مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 106
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠۶: ١٣٩۶/٠٢/٢٠
فرمودند احتمال اینکه در قوام بینه تعدد نباشد، هست. حاصل این احتمال این میشود که بینه حقیقت شرعیه ندارد. نمیدانم امروزه در دادگاههای دنیا به دو شاهد استشهاد میکنند یا نه. نسبت به حقیقت شرعیه آن میخواهم صحبت کنم. گاهی میبینید که ریشه در شرایع سابق دارد. بین اصل ملیون و متدینینی که در بشریت بودهاند و خواهند بود، اینچنین چیزی سابقه داشته است. یا اینکه بینه بهخصوص در دو شاهد و امثال آن، حقیقت شرعیه اسلامیه میباشد؟ یعنی وقتی مسلمین بینه میگویند ذهن آنها سراغ شاهد عدلی میرود که اقل آن دو نفر است. یک شاهد در اینجا نداریم. مگر دلیل خاصی باشد که با عنوان شهادت یکی باشد.
شاگرد: ارتکاز ما از فتاوا یا روایت شکل گرفته است؟
استاد: در آیات شریفه کلمه بینه نیست. بلکه صرفاً تصریح به دو شاهد وجود دارد. مثل «و استشهدوا شهیدین[1]»،«ٍوَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم[2]»؛ وقتی میخواهید طلاق بدهید به دو عادل اشهاد کنید. در آیات شریفه به این نحو بود. یعنی آیات شریفه با تصریح به عدد دو، میخ اینکه اشهاد حداقل به دو نفر میباشد را کوبیدهاند. البته اقل اشهاد دو نفر است و الا در «ِفَرَجُلٌ وَ امْرَأَتان[3]»؛ سه شاهد ،«ّلَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداء[4]»؛ چهار شاهد نیاز است. اینها هم ازدیاد بر دو شاهد است. برای یک مورد هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها[5]»میباشد. اما شاخصی که میتوان به آن داد این است که به حضرت یوسف علیهالسلام مربوط نبوده است. بلکه به رسم خانه عزیز مصر مربوط بوده است. همچنین شرایط بهگونهای بوده که نمی خواستند از آن شهادت در محکمه استفاده کنند. شهادت متداولی که شاهد دیده و میگوید که «تحملت الشهادۀ فاُؤدیها»، نبوده است.
شاگرد: آن شاهد اصلاً در آن جا حاضر نبوده است.
استاد: بله، «شهد شاهد من اهلها» مثل رجوع به خبره بوده است. بهعنوان کارآگاه بوده که برای او صحنه را میگفتند تا بگوید چه اتفاقی افتاده است. نه اینکه شهادت در دادگاه باشد که خود شاهد میگوید «تحملت الشهاده فاُؤدیها».
شاگرد: برخی میگویند احتمال این هست که خود عزیز مصر بهعنوان شهد شاهد بود باشد.
استاد: اینکه به زوج تعبیر «شهد شاهد من اهلها» شده باشد، دور است. در مورد زوجه تعبیر اهل زوج میگویند مانند «سارَ بِأَهْلِه[6]» که در مورد حضرت موسی علیهالسلام است. به همین خاطر است که اهلسنت در آیه تطهیر خیلی سان میدهند و میگویند که اهل را به زن میگویند و در لغت هم آمده است.
برو به 0:04:56
از موارد جالبی که خیلی زیبا و یادداشت کردنی است، این است که اهلسنت از قدیم و الآن میگویند که مراد از أهل در آیه تطهیر زنان هستند و جالب این است که بزرگانی از محدثین اهلسنت مانند سنن ترمذی، نسائی و غیره این عنوان را باب مناقب اهل البیت زدهاند. و این روایت را مختص خمسه طیبه میآورند. یعنی خودشان ارتکازا میدانند که وقتی مناقب اهل البیت میگوییم، بهمعنای مناقب نساءنیست.
شاگرد: گویا ابن حبان برای امام رضا علیهالسلام هم تعبیر اهلبیت را به کار برده است.
استاد: بله، تعبیر من ائمه اهل البیت را زیاد میآورند. منظور این است که آنها میگویند که نساءهم هستند. افراطی های آنها که میگویند فقط شامل نساء میباشد. این حرفها را عکرمه شروع کرد.
