1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٧)- ١٣٩۶/٠٢/٠۴ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٩٧)- ١٣٩۶/٠٢/٠۴ – استاد یزدی زید عزه

تحلیل اجتهاد درروایت سماعه و مدیریت امتثال دربحث
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5727
  • |
  • بازدید : 68

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٩٧: ١٣٩۶/٠٢/٠۴

روایت سماعه

و يمكن الاستفادة أيضاً من رواية سماعة في الاجتهاد للقبلة، لأنّ عدم القرينة على التخصيص بالاستقبال هو الأظهر منها[1]

بحث در مورد روایت سماعه بود. دیروز برخی گفتند سماعه عامی می‌باشد. با این‌که مطمئن بودم که این‌گونه نیست ولی به خاطر این‌که حافظه ام ضعیف شده، دوباره مراجعه کردم. تنها به او وقف نسبت داده شده است. البته در همین هم بحث هست. معروف واقفی بودن او می‌باشد. در هر حال جلیل القدر است. نجاشی شاید دو بار یا سه بار می‌گوید ثقة. تأکیدی بر موثق بودن او می‌باشد.

موثق بودن این روایت  در کتب فقها بسیار است. در نرم‌افزار سند را درست کرده بود و برآورد خودش از روایت را طبق مشهور موثق ذکر کرده بود. اما اگر هر مدام را به تنهایی ببینید، گفته بود نسبتش به وقف غیر ثابت است. رجال سند را تصحیح کرده بودند اما درعین‌حال به روایت موثقه گفته بودند. می‌توانستند طبق مبنای خودشان به آن صحیحه بگویند.[2]

در این روایت آمده بود که هیچ‌کدام از علائم سماوی نیست. حضرت فرمودند اجتهد رایک و تعمد القبله جهدک. یا به این صورت که در فقیه آمده ؛ تجتهد رایک و تعمد القله بجهدک.

روایت سماعه در مصباح الفقیه

همان‌طور که عرض کردم برخی می‌گویند این روایت مختص وقت است. ولو لفظ قبله هم در آن آمده باشد اما ربطی به قبله ندارد. در مصباح الفقیه جلد نهم صفحه ٣٨٠ می‌فرمایند:

أقول: و لا يخفى عليك أنّ تنزيل الجواب على إرادة الاجتهاد في‌خصوص القبلة في غاية البعد؛ فإنّ المنساق من السؤال ليس إلّا الاستفهام عمّا يقتضيه تكليفه بالنسبة إلى الصلوات الموقّتة بأوقات مخصوصة من الليل و النهار عند التباس أوقاتها بواسطة اختفاء الشمس و القمر و النجوم اللّاتي بها تميّز أجزاء الوقت، لا بالنسبة إلى القبلة التي لا تتوقّف معرفتها على رؤية الشمس و القمر و النجوم إلّا من باب الاتّفاق في الأسفار و نحوها، فالمقصود بالاجتهاد- بحسب الظاهر- إمّا في خصوص الوقت، فيكون قوله عليه السّلام: «و تعمّد القبلة جهدك» للإرشاد إلى كيفيّة الاجتهاد بجعله إلى سمت القبلة بلحاظ أنّ استكشاف الوقت بالتحرّي إلى هذه الجهة أقرب إلى الاعتبار، كما هو واضح بالنسبة إلى الزوال حيث إنّ فيه مظنّة أن يظهر من عين الشمس أثر يميّز به الوقت، و بالنسبة إلى غيره أيضا لا يبعد أن يكون كذلك؛ لقوة احتمال أن تكون الموانع عن الرؤية- التي هي عبارة عن الغيم و نحوه- في سمت الجنوب الذي هو جهة القبلة بالنسبة إلى المدينة و نحوها ممّا ينزّل عليه إطلاق الروايات أخفّ أو أسرع إلى الزوال غالبا، أو أنّ المقصود به الاجتهاد فيه و في القبلة أيضا، فنبّه الإمام عليه السّلام على حكم الجهل بالقبلة أيضا، الذي قد ينشأ من اختفاء الشمس و القمر و الكواكب و إن لم ينسبق إرادته من السؤال، فالإنصاف عدم قصور في دلالة الرواية[3].

 

«أقول: و لا يخفى عليك أنّ تنزيل الجواب على إرادة الاجتهاد في‌خصوص القبلة في غاية البعد»؛ خیلی ها می‌گویند چون در روایت لفظ قبله آمده است، روایت برای قبله می‌باشد و ربطی به وقت ندارد. این حالت خروج از مفاد نص و قیاس است. از کجا روایتی که برای اکتفاء به ظن در قبله می‌باشد را در وقت آورده‌اید؟

از طرف دیگر خیلی های دیگر گفته اند که روایت مشترک بین وقت و قبله است. منطوق روایت قبله می‌باشد اما فحوی و مقصود اصلی از روایت توسعه دارد. منظور از روایت، عمل به ظن است، چه در قبله و چه در وقت. این را خیلی ها فرموده‌اند حاج آقا هم فرموده‌اند.

