مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 103
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠٣: ١٣٩۶/٠٢/١٧
و يستفاد من التعليل في روايات الأذان الاكتفاء بأذان الموثوق به أو إخباره بدخول الوقت؛ بل القول بالاكتفاء بإخبار الثقة، هو الموافق للسيرة الغير المردوعة إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات، فيعتبر العدالة و التعدّد، إلّا في ما يُكتفىٰ بشاهد و يمين، كما لا يكفي الاثنان في بعض المقامات[1].
«إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات، فيعتبر العدالة و التعدّد»؛ چون مقام، مقام بینه وشهادت میباشد، هم عدالت معتبر است و هم تعدد.
«الا فی ما یکتفی بشاهد و یمین»؛ در حقوق مالیه اینگونه بود.
«کما لایکفی الاثنان فی بعض المقامات»؛ در برخی از مقامات دو شاهد عادل هم کافی نیست.
و نفي اعتبار ما عدا البيّنة في رواية «مسعدة» مع إمكان منع الظهور في التعدّد مع العدالة، و أنّ المتيقّن ذلك من إطلاقها بحيث يكون التنزّل كالزيادة، محتاجين إلى الدليل مع عموم الاستبانة فيها لما نحن فيه[2].
«و نفي اعتبار ما عدا البيّنة في رواية مسعدة»؛ در روایت مسعده حضرت فرمودند: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه فتدعه من قبل نفسک». در ادامه مثالهایی را فرمودند. تا آخر روایت که فرمودند: «الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر ذلک او تقوم به البینه». در تمام این موارد حضرت فرمودند حلال است، تا به خلاف آن علم پیدا کنید. ظاهر یستیبن بهمعنای علم میباشد. حضرت فرمودند «او تقوم به البینه»؛ اگر علم ندارید. دو شاهد عادل کافی است. معنای روشن این عبارت این است که عدل واحد کافی نیست.
شاگرد: بینه بهمعنای دو شاهد میباشد؟
استاد: ایشان اشاره میکنند که آیا مراد از بینه همین است یا نه؟ آیا بینه در فضای فقه مسلمین حقیقت شرعیه بهمعنای دو شاهد عادل است؟ یا بهمعنای مطلق چیزی است که میتواند در برخی مقامات حجت باشد؟
شاگرد: بینه موجب استبانه میشود.
استاد: «او» دال بر این است که ولو استبانه نباشد. حتی یستبین لک غیر ذلک. او متقوم به البینه، یعنی برای خودت استبانه نشده و به چشم خودت ندیدی ولی چون دو عادل میگویند مورد قبول است.
شاگرد: «او» بهمعنای تخییر است یا به این معناست که اگر استبانه نشد، سراغ بینه برود؟
استاد: ظاهر او تخییر است نه ترتب. مقصود من هم تخییر است.اگر هم به این صورت گفتم که استبانه نشد، به ظن رجوع کن، از باب شرافت علم بوده است. اما درعینحال ظاهر «او»تخییر است. دیروز عبارت صاحب جواهر را خوانیدم. در نهایت در مورد اخبار به وقت فرمودند احوط این است کسی که متمکن از علم است، به شهادت اکتفاءنکند. البته معلوم نبود که عدلین را هم میگیرد یا نه؟ اما عبارتشان مطلق بود. یعنی مطلقا اعتناء نکند. از این بیان یک نحو ترتب بیرون میآید اما نمیتوان به روایت مسعده نسبت داد.
برو به 0:05:19
شاگرد: ارتکاز از شرافت علم ترتب را نمی فهمد؟
استاد: نه، در روایت این جور نیست که حضرت بفرمایند که در صورت تمکن از علم نمیتوان به بینه رجوع کرد. اصلاً اینطور نیست، البته ممکن است که چون افضلیت با علم است، تا ممکن است استبانه شود اما شرط شرعی بودن آن از روایت بیرون نمیآید. روایت میگوید که اگر از هر طریقی استبانه شد، خوب است. و اگر هم نشد میتواند به بینه رجوع کند.أو دلالت خوبی بر این مطلب دارد.