منظور من مشترک های آنها میباشد. یعنی میگویند مشترک اند اما وقتی در ابواب کتب مختلف آنها نگاه کنید آمده «باب مناقب اهل البیت». یعنی تنها صحبت از اهل البیت حقیقی است. یعنی ارتکازا خودشان هم میدانند.
در صحیح مسلم از یکی از صحابه – زید بن ارقم- نقل میکند که زن، نساء نیست. زیرا مرد او را طلاق میدهد و میرود. بعد از طلاقش هم ممکن است چند جای دیگر هم شوهر کرده باشد. لذا به او اهل گفته نمیشود. بلکه اهل کسی است که «من تحرم علیه الصدقه[7]».
بنابراین ظاهر عبارت حاج آقا این است که میخواهند حقیقت شرعیه داشتن بینه را انکار کنند. عبارتی هم در کتاب حج مرحوم داماد مشعِر به این بود حقیقت شرعیه را بهعنوان اطلاق و اصاله الحقیقه نپذیرفته بودند.
اما تا جایی که توانستم در کتب دیگر جست و جو کردم تا کاربردی از کلمه بینه پیدا کنم که در اعم باشد اما پیدا نکردم. یعنی در مقام شهادت و در اصطلاح ما اعم باشد. و الا کلمه بینه در قرآن به کار رفته اما بهمعنای اصطلاح ما نیست.
تنها روایت امیرالمؤمنین بود که شریح قاضی گفت بینه بیاورید حضرت هم یک شاهد آوردند. شریح گفت اینکه یک شاهد است! یعنی آنچه من گفتم نیست. حضرت هم رد نکردند. بعد گفتند قنبر هم بیاید. اما شریح گفت قنبر عبد است و باید آزاد باشد. در ادامه حضرت او را عتاب کردند که سه اشتباه کردی. تنها به این مورد برخورد کردم اما در سایر موارد جایی که کاربرد واضحی داشته باشد که بینه در یک شاهد استعمال شده باشد را پیدا نکردم. اگر جایی پیدا کردید حتماً بفرمایید.
شاگرد: در کلام علماء در این بحث که آیا حاکم میتواند به علم خودش عمل کند یا نه، آمده که علم حاکم میتواند بهعنوان بینه باشد. در مقابل کسانی که گفته اند تنها بینه میتواند مورد استناد حاکم باشد، این جور گفته اند. یعنی از بینه یک اطلاقی استفاده شود که علم جزو آن باشد.
استاد: از باب قیاس اولویت یا از باب اندراج؟ خیلی فرق میکند. در « فَلا تَقُلْ لَهُما أُف[8]»، قطعاً ضرب را هم میگیرد. در بینه با اینکه حاکم نمیداند اما دو شاهد عادل کافی است، لذا وقتی خود حاکم به علم قطعی مسلم برسد، آیا نمیتواند حکم کند؟!
برو به 0:10:00
البته در صحیح بخاری میگوید ولو حاکم و خلیفه ببیند اما نمیتواند حکم کند. از ابن عوف پرسیدند اگر خلیفه ببیند که کسی زنا میکند آیا میتواند حد را اجرا کند؟ ابن عوف گفت که نمیتواند زیرا یک نفر است. لذا باید شهادت تام شود تا بتواند حکم را اجراء کند. خلیفه هم حرف او را تأیید کرد. استشهاد بخاری به این از عجائب است. بخاری میگوید در جای دیگر عمر گفته « لولا ان یقول الناس زاد عمر فی کتاب الله لکتبت آیه الرجم بیدی». بعد از اینکه ابن عوف میگوید که علم حاکم فایده ندارد این جمله را میگوید.
علی ای حال علم حاکم در فضای فقه ما مشکلی ندارد. فتوای مشهور بر این است که علم حاکم برای خودش حجیت دارد و میتواند بر طبق آن عمل کند. نمیدانم در فقه اهلسنت به چه شکل است. این را از صحیح بخاری گفتم.
شاگرد: در کتاب الانتصار آمده است که آنها علم قاضی را کافی نمیدانند. مرحوم سید میگویند که ما و ظاهریه اهلسنت قائل هستیم که کافی است. میفرمایند:
ثم إذا سلمناه قلنا: علم الحاكم أقوى البينات، و إذا جعلنا البينة الإقرار أو الشهادة من حيث أبانت عن الأمر و كشفت فأقوى منها العلم اليقين[9].
