1
نيست، وگرنه نمىتواند مسافرت نمايد مگر با ضرورت يا اذن خصوصى مالك يا وكيل او؛ و در صورت ضرورت، مراجعه به حاكم مىشود و اگر متعذر بود، به عدول مؤمنين و اگر متعذر شد، مباشرت مىنمايد، چنانچه در ايداع گذشت.
اظهر عدم جواز سفر تغريرى و تعريضى به تلف وديعه با ضمان آن است چنانچه اتلاف هم همين حكم را دارد. و اگر متوقف بشود حفظ بر سفر يا ممكن باشد حفظ در سفر مثل حضر، جايز است مسافرت با آن يا از آن، بدون محكوميّت به ضمان و بدون حاجت به ضمان صحيح.
اگر سفر، ضرورىِ وديعه باشد، جايز يا واجب است كه مسافرت يا رد وديعه نمايد؛ و هميشه براى حوادث محتمله مىتواند رد وديعه به مالك يا وكيل او يا حاكم يا عدل مؤمن ـ به ترتيب در امكان ـ نمايد. و اگر ضرورىِ ودعى باشد و ضرورى وديعه نباشد بلكه در آن تغرير باشد به وديعه، بايد مراجعه به مالك نمايد به نحو متقدّم؛ و در صورت عدم امكان، مسافرت مىنمايد بدون ضمان شرعى و بدون ضمان صحيح.
اگر انداخت قماشى را در محلى كه موجب فساد يا نقص مىشود، يا ترك كرد تغذيه حيوان را تا مدتى كه عادةً صبر در آن ندارد، پس با وقوع تلف يا نقصْ ضامن است؛ و با عدم آنها بر خلاف عادت، اقرب دخول در ضمان است از آن مدت، پس تلف به سبب ديگر موجب ضمان او است؛ و اگر تلف يا نقص قبل از آن مدت واقع شد، به سبب تفريط نبوده و موجب ضمان نيست.
اما تعدّى كه قسم دوّم از موجبات ضمان وديعه در كتاب «شرائع» است، پس از امثله آن لبس جامه براى انتفاع شخصى و ركوب دابه براى اين جهت و اخراج از