1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٨)- ١٣٩۶/٠٢/٠٩ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٩٨)- ١٣٩۶/٠٢/٠٩ – استاد یزدی زید عزه

ادامه بحث روایت سماعه
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5552
  • |
  • بازدید : 57

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه٩٨ : ١٣٩۶/٠٢/٠٩

جمعی یا مجموعی بودن علائم در روایت سماعه

عبارت مختار حاج آقا پیرامون روایت سماعه ماند.

شاگرد: احتمال دیگری در روایت می‌توان داد که دال بر وقت است. در سؤالی که می‌پرسد هیچ‌کدام از علائم لیل و نهار مشخص نیست. لذا در موقعیتی می‌باشد که هیچ‌کدام از علائم پیدا نیست. در این شرایط پیدا کردن قبله به وسیله علامت راحت می‌باشد. و بیشتر به‌خاطر وقت مشکل پیش می‌آید.

استاد: شما نظر مرحوم حاج آقا رضا را تقویت می‌کنید؟

شاگرد: بله، از خود روایت این احتمال به دست می‌آید. یعنی در جایی است که پشت سر هم نه علامت لیل و نه علامت نهار را دارد. لذا این موقعیت بیشتر احتمال وقت را در روایت تقویت می‌کند.

استاد: عن الصلاه بالیل و النهار اذا لم یر الشمس ولاالقمر و لا النجوم.

شاگرد: یعنی پشت سر هم این علائم را ندیده است.

استاد: یعنی مجموعی نگاه می‌کند یا جمعی؟ نظر شما این است که مجموعی نگاه می‌کند. یعنی یک شبانه‌روز می‌گذرد -باللیل و النهار- و هم روز و هم شب مجموعا بر او می‌گذرد. لذا ربطی به قبله ندارد. زیرا شب و روز قبله که فرقی نمی‌کند. یک بار که برای او مجهول شود شب و روز هم مجهول است. اجتهد رایک و تعمد القبله، در بیان حاج آقا رضا مراد از قبله در این روایت قبله کاشف از وقت می‌باشد. قبله معلومه که برای وقت اماره  می‌باشد. نه این‌که مراد از قبله، قبله مجهوله عندک باشد.

عرض کنم اصل این‌که واو در باللیل و النهار، مجموعی باشد، نیازمند استظهار بیشتری است. بلکه واو در اینجا جمعی است. به‌معنای «او» می‌باشد. عن الصلاه باللیل او النهار. نه این‌که هم شب و هم روز- یک شبانه‌روز- گیر باشند و « واذا لم یر الشمس و القمر و النجوم»؛ یعنی چندین شبانه‌روز می‌گذرد و هیچ‌کدام از این‌ها را ندارم. یا اینکه نه، راوی به‌عنوان مثال می‌خواهد بگوید که من فاقد اماره فعلیه هستم. اگر نهار باشد، شمس ندارم. اگر لیل است نجوم ندارم. این‌ها جمیعا و جدا جدا به‌عنوان مثال می‌باشد. نه این‌که مجموع آن‌ها را نداشته باشد و چند شبانه‌روز را در بر بگیرد.

در نقل مرحوم صدوق فرمایش شما که واو را مجموعی بگیریم چگونه می‌شود؟ «عن الصلاة بالليل و النهار إذا لم‏ تر الشمس‏ و القمر و لا النجوم فقال تجتهد رأيك و تعمد القبلة بجهدك[1]». یعنی جایی گیر افتاده و هیچ‌کدام از این‌ها را ندارد.

 

برو به 0:05:00

مجموع علامات در مجموع یک قطعه زمانی نیستند.

البته حاج آقا رضا این احتمالی که شما می‌گویید را نگفته اند.

شاگرد٢: احتمال حاج آقارضا پذیرفتی تر است.

استاد: بله، فرمایش حاج آقا رضا مبتنی‌بر این حرف نبود که واو در اینجا مجموعی باشد. یعنی همه آن‌ها به‌عنوان جزء دخالت دارند نه به‌عنوان مثال و فرد. یعنی همه علائم لیل و نهار باهم مفقود هستند. فقط این سؤال مانده که این استظهار شما مئونه اضافی می‌خواهد یا نه؟ شاهد بر این مئونه اضافی این است که نوعاً کسی که این عبارت را می‌خواند این مجموع به ذهنش نمی‌آید. نکته‌ای که در استظهار مهم است این است که هر چه مطلب شما قید اضافی داشته باشد، آن قید یا باید متعارف باشد یا متکلم مئونه اضافه آن را در کلامش اعمال کند. از نظر کلی استظهار این مطلب خیلی خوبی است.