استاد: از دنباله عبارت ایشان روشن میشود که مقصود از بینه اوسع از بینه اصطلاحی است. زیرا اقرار را هم بینه دانسته است. میدانیم که اقرار بینه نیست. بلکه بینه از شهادت است. حتی دعوی هم بینه نیست. دعوی حقی برای خودش میباشد. اقرار حقی علیه خودش است. شهادت حقی برای دیگری بر دیگری است. لذا هیچ کسی اقرار را بینه نمیگیرد. معلوم میشود بینه را در اینجا بهمعنای لغوی گرفتهاند. لذا مانعی ندارد که علم حاکم را هم بینه بدانند. بلکه اقوی البینات باشد. بیّن بهمعنای آشکار است.
شاگرد: حاج آقا بینه را در روایت بهمعنای لغوی گرفتند؟
استاد: نه، ایشان میگویند تعدد، قید بینه ای که در فقه است، نمیباشد. بلکه تعدد از ادله نوعیه استفاده شده است. اینگونه نیست که هر کجا بینه به کار برود بهمعنای دوشاهد باشد.
و نفي اعتبار ما عدا البيّنة في رواية مسعدة مع إمكان منع الظهور في التعدّد مع العدالة، و أنّ المتيقّن ذلك من إطلاقها بحيث يكون التنزّل كالزيادة، محتاجين إلى الدليل مع عموم الاستبانة فيها لما نحن فيه[10].
«مع إمكان منع الظهور في التعدّد مع العدالة»؛ حضرت چیزی را که مسعده میگوید را در همه جا سرایت میدهند. چیزهایی که سادهترین امور موضوعات است که حتی عرف عام در آنها احتیاجی بهعنوان شهادت ندارد. همین خبر برای آنها بس است. در عین حال امام فرمودند «تقوم به البینه».
البته از حیث استظهار احتمالی هست که امام نمیخواهند بگویند که وقتی خبر واحد آمد جواز عمل ندارد و بدعت شرعی و عزیمت بر ترک است. بلکه برعکس است. میخواهند این طرف آن را بگویند که وقتی بینه بهمعنای شهادت است و وقتی عدلین بیاید، دیگر عزیمت شرعی محقق شده است. این نکته خیلی متفاوت است. این طرف آن را میخواهند بگوید که عزیمت است.
یکی از تعاریف شهادت این بود که به دستگاه مخبر و خبر و شرائط آن نگاه میکنیم. زیرا آثاری که بر آن بار مترتب میشود، همه نفی و اثباتی و عزیمتی است. شهادت به این معنا است. یعنی چیزی است که با آن از حیث ترتب عزیمتی آثار کار داریم. البته به این معنا نیست که هر کجا عدل واحد بود، پیروی از آن حرام است. بلکه خبر حجیت دارد اما نه به عنوان شهادت. یعنی بهعنوان مترتب شدن احکام غیر عزیمتی در هر حوزهای که باشد. لذا اگر قصد عزیمت دارید اسم آن شهادت است. و به دستگاه مخبر و خبر و شرائط آن نگاه میشود که یکی از آنها عمل است.
این عبارت بهجت الفقیه را در دست خط دیدم. ظاهر عبارت در آن جا محتاجین بود. کلمه تنزل هم در آن جا به نحوی بود که امکان داشت بهگونۀ دیگری خوانده شود اما همین تنزل خوب است.
برو به 0:15:56
«عموم الاستبانة فيها لما نحن فيه»؛ حضرت فرمودند «الاشیا کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر ذلک». بیّن مبالغه بهمعنای روشن شدن است. در اصل معنای آن هم دو احتمال وجود دارد. «بان» بهمعنای فاصله شدن بین آن است. بهمعنای بینونه است. چون چیزی از چیزی بینونت پیدا میکند، از آن شیء ظهور پیدا میکند. معنای دیگر «بان» ظَهَر است. بینونه بهمعنای ظهور است. بیّن بهمعنای ظاهر است. کدام یک از اینها است؟ «ابان»،«مبین»، به این معنا است که چیزی بود که بین چیزهای دیگر ممتاز نبود، آن را از بین بقیه بیرون آورد و بین آنها بینونت حاصل شد. لذا اگر اصل ماده بینونه باشد، لوازم آن ظهور میباشد. هر چیزی را که از متشابهات خودش بیرون میآورند، ظاهر میشود. فظهر. «ابانه ای جعل بینه و بین غیره من متشابهاته بینونة فظهر». یا اینکه «بان» بهمعنای «ظهر» باشد با قطع نظر از معنای لغوی آن.