حاج آقا رضا در ادامه می‌فرمایند:

« فإنّ المنساق من السؤال ليس إلّا الاستفهام عمّا يقتضيه تكليفه بالنسبة إلى الصلوات الموقّتة بأوقات مخصوصة من الليل و النهار عند التباس أوقاتها بواسطة اختفاء الشمس و القمر و النجوم اللّاتي بها تميّز أجزاء الوقت، لا بالنسبة إلى القبلة التي لا تتوقّف معرفتها على رؤية الشمس و القمر و النجوم إلّا من باب الاتّفاق في الأسفار و نحوها، فالمقصود بالاجتهاد- بحسب الظاهر- إمّا في خصوص الوقت»؛ اجتهد و تعمد القبله فقط برای وقت است. اصلاً ربطی به قبله ندارد.

 

برو به 0:05:15

«فيكون قوله عليه السّلام: و تعمّد القبلة جهدك، للإرشاد إلى كيفيّة الاجتهاد بجعله إلى سمت القبلة بلحاظ أنّ استكشاف الوقت بالتحرّي إلى هذه الجهة أقرب إلى الاعتبار»؛ با این‌که به‌دنبال وقت است اما وقتی به جهت قبله باشد، زودتر می‌تواند وقت را کشف کند.

«كما هو واضح بالنسبة إلى الزوال حيث إنّ فيه مظنّة أن يظهر من عين الشمس أثر يميّز به الوقت»؛ ما که در بلاد شمالی هستیم در وقت زوال شمس به طرف جنوب است. در نیم کره جنوبی است. وقتی شمس روی نصف النهار ما می‌آید روی قمه الراس نمی‌آید. خورشید روی قوس نود درجه‌ای که به طرف قمه الراس تا نقطه جنوبی است، قرار گرفته است. البته به اندازه تفاوت بلاد و مخصوصاً اگر زمستان باشد. در زمستان ٢٣ درجه از معدل النهار به طرف رأس الجدی می‌رود. تقریباً اول دی ماه می‌شود. پس خورشید در وقت زوال به طرف جنوب است.  لذا حضرت می‌فرمایند تعمد القبله، در بلاد ما قبله به طرف جنوب است پس متوجه قبله بشو. زوال شمس هم در طرف جنوب است. وقتی روی نصف النهار می‌آید، اگر توجه کنی می‌بینی که پشت ابرها کمی روشن است. می‌بینی که اینجا جای خورشید است. وقتی دقت می‌کنی می‌بینی که این روشنایی در وسط آسمان است. یا مقداری از وسط رد شده است. موضع قوس نصف النهار از وجود شمس به وسیله قبله پیدا کردی. فرض ایشان اینچنین است.[4]

«و بالنسبة إلى غيره أيضا لا يبعد أن يكون كذلك؛ لقوة احتمال أن تكون الموانع عن الرؤية- التي هي عبارة عن الغيم و نحوه- في سمت الجنوب الذي هو جهة القبلة بالنسبة إلى المدينة و نحوها ممّا ينزّل عليه إطلاق الروايات أخفّ أو أسرع إلى الزوال غالباً»؛ می‌فرمایند احتمال دارد مناطقی مثل مدینه که بیشتر به سمت مرکز هستند، به این نحو باشند که اگر ابری هم تشکیل می‌شود در طرف شمال یا غرب تشکیل شود. اما توجه می‌دهند که اول ببین قبله کدام طرف است. به طرف قبله که توجه کنی، معمولاً باز تر است. تجمع ابر در بلاد مخاطب در جنوب نیست. بیشتر می‌تواند علامت باشد، حتی در غیر زوال. این فرمایش ایشان است.

البته فصول سال هم می‌تواند مؤثر باشد. از مواردی  که خیلی جالب است، این است که در روزهای سال بیشتر در طرف غرب ابر وجود دارد. در طرف مشرق و جنوب نیست. آن هم در وقت غروب. آن هایی که به‌دنبال رویت هلال می‌روند این تجربه را دارند که در فصولی از سال ابر می‌آید. به تعبیر اهل فن ابرهایی که منطقه‌ای نیستند بلکه محلی و مقطعی هستند. وقتی غروب پیش می‌آید در شرایطی در سمت غرب این ابرها حادث می‌شود.

 

برو به 0:10:18

در ادامه می‌فرمایند:

«أو أنّ المقصود به الاجتهاد فيه و في القبلة أيضا»؛ حداقل اختصاص به قبله ندارد. بلکه برای هر دو می‌باشد.

