1
را بر ميّت موصى از مال او نمايد بدون مراجعه به حاكم، با حجت و عدم آن، چنانكه مىتواند استيفاى دين اجنبى نمايد بر موصى با علم وصى.
و مختص است ولايت وصى، به مورد تعيين موصى به حسب عموم و خصوص، و از مورد تعيين او تعدّى نمى نمايد در عموم و خصوص موصى اليه از حيث زمان و مشروطيت و غير آن، و موصى به از خصوصيات نوعيّه و فرديه.
و اگر بگويد: «تو وصى منى» و مطلق بگذارد، اقرب عموم از حيث خصوصيات موصى اليه است و به حسب ولايات مربوطه به موصى اليه (و احوط اقتصار بر ضروريات از تصديات صاحب ولايت است، و استيذان از حاكم در غير آنها)؛ و از حيث موصى به چيزى استفاده نمىشود مگر با قراين. و منع استفاده وصيت و وصايت، الغاى كلام است، بلى اخذ به متيقن از ولايت كه تصدى ضرورى باشد، موافق احتياط است.
و اگر موصى، براى قيم اطفال، جهت خاصهاى ذكر كرد، در ساير جهات مثل اجنبى است، و امر آنها با حاكم است؛ پس اگر ولايت او را در حفظ مال صغار قرار داد، نمىتواند بيع يا اجاره نمايد، و امر بيع يا اجاره با حاكم و منصوب او است.
و اگر مطلق گذاشت قيمومت را، عام است به تمام شؤون و تصرفات قيم نسبت به اموال صغار، چنانچه در اطلاق وصايت گذشت؛ پس مىتواند انفاق نمايد از مال ايشان بر ايشان و بر واجب النفقه ايشان ـ مثل ابوين ـ به نحو معروف؛ و هم چنين است استنماى اموال ايشان به نحو مشروع و ايفا و استيفاى ديون ايشان به طرق مشروعه كه خود موصى مىتوانست انجام دهد؛ و هم چنين است اداى ارش ثابت بر