1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١۶)- بررسی نظر مرحوم خوئی درباره هلال

درس فقه(١۶)- بررسی نظر مرحوم خوئی درباره هلال

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=9101
  • |
  • بازدید : 61

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ١۶ : ٢۶/ ٧ /١۴٠٠

بررسی دو نسخه از مصابیح سید

دو نکته در عبارت بود. در صفحه پنجم بودیم. فرمودند:

و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين بأنّه ليس فيهما تصريح بالصيام أو الإفطار، و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام أو الافطار إلّا مع الرؤية في الليلة أو الشهادة عليها ليلا أو نهارا[1]

در پاورقی کتاب رویت هلال که نرم‌افزار فقه هست، گفته بودند: «هو الوحيد البهبهاني رحمه اللّه في رسالته السابقة في الجزء الأوّل من هذه المجموعة برقم 12، ص 18- 19»، یعنی مجموعه رویت هلال.

واقعاً کمک‌هایی که اعزه در این مباحثه می‌فرمایند، قدرتی بر ذکر و تشکرش ندارم. خدا به همه اجر دهد. چیزهای خوبی آورده اند. پی دی اف دو نسخه خطی از مصابیح بحر العلوم در کتابخانه مجلس را برای من فرستاده‌اند. یکی از آن‌ها تاریخ کتابت دارد که در تاریخ ١٢٢٨ کتابت شده است. حدود ١۶ سال پس از وفات خود مرحوم سید. قفسه ١۶٣٣٣ با شماره ٢٠٧۴٩٨. این یک نسخه است. نسخه خوبی است. یک نسخه دیگر هم هست که آن هم برای کتابخانه مجلس است، قفسه ١۶۴١٣.

ظاهراً این نسخه دوم تاریخ کتابت ندارد؛ آخر آن پاره شده و تاریخ کتابت ندارد. در این نسخه دوم که تاریخ کتابت ندارد و شاید هم متأخر از زمان سید هم بوده، سقط دارد. همین جایی که ما الآن می‌خوانیم یک سطر افتاده است. دو کلمه «من شوال» بوده، ناسخ کلمه «من شوال» اول را که نوشته، دوباره که چشم روی نسخه انداخته، رفته روی «من شوال» دوم و یک سطر را انداخته است. ببینید سید می‌فرمایند:

و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال حتّى ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه، و متى علم أنّه أوّل يوم من شوّال وجب الإفطار فيه. فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول[2]

«و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم»؛ در این نسخه وجوب الصیام دارد.

«في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال»؛ یک سطر بعد هم داریم «یوم من شوال». در این نسخه دوم بین این دو را انداخته است. یعنی یک سطر افتاده. لذا این «حتی ثبت…» در آن نسخه افتاده است. به‌خاطر «من شوال» که سبب شده ناسخ این سطر را ساقط کند. ولی در نسخه ١٢٢٨ که تاریخ کتابت دارد، وقتی نسخه را بزرگ بکنید و خوب دقت کنید، روشنِ روشن «فمتی»‌ است. یعنی روی «فاء» یک نقطه است. تا آن جایی که ممکن بود من نسخه را بزرگ کردم و من به اطمینان رسیدم. اگر آقا گذاشتند شما هم ملاحظه کنید.

شاگرد: در این چاپی که کرده‌اند، آن هم «فمتی» است؟

استاد: اینجا ننوشتند.

شاگرد: نه، مصابیح سید تازه چاپ شده است.

استاد: آن چه که من دیدم هنوز تا کتاب صوم نرسیده اند. یعنی قبلاً دو جلد بوده و اخیراً چهار جلد شده؛ جلد چهارم پایان کتاب زکات و یا چیز دیگری است که هنوز به کتاب صوم نرسیده اند. اگر شما دیدید خیلی خوب است. به کتاب صوم مصابیح رسیده‌اند؟

شاگرد: نمی‌دانم.

استاد: همین را عرض می‌کنم که این چهار جلد آن را من دیده‌ام که در نرم‌افزار آمده است. اگر جلد صوم آن هم هست، خیلی خوب است که آدم ببیند اگر نشده این تذکرات را به آن‌ها بدهند تا در چاپ این‌ها را ملاحظه بکنند.

خلاصه این «فمتی» است. روشن است.

 

برو به 0:05:16

در نسخه بدون تاریخ «مما یلحقه من اللازم» دارد. ولی در این نسخه ای که تاریخ دارد و «فمتی» هم در آن هست، دارد «مما یلحقه من اللوازم». این برای عبارت.

نکته ی دیگری هم در «اجاب بعض المحققین» هست. در این نسخه دوم که عرض کردم تاریخ ندارد در حاشیه کتاب دو چیز دارد. در «اجاب بعض المحققین» نوشته «هو المحقق الاردبیلی» که دیگر وحید بهبهانی نمی‌شوند. دو سطر بعد از آن هم حاشیه‌ای دارد که از مرحوم سید حاشیه را آورده و نوشته «منه تاب ثراه». این هم اضافه‌ای در این نسخه است که در آن نسخه تاریخ دار نیست. این برای مطالب نسخه.

شاگرد: این‌که فرمودید مرحوم وحید را سید چگونه خطاب می‌کنند در چند صفحه بعد آمده «ماذکره بعض مشایخنا المحققین».

استاد: صفحه چند این جزوه؟

شاگرد: صفحه هشتم این جزوه.

استاد: احسنت. «بعض مشایخنا المحققین دام ظله العالی». اینجا موید این است که این «اجاب بعض المحققین» با این عبارت همان مجمع الفائده باشد. حالا من عبارت مجمع الفائده را هم نوشته ام و می‌خوانم. کاملاً مناسب است که منظور از بعض المحققین استادشان نباشند. همان مقدس اردبیلی باشد. مجمع الفائده جلد پنجم صفحه ٣٠١. ببینید کاملاً همین است.

و يمكن ان يقال: ليسا بصريحين في الإفطار و الصوم، إذ قد يكون للّيلة المتقدّمة مع عدم كون التكليف به الّا مع العلم به في الليل أو بالشهود في النهار. فتامل فیه…[3]

منظور از «شهود» در اینجا دیدن نیست. شهود به‌معنای بینه است.

«فتامل فیه». تا آخر کار عبارتی دارند که ختم عبارتشان این است. «و احتط و تأمّل فإن المسألة من المشكلات[4]».