من حیث المجموع فرمایش شما خودش یک قید می‌باشد. وقتی چند چیز را می‌گویید که هر کدام مستقلا اراده شده باشد، نیازمند قید نیست. بلکه وقتی به هم مقید هستند و همه با هم اراده شده باشند، خیال می‌کنید که در کلام قید اضافی هست. در مفاهمه این قید باید متعارف باشد یا اگر متعارف نیست، باید خود متکلم برای این قید اضافه اعمال قرینه بکند. لذا خیال می‌کنیم که در اینجا به‌ صورت مجموعی نیستند یا متعارف هم نیستند.

شاگرد: نمی‌توان گفت که واو جمع این مطلب را می‌رساند؟

استاد: واو جمع به‌معنای عطف که هست. اما به‌عنوان مثال است. سالته عن الصلاه باللیل و النهار؛ یعنی نماز در شب و نماز در روز. نه این‌که در صلات لیل و نهار در کل شبانه‌روز. این مئونه اضافه می‌خواهد. این خودش یک قید است. زیرا لیل و نهار به هم مقید می‌شوند، عدم رویت  به هم مقید می‌شوند. این تقید اضافی یا باید متعارف باشد که متکلم به همان تعارف اتکاء‌کند ویا اگر متعارف نیست باید از ناحیه سائل یا مجیب قید اضافه در کلام ذکر شود.

روایت سماعه در بیان مرحوم بهجت

اما چه چیزی مختار حاج آقا می‌باشد.

تقریباً آن چه مختار همه کتب فقهی است، مختار حاج آقا می‌باشد. فرموده‌اند که این روایت به هر دو مربوط است. خیلی ها این را فرموده‌اند. مختار بسیاری این است که روایت برای هردو می‌باشد.

شاگرد: موضوع آن هر دو می‌باشد؟ یعنی برای هر دو وارد شده است؟

استاد: بله، یا این که ورود برای هر دو هست و سوال برای هر دو بوده است، یا این‌که ورود آن برای قبله می‌باشد و از باب الغاء خصوصیت در وقت هم جاری شده است. ببینیم عبارت حاج آقا به کدام یک انسب می‌باشد.

یک احتمال –حاج آقارضا- این بود که روایت برای وقت باشد و قبله به‌عنوان اماره بر وقت باشد. عده‌ای دیگر این احتمال را می‌دهند که روایت تنها برای قبله باشد. می‌گویند که روایتی که برای قبله می‌باشد را نمی‌توان به وقت تعمیم داد، زیرا مستلزم قیاس است. این عده هم زیاد هستند. اما احتمالی که بر همه احتمالات دیگر غلبه دارد این است که روایت برای هردو می‌باشد. همان قول مشهور است. همان فتوایی است که مشهور در وقت داده‌اند که غیر متمکن از علم می‌تواند به وقت عمل کند.

و يمكن الاستفادة أيضاً من رواية سماعة في الاجتهاد للقبلة، لأنّ عدم القرينة على التخصيص بالاستقبال هو الأظهر منها و ذكر القبلة لا يقتضي التخصيص، بل لأنّه يفيد المعرفة بالوقت أيضاً. و مقتضى الجهة المذكورة في السؤال، الحاجة في كلّ من الشرطين إلى ما يعمل به، و إن كان يمكن الاستدلال بالقبلة على الوقت في الجملة[2]

 

 

«و يمكن الاستفادة أيضاً من رواية سماعة في الاجتهاد للقبلة»؛ فرموده اجتهاد للقبله. نه اجتهاد من القبله. حرف لام دال بر این است که ایشان قبله را مورد روایت گرفته‌اند. و از حرف حاج آقا رضا فاصله گرفته‌اند. خب قبله چه ربطی به وقت دارد؟

 

برو به 0:10:22

«لأنّ عدم القرينة على التخصيص بالاستقبال هو الأظهر منها»؛ درست است  که اسم قبله آمده است و علامت اجتهاد هم مورد روایت است اما بر تخصیص به مورد قرینه‌ای نداریم. روایت حتماً مربوط به استقبال هست اما آیا مورد مخصص می‌باشد یا نه؟!

«و ذكر القبلة لا يقتضي التخصيص، بل لأنّه يفيد المعرفة بالوقت أيضاً»؛ لحن حاج آقا به این صورت است که سائل نظر به‌خصوص قبله نداشته است. بلکه اعم از قبله و وقت مورد نظرش می‌باشد. یعنی راجع به شرایط نماز اماره ای ندارد. نماز چند شرط دارد که به آسمان و ستاره بند می‌باشد؟ دو شرط، هم وقت و هم قبله. سائل هم می‌گوید من در شرایطی هستم که علائم دال بر قبله و وقت را ندارم. حاج آقا می‌فرمایند با این‌که وقت هم مراد امام بوده اما به این خاطر تنها قبله را ذکر کرده‌اند که از قبله به‌ صورت طولی می‌تواند وقت را هم تشخیص دهد. لذا امام تنها آنچه را که می‌توان بیشتر از آن استفاده کرد را ذکر کرده اند و به عبارتی هر دو را ذکر کرده‌اند، اگر در عبارت لانها بود وجه قبله بیشتر روشن می‌شد.

