مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 95
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٩۵: ١٣٩۶/٠١/٣٠
و المرسل للحسين بن مختار في صياح الديك ثلاثة أصوات ولاءً[1].
روایت بعدی، روایت حسین بن مختار است. مرسل بودن آن بهخاطر سندی است که در تهذیب و کافی ذکر شده است.
عن محمد بن إبراهيم النوفلي عن الحسين بن المختار عن رجل قال[2]
سندی که در کافی به محمد بن ابراهیم نوفلی میرسد. و ایشان از حسین بن سعید عن رجل نقل میکند.
در فقیه به این نحو ذکر شده است. باسناده عن الحسین بن مختار. نشد مراجعه کنم که باسناده مشیخه میباشد یا نه. تا مشخص شود در فقیه ارسال هست یا نه. مرسلی که حاج آقا میفرمایند در کافی و تهذیب هست. در نقل فقیه _عن الحسین بن مختار قلت_ میباشد. درحالیکه در نقل کافی و تهذیب حسین بن مختار به امام عرض نمیکند بلکه «قلت» برای رجل است.خیلی تفاوت میکند. لذا حسین بن مختار مرسِل است. نه مرسَل للحسین.
شاگرد: در نسخه فقیه به این نحو است. حسین بن مختار عنه علیهالسلام قال. در تهذیب عن رجل دارد.
استاد: این تفاوت به دقت بیشتری نیاز دارد و باید دید که میتوان این ارسال را رفع کرد یا نه. باید دید اولویت با کدام است. فعلاً ارسال مقدم است. زیرا تأکید به «عن رجل» مئونه بیشتری میبرد تا اینکه در سند اسقاط شود. مثلاً در فقیه غفلت شود و عن رجل بیفتد. از حیث احتمال فعلا ارسال مقدم از این است. افتادن این ارسال در فقیه بیشتر است.
این روایت دوم میباشد. روایت اول روایت سماعه است که نظیر روایت دیروز میباشد. امام علیهالسلام فرمودند إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت فقد زالت الشمس.
اما در مرسله حسین بن مختار خودش موذن میباشد. در فقیه «قلت للصادق» دارد. خودش میگوید قلت. آن رجل هم میتواند «قلت» را گفته باشد اما ظاهر روایت حسین بن مختار است که «قلت»را گفته است.
عن محمد بن إبراهيم النوفلي، عن الحسين بن المختار، عن رجل، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني رجل مؤذن، فإذا كان يوم الغيم، لم أعرف الوقت؟ فقال: «إذا صاح الديك ثلاثة أصوات ولاء، فقد زالت الشمس، و قد دخل وقت الصلاة[3]
در اینجا هم که میبینید امام علیهالسلام او را به اماره صیاح دیک ارجاع میدهند. صیاحی که سه بار خوانده شود. اگر در سنخ امارات تعبدیه محضه باشد، مانعی ندارد. اما اگر اماره نوعی کاشف باشد و دیک یک نحو تجربه از خودش نشان داده باشد و امثال این ها، آن وقت این که، در غیر یوم غیم هم میتوان به آن اکتفاء کرد و محال نیست.
یکی از جاهایی که برای تنقیح مناط و قیاس خوب است، اینجا میباشد. مشهور عمل کردهاند و کار صاف است اما از حیث بحثی دقت دارد. اگر در نظر شریفتان باشد، گفتم جمعآوری اینها خیلی به کار میآید.
برو به 0:04:53
مواضعی در فقه هست که شبهه قیاس و تنقیح مناط مردود را دارد. در آن جا باید توقف کنیم و به بحث نیاز دارد. چند جلسه در مورد آن صحبت کردیم. لذا در آن جا عرض کردم که بهترین چیز برای برای دقائق مباحث قیاس و تنقیح مناط و تشخیص فاسد از صحیح آن، جاهایی از فقه است که مستقر است. همه متشرعه و مشهور آن را انجام دادهاند. آن جا خیلی خوب است که خلاصه، این کار انجام گرفته است. اما باید دید که روندی که ذهن مشهور داشتند و کاری را که انجام دادهاند به چه صورت بوده است.
