مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 101
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ١٠١: ١٣٩۶/٠٢/١٣
و يؤيّد ما مرّ: أنّ التأخير تعريض للفوت لمحدوديّة وقت التمكّن غالباً، و أنّه لو كان واجباً لكان متّضحاً. و عدم التعرّض لإيجابه في الروايات المكتفية بالظنّ مع إمكان الاستعلام بالتأخير مطلقاً، يدلّ علىٰ عدم الوجوب[1].
«و يؤيّد ما مرّ: أنّ التأخير تعريض للفوت لمحدوديّة وقت التمكّن غالباً»؛ تمکن از اتیان یا تمکن از تحصیل علم است. محدودیت هم بهمعنای زمان کم میباشد و یا ندرت وجود است. احتمالاتی بود که مطرح شد. شاید احتمال دیگری در ذهن ایشان بود که به ذهن ما نرسید.
«و أنّه لو كان واجباً لكان متّضحاً»؛ افراد زیادی هستند که از علم و اطمینان متمکن نیستند، اگر قرار بود که صبر کنند و رجوع به مطلق ظن جایز نباشد، میگفتند و میخ آن کوبیده میشد. این هم مویدی برای جواز عمل به ظن برای غیر متمکن است.
«و عدم التعرّض لإيجابه في الروايات المكتفية بالظنّ»؛ روایات متعددی میگفتند که ظن کافی است. درحالیکه به صبر کردن متعرض نشدهاند و مطلق بیان شدهاند. «مع إمكان الاستعلام بالتأخير مطلقاً»؛ استعلام بهمعنای طلب علم کردن است. مطلقاً به امکان میخورد یا به عدم تعرض؟ طبق احتمال اول یعنی مطلقاً در هیچ کجا متعرض نشدهاند. یا اینکه در همه شرایط تعرضی به صبر کردن نکردهاند. دومی اولی است. مطلقاً به امکان میخورد.
« يدلّ علىٰ عدم الوجوب»؛ دلالت میکند که تأخیر واجب نیست.
آیا مثل مرحوم حکیم که به همه استدلالات پاسخ دادند، ما هم میتوانیم به «لو کان لبان» پاسخ بدهیم؟ باید بیشتر تأمل کنیم.
در مورد این موارد بحث شده است. قرار نیست زیاد طول بکشد. اگر نکته ی جدیدی به ذهنتان آمد، بفرمایید.
در فقره دیگری نکته ی دیگری را تذکر میدهند. از «یوید ما مر» تا «لولا هذه الروایات» را بعداً در حاشیه اضافه کردهاند.
و يستفاد من التعليل في روايات الأذان، الاكتفاء بأذان الموثوق به أو إخباره بدخول الوقت؛ بل القول بالاكتفاء بإخبار الثقة، هو الموافق للسيرة الغير المردوعة إلّا في مقام الدعاوي و الخصومات، فيعتبر العدالة و التعدّد، إلّا في ما يُكتفىٰ بشاهد و يمين، كما لا يكفي الاثنان في بعض المقامات[2].
«و يستفاد من التعليل في روايات الأذان»؛ در روایات اذان، آمده بود که الموذن مئتمن. هم اشد شیئا مواظبتا علی الوقت. از این تعلیل هایی که در روایت آمده بود استفاده میشود که؛ «الاكتفاء بأذان الموثوق به أو إخباره بدخول الوقت»؛ خصوص اذان مهم نیست. بلکه اذان صغرایی برای این است که به وسیله اذان وثوق به دخول وقت پیدا میکنیم. خبر موثقی است که مفادش محقق شده است. فعلاً کلام ایشان در ظن مطلق میباشد، نه ظن اطمینانی. زیرا اذان برای همه اطمینان نمیآورد. خودش نمیبیند. بلکه یک نفر میرود و میبیند. گمان پیدا میکند نه اطمینان.
برو به 0:05:30
شاگرد: منظور از موثوق به در عبارت، اطمینان نیست؟
استاد: نه، منظور اطمینان به صدق و خبرویت او میباشد. شاید در مصباح الفقیه بود که تفصیل داده بودند. اینگونه که خبر مؤذن و مخبر به وقت دو گونه میباشد. یکی اینکه اخبار عن حس باشد و دیگری اخبار عن حدس باشد. در خبرویت مطلقاً حدس دخالت دارد. وقتی به خبره مراجعه میکنید، به این معنا میباشد که به جهت حدس او اطمینان دارید. اطمینان شما به حدس او میباشد. نه صرفاً به صدق او. اما وقتی به خبر او بهعنوان خبر حسی مراجعه میکنید، اطمینان به صدق او دارید. چون محسوس است.