شاگرد: همان وجه حاج آقا رضا را ذکر کرده‌اند؟

استاد: بله، می‌گویند که وقتی قبله را بلد باشید نقطه جنوب را می‌دانید.

شاگرد:  این وجه خیلی واضح نیست. زیرا تنها در زوال می‌توانست تطبیق پیدا کند، تازه آن هم واضح نبود.

استاد: البته اگر شمس دیده شود که خیلی خوب است.

شاگرد: وقتی شمس را ببیند وقت را هم می تواند تشخیص دهد.

استاد: وقتی نقطه جنوب را نداند با دیدن شمس سرگردان می‌شود. عرف عام شمس را در آسمان می‌بیند اما به وسط آسمان رسیده یا نه؟ سرگردان می‌شود و می‌گوید اگر از اینجا طلوع کرده باشد، رسیده است. اگر از آن جا طلوع کرده باشد نرسیده است. اما اگر قوس را پیدا کند و بفهمد که خورشید از کجا طلوع کرده و در کجا غروب می‌کند بعد روی عمود چپ و راست می ایستد و همان علائم زوال را بررسی می کند، وقتی تیغه دماغ را مقابل جنوب قرار دهد، اگر خورشید به گوشه ابروی راست‌آمده باشد زوال شده است. که این یکی از علائم خیلی ساده برای شناخت زوال بود، کسی که قبله اش در جنوب است که نمی‌تواند به سرعت نقطه جنوب را پیدا کند اما قبله را می‌داند. وقتی به سمت قبله می‌ایستد نقطه جنوب است. دراین‌صورت وقتی خورشید از بین الحاجبین به طرف ابروی راست برود زوال شده است.لذا علامیت قبله برای وقت در خیلی از موارد به درد می‌خورد.

اما این نکته در روایت ما جاری نیست زیرا می‌گوید که لم تر الشمس. در اینجا حاج آقا رضا فرمودند که ممکن است که ابرها در جایی از آسمان باشند که او نبیند. اما اگر نقطه جنوب را پیدا کند و ابرها اگر کم‌تر باشند می‌تواند نقطه نورانی شمس را پیدا کند. یعنی نقطه‌ای که تمرکز نور در آنجا می‌باشد و بدون این‌که جنوب را پیدا کند، ‌تمرکز نور در آن جا می‌باشد. لذا می‌گوید اینجا اگر جنوب است، خورشید از اینجا بیرون آمده و به اینجا می‌رود. دراین‌صورت دیگر به‌دنبال خورشید نمی گردد. بلکه در یک محدوده خاصی در پشت ابر به‌دنبال شمس می‌گردد و کم‌کم می‌بیند که تمرکز نور در نقطه ای از آسمان است. لذا طبق فرمایش حاج آقا رضا نقطه جنوب می‌تواند به یافتن خورشید و وقت کمک کند.

 

برو به 0:15:02

شاگرد: عبارت «لان عدم القرینه بالتخصیص»‌ را یک بار دیگر توضیح دهید.

استاد: در تعلیل یمکن الاستفاده بیان شده است. می‌فرمایند با این‌که بحث ما ربطی به قبله ندارد بلکه در مورد ظن به وقت در غیر متمکن می‌باشد اما با این‌که روایت برای اجتهاد للقبله می‌باشد اما برای وقت هم هست. زیرا قرینه‌ای نداریم که حتماً روایت برای قبله می‌باشد. روایت عام است اما ذکر قبله در آن منجر به تخصیص نمی‌شود.

شاگرد:‌ استقبال همان استقبال به قبله می‌باشد؟

 

استاد:‌ استقبال از اصطلاحات رایج فقه می‌باشد. مثلاً می‌گویند مستقبل القبله، به این معنا که به قبله رو کرد. هشتاد در صد اصطلاح الاستقبال در کتب فقهی برای قبله به کار می‌رود. برای موارد دیگر خیلی کم است.

شاگرد: تعبیر هو الاظهر منها به چه معنا است؟

استاد: ضمیر هو یا ضمیر فصل و به‌عنوان فاصل می‌باشد. یا در جمله صغری مبتدا می‌باشد.

شاگرد: ‌اظهر از چه چیزی است؟

استاد: اظهر به این معنا است که فقها در آن طرفش هم حرف زده‌اند. هر کجا که در فضای بحث فقهای بزرگ اختلاف سنگین دارند، فقیهی که یک قول را تقویت می‌کند از تعبیر اظهر و اقوی استفاده می‌کند.