«فنبّه الإمام عليه السّلام على حكم الجهل بالقبلة أيضا»؛ ابتدا این را گفتند که سائل به قبله کاری ندارد. اما امام قبله را هم اضافه کردند. یعنی جواب وقت را دادند و قبله را هم اضافه کردند.

شاگرد: در وسائل هم این روایت را در باب قبله ذکر کرده است.

استاد: بله، در کافی و کتب دیگر هم وقت و هم قبله در عنوان آمده است.

شاگرد: معلوم نبود که روایت مربوط به کدام یک از آن‌ها می‌باشد. مخصوصاً اگر ماه و شب را هم مطرح کرده است. از کجا ظاهر این روایت را مربوط به وقت می‌دانند.

استاد: ظاهراً ایشان می‌گویند که کلمه ماه خورشید و ستاره ابتدا ذهن را سراغ جهت نمی‌برد. بلکه ذهن را سراغ وقت می‌برد. این فرمایش ایشان است. وقتی ماه و خورشید و ستاره را ذکر می‌کنید، ابتدا وقت به ذهن می‌آید. پس وقتی سائل می‌گوید که ماه و خورشید و ستاره ندارند، یعنی علامات وقت را ندارند. نه این‌که علامت قبله را نداشته باشند. ایشان این جور می‌گویند.

البته ذهن من موافق فرمایش شما هست. یعنی نمی‌شود استظهار مسلمی را در مورد سؤال سائل انجام داد.

شاگرد: در مورد استظهار از وقت، ماه کار را خراب می‌کند. البته می‌توان گفت که مراد او همه علائم سماوی بوده است. اما به دل نمی‌چسبد.

«و تعمد» واو حالیه یا عطف

شاگرد٢: واو در و تعمد را چه می‌گیرند؟

استاد: رایک در اجتهد رایک منصوب به چیست؟ آیا مفعول اجتهاد است؟ یا منصوب به نزع خافض است؟ یعنی اجتهد برایک است. به وسیله رای خودت کوشش کن. یعنی بدست آوردن یک نظر. یا رای به‌معنای دیدن است. از ماده رویت باشد. نظر دادن در اینجا خیلی خلاف ظاهر است. شاید احتمال آن صفر باشد. اما ظاهر در اینجا همین است. یعنی به‌دنبال این باشد که به نظر برسی. به ظنی برسی که غالب است و ذهن تو را اشغال می‌کند. ولو احرازی ظنی است اما به ذهن تمرکز احرازی می‌دهد. کوشش بکن نظر خودت را برای این‌که بدست بیاوری. یا  اجتهد برایک به این معنا است که با مطالبی که از قبل داری کوشش کن تا بفهمی که باید چه کاری انجام بدهی.

در « و تعمد» اگر واو حالیه باشد، می‌توان از این علامت قبله برای اجتهاد استفاده کرد. به وسیله رای خودت کوشش کن تا قبله را متوجه شوید. دراین‌صورت اصلاً به قبله مربوط نمی‌شود. یعنی فرض این است که قبله می‌دانی و در بلاد خودت هستی.

 

برو به 0:14:50

قبلاً هم عرض کردم یکی از شواهدی که می‌تواند به قبله مربوط نباشد و فرمایش حاج آقا رضا باشد، این است که راوی نمی‌گوید که در سفر هستم. بلکه می‌گوید شمس و قمر ندارم. خب وقتی شمس و قمر نداری به قبله کاری ندارد. هر روز در خانه خودت نماز می‌خواندی. چه کسی در خانه خودش می‌گوید چون شمس و قمر ندارم، قبله برای من مجهول است. لذا لازم بود بگوید که در سفر هستم و شمس و قمر ندارم. درحالی‌که در اینجا ابتداءا می‌گوید که شمس و قمر ندارم باید چه کار کنم. برای چه کسی درحالی‌که در سفر نیست قبله مجهول می‌باشد؟ لذا اگر واو حالیه باشد اصلاً فرض این است که قبله را بلد هستی. « وتعمد القبله جهدک» به این معنا می‌شود که به وسیله توجه به قبله نهایت تلاشت را به کار گیر تا بتوانی وقت را تشخیص بدهی. واو حالیه کاملاً فضا را به سمت استظهار حاج آقا رضا می‌برد.