شاگرد: موثوق به را در مقابل ثقه قرار دادند؟
استاد: در مقابل اذان قرار دادند. در اینجا میخواهند به یک نحو از اذان الغاء خصوصیت کنند. یستفاد من التعلیل. زیرا العله تعمم و تخصص. الاکتفاء باذان الموثوق به. یعنی کسی که موثوق به است. از حیث خبر در اخبار حسی و از حیث خبرویت در اخبار حدسی. اذان بگوید یا خبر بدهد. فرقی نمیکند. از «اخباره» الغاء خصوصیت شد.
«بل القول»؛ در اینجا به فضای وسیعی وارد میشوند که در کتب مختلف فقهی محل ابتلاست.
«بالاكتفاء بإخبار الثقة، هو الموافق»؛ از اذان و اخبار به دخول وقت رد شدیم و به اخبار ثقه در کلام و عدل واحد رسیدیم. در خیلی از موارد در کنار بینه، عدل واحد را اطلاق کردهاند. در خیلی از موارد اخبار ثقه میآید. یعنی فقط در اخبار موثق میباشد ولو عادل هم نباشد. خیلی ها گفته اند که به عدالت نیازی نیست. بلکه همین که راست گو باشد کافی است. ولو شرب خمر کند. شرب خمر میکند اما میدانید که اهل دروغ نیست. یعنی عدالت شرعیه ندارد. در اینجا فعلاً میگویند اخبار ثقه.
مرحوم سید در موارد متعددی در عروه –البته همه موارد استیعاب نشد که ببینم- وقتی اخبار ثقه و عدل واحد را میآورند، به همه آن اشکال میکنند. یعنی برای سید صاف نبوده که با عدل واحد چه کار کند. آیا به آن عمل کنیم و به بینه ملحق بکنیم یا نه. محشین هم همینطور است. مرحوم حکیم میفرمایند تعجب میکنم از کسی که میگوید فیه اشکال. بلکه با این توضیحی که دادم معلوم است که نمیتوان به آن اکتفاء کرد. شاید در جلد اول در ماء البئر بود.
شاگرد: وجه عدل بودن وقتی واحد بود چیست. برای بینه دلیل داریم.
برو به 0:10:17
استاد: وجه آن این است: وقتی فاسق- حقیقت شرعیه میباشد- خبر آورد مورد تبین میباشد.
شاگرد: با تناسب حکم و موضوع گفتند که فسق او خبری است.
استاد: وقتی کسی در مراعات سایر احکام الهی حالت تقید را ندارد، در راست گویی هم مراعات حکم شرعی و رضایت خدا را نمیکند. لذا اگر جایی به نفعش بود، دروغ میگوید. چون به چیزی بند نیست. چون فاسق است حاضر است خلاف دستور خداوند عمل کند. کسی که حاضر است خلاف دستور خداوند عمل کند چه کاری انجام میدهد؟ تا پیش نیامده راست میگوید اما وقتی زمینه آن فراهم شد حاضر است دروغ بگوید. لذا نمیتوان گفت عدالت اصلاً مهم نیست.
شاگرد: بحث در مراتب است. یعنی برخی از اشخاص در یک جاهایی دروغ نمیگویند. مثلاً طبیب در فن خودش انگیزه و داعیای برای دروغ گفتن ندارد. ولو این طبیب شاید به نامحرم هم نگاه بکند. در رجال هم مطرح شده است. بزرگتر از این فسق که ولایت امیرالمومنین را قبول نکرده، چه فسقی وجود دارد. اما بااینحال میگوید در اخبارش ثقه است.