حاج آقا میفرمایند: «نفی اعتبار ما عدا البینه»؛ ما عدای بینه، عدل واحد است که کلام ایشان است. نفی اعتبار آن از روایت مسعده معلوم میشود. به این خاطر که فرمود، «او تقوم به البینه». «الاشیاء کلها علی ذلک»؛ همه اشیاء به این صورت است که عدل واحد کفایت نمیکند.
«مع إمكان منع الظهور في التعدّد مع العدالة»؛ ممکن است که بینه ظهوری در تعدد نداشته باشد. یعنی بهمعنای ظهور امر باشد ولو غیر متعدد باشد و لو بهمعنای عدالت شرعی هم نباشد.یعنی در بینه همان وثوق به شخص از حیث صدق کافی است. نه عدالت شرعیه.
«و أنّ المتيقّن ذلك من إطلاقها»؛ متیقن از اطلاق روایت، تعدد با عدالت است، متیقن از اطلاق این است، اما اطلاق دائر مدار متیقن نیست. بلکه در سائر موارد غیر متمکن ظهور دارد. بنابراین عبارت را به این صورت معنا کردم که متیقن از اطلاق این است اما حجیت اطلاق دائر مدار متیقن نیست. البته محتملات دیگری هم دارد.
البته هنوز مشخص نیست که خبر «نفی» چیست. آیا « ان المتیقن» بهمعنای «هو المتیقن» است؟ یا «مع» در جای خبر نشسته است؟ نفی الاعتبار … مع امکان. وقتی این نفی با این جمع میشود، این نفی قبول نیست. علی ای حال یا خبر، سهوا از قلم افتاده است که از حیث معنا همین چیزها میباشد. یعنی خبر مبهم نیست و مقصود ایشان روشن است. یا اینکه «مع امکان» را بهمنزلۀ خبر بگیریم. یا «و ان المتقین» واو نداشته باشد و جمله صغری باشد. نفی اعتبار البینه… ان المتقین من اطلاقها. در این احتمال هم میتوان جمله صغری را برای نفی خبر بگیریم. یعنی کل جمله، جمله کبری بشود.هر چند تکلف داشته باشد.
برو به 0:09:41
علی ای حال مقصود ایشان روشن است. یعنی عبارت «او تقوم به البینه» میتواند یکی را هم بگیرد. چه کسی گفته که بینه حتماً در تعدد ظهور دارد. البته در فضای متشرعه جا افتاده است که بینه را بر دو شاهد حمل میکنند. سؤال این است که آیا بینه در دو شاهد عادل بهعنوان فرد جلی و قطعیِ روشن آن است یا اینکه از دو شاهد عادل شرعا صحت سلب دارد؟ یعنی اگر یک عادل باشد هم بینه است. نتوانستم زیاد بگردم. به اندازه وسع خودم جست و جو کردم.
در روایتی شخصی خدمت امیرالمؤمنین رسید و ادعائی کرد. شریح به او گفت که بینه بیاورید. امیرالمؤمنین تنها به امام حسن مجتبی سلام الله علیه گفتند که شهادت بدهد. این کار حضرت لطیف است. جواب شریح تأیید این طرف است. شریح گفت این شخص که یک نفر است. یعنی شریح بینه را در معنای متداول آن به کار برد. به عبارت دیگر وقتی حضرت تنها امام حسن مجتبی را آوردند او گفت که ایشان که یک نفر است. یعنی بر بینه ای که خودش گفته بود صحت سلب اطلاق کرد. ولی آن چه میخواهم استشهاد کنم این است که گویا عمل امام علیهالسلام این است که او بینه خواست و امام هم بینه آورد. یعنی بینه اعم است. فرد جلی متیقن و روشن آن دو شاهد عادل است.
علی ای حال نمیتوان به این روایت استشهاد محکمی کرد که متکلم بینه را استعمال کرده و از آن یک نفر را اراده کرده است. اما وقتی او بینه طلب کرد، امام علیهالسلام تنها یک شاهد آوردند. این میتواند دلالت داشته باشد که نزد حضرت بینه در یک نفر کافی بوده است. از این ناحیه بد نیست که بگوییم امام علیهالسلام بینه را در یک نفر گرفتهاند.