ایشان این راه را باز کردند لذا صاحب جواهر که گاهی برای ایشان عباراتی را می‌آورند، در این جور چیزهای ایشان مسأله دارند و عبارات تندی می‌آورند. ولی خب انصافش این است که محقق اردبیلی بذر مهمی را در فقه کلاسیک کاشتند. هر چه جلوتر برود، این زحمات محقق اردبیلی برای آن هایی که در فضای فقه کلاسیک کارهای تحقیقی می‌خواهند بکنند، بیشتر روشن می‌شود. نقش ایشان، اهمیت ایشان و زحمات ایشان.

شاگرد: در نسخه دوم دارد «هو المحقق الاردبیلی»؟

استاد: بله، نسخه دوم قفسه ١۶۴١٣ صفحه ١١١ پی دی اف. نسخه ای که تاریخ دارد، در صفحه ١۵٧ آمده است.

نقش محقق اردبیلی در فقه کلاسیک

شاگرد٢: بذری که فرمودید محقق اردبیلی کاشته اند از چه حیثی است؟ مثلاً در حیث عقلی بحث است؟

استاد: عقلی آن‌که یک چیز است. این‌که بعضی از چیزهایی که کلاسیک مستقر شده بود، ایشان نمی‌گذارند که این استقرار تمام شود، به‌نحوی‌که به تعبیر صاحب جواهر مذهب شود. خب گاهی است طوری می‌شود که فضای بحث کلاسیک، اول کلاسیک است اما بعد میخش طوری کوبیده می‌شود که مذهب می‌شود. دیگر کسی تاب این را ندارد که فضاء را تغییر دهد؛ می‌خواهی در مذهب تحقیق کنی؟! چه فقیهی هستی؟! اما شخصیتی که بزرگ و علمی است. در جلات قدرش علما و عملاً مناقشه ای نیست، بعض آن فضاهای کلاسیک که می‌خواهد استقرار پیدا کند، ایشان نمی‌گذارد. این چیز کمی نیست. من کلی آن منظورم بود.

مطلبی که من برای «غیر معقول» عرض کردم، بر مباحثاتی که قبلاً داشتیم متفرع بود. دو مطلب بود. یکی فایل مباحثه اعتباریات بود. جلسات بحث را هم من تنظیم کردم. آن جایی که در فایل اعتباریات گذاشته شده است. آن را به ترتیب جلسات بر گرداندم. از اولی که شروع می‌کنید جلسه اول است و همین‌طور تا آخر می‌رود. به خلاف آن وبلاگی که آقا می‌گذاشتند که بر عکس بود. یعنی هر جلسه‌ای به قبلش می‌رفت. جلسه آخر، اول آمده بود. علی ای حال اگر آن را یک مروری بکنید، برای این اشکالی که جلسه قبل عرض کردم نافع است.

 

برو به 0:10:36

برهان پذیری علوم اعتباری

همچنین یک مطلبی که یک سال یا دو سال قبل در مباحثه به تفصیل بحث شد، شاید مقاله آن را هم زحمت کشیده‌اند و ارائه داده‌اند، این بود که ما در فضای علوم اعتباری یک پل داریم. علوم اعتباری برهان پذیر است. ما قبول نداریم که علوم اعتباری برهان پذیر نیست. علوم اعتباری به قوی‌ترین وجه برهان پذیر است. از این‌ها در مباحثه اعتباری مفصل بحث کردیم. اصلاً این جور نیست که در فضاهای اخلاق حقوق و فقه بگوییم برهان نمی‌آید.

محکم ترین پشتوانه نفس الامری دارد. اگر هم می‌گوییم تکوینی یعنی نفس الامری. توضیح آن را هم عرض کردم. آن درست بود، فقط آن چه که بسیار مهم بود این بود که در اینجا ما یک جهت‌دهی عقلائی داشتیم که اسم آن را علوم اعتبار گذاشتیم. اغراض بود و قیم. عقلا می‌آمدند و از قیم استفاده می‌کردند و ذوالقیم و ذوات القیم را جهت‌دهی می‌کردند تا عقلاء‌را به اغراضشان برسانند. این خلاصه بحث بود. این جهت‌گیری علوم اعتباری بودند. این کاری بود که عقلاء انجام می‌دادند.

این فضای جهت‌دهی را اگر ما با تکوینیات قاطی کنیم اشتباه می‌کنیم. یعنی استدلالاتی پیش می‌آید که مال فضای اعتباریات است. شما چکار می‌کنید؟ شما احکام تکوین را بر آن‌ها بار می‌کنید. این خلاصه مباحثات قبلی است. اگر حوصله داشتید مراجعه فرمایید. روی این حساب بود که من زیر برخی از کلمات خط کشیدم. بعض محققین چه گفتند؟

و أجاب بعض المحقّقين عن الاستدلال بالروايتين بأنّه ليس فيهما تصريح بالصيام أو الإفطار، و يجوز أن يكون الهلال للّيلة الماضية مع عدم التكليف بالصيام أو الافطار إلّا مع الرؤية في الليلة أو الشهادة عليها ليلا أو نهارا[5]

«اجاب بعض المحققین عن الاستدلال …. و یجوز..». سید مقابل یجوز ایشان چه گفتند؟

و لا يخفى ما فيه؛ لأنّ المستفاد من الأدلّة القطعية وجوب الصوم في كلّ يوم من شهر رمضان و وجوب الإفطار في أوّل يوم من شوّال حتّى ثبت أنّ اليوم المفروض من شهر رمضان وجب صيامه، و متى علم أنّه أوّل يوم من شوّال وجب الإفطار فيه. فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول[6]

گفتند مستفاد از ادله قطعیه «وجوب الصوم فی کل یوم» است. «فمتی … فالقول بثبوت الشهر و المنع»؛ شما بگویید شهر ثابت است اما منع کنید از  «ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول»؛ ثبوت شهر مطلبی است. «یلحقه من اللوازم»، در فضای تکوین است؟ «لزمه» تکوینی است؟ یا نه «لزمه» در جهت‌دهی است. در این پلی که عرض کردم که فضاء، فضای علوم اعتباری است. اگر این «لزم»، لزم اعتباریات و انشاء حکم است و برای جهت‌دهی ذوالقیم به‌سوی تحصیل اغراض است، در اینجا قبول نداریم که شما بفرمایید «غیر معقول» است. نه، معقول است. در فضای اعتباریات کاملاً دست باز است. بله، غیر حکیمانه هست کما این‌که بحثش هم مفصل است. هر اعتباری که موافق با نفس الامر (نیست)، حکیمانه نیست. حتی حکیمانه که نیست هیچ، می‌تواند سفیهانه هم باشد. اعتباری سفهی… . چون اصلاً فضایش فضای اعتبار نیست.