استاد: وقتی میدانیم کسی دروغ نمیگوید یعنی به ترک دروغ مقید است؟ یا دروغ نمیگوید ولی نسبت به تمام احکام شرعی لاابالی است. میگوییم دروغ نمیگوید یا مقید به ترک دروغ در هر شرایطی است؟
شاگرد٢: مقصود ایشان بر میگردد به بحث خبر واحد که در خبر واحد باید عدالت را احراز کنیم و وثوق به صدور داشته باشیم؟
لذا در آن جا میگویند اگر در سلسه سند، شارب الخمری هم باشد، به صرف اینکه به مفاد خبر وثوق پیدا کنیم، حجت است. در اینجا هم باید به مفاد این خبر وثوق پیدا کنیم.
شاگرد: البته این حرف شما درست است ولی عرض من این است که در همان وثاقت به تناسب حکم و موضوع کشف میکنیم که وثاقت خبری مهم است.
استاد: دو اصطلاح وجود دارد. یکی اینکه این روایت موثق است. دیگری اینکه این روایت موثوق الصدوری است. این دو معادل هم نیستند. موثوق الصدور به این معنا است که اطمینان داریم این روایت صادر شده است. اما موثقه به این معنا است که راوی او ولو امامی نیست اما توثیق شده است. ممکن است همین موثقه، موثوق الصدور نباشد. بنابراین در چنین شرایطی که میدانیم کسی آن را توثیق کرده، ملازمه ای ندارد که روایت او موثوق الصدور هم باشد. او را توثیق کردهاند اما به این معنا که دروغ گو نیست یا اینکه مقید به ترک دروغ میباشد. ولو به ضررش هم باشد همچنان دروغ نمیگوید. کدام یک از اینها مراد است.
برو به 0:15:15
شاگرد: عرض من این است که دارای مراتب است.
استاد: اگر دارای مراتب است که نمیتوانید مطلق بگویید که تناسب حکم و موضوع میگوید وقتی دروغ نمیگوید ثقه است.
شاگرد: عرض من این است که موضوع حجیت خبر واحد چیست؟ موضوع آن ثقه است. البته ثقه درجاییکه خبر میدهد، به تناسب موضوع و حکم. مثلاً شاید شخصی گناه میکند اما در دادن آدرس ثقه است.
استاد: در آدرس دادن هم محقق شده که برخی از آنها دروغ گفته اند. مثلاً سوار ماشین شما میشود و میگوید اینجا برو و آنجا برو، وقتی به منزل خود رسید حالا میگوید مسیر تو فلان جاست، وقتی انگیزه وجود دارد دروغ هم میگوید.
شاگرد: در عدل هم کمال آن مراد نیست. با حسن ظاهر آن را درست میکنیم. یعنی دارای مراتب است. در حجیت خبر واحد هم مراتب وجود دارد. بله حالت نفسانیای که برای خداوند هیچ موقع دروغ نمیگوید، خوب است. اما در خیلی از مواقع این حالت اعلائی وجود ندارد اما برحجیت آن سیره وجود دارد.
استاد: این مراتبی که میگویید حرف درستی است اما حد نصاب آن و عملکرد بر طبق اخبار، روی حساب نظم، باید صفر و یکی باشد. در یک جاهای مراحلی هست که صفر و یکی نیست. روی این حساب حرف شما درست است. اما این حرف که حجیت دائر مدار وجود و عدم هست هم حرف درستی است. مثلاً درجاییکه شارع دخالت کرده و دو شاهد را لازم دانسته، شما چه میگویید؟ حتی به یکی هم راضی نشده است.
شاگرد: برخی از ورودها موضعی و موردی بوده است. اما یک وقت به این صورت میگویند که حجیت خبر واحد در موضوعات به وسیله این روایات ردع شده است. سؤال ما این است که اگر نگوییم که این ردع است، بلکه در موردهای خاص عدلین نیاز دارد اما در غیر آنها چرا باید به سمت عدل برود؟
استاد: تفاوت بین شهادت و اخبار است. مواردیکه شما میگویید سراغ آن رفته، از باب شهادت رفته است. شارع درجاییکه مقام شهادت است، فرموده دو شاهد یا چهار شاهد نیاز است. اما وقتی مقام، مقام اخبار است، یکی هم کافی است. یکی از مبانیای که فقها در آن بحث دارند، همین است. برخی که میگویند عدل واحد و اخبار ثقه کافی است، برای این است که به مقام شهادت کاری ندارند. در ما نحن فیه هم یک وقت به دخول وقت شهادت میدهد و یک وقت به دخول وقت خبر میدهد. فقها میگویند با هم فرق دارند. به نظر شما اگر شهادت بدهد و یا اخبار بدهد با هم چه فرقی دارند؟ خیلی وقت ها بین آن ها فرقی نمیگذاریم. شهادت میدهند که این نجس نشده است. بینه بهمعنای شهادت عدلین یا بهمعنای اخبار عدلین است؟ یا جامع هر دو است؟ یا احتمال و توسعهای که در این کتاب است؟
برو به 0:20:00
یکی از محتملات این است که هر گاه به خبر مخبر نظر مرآت محض ندارید، بلکه برای شانیت اخبار او هم یک نحو موضوعیت قائل میشوید. این شهادت است.