مکانیزم ذهنی آنها چه چیزی بوده که از دلیل به تنقیح مناط و تعمیم مشی کردهاند.
یکی از آن موارد اینجا میباشد. مشهور فرمودند وقتی از علم متمکن هست، نمیتواند به ظن عمل کند. لذا یا باید بهدنبال علم برود یا صبر کند. اما اگر بالفعل از علم متمکن نیست، مثلاً هوا ابری است یا در حبس است و…، میتواند به ظن عمل کند. غیر المتمکن یجوز العمل بالظن و لایجب علیه الصبر. المتمکن لایجوز العمل بالظن.
به این کلمه دقت کنید. متمکن از علم، غیر متمکن از علم.
غیر متمکن چه کسی است؟ انواعی دارد. لذا اگر عروه را نگاه کنید، چند نفر از متاخرین این تفصیل را دادهاند که غیرمتمکن دو جور است. اگر عدم تمکن آن از اعذار عامه باشد، یجوز له العمل بالظن. اگر از اعذار خاصه باشد، لایجوز العمل بالظن.
در مستمسک دید که مرحوم حکیم قبول نکردند که غیر متمکن از علم به راحتی به ظن عمل کند، به تمام ادله اشکال کردند. ایشان هم در تعلیقه شان بر عروه وقتی سید فتوا میدهند- ولو سید هم احتیاط و لایترک را هم ذکر کردهاند- که لایبعد کفایه الظن، مرحوم حکیم میفرمایند: فیه النظر. نعم لایبعد ذلک فی الغیم. یعنی اکتفاء به ظن تنها در صورتی جایز است که در آسمان غیم باشد. تنها مورد نص روایت را میگویند.
اگر ایشان بود و به سؤال دیروز ما جواب میداد خیلی خوب بود. کسی که در روز غیم به تجاوب دیوک عملکرد، آیا دیگر مجاز نیست که فردای آن روز در غیر غیم و در همان ساعت به تجاوب دیوک عمل کند؟! استظهار عرف عام از حدیث امام علیهالسلام که سند خوبی هم داشت، چیست؟ حضرت فرمودند وقتی ابر هست به خروس ها نگاه کن اگر تجاوب کردند و خواندند فصل فقد زالت الشمس. اگر فردا ابر نبود و خروس ها میخوانند، آیا بر او حرام است به آن عمل کند چون تنها برای روز ابری است؟ ذهن عرف اصلاً این را نمیپذیرد. نمیپذیرد که بگوییم که چون دیروز ابر بود مانعی ندارد اما وقتی که ابر نبود مانع دارد.
ما فعلاً کاری با فتوا و مشهور نداریم. تنها به استظهار از روایت صیاح الدیک کار داریم. مشکل است که بگوییم استظهار از آن به این نحو است که تنها برای روز ابری است. ولی ایشان فرمودند.
شاگرد: بسیاری از این روایات را در ظرف ابر وارد شده است. لذا اینکه مطلق بیان نکردهاند مانع استظهار است.
استاد: در سؤال اسمی از غیم آورده شده است.
شاگرد: مکرر پیش میآید که سؤال از یک امر است و حضرت هم میتوانند بهصورت مطلق جواب بدهند.
استاد: در روایات دیک مطلقاتی بود. عنوانی که صاحب وسائل بهعنوان عالمی که روایت را دیدهاند این است: «باب التعويل في دخول الوقت على صياح الديك لعذر و كراهة سبه»؛ نگفته اند روز غیم، نگفته اند زوال.
برو به 0:10:10
شاگرد: البته لعذر آوردهاند.
استاد: لعذر بهمعنای غیم یا اعذار عامه است؟
ایشان قبل از صاحب جواهر به لعذر تعمیمی دادهاند. الآن بینیم صاحب جواهر چه میگویند.