لذا در «فالقول بثبوت الشهر و المنع ممّا يلحقه من اللوازم غير معقول» می‌گوییم، این جور نیست که «قول و المنع» غیر معقول باشد. چرا؟ چون «القول» موضوع حکم است، «و المنع مما یلحقه من اللوازم» انشاء حکم بر تطبق موضوع است. و انشاء حکم بر طبق موضوع، تخصیص بردار است؛ حکم عقلی نیست؛ ممکن است. این عرض من بود.

این برای عبارت جلسه قبل.

اما «فان قلت..».

فإن قلت: طريق ثبوت الشهر منحصر في العلم بدخوله، أو الظنّ المعتبر شرعا، كشهادة البيّنة، و من المعلوم أنّ الرؤية قبل الزوال لا يقتضي العلم بكون الهلال للّيلة السابقة، و غاية الأمر حصول الظنّ منها بذلك؛ فيجب حمل الحكم بكون «للّيلة السابقة» في كلامه عليه السّلام على المظنّة و الظهور، و ذلك لا يكفي في ثبوت لوازم الشهر من إفطار أو صيام، ما لم يعلم كونه من‌ ‌الظنون المعتبرة في ثبوت تلك الأحكام، و ليس في الروايتين ما يدلّ عليه فلا يصحّ الاحتجاج بهما[7]

احتمال حسابی هست که از «فان قلت» به حرف استادشان –وحید در آن رساله- ناظر باشد. این احتمال خیلی خوب است. یا این‌که اگر درس می‌دادند، کسی رساله استادشان را خوانده بوده و در درس اشکال می‌کرده است. «فان قلت» یعنی سید دارند حرف مستشکل –شاگردانشان- درس خودشان را که از وحید دفاع می‌کرده، می‌آورند.

قبل از این‌که «فان قلت» را بخوانم، باید یک تذکراتی که فرموده‌اند را عرض کنم. یکی برای مباحثه فردا. پارسال دو-سه بحث بود. حالا روی حساب برنامه ما این جور شده است. آن هفته فرمودند که چرا مباحثه علوم قرآنی نباشد؟ استخاره هم یاری کرد و اگر اجازه دهید تا دوشنبه مباحثه فقه باشد و سه‌شنبه دنباله مباحثه علوم قرآنی که آن هم مباحثه خوبی بود و شاید ۶-٧ سال هم طول کشید، باشد. گفتند ادامه پیدا کند. فردا آن بحث را ادامه دهیم.

نکته دیگر این‌که گفتند آن بحث بحارالانوار را که گفتید دیگر پی نگرفتید. آن بحث بحارالانوار را من گفتم که شما نگاه کنید. من هنوز با آن خیلی کار دارم. بعداً در ادامه آن مطالبی که در بحارالانوار بود، در حل خیلی از مسائل با آن کار داریم. فقط گفتم که نگاه کنید و زمینه‌سازی داشته باشید و در ذهنتان حل کنید تا برسیم.

نکته دیگر این‌که آن آقا دو-سه کتاب فرستادند که اگر خواستند در کانال هم بگذارند. فایل های پی دی اف اسالة حول رویة الهلال، رسالة حول مسالة رویة الهلال، ایشان بگذارند، خوب است داشته باشید.

 

برو به 0:16:52

عدم دخالت زمین در تکوّن هلال در بیان مرحوم خوئی

خلاصه‌ای که می‌خواهم راجع به «لاحقا» که جلوتر عرض کرده بودم این است:

مرحوم آقای خوئی در استدلالشان یک جهت‌گیری‌ای دارند، جهت‌گیری اصلی که تا آخر هم از آن دفاع می‌کنند. اشکالاتی هم از چپ و راست به بحث وارد شده که ایشان قید زده‌اند و چیزهایی که قبلاً صحبتش شد.

آن چه که فعلا در ذهن قاصر من طلبه است که به‌عنوان مباحثه پیش می‌رویم تا ببینیم خدا چه می‌خواهد، این است که من اصل جهت‌گیری ایشان را قابل دفاع می‌دانم. می‌شود آن را تا آخر سر برسانیم. همه اشکالات هم اگر بیاید می‌توان از آن دفاع کرد. بله باید اشکالات بررسی شود و آن‌ها را تصور کنیم.

اگر بیان مرحوم خوئی را در یک جمله کوتاه بگویم، این‌گونه است: ایشان برای این‌که استدلالشان قوت بگیرد؛ خود وحید هم همین جور هستند؛ شاید وحید در این جهت سرآمد باشند. در این‌که استدلال را طوری جلو می‌برند که دیگر طرف کاملاً به گوشه رینگ می‌رود و دیگر کارش تمام است.

حاج آقا می‌فرمودند که وحید در قوت استدلال به‌گونه‌ای کار را جلو می‌برد و یک دفعه کار را به جایی می‌رساند و می‌گوید «و هذا مما یحکم به النساء و الصبیان». خب دیگر حالا شما جرات دارید، نقد کنید. از نساءو صبیان پایین‌تر می‌شوید. این جور بحث می‌کردند.

ایشان هم وقتی می‌خواستند در اینجا بحث کنند، بیان را طوری چیدند که از موضع قدرت شروع کنند و کار را تمام کنند. لذا در منهاج، عبارتی را که خیلی سان می‌دهند این است: می‌گویند خروج قمر از تحت‌الشعاع چه ربطی به طلوع و غروب آفاق دارد؟! خروج قمر از تحت‌الشعاع رابطه‌ای بین دو جرم سماوی است؛ خورشید و ماه در آسمان. ببینید یعنی ایشان دارند یک عنصر ثالث را مخفی می‌کنند. خوب جلوه می‌دهند. همین دو تا در آسمان یک فاصله‌ای از هم می‌گیرند. چه ربطی به آفاق زمین دارد؟! لحظه آن هم معلوم است.

خب این یک جهت است. بعد اشکالات سر رسیده است. ولی این را تأکید می‌کنند. یعنی خروج قمر رابطه‌ای بین دو جرم سماوی است که اصلاً اگر زمین هم نبود، آن بود؛ آن فاصله گرفتن شمس از قمر بود. این یک نکته که ایشان این جور شروع می‌کنند. بعد از چیزهایی که با این مطلب می‌گویند این است که اگر دو جرم سماوی هستند که به ما ربطی ندارند، وجودش لحظه‌ای است. در منهاج این را نمی‌گویند.