یک وقت شما اصلاً نظری ندارید که او در حال خبر دادن است. در خبر او مخبر عنه را میبینید. مثلاً کسی به شما میگوید در خیابان فلان اتفاق افتاد. شما اصلاً توجهی ندارید که این شخص به من خبر داده است. بلکه ذهن شما صرفاً سراغ واقعه در خیابان میرود. یعنی اخبار مخبر مرآت است. بدون اینکه شما متوجه حیثیت اخبار شوید، سراغ مخبر عنه میروید. اما شهادت به این نحو است که او را حاضر میکنید تا خبر بدهد. یعنی به شانیت اخبار او عنایت دارید.لذا میگویید دو شاهد باشد و خصوصیات آنها فلان باشد.
لذا قبلاً عرض کردیم که آیه نباء دال بر حجیت نیست. بلکه دال بر تقیید سیره درخصوص خبر فاسد است. یعنی به این معنا نیست که خبر عادل حجت است. زیرا همه عقلاء به آن عمل میکنند. بلکه به این معنا است که اگر فاسق برای شما خبر آورد به آن عمل نکنید. خیلی تفاوت وجود دارد بین اینکه آیه شریفه به سیره تبصره میزند با اینکه با مفهوم و منطوق خودش حجیتی را ثابت کند. آثار آنها خیلی تفاوت میکند.
شاگرد: تبصره بزند به چه معنا است؟ خب در سیره هم وجود دارد که اگر فاسق بود باید بررسی کند.
استاد: سیره به این نحو نبوده است. در خیلی از موارد اصلاً توجهی ندارند.
شاگرد: «فتصبحوا نادمین» به این معنا است که خلاف سیرهای که وجود داشته عمل کردهاند لذا نادم شدهاند.
استاد: خلاف سیرهای عمل کردهاند که اگر دقت میکردند آن را میفهمیدند. ارشاد عقلائی است.
شاگرد: یعنی حواستان باشد و دقت کنید. و لذا علی القاعده اگر دقت میکردند خودشان هم آن را حجت نمیدانستند. لذا آیه تبصره و توضیحی برای سیره عقلائیه میباشد. نه اینکه خودش مثبت حجیت باشد. حتی امضاء هم نیست. البته اگر امضاء باشد خوب است. من تنها مراحل استظهار از آیه را ذکر میکنم.
حاج آقا میفرمودند مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء در بحث حجیت خبر واحد در آیه نباء بودند. فرمودند بحث ما در دلالت آیه نباء بر حجیت خبر واحد است. علماء بر دلالت آیه بیست و پنج اشکال کردند. فرمودند قبل از اینکه حرف علماء را بررسی کنیم میگوییم آیه دلالت دارد. یعنی به قدری واضح است که هر چقدر اشکال هم بکنید فایده ندارد.
میخواستند بگویند که این اشکالاتی میباشد که در کلاس و بحث علمی است. و الا طبق آن چه که عرف میفهمد این آیه دلالت بر آن دارد. اگر اشکال نکنید چگونه دلالت آیه را تقریر میکنید. آیا مثبت حجیت است؟ نافی حجیت خبر عدل است؟ یا اساساً تبصره ارشادی به سیرهای است که دقت آن را میرساند؟
تفاوت خبر و شهادت شاید این باشد. اگر توضیحی پیدا کردید برای من بفرمایید. در شهادت خبر منظور و مرئی شده است. در اخبار، اخبار مرآت محض است. وقتی به وجهی اخبار مرئی است، شهادت است. وقتی اخبار مرآت محض باشد و مخبر عنه را نزد او منتقل میکند، خبر میباشد. اخبار ثقه با شهادت ثقه یا شهادت عدل واحد فرق میکند.
