1
پنجم: ارتماس در آب؛ و آن مبطل روزه و موجب قضا و كفاره است عمداً، نه سهواً، اگر چه اقوى حرمت است فقط.[1]
ششم: رساندن غبار به حلق ـ علىالاحوط ـ اگر غليظ باشد[2] و حدّ آن، مخرج «خاء» نقطهدار است و آ ن موجب قضا و كفّاره است، چه غبارِ حلال و چه حرام، مثل خاك و غير آن هر گاه خود، باعث شود عمداً، نه غفلتاً.
هفتم: «قىء كردن» و آن موجب قضا است اگر به عمد و اختيار واقع شود، و اگر بىاختيار قىء كند بر او چيزى نيست؛ و هر گاه غذا يا آب، بيرون آيد به حلق و
<->اخبار كاذب از علم و اعتقاد گوينده [ است ] و هيچكدام مبطل نيست علىالاقوى.
[1] . بلكه اقوى مبطل بودن «ارتماس» است، و كفايت فرو بردن سر به تنهايى، اقرب است، و اظهر لزوم رَمس تمام مافوق رقبه است؛ پس رمسِ منافذ، بدون رمس منابتِ شعر، مضرّ نيست؛ و اطلاق افساد به آبِ مضاف، احوط است، و فرو بردن سر به تبعِ حائلِ غليظ، مفسد نيست بنا بر اظهر، و همچنين تلطيخ مانع از وصول آب به سر و فرو بردن بعض يا تمام سر به نحو تعاقب، نه در يك آن، بلكه به تدريج و در آنات متعدّده.
[2] . اظهر مبطل بودن آن است؛ و همچنين دخان غليظ و آنچه موجب تقوّى مربوط به جوع و عطش باشد؛ و اما ايصال غبار و دخانِ غير غليظ و غير مقوّى به نحو مذكور، پس عدم افساد آن، خالى از وجه نيست و احوط، اجتناب است.