بعد از این‌که جواب اول آقای تهرانی پیش ایشان می‌رود، جوابی که می‌دهند این‌گونه است: «بسم الله الرحمن الرحیم، إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في‏ كِتابِ اللَّه[8]»‏. می‌دانید که چرا آیه شریفه را کنارش گذاشتند. می‌گویند شما که نوعی می‌گیرید دیگر دوازده ماه نمی‌شود. شما می‌گویید الان روی کره زمین بخشیش ماه مبارک است و بخشیش ابدا ماه مبارک نیست، اسم ماه مبارک را اصلاً نبرید که هنوز شعبان است. خب کره زمین یک ماه شعبان برای خودش دارد و ماه مبارک هم برای خودش دارد، که دراین‌صورت لااقل ٢۴ ماه می‌شود. بعد با این آیه شروع می‌کند که بگوید حرف شما درست نیست.

بعد می‌آیند تا اینجا که در منهاج یک کلمه «فرد واحد» دارند –عبارتش را بعداً ملاحظه کنید- وقتی می‌خواهند استدلال کنند، می‌گویند که ماه این جور است، خورشید هم وضعی دارد اما اسمی از زمین نمی برند.

(الأول): أن المشهور القمرية إنما تبدأ على أساس وضع سير القمر و اتخاذه موضعا خاصا من الشمس في دورته الطبيعية[9]

در اینجا دارد قوت استدلال را جلا می‌دهد. به این‌که نقش چیزی که نقش دارد را مخفی کنیم و آن هایی که محور اصلی هستند را جلا دهیم، تا استدلال خوب و محکم جلو برود. همین کار را هم کرده‌اند. بعد می‌گویند:

ضرورة أنه ليس لخروجه منه أفراد عديدة بل هو فرد واحد متحقق في الكون لا يعقل تعدده بتعدد البقاع، و هذا بخلاف طلوع الشمس فإنه يتعدد بتعدد البقاع المختلفة فيكون لكل بقعة طلوع خاص بها[10]

«ضرورة أنه ليس لخروجه منه»؛ از تحت شعاع، «أفراد عديدة بل هو فرد واحد متحقق في الكون»؛ یک خروج است، یک لحظه بیش نیست. «لا يعقل تعدده بتعدد البقاع»؛ اصلاً معقول نیست که بگوییم چند تا خروج است. اصلاً چندتا خروج نداریم که، دو جرم سماوی هستند که دارند از هم فاصله می‌گیرند به یک فاصله که رسیدند به یک لحظه به این درجه از فاصله می‌رسند. تمام. اینجا «فرد واحد» را داریم.

بعد که ایشان جواب می‌دهند، می‌گویند:

فليعلم أنّ قولنا: بداية الشهر، ببداية خروج القمر عن المحاق، لم نقصد منه أنّ تلك اللحظة مهما كانت فهي بداية حساب الأيّام أو مدار نصّ الفروض و الأحكام، كي يرد عليه ما توهّم[11]

«فليعلم أنّ قولنا: بداية الشهر، ببداية خروج القمر عن المحاق، لم نقصد منه أنّ تلك اللحظة…»؛ پس خروج فرد واحد و لحظه شد. یک لحظه است. آن یک لحظه را چه کار می‌خواهید بکنید؟

«مهما كانت فهي بداية حساب الأيّام»؛ ما می‌گوییم یک لحظه است که دخول شهر است. نه این‌که این لحظه بدایة الحساب باشد. بعداً آن را می‌گوییم. بله، همه می‌دانند که روز و شب ما از کی شروع می‌شود؟ از شب شروع می‌شود. بدایة الحساب از شب است. خب شما از شب حساب کنید. اما این لحظه، دخول الشهر است. کلمه لحظه را می‌گویند و آن را از بدایة الحساب جدا می‌کنند. در بین توضیح یک دفعه یک کلمه به قلمشان می‌آید. صفحه ٨٠ رساله. می‌گویند: بنابراین طلوع و غروب با هلال فرق می‌کند.

و ليس هكذا الهلال؛ فإنّه حادث سماويّ يحدث من ابتعاد القمر عن تحت الشعاع عدّة درجات بالقياس إلى سكّان الأرض يبدو لهم منه قوس الهلال[12]

«و ليس هكذا الهلال؛ فإنّه حادث سماويّ يحدث»؛ یعنی لحظه‌ای است، «من ابتعاد القمر عن تحت الشعاع عدّة درجات بالقياس إلى سكّان الأرض يبدو لهم منه قوس الهلال». چیز دیگر این‌که «بالنسبه الی سکان الارض یبدوا لهم قوس الهلال» حالا آمد. چیزی که دیگران آن را در اشکال به ایشان بزرگ می‌کنند.

 

برو به 0:23:42

ایشان که این حرف را با این جهت‌گیری زدند، به گمانم اصل جهت‌گیری خوب است. جهت‌گیری یعنی چه؟ یعنی سرو کار ما با یک لحظه است. لحظه‌ای که بعداً توضیح آن را عرض می‌کنم. لحظه هست یا نیست؟ ان شالله به اشکالاتش می‌رسیم.

شاگرد: لحظه بین سه جرم؟

استاد: حالا با این لحظه هنوز خیلی کار داریم. دیروز هم آقایان فرستادند و نوشته بودند که لحظه هست یا نیست. بحث خیلی خوبی است. اصل این خوب است. اما این‌که بگوییم «بالنسبة الی سکان الارض»، «بنابراین بدایة الحساب با او تفاوت می‌کند»، چقدر به آن‌ها نیاز است و چقدر راه گشاست و چقدر به آن نیاز است و راه دیگری هست یا نیست، باید مقداری صبر کنیم. فعلاً حرف‌ها را خوب تصور کنیم. تصور موضوع که برایمان تام شد، ببینیم که برای حکم آن و جریان احکام باید چه کنیم.

اشکال به محقق خوئی

الف: عدم تبین رابطه خروج قمر با شب و روز بودن زمین

به جهت‌گیری ایشان سه اشکال شده است. در کلمات سه اشکال هست.

اشکال اول؛ شما گفتید که دو تا جرم سماوی از هم فاصله می‌گیرند و یک لحظه شروع ماه می‌شود. همان موسوعه اولی ایشان است. خلاصه شما مگر نمی‌خواهید، به کره زمین بروید و بگویید ماه آمد؟ دخول شهر برای چه کسانی؟ برای سکان زمین. خب برای سکان زمین، هر لحظه هم روز دارد و هم شب دارد؛ نصف زمین روز است و نصف دیگرش شب است. شما می‌گویید «دخل الشهر» با آن‌هایی که الآن روزشان است چه کار می‌کنید؟ باید حرف بزنید. الآن ساعت دو بعد از ظهر یک مملکتی است. خرج القمر من تحت‌الشعاع. دو بعد از ظهر است، بگوییم از حالا روزه بگیر؟! دخل الشهر المبارک، پس از حالا دیگر حق نداری چیزی بخوری. امروز نصف روز اول است؟ روز اول است؟ چه می‌خواهید بگویید؟ شما که دو جرم در آسمان درست می‌کنید سرو کارتان با کرده‌ای است که نصفش روز و نصفش شب است. خلاصه باید حرف بزنید.