اما اگر واو عطف باشد. علماء این چنین فهمیدند. یعنی روای به‌صورت مطلق یا به فرمایش ایشان تنها از وقت سؤال پرسید و امام علیه‌السلام توسعه دادند و پاسخ دادند. در هر دو صورت عمل به ظن را ذکر کرده‌اند. اجتهد رایک در وقت و تعمد القبله جهدک در قبله. خیلی‌ها به این صورت فرمودند.[5]

روایت سماعه در بیان مرحوم حکیم

شاگرد٢: این مسلم است که سؤال می‌تواند جواب را تفسیر کند و جواب هم می تواند سؤال را تفسیر کند. در اینجا سؤال او به گونه ای بود که می‌توانست هم قبله باشد و هم وقت باشد. حال برخی از آن دو شواهد بیشتری داشت و برخی از آن‌ها کم‌تر . لذا از حیث احتمال سؤال مجمل است. اما در جواب امام به این نحو پاسخ می‌دهند که اجتهاد بکن و همان قبله ای که به واسطه اجتهاد فهمیدی نماز بخوان. یعنی تمام عبارت برای قبله است. اجتهد رایک و تعمد القبله جهدک. با همان جهدی که کردی قبله را پیدا کرده‌ای. لذا از ظاهر جواب این بدست می‌آید که سؤال در مورد قبله است.

 

برو به 0:19:50

استاد: این بیان، مدافع حسابی دارد. یکی از ادله ای که مشهور برای جواز عمل به ظن در فرض عدم تمکن دارد، همین روایت می‌باشد. آن هایی هم که جواب داده‌اند می‌گویند که اصلاً روایت برای قبله است. درحالی‌که شما روایتی که برای قبله می‌باشد را به جواز اتباع به ظن به وقت می‌برید.

مرحوم حکیم نسبت به این روایت می‌فرمایند:

بموثق سماعة: «سألته عن الصلاة بالليل و النهار إذا لم تر الشمس و لا القمر و لا النجوم. فقال عليه السلام: تجتهد رأيك و تعمد القبلة جهدك»  الظاهر في وروده في القبلة كما قد يظهر من السؤال أيضاً، لا أقل من عدم ظهوره في المقام[6]

می فرمایند یا فقط برای قبله است یا ظهوری در وقت ندارد. لذا نمی‌توانید آن را به‌عنوان دلیل بیاورید.

احتمالات در معنای کلمه «اجتهد»

 

اما آن چیزی که هست این است که قطع نظر از این‌که مورد روایت یا متعلق آن خاص هست یا نه، ظاهر روایت این است که خروجی جهد و رای، ظنی است. البته در همین‌جا هم برخی خدشه کرده‌اند و عده‌ای گفته اند که رایک به این معنا است که برو تا به قطع برسی. از کجا می‌گویید که رای به‌معنای ظن است. شاهد آن هم اجتهاد است. یعنی سریع به وهم و غلبه ظنی اکتفاء نکن. اگر مراد غلبه بود که می‌فرمودند اتبع ظنک. اتبع ما غلب علی وهمک. بلکه اجتهد علی رایک به‌معنای مختار است. مختار یا قطع یا اطمینانی است که به‌منزلۀ قطع می‌باشد.

اما این بیان مئونه خیلی اضافه‌ای را بر روایت بار می‌کند. با این‌که سائل می‌گوید هیچ علامتی ندارم اما امام می‌فرمایند برو تا به یقین برسی. اگر به این شکل بود می‌گفتند اگر نتوانستید به رای برسید، فلان کار را بکن. چون مظنه او این بود که هشتاد درصد به قطع نرسیده است. وقتی هیچ چیزی ندارد حضرت می‌گویند که برو به قطع برس؟! وقتی نمی‌تواند باید چه کار کند؟ اگر منظور حضرت قطع بود باید آن را تکمیل می‌کرد که اگر نمی‌توانی به قطع برسی باید چه کاری را انجام دهی. اما نفرمودند.

لذا در اینجا دلالت قوی وجود دارد که مقصود حضرت قطع نیست.

شاگرد: اما تلاش حداکثری را دارد. قبلاً داشتیم که اگر نمی‌توانی علم را تحصیل کنی به ظنت عمل کن. لذا اگر قرار باشد برای وقت، صبر کند نمی‌توانیم بگوییم که این روایت او را نمی‌گیرد.

استاد:  اگر طبق فرمایش شما در مورد وقت هست، اگر اجتهاد کرد و به رای و قطع رسید، خودش یک نحوه تمکن است. اگر منظور از رای، ظن باشد، با این‌که متمکن می‌باشد بدون صبر کردن با اجتهاد به رای رسیده است. حال امام می‌گویند که انجام بده یا نه؟

شاگرد: در اجتهاد یک جنب و جوشی خوابیده است.

استاد: ‌درست است اما محور این است که در عین حال می‌توانی بدون علم به ظن عمل کنی.