خیلی جالب است و از مواضع یادداشت کردنی است. از حیث فتوی کار جلو است. فتوای مشهور جلوی کسی که در اینجا بحث میکند را نمیگیرد. علی ای حال مشهور این تعمیم را دادهاند و غیر متمکن را در هر صورت پذیرفتهاند. اما در تعلیقات گفته اند محبوس نمیتواند به ظن عمل کند. اما متغیم میتواند به ظن عمل کند. مشهور میگوید غیر متمکن میخواهد محبوس باشد، اعمی باشد، فرقی نمیکند، یتبع علی ظنه. نسبت به ظن هم تعمیم دادهاند. میخواهد از صیاح دیک باشد یا اذان. صیاح دیک و اذان را مصداق ظن میدانند. مشهور این کار را کردهاند. متن شرایع را هم دیدید.
بنابراین مشهور اصحاب این دو گام را در متمکن و غیر متمکن تعمیم دادند. چه بخواهید و چه نخواهید فعلاً استقرار شهرت بر این است. غیر متمکن اعم از اعذار عامه و غیر عامه است. فتوا دادهاند. ظن هم اعم از این است که از اذان یا صیاح دیک یا غیر اینها باشد.
شاگرد: همانطور که قبلاً فرمودید وقتی شارع بخواهد فرهنگی را پی ریزی کند، طبل میزند، درحالیکه در این روایت به تعبیر صاحب وسائل هم لعذر مطرح شده است. این منع از ظهوری است که عرف برداشت میکند است.
استاد: قرار نیست شارع برای خصوص خواندن خروس طبل بزند. بحث این است که آیا میتوان به ظن اتکاء کرد یا نه. شارع برای آن طبل زده یا نه؟ همین که حاج آقا فرمودند للسیره المستمره القطعیه. شما در مسجدی میروید. ده هزار نفر منتظر اذان هستند. وقتی صدای اذان میآید همه نماز میخوانند. وقتی موذن اذان میگوید اصلاً نمیگویند که شاید اشتباه کرده و ما که قطع نداریم.
این سیرهای که حاج آقا فرمودند، خودش طبل است.
شاگرد: این در خصوص موذن به این نحو است.
استاد: اصحاب، حرف شما را نزده اند. گفته اند که غیر متمکن یعمل علی ما غلب علی ظنه. خواه از اذان باشد یا از غیر اذان. این تعمیم را از کجا آوردهاند؟
شاگرد: این تعمیمی که شما میفرمایید دیگر متمکن و غیر متمکن ندارد. یعنی گویا روایت، اماره را میگوید. یعنی وقتی خروس ها میخوانند اماره بر زوال است. در جایی هم که یک خروس بود برای اینکه مطمئن شویم حواس جمع است، باید سه بار بخواند.
استاد:بله، دیروز هم در آخر کلاس صحبتش شد. در روایت سماعه یا اباعبد الله فراء حضرت فرمودند تجاوبت، یعنی او بخواند و دیگری هم بخواند و در هم صدا بندازند. اما درجاییکه تنها یک خروس است، باید چه کار کرد؟ روایتی هست که میگوید ولو یک خروس بود باید سه بار بخواند.
برو به 0:14:54
تجاوب را شرط نمیکنند. اینها شواهدی بر تحقق موضوعی اماره است. نه برای اماریت اماره. یعنی قید اماریت اماره نیست. بلکه قید موضوعی برای تحقق آن است. خیلی باهم تفاوت دارند.
وقتی شما به لسان روایت و به جمع میان آنها نگاه میکنید بعضی چیزها هست که مقوم اماریت اماره میباشد. اما بعضی چیزها مسمای اماره را دارند. ولی برای اینکه قطع پیدا کنیم این اماره ای که ثبوتا مقید نیست، موضوعا محقق میباشد، میگویید که باید دو سه بار بخواند.