این اشکالی بود که ایشان –جلوتر هم عرض کردم- مجبور شدند بیایند و قید بزنند.

یک اشکال دیگر هست که ایشان در آن اسالة آورده‌اند و بعداً می‌گویند «قد تنبه لهذا المحذور». این محذوری که الآن گفتم در اسالة صفحه ٩ است. اول حرف ایشان در دوره قبل را می‌گویند؛ حرف استادشان مرحوم آقای خوئی را در دوره قبل می‌گویند و در صفحه ٩ می‌گویند: «تنبه لهذا المحذور لاحقا فبنی»؛ بنی یعنی آن قید اشتراک در شب. البته بعداً خودشان در صفحه ٣۶ و ٣٧و ٣٨ دو تا عدول دارند. می‌گویند «کان یعتقد»؛ یعنی حاج آقای سیستانی، « و ایضا کان یعتقد» که سه فرع را مطرح می‌کند. «اما لکن ظهر لاحقا»؛ یعنی تقریباً ظاهرش سه عدول است اما وقتی نگاه می‌کنید از نظر مبنای فقهی یک عدول بیشتر نیست. آن هم این است که شما باید ارض را دخالت دهید. حالا آن‌ها را عرض می‌کنم.

ب: لزوم در نظر گرفتن زمین در تکون هلال

اشکال دوم؛ اشکال دیگر چیست؟ اشکالی که باز در اول همین اسالة مطرح شده است. این است که شما مگر نمی‌گویید هلال؟ خروج قمر از تحت‌الشعاع، هلال می‌شود. هلال را که قبول دارید. شما اگر تنها جرم سماوی را ببینید اصلاً هلال ندارید. چرا؟ چون در دو جرم سماوی –ماه و شمس- همیشه نصف قمر به‌سوی شمس است و روشن است. نصف آن هم تاریک است. لذا وقتی که قمر در مقارن است، شما از قمر رد شوید بین خورشید و ماه بروید، قمر را چگونه می‌بینید؟ آن را بدر می‌بینید. به‌صورت بدر و ماه کامل می‌بینید. خیلی روشن است.

پس این‌که می‌گویید «خرج عن تحت‌الشعاع» این شعاع برای کیست؟ برای ما و کره زمین است که پشت ماه هستیم. و تازه برای این است که فاصله ما و مرکزیت ما برای ما هلال درست می‌کند. و الا همان لحظه‌ای که قمر دارد از تحت‌الشعاع خارج می‌شود، شما به مدار خود ماه بروید، ماه دور زمین می‌گردد و با زمین دور خورشید می‌گردند. آن وقتی که ماه بین زمین و خورشید -آن فاصله مقارنه- می‌آید، وقتی که آن جا است -که هنوز برای ما حتی هلال هم نیست و اگر مقداری آن طرف تر برود برای ما هلال می‌شود- اگر به همان مدار قمر که دو، سه روز پیش می‌آمد تا به مقارنت برسد، بروید؛ اگر آن جا بروید قمر را هلال می‌بینید؟! نه، نصف بیشتر قمر پیدا است. چون دارید به زوایه ای می‌روید که … . پس دقیقاً همان شب اول ماه که برای ما هلال، هلال است، اگر شما جلوتر بروید و در مدار قمر به آن نگاه کنید –زمانی‌که قمر به مقارنت رسیده- شما دارید ماه بزرگی را می‌بینید.

بنابراین هلال به زمین بند است. نمی‌توان گفت که هلال و اهل زمین را برداریم و افاق را کنار بگذاریم. این هم اشکال دوم.

ج: لحظه‌ای نبودن خروج قمر نسبت به زمین

اشکال سوم این است که اصلاً تحت‌الشعاع، فاصله گرفتن، خروج قمر لحظه‌ای نیست. ما اصلاً قبول نداریم که لحظه باشد. حتی اگر بخواهید دقت کنید مثل زوال شمس می‌گفتید یک لحظه‌ای است دقیق که آن را کشف می‌کنید. اما خروج قمر از تحت‌الشعاع نسبت به زمین نمی‌تواند لحظه باشد. اگر زوال می‌تواند لحظه باشد، آن نمی‌تواند لحظه باشد. چرا؟ به‌خاطر این‌که – با همان وضعی که در ذهن شریف همه شما هم هست- ماه در مسیر خلاف عقربه های ساعت دور زمین می‌گردد و زمین و ماه باز در خلاف عقربه های ساعت، دارند دور خورشید می‌گردند. این جور می‌گردد و با هم دور خورشید می‌گردند. هر دو حرکت برخلاف عقربه های ساعت است که دور خورشید می‌گردند.

 

برو به 0:30:27

سؤال این است؛ وقتی که ماه دارد هلال می‌شود و از مقارنت رد شده، وقتی کره زمین با یک کره وسعی دور می‌گردد، کدام لبه ماه پیدا است؟ سؤالات خیلی ساده. ماه از خورشید فاصله گرفته و به سمت غرب رفته است. کدام لبه آن هلال است؟ لبه طرف شرق یا لبه طرف غرب؟ کدام لبه ما برای ما پیدا می‌شود؟ لبه‌ای که به طرف خورشید است. مثلا اینجا ممکن نیست که خورشید غروب کرده باشد و شما هلال را ببینید و دو سر ماه پایین باشد. اصلاً ممکن نیست. باید هلال مثل کاسه باش. یعنی آن قسمتی که پیدا است، قسمتی است که به طرف خورشید است که لبه آن پیدا شده است. این مطلب روشنی است.

لذا اگر ماه دست چپ خورشید باشد، دیگر هلال کاسه‌ای نخواهد بود. اگر عرض آن جنوبی باشد ما هلال را چجور می‌بینیم؟ به‌صورت عمودی می‌بینیم. هلالی است به‌صورت تقرینا عمودی. خب پس این روشن است که وقتی ماه از خورشید فاصله می‌گیرد، طرف لبۀ ماه که به سمت خورشید است، به‌صورت هلال در می‌آید و ما آن را می‌بینیم. این واضح نیست؟! خیلی روشن است. طرف لبه ماه که به سمت خورشید است به‌صورت هلال در می‌آید ما آن را می‌بینیم.