شاگرد: چند چیز مطرح شد. یکی این‌که کسی که از علم تمکن ندارد آیا صرف ظن کافی است. یا باید تلاش کند و به ظن اطمینانی برسد؟

استاد: کلمه اجتهد در فرمایش امام می‌تواند دو موضع گیری داشته باشد. یکی همین که شما فرمودید می‌باشد. یعنی کوتاهی نکن. تلاش کن که اقوی الظنین و نزدیک ترین ظن به علم و اطمینان را بدست بیاوری. این ممکن است. اما ممکن هم هست که طرف دیگر آن باشد. یعنی نمی‌خواهد مراتب ظنون نسبت به اجتهاد اقل و اکثر را بگوید. بلکه تنها ناظر به سؤال می‌باشد. در سؤال می‌گوید که هیچ علامتی ندارم. حضرت می‌فرمایند که مأیوس نباش چه بسا می‌توانی یک تلاشی بکنی و چیزی را پیدا کنی.

 

برو به 0:25:15

تلاش در اینجا به‌معنای تلاش بسیار نیست. بلکه در مقابل او که می‌گوید دستم بسته است، حضرت می‌فرمایند خب از علائم سماوی دستت کوتاه است اما از راه دیگر هم تلاشی بکن. لذا اجتهد به این معنا نیست که خیلی کوشش کن. بلکه در مقابل سؤال او از عدم دسترسی به علامات بیان شده است. حضرت می فرمایند نگو که دستم بسته است. یک کوششی بکن.

این کوشش می‌تواند نسبی نباشد. و به مراتب کوشش ربطی نداشته باشد.

شاگرد:‌معنای لغوی اجتهاد تمام سعی می‌باشد. حال ممکن است که با تمام تلاشش به ظن غیر اطمینانی برسد.

استاد: اگر مفعول مطلق باشد شاید درست باشد. مثلاً و تعمد القبله جهدک. به این معنا می‌شود که اجتهد بتعمد القبله غایه جهدک. اما اگر منصوب به نزع خافض باشد – شاید این احتمال در مرآة العقول بود- به‌معنای غایة جهدک نیست. بلکه جهدک مطلق است. یعنی تلاشی بکن.[7]

شاگرد: ایشان می‌خواهند بفرمایند که دو احتمال مطرح است. یکی این‌که می‌خواهیم به اطمینان برسیم و دیگری این است که تمام تلاشت را بکن تا به یک چیزی برسی.

استاد: کدام یک از آن‌ها مناسب سؤال است؟ در سؤال اظهار دست بستگی می‌کند. می‌خواهد بگوید که خودت را بکش؟ یا این‌که می‌گوید نگو که دست بسته هستم. یک تلاشی بکن؟ اجتهد رایک؛‌ برو به‌دنبال این‌که نظری پیدا کنی.

شاگرد: یک تلاشی بکن با عنوان اجتهد نمی خواند.

استاد:‌ بله، به‌عنوان یک احتمال در مباحثه عرض می‌کنم. و الا هر کسی که روایت را ببیند آن به ذهنش می‌آید. ولی آیا ممکن است که این ظهور احتمال دیگری داشته باشد یا نه؟

شاگرد: ما در فتوا نگفتیم که برای رسیدن به ظن تلاش کنید. بلکه گفتیم اگر تمکن از علم نداری به ظن عمل کن. حتی صبر کردن هم که یک نوع تلاش هست را  قبول نکردیم. درصورتی‌که روایت تلاش را می‌گوید. یا صرف تلاش است یا نهایت تلاش است. در هر صورت اصل تلاش در این روایت هست.

استاد: در ادامه فرمایش شما حتی اگر هم هر دو فقره سؤال و جواب مربوط به قبله باشد، همچنان به پشتوانه فهم اصحاب – شهید در ذکری می‌گوید که اختصاصی به قبله ندارد. یعنی مراد خاص روایت نیست؟ یا به این معنا است که وقتی راهی به علم نداری ظن کافی است، اختصاص به قبله ندارد؟ این را خیلی ها فهمیده‌اند- حکم روایت اختصاصی به  قبله ندارد. خواه بخشی از مدلول وقت باشد یا به دلالت تضمنی هم بخشی از مدلول وقت نباشد. اما به دلالت التزامی بیّن، اصحاب فهمیده‌اند که مقصود امام علیه‌السلام عمل به ظن است. حال ظن در قبله باشد یا ظن در وقت.

شاگرد: در فتوا نمی‌گوییم که برای رسیدن به ظن تلاش کن. بلکه می گوییم که اگر علم یا ظن اطمینانی نداری به ظن عمل کن. درحالی‌که این روایت با فتوا هماهنگ نیست.

 

برو به 0:29:55

استاد: ‌این هم نکته ی خوبی است.