برو به 0:25:15
شاگرد: شهادت منحصر در بحث قضاوت نمیشود؟
استاد: ممکن است که این جور به ذهن بیاید. اما در روایات داریم: «یشهد شاهدان علی رویه الهلال». بلاریب رویت هلال امر قضائی نیست. اما از تعبیر دو شاهد در آن استفاده میکنند. «تثبت رویه الهلال بشهادت العدلین». ولو شما اخبار عدلین را هم به کار ببرید اما کلمات فقها شهادت است.
شاگرد: اگر در رویت هلال یک نفر هم باشد و از حرف او اطمینان حاصل شود کافی است؟
استاد: آن از باب اطمینان است. اما اگر اطمینان حاصل نشود حجیت ندارد. بخلاف وقتی که کسی میگوید اخبار ثقه حجت است. کاری به اطمینان شما ندارد. عدل واحد اگر خبر داد یا موثوق به بود، کافی است.
شاگرد: تعبدی میشود؟
استاد: بله، اصلاً حجیت عدل واحد به همین معنا است. والا اگر اطمینان باشد، خود اطمینان موضوعیت دارد.
شاگرد: این بیان چه اشکالی دارد که بگوییم ادله حجیت خبر واحد هم در احکام و هم در موضوعات است. اما در برخی موضوعات مانند هلال با اینکه سیره بر حجیت قول یک نفر است اما شارع فرموده است که باید دو نفر باشد. لذا تنها به مورد اکتفاء میکنیم. اما در سایر موارد ادله حجیت خبر واحد اعم از احکام و موضوعات است.
استاد: مشکلی که مرحوم حکیم در عدل واحد دارند این است که مفاد حدیث مسعده «کل شیء لک حلال حتی یستبین لک غیر ذلک او تقوم به البینه» میباشد. ایشان میفرمایند از حصری که در این جا هست، معلوم میشود که خبر واحد و اخبار ثقه کنار میرود. از جاهای عجیب مستمسک است. قبول میکنند که سیره و بنای عقلاء بر عمل به خبر موثوق است. بعد میگویند به وسیله مفهوم روایت مسعده آن را تخصیص میزنیم. یعنی یک روایت، سیره را تخصیص میزند. خیلی عجیب است.
شاگرد:بله بعضیها از مفهوم این روایت استفاده کردهاند ولی به نظر میرسد که بعضی دیگر، از جمیع روایات اصطیاد کردهاند.
استاد: این غیر فرمایش ایشان است. میفرمایند اینکه شارع در موضوعات و باب شهادت، باب تعدد را باز کردهاند، خود نفس همین عمل باز کردن باب تعدد، به این معنا است که شارع با سیره معیت نکردهاند. این یک حرفی است. زیرا اصل وجود تعدد در مقام شهادت، لاریب فیه است. در زنا که ۴ شاهد گفته اند؛ آیا به این خاطر است که احتیاط زیادی در آن بوده که محقق نشود یا به این خاطر بوده است که دو شهادت است. یک شهادت بر زنای مرد و یک شهادت بر زنای زن. لذا باید چهار نفر باشند.
از امام سؤال کردند که قتل مهمتر است یا زنا؟ فرمودند قتل با دو شاهد ثابت میشود اما چرا زنا با چهار شاهد ثابت میشود؟
فرمودند چون دو نفر هستند. لذا دو شهادت و دو حق وجود دارد. لذا چون باید ثابت شود پس چهار شاهد نیاز است. اما قتل امری است که فقط قاتل انجام داده است.
حال یا این تعلیل برای تعدد شهادت میباشد. یا تعلیلی که در روایت دیگری است.
علی ای حال همین که شارع چنین اقدامی کرده، با سیره معیت نکرده است. اما جواب آن، همانی است که عرض کردم. درجاییکه شارع به اخبار نظر موضوعی دارد، میگوید بنشین و خبر بده. یعنی او را دعوت میکنید و به اخبار او عنایت دارید. به خصوصیات و شرایط نگاه میکنید و به عبارت فقهی، مقام شهادت است. شارع در آن جا تعدد آورده است. اما در مقام مطلق، اخبار تعددی نیاورده است.