اما ذیل روایت این که بگوییم مراد حضرت از بینه تنها یک نفر بوده را خراب میکند. به این خاطر که حضرت به او سه تذکر میدهند که شریح سه اشتباه کرده است. لذا روشن میشود اینکه حضرت، امام حسن علیهالسلام را میخواهند بهعنوان منظور شریح و حتی مصداق مقبول بینه نزد امیرالمؤمنین نبوده است. حضرت میخواستند بفرمایند که اصلاً اینجا، جای بینه نیست، لذا دلالت این روایت خیلی محکم نیست. شما دوباره نگاه کنید. اندازهای که به فکر من میرسد، نمیتوان به این روایت استدلال کرد.
شاگرد: روایت مخصوص باب قضاء نیست؟ در باب قضاء باید بینه دو عادل باشد.
استاد: اگر بینه در باب قضاء بهمعنای دو شاهد است، آیا در سایر حوزههای شرعی هم به معنا دو شاهد است؟ همانطور که صاحب جواهر گفتند، اگر بگوییم خبر با شهادت تفاوت دارد، آیا بینه در حوزه اخبار هم بهمعنای دو عادل است؟
البته در تفاوت بین خبر و شهادت، مرحوم فاضل مقداد جمعبندی زیبایی دارند. در کتاب نضد القواعد الفقهیه علی مذهب الامامیه صفحه ۵١٩.
برو به 0:14:26
الخامسة و العشرون: الشهادة و الرواية يشتركان في الجزم و ينفردان في أن المخبر عنه إن كان أمرا عاما لا يختص بمعين فهو الرواية كقوله عليه السلام”لا شفعة فيما لا يقسم فإنه شامل لجميع الخلق إلى يوم القيامة، و إن كان لمعين فهو الشهادة[3].
«الخامسة و العشرون: الشهادة و الرواية يشتركان في الجزم»؛ در بسیاری از کتب فقهی، تفاوتی که بین شهادت و خبر گذاشتهاند این است که شاهد باید جازم باشد. اما خبر نیازی به جزم ندارد. همان فرقی که قبلاً عرض کردم که در شهادت به خود خبر نگاه میشود و مرئی است. اما در اخبار به این صورت نیست و تنها ذهن سراغ مخبر عنه میرود. سراغ این نمیرود که چه کسی است و چگونه میگوید.بلکه ذهن شما به همراه محتوی سراغ مخبر عنه میرود. با این بیان رمز اینکه فقها گفته اند شاهد باید عالم باشد و ظن کافی نیست، روشن میشود. یعنی وقتی قرار شد که خبر مرات محض نباشد بلکه ابتداء به مخبر و خبر نگاه میکنیم و در ادامه به محتوا نگاه میکنیم.
لذا در اینجا میتوانید شرط بذارید و بگویید که در شهادت باید مخبر عالم هم باشد. یعنی ابتدا نگاه میکنیم که مخبر عنه علم دارد یا ندارد. زیرا به خبر او بهعنوان بخشی از مرئی خودم نگاه میکنم. لذا وقتی به خود خبر و حالات مخبر هم نگاه میشود، شرط میگذارند که باید عالم باشد. و الا شهادت نیست. اینکه شهادت باید جزمی باشد را در خیلی از جاها گفته اند. اما روایت و خبر هم باید جزمی باشد؟! البته فاضل مقداد از تعبیر روایت استفاده کردهاند و خبر نمیگویند. فی الجمله میتوان گفت که خبر اعم از همه اینها میباشد.
این احتمال به ذهنم میآید که خبر لابشرط مهمل باشد. لابشرط چند قسم بود. لابشرط مقسمی، لابشرط قسمی و لابشرط مهمله. سه گونه قابل تصور بود.
اطلاق در لابشرط قسمی شرط بود. لابشرط مقسمی هم که مقسم آن سه بود. یک جور لا بشرطی هم بود که از لحاظ مهمل بود. ذهن از آن غافل بود. اهمال به چه معناست؟
گاهی شما یک چیزی را لحاظ میکنید و بعد میگویید بشرط شیء. لحاظ میکنید و میگویید بشرط لا؛ بشرط عدم آن. لحاظ میکنید و میگویید لابشرط. نه شرط وجود آن و نه شرط عدم آن. یعنی با لحاظ میگویید لابشرط است. این لابشرط قسمی است. بالدقه اینها مثل هم نیستند. ذهن عرف واقعاً فرق میکند.