شاگرد: وقتی یک قول اظهر می‌شود ظاهر کنارمی رود؟

استاد: بله، از جاهایی که متعدد برخورد می‌کردم جایی بود که حاج آقا از فتوا عدول می‌کردند. مثلاً چندین سال فتوایی داشتند و بعد در شرایط دیگر فتوای ایشان عوض می‌شد. وقتی می‌خواستند اضافه کنند، عبارت قبلی را بر نمی داشتند. مثلاً اگر فتوای قبلی ایشان به این صورت بود «ظاهر»‌یا «اظهر». فتوای جدیدشان را به این صورت به آن اضافه می‌کردند؛ لکن الاظهر منها. یعنی اظهر اخیر را به‌عنوان فتوای جدیدشان به حساب می‌آورند. لکن الاظهر منها، به این معنا است که از همه این حرف‌هایی که زدیم، اظهر است.

در بحث‌های علمی گاهی می‌شود که روی یک بحثی ده سال فکر می‌کنید و برای شما واضح است. اما در شرایط دیگری خلاف آن واضح می‌شود. لذا اظهر بودن برای این فضا می‌باشد. یعنی فضا فضای بحث و کار می‌باشد. بحث دقیقاً نظری  بین بزرگان اصحاب و فقهاء است.

لذا هو الاظهر منها مقابل حرف حاج آقا رضا نیست.بلکه مقابل  کسانی است که می‌گویند که چرا روایت را در وقت می‌آورید. مرحوم حکیم فرمودند که این روایت برای وقت نیست. به چه مجوزی روایتی که برای قبله می‌باشد را در وقت می‌آورید؟ حاج آقا می‌فرمایند اتفاقا روایت هم برای وقت است و هم برای قبله می‌باشد. شهید درذکری و بسیاری دیگر از فقها فرموده‌اند که اختصاصی به قبله ندارد.

«و مقتضى الجهة المذكورة في السؤال»؛‌فقد اماره «الحاجة في كلّ من الشرطين إلى ما يعمل به»؛ شرطین به‌معنای وقت و قبله می‌باشد. جهتی که در سؤال مطرح شد که شمس و قمر و نجوم را نمی‌بیند، نشان دهنده این است که هم وقت و هم قبله را نمی‌داند. نه این‌که وقتی شمس و قمر را نمی‌بیند تنها در قبله مشکل داشته باشد. لذا امام به هردو جواب دادند. اما تنها قبله را ذکر کردند چون با کشف آن می‌توان وقت را هم کشف کرد.

 

برو به 0:20:05

مقتضای جهت مذکوره در سوال که فقد امارات است این است که شخص در وقت و قبله  به یک اماره ای که به آن عمل بکند، احتیاج دارد، لذا امام فرمودند حالا که نداری «اجتهد رأیک» یعنی تلاش بکن که یک اماره ظنیه پیدا بکنی.

«و إن كان يمكن الاستدلال بالقبلة على الوقت في الجملة»؛  یعنی وقتی قبله را پیدا کرد می‌تواند وقت را هم فی الجمله پیدا کند. اما این جور نیست که بگوییم به وقت مربوط نیست. به عبارت دیگر می خواهم بگویم که چرا در هر دو مورد، حاجت می آید، کسی ممکن است بگوید اگر می شود از قبله، وقت را پیدا کرد پس سر تا به پا، ما احتیاج به قبله داریم، می فرمایند نه، فی الجمله یعنی در بعض موارد، یعنی فی بعض الموارد این‌گونه می‌باشد. بالجمله که نیست.

شاگرد: فرموده‌اند استدلال بالقبله.

استاد: منظور از استدلال، ‌استدلال فقهی نیست. استدلال بالقبله علی الوقت. نه استدلال به روایت.

شاگرد: دلیل به‌معنای راهنمایی گرفتن است.

استاد: بله، چیزی که یفید المعرفه بالوقت ایضا.

شاگرد:‌ منظور الغاء خصوصیت می‌باشد؟

استاد: نه، اگر به آن معنا بود، فی الجمله معنا نمی‌داد. کلمه فی الجمله در استظهارات به کار نمی‌رود. بلکه در موارد و موضوعات به کار می‌رود. یعنی در بعضی از موارد که علم به قبله دارید می‌توانید وقت را از آن استفاده کنید. استدلال هم به معنا پی بردن موضوعی است.

شاگرد: به معنا راهنمایی است.

استاد: بله، فقط قبلاً در «لانه یفید المعرفه» سربسته گفتند اما در اینجا تصریح می‌کنند فی بعض الموارد. «یفید المعرفه لابالجمله بل فی بعض الموارد». اما کلمه استدلال به‌معنای الغاء خصوصیت نیست. اگر مراد استدلال فقهی باشد، فی الجمله معنا نخواهد داشت. زیرا اگر استدلال شد، فی الجمله نمی‌شود. لذا کلمه فی الجمله دور می‌برد که استدلال به‌معنای استنباط باشد.