شاگرد: آن چیست؟
استاد: اینکه صیاح دیک ناشی از صوت ملک و زوال شمس است. این معلول آن است. برای این است که مطمئن شوید این علیت صورت گرفته است. یعنی وقت زوال در مزاج این خروس تأثیر گذاشته است. برای اینکه این تأثیر برای شما محرز شود میگویند که سه بار بخواند. ولی اصل اماریت آن به چند بار خواندن مقید نیست. یعنی اصل تأثیر مسلم است و یک بار خواندن برای اماریت کافی است.
شاگرد: برای اینکه از این نص دست برداریم یکی باید از غیم به مطلق اعذار دست برداریم و دیگری از متمکن دست برداریم.
استاد: اصحاب به غیر متمکن قید زدهاند. دیروز هم عرض کردم که این قید در ادله ای که اصحاب دو گام دوم دارند، نیست. لذا صاحب هم میگوید ادله به این نحو نیست اما بهخاطر شهرت و سایر ادله مجبوریم آنها را قید بزنیم. یعنی قید زدنی بود که بحث خاص خودش را دارد و الا این جور که شما میگویید ادله ای که برای گام دوم اتباع از ظن است قیدی ندارد. چه متمکن باشی و چه نباشی. از بیرون باید قید بزنیم.
شاگرد: این تعدی از نص اگر بخواهد به مناط حضرت عالی باشد، باید به هر دو تعدی میشد. درحالیکه اصحاب تنها به یکی از آنها تعدی کردهاند.
استاد: اصحاب قید زدهاند نه اینکه تعدی کردهاند. خیلی تفاوت است.
شاگرد: از عذر تعدی کردند اما نسبت به متمکن وغیر متمکن چه؟
استاد: قید زدهاند. نه اینکه توسعه داده باشند.
شاگرد: در مثالی که فرمودید اگر فردا ابر نباشد میتواند به ظن عمل کند، شاهد برای چه چیزی است؟
استاد: در استظهار و اماریت صیاح دیک از این دلیل فرقی نمیکند که چه امروز و چه دیروز ابر باشد. پس دلیل قیدی ندارد اما اصحاب قید زدهاند. من در فضای استظهار آن را گفتم اما نمیتوانیم آن را به اصحاب نسبت بدهیم. فقیه بزرگی مثل مرحوم حکیم صریحاً میگویند که اگر غیم است، میتواند به آن عمل کند اما در غیر غیم نمیتواند. یعنی اگر محبوس است نمیتواند به ظن اکتفاء کند.اگر کور است، نمیتواند اتکاءکند. فقط وقتی غیم است میتواند اتکاء کند.
عدهای دیگر این جور گفته اند. «الأظهر أنّ جواز الاكتفاء بالظنّ يختصّ بالموانع النوعيّة، و لا بأس بترك الاحتياط بالتأخير في مواردها. (الخوئي).[4]». في الموانع العامّة. (الگلپايگاني). في غير الغيم و الظلمة من الموانع العامّة. (الأصفهاني). خصوصاً في غير الغيم. (النائيني).
ببینید این تفصیل مواضع عامه در ذهنشان بوده است. در همین تفصیلی که فرمودهاند سؤال سادهای دارم. سؤال سادهای که گاهی، در بحثهای فنی کلاس طلبگی،ذهن را تشحیذ میکند. میفرمایند روایت دارد که وقتی غیم هست به ظن اکتفاء بکن. خب وقتی غیم نیست نمیتوانی تسری بدهید. سؤال این است که استظهار عرف عام از تناسب حکم و موضوع در اینجا چیست. اگر یادتان باشد عرض کردم که تناسب حکم و موضوع فقط پیچ و مهره نیستند. پیچ و مهره دو شیءهستند که متناسب هم پیچ میشوند. اما در تناسب حکم و موضوع چون هم موضوع شئونات دارد و هم حکم که متفرع بر آن مصالح است، متناسب با آنها میآید. پس تناسب حکم و موضوع مثل صفحهای است که چهل پنجاه پیچ و مهره در آن هست که باید بهگونهای تنظیم کنید که همه پیچ و مهره ها مقابل هم باشند. یک پیچ بزرگ مقابل یک مهره کوچک قرار نگیرد. جلوتر ها عرض کردم.
