1
و اگر رد وصيت شد پس از آن تجديدِ ايجاب و اخفاى آن شد تا زمان موت، پس در بقاى رد سابق وتاثير آن در رد وصيّت مجدّده تأمل است، و عدم تاثير بقاى نفسانى بى رجحان نيست. و اگر بدون علم به ايجاب، منافى قبول از او صادر شد، حكم رد مؤثر را ندارد.
اگر وصىْ عاجز شد از عمل به وصايت فى الجمله، حاكم ضميمه مىنمايد مساعد امينى را به او، و منعزل نمىشود. بلكه جايز است وصايت به عاجزِ فى الجمله؛ و اگر موصى تعيين مساعد نكرد، حاكم تعيين مىنمايد.
و اما عجز مطلق پس اظهر بطلان وصايت است به عروض آن. و هم چنين اگر در حدوث وصايت عجز مطلق واقعيت داشته، وصايت واقعا باطل بوده. و حاكم مستقل است در اين دو صورت.
و عجز فى الجمله اگر موجب تبعيض در عمل به وصايت بود، پس آنچه مقدور وصى است، او مستقل است در آن؛ و آنچه مقدور او نيست، حاكم و امينِ منصوب او، مستقل است در آن. و اگر مثلاً از مباشرت و توكيل و استيجار عاجز است، نه از اظهار رأى و نظر، پس نظر در همه امور با اواست به طور استقلال، و عمل با منصوب حاكم است؛ و اين فرض تقريبا عكس صورت عجز وصى و بقاى ناظر است كه حاكم به جاى وصى، امينى را نصب مىنمايد. و عجز فى الجمله اگر حادث و زايل شد، وصى در فرع متقدّم بر مثال، به استقلال عود مىنمايد و مساعدْ منعزل مىشود.
اگر ظاهر شد از وصىّ خيانتى كه جايز نيست ابتداى وصايت با مثل آن، در واقع به مجرّد خيانت باطل مىشود وصايت و تصرفات بعد از آن؛ و در ظاهر با اختلاف در آن