برو به 0:30:15
در اینجا است که مرحوم حکیم روایت مسعده را مطرح میکنند. روایت مسعده در همین مقام اخبار میفرماید او تقوم به البینه. ممکن است همانطور که حاج آقا میگویند کسی بگوید «حتی یستبین لک». اگر استبانه نشد، نیاز به بینه است. اما اگر برای شما استبانه شد، از هر طریقی که یکی از آنها اخبار موثوق- نه شهادت- است. اخبار به این معنا که وقتی مخبر حرف میزند ذهن شما سراغ واقع میرود و دیگر هیچ دغدغهای ندارید. «یستبین لک ذلک».
عدهای گفته اند؛ که «یستبین» علم میباشد ولی در عبارت بهجت الفقیه میگویند که مانعی ندارد که استبانه ظنیه هم داشته باشیم.
شاگرد: یعنی میخواهند که استبانه علم و علمی را بگیرد؟
استاد: بله، یعنی اگر به یک نحو شخص به استبانه ظنی اطمینانی برسد یا اگر به اطمینان نرسد به حدی است که عقلاء به آن اعتناء میکنند. در آن مقام، همچنان استبانه میباشد.
این مطالب از جاهای خوب جواهر است.
و أما شهادة العدلين ففي الذخيرة أن ظاهر أكثر الأصحاب الاكتفاء بها، و لعله لعموم ما دل على قبولها و إن كان لم يحضرني شيء من ذلك بحيث يكون شاملا لما نحن فيه من حيث أنها شهادة و إلا فالاستناد إلى أدلة خبر الواحد يقضي بعدم اختصاصها بذلك، اللهم إلا أن يحتج بها لها، ثم استفادة التعدد مما دل على اعتباره في كل شهادة، مع دعوى أن المقام منها، فحينئذ لا يكتفى بالعدل الواحد كما استظهره في الذخيرة أيضا [3]
«و أما شهادة العدلين»؛ در ابتدای وقت از تحصیل علم متمکن است اما بهدنبال علم نمیرود و به شهادت عدلین اکتفاء میکند. آیا جایز میباشد؟
«ففي الذخيرة أن ظاهر أكثر الأصحاب الاكتفاء بها»؛ با اینکه متمکن است، مانعی ندارد.
از اینجا آنچه مقصود من بود شروع میشود.
«و لعله لعموم ما دل على قبولها و إن كان لم يحضرني شيء من ذلك بحيث يكون شاملا لما نحن فيه من حيث أنها شهادة»؛ میفرمایند اگر یک دلیل شرعی داشته باشیم که از باب شهادت وقت را دربربگیرد.
«و إلا فالاستناد إلى أدلة خبر الواحد»؛ از باب خبر نه از باب شهادت. حجیت خبر واحد از باب شهادت نیست. احدی هم نگفته از باب واحد هستند، «يقضي بعدم اختصاصها بذلك»؛به شهادت عدلین اختصاصی ندارد. بلکه مراد خبر واحد است. البته اگر عدلین باشد چه بهتر اما اگر عدل واحد هم باشد کافی است. یعنی کلام ایشان به این سمت رفت که عدل واحد را تأیید کنند.
«اللهم إلا أن يحتج بها لها»؛ برای آن شهادت به اینها احتجاج شود.
«ثم استفادة التعدد مما دل على اعتباره في كل شهادة»؛ میگوییم این برای شهادت است و از خارج میگوییم که هر کجا شهادت بود، تعدد لازم است.
«مع دعوى أن المقام منها»؛ یعنی مقام شهادت،
واقعاً در وقت کدام یک از آنها میباشد؟ با هم فرق میکنند. گاهی مقام، مقام امور حکومتی است و سر و کار ما با حاکم شرع است و لو کیفر و دادگاه و قضاوتی نیست. حاکم شرع عادلین را احضار میکند تا به رویت هلال شهادت دهند. و الا اگر در خیابان کسی بگوید من دیدم به آن شهادت نمیگویند. حتی در عرف فقه حتی در عام عقلاء به آن شهادت نمیگویند. زیرا شهادت مقام خاصی دارد ولو قضاوت نباشد.