برو به 0:20:23
یعنی تناسب حکم و موضوع ذو شئونات است، یک هم بافتهای باید با هم بافته ی دیگر متناسب شود. نه یک بسیط با بسیط دیگر که بگویید حکم یک چیز است و موضوع هم یک چیز است و تمام شد. اینگونه نیست . لذا تناسب حکم و موضوع در ذهن عقلاء اولین حرف را میزند.
در مانحن فیه وقتی کسی میگوید ابر است و حضرت میفرمایند به صیاح دیک اتکاء کن، از تناسب حکم و موضوع چه میفهمید؟ حضرت میخواهند بفرمایند که چون غیم است به دیک اتکاء کن؟ یعنی تناسب حکم و موضوع میگوید ابر بودن در رجوع به دیک، دخالت دارد. عرض من این است که تناسب حکم و موضوع این را نمیآورد. چون تناسب خواندن دیک با زوال است نه با وجود ابر. وجود و عدم ابر در این تناسب و رابطه، امری خنثی و لغوی است. یعنی وقتی امام میفرمایند اذا تجاوبت زالت الشمس، بهخاطر وجود غیم نمی فرمایند. احدی این را نمی فهمد. یعنی اینگونه نیست که امام بفرمایند که چون ابر است و خروس میخواند پس زوال شده است. بلکه غیم اتفاقی است و از این تناسب بیرون است. حالا اتفاقا ابر شده و شما نمیتوانی بفهمی. خب من رابطهای بین صیاح دیک و زوال شمس برقرار میکنم که وجود و عدم وجود غیم در این تناسب دخیل نیست. به این تناسب میگوییم.
شاگرد: برخی اشکال میکنند که شاید چیزی باشد که ما آن را نمیدانیم.
استاد: مسأله شاید را گفتیم احتمال است. و احتمال بیعار است و در همه جا میآید. اما صحبت ما در استظهار عرف عام کل بشر است. در استظهار احتمال هست اما باید دید غلبه عرف عام بشر بر چیست.
شاگرد: مخصوصاً روایتی که سه بار خواندن خروس را مطرح کرده است، بین غروب و دیک رابطه برقرار میکند. نه بین غیم و غروب.
استاد: بله، یعنی وقتی هم که تعلیل میکنند آن ملک کاری به ابر ندارد. فردا هم که ابر نیست، خروس ها میخوانند. تناسب حکم و موضوع اصلاً به امر ثالثی چون غیم ربطی ندارد. اما وقتی ذهن بزرگی به ادله مراجعه میکند، عناصری را در فضای ادله، موجود میبیند که حالت تعبد و دقت او در عدم تجاوز از کلام مولا اجازه نمیدهد که این قیود را از کلام مولی را کنار بگذارد. میگوید فردا در مقابل مولی میگویم که غیم بود. من نمیدانستم که غیم نبود. این مانعی ندارد.
شاگرد: شاید اینگونه بگوید که در هر صورت اماره ظنیه میباشد. اما درجاییکه غیم نیست، عذری ندارد که از علم دست بکشد و به ظن عمل کند.
استاد: تعلیقه ای در اینجا آمده بود. گفت اگر عذر عام دارد، میتواند به ظن عمل کند. اما اگر اعذار شخصی باشد، نمیتواند. خب چه فرقی میکند محبوس یا اعمی باشد با عذر عام داشته باشد.
برو به 0:24:58
شاگرد: کسی دیگری هست که از طریق او تمکن پیدا میکند.
استاد: یعنی اعمی همیشه متمکن هست و کسی هست که به او اطلاع دهد؟ اصل این تفصیلات از عبارت صاحب جواهر است. شاید قبل از ایشان در جایی دیده باشم.
میفرماید: اصحاب میگویند که غیرمتمکن یعمل علی ظنه. در ادامه شعر مرحوم سید را میآورند.
