1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. اصول فقه(٣١)- تبیین تمسک به اطلاق بنا برصحیحی (3)

اصول فقه(٣١)- تبیین تمسک به اطلاق بنا برصحیحی (3)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33150
  • |
  • بازدید : 1

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

کفایت علم به اثر و معنون (علم اجمالی) برای اثبات اطلاق کلامی

 

«و لا يعتبر في الإطلاق الكلامي أزيد من ذلك، بأن يرد الحكم على المقسم للصحّة و الفساد و واجد الجزء و فاقده؛ كما أنّه لا بدّ من إحراز مقام البيان في جميع موارد الإطلاق الكلامي أيضا، فلا أثر للجهل بخصوص العنوان المعلوم في‏ الجملة بأثره و معنونه لا تفصيلا. مع أنّ الإطلاق لا مانع منه في الأمر بالتسعة، الذي هو عين الأمر بالعنوان فرضا؛ فإنّ مرجعه إلى أنّ الصلاة المعلوم تألّفها من تسعة، بيّن بعضها في هذا الدليل، المفروض أنّها لو كان لها جزء أو شرط آخر غير المعلوم و غير ما هو المبيّن هنا، لبيّنه؛ فإنّه ينتج أنّ الصلاة عنوان التسعة، كان معها عاشر أو لا؛ و أنّ التسعة مأمور بها بعنوان الصلاتيّة بما لها من العنوان المجهول تفصيلا المعلوم بالأثر في الجملة.

و بالجملة: فمحلّ بيان صلاتيّة الأجزاء مجموعها و تعنونها بالعنوان الذي تكون به صلاة، هو هذا الكلام الدالّ على الأمر بالتسعة بعنوان الدخالة في الصلاتيّة بضميمة غيرها من القيود المعلوم قيديّتها؛ فإنّ عدم البيان يكشف عن عدم القيديّة، و عن تحقّق عنوان الصلاتيّة لما بيّن أو علم دخله في الصلاتيّة، كان هناك شي‏ء آخر يحتمل بدوا دخالتها أو لم يكن؛ فمن هذا البيان يستفاد الإطلاق، و المفروض أنّ الأمر الواقع في مقام البيان مبيّن لتحقيق الصلاة بما في داخلها ممّا يعتبر في الصحّة، لا لتقييدها بالخارج عنها، كما هو على الوضع للأعمّ»[1].

 

استاد: از «یمکن منع توقّف»[2] اگر در نظرتان باشد، عرض کردم که در حاشیۀ دفتر دویست برگی اضافه فرموده‌اند. تا حدود دو صفحه و نیم بحث آن را ادامه داده‌اند و آن، تمسّک به اطلاق کلامی بود «حتّی علی الصحیح». یعنی به‌نحوی‌که حتی صحیحی‌ها هم بتوانند به اطلاقِ کلامی تمسّک بکنند. شروع بحث‌شان را در چه چیزی فرموده بودند؟ در اینکه استعمال و موضوعٌ له را از هم جدا کردند. فرمودند صحیحی‌ها می‌گویند که موضوعٌ له است که صحیح است، امّا مستعملٌ فیه ادلّه‌ی بیانیه نمی‌تواند موضوعٌ له باشد. مستعملٌ فیه باید اعم از موضوعٌ له باشد. چرا؟ چون ادلّه‌ی بیانیه می‌خواهد مدام قید اضافه بکند و «تقیید الواجد محالٌ». ایشان با این استدلال شروع فرمودند و حرف را زدند.