در لابشرط مقسمی با سه جور لحاظ، لحاظ میکنیم. تا لحاظ نکند لابشرط مقسمی نیست.
در ماهیت مهمله شما به طبیعت متوجه میشوید و لحاظ امر بیرونی ندارید. مهمله هم چند جور است.
در چنین فضایی در شهادت، حال مخبر و عالم بودن آن حتماً لحاظ میشود. به شرط شیء است. شهادت خبر به شرط علم به مخبر است. خبر بشرط لا نیست. این جور نیست که حتماً علم نداشته باشد. لابشرط قسمی هم نیست. یعنی لابشرط از علم و … ملاحظه نمیشود. بلکه اصلاً لحاظی نداریم. وقتی میگوییم «اخبر» به این معنا است که مطلبی را گفت. یعنی وقتی واژه اخبار را به کار میبریم در ذهن ما نمیآید که عالم هست یا نه تا بگوییم لابشرط از علم و عدم میباشد.
در کلمه خبر از ناحیه اینکه مخبر عالم میباشد یا نه، اهمال دارد. ملاحظه نشده است. اما در شهادت به شرط شیء است. به لحاظ حال متکلم بهعنوان علم ملاحظه شده است.
برو به 0:20:14
اگر اینگونه گفتیم میتوانیم بگوییم که در روایت هم در برخی از مواقع، لابشرط است. اینکه فرمودند «یشترکان فی الجزم»، به یک معنا روایت هم میتواند جزمی باشد. روایات عن حس اینگونه هستند. ولی به چه نحو در کنار جزمی که در شهادت مطرح است، فرمودهاند؟!
به خیالم میرسد که میتوان گفت که تمام شئونات آن در جزم مشترک نیستند. علی ای حال مطلب زیبایی در اینجا فرمودند.
«الشهادة و الرواية يشتركان في الجزم و ينفردان في أن المخبر عنه إن كان أمرا عاما لا يختص بمعين فهو الرواية كقوله عليه السلام”لا شفعة فيما لا يقسم»؛ شفعه در چیزی که نمیتوان آن را تقسیم کرد، معنا ندارد. این روایتی است که مفاد آن مربوط به زید نیست. چون مفاد آن عام است و مربوط به زید نیست روایت میباشد. «فإنه شامل لجميع الخلق إلى يوم القيامة».
«و إن كان لمعين فهو الشهادة كقوله عند الحاكم: أشهد بكذا لفلان. ثمَّ إن كل شرط لهما فهو معتبر عند الأداء لا التحمل إلا الطلاق قطعا».
شاگرد: در ذهنشان عند الحاکم بوده که آن را آوردهاند.
استاد: در جاهای دیگر هم «عند الحاکم» را تصریح کردهاند.
شاگرد: در شهادت هم میتواند بدون اینکه عالم باشد، شهادت دهد. ولو علم به خلاف باشد.یعنی تحقق اصل شهادت متفرع برعلم نیست هرچند شارع در قبول شهادت علم را شرط کرده باشد، در اخبار هم این حرف را میتوان گفت.
استاد: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون[4]». کاذبون به این معنا میباشد که شهادت را دادند اما دروغ بود یا به این معنا است که اصلاً شهادت نبود؟ کاذب هستند به این معنا که اصلاً مصداق شهادت محقق نشد.
فقها در فقه میگویند اگر کسی گفت اشهد ان لااله الا الله در صورتی که علم داریم که در شهادتش کاذب است، مسلمان نیست. در کتاب حدود هست. شما میفرمایید که مصداق شهادت هست اما چون علم داریم، حکم بار نمیشود. یا اصلاً مقوم شهادت، علم میباشد. لذا اگر عالم نباشد، بی خود «اشهد» را میگوید و تنها لفظ است.