حالا که طبق این روایت چه در وقت و چه در قبله فتوا محقق شده، مشهوری که برای غیر متمکن اتباع ظن را تجویز کرده‌اند، به اقوی الظنون قید نزده اند. نگفته اند که ایها الغیر المتمکن اتبع اقوی الظنون. اگر فهم اصحاب این بود که به اقوی الظنون عمل کند، این قید را می‌زدند.

این هم موید معنای دوم از اجتهاد است. یعنی مقصود از اجتهاد این است که دنبال کار برو. نه این‌که بگو دست من از همه چیز کوتاه است.

کاربرد اصطلاح «اجتهاد برأی»

شاگرد: اصطلاح اجتهاد برأی که در آن زمان به کار می رفته نمی‌تواند موید فرمایش شما باشد؟

استاد: کلمه اجتهاد به رای در روایات عامه از زمان رسول الله ص بوده است. منصور بن معاذ و دیگران. آن‌ها می‌گویند که حضرت فرمودند اگر به جایی بروی که مشکلی برایت پیش بیاید چه کار می‌کنی؟ گفت به کتاب خدا رجوع می‌کنم. حضرت فرمودند اگر کتاب خدا نبود؟ کفت به سنت مراجعه می‌کنم. فرمود اگر سنت نبود؟ گفت «اجتهد رائی و لاآلو[8]».

این عبارت را دارند. مقصود از اجتهاد هم رسیدن به ظن مورد اطمینان است. نه پیدا کردن اقوی الظنون. خیلی روشن است. هر کس روایت را ببیند اجتهد رأیی به این معنای اتحری اقوی الظنون نیست. بلکه به این معنا است که الآن هیچ چیزی ندارم و تلاش می‌کنم که به چیزی برسم. نه این‌که تلاش می‌کنم اقوی الظنون را پیدا کنم.

شاگرد: عبارتی که در جلسه قبل فرمودید که انا و انتم فی الاجتهاد سواء. یا در بحث قبله مترادف این اجتهاد، تحری می‌آید. لذا وقتی این تعدد را می‌بینیم، گویا دقت لغوی بی ربط به متن را انجام می‌دهیم. یعنی ممکن است اجتهد خودش معنایی داشته باشد اما در این فضا این معنا را نمی‌رساند.

استاد: اجتهاد نسبی با اجتهاد در مقابل سیاه و سفیدی، دو باب می‌باشد. آن چه که شما می‌گویید به این صورت است که ذهنتان در بین الحدین متمرکز می‌شود که تا آخر برود. اما اگر توجه کنید که اجتهاد مقابل دست بستگی و نشستن است، اصلاً ذهنتان سراغ غایت الاجتهاد نمی‌رود.

شاگرد: هر تلاشی که با رسیدن به اقوی الظنون تلازمی ندارد. ممکن است برخی موارد به شک منجر شود. نمی‌دانم چرا باید از تلاش‌کردن به آن جا برسیم.

استاد: انصافا کلمه جهدک ظهور دارد. اما اگر آن را منصوب به نزع خافض بگیرید همه چیز بر می‌گردد. اما اگر اسمی از خافض مقدر نبرید، تعمد القبله جهدک، به این معنا می‌باشد که به جهد قبله را جست و جو کن. این را به هر عربی بگویید می‌گوید به‌معنای غایت جهد است.

شاگرد: ایشان می‌فرماید نتیجه غایت تلاش ممکن است به ده درصد برسد. نتیجه آن تابع مسائل دیگری است.

استاد: خب فرض گرفتیم که امارات و ظنون موجودند. لذا وقتی به یک ظن رسیدی که هنوز ظنون بالاتری وجود دارد، می‌تواند همان جا بایستد؟

شاگرد: ‌ایشان می‌گوید حتی ممکن است که اگر همه آن را بروی نتیجه آن ده در صد شود.

استاد: آن قبول است. اما جهدک به این معنا است که باید به‌دنبال اقوی الظنون بروی. تا مادامی که از ظن اقوی متمکن هستی نمی‌توانی به ظن اضعف مراجعه کنی. و الا ممکن است که اقوی الظنون او دو درصد بالا برود. مثل ۵٢ در صد بشود. اما باز هم اقوی است. ولی خیلی پایین است و خروجی آن خیلی ضعیف می‌باشد. لذا فرمایش ایشان مانعی ندارد اما مجاز نیستی که با وجود ظن اقوی به ظن پایین‌تر عمل کنی. اما اگر آن را با مقابله دیدید، همین هم در آن نیست.

 

برو به 0:35:33

شاگرد: غایت جهد به‌معنای اسباب در دسترس می‌باشد.