استاد: عبارت رسید به اینجا که «و لایعتبر فی اطلاق الکلامی أزید من ذلک»[3]. اطلاق کلامی، بیش از این را نمی‌خواهد که یک اصلِ محور اطلاق، موجود باشد که آن موضوعِ مطلق، قابل تقیید باشد. یعنی هم با واجد، هم با فاقد. بتواند مصبّ هر دو باشد و در مقام بیان هم باشد. در ما نحن فیه هم همین است. «بأن یرد الحکم علی المقسم للصحة و الفساد و واجد الجزء و فاقده» که محور اصلِ صدق مطلق است «کما أنّه لا بدّ من احراز مقام البیان فی جمیع الموارد الاطلاق الکلامی أیضاً». باید احراز مقام بیان هم بکنیم که از مقدّمات حکمت است. مورد اوّل، از مقدمات حکمت نیست. بلکه اصل و میخ خیمۀ اطلاق است که شامل مقیّد و غیر مقیّد بشود، بعد بخواهیم به آن، قید بزنیم. احراز مقام بیان از شروط حجیّت اطلاق است. از شروط تمسّک به اطلاق است که مخاطب در مقام بیان باشد و مقدّمات حکمت محقق باشد. برای اینکه ظهور تصدیقی در اینکه متکلّم اطلاق را اراده کرده است، پیدا بکند. «کما أَنّه لابد من احراز مقام البیان فی جمیع موارد الاطلاق الکلامی ایضاً. فلا أثر للجهل بخصوص العنوان»، ما می‌گوییم صلات عنوانی است، موضوع‌له مجهولی هم دارد. معنون آن هم با ادلّه‌ی بیانیه روشن است. اثر آن هم با «تنهی عن الفحشاء» و «معراج المؤمن» و امثال اینها روشن است. خُب، حالا پس خود عنوان که مجهول است، می‌فرمایند که مشکلی ندارد. «فلا أثر للجهل بخصوص العنوان المعلوم فی الجملة بأثره و معنونه» که اثر و معنون را می‌توانیم اشارۀ به یک چیز بگیریم یا نه، همان چیزی که سابق هم راجع به آن صحبت شد، «أثره» را نهی عن الفحشاء بگیریم ومعنونه هم یعنی باز شدۀ «کبّر، اِقرأ، اِرکع، اُسجُد» که یعنی معنون، این است. «لا تفصیلاً». یعنی این عنوان، فی الجمله با معنون و اثر، معلوم است. امّا خودش دیگر تفصیلاً معلوم نیست که صلات چه است و مهم نیست.

شاگرد: فرمودید معنون چه است؟

استاد: معنون یعنی صلات، وقتی که آن را باز کنید، یک امرِ نفسیِ انبساطی است. «صلّ» یک امرِ به‌عنوان است. عینِ «صلّ» که امر به‌عنوان است، عینِ امر به معنون است. معنون چیست؟ «کبّر، اِقرأ، اِرکع، اُسجُد».

شاگرد: یعنی اجزاء و شرایط؟

استاد: بله، اجزاء و شرایطی که آن بازشده‌ی امر به‌عنوان، امرِ به آن معنون است. یک بار دیگر که داشتم این مطلب را توضیح می‌دادم عرض کردم که منظور از معنون، باید در این مقام، این باشد. نه اینکه معنون یعنی کلّی و فرد باشد. یعنی این نماز خارجی ما که معنون است، منظور ایشان این نیست. معنون یعنی باز شدۀ امرِ انبساطی. «مع أنّ الإطلاق لا مانع منه فی الأمر بالتسعة». در آن امر معنون، امر به‌عنوان، عنوانْ، مجهول است. خُب، باشد. امّا به‌صورت فی الجمله که معلوم است. مجهول فی الجمله است و معلوم فی الجمله و معلوم تفصیلی نیست. خُب، نباشد. آیا می‌خواهید اطلاق را در مجهولی که از آن خبر ندارید اجراء بکنید؟ می‌فرمایند نه. اطلاق را در معنون اجراء می‌کنیم. اطلاق را در معنون اجراء می‌کنیم و کفایت می‌کند. آیا در آن معلوم فی الجمله هم می‌توانیم اجراء کنیم یا نه؟ آن هم مانعی ندارد. اطلاق را در خود صلّ اجراء می‌کنیم. امّا نه از آن حیثی که مجهول است. از آن حیثی که مجهول است که نمی‌خواهیم در آن اجراء کنیم. از آن حیثی که معلوم است و عنوانی است برای معنونی که نُه تای آن معلوم است. از آن حیث مانعی ندارد. «مع أنّ الإطلاق لا مانع منه فی الأمر بالتسعة الذّی هو عین الأمر بالعنوان فرضاً». امر به تسعه یعنی «کبّر، اِقرأ، اِرکع، اُسجُد» عینِ امر به‌عنوان است که یعنی «صَلّ» باشد. «فإنَّ مرجعه» یعنی اجرای اطلاق در این «إلی أنّ الصلاة» که همان عنوان است، «المعلوم تألّفها من تسعة» که معنون است، «بُیِّن بعضها فی هذا الدلیل البیانی» بعضی از آنها در این دلیل بیانی، بیان شده است، «المفروض أنّها» یعنی صلات «لو کان لها جزء أو شرطٌ آخر غیرالمعلوم»، غیر از آن نه تایی که معلوم است «و غیر ما هو المبیّن هنا»، اگر غیر از آن، چیز دیگری بود «لَبَیّنَه» باید در امر به معنون بیان بشود و حال آنکه بیان نشده است. «فإنّه ینتج أنّ الصلاة عنوان التسعة». حالا دیگر صلات، عنوان تسعه شد. مفاد خود عنوان، مجهول است. «لا یعرف إلاّ بأثره أو» به همین معنونش. امّا این مجهولیّت، صدمه‌ای به اطلاق نمی‌زند. چرا؟ چون می‌دانیم که این صلات، عنوان این معنون است. این معنون هم که اگر غیر از آن بود «لبیّنه». پس فعلاً می‌فهمیم که صلات، عنوان همین نه تا است. «فإنّه ینتج أنّ الصلاة عنوان التسعة کان معها عاشر أو لا»، این معنای اطلاق است. «کان معها عاشر أو لا». معنایش این است که مقیّد به عاشر نیست و به‌صورت مطلق است. «و أنّ التسعة مأمورٌبها بعنوان الصلاتیّة بما لها من العنوان المجهول». «لها» یعنی خصوص صلات. یعنی «بما لِـ» آن عنوان «من العنوان المجهول». مرجع ضمیر «لها» به تسعه می‌خورد. چرا؟ چون بعد از آن، کلمۀ «عنوان» را می‌آورند. «و أنّ التسعة مأمورٌ بها بعنوان الصلاتیّة بما لِـ» آن «تسعه من العنوان المجهول» که این عنوان «الصلاة» بر آن صادق است «المجهول تفصیلاً المعلوم بالأثر فی الجملة». تفصیلاً مجهول است یعنی اینکه ما نمی‌دانیم چه است، امّا به وسیله‌ی اثرش، فی الجمله معلوم است که ناهی عن الفحشاء است و باز، معنون آن هم که معلوم است. معنون آن هم، همان نه تایی است که در ادلّه‌ی بیانیّه برای ما بیان شد.