شاگرد: با این بیان شما خبر و شهادت تفاوت کیفی دارند. یعنی هر جور خبر دادنی را شهادت حساب نمیکنند. بلکه کیفیت خاصی باید داشته باشد. مثلاً منبع آن خبر چیست. علم یا ظن دارد و …
برو به 0:34:54
استاد: بله، بعداً فرمایش ایشان را که فرمودند حجیت ذو مراتب است و مطلب درستی هم هست را بیان میکنیم. ولو حجیت دائر مدار بین وجود و عدم –صفر و یک- میباشد اما اصل مبدأ و مصالح پشت سر حجیت، صفر و یکی نیست. نیازمند حد نصاب هست و در آن حرفی نداریم. اما مراتب هم حرف مهمی است.
لذا میخواهم این را عرض کنم که شهادت به این معنا است که کاری بکنیم که خبر ضابطه مند شود. و طبق آن مشی کردن عزیمت شود. لذا در شهادت فضیلت معنا ندارد. هرکجا شهادت میدهند مساوق با عزیمت است. اما در خبر ثقه با پشتوانه ای که فرمودید در کلاس معروف شده که با آن عزیمتی برخورد میکنیم. درحالیکه این اول الکلام است. در مواردی از اخبار ممکن است که جایز باشد.
یکی از موارد آنکه علماء بحثهای سنگینی کردهاند این است که آیا خبر صحیح و موثوق الصدور در غیر احکام شرعی- اعتقادات- حجت میباشد یا نه؟ میگویند که حجت نیست. اگر حجت نیست یحرم نقله، لذا حق ندارید آن را نقل کنید و آن را پخش کنید. خلاف سیره مسلم کل مسلمین است. این همه آنها را پخش کردند. حتی یکی از بزرگانی که میگفتند پخش نکنید در کتاب خودشان موارد مختلفی را نقل کرده بودند. خودشان میگویند حجت نیست. اما در کتابشان میگویند که حدیث صحیح آمده است.
شاگرد: ملازمه ای با حرمت نقل ندارد. کما اینکه میگویند خبر ضعیف حجت نیست اما آن را نقل میکنند.
استاد: نقل آن با فرض بحث علمی مانعی ندارد. اما نقل آن برای کسی که به خبر ضعیف عمل میکند، جایز است؟ اگر بدانید که عمل میکند مجاز نیستید آن را نقل کنید.
شاگرد: او اشتباه میکند که عمل میکند. من تنها برای او نقل میکنم.
استاد: چیزی که پوچ است و حجت نیست و شارع هم اجازه نمیدهد… .
شاگرد: به این شدت هم که نیست.
استاد: احسنت، خوب فرمودید؛ به این شدت
شاگرد: البته خبر ضعیف در فهم ما خیلی کمک کرده است لذا اینکه بگوییم پوچ است صحیح نیست.
استاد: یکی از بهترین کارهایی که شیخ بهایی کردند، حبل المتین است. البته میگفتند که قبل ایشان شده بود. اما در ذهن من این است که اولین نفر شیخ بهایی است. حبل المتین قبل از وافی است. مرحوم شیخ بهاء بر اساتید مرحوم فیض، حالت استادی داشتند، وافی دنبالهروی حبل المتین است. چیزی که در حبل المتین واقعاً عجیب است این است که مرحوم شیخ با این سلیقه عالیای که حبل المتین را شروع کردند و تلاش کردند در ذیل هر فرع فقهی روایاتش را بیاورند، فرمودند صحاح، حسان و موثقات. ضعاف را نیاوردند. خیلی عجیب است. مگر وقتی حدیث ضعیف شود نباید در کتاب فقهی بیاید؟ حتی ذکر هم نشود؟ خیلی عجیب است که مثل شیخ بهایی چنین کاری را بکند.
علی ای حال در بسیاری از مواقع حدیث ضعیف کمک میکند. در فهم و حل سایر روایات کمک میکند. این جور نیست که چون ضعیف است آن را کنار بگذارند.
آن چه میخواستم بگویم این بود که یکی از محتملات این است که خبر صحیح واحد، علی نحو العزیمه در عقائد حجت نیست، اما علی نحو الجواز حجت میباشد. کجا نوشته شده که وقتی گفتیم حجت نیست بهمعنای حرمت میباشد؟ این ملازمه را در ذهنمان باشد و جلو برویم. چه کسی گفته که این ملازمه وجود دارد؟ حجت نیست علی نحو العزیمه. یعنی شارع نگفته که باید حتماً از آنها پیروی کنید. اما اگر پخش شد و برای هم گفتید جایز است. اگر فهمیدی و جلو رفتی جایز است. اما اگر نفهمیدی این طور نیست که برای تو، بُرش عزیمتی بیاورد.