شاگرد: دو اصل داشته باشد.
استاد: نمیدانم ابن فارس در ماده بینونه یک اصل قائل شده یا دو اصل.
شاگرد: دو اصل به این معنا است که اشتراک لفظی دارند.
استاد: ابن فارس موسس این رشته است. خیلی هم خوب و قوی است.
شاگرد: ابن فارس آن را اصل واحد میداند. «أصلٌ واحدُ، و هو بُعْدُ الشَّئ و انكشافُه[11]».
استاد: بعد الشیئ؛ چیزی را از چیزی دور کنید. بان منه ای بَعُد. آن وقت است که انکشاف صورت میگیرد. پس لازمه میباشد.
در ابتدای کتاب خود میگوید من تکلف نمیکنم. بلکه هر چه واضح باشد را اصل واحد میگیرم. اما اگر قرار باشد که با زور ماده واحدی را درست کنم، این کار را نمیکنم. در ذهنم هست که ایشان میگویند که پنج اصل داریم.
بنابراین «استبان» شخص نیست. شخص مستبان له میباشد. «یستبین لک غیر هذا»، مستبان و مستبین، آن شیء میباشد. یعنی آن شیء از غیر خودش که مشتبه هستند، طلب دوری کرده است. امری خودش را از سایر مشتبهین دور میکند به این معنا است که جزو اطراف شبه و متشابهات نیست. «استبان الامر»، به این معنا است که امر طلب کرد که از شبهه و از متشابهات خود دور شود.
«یستبین لک غیر هذا»؛ یعنی اگر برای تو از غیر طریق بینه روشن شد که رضاع و میته و … هست… .
برو به 0:20:15
چیزی که در «او تقوم به البینه» جالب است و امکان منع ظهور را دور میبرد، روایتی است که میگوید میته در جبن هست یا نیست.
در آن جا حضرت میفرمایند که باید بگویید که در جبن میته نیست «الا ان یجیئک شاهدان». شاهدان در آن روایت با بینه در روایت مسعده معادل شدهاند. این هم از مواردی است که «مع امکان منع» را تضعیف میکند. یعنی دو روایت هست که هر دو به شبهه موضوعیه مربوط هستند که در هردو هم ظاهراً «کل شیء لک حلال» هست. در یکی میگوید که جُبُن بر تو حلال است مگر اینکه دو شاهد بیاید –الا ان یجیئک فیه شاهدان- در این روایت دیگر از کلمه بینه استفاده نشده و دو شاهد ذکر شده است.
لسان دو روایت یکی است. در هر دو روایت کل شیء لک حلال دارد. فقط در روایت مسعده مثالهای متعددی ذکر میکنند. اما روایت عبدالله بن سلیمان تنها در جبن وارد شده است و شاهد به جای بینه قرار گرفته است.
شاگرد: ریشه اینکه حاج آقا میفرمایند بینه در دو شاهد ظهور ندارد چیست؟درحالیکه شما میفرمایید یک مورد هم پیدا نکردم که بینه در مورد یک شاهد باشد.
استاد: قبلاً اشاره کردهاند.فرمودند: «للسيرة الغير المردوعة إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات[12]». این ممکن است اما در تقریر این طرف گشتم تا مصداقی پیدا کنم، نتوانستم. اما بدون اینکه بهدنبال مصداق باشیم، اگر بخواهیم فرمایش ایشان را توضیح بدهیم به این نحو است که کلام در این بود که دو شاهد بیاید و کار را تمام کند و زمینه را برای حکم قاضی و بُرش آن مهیا کند. زیرا تزاحم حقوق و دعوا و انکار است. لذا باید برش باشد و دو شاهد باشد که محکم کاری شود. اما اگر از دعاوی فاصله بگیریم و به سایر حقوق الناس برویم – مثلاً در معاملات و اموال الناس است- فقها فرمودهاند دیگر نیازی به دو شاهد مرد نداریم. بلکه یک شاهد و دو شاهد زن یا یک شاهد با قسم مدعی کافی است. به این معنا است که در حوزهای که محل ابتلای بسیار زیادی است و بهگونهای است که اهمیت قتل و خون را هم ندارد – در خون، قسم خوردن را به طرف مدعی آوردهاند که اگر بینه ای نبود بتواند قسم بخورد. یعنی بهخاطر اهمیت دم و برای اینکه خون مسلمان از بین نرود مدعی میتواند با پنجاه قسم قسامه، مدعای خودش را ثابت کند که قاتل آن است. ولو بینه هم ندارد.