شاگرد: این‌که فرمودند «المجهول تفصیلاً» یعنی عنوان است که تفصیلاً مجهول است؟

استاد: بله. حتماً.

شاگرد: آیا مجهول بودن تفصیلی آن به این خاطر است که ما نمی‌دانیم نه تا است یا ده تا؟ به این خاطر است؟

استاد: نه. اگر این‌طور باشد که مجهول اجمالی خواهد بود. اینکه می‌فرمایند به‌صورت تفصیلی مجهول است، یعنی نمی‌دانیم که چه است. آن چیزی است که ناهی است.

شاگرد: یعنی حقیقت آن را نمی‌دانیم که چه است؟

استاد: بله. یعنی این مفهوم اصلاً برای ما روشن نیست.

شاگرد2: این مطلب را در انتهای صفحۀ 115 هم داشتند که «و هذا الواحد مجهول تفصيلا، إلّا أنّه معلوم أثرا و معلوم في الجملة بمعلوميّة منشأ انتزاعه».

استاد: بله، که هر دو تا را دارند می‌فرمایند. یادداشت کردن این صفحه خوب است.

شاگرد: چون فکر می‌کنم همان‌طوری که شما هم فرمودید، ایشان در بعضی از مواضع قبول داشتند که مفهوم صلات برای ما یک مفهوم واضحی است.

استاد: بله.

شاگرد: پس یعنی عدول از مبنای خودشان است که می‌گویند برای ما مجهول است؟

 

برو به 0:09:22

استاد: خود صلات، مفهوم واضحی باشد؟

شاگرد: شما هم تأکید داشتید که در عرف وقتی نگاه می‌کنیم، صلات برای ما واضحِ واضح است. شاید ایشان هم یک چنین مطلبی را داشتند.

استاد: آن وقتی که می‌خواستند جامع بسیط درست بکنند که ایشان یک چنین چیزی را نفرمودند. یک وقتی بود که ایشان می‌خواستند جامع مرکّب درست بکنند، بیاناتی را در تأیید آنها داشتند. آنجا این حرف‌ها پیش آمد و مفصّل هم صحبت شد. امّا فعلاً دارند ناظر به همان جامع بسیط صحبت می‌کنند. و لذا جایی بود که فرمودند ما آن را فقط به [اثرو…] می‌شناسیم. چرا؟ چون جامع مقولی که ندارد. جامع عنوانی هم که نمی‌شود به اثر. الآن ایشان که آدرس دادند خیلی خوب بود. «و هذا الواحد مجهول تفصیلاً». مجهول تفصیلی یعنی چه؟ یعنی ما هیچ چیزی نسبت به آن نمی‌دانیم مگر اثر آن. إلاّ به اینکه «اِنّه مؤثّرٌ»، خودش و کیانش. البته گاهی هم مجهول تفصیلی چون مجهول در آن، حالتِ نفی است، می‌شود که نفی به کل بخورد. یعنی با بعض، منافاتی نداشته باشد؛ این یک نکته‌ای برای اصل که اینجا هم می‌آید.

شاگرد: یعنی عدمِ علم تفصیلی.