مثل کسی که چشم خود را بسته است و میگوید «اری». به این معنا است که لفظا «اری» را گفته است اما رویتی در کار نبود. در «اشهد» هم با اینکه علم ندارد، چطور «اشهد» میگوید.
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ[5]»؛ یعنی چون صاحب علم هستند شهادت درستی میدهند.
«قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب[6]»؛ روی علم شهادت میدهد. والا شهادتی که به پشتوانه علم نباشد.. .
بنابراین این قابل بررسی است که علم مقوم اصل تحقق شهادت است یا انشاء شهادت ولو علم نداشته باشد، کافی است. یعنی مصداق شهادت هست اما احکام آن را ندارد.
شاگرد: بنابر اعمی بودن برای صدق شهادت کافی است.
برو به 0:24:56
استاد: صحیح و اعم در الفاظ عبادات و معاملات هست. آیا در شهادت هم هست؟
شاگرد: تعبیر شهادت زور نشان دهنده این است که در استعمال اعم میباشد.
استاد: آیا شهادت زور از باب توسعه است؟
شاگرد: بالأخره در استعمال آمده است.
استاد: مانعی ندارد. استعمال اعم است. در اینجا نمیتوانیم کلمه صحیح و اعم را بکار ببریم. در صحیح و اعم بحث بود که این بحث در شرائط دخیله در ماهیت و خارج ماهیت مطرح میشود یا نه. اگر در شرائط دخیله در خود ماهیت باشد، معتبر است. حال آیا معتبر با صحیح یکی میباشد یا نه؟ خود لفظ شهادت برای فرد وضع شده است؟ صحت و فساد برای افراد وضع شده تا بگوییم فاسد را هم میگیرد؟ یا برای طبیعت وضع شده است؟ یعنی به عنایتی طبیعت را بر فرد فاسق هم اطلاق میکنیم. فاسد مصداق طبیعت هست یا نیست؟
شاگرد: وقتی ذو مراتب باشد، مصداق آن هست.
استاد: صحیح هم ذو مراتب بود. آیا با اینکه فاسد است جزء مراتب طبیعت هست؟ یا نیست و آنکه مراتب دارد، صحیح است.
شاگرد: مشهور بحث صحیح واعم را در مرکب ذو اجزاء و الشرایط مطرح کردند.
استاد: بله، یعنی باید اجزاء و شرایط متصور باشد تا بگوییم صحیح یا اعم است. در اینجا مرکب میباشد.نه این که خود لفظ مرکب باشد. بلکه از مجموع شرائط شاهد، علم و خصوصیات او مرکب میباشد. اگر شهادتی محقق شد که تمام شرائط را داشته باشد، شهادت صحیح و معتبر میباشد. تام الاحزاء و الشرائط. یا همانطور که میرزا در قوانین فرمودند فقط تام الاجزاء. حرف خوبی هم بود. یعنی صحیح بهمعنای تام الاجزاء باشد و شرائط در آن دخالتی نداشته باشد.
علی ای حال ایشان میفرمایند:
و قد يقع اللبس بينهما في صور:
(الأولى) رؤية الهلال، فإن الصوم مثلا لا يتشخص لمعين فهو رواية، و من اختصاصه بهذا العام دون ما قبله و ما بعده بل بهذا الشهر فهو كالشهادة، و من أنه اختلف في التعدد.
(الثانية) المترجم عند الحاكم من حيث نصبه عاما للترجمة و من إخباره عن كلام معين، و الأقوى التعدد في الموضعين.
(الثالثة) المقوم من حيث إنه منصوب لتقويمات لا نهاية لها فهو رواية، و من أنه إلزام لمعين.
(الرابعة) القاسم من حيث نصبه لكل قسمة و من حيث التعيين في كل قضية.
(الخامسة) المخبر عن عدد الركعات أو الأشواط من أنه لا يخبر عن إلزام حكم لمخلوق بل للخالق سبحانه فهو كالرواية، و من إلزامه لمعين يتعداه.
(السادسة) المخبر بالطهارة أو النجاسة يرد فيه الشبهات. و يمكن الفرق بين قوله طهرته و نجسته لاستناده إلى الأصل هناك و خلافه في الإخبار بالنجاسة، أما لو كان ملكه فلا شك في القبول.