برو به 0:24:59
در حقوق الله یک شاهد و دو زن یا شاهد و یمین، کافی نیست. زیرا در حقوق الله مثل زنا اجرای حکم میشود. اگر دو شاهد عادل یا چهار شاهد عادل در زنا، باشد که حکم جاری میشود اما اگر نیست برای آن بدل نمیآورند. محل ابتلاء تزاحم حقوق نیست. بلکه محل ابتلاء حقوق یک طرفی است. یعنی حقوقی از طرف خداوند متعال است که او هم عفو میکند و میگوید که برای قدر مسلم آن بگذارید. لذا میبینید که فقها در حقوق الله دو شاهد را لازم میدانند. و یک شاهد و دو زن و شاهد و یمین فایدهای ندارد.
اما در اموالی که مردم لحظه به لحظه با آن سرو کار دارند ، همیشه نمیتوان دو شاهد حاضر کنید. آیه شریفه میفرماید «فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتان[13]»؛ از حیث سنت در اینجا مسلم است که شاهد و یمین هم در بیع و.. قرار میگیرد. یک شاهد عادل به همراه قسم مدعی کنار هم قرار میگیرد.
دراینصورت فرمایش حاج آقا میآید. یعنی در فضای دعاوی و خصومات ما هم قبول داریم. اما شهادات در کل فضای فقه قبول نداریم که بینه بهمعنای دو شاهد باشد. زیرا در سایر موارد بینه به یک شاهد عادل به همراه قسم تبدیل میشود. همچنین در موارد بسیار زیادی فقها «قامت البینه» را اطلاق کردهاند و مقصود از آنها یک شاهد عادل به همراه قسم بوده است. یعنی بینه را تنها بر دو شاهد عادل اطلاق نکردند بلکه بر یک شاهد و یمین هم اطلاق کردهاند. لذا اگر در فتاوا و روایات به این نوع از شهادت هم بینه اطلاق شده باشد، منع حاج آقا قوی میشود.
با این بیان در روایت مسعده هم حضرت کل فضای فقه را میگویند و کاری با خصومات و دعاوی کاری ندارند. وقتی کاری با خصومات ندارند از کجا میگویید که مراد حضرت از «تقوم به البینه» همان دو شاهد معهود میباشد؟! بلکه آن فرد شاخص آن است. اما در مجالات مختلف میتواند متعدد هم باشد.
شاگرد: آِیا روایت مسعده به قدری عمومیت دارد که شامل مورد بحث ما هم میشود؟ زیرا در آن جا بحث حلیت تصرف در اموال است که به نفع شخص میباشد. لذا میگویند که طبق مشی عقلائی جلو برو مگر اینکه بینه آمد. اما آیا ناظر به مساله ای مثل وقت میباشد؟ که شارع فرموده ؛خود متشرعه تحصیل بکنند و متشرعه هم روزانه با آن سر و کار دارند.
استاد: فرمایش شما با فرمایش حاج آقا در«مع عموم الاستبانه» فرق میکند. روایت میگوید همه آنها حلال هستند «حتی یستبین لک غیر هذا او تقوم به البینه». در تعبیر شما یستبین به معنای یعلم است. زیرا امر مهمی است و لوازمی دارد. اما حاج آقا میفرمایند در همین روایت مسعده از کجا می گویید که یستبین بهمعنای تعلم است؟ بلکه یستبین اعم میباشد و بهمعنای آشکار شدن است. آشکار شدن هم مراتب دارد. خود ظن هم مرتبه ای از آشکار شدن است. چه مانعی دارد در مورد کسی که در ابتدای وقت از ظن اطمینانی متمکن نیست اما اذانی شنیده که به او ظن مطلق- هفتاد درصد- داده است، بگوییم که یستبین لک دخول الوقت. اما فرمایش شما مقدمه ایشان را دفع میکند. ایشان میگویند که یستبین در مواردی ظن را هم میگیرد که شامل مانحن فیه هم هست. «مع عموم الاستبانه لمانحن فیه».