استاد: بله.

شاگرد: این است که ابتدئاً به ذهن می‌آید.

استاد: بله. و لذا با معلومیّت فی الجمله، سازش دارد.

شاگرد: بله.

 

 

طرح سوال کفایت علم واضع درتصور جامع  

استاد: نمی‌خواهند بگویند که تفصیلاً مجهول است یعنی ما هیچ چیزی نمی‌دانیم. عدم علم تفصیلی یعنی مجهول تفصیلی است. یعنی عدم المعلومِ تفصیلاً می‌باشد. یعنی با معلومیّت فی الجمله سازش دارد. با مبنایی که قبلاً می‌گفتند، ولو اینکه ما از آن مجهول تفصیلی، به این معنا که ما اصلاً چیزی را از آن ندانیم، باز غلط نیست. می‌خواستند بگویند که خود آن جامع صلات، آن عنوان ملزوم، ما از ملزوم، هیچ چیزی را نمی‌دانیم. فقط یک معرّف دارد و معرّف آن است که لازم است. معرّف آن این‌گونه است که ناهی عن الفحشاء است. به وسیله‌ی عنوان مبیّن ناهی، فقط می‌فهمیم آن چیزی که این لازم را دارد. خودش چیست؟ هیچ چیزی راجع به آن نمی‌دانیم. منشأ انتزاعش است؟ بله، که همان عبارت صفحۀ 115 هم که فرمودند، منشأ انتزاع آن چه است؟ همان «کبّر، اِقرأ، اِرکع، اُسجُد» است. اینها را هم خبر داریم که این اعمال سبب می‌شود که بگوییم صلات است. امّا خود آن صلات، چیست که این اجزاء، آن را می‌آورد و لازمۀ آن هم «نهی عن الفحشاء» است؟ ما چیزی نمی‌دانیم؛ یک بحثی را با یکی از دوستان حاضر در کلاس داشتیم که البته الآن حضور ندارند، یک بحثی بود بر سر اینکه آیا خود شارع می‌داند یا نه؟ یک وقتی خود حاج آقا فرمودند که کأنّه خود شارع می‌داند. ایشان تصریح کردند. یعنی برای آمر، روشن است. هنوز یک سری سؤالات در ذهن من هست نسبت به اینکه آیا ما می‌خواهیم یک مسئله ثبوتی را بحث کنیم یا یک چیزی مربوط به خودمان؟ اگر می‌خواهیم ثبوتی بحث کنیم و می‌گوییم که برای آمر، معلوم است، پس دیگر نباید برای تصوّر جامع بنابر صحیح، این همه بحث بکنیم. شما می‌گویید که «لا بدّ للواضع من أن یتصوّر الجامع»، «لا بدّ لکلٍّ من القول من تصوّر الجامع». آیا ما باید تصوّر کنیم یا اینکه خود واضع باید تصوّر بکند؟ اگر قبول داریم که واضع می‌داند، پس دیگر این همه بحث و کنکاش ندارد. پس ما می‌گوییم که وضع صورت گرفته است. حالا نمی‌دانم که آیا این سؤال در ذهن شما بزرگواران هم بود یا نه.

شاگرد: در ادامه ی کلام هم در صحفه‌ی 116 می‌فرمایند «و حیث لا یعلم تفصیلاً».

استاد: بله. «و حیث لا یعلم تفصیلاً فلامجال للإشتغال و لا نقض بعدم الترداف».

شاگرد: اینکه فرمودند «هذا الواحد مجهولٌ تفصیلاً» یک مقدار نزدیکتر می‌کند که نفیِ علم تفصیلی است.

استاد: مجهول تفصیلی یعنی معلوم بالإجمال.

شاگرد: یعنی عدم علم تفصیلی.

استاد: امّا در معلوم تفصیلی دیگر ممکن نیست. چون علم حالت اثباتی دارد، همیشه وقتی که نفی به یک کل می‌خورد، دو صورت را پدید می‌آورد. ممکن است که سلب کلّی منظور باشد و ممکن هست که سلب کلیّت باشد. سلب کلّی به‌معنای سالبه‌ی کلی «لا شئ» با «لیس کل». راجع به «لیس کل» می‌گفتند که از ادات چه است؟ «لیس کل» سلب کل بود دیگر. در منطق می‌گفتند که «لیس کل» از ادات چه قضیّه‌ای است؟

شاگرد: سلب جزئیّه.