و الظن كاف لذوي لأعذار و يوم غيم غيمه يواري
وقتی این فضا میشود، ذره ای از آن هم تفاوت میکند. یعنی در این فضا تنقیح مناط و تناسب حکم و موضوع خیلی مهم است. مرحوم صاحب جواهر در هر جا سید، شعر داشته باشند، آن را آورده اند. البته تفحص نکردهام. شاید عنایتی داشتهاند که جواهر ایشان مشتمل بر شعرهای سید باشد.
باید ابر باشد. ابر چقدر باشد؟ اگر نصف آسمان ابر است و نصف دیگر آن نباشد. یواری یعنی کل آسمان باشد. آیا روایت هست یا نیست؟ صاحب جواهر که به اینجا میرسند میفرمایند:
نعم يمكن التأمل في استفادة هذه الكلية المزبورة في المتن و غيره مما سمعته من الأدلة إن لم يكن إجماعا، إذ ليس في المعتمد منها ظهور أو صراحة في عدم الفرق في ذلك بين الغيم و العمى و الحبس في ظلمة و غيرها، و لا بين الفرائض و النوافل، و لا بين الزوال و غيره، و لا بين الأذان و صياح الديك و غيرهما من أمارات الظن كالورد من الدرس و الصنعة و شبههما، و الإجماع المحكي في التنقيح الذي ذكرناه سابقا يظهر من حاكيه عدم إرادة المحصل المثمر منه، لكلام ذكره بعد ذلك، فلاحظ
و بالجملة ليس في شيء منها عموم على وجه يكون قاعدة يرجع إليها في سائر ما يندرج تحتها، خصوصا بناء على ما يظهر من بعضهم من أن من أفرادها الأعمى، و أنه لا يكلف بتحصيل الخبر المحفوف بالقرائن أو المتواتر، و فيه أن الظاهر كون المراد بذل الجهد كما يومي اليه موثق سماعة المتقدم سابقا[5]
«نعم يمكن التأمل في استفادة هذه الكلية المزبورة في المتن»؛ محقق میفرماید اگر علم نبود طبق ظن عمل میکنیم. اما ایشان در آن تأمل میکنند و خیلی زیبا تفصیل میدهند. چیزهایی را که به ذهن من و شما نیامده را مطرح میکنند. تناسب حکم و موضوع به این شکل است، بعضی چیزها رابه ذهن نمیآورد. اما چون ایشان فقیه هستند اینها را میآورند. میداند که ذهن عامی مثل من طلبه بعضی وقت ها توسعه هایی عن جهل میدهد. لذا فروعات را مطرح میکنند.
« و غيره مما سمعته من الأدلة إن لم يكن إجماعا»؛ اگر این شهرت به مرحله اجماع برسد، ایشان حرفی ندارند. در اجماع که تأملی نیست. اجماع است که غیرمتمکن یرجع الی ظنه، اما اگر اجماع نباشد:
«إذ ليس في المعتمد منها» از این ادله «ظهور أو صراحة في عدم الفرق في ذلك بين الغيم و العمى و الحبس في ظلمة و غيرها»؛ یعنی محبوس هم در روزی که ابر نیست مثل این است؟ از کجا این ادله درآمد؟ کسی که در حبس یا کور میباشد مثل غیم نیست. کسی که در روز در چاه است و او در ظلمتی هست که مثل محبوس رویت برای او ممکن نیست.
«و لا بين الفرائض و النوافل»؛ با صیاح دیک ممکن است که نافله را بخواند اما آیا میتواند فریضه را هم بخواند؟
«و لا بين الزوال و غيره»؛ در نص زوال آمده است آیا شامل غروب و نیمه شب هم میشود؟ مثلاً اذان برای ظهر جمعه بود اما آیا برای شب هم هست؟
«و لا بين الأذان و صياح الديك و غيرهما من أمارات الظن كالورد من الدرس و الصنعة و شبههما»؛ کسانی در منبر به قدری تخصص دارند که دقیقاً سر نیم ساعت تمام میکنند، کسانی در صنعت خودشان هستند که دقیقاً میداند یک ربع شده است. چنین کسی روی حساب کار خودش میفهمد که ظهر شده است. از مقدار کاری که میکند ظن پیدا میکند. مثلاً در مسافرتی میداند که این مقدار ماشین طول میکشد تا بیاید. آیا اینها کافی است یا نه؟
برو به 0:30:00
[6]«و بالجملة ليس في شيء منها عموم على وجه يكون قاعدة يرجع إليها في سائر ما يندرج تحتها»؛ قاعده این بود که غیرمتمکن طبق ظن خودش عمل میکند. این قاعده را از کجا آوردید؟ هیچکدام از ادله ما عموم لفظیای ندارد که به آن رجوع شود.