شاگرد٢: در مورد پنیر هم همین حرف را میزنید؟
استاد: در مورد نجاست که حاج آقا به ظن اطمینانی فتوا دادهاند. قبلاً که عروه را بحث میکردیم میگفتیم راه ثبوت نجاست، دو شاهد عادل یا علم است. بعد ایشان اضافه کردند که اگر اطمینان دارید که چیزی نجس شده، کافی است. لذا استصحاب طهارت قبلی از بین میرود. این فتوای حاج آقا را جرات نمی کردیم برای کسانی که وسواسی هستند تصریح کنیم. چون برای شخص وسواسی علم سهل است و فوری میگوید که علم دارم. اگر اطمینان بگویند که هنگامه میشود.
برو به 0:30:35
شاگرد٢: مطلق ظن را میگویم نه اطمینان را.
استاد: در فضایی که اطمینان را جزء علم قرار دادند خیلی مهم است. «مع عموم الاستبانه لمانحن فیه» از حیث الحاق ظن اطمینانی به علم. این خیلی خوب است. اما عموم الاستبانه از باب الحاق مطلق ظن به علم و اینکه این استبانه است…؟
فرمایش قبلی حاج آقا در مورد اخبار ثقه و عدل واحد بود، میخواهد عدل واحد را استبانه بگیرند. روی فهم ظاهر عبارت میتوانیم این مقدار را به ایشان نسبت بدهیم. اما اینکه خودشان تأیید کنند را نمیدانیم. فعلاً از روی ظاهر عبارت میتوانیم تأیید کنیم. زیرا این مطلب را در دنباله آن گفتند. فرمودند به عدل واحد اکتفاء میشود و سیره غیر مردوعه هم داریم مگر در دعاوی و خصومات. در ادامه فرمودند که استبانه در روایت مسعده هم میتواند شامل مانحن فیه بشود. ما نحن فیه همان اخبار عدل واحد است. یعنی در پنیر هم یک شاهد عادل بیاید و بگوید که در آن میته هست ایشان قبول دارند و روایت مسعده را شامل آن میدانند. زیرا استبانه میباشد.
حاج آقا در هردو جهت میخواستند خدشه کنند که از کجا میگویید بینه متعدد میباشد؟ چرا که ممکن است شامل عدل واحد هم باشد. از طرف دیگر از کجا میگویید که استبانه نمیتواند شامل خبر عدل واحد شود؟ بلکه میتواند شامل خبر عدل واحد بشود.
اما فرمایش ایشان-شاگرد- به گونه دیگری است. ایشان میخواهد از مواردیکه حضرت مثال زدهاند، ملاک روایت مسعده را کشف کنند. ملاک این است که اگر قرار باشد که به احتمالات ترتیب اثر بدهید، سنگ روی سنگ بند نمیشود. «کل شیء لک حلال. لعلک اختک او رضیعتک». زن گرفته و بعداً مشخص شده که پدر او در جای دیگر داماد شده بود و هیچ کسی هم خبر نداشته است، اکنون این عروس، خواهر خودش میباشد. «أو رضیعتک»؛ یا رضاعی بوده که توسعه زیادی هم داشته و دارد.
شاگرد: اگر بخواهیم ظن را تصویر کنیم میتوانیم بهخصوص در مواردیکه همسر وی هم از شهر خود فرد باشد که احتمال رضاعی بودن تقویت میشود.
استاد: بله، که احتمال ظن، قویتر بشود. امام علیهالسلام در صدد اینکه احتیاط کنید یا اینکه خبر واحد باشد، نیستند. بلکه بهخاطر اینکه نظام بهم میخورد از ابتدا در صدد بُرش عزیمتی هستند. میخواهند بگویند که از حیث حکم قبل، راحت هستید. زمانی عزیمت میشود و تو را از راحتی بیرون میآورد که استبانه شود. در اینجا مناسب است که استبانه بهمعنای علم باشد. «أو تقوم به البینه» هم اضراب تنزلی است. ترفیع نیست. بلکه مقداری از علم پایینتر بینه میشود.
شاگرد: دراینصورت اصلاً به بحث ما مربوط نمیشود.
استاد: بله، ولی مثالهایی که حضرت فرمودند نمیدانم از امور ساده هم بود یا نه.
شاگرد: یکی بحث سرقت است.