استاد: بله، سالبه‌ی جزئیه است، به خلاف «لا شئ». «لا شئ» سالبه‌ی کلّی بود. منظورم این است که این، با هر دوی اینها می‌سازد. علی ایّ حالٍ فرمودند: «و بالجملة فمحل بیان صلاتیّت الأجزاء مجموعها و تعنونها بالعنوان الذّی تکون به صلاة»، محل بیان صلاتیّت اینها، تمامش و تعنونش به عنوان صلاتیّت «هو هذا الکلام» این دلیل بیانی است. چرا می‌گویند «هذا الکلام»؟ چون می‌خواهند اطلاق کلامی درست بکنند. می‌خواهند بگویند که ما الآن یک کلامی داریم که مصبّ آن اطلاق ما است. «هو هذا الکلام الدّال علی الأمر بالتسعة بعنوان الدخالة فی الصّلاتیّت» به‌عنوان اینکه این تسعه در صلاتیّت دخالت دارد «بضمیمة غیرها من القیود المعلوم قیدیّتها» قیود دیگری هم که قیدیّت آن معلوم است، همگی در صلاتیّت دخالت دارد. «فإنّ عدم البیان» در این کلام «یکشف عن عدم القیدیّة و عن تحقّق عنوان الصّلاتیّة» تحقّق عنوان صلاتی برای چه؟ عنوان و معنون چه می‌شود؟ «لما بُیِّنَ أو عُلِمَ دخلُهُ فی الصّلاتیّة». «عُلِمَ دَخلُه أو بُیِّنَ» در این دلیل «فی الصّلاتیة کان هناک شئ آخر یحتمل بدواً دخالتها أو لم یکن». «کان أو لم یکن»، خودش معنای اطلاق است. «فمن هذا البیان یستفاد الإطلاق» آن هم اطلاق کلامی؛

 

«و المفروض أنّ الأمر الواقع في مقام البيان مبيّن لتحقيق الصلاة بما في داخلها ممّا يعتبر في الصحّة، لا لتقييدها بالخارج عنها، كما هو على الوضع للأعمّ».

استاد: اگر در خاطر شریف‌تان باشد، قبل از ایّام تعطیلات عرض کردم که یک نگاه خاصی به این عبارت «المفروض» بفرمایید. «و المفروض أنّ الأمر الواقع فی مقام البیان مبیّن لتحقیق الصلاة بما فی داخلها ممّا یعتبر فی الصّحة لا لتقییدها بالخارج عنها کما هو علی الوضع للأعم». آیا این «والمفروض» توضیح مطالب قبلی است و به یک نحوی، تکمیل آنها است یا یک نحوی عدول از آن است؟

شاگرد: مطلب جدید است.

 

 

تصحیح اطلاق کلامی بنابروضع للصحیح

مصبّ اطلاق کلامی، مستعمل فیه نه موضوع له

استاد: مطلب جدیدی است که به یک نحو، با آن مبنایی که تا حالا جلو آمده بودیم، سازگار نیست. من عرض کرده بودم که بر روی این مطلب تأمّل بفرمایید. فعلاً با این نگاه به این مطلب نگاه می‌کنیم که تکمیل مطلب قبل باشد؛ فرمودند که حتّی بنابر صحیح، اطلاق کلامی داریم. چرا؟ چون مصبّ اطلاق کلامی، مدلول تصوّری و مستعملٌ‌ فیه کلام است نه موضوعٌ له. شما اگر اطلاقی را از یک جملۀ مجازی بگیرید، نمی‌گویید که چون حقیقی نیست، دیگر اطلاق نداریم. مجازیّت که منافاتی با اطلاق ندارد. خُب، فرمودند که اطلاق، مدلول تصوّری است و ناچار، ولو وضع هم للصحیح باشد، چون کلام می‌خواهد تقیید کند، پس مستعملٌ فیه در اینجا، دیگر صحیح نیست. خُب، حالا الآن «والمفروض» چه می‌فرماید؟ می‌فرماید بنابر وضع للصحیح، ولو موضوعٌ له ما صحیح است، وقتی مستعملٌ فیه در کلام اعم شد، می‌خواهیم به ضمیمۀ دو چیز باهم، مستعملٌ فیهِ اعم به ضمیمۀ بیان قیودِ پی درپی که می‌آوریم، چون اگر اعم نبود که نمی‌توانستیم قید بیاوریم. مستعملٌ فیه را اعم گرفتیم چون چاره‌ای نداشتیم. می‌خواهیم قید بیاوریم. به ضمیمۀ قیودی که می‌آوریم، کلّ مقیِّد و مقیَّد با هم، یک دلیل بیانی می‌شود. حاصل آن، یک صلات صحیح می‌شود. یعنی حاصل آن، موضوعٌ له می‌شود. بر خلاف بنا گذاشتن بر مبنای اعم. بنابر اعم، حاصل مقیِّد و مقیَّد، صلات صحیح می‌شود، امّا از آن موضوعٌ له و مطلقی که مستعمل فیه است، فاصله نگرفتیم. امّا بنابر وضع للصحیح، کأنّه به وسیله‌ی ناچاری، تا اندازه‌ای که ناچار هستیم در اعم استعمال کرده‌ایم. بعد از اینکه ناچاری ما تمام شد، حالا برمی‌گردیم می‌گوییم “کلّ این عبارت من را نگاه کن، این یعنی صلات و صلات لیست إلاّ صحیحة. چرا؟ چون موضوعٌ له آن، این است. من چون چاره‌ای نداشتم، اوّل در اعم به کار بردم، یعنی مراد استعمالیِ ابتدایی تا قیود را بیاورم و بگویم که این قیود، جزء نماز است. جزء نمازی است که موضوعٌ له است و حالا خودت بفهم که موضوعٌ له صلات چیست و آن چیزی که مقصود نهاییِ من هم از کلمه بود، همین بود”؛ این بیان برای تکمیل بحث‌مان است.