(السابعة) المخبر عن دخول الوقت.
(الثامنة) المخبر عن القبلة.
(التاسعة) الخارص. و الأقرب في هذه الخمسة الاكتفاء بالواحد إلا في الإخبار بالنجاسة، إلا أن يكون يده ثابتة عليه بإذن المالك. أما المفتي فلا خلاف في أنه لا يعتبر فيه التعدد، و كذا الحاكم لأنه ناقل عن الله تعالى إلى الخلق فهو كالراوي، و لأنه وارث النبي صلى الله عليه و آله و الإمام عليه السلام الذي هو واحد[7].
«و قد يقع اللبس بينهما في صور»؛ نه صورت را مطرح میکنند. معلوم نیست که این موارد در حکم شهادت هستند که دو نفر لازم باشد یا حکم روایت را دارد. لذا حالت عمومی دارد.
«الأولى رؤية الهلال، فإن الصوم مثلا لا يتشخص لمعين فهو رواية»؛ کسی که میگوید ماه را دیدهام از رویت هلال روایت میکند. نه اینکه شهات بدهد. این جهت برای توضیح روایت بود.
«و من اختصاصه بهذا العام دون ما قبله و ما بعده بل بهذا الشهر فهو كالشهادة، و من أنه اختلف في التعدد»؛ میگوید در این ماه و با این خصوصیت دیدهام. پس خاص است. و همچنین در رویت هلال اختلاف کردهاند که تعدد شرط است یا نه. اگر شهادت بود در شرع مسلم است که باید تعدد باشد. لذا از اختلاف فقها در رویت هلال روشن میشود که نزد آنها از باب شهادت نبوده است. بعضی کلمات ایشان اول الکلام است ولی علی کل حال ایشان فرمودهاند.
برو به 0:29:51«الثانية المترجم عند الحاكم»؛ کسی که نزد حاکم چیزی را ترجمه میکند، آیا خبر میدهد یا شهادت میدهد؟ میفرمایند هر دو حیث در آن هست.
«من حيث نصبه عاما للترجمة»؛ او را که برای ترجمه گذاشتهاند به این معنا نیست که تنها از این کلام خبر بدهد. بلکه منصب ترجمه را دارد. «و من إخباره عن كلام معين»؛ اما وقتی ترجمه میکند معین میشود. ایشان میخواهند یک عموم و یک خصوص درست کنند. «و الأقوى التعدد في الموضعين».
«الثالثة المقوم من حيث إنه منصوب لتقويمات لا نهاية لها فهو رواية»؛ کسی که تعیین قیمت میکند، خبره قیمت میباشد و قیمتگذاری زیادی انجام میدهد. «و من أنه إلزام لمعين»؛ از طرف دیگر وقتی در جایی قیمتگذاری کرد، خبر خاص میدهد.
آیا در تقویم دو مقوم نیاز است؟ در آیه شریفه میفرمایند: «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُم[8]». مفسرین شیعه و سنی آوردهاند که در قرائت اهلبیت بهگونهای دیگر است. در کافی در دو جا آمده که «مما اخطئت به کتاب[9]» است. این شاهدی برای یک نفر است. اما در روایت حضرت عدل واحد را قبول نکردند و در ادامه میفرمایند که ذو عدل امام است. امام معصوم است. اینجا از جاهایی است که تعبیر معصوم آمده است. فرمودند که اینها به اشتباه «الف» گذاشتند. فرمودند الرسول و الامام.
شاگرد: علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد بن عيسى عن إبراهيم بن عمر اليماني عن أبي عبد الله ع قال: سألته عن قول الله عز و جل- ذوا عدل منكم قال العدل رسول الله ص و الإمام من بعده ثم قال هذا مما أخطأت به الكتاب[10]
استاد: تعبیر معصوم در اینجا نیامده است. در کتب مختلفی نقل شده است.
