را میگوید. یا اینکه جمع مهما امکن جایز است اما تا وقتی پیدا نکردی مجاز نیستی و حجیت ندارد.
شاگرد2: تثبیت عرفی نشده لذا حجت نیست ولی شما میتوانید روی آن بحث بکنید و وقتی تثبیت شد… .
استاد: من هم همین را عرض میکنم. تفاوتش در این است که وقتی خبره به آن رسید، برای او حجت میشود. اما شیخ میفرماید همچنان عرف میزان است. اگر قرائن عرفیه پیدا نکرد اما قرائن خبرویه پیدا کرد و جمع کرد، شیخ میفرماید صحیح نیست.
شاگرد: در اینجا عرف و خبرویت با هم مناقض نیستند، یعنی نمیگویند خبره چیزی را مطرح کرده که عرف نمی فهمد. در جایی که خبره میگوید، عرفی هم هست، یعنی شیخ عرفی که خالی الذهن باشد را در نظر نگرفته اند. بلکه عرف مطّلعی را در نظر گرفتهاند که وقتی از او سؤال کنی آن را میگوید.
استاد: علی ایّ حال ما در صدد هستیم که فرمایش شیخ را بفهمیم. یادم میآید یک بحثی بود که میرزا و دیگران خیلی بحث کرده بودند، حاج آقا مدتی بحث کردند و آن را تمام کردند. اما دوباره آن رسائل قدیمی ای را که داشتند، آوردند و همه بحثها را از سرگرفتند. شروع کلامشان هم این بود: انصاف این است که شیخ مرد محقّقی بوده و باید در کلمات او خیلی دقت کرد.
خود ایشان میگفتند که یک آقایی به درس شیخ آمده بود. خود شیخ رسائل را نوشته بودند و خودشان هم آن را درس میدادند. آن آقا با شیخ بحث کردند. آن آقا نزد شیخ تند شد و گفت شیخنا من بیش از اینها در کَتِه ریختم. حاج آقا میفرمودند تا این را گفت شیخ ناراحت شدند و کتاب را بست و دیگر حرفی نزد.
منظور اینکه شیخ است و انسان بزرگی است. من همیشه این حرف را میزنم. اگر چیزی میگوییم منظورمان آن سنخ بحثها نیست. بلکه منظور باز شدن بحث و رسیدن بیشتر به مراد شیخ است. ولی خود آنها یادمان دادند که همیشه مباحثه بشود، یعنی حرفمان را بزنیم، نه از این باب باشد که در کته ریختم؛ بلکه از باب فهم بیشتر است. لذا شما هر چه بیشتر بفرمایید خوشحال میشوم که ذهن من بیشتر به آن چیزی که مراد شیخ است، نزدیک شود.
الحمد لله رب العالمین
کلید: جمع تبرعی، جمع عرفی، جمع خبره، ارتکاز فقیه، شاهد جمع، ثمن العذره سحت، جمع شیخ در استبصار، الجمع مهما امکن، قاعده جمع، عرف عام، عرف مطلع،
[1] فرائد الأصول، ج4، ص: 2۴
[2] همان٢٣