در ادامه عبارت « و فیها» باید به‌صورت پاراگراف مطرح می‌شد درحالی‌که به‌صورت ادامه قبل آورده شده است. یعنی نباید «فیها» را به قبله بزنیم. همچنین به موثقه سماعه نمی خورد. بلکه به دخول هذا الصنف فی روایات الجواز می‌خورد. و فیها به‌معنای فی روایات الجواز می‌باشد.

در دست خط اصلی ایشان در صفحه ١٠٧، فیها بعد از للقبله بوده است. یعنی ابتدا عبارت به این نحو بوده است.

و یمکن الاستفاده ایضا من روایه سماعه للاجتهاد للقبله و فیها التصریح بالغیم. بعداً در حاشیه این سه سطر اضافه شده است؛«لان عدم القرینه…». پس و فیها دنباله روایات قبلی است. و مقصود از فیها روایات جواز است. زیرا در روایت سماعه غیم نیست. درحالی‌که در اینجا می‌فرمایند فیها التصریح بالغیم. چه در نقل فقیه و چه در نقل تهذیب و کافی  در روایت سماعه غیم نیست.

 

برو به 0:25:49

ابتدا که کتاب را می‌خواندم به ذهنم زد که این فیها به قبله می خورد چون در این چند سطر بحث در مورد روایت سماعه بوده. اما وقتی دست خط را دیدم، فهمیدم که باید به اصل مطلب بخورد.

یعنی یمکن الاستفاده به‌عنوان جمله الحاقی برای پاراگراف قبل بوده است. به این صورت: و فی صیاح الدیک ثلاثه اصواتا ولاء و یمکن الاستفاده ایضا من روایت السماعه فی الاجتهاد للقبله. از اینجا پاراگراف تمام می‌شود. و در پاراگراف بعدی و فیها آمده است. که ابتدای بحث خاص خودش می‌باشد. بعداً که حاشیه اضافه شده به آن چسبیده است.  لذا به‌خاطر اضافه شدن سه چهار سطر مرجع ضمیر باید اظهار شود. چون خیلی فاصله شده است. از «لأن» تا «فیها» به‌عنوان حاشیه بعداً اضافه شده است.

و فيها التصريح بالغيم و نحوه من موجبات عدم التمكّن من العلم في أوّل الوقت. و في الجواب تجويز العمل بالظنّ، و عدم إيجاب الصبر إلى اليقين، و هو الموافق للمشهور أيضاً، و إن حُكي الخلاف عن، «ابن الجنيد»[3].

در روایات جواز مسأله غیم آمده است. اما به‌عنوان مثال ذکر شده است. عده‌ای از محشین عروه مانند مرحوم حکیم گفتند فقط غیم. عده‌ای دیگر بر موانع و اعذار عامه یا اعذار نوعیه حمل کردند. به چهار صورت بیان کردند؛‌الموانع العامه، الاعذار العامه، الاعذار النوعیه، الموانع النوعیه. قبلاً در کتاب خوانده بودم اما در نرم‌افزار پیدا نمی کردم و وقتی پیدا کردم دیدم که چهار تعبیر است که هر کدام، یکی از آن‌ها را استفاده کرده‌اند.

فهم مشهور و رابطه آن با استظهار

شاگرد: در روایت سماعه آیا فهم مشهور متأخر در فهم معنای روایت تأثیری دارد؟ ثانیاً برای یافتن فهم مشهور چقدر باید بگردیم؟

استاد: درجایی‌که فهم مشهور به استدلال مستند می‌باشد، حجیت ندارد. زیرا استدلال است. اما وقتی فهم مشهور کاشف از فرهنگ بیرونی شیعه و تابعین اهل البیت می‌باشد، حجیت دارد. بنابراین اگر کاشفیت بود، فهم مشهور می‌تواند استظهار را جبران کند. اما اگر صرفا فهمی باشد که به یک استدلال مستند باشد، حجیت ندارد. شما هم استدلال می‌کنید.

 

برو به 0:30:00

شاگرد: مثلاً اگر فهم استظهاری داشته باشم و برخی از اصحاب هم موافق این فهم هستند.

استاد: استظهاری است که تنها طبق آن فتوا داده‌اند؟ مثلاً به روایت برچسب زده‌اند و آن را عنوان بندی کرده‌اند یا طبق آن فتوا داده‌اند؟

یا دلیل هم آورده‌اند؟ اگر استدلال باشد که مقابل آن هم استدلال است. اگر برچسبی زده‌اند که از ظهور عرفی و تلقی عرف عام کاشف باشد، خوب است.

اما اگر برچسبی باشد که کاشف از استظهار خودشان باشند، بدون این‌که دلیل بیاورند و مخالف دارد و مشکوک است که عرف عام با آن معیت کند، در آن جا نیز حجیت ندارد.

شاگرد٢: منظور ایشان این است که وقتی استدلالات را می‌بینیم، فضای ذهن ما بازتر می‌شود و احتمالات مختلفی در ذهن ما می‌آید. تا چه حد لازم است قرائن مختلف را ببینیم.

شاگرد١: در بسیاری از موارد که استظهار می‌شود دلیل گفته نمی‌شود. اما گاهی که بحث پیچیده می‌شود مجبور است دلیل خودش را بگوید.

استاد: معمولاً دلیل ارتکازی ناخود آگاه دارند. اما دلیلی که بتواند به لسان بیاورد را ندارند. یعنی غیر از این به ذهنش نمی‌آید.

شاگرد: خیلی از وقت ها هم دلیل  دارند اما نمی‌گوید. مثل عنوان زدن در هر بابی که در کتب مختلف متفاوت است.

استاد: چه بسا با قرائن خارجیه عنوان زده‌اند. چون چند روایت دیگر را هم دیده‌اند تیتر می‌زنند. نمی‌توان گفت که آگاهانه با دیدن مجموع ادله، دلیل دارند. مثلاً یک روایت را نگاه می‌کند و آنچه که به ذهنش آمده را می‌گوید. به ذهن دیگری هم چیز دیگری می‌آید. بعد بین ایشان اختلاف می‌شود.

شاگرد: از فرمایش شما این‌گونه فهمیدم که شما می‌گویید غالب این‌ها بدون این‌که دلیل بیاورند این‌گونه برداشت کرده‌اند. لذا معلوم است که از ارتکازشان خبر می‌دهد. یعنی درجایی‌که استدلال نکرده‌اند از ارتکازشان کاشف می‌باشد.

استاد: عرض من این نبود. من گفتم جایی که کاشف از فرهنگ می‌باشد. لذا هر کجا که هر ظهوری باشد که قبول نیست. بلکه باید عرف عام باشد. اگر استظهار یک فقیه کاشف از فرهنگ بیرونی متشرعه به فقه اهل البیت باشد، حجیت دارد. اما درجایی‌که تنها استدلال استظهاری کرده یا تنها استظهار خود این فقیه می‌باشد و عرف عام در این استظهار مشکوک است، حجیت ندارد. چه دلیلی ذکر بکند و چه دلیلی ذکر نکند. یعنی اگر چیز دیگری در ذهنتان آمده می‌توانید ادامه دهید.

اما نسبت به این‌که چه مقدار باید بگردد، می‌گوییم که باید به اطمینان برسد. اورعیت در فتوا هم به همین معنا است. یعنی مراحل اطمینان مجتهدین فرق می‌کند. مجتهدی که به اطمینان های اولیه اکتفاء نمی‌کند، اورع است. اورع در حرام و حلال شرعی مراد نیست. بلکه اورع در مقام فتوا مراد می‌باشد. گاهی فقیهی اعلم می‌باشد اما زودتر به فتوا دادن اقدام می کند و دیگری فالاعلم می‌باشد اما به این زودی به فتوا دادن اقدام نمی‌کند. لذا اورع می‌باشد. به این معنا که در مقام فتوا اشد احتیاطا باشد زیرا هنوز به مقام کاملی از اطمینان نرسیده است. لذا باید به اطمینان برسد که به استنباطی که مورد احتجاج مولی می‌باشد، رسیده است.

 

برو به 0:35:00

شاگرد: کسی که دو سه بار به این سنخ مسائل رسیده است یا به اطمینان نمی‌رسد یا اصلاً نزد عرف این اطمینان حجت نیست.

استاد: فقها اصطلاحی داشتند و می‌گفتند که فلانی در اثر علم، پخته شده است. کلمه پخته، خیلی از مطالب را در بردارد. تا شرایط آن پیش نیاید نمی فهمیم  که علماء‌ چه چیزی گفته اند. یعنی در مسائل علمی به قدری خلل و فرج و اشتباهات خودش را دیده که وقتی فضای بررسی موضوع علمی می‌شود، از تجربیات قبلی خود استفاده می‌کند. این جور نیست که سریع بگوید سرِمن به سنگ خورده است. بلکه از تجربیات قبلی استفاده می‌کند. یعنی وقتی گام برمی‌دارد کاملاً به آن گام ها و اشتباهاتی که ممکن است پیش بیاید واقف است. شبیه آن علم هندسه است. هندسه یکی از علوم دقیقه‌ای بوده که نوابغ بشر به خیال خودشان یقینی ترین گام های استدلال را بر می‌داشتند اما آیندگان می‌دیدند که اشتباه کرده‌اند. لذا آیندگان به گام های اشتباه خیلی حساب باز می‌کردند. می‌گفتند که چطور شد که بزرگان در اینجا اشتباه کرده‌اند. رمز اشتباه و تکرار نشدن آن را در استدلال بعدی هندسی رعایت می‌کردند.

در علوم انسانی مشکل است. کسی هشتاد سال منشأ‌ اشتباهات را کشف می‌کند اما به قدری مناشیء اشتباه وسیع و پیچیده است که از بین میلیون ها منشأ اشتباه، تنها هزار منشأ را کشف کرده است. البته خوبی آن این است که سطح عمومی فکر بشر بالاتر می‌رود.

یعنی کلاس فقه قرن دوم با کلاس فقه قرن پانزدهم این فرق را دارد که کسانی که در قرن پانزدهم در فقه کار می‌کنند دیگر به اشتباهات این پانزده قرن مبتلا نمی‌شوند. البته هنوز زمینه‌های وسیعی برای اشتباه وجود دارد. زیرا زمینه علوم انسانی وسیع و پیچیده است.

«و فيها التصريح بالغيم و نحوه من موجبات عدم التمكّن من العلم في أوّل الوقت»؛ از روایات فهمیدیم کسی که متمکن نیست می‌تواند به ظن عمل کند.

« و في الجواب تجويز العمل بالظنّ»؛ وقتی متمکن نبودی به ظن عمل کن.

شاگرد: کلمه جواب ظاهر در این نیست که مراد روایت سماعه می‌باشد؟

استاد: یعنی جواب در این روایات.

شاگرد: هم آن‌ها که جواب نبود.

استاد: در همه روایات سؤال و جواب داشت. لذا فرمودند «دخول هذا الصنف فی روایات الجواز التی منها روایه الاعتماد علی اذان الموذنین». در همه روایات اذان سؤال داشت. در روایات دیک هم سؤال بود. در روایت غیبوبت هم سؤال بود.

«و عدم إيجاب الصبر إلى اليقين، و هو الموافق للمشهور أيضاً»؛ یعنی همین حرف که غیر متمکن می‌تواند به ظن عمل کند. قبلاً حرفی زدند که با مشهور موافق نبود. چون مخالف مشهور بود حاج آقا فرمودند که متمکن از علم هم می‌تواند به ظن عمل کند. گفتند اگر چه صاحب مدارک ادعای شهرت و اتفاق کرده‌اند اما صاحب حدائق قبول نکرده‌اند. سریع اسم صاحب حدائق را آوردند. برای این‌که فضای شهرت در متمکن، تلطیف شود. اما در اینجا نظر مشهور موافق با ایشان می‌باشد. لذا می‌فرمایند «و هو الموافق للمشهور أيضاً، و إن حُكي الخلاف عن ابن الجنيد»؛ تنها کسی که مخالف مشهور می‌باشد، یکی از قدیمین می‌باشد.

 

برو به 0:40:20

قبلاً هم گفته شد خلاف ابن جنید نباید خلاف مشهور تلقی شود. زیرا ابن‌عقیل و ابن جنید در فضای استاد شیخ مفید هستند. در فضای استقرار مشهور با بیانی که الان می‌گوییم مشهور و همان‌طور که محقق در مقدمه معتبر فرمودند ده نفر هستند که اجماع و شهرت از فتاوای آن‌ها شکل می‌گیرد، قدیمین- ابن جنید و ابن‌عقیل- در ابتدای آن‌ها هستند. ابن جنید استاد شیخ مفید است. لذا نمی‌توان گفت که خلاف مشهور می‌باشد. یعنی به این معنا نیست که ابن جنید مشهور مصطلح امروزی را دیده باشد و با آن مخالفت کرده باشد. بلکه خودش در رده‌ای بوده که این اصطلاح مشهور نبوده است. لذا ابن جنید گفته که کسی که از علم متمکن نیست باید صبر کند. نمی‌تواند به امارات ظنیه عمل کند. اگر از علم به دخول وقت متمکن هستی، برو تحصیل علم کن. اما اگر متمکن نیستی باید صبر کنی.

شاگرد: یعنی چون شهرت شکل نگرفته آن را خراب می‌کند؟

استاد: بله، فضای علمی آن زمان مثل الآن نبوده است. نمی‌دانم چه سالی بود اما مفصل راجع به ابن جنید و بحث‌هایی که به او نسبت می‌دهند صحبت کردیم. یکی از شخصیت‌هایی است که باید در مورد او بدانیم. شیخ الطائفه در الفهرست فرمودند که چون در بین شیعه معروف شد که ابن جنید قائل به قیاس است، ترکت الطائفه استنساخ کتبه.[4] شیعه دیگر حاضر نشد که کتب او را استنساخ کند. علامه حلی در ایضاح الاشتباه، می‌فرمایند که وقتی من کتاب المختصر الاحمدی ابن جنید را دیدم، لقد بلغ الرجل فی الفقه غایتها[5]. این مرد به بالاترین درجه فقاهت رفته است. خیلی مهم است که مثل علامه چنین چیزی را بگویند.

این سؤال در ذهن من هست اگرجوابی برای آن پیدا کردید به من هم بگویید. مرحوم آقای سید حسن صدر در تأسیس الشیعه الکرام للعلوم الاسلام برخلاف نجاشی می‌گویند. نجاشی نام کتاب ابن جنید را این‌گونه معرفی می‌کند: «کشف التمویه والالباس علی اغمار الشیعة فی امر القیاس»[6]. آقا سید حسن نام کتاب او را این‌گونه می‌گویند: له رساله فی ابطال القیاس. کلمه را برعکس کردند و برعکس آن چه که مشهور شده را به او نسبت دادند.

ولی شیخ مفید که شاگرد ایشان بود، به محض این‌که کتاب بیرون آمد بر آن ردیه نوشتند. ردیه شیخ مفید حاکم شد. امروزه ما نه ردیه را داریم و نه مردود را. نه رساله ردیه شیخ مفید در دست ما می‌باشد و نه کتاب ابن جنید. نمی‌دانیم ایشان چه چیزی می‌گفتند و چه چیزی را رد کرده‌اند. ترکت الطائفه استنساخ کتبه. در زمان علامه حلی یکی از کتب ایشان در دست علامه بوده اما الآن هیچ‌کدام از آنها نیست.

شاگرد: علامه چه کتابی را دیده بودند.

استاد: ایشان کتابی به نام تهذیب الفقه دارند که خودش آن را خلاصه کرده بود به نام المختصر الاحمدی. علامه مختصر را دیدند. مفصل آن در زمان علامه نبوده است. شیخ می‌گوید ترکت الطائفه. گفتند که فقیهی که به قیاس عمل می‌کند، منحرف است.

شاگرد: قدیمی بودن آن‌که باید بیشتر مورد توجه باشد. لذا مخالفت او با مشهور را باید بیشتر توجه کنیم.

استاد: عرض من این نیست که به آن توجهی نشود. بلکه منظور من این است که نگویید ابن جنید خلاف مشهور رفته است. مثلاً الآن که کسی فتوا می‌دهد می‌گوییم فلان شخص مخالف مشهور فتوا می‌دهد. اما چون نظر قدیمی هست برای ما مهم است. زیرا فضای فقهی آن زمان را برای ما بیشتر باز می‌کند. متأسفانه کتب ایشان نیست. اگر مختلف علامه نبود که هیچی از ایشان نبود. علامه در مختلف الشیعه نظرات او را محفوظ نگه داشته‌اند لذا برای بعدی ها مانده است. الآن هم مجموع فتاوای ابن جنید را از کتب دیگر جمع کرده‌اند.

سید بحر العلوم هم در فوائد الرجال تعبیر بسیار بالایی در مورد ایشان دارند. نجاشی هم تعریف می‌کند. خیلی جلیل القدر هستند.  می گوید معروف هست سیف ناحیه پیش او بوده است.[7]معروف شده که سنی بوده و بعد شیعه شده است. اصلاً این‌طور نیست. هر چه گشتیم که اثری را پیدا کنیم که گفته باشد سنی بود و بعداً شیعه شده، پیدا نکردیم. محیط زندگی ابن‌عقیل عجیب تر بوده است. عمان محلی بوده که الآن هم در آن إباضی ها زیاد هستند. اما ابن جنید در بغداد بود و فضایی نبوده است که بگوییم سنی بوده و بعد شیعه شده است.

 

 

والحمدلله رب العلمین

 

کلید: حجیت ظن، روایت سماعه، ظن به وقت، ظن به قبله، رابطه استظهار و فهم مشهور، ابن جنید،

 


 

[1] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 222

[2] بهجة الفقيه، ص: 156‌

[3] همان

[4] . محمد بن أحمد بن الجنيد؛ يكنى أبا علي و كان جيد التصنيف حسنه إلا أنه كان يرى القول بالقياس فترك لذلك كتبه و لم يعول عليها. فهرست الطوسی ص 392 رقم 602.

[5] الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج‏4، ص: 510

و أقول أنا: وقع إلي من مصنفات هذا الشيخ العظيم الشأن كتاب الأحمدي في الفقه المحمدي و هو مختصر هذا الكتاب يعني تهذيب الشيعة و هو كتاب جيد يدل على فضل هذا الرجل و كماله و بلوغه الغاية القصوى في الفقه و جودة نظره و أنا ذكرت خلافة و أقواله في كتاب مختلف الشيعة في أحكام الشريعة

[6] . فهرست نجاشی ص387.

[7] . و سمعت بعض شيوخنا يذكر أنه كان عنده مال للصاحب عليه السلام و سيف أيضا و أنه وصى به إلى جاريته فهلك ذلك. فهرست نجاشی ص 385.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است