«خصوصا بناء على ما يظهر من بعضهم من أن من أفرادها الأعمى، و أنه لا يكلف بتحصيل الخبر المحفوف بالقرائن أو المتواتر، و فيه أن الظاهر كون المراد بذل الجهد كما يومي اليه موثق سماعة المتقدم سابقا». بحث را ادامه میدهند. خودتان بخوانید.
آن چه که منظور من است این است که اگر در مقابل فرمایش ایشان عموم لفظی بود که خیلی خوب بود. اما در مانحن فیه این که عموم لفظی نبوده است چرا اصحاب این قاعده را استفاده کردهاند؟ نسبت به انعقاد فتاوای اصحاب بر این مطلب دل جمع هستیم. از دیک و اذان توسعه دادند و فرمودند غلب الظن. به کل ظنون و به کل غیر متمکن قاعده کردند. چرا چنین کاری کردند؟
تنها چیزی که باعث شده اصحاب این کار را بکنند رابطه فطری تناسب حکم و موضوع است. یعنی آنها میدیدند که غیم در این رابطه دخالتی ندارد.
تنقیح مناط به این معنا است: آن چه که موضوع جواز است، صبغهی ظنی آن است. ظنی که به حدی شما را به واقع نزدیک کرده است. چون در اموری که محل ابتلا میباشد، صبر کردن و تحصیل علم منجر به عسر میشود، شارع فرموده است که در این موارد المرء متعبد بظنه. صاحب جواهر هم فرمودند. اگر به اطمینان برسیم هم که خیلی خوب است. یعنی اساساً در فضای امتثال امر با قیودی که متشرعه میدانند، در امری که زیاد تکرار میشود یا امری که علاوهبر تکرار افرادی تعدد اجزاء هم دارد، اصل این است که ظن حجت است.
شاگرد: اصل عقلائی ؟
استاد: بله، یعنی خود عرف هم در کارهای خودش هم انجام میدهد. یعنی بین این موارد فرق میگذارند. همان وحیدی که فرمودند اصل حرمت عمل به ظن میباشد، در همان کتاب فرمودند که بناء شرعیات بر عمل به ظن است. بناء شرعیات به این معنا است که در این جا «یغنی من الحق کله».
برو به 0:35:00
بله در یک فضا الظن لایغنی من الحق شیئا میباشد. اما در یک فضا یغنی من الحق کله میباشد. زیرا مقصود از حق در اینجا احراز قطعی نیست بلکه جایی است که مرتب میخواهی نماز بخوانی و محل ابتلاء است. کلما غلب علی وهمک میآید. اگر برگردی و خدشه کنی به وسواس مبتلا میشوید. ابن علی الصحه. یعنی فضایی است که اگر ظن غلبه پیدا کرد، یغنی من الحق کله میباشد. کله بهمعنای احراز نیست. بلکه بهمعنای کاربرد نیازعقلائی و حکمت بقاء نظام ممتثلین اوامر شرعی است.
شاگرد: با توجه به این بیان، در تحلیل روایت بگوییم، اگر متشرعه اینگونه بگویند که اماره های ظنیای که به آن عمل میکردم از دستم رفته است. در این فضا، حضرت اماره ظنی دیگری را میفرمایند.
