1
آنها به سبب اتلافات آنها؛ و نيز اداى كفاره قتل نه اداى ديه كه بر عاقله است در عمد و خطا؛ و هم چنين اخراج حق متعلق به اموال ايشان مثل خمس در تقدير تعلق به اموال ايشان.
اب و جدّ ابى، هر كدام از آنها با فقد ديگرى مىتواند قيم براى اطفال خودشان قرار بدهند، و غير آنها نمىتواند قيم قرار دهد؛ و مىتواند قيمومت را براى دو نفر قرار بدهد به نحو استقلال يا اجتماع؛ و مىتواند ناظر براى قيم قرار بدهد.
وصى در انفاق بر صغير از مال او، توسط بين اسراف و تقتير، و معتاد امثال او را رعايت مىنمايد؛ و در صورت اسراف، ضامن است در مطعومات و ملبوسات و غير آنها. و بعد از بلوغ اگر انكار انفاق يا ادّعاى اسراف كرد، قول وصىْ مقدّم است، و هم چنين است اگر ادّعاى آنكه بيع مال او بدون حاجت و غبطه بوده است [نمود].
و در ادّعاى عدم اداى مال او به او بعد از بلوغ، بر وصى اقامه بيّنه است.
اظهر جواز اخذ وصى، اجرت المثل عمل را است در اموال صغار، به نحوى كه اگر به مباشرتِ غير انجام بشود، همان اجرت را مستحق مىشود. و هم چنين حاكم و امين او و عدول مؤمنين مادام [كه] متبرع به عمل نباشد يا آنكه مصلحت مال يتيم در غيرِ عملِ متبرع باشد، چه آنكه عمل بر ولىْ واجب باشد يا آنكه راجح باشد.
و اگر عمل بواسطه قلّت يا به واسطه آنكه امانتدارىِ مثل درهم و دينار است كه غالبا اجرت ندارد، نمىتواند چيزى اخذ نمايد از مال يتيم؛ و هم چنين اگر خودش قصد تبرّع به عمل نمايد.
و احوط اقتصار وصى بر اقل از كفايت در صورت فقر وحاجت، واجرت المثل