برو به 0:40:00
شاگرد: یعنی منجز نیست اما معذر هست؟
استاد: بله، شاید تفاوت بین این دو را در جایی نوشته باشم. در برخی مواقع عقلاء به روایت استناد میکنند و اصلاً نمیگویند که چون روایت است نباید به آن استناد میکردی. بالای منبر چقدر روایات اعتقادی را میخوانند. شما هیچ وقت نمیگویید که چرا خواندید. اگر هم برای شما نقل کرد میگویید در این که روایتی که در کتب روایی معتبر بود را نقل کرد، معذور میباشد. اما این جور نیست که بگویید چرا روایتی در امور اعتقادی بود را بالای منبر گفتی، اصلاً معذور نیست.
این بحث گستردهای است که خیلی دلنشین است اما مبادی آن هنوز صاف نیست. یعنی مبادی فنی ای نیاز دارد که وقتی آنها را بحث کنیم این موضوع بیشتر واضح میشود.
علی ای حال صاحب جواهر فرمودند:« مع دعوى أن المقام منها». یعنی مقام دخول وقت مقام شهادت است. با این توضیحی که عرض کردم آیا مقام شهادت است؟ وقتی بگوید ظهر شده است آیا مقام شهادت است؟ خیر، اخبار است. البته ممکن است که در جایی سبقه شهادت پیدا کند. درجاییکه امری بر آن متفرع است که حاکم شرع وجود دارد. مثلاً ظهر عرفات است و میخواهد اعلام کند. اگر به او بگویند که شهادت بده که زوال شده است، دیگر به آن اخبار نمیگویید. بلکه میگویید که حاکم شرع است و میخواهد نزد حاکم شهادت بدهد.
البته این بیان بنده طبق توضیحی است که در تقاوت بین شهادت و اخبار بیان کردم. و الا ممکن است که علمای دیگر طوری دیگری فرموده باشند.
شاگرد: تفاوت بین شهادت و اخبار در فقه جا افتاده است؟
استاد: بله، فرق بین شهادت و اخبار را در دهها کتاب دیدم. اما این تصویر که در شهادت اخبار موضوعیت و مرئی است اما در اخبار به نحو مرآتیه محض است، این تصویر را فکر کنید.
شاگرد: هر جا حاکم شرع مطرح شد، شهادت میشود؟
استاد: این توضیح اعم بود. در جواب شما که فرمودید مربوط به قضاوت میشود، رویت هلال را مطرح کردم. و برای اینکه رویت هلال را به حیثی که شما فرمودید ربط بدهم گفتم رویت هلال مربوط به حاکم شرع است. اما در حیثی که به حاکم ربط ندارد این تفاوت وجود دارد که اگر اخبار حالت مرئی داشته باشد، شهادت است. یکی از موارد آن جایی است که پای حاکم شرع وسط باشد. چه بسا موارد دیگری هم باشد که به اخبار او نظر دارید و مسأله حاکم شرع هم مطرح نیست.
توضیح بنده متکی به حاکم شرع نیست. عرض من این است که وقتی به اخبار نظر خاصی دارید، شهادت است. اما وقتی اخبار میکند و دل شما سراغ مخبر عنه میرود و اصلاً به فکر مخبر و اخبار نیستید، اخبار میشود.
صفحه ٢۶٨ جواهر را نگاه بکنید. مطالب خوبی را ذکر کردهاند. خلاصه خیلی از کتاب ها میباشد. اگر آن را خوب تصور کنید، در کتابهای دیگر هم واضحتر میتوانید وارد شوید.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، حجیت خبر واحد، شهادت، اخبار، تفاوت شهادت و اخبار، خبر واحد در عقاید. عقاید، اعتقادات، حبل المتین، وافی، صاحب جواهر، حکیم،حجیت صفر ویکی، حجیت مراتب محور، معذریت نقل در روایات اعتقادی، فضلیت و عزیمت نقل روایات اعتقادی
[1] بهجة الفقيه، ص: 156
[2] همان ١۵٧
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 268
دیدگاهتان را بنویسید