1
فصل اوّل
«صلح» عبارت است از: «تسالم و سازش به امرى در مقام دفع يا رفع نزاعِ محقّق يا محتمل، يا در مقام اخذ نتيجه بيع يا اجاره يا هبه يا نحو اينها.»
و نفوذ عقد صلح، فى الجمله تاثير آن در آثار تكليفيه و وضعيّه، اجماعى است و اختلاف، در بعض امورى است در آن:
از آن جمله مشروط بودن به سبق مخاصمه [است]. و اظهر ـ چنانچه نقل اتفاق ما بر آن شده است در محكى «رياض» ـ عدم اشتراط است به جهت صدق مفهوم، با جهالت بدون نزاع و با توقع نزاع بدون جهالت. و تحقق صلح در مورد تنازع، [مستلزم] افاده تحقق آن بدون نزاع است به اولويت، زيرا تركُّب صلح در مفهوم آن در تقدير تسلّم از نزاع و عدم و وفاق و از وفاق با نزاع سابق يا متوقَّع، موجب اعتبار در نفوذ به جهت وفاق است، نه به جهت خلاف يا به دخالت آن در مفهوم، به آن جهت كه موضوع نفوذ است؛ و بعض روايات خاصه ـ كه اشاره به آنها مىشود ـ شهادت دارند به واسطه تقييد واقع در آنها؛ و سبق نزاع، موجب ضروريت صلح