 

برو به 0:19:04

تخلّص از اعمّیت مستعمل فیه، با تفکیک بین قید و جزء

امّا اگر بخواهیم بگوییم که این «والمفروض» یک نحو عدول است، اگر عدول باشد من می‌خواهم با این بیان عرض بکنم. اساساً تقیید، با آن چیزی که داخل در صلات است فرق می‌کند. شما یک چیزی دارید. حالا همان را مقیّد به یک قیدی می‌کنید. امّا می‌گویید که یک چیزی داریم که مقیّد به یک قیدی است. امّا اگر بگویید که یک چیزی داریم که این یک چیز، خودش متشکّل است از «الف» و «باء» و «جیم»، این‌که دیگر تقیید نیست. این، مقوّم خود شی است. داخل در شی است. جزء که تقیید نیست. کل، مقیّد به اجزائش نیست. جزء، جزءِ کل است. خُب، اگر این باشد پس دیگر از اوّل آن مبنایی که شروع شده است را نمی‌توانیم دوباره سر برسانیم. اوّل گفتیم که مراد استعمالی، حتماً باید اعم باشد. چرا؟ چون «تقیید الواجد محالٌ». با این استدلال بود. حالا برمی‌گردیم و می‌گوییم اگر می‌خواهیم اجزای نماز صحیح را در ادلّه‌ی بیانیّه بیاوریم، بیان اجزاء که اصلاً تقیید نیست تا شما استدلال کنید «تقیید الواجد محالٌ». بیان اجزاء، بیان ماهیّت مرکّبه است. بیان ماهیّت مرکبّه که اطلاق و تقیید نیست. شما وقتی که می‌گویید نماز متشکّل است از تکبیر و فاتحه و سوره و رکوع و سجود، آیا دارید چیزی را تقیید می‌کنید؟ نه. عنایت بفرمایید! دو مبناء می‌شود. اصلاً تا «والمفروض» را می‌فرمایند می‌بینید که مبنای شروع استدلال قبلی با مبنایی که الآن می‌خواهند ادامه بدهند، دو تا مبناء است. یعنی اگر از اوّل، «والمفروض» را می‌گفتند، می‌دیدیم که آن استدلال قبلی سرنمی‌رسید. حالا ببینید که کدامیک از این دو احتمال است. آیا «والمفروض» یک نحوه عدول است یا نه.

شاگرد: چون ایشان یک تصویر دیگری از تقیید نشان دادند. یعنی ابتدائاً در بحث انبساط رفتند، بعد هم فرمودند که قید هر کدام از این اجزاء، معیّت با سایر اجزاء است. این را قید گرفتند. حالا نمی‌دانم که آیا شما می‌خواهید این مطلب را بفرمایید که ایشان می‌خواهند از آن برگردند؟ یعنی می‌خواهند بفرمایند که آن تصویری که ما می‌بینیم با آن چیزی واقعاً بیان است تفاوت می‌کند. می‌خواهید بفرمایید که درواقع بیان، چیزی غیر از آن چیزی است که ما تحلیل کردیم و گفتیم که انبساط پیدا می‌کند، به‌منزلۀ قید است. آیا این را می‌خواهید بفرمایید؟