استاد: مانعی ندارد که بین امارات ظنیه مراتب کثیره ای باشد. میگویند وقتی میتوانی اقوی الظنین را داشته باشی سراغ ضعیف نرو. خیلی از کسانی که تقلید اعلم را واجب میدانند این را میگویند. با وجود اعلم بودن یکی، فطرت عرف سراغ دیگری نمیرود.
شاگرد: یعنی تا دیروز سراغ اذان می رفته اما الآن موذن نیست سراغ دیگری میرود.
استاد: بله، ولو درجه ظن او پایینتر باشد. چرا سراغ آن نمی رفتید؟ چون با تمکن از ظن اقوی سراغ آن نمی رفتند. چه بسا مقصود اصحاب که در مقام امتثال قید زدهاند، همین بوده است. تعبیری که حاج اقا برای تمکن از علم میآوردند، چشم باز کردن است. متمکن از علم است. چشم باز میکند و میبیند چشمش را میبندد و میگوید نمیخواهم ببینم. لذا در فحص از شبهات موضوعیه حاج آقا دارند که اجماع هست که در شبهات موضوعیه فحص لازم نیست. ایشان میفرمایند که برخی از فحص ها هست که اسم فحص ندارد. یعنی اینکه چون اجماع هست که در شبهات موضوعیه فحص لازم نیست، چشمم را باز نمیکنم، خودش فحص است. چشم باز کردن و دیدن موضوع که فحص نیست.در فحص صدق لازم است.
شاگرد: میتوان گفت که ملاک تفکیک قیاس از تنقیح مناط همین تناسب حکم و موضوع است؟
استاد: نه، رمز اصلی این است که موضوع نیازمند انشاء مستقل باشد. تعدد انشاء حکم. اگر حکم متعدد است فضا، فضای قیاس است. نباید قدم بردارد. اما اگر فضایی است که میدانید شارع یک انشاء کرده است و شما میخواهید موضوع حقیقی و ثبوتی این انشاء را بدست بیاورید، فضای تنقیح مناط است. یعنی بدست آوردن موضوع واقعی یک انشاء، تنقیح مناط است.
رمزش این است. هر جا دیدی که دو موضوع وجود دارد، اگر میگویی شارع فرموده یعنی انشاء دوم کرده است. لذا قیاس است و نمیتوان رفت. دو انشاء است و به شباهت یک انشاء جلو رفتهاید.
اما اگر سرایت دادید و قسم خوردید که شارع دو انشاء نکرده بلکه یک انشاءکرده و یکی از صغریات آن در کلام آمده است. ولی موضوع انشاء او خاص نبوده است بلکه عام بوده. اینجا تنقیح مناط است.
والحمدلله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، روایت حسین بن مختار، قیاس، تنقیح مناط، تناسب حکم و موضوع، صیاح دیک، اذان، مورد اصاله الظن در شریعت، قید اماره و تحقق قید اماره.
[1] بهجة الفقيه، ص: 156
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 285
[3] همان
[4] العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 27٨
[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 272
[6] . شاگرد:ورد به چه معنایی است.
استاد: بهمعنای دعا است. وقتی میخواستند مرحوم آسید احمد خوانساری را عمل کنند، گفتند که من مقلد دارم. اگر بیهوش شوم در صحت عمل آنها شبهه دارم، مقلَّد در حال تقلید نباید در اغماء باشد. به دکتر گفته بودند که مقدار زمان عمل شما چقدر میشود؟ من برای تمرکز وردی را انتخاب میکنم مثلاً بیست دقیقه. یعنی مقدار گذشت زمان را میتواند با کاری تنظیم کند. ظاهراً ورد مناسبی را شروع به خواندن کرده بودند تا زمانیکه کار آنها تمام شده بود. عمل معده بوده است. یکی دیگر از مراجع هم گفته بودند من هم همان کاری را که آسید احمد کرده بودند را میکنم. بعد از اینکه شروع کرده بودند، فریادشان در آمده بود. هم افراد فرق میکنند و هم حالات افراد. بعد فرموده بودند که سخت است و من طاقت ندارم. لذا او را بیهوش کرده بودند.
دیدگاهتان را بنویسید