استاد: بله، وسیلهای را میخری، ممکن است که سرقت باشد. دیگری زوجه بود.
شاگرد:
عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول كل شيء هو لك حلال حتى تعلم أنه حرام بعينه فتدعه من قبل نفسك و ذلك مثل الثوب يكون قد اشتريته و هو سرقة أو المملوك عندك و لعله حر قد باع نفسه أو خدع فبيع أو قهر أو امرأة تحتك و هي أختك أو رضيعتك و الأشياء كلها على هذا حتى يستبين لك غير ذلك أو تقوم به البينة[14].
استاد: میته در آن نیست. بنابراین تقریر اخیر را تقویت میکند. میته بودن یا نبودن امر اسهلی است. درحالی که سایر موارد، لوازم دارد. آنها کار را بر شما سخت میکند. لذا امری که سبب اصلی برای القاء کلام شده، ظهور میآورد که مقصود حضرت از استبانه علم میباشد. نه صرف رجحان و غلبه وهم. خلاصه دو تقریر میباشد.
شاگرد: ایشان بینه را عطف خاص بر عام میگیرند؟
استاد: «أو یستبین لک غیر ذلک او تقوم بها البینه». در ریخت تقوم به البینه تعبد خوابیده است. یعنی وقتی دو شاهد میآیند هنوز برای شما چیزی واضح نیست. اما چون خدا فرموده حرفی ندارید.
شاگرد: آقای بهجت، تعدد در بینه را معتبر ندانستند، از طرف دیگر فرمودند که استبانه، شامل خبر عدل واحد در ما نحن فیه میشود، پس استبانه ای که ایشان تصویر کردهاند شامل بینه ای که گفته اند میشود.
استاد: ایشان میخواهند بگویند که شمول لمانحن فیه از دو حیث ممکن است. اول از حیث اینکه بینه شامل عدل واحد بشود. راه دیگر صرفنظر از راه اول این است که استبانه شامل خبر عدل واحد هم میشود. نه اینکه هر دو باهم باشند. احد الاحتمالین را به صورت مردد میآورند. نه بهعنوان منوَّع که هر دو احتمال را با هم بیاورند.
و اعتبار الخبرويّة في الحدسيات، لعدم الوثوق النوعي بدونها فيها، لا لعدم كفاية الواحد الموثوق به، بل يشكل التعدّد و العدالة مع عدم الخبرويّة في الحدسيّات أيضاً[15].
مسأله خبرویت و امور دیگر را حاج آقا رضا به تفصیل در مصباح الفقیه دارند. ولی خصوص خبرویت را در جلد نهم صفحه ٣٧٧ مطرح کردهاند. اینکه عبارات حاج آقا ناظر به ایشان باشد در ذهن من، سر نرسید. شما هم ببینید که « اعتبار الخبرویه» ناظر به فرمایش حاج آقا رضا در مصباح الفقیه است یا ناظر به جای دیگری است و یا خودشان این مطلب را فرمودند.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، بینه، تعدد در بینه، حقیقت شرعیه بینه، شهد شاهد من اهلها، معنای کلمه اهل، اهل البیت، معنای استبانه، ابن فارس، مقاییس اللغه، قسم و شاهد واحد. عدل واحد. انواع شهادت، حکمت تعدد در شهادات، روایت مسعده، روایت عبدالله بن سلیمان،تحلیل استبانه
[1] البقره ٢٨٢
[2] الطلاق٢
[3] البقره٢٨٢
[4] النور٢۴
[5] یوسف ٢۶
[6] القصص٢٩
[7] عن زید بن ارقم… فقلنا من اهل بیته نساوه؟ قال لا، وایم الله انّ المرأه تکون مع الرجل العصر من الدهر ثمّ یطلّقها فترجع الی ابیها و قومها اهل بیته اصله و عصبته الذین حرموا الصدقه بعده.» صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، کتاب فضائل، باب فضائل علی بن ابیطالب، ج4 ص1874 حدیث2408
[8] الاسراء٢٣
[9] الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 49٢
[10] بهجة الفقيه؛ ص: 157
[11] معجم مقائيس اللغة، ج1، ص: 327
[12] بهجة الفقيه؛ ص: 157
[13] البقره ٢٨٢
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج5، ص: 31٣
[15] بهجة الفقيه، ص: 157
دیدگاهتان را بنویسید