پس فرض می‌گیریم که خورشید دست راست است، ماه دست چپ است –چون به همان نحوی که گفتم ماه دارد فاصله می‌گیرد- خورشید اینجا است و ماه دست چپ آن است. شما لبه سمت راست ماه را به‌صورت هلال می‌بینید. کره زمین هم وسیع است. نصف آن روز است و نصف آن شب است. نصف آن روز است یعنی چه؟ یعنی الآن خورشید برای یک نقطه‌ای دارد طلوع می‌کند و یک نقطه‌ای در دست چپ آن دارد غروب می‌کند. زمین هم دو طرف دارد. چون دارد بر خلاف عقربه های ساعت می‌گردد، دست راست لبه زمین شرق است که دارد به سمت خورشید می‌آید. طرف راست کره زمین شرقی است که دارد می‌آید و وارد نیمه روز می‌شود. طرف چپ زمین دارد به پشت می‌رود و غروب می‌کند. پس طرف راست زمین با طرف چپش تفاوت می‌کند.

سؤال این است؛ ماه لحظه به لحظه دارد از خورشید دور می‌شود. بحث مفصل تر آن بعداً می‌آید. خلاصه لحظاتی می‌شود که به‌صورت نقاطی می‌شود و بعداً به هم وصل می‌شود و هلال می‌شود. آن لحظات دقیقی که این نقاط هلال به‌صورت نقاط منفصل در می‌آید تا به هم وصل شود و یک قوس تشکیل شود را در نظر بگیرید. در آن لحظه اولیه که دارد تشکیل می‌شود، طرف راست زمین به لبه راست ماه نزدیک تر نیستند؟ یعنی این‌ها زودتر می‌بینند تا این هایی که این طرف اند. چرا؟ چون ١٢ هزار کیلومتر قطر زمین است، کسی که ١٢ هزار کیلومتر این طرف تر دارد به ماهی که فاصله گرفته نگاه می‌کند؛ آن لبه ماه که می خواهد در اثر فاصله گرفتن از خورشید ببینیمش، این لبه را این‌ها زودتر می‌بینند. چون آن طرف تر هستند. چرا الآن گفتم اگر شما با یک سفیه روی مدار ماه بروید، ماه را مثل شب هفتم می‌بینید؟ چون به طرفی می‌روید که کل روشنایی ماه دارد آشکار می‌شود.

بنابراین اساساً کره زمین نه به‌خاطر زمان، بلکه به‌خاطر بعد مکانی آن و به‌خاطر این‌که لبه راست ماه که به طرف چپ لبه خورشید است، هلال آن طرف تشکیل می‌شود پس طرف راست زمین هم این لبه را زودتر می‌بینند تا طرف چپ آن. از نظر دقت عقلی. بنابراین خروج قمر از تحت‌الشعاع برای طرف راست زمین و طرف چپ زمین فرق می‌کند. یک کمی طول می‌کشد تا این‌ها آن را ببینند. پس شما چطور می‌گویید یک لحظه است؟!

 

بررسی تداخل اشکال سوم با اشکال دوم

شاگرد: غیر از آن اشکال دوم است که می‌گفتند باید آفاق را در نظر بگیرید؟ یعنی زمین را هم حساب کنیم و آفاق را دخالت دهیم که بر اساس این مبنا لحظه ای بودن اشکال می شود. و الا آفاق را دخالت ندهیم مثل مرحوم خوئی لحظه ای بودن هم اشکال نمی شود.

استاد: منافاتی ندارد که زمین را بیاوریم ولی یک لحظه باشد. این اشکال به اصل لحظه بودن است که اصلاً نمی‌شود لحظه باشد. یعنی خود خروج قمر از تحت‌الشعاع برای طرف راست و چپ زمین نمی‌تواند در یک لحظه باشد.

شاگرد: بله، منظورم این است که نمی‌شود یک نفر این‌طور بگویدکه زمین را هم حساب می‌کنیم اما دیگر آن را نیم کره نیم کره نمی‌کنیم و می‌گوییم آن چیزی که در بحث رویت هلال موضوع است، این است که در کل کره زمین یک لحظه  هلال دیده شود. یعنی نقطه نقطه به کره زمین نگاه نکنیم .

استاد: مگر ما نمی‌خواهیم هلال را به‌عنوان نقاط متصل به هم ببینیم؟! یعنی کسی که الآن وقت طلوعش است، این طرف است. اگر ماه را ببیند چجور می‌بیند؟ به‌صورت نقاط متصل می‌بیند. چون این ور تر است. به این لبه راست ماه که به طرف خورشید است، از حیث زاویه نزدیک تر است. اما برای کسی که طرف چپ زمین است، هنوز هلال نقاط است. چون به طرفی که او هست، نزدیک نشده است.

 

برو به 0:36:30

شاگرد: سخت‌تر از این نیست که اصلاً یک عده‌ای نمی توانند هلال را ببیند. حالا الآن که  شما می‌فرمایید یک عده‌ای می بینند ولی هنوز به شکل هلال ندیده اند. صحبت این است که بالأخره  ممکن است کسی بگوید ملاک این است که اولین لحظه‌ای که روی کره زمین به‌صورت هلال دیده می‌شود… .

استاد: ولو یک نقطه آن‌که نقطه دیگر نمی‌بینند؟

شاگرد: وقتی یک نقطه دیگر نمی‌بینند برای آن‌ها بگوییم عده‌ای هستند که طول و عرض جغرافیاییشان طوری است که اصلاً نمی‌توانند ببینند یا طوری است که هنوز نمی‌توانند به شکل هلال ببینند؛ تفاوتی ندارد. یک نفر می‌تواند ثبوتا بحث رویت هلال را در این فضا ببرد که من می‌گویم لحظه‌ای است و حالا ارض را هم می‌خواهیم دخالت دهیم، ارض را هم دخالت می‌دهیم اما برای کل کره زمین؛ یعنی اولین لحظه که در یک نقطه از کره زمین می‌توان به‌صورت هلالی دید. حال در همان لحظه یک جای دیگر اصلاً نمی‌بیند یا جای دیگر به‌صورت نقطه نقطه می‌بیند و هنوز به شکل هلال نشده است.

استاد: علی ای حال واقعیت و امکانیت رویت هلال و بلکه به تعبیر مرحوم آقای خوئی خروج القمر من تحت‌الشعاع –نه اهل الهلال که آقای تهرانی می‌گویند- صیرورة القمر هلالا، در یک نقطه هست و در یک نقطه دیگر اصلاً لم یصر هلالا.

