1
دوّم: ختم نمودنِ هر دَورى است به حجر الأسود، و اين معنى متحقّق نمىشود الاّ بعد از محاذات جزء اوّل بدن[1] به جزء اوّل حجر، و در اين جا نيز اگر به جهت تحصيل علم به اتمام دوره، قدرى زيادتر برود، به قصد آن كه زايدْ مقدّمهاى است خارج به جهت تحصيل علم به محاذات، كافى خواهد بود.
سوّم: آن كه در جميع احوالِ طواف، خانه را به دست چپ گذارد. پس اگر شخص در اجزاى طواف، رو به خانه كعبه كند به جهت بوسيدن اركان يا غير آن، يا آن كه به صدمه حجّاج در وقت ازدحام، پشت به خانه يا رو به خانه شود، آن جزء، از طواف محسوب نخواهد بود، و واجب است اعاده همان جزء نمايد.
و از اين جا اشكال مىشود در وقت گذشتن از در باب حجر اسماعيل، كه اگر شخص از حجر الأسود بيايد، در حالتى كه خانه در دوش چپ باشد و از باب حِجر، به همان خط مستقيم كه داشت بگذرد، در وقت محاذات باب حِجر، خانه از دوش چپ او رد مىشود به پشت سر او مىافتد[2]، اگر چه حِجر بر دوش چپ هست لكن او مصداق بيت نيست. و از اين جهت، بعض محتاطين قبل از رسيدن به باب حجر، قدرى بدن خود را كج مىكنند به طرف چپ خود، كه شانه چپ ايشان از خانه رد نشود؛ و هم چنين قبل از رسيدن به باب ديگر حجر، قدرى بدن
[1]. بلكه محاذات معظم بدن، يا تمام بدن، با بعضى از حجر، با رعايت وصول به موضع ابتدا، موافق احتياط است.
[2]. در صورتى كه به نقطه وسط خَلف منحصر شود محاذات، دور نيست كفايت محاذات جهت يسار، ولو محاذات خطّ عين طرف يسار نباشد و اين كه از محل اشكال خارج باشد.