عرض من این است که در اینجا وقتی میخواهد تقویم کند، مثلیت در قیمتی است که میخواهد کفاره بدهد. مقوم است که میگوید آنها مثل هم هستند. مقوم شهادت میدهد یا خبر میدهد؟ در آیه میفرمایند که «یحکم». حکم میکند. این حکم به چه صورتی است؟
«الرابعة القاسم»؛ کسی که تقسیم مال میکند. آیا شهادت میدهد یا خبر میدهد.
«الخامسة المخبر عن عدد الركعات»؛ کسی را قرار میدهند تا از رکعات خبر بدهد. «أو الأشواط»؛ به آنها میگوید که در شوط چندم هستند. این شخص خبر میدهد یا شهادت میدهد؟ چون با شخص خاصی کار ندارد خبر است. اما از طرف دیگر آنها را الزام میکند که باید به این شکل انجام دهند، پس شهادت است. لذا امر او مردد بین شهادت و خبر است.
«السادسة المخبر بالطهارة أو النجاسة يرد فيه الشبهات».
«السابعة المخبر عن دخول الوقت»؛ همین بحث ما میباشد.
«الثامنة المخبر عن القبلة»؛ بحث بعدی ما میباشد.
«التاسعة الخارص»؛ خارص هم مانند مقوم میباشد. مثلاً تخمین میزند که این باغ چقدر میوه میدهد. تخمین زدن نوعی خبر دادن است یا شهادت است؟
«و الأقرب في هذه الخمسة الاكتفاء بالواحد إلا في الإخبار بالنجاسة»؛ این هم خیلی جالب است، تنها در اخبار به نجاست باید دو نفر باشند. اما در بقیه حتی یک نفر هم خبر بدهد کافی است. حال او حال اخبار و روایت است. نه حال شهادت.
برو به 0:34:49
«أما المفتي فلا خلاف في أنه لا يعتبر فيه التعدد»؛ مفتی هم که شهادت نمیدهد بلکه از حکم خدا خبر میدهد.
«و كذا الحاكم لأنه ناقل عن الله تعالى إلى الخلق فهو كالراوي»؛ حاکم هم که شهادت نمیدهد. بلکه حاکم هم میگوید حکم خداوند در این واقعه شخصی این است.
شاگرد: با این بیان عملاً معیاری وجود ندارد.
استاد: به این جهت است که مانند صاحب جواهر محور را این قرار دادند که اگر جهت عموم در آن باشد، روایت میشود. اما اگر جهت خصوص در آن باشد، شهادت میباشد. لذا دیدند که جواب نمیدهد.
عدهای دیگر در خیلی از کتب دیگر بیان دیگری دارند که به ظاهر از این قول قویتر به نظر میآید. میگویند درجاییکه علم مخبر شرط باشد، شهادت است. اما درجاییکه علم مخبر شرط نباشد، شهادت است. به نظر این قول قویتر از قول عام و خاص میباشد.
اگر به موارد رجوع کنید خیلی خوب است. مثلاً رویت هلال چون حسی است، میگوییم که شهادت میدهیم. شهادت به این معنا که باید علم داشته باشد. نمیتواند همینطور و در فرضی که گمان دارد، بگوید که ماه را دیدم.
شاگرد: آن چه که شما فرمودید که خود مخبر ملحوظ هست، با این قول بیشتر سازگار است.
استاد: بله، با این علم بیشتر سازگار است.
شاگرد: طبق فرمایش شما، روایات هم باید از دو طریق به ما برسد
استاد: یعنی از باب شهادت میشود درحالیکه میدانیم از باب شهادت نیست،
روایات این باب را هم ببینیم. البته یادم رفت که وارد فرمایش حاج آقا بشویم. امکان منع ظهور در آیات و روایت میباشد. همه جا اینطور نیست که کلمه بینه آمده باشد و تاب آن را داشته باشد. موارد بسیار زیادی وجود دارد که به دو نفر تصریح میشود. در این روایت تصریح میشود به شاهدان مرضیان.