شاگرد: بله، چرا به آقای خوئی این اشکال نمی‌شود؟ به این خاطر که وقتی می گوییم یک نقطه هست و در نقطه دیگر نیست، یعنی داریم جاهای مختلف زمین را محاسبه می‌کنیم. یعنی اصل اشکال به این بر می‌گردد که آیا ما سکان ارض را حساب می‌کنیم؟ موارد مختلف را حساب می‌کنیم؟ یا این‌که این‌ها را حساب نمی‌کنیم. مثل همان ظاهرة سماویه که حالا بگویید دو جرم.

استاد: نه، صحبت سر این است که ایشان می‌گویند «ظاهرة سماویه» یک لحظه است. ما می‌خواهیم اصلاً ممکن نیست یک لحظه باشد. در اشکال باید طرف راست و چپ را در نظر بگیرید. ایشان می‌گویند شما به زمین چه کار دارید؟ یک فاصله می‌رسد مثلاً ده درجه و ده دقیقه؛ این فاصله را که در قوس گرفت، خروج قمر از تحت‌الشعاع است. می‌گوییم معنا ندارد. شما همین ده درجه و ده دقیقه را اگر در سفینه سوار شوید و از زمین فاصله بگیرید خیلی زودتر هلال را درشت می‌بینید. اگر به یک نقطه زمین بیایید هلال می‌بینید. به نقطه دیگر زمین بروید واقعاً هلال را نمی‌بینید. یعنی نقاطی است که هلال تشکیل نشده و قوس تشکیل نداده است.

شاگرد٢: در یک نقطه زمین و در یک لحظه خاص بالأخره هلال شکل می‌گیرد. نسبت به زمین و در یک نقطه خاص بالأخره لحظه است.

شاگرد: بالأخره این لحظه را  در زمین داریم یا نداریم؟ شما می‌فرمایید وقتی جاها را عوض کنیم تفاوت می‌کند.

استاد: اگر این را می‌خواهید بگویید هنوز اشکال دیگری هم هست که فضای دیگری دارد و خیلی مشکل ساز نیست. در کلمات هم هست. آن این است که اساساً قمر به دقت ریاضیه وقتی از مقارنت رد شد، شروع تهلل است و هلال شدن هم از نظر ریاضی شروع می‌شود. چون چه زمانی است که محاق محض است؟ چه زمانی است که هیچ چیزی از آن را نمی‌بینی؟ وقتی است که کاملاً پشتش به طرف ما است. به محض این‌که یک ذره رفت -شما اگر خیلی دقیق شود و بالأخره هلال است- و یک ذره فاصله گرفت یک نخ بسیار باریکی از آن پیدا می‌شود. این به‌عنوان لحظه این جوری است. اما عملاً می‌گویند حتی در تلسکوپ هم می‌گویند نور پیدا نیست تا ۶-٧ ساعت که اصلاً پیدا نیست.

شاگرد: ظاهراً به‌خاطر کوه‌هایی است که در ماه وجود دارد.

استاد: بله، بعداً هم به‌خاطر آن‌که سر کوه‌ها مختلف است، نقاطی از ماه پیدا می‌شود، بعد که بیشتر فاصله گرفت با ١۵ ساعت… .

شاگرد: هفت درجه

استاد: بله، هفت و نیم که در آن اختلاف هم دارند. آن وقت یک هلالی تشکیل می‌شود. نقاط نورانی ماه به‌صورت هلال در می‌آیند. حال سؤال این است که وقتی این نقاط می‌خواهد به هم وصل شود، در یک لحظه به هم وصل می‌شود یا نه، ممکن است در یک قطعه زمانی به هم وصل شود؟ فرمایش شما همین است؟

شاگرد: نسبت به یک جای کره زمین یک لحظه است؟

استاد: یعنی در اینجا عرف و دید دخالت نمی‌کند؟ اگر شما با تلسکوپ فلان درجه ببینید یا با چشم غیر مسلح ببینید، می‌بینید که هلال نیست. اما اگر همان تلسکوپ را دقیق‌تر بکنید، می‌بینید که یک قوس باریکی بین نور هست ولی با چشم عادی یا تلسکوپ های ضعیف‌تر نمی‌بینید.

شاگرد: به فضای لحظه بودن باز هم جور در می‌آید. یعنی چشم من الآن نمی‌بیند. یعنی فرض کنید الان موقعیت جغرافیایی زمین به گونه ای است که اگر دقیق ترین تلسکوپ ها را هم بگذاریم الان در هیچ جای زمین هلال شکل نمی گیرد اما لحظه ای می رسد که در یک نقطه از زمین می توان هلال را دید که لحظه قبل نمیشد. لذا این اشکال  لحظه ای نبودن، به این بر می‌گردد که موقعیت جغرافیایی عوض شود. این‌ها از لوازم آن اشکال دوم است.

استاد: حالا تلسکوپ های رادیویی هست که اگر هیچ نوری هم نباشد کاملاً قمر را رصد می‌کند. تلسکوپ های نوری نه. نورهایی که می‌آید ولو ضعیف باشد را رصد می‌کند و به ما نشان می‌دهد. خب اگر نور آمد پیدا شدن آن لحظه‌ای است یا نه؟ اگر می‌خواهیم آن لحظه را بگوییم، همان لحظه مقارنت است که رد شده است. یک لحظه است. اگر می‌خواهیم بگوییم فاصله بگیرد تا کوه‌ها رد شود و نور بیاید، در اینجا می‌بینیم که یک لحظه داریم یا نداریم؟ شما می‌گویید برای هر نقطه زمین یک لحظه است. آیا این‌که بگوییم برای هر نقطه زمین یک لحظه است، نقض حرف مرحوم آقای خوئی نیست؟ این‌که کار نشد. همه می‌توانند این را قبول کنند. بگویند برای هر نقطه زمین –اولی یا آخری- خروج قمر از تحت شعاع یک لحظه است ولی همین هلال در نقطه دیگری از همین زمین هلال نیست. درست است؟

 

برو به 0:43:23

شاگرد: بله، ولی من جاهای مختلف زمین را نگاه نمی‌کنم. من متوجه این مطلب نمی‌شوم. وقتی ما از زمین نگاه می‌کنیم –همان نقاط را در نظر بگیرید؛ یعنی تفاوتی بین مقارنت و آن نقاط نیست- یک صدم ثانیه هست که هنوز موقعیت کوه‌ها طوری است که با دقیق‌ترین دستگا‌ه‌ها هم ببیند حالت هلال نیست. دیگر برای زمین یک لحظه اتفاق می‌افتد که آن دیده می‌شود.