استاد: واجد و فاقد. واجد، اجزاء بودند نه تقیّد اجزاء به همدیگر؛ آن چیزی که شما می‌فرمایید برای صفحه 127 بود، آن تمام شد. بحث‌ها تمام شد و آمدیم در ثمرة البحث. حالا در فضای ثمرة البحث دارند اطلاق کلامی را مطرح می‌کنند. دو فضا است. آیا با این مطلب، می‌خواهند آنها را بگویند یا اینکه این مطلبی را که الآن شروع کرده‌اند، روشن دارند می‌فرمایند، در آن چیزی که اینجا فرمودند «و إلاّ فتقیید الواجدِ، ممتنع. فالمستعمل فیه اللفظ هو الأعم و لو کان الوضع للصحیح قرینة علی الإستعمال القیام مقام بیان القید لو کان». این قید یعنی تقیّد آنها بود یا جزء دیگری؟ لذا فرمودند «و لا قید للصحیح رأساً بل لما یمکن أن یقع صحیحاً و فاسداً حتی فی مثله». مثال هم زده‌اند. «لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب». آیا این عبارت دارد جزء را می‌گوید یا دارد تقیّد اجزاء به چیز دیگری را می‌گوید؟

شاگرد: لسان کلام، با همان چیزی که قبلاً گفته بودند سازگار است. یعنی سایر اجزاء مقیّد هستند به معیّت‌شان با فاتحه الکتاب.

استاد: الآن روایت می‌خواهد بگوید که فاتحه الکتاب، جزء است یا می‌خواهد بگوید که فرقی نمی‌کند، حالا می‌خواهد جزء باشد یا نباشد؟

شاگرد: می‌خواهد تقیّد سایر اجزاء به اتیان…

استاد: ولو خود این، خارج از صلات باشد؟ این نیست.

شاگرد: در انبساط که نمی‌گوییم خارج است.

استاد: می‌خواهد بگوید که ماهیّت صلات، یک ماهیّت مرکّبه‌ای است. یک جزء این ماهیّت چیست؟ البته ماهیّت مرکّبه‌ی مرتبطه، اقل و اکثر ارتباطی است و اینها هم به همدیگر مرتبط هستند. آن، تابع کار است. ولو آن چیزی که اساساً محل شک است، جزئیّت یک چیز است.

شاگرد: چون لسانشان می‌خورد به این. یعنی لسان ایشان به تقیّد می‌خورد. اینکه ایشان فرمودند «إلاّ بفاتحة الکتاب».

استاد: البته بعد از آن، «طهوراً» گفتند. چون الان مطلق است، ایشان می‌خواهند قید بگویند.

شاگرد: ولی هر دو را به لسانی گفتند که با قیدیّت سازگار است. اگر مثلاً می‌فرمودند صلات متشکّل از قرائت است و رکوع و سجود و اینهاست، اگر یک چنین لسانی را می‌آوردند، تاب این را برای آن فرمایش شما داشت که بخواهد آن قبلی‌ها را کنار بگذارد. امّا الآن لسان، لسانی است که سازگار است. یعنی یک مقداری تمایل به قیدیّت را می‌رساند. هم داخلیّه و هم خارجیّه.

شاگرد2: بحث بر سر «والمفروض» است؟

استاد: بله؛ من می‌خواهم ببینم «والمفروض»، ظاهر عبارتشان که باز تکمیل مطالب قبلی است. تا آخر هم همین به ذهن می‌آید.

شاگرد2: بعد هم «فقد تحصّل» دارند دوباره مطالب قبلی را تکرار می‌کنند.

استاد: بله. من توضیح تکمیل آن را هم دادم. توضیحی که برای تکمیل بود، این بود که فرمودند از باب ناچاری، وقتی که متکلّم شروع می‌کند، چاره‌ای ندارد جز اینکه در اعم استعمال بکند. امّا بعد در آخر کار که کلام تمام می‌شود، می‌بینیم که منظور از تقیید چه بود؟ بیان ماهیّت بود. یعنی حاصل یک استعمال مجازی و تقییدات به‌دنبال آن، استعمال صلات در صحیح می‌شود.

شاگرد2: ولی خُب، فرمایش بعد از آن هم در جواب همین بود که لازم نیست استعمال در اعم بکنیم.

استاد: بله؛ آن چیزی که بعد عرض می‌کردم این است که اساساً وقتی که ما می‌خواهیم یک ماهیّت مرکبه را بگوییم، تبیین یک ماهیّت، اصلاً تقیید نیست. بیان قید نیست.

شاگرد2: ولی ظاهر کلام ایشان بیشتر به موافقت می‌خورد.

استاد: که می‌خواهند تکمیل بکنند.

شاگرد2: بله.

