1
سفر حجّ كه كرايه مىدهد مركوب خود را در آن طريق براى شغل خودش.
و اختلاف نواحى سفرى كه عمل است، فارق نيست با محفوظيّت عمليّت در بناى قصدى در همه؛ و همچنين مهارت و عدم آن و خوبى و بدى كار، فارق نيست و در همه، اتمام لازم است.
و مسافرتهايى كه لازم دايمى شغل انسان مىباشد، مثل پيدا كردن منزل قبل از سير كاروان، مثل خود آن شغل است، به خلاف سفرهاى اتّفاقى براى مصالح اتفاقيّه انسان نه به آن جهت كه صاحب شغل سفرى است.
و اما «بدوى» كه كوچ مىكند از محلى به محلّى ديگر، پس اگر چه تمام مىكنند،لكن ممكن است براى كثرت سفر نباشد، بلكه براى عدم تعيين منزل باشد كه انشاى سفر از آن جا بشود و در همه جا مسافر نيستند، بلكه در همه جا حاضرِ در منزل هستند. و ممكن است ادراج او در كثيرالسفر، يعنى از محل اقامت فصلى مثلاً. و ممكن است اختلاف اصنافش؛ و ممكن است موضوع «دائم السفر» باشد كه [ اگر ]وطن [ داشت ] عمليّت سفر دارد و گرنه وطنِ در سفر دارد؛ و هر دو قسم اگر تقصير نمايند، در تمام سال تقصير مىنمايند، و آن خلاف ارتكاز مشاراليه در روايات است.
و لازم نيست ضميمه رجوع در كثير السفر، بلكه سفر واحد طولانى كه معظم سال را شاغل است، مثل اسفار عديده است در تحقّق كثرت در حدوث و بقاى آن، پس كافى است صدق «راننده بودن» مثلاً، يا صدق عمليّت سفر، اگر چه در سفر واحد طولانى باشد و تكرارى نباشد به ذهاب و اياب و تعدّدى در آن نباشد به تثليث يا كم و بيش؛ و صدق «مكارى» ـ مثلاً ـ مستلزمِ صدقِ عمليّتِ سفر است و دوّمى اعمّ است از هر يك از عناوين منصوصه.