استاد: اگر مقابله را در کنار عدم قرار دهید، -نه این‌که در متن غایت متمرکز باشید، به این معنا که می‌گویید دست من بسته است و هیچ چیزی ندارم، حضرت می‌فرمایند تعمد القبله جهدک- غایت جهد به این معنا نیست که اقوی الظنون را کشف کنیم. بلکه برای بیرون رفتن از عدم العلامه مطلق می‌باشد. اجتهد جهدک به این معنا است که بالاترین تلاشت را بکن که از این حالت دست بستگی بیرون بروی. لذا کلام امام ناظر به اقوی الظنون نیست. بلکه به این ناظر است که غایت جهدت را به کار گیر که از حالتی که احساس می‌کنی چیزی نداری بیرون بروی.

شاگرد: به نظر می‌رسد این ظهور را ندارد. بلکه به این معنا می‌باشد که یه کاری بکن.

استاد: یعنی بالاترین تلاش را بکن که از دست بستگی بیرون بروی. نه این‌که غایت تلاش را بکن تا به بالاترین ظن برسی.

شاگرد: در احتمال عقلی آن بحثی نیست. اما آیا این بیان را با این ادبیات بیان می‌کنند؟

استاد:‌کسی می‌گوید در اثر طوفان در بیابان جاده محو شده است. می‌گوییم بالاترین تلاشت را بکن که از این تحیر خارج شوی. به این معنا نیست که بالاترین تلاشت را بکن تا تمام جاده‌ها را ببینی که کدام درست است. بلکه بالاترین تلاش را بکن تا از این تحیر خارج شوی. نه این‌که تمام تلاشت را برای پیدا کردن جاده‌های اقوی بکن. اصلاً کلام ناظر به آن نیست. البته در حد احتمال مطرح می‌باشد. می‌خواهم یک احتمال را به‌نحوی‌که در عبارت ممکن باشد، تقریر کنم.

 

مدیریت امتثال و فضیلت اجتهاد

شاگرد: این تلاش حداکثری منافاتی ندارد که در فضای مدیریت امام باشد. امام می‌گوید که به ظنت عمل بگن. او را اجبار نمی‌کند که به اولین ظنت عمل کن. بلکه بیشترین تلاش را انجام بده. یعنی او را به بهترین مصلحتی که برای او می‌باشد، مدیریت می‌کند.

استاد: یعنی لسان روایت لسان فضیلت باشد.

شاگرد: یعنی در این قسمت اجتهادش فضیلت باشد. و می‌تواند به اصل ظن عمل کند.

شاگرد٢: به هر حال به درد مسأله ما نمی خورد.

استاد: اصل آن به درد می‌خورد. یعنی می‌توانی به ظن عمل کنی ولی باید به اقوی الظنون را عمل کنی. با تمکن از اقوی الظنون نمی‌توان به ظنون پایین‌تر عمل کرد.

شاگرد: ما می‌خواستیم حجیت مطلق ظن را بدست بیارویم.

استاد: منظور ما از مطلق ظن در مقابل ظن اطمینانی است. مطلق ظن به‌معنای ظن غیر اطمینانی است. روایت می‌گوید می توانی به آن عمل کنی.

شاگرد:‌ولی باید الاقوی فالاقوی را مراعات کنی.

استاد: بله. هنوز این الاقوی فالاقوی آن هم غیر اطمینانی است. مطلق ظن است. اگر از علم متمکن هستی که نمی‌توانی به ظن عمل کنی. ولی فرض گرفتیم که از علم و ظن اطمینانی متمکن نیستید. روایت می‌گوید جایز است . پس مطلق الظن جایز است. ولی با این قید که در محدوده ظن غیر اطمینانی در صورت تمکن از اقوی نمی‌توان سراغ اضعف بروید. با این استظهار که غایت جهد می‌خواهد مراتب را بیان کند.

شاگرد: چرا به فضای عمل به ظن می‌رویم. بلکه روایت وجوب غایت اجتهاد را انشاء می‌کند. حکم این است که باید نهایت تلاش را بکنیم.

 

برو به 0:40:08

استاد: نهایت تلاش در امر عمل کردن به امر قبلی شارع است؟ یا این‌که صرفاً نهایت تلاش کند؟

شاگرد: در راستای حکم قبلی نهایت تلاشت را بکن. وجوب نهایت تلاش حکم ما می‌باشد. خب چرا آن را به اقوی الظنون ببریم؟

استاد: این فرمایش شما به‌خاطر کلمه رای محتمل نیست. اجتهد رایک. به این معنا است که من دوست دارم تلاش کنی. ولو هیچ چیزی به‌عنوان یک نظر در ذهن تو منقح نشود؟! حکیم این‌گونه نمی‌گوید. ولو بدون این‌که در ذهنت چیزی محتمل شود، تلاش کن؟! بلکه الآن که دست بسته و متحیر هستی تلاش کن که به یک نظری برسی. نظر به‌معنای غلبه دادن یکی از آن‌ها است. یعنی من شارع به‌دنبال این هستم که در امتثال امر قبلی من به یک رای برسی. رای چیزی است که به وسیله آن بتوانی کاری را جلو ببری.