صحيح منصور ابن حازم عنه عليه السلام أيضا أنه قال: «صم لرؤية الهلال و أفطر لرؤيته، فإن شهد عندك شاهدان مرضيان بأنهما رأياه فاقضه»[11]
طرف مقابل هم هست وقتی حضرت بینه را اسم میبرند جمع میآورند در ادامه در صفحه ٣۵٨ میفرمایند:
صحيح الحلبي و قد قال له: أ رأيت إن كان الشهر تسعة و عشرين يوما أقضي ذلك اليوم:قال: لا، إلا ان تشهد لك بينة عدول، فان شهدوا أنهم رأوا الهلال قبل ذلك فاقض ذلك اليوم»[12]
ببینید فرمودند «بینه العدول». بعد از آن هم ضمیر جمع میآورند. در زبانی که تثنیه وجود دارد خیلی بعید است که امام از جمع – بینه عدول- استفاده کنند. موارد دیگری هم داشت که فرمودند «شهد عندک شاهدان مرضیان». اما در این روایت میبینید که به یک نحو توسعه در اطلاق است.
شاگرد: اگر گفته شود که آنها نگاه حداقلی داشتهاند. یعنی بینه بهمعنای دو به بالا میباشد.
استاد: در ادامه در صفحه ٣۶٠ در صحیحه هشام میفرمایند:
صحيح هشام فيمن صام تسعة و عشرين يوما «إن كانت له بينة عادلة على أهل مصر أنهم صاموا ثلاثين على رؤيته قضى يوما»
در صفحه ٣۶٢ در خبر محمد بن قیس میفرمایند:
في خبر محمد بن قيس قال أمير المؤمنين عليه السلام: «إذا رأيتم الهلال فأفطروا أو شهد عليه عدل من المسلمين، و إن لم تروا الهلال إلا من وسط النهار أو آخره فأتموا الصيام إلى الليل، و إن غم عليكم فعدوا ثلاثين يوما ثم أفطروا».
تعبیر «شهد عدل» آوردهاند. البته صاحب جواهر میفرمایند نسخه این روایت مضطرب و متفاوت است. در برخی از نسخههای آن «بینه عدل»دارد. ممکن است که عدل هم بهمعنای جنس به کار رفته باشد. اینها برای جمع بین آنها است. والا فقط ما باشیم و ناقلی که اینجا هست، در روایت تعبیر «شهد علیه عدل» آمده است.
این را بهعنوان شاهدی برای سلار گرفتهاند.
و لا يثبت الهلال بشهادة الواحد على الأصح خلافا لسلار فاجتزأ في هلال شهر رمضان بالنسبة إلى الصوم دون حلول الأجل و نحوه بشهادة العدل الواحد، لقول أبي جعفر عليه السلام في خبر محمد بن قيس … .
در موسوعه الفقهیه هم تقسیماتی هست. جلد اول صفحه ٢٣۵.و جلد ٢۶ صفحه ٢١۴. جلد ١٩، صفحه ١۴.
در جلد ١٩ میفرمایند: تقسیم الخبر… . خبر را به عام و خاص تقسیم میکنند. خودتان ملاحظه کنید. خبر خاص سه تا میباشد. اقرار، دعوی، شهادت.خبر عام هم سه تا میباشد. روایت، حکم، فتوا.
والحمد لله رب العالمین.
کلید: حجیت ظن، معنای بینه، تعدد در بینه، تفاوت بین شهادت و اخبار، شهادت، اخبار، فاضل مقداد، صاحب جواهر، موسوعه الفقهیه الکویتیه، نضد القواعد الفقهیه علی مذهب الامامیه، صحیح و اعم، لابشرط قسمی، لابشرط مقسمی، لابشرط مهمل، مراتب صحیح و اعم
[1] بهجة الفقيه؛ ص: 157
[2] همان
[3] نضد القواعد الفقهية على مذهب الإمامية، ص: 519
[4] المنافقون١
[5] آل عمران ١٨
[6] الرعد۴٣
[7] نضد القواعد الفقهية على مذهب الإمامية، ص: 519
[8] المائده ٩۵
[9] . علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير: عن حماد بن عثمان، قال: تلوت عند أبي عبد الله عليه السلام «ذوا عدل منكم». فقال: «ذو عدل منكم، هذا مما أخطأت فيه الكتاب».
كافي (ط – دار الحديث)، ج15، ص: 474. انظر حواشیه
[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 396
[11] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 355
[12] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 35٨
دیدگاهتان را بنویسید