استاد: شما می‌فرمایید برای زمین. زمین یعنی به‌عنوان یک نقطه؟

شاگرد: نه، زمین به‌عنوان کل کره.

استاد: ١٢ هزار کیلومتر قطر آن است. خب برای بخشی از آن واقعاً هلال نیست.

شاگرد: مثل همان مواردی است که اصلاً نمی‌بینیم. این همان نکته ثبوتی‌ای بود که  قبلا خدمتتان عرض کرده بودم. یعنی یک احتمال این است که  شارع  ممکن است بر اساس آفاق تکلیف ماه قمری را روشن کند و یک احتمال هست که بگوییم نه، تکلیف هر کره در دخول شهر را اولین لحظه‌ای می‌گیرم که هلال تکون پیدا کند در کل کره.

طبق این مبنا کسی که در سمتی از کره است که نمی تواند هلال را ببیند، می تواند نسبت به آن کسی که در مریخ است بگوید در کره ما هلال تکون پیدا کرد. مثل مفهوم متواطی و مشکک که می‌فرمودید یک وقتی است که ما به خود مفهوم نگاه می کنیم می شود مشکک ولی وقتی است مفهومی را در مقابل مفهوم دیگر نگاه می کنیم می شود متواطی. در این بحث هم یک جا هست که ما خود کره زمین را حساب می‌کنیم و می گوییم در نقاط مختلف کره زمین هلال رویت می شود یا نه؟ یک وقت مثلا کل کره زمین با کره مریخ در نظر گرفته می شود که به محض روئیت در اولین لحظه در کره زمین، حتی کسی که در زمین است و الان امکان رویت ندارد، می تواند به کسی که در مریخ است بگوید در کره ما ماه دیده شد.

استاد:[13] ببینید لبه راست ماه با لبه راست زمین و لبه راست ماه با لبه چپ زمین. کدام زودتر هلال را می بیند؟ طرف راست زمین زودتر می بینند. پس طرف چپ هلال نیست. این را بروید جلو. حالا ( در زمانی که برای طرف راست زمین هلال تشکیل شده)سوال می کنیم آیا برای کره زمین رویت هلال شده؟  اصلا کره نداریم .آفاق دخیل است.

شاگرد: پس آفاق دخیل است. یعنی برگشت به این که آفاق دخیل است که اشکال دوم بود. من از اول عرضم این بود که اشکال بر میگردد به این که آفاق دخیل است.

پاسخی اجمالی نسبت به اصل اشکال سوم

این‌که  زمین نصفش شب است و نصفش روز است؛ هلال وقتی می‌خواهد در بیاید و دیده شود، آن جایی که شب است وقتی است که می‌تواند هلال را ببیند. آن طرفش که روز است دارد وارد قوس نهار می‌شود. آن‌ها نمی‌توانند هلال را ببینند. صبح هلال طلوع کرده و می‌گویند رویت قبل از زوال است. و الا آن چه را که به‌عنوان هلال در وقت غروب خیلی خوب می‌بیند، طرف چپ زمین است. و لذا اصلاً این اشکال مطرح نمی‌شود. یعنی آن لحظه‌ای که عند الغروب عرف به‌راحتی می‌تواند با تلسکوپ یا غیر آن –رویت غروب کره زمین است؛ همان نقطه‌ای که دارد غروب می‌کند (هلال را ببینند) ، در آن لحظه اگر قهرا طرف راست و شرق هم می‌توانستند ببینند، دیدنی بوده که برای عرف عقلائی که می‌خواهند هلال را بگویند فایده‌ای نداشته است. لذا عملا اصلاً این سؤال نمی‌آید و یک جور دیگری از بیان است.

بنابراین این نقاط در طرف راست زمین زودتر به هم وصل می‌شود. و هلال را تشکیل می دهد چون این طرف تر هستند که لبه ماه را می‌بینند. اما عده ای دوازده هزار کیلومتر آن طرف تر هستند که هنوز در آنجا نقاط وصل نشده است تا هلال تشکیل شود. ولی چه زمانی است که در کره زمین به‌عنوان کره زمین می‌توان هلال را دید؟ در نور یا در وقت غروب؟ پس آن هایی که دارند غروب می‌کنند وقتی که هلال را می‌بینند خروج از تحت‌الشعاع است. پس عملاً قبل از آن‌که دست راستی ها می‌بینند، این خروج از تحت‌الشعاع برای رویت کره زمین نیست. عرض من یک چیزی غیر از آن می‌شود. یعنی عملاً از لحظه اول مقداری عقب تر است اما چون غروب شرط کار است.

شاگرد٢: اصلاً رویت ملاک نیست… .

استاد: حالا من برای این لحظه‌ها حرف‌های دیگری هم دارم، بعدا عرض می‌کنم.

شاگرد٢: زاویه‌ای که زمین با لحظه خروج از مقارنت پیدا می‌کند، مهم است. ممکن است یک نقطه از کوهی در یک قسمت خاصی از زمین باشد. یک لحظه است. بیش از یک لحظه نیست.

استاد: اساساً سر محاسبات دیداری با محاسبات ریاضی که مرکز، سطح- اقتران مرکزی با اقتران سطحی- تفاوت دارد یا نه، بعداً صحبت می‌کنیم.

شاگرد٣: تنش نور دخالت دارد، غیر از موقعیت اجرام.

استاد: بله، ان شالله بعداً بحث‌های مفصل تری می‌کنیم. آن چه که امروز کردم سه اشکالی بود که به حرف مرحوم آقای خوئی کرده‌اند. حالا ببینیم می‌شود از این‌ها در رفت یا جور دیگری حرف زد یا نه.

والحمدلله رب العالمین

 

کلید: فقه کلاسیک و محقق اردبیلی، لحظه ای نبودن تکوّن هلال، اعتبار، برهان پذیری علوم اعتباری،

 


 

[1] رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1972‌

[2] همان

[3] مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج‌5، ص: 301‌

[4] همان٣٠٢

[5] رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1972‌

[6] همان

[7] همان

[8] التوبه ٣۶

[9] منهاج الصالحين (للخوئي)، ج‌1، ص: 280‌

[10] همان

[11] رؤيت هلال، ج‌2، ص: 860‌؛ جواب العلّامة الخوئي عن الموسوعة الأولى‌

[12] رؤيت هلال، ج‌2، ص: 1186‌

[13] این پرسش و پاسخ بعد از کلاس بین استاد و شاگرد صورت گرفت  به جهت این که این پرسش و پاسخ تتمه همان پرسش و پاسخ در کلاس است، در  همین قسمت درج کردیم.