شاگرد: این با احتمال ده درصدی هم می‌شود.

استاد: ولو از احتمال ٢٠ در صدی متمکن باشی؟

شاگرد: خیر

استاد: این عبارت می‌گوید نه. یعنی علاوه‌بر تجویز عمل به ظن قید روایت این است که در صورت تمکن از اقوی باید به‌دنبال اقوی بروی. اگر احتمال ضعیف‌تر را که تقریرش کردم را بگیریم به این معنا است که تلاش بکن از دست بستگی بیرون بروی. در اینجا احتمال ده درصد هم بیاید کافی است.

شاگرد:‌ ده درصدی که پایین‌تر از پنجاه در صد است؟

استاد: منظور ایشان ده درصد بالای پنجاه در صد است.

شاگرد: خیر. تمام تلاشم را کردم اما ده درصد زیر پنجاه در صد احتمال دادم.

استاد: به این احتمال، احتمال مختص می‌گویند که بالای پنجاه درصد است. چون همه محتملات از پنجاه شروع می‌شود. این ده درصدی که شما می‌گویید ده درصد زیر پنجاه نیست. حاج آقا برای تشخیص اعلم همین را دارند. خیلی سؤال می‌کردند. اگر هر کدام از طرفین احتمال مختص داشت که اعلم باشد. یعنی یک درصد احتمال می‌دادند که اعلم باشد. همین یک در صد برای دیگری نیست. به این معنا نیست که پنجاه و یک در صد برای او می‌باشد. بلکه احتمال مختص است.

شاگرد: مقصود شما از فهم اصحاب کدام یک از اصحاب است و چرا باید فایده باشد؟

استاد: مشهور در وقت گفته اند که اگر متمکن از علم نیست می‌تواند به ما غلب علی ظنه عمل کند. هیچ قیدی هم نزده بودند. عنوان ابوابی که کلینی و اصحاب داشتند هم وقت و هم قبله بود.

 

و الحمد لله رب العالمین

 

کلید: حجیت ظن، روایت سماعه، ظن به قبله، ظن به وقت، اجتهاد، اجتهاد به رای، مدیریت امتثال، مصباح الفقیه، حاج آقا رضا همدانی، احتمال مختص،

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 156‌

[2] . شاگرد: در روایات داریم که کسی واقفی باشد و در مورد او این‌گونه گفته باشند؟

استاد: بله، قبلاً در چند جلسه مفصل درباره وقف و انواع آن و تفاوت آن با فطحیه بحث شد.

[3] مصباح الفقيه، ج‌9، ص:٣٨٠‌

[4] . شاگرد: فرض ایشان این است که هر چقدر ابر باشد، درعین‌حال نور خورشید هست؟

استاد: بعداً عرض می‌کنم.

شاگرد: جهدک هم برای قبل می‌شود؟

استاد: بله، به جهد قبلی خودت تعمّد القبله. این از راه‌هایی است که بیشتر می‌توانید به ظن برسید.

 

[5] . شاگرد: بعد از واو حالیه در جمله فعلیه باید قد بیاید.

شاگرد٢: ‌در فعل مضارع به این نحو بود.

شاگرد٣: در فعل ماضی بود.

شاگرد۴: می‌توان آن را واو تفسیریه گرفت؟

استاد:‌ تفسیر قبلی؟

شاگرد: ‌بله

استاد: یعنی می‌گویید که محضا باید رو به قبله باشد. با واو تفسیریه هم مشکلی ندارد.

شاگرد: تعمد امر می‌باشد.

استاد: مضارع هم دارد. در یک نسخه فقیه تعتمد یا تتعمد دارد. آن چه که به ذهنم می‌آید این است که واو را حالیه می‌توان گرفت و نیازی به قد هم ندارد. حالا آن چه را که شما می‌فرمایید را نمی‌دانم.

شاگرد: مطمئن هستم که اگر جمله فعلیه بود نیازمند قد می‌باشد. اما در ماضی یا مضارع آن شک دارم.

[6] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 158‌

 

[7] . شاگرد٢: ایشان می‌گویند اگر اجتهاد هم بگوییم در حد ظن خودت می‌باشد.

شاگرد٣: منظورش این بود که تمام تلاشت را بکن.

استاد: بله، مقصودشان مطلق الاجتهاد نبود.

[8] سنن ابي داود ‏272/2، كتاب الاقضيه، باب اجتهاد الرأي في القضاء

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است