1
مدار عدم آنها ـ مثل مفسد بودن در ماليات و واجبات و عدم موجبات دفع افسد به فاسد در ايصاى به او ـ به طورى كه اطمينان به قيديّت عدم موجبات فسق و منافيات وثوق حاصل شد، متّجه بطلان وصايت است در زمان تجدد فسق؛ وگرنه مستصحب است بقاى وصايت در جميع موارد شك در زوال. و ثبوت قيديت يا عدم آن از ناحيه تصريح موصى، خارج است از محل بحث.
و اگر باطل شد ايصاى به موجب فسقى، پس عدم عود ايصاء به عود عدالت، خالى از وجه نيست، مگر با تصريح موصى به دوران وصايت مدار عدالت در ثبوت و عدم در مرحله بقا.
جايز نيست وصايت به مملوك قنّ مگر با اذن مالك غير موصى؛ و هم چنين مدبَّر غير موصى. و اما مدبَّر موصى كه حرّ است بعد از وفات او (و همان، زمان فعليّت وصايت است) پس اظهر جواز آن است. و مكاتب غير محرّر، مثل قِنّ است على الاحوط؛ و بعد از ادا و تحرير بعض، پس محتمل است جواز وصايت، و احوط عدم است مگر در مكاتبِ غير با اذن مالكِ جزء مملوك.
معتبر است در وصايت: «بلوغ وصى»؛ پس وصايت به غير بالغ بالفعل به نحوى كه در حال صباوت، وصى متصرف باشد، نافذ نيست اگر چه مميّز باشد اگر چه بر غير مميّز باشد.
و جايز است وصايت صبىّ با ضميمه بالغ به حيث كه تصرف صبىّ بعد از بلوغ باشد و شريك بالغ باشد به طورى كه اگر در ابتدا، دو بالغْ شريك در وصايت بودند؛ و نافذ است در اين صورت، تصرف بالغ به نحو انفراد تا بلوغ ديگرى، و بعد از آن حكم