1
استصحاب مىشود مگر آنكه علامت ديگرى باشد يا آنكه علم حاصل شود.
و ظاهر اين است كه خروج معلوم از منى، موجب قطع به بلوغ است و اين كاشف و مكشوف و كشف، امر واقعىِ عرفى است كه شرع تنبيه و تقرير فرموده است؛ پس با فرض علم مذكور، محلى براى اعتبار خروج از محل معتاد نيست، زيرا فرض خروج مذكور، مستبعد است. و بر تقدير تحقق ـ مثل آنكه محل خروج كه رأس قضيب است به سببى مسدود باشد و محلى از عانه مكشوف باشد و حركت منى به سببش از مبدء تا عانه معلوم باشد و خروج از عانه و انسداد محل معتاد همه معلوم باشد ـ دلالت مىكند.
و هم چنين تكوّن ولد از آن، از جمله معرِّفات است، نه از شروط، چنانچه در كبار از مردم در هيچ حكم عرفى و شرعى معتبر نيست. و هم چنين وقت محتملْ مقدميّت دارد براى قطع به اينكه خارجْ همان است كه از مردان خارج مىشود از حيث منشأ و صفات و غايت و آثار عرفيّه تكوينيّه و شرعيّه؛ پس اگر بغير عادت، طفل چهارساله ـ مثلاً ـ همه چيز او بغير معتاد، رشد و نموِّ غيرِ معتاد داشت، قطعا بلوغ او متناسب با ساير احوال و صفات او است، و خروج منى از او به نحو مناسب كاشفيت از بلوغ مناسب با امور غير متعارفه او است، و تكليف او هم چنين است.
و چنانچه اشاره شد سن صبىّ ـ كه به آن محكوم به بلوغ و احكام تكليفيه و وضعيّه مىشود و قبل از آن محكوم به استصحابِ جارى در حق مكلّفين است ـ اكمال «پانزده سال هلالى» است، چنانچه مروى و مشهور است؛ و به واسطه شهرت، روايات آن ترجيح بر روايات مخالفه دارند.
و هم چنين سن صبيّه براى اماريّت بلوغ او، اكمالِ نُه سال هلالى است، چنانچه