شاگرد: البته آن بحثی که در جلسات قبل داشتیم، به نظرم شاید باز جا داشته باشد که در اینجا باز و گسترده بشود که آیا وقتی که ما در مقام بیان ماهیّت هستیم، اصلاً داریم استعمالی می‌کنیم به‌معنای چیز، در معنا یا یک گونه تشبیهی که کردیم، با آن اشاره‌ای که قبلاً فرمودید؟

استاد: کدامیک از انواع اشاره؟

 

برو به 0:25:57

شاگرد: که فرمودید این، آن اشاره نیست، امّا شبیه به آن هست. ما کانّه لفظ را در معنا استعمال نمی‌کنیم. از لفظ برای اشارۀ به یک چیزی که حالا یک گونه جا نگه دار می‌شود برای اینکه تا بعداً بیاید معرّفی بکند، استفاده می‌کنیم.

استاد: بله. یعنی حالت ظرف گونه. همین را می‌فرمایید؟

شاگرد: بله. آنجایی که مثلاً می‌گوییم «الإنسان حیوانٌ ناطقٌ»، در اینجا انسان درواقع یک گونه جا نگهدار است، برای اینکه مفهوم آن بعداً بیاید و روشن بشود.

استاد: یعنی نمی‌شود که بگوییم ما یک لفظی را در یک معنایی استعمال کردیم که لا بشرط از واجد و فاقد است. استعمال نکردیم.

شاگرد: به عبارت دیگر استعمال لفظی هست، امّا استعمال اصطلاحی نیست که استعمال در معنا باشد.

استاد: بله، استعمال به‌معنای به‌کارگیری. لفظ را به کار گرفتیم برای اینکه دلمان را بند کند، بگوید یک لفظی را می‌خواهم بگویم، به آن توجّه کن، یک معنایی هم دارد. من می‌خواهم این معنا را برای شما توضیح بدهم. الآن که می‌گویم می‌خواهم بگویم، من یک معنای مطلقی را به کار نبرده‌ام که اعم از واجد و فاقد باشد. من دارم زمینه‌سازی می‌کنم تا مفهوم را توضیح بدهم. حالا توضیحات تا به اینجا باشد، از «والمفروض» دوباره توضیح می‌دهم.

شاگرد: مشکل این است که ما می‌خواهیم برای چیزهایی که در حقیقت‌شان مختلف هستند یک جامعی پیدا کنیم که بسیط باشد. امّا اینها می‌گویند که نمی‌شود. آیا نمی‌شود که این‌گونه بگوییم که حقیقت صلات، مثلاً آن خشوع و تذلّل و … است که ورود ظهورش در این کلمات و حرکات و سکنات است.

استاد: ما این‌گونه صحبت کردیم که صلات نیاز یک میخ خیمه دارد. بعد آیا اجزاء و… باز هم جزء موضوعٌ له هستند یا اینکه اصلاً موضوعٌ له صلات، همان باشد و اینها، محدودۀ تعریف آن باشند؟

شاگرد: ازاین‌جهت که گفته می‌شود واجب هستند، واجب هستند ولی حقیقت صلات را نداریم. ازاین‌جهت که واجب است و باید باشد.

استاد: ولی خُب، علی ایّ حالٍ می‌گویید خشوعی که در اینجا جلوه کرده است، به‌نحوی‌که اینها هم قید آن هستند یا نه؟

شاگرد: خود آن را شارع مشخّص می‌کند که حالا تا چه مقدار باید باشد. ولی خُب، به‌هرحال حقیقت آن، خضوع و تذلّل است. ولی یک تذلّل خاص است.

استاد: خُب، پس ظرف مفهوم صلات، فقط همان مفهوم می‌شود. افعال به‌عنوان مظروف حساب می‌شوند که خارج از ظرف هستند. این‌گونه بود؟

شاگرد: شاید این‌گونه باشد. حالا باید بیشتر بر روی آن فکر بکنم.

استاد: اگر این‌گونه باشد، این یکی از آن چیزهایی بود که فی الجمله صحبت شد مثل کلمه. کلمه یعنی آن چیزی که معنا می‌رساند. اگر یادتان باشد من عرض می‌کردم که این مثال‌ها خیلی خوب است. اگر مثال به کلام بزنیم، بلکه حتّی بهتر از کلمه بود. کلمه یک معنایی دارد که آن اصل قوام معنایش به این است. کلمه نه یعنی «ضاد و راء  باء». نه یعنی حتماً حروف. کلمه یعنی آن چیزی که معنا می‌رساند. خُب، آن چیزی که معنا می‌رساند، چه چیزی این ظرف را پر می‌کند تا معنا را برساند؟ محدودۀ حروف بیست و نه گانه. این یک از محتملاتی که می‌شود گفت و ممکن است که منظور شما باشد.

والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

کلیدواژگان: صحیح و اعم، تصویر جامع.

 


 

[1]. مباحث الأصول، ج 1، ص 130.

[2]. همان، ص 129.

[3]. همان، ص 130.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است