1
و گذشت كه شرط نفقه، مؤكِّد است و مثلِ عدم اشتراط آن است؛ و شرط كمال نفقه به منزله شرط زيادتى بر لازمِ اتفاقى است؛ پس با انفاق از هر دو به نحو متقدّم، چيزى به سبب شرط مذكور براى عامل نيست. و با انفاق از مال مشروط عليه، استحقاق مقدار نفقه از مال ديگر كه در آن اين شرط نبوده، ندارد؛ و فرقى بين علم شارط به مال ديگر و يا قراض ديگر و عدم علم نيست.
و با اطلاق، نفوذِ تصرّف تابع مصلحت است در تعدّى از آنچه نوعا مصلحت در آن است، از بيع به ثمن المثل نقدا و به نقد بلد معامله. و تضييق و توسعه از حد مصلحت، تابع مستفاد از كلام او در اذن در تصرفات است، غير از اطلاق منصرف به مورد ثبوت مصلحت كه ذكر شد.
اگر عامل مخالفت اذن مالك نمود در صور متقدمه، پس بيع كرد ـ مثلاً نسيه ـ نافذ نيست مگر با لحوق اجازه. و در صورت لحوق، معامله صحيح است و موجب ضمانى براى عامل نيست؛ مثل صورت عدم اشتراط آنچه مخالفت شده است، بلكه اجازه كاشف است از عدول از اشتراط در مورد خاص.