مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 57
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه۵٧: ١٣٩٨/١٠/١٠
المسألة التاسعة: لو اقترض دراهم ثم أسقطها السلطان و جاء بدراهم غيرها لم يكن عليه إلا الدراهم الأولى، وفاقا لصريح جماعة و ظاهر آخرين، لإطلاق الأدلة، و خصوص الصحيحين، و خلافا للصدوق في المقنع … القاصر عن مقاومة السابقين من وجوه، فيحمل على أخذ ذلك بالتراضي بينهما، و لم يكن فيه ربا.[1]
دیروز یک روایت خواندیم، مرحوم صاحب جواهر طبق فتاوای اصحاب، در جواهر یک طوری آن را بازتاب دادند. حالا ببینیم این بازتابی که در کتاب پیدا کرده آیا واقعا مضمون روایت هم همین است یا نه؟ در جواهر خواندیم، فرمودند المسالة التاسعة لو اقترض دراهم ثم اسقطه السلطان، سلطان دراهمی را که قرض گرفته اسقاط کرد، جاء بدراهم غیرها لم یکن علیه الا الدراهم الاولی. به گمانم این عنوانِ فتوا یک نحو تغییر کرده با آن چه که مفاد نص است. و اتفاقا هم الان در این المسالة التاسعة اولش به عنوان مشهور ذکر می شود، یعنی می گویند قول مشهور این است که اگر دراهمی را قرض گرفت و این دراهم را سلطان اسقاط کرد، لم یکن علیه الا الدارهم الاولی. شیخ آن طور فرمودند و بعدش هم مشهور و علامه هم آن حدیث کافی را رد کردند و … استقرار مشهور بر اینکه لیس علیه الدراهم الاولی. عنوان فتوا شده این که لو اقترض دراهم ثم اسقطه السلطان و جاء بدارهم غیرها لم یکن علیه الا الدراهم الاولی. بعد می بینید از نظر مؤونه کلاسیکِ فقه چقدر بالا می رود. وفاقا لصریح جماعة و ظاهر آخرین لاطلاق الادلة و خصوص الصحیحین، دو تا صحیح هم دارند. خلافا للصدوق، حرف صدوق را می زنند بعد می فرمایند القاصر، درست است که برای نظر صدوق هم حدیث صحیح داریم اما القاصر عن مقاومة السابقین. دو تا حدیث صحیح است، این قاصر از آن هاست. من وجوه، نمی تواند مقاومت کند. فیحمل یک محملی برای آن پیدا می کنیم. که حالا تراضی کردند و … شروع می کنند صحبت کردن، دو سطر دیگر ادامه می دهند. حالا واقعا به این صحیحین نگاه کنیم ببینیم آنچه که مفاد صحیحین است، بخصوص اولی که روشن تر است و … بازتاب آن در این فتوا درست شده یا نه؟ روایت صحیحین چیست؟
اولی روایت یونس بن عبدالرحمن در تهذیب و فقیه[2]– در کافی آن روایت مقابلش بود[3]-: كتبت إلى أبي الحسن الرضا ع أنه كان لي على رجل دراهم و أن السلطان أسقط تلك الدراهم، تا این جا خوب است. و جاءت دراهم أعلى من تلك الدراهم الأولى، این فرضی است که در فتاوی فرض گرفته شده؟ جاء بدراهم اعلی، یونس بن عبدالرحمن می گوید من دراهمی به رجلی دادم، کان لی علیه دراهم، آن دراهم را اسقطه السلطان. خب دراهم جدید چیست؟ اعلی. دراهم بهتر آمده، از او اعلی است. اعلی من تلک الدراهم و لها، یعنی دراهم قبلی که من به او دادم، اليوم وضيعة، امروز از آن اعلی پایین تر است. این که نمی خواهد بگوید که ارزش دراهم من به خاطر اسقاط سلطان پایین آمده. می خواهد بگوید آن ها را که اسقاط کرده و از رواج انداخته، دراهم جدید دراهم بهتری هستند و ارزش بالاتری دارند. حضرت نمی گویند که تو به او دراهم پایین تر دادی، جاء اعلی، برو اعلی را بده.
شاگرد: این لها الیوم وضیعة معنایش چه شد؟
استاد: یعنی برای دراهم اولی که من به او دادم، امروز که دراهم جدیدِ اعلا آمده، وضیعة. یعنی افت دارد.
شاگرد: این اُفت قیمت به خاطر آمدنِ آن اعلی …
استاد: احسنت. من همین را می خواهم بگویم. این افت، به خاطر اعلی بودن آن هست یا برای اسقاط است؟ هر دوتا را باید بررسی کنیم. این جا هر دوتا محتمل است. وقتی تصریح می کند و جاءت دراهم أعلی ….
شاگرد: در اسقاط هم این مسئله بود…
استاد: خب حالا صبر کنید. او چرا وضیعه را گفت؟ می خواهد توضیح بدهد که یابن رسول الله، اگر من دراهم الیوم را بگیرم، نسبت به آن چیزی که به او دادم، بیشتر گرفتم. کانت لها وضیعة، نمی خواهد بگوید در بازار قیمتش کمتر شده، می خواهد بگوید من اگر آن ها را (دراهم اولی) بگیرم، وضیعة هست؛ قیمت آنها پایین تر است. اگر دراهم جدید را بگیرم، من بیشتر گرفتم. بگیرم یا نگیرم؟ پس وضیعة در این جا دو تا احتمال دارد، یک احتمال این است که یونس بن عبدالرحمن می خواهد بگوید دراهم اولی نسبت به ارزش قبلی خودش وضیعة دارد. دراهم اولی یک ارزشی داشت، الیوم کانت نسبت به ارزش قبلی خودش وضیعة.
یک احتمال دیگر این است که نه، کانت لها الیوم وضیعة یعنی اگر امروز آن دراهم اعلی را (دراهم جدید) به ازاء دراهمی که آن روز به او دادم(دراهم اولی) بگیرم، ارزش آن روزِ دراهم اولی از ارزش امروزِ دراهم جدید، کمتر است. یعنی کانت وضیعهی در اخذ من و ادای او، من کمتر به او دادم، او باید بیشتر به من بدهد.
برو به 0:06:11
شاگرد: به اسقاط اصلا کار ندارد. اسقاط را هم سوال نمی کرد، مسئله برقرار بود. از اسقاطی که گفته پیداست که می خواهد از اسقاط یک استفاده ای بکند.
استاد: پس چرا گفت اعلی؟
شاگرد2: منافات ندارد دو تاش با هم باشد.
استاد: بله، من اصلا نمی خواهم برای این احتمالات، منافاتی درست کنم.
شاگرد3: صاحب جواهر هم به خاطر همین روایات را با هم جمع کرده یا حملش می کند. چون آن روایت که می گوید متعارف بین الناس را بدهید، این فرض را در نظر نگرفته، نه فرض وضیعه و نه فرض اعلی بودن دراهم جدید را در نظر نگرفته. گفته دراهمی بوده، الان آن دراهم نیست و دراهم جدیدی آمده. فرمودند فرقی نمی کند، همین که متعارف است را بده. ولی در اینجا مسئله عوض شده. دوتا جهتِ عوض شدن دارد، یکی این است که اعلی آمده، دیگری هم این است که خود این ها وضیعه شده، حالا به هر علتی. حضرت هم می فرمایند که عنوان آن چیزی بوده که گرفتی همان چیز را باید پس بدهی.
استاد: من آن چیزی که می خواهم عرض کنم این است که به طور قطع، مفاد این روایت، بازتابِ در فتاوی کما هو، پیدا نکرده. شما می گویید لها وضیعة یعنی وضیعهی سوقی، ارزشش از آن روز کمتر شده. همه اینها قبول است. خلاصه دراهم جدید اعلی هست یا نیست؟ اعلی بودن دراهم جدید در روایت به خاطر این است که دراهم اولی اسقاط شده یا به خاطر این است که خود این دراهم جدید اعلی هست ولو آن ها هم اسقاط نمی شد؟
شاگرد3: احتمال دارد این جهت هم باشد.
استاد: نه، نمی گوید اعلی منها.
شاگرد: چون مزاج هایشان با هم فرق می کنند. مثلا شاید درصد مِس در دومی (دراهم جدید) کمتر باشد، به خاطر همین اعلی شده.
استاد: بله، حتما همین است. من می خواهم این را عرض کنم که اگر دوتا درهم، عین هم بود، فقط مسکوک و رواج سکه اش تفاوت داشت، اصلا این عبارت غلط بود که یونس عبد الرحمن بگوید. جاءت دراهم اعلی من تلک الدراهم، خب معلوم است دراهم جدید اگر رواج دارد و صِرف رواج داشتن منظورش است، که بود. دراهم الیومِ رایج بود. آن هم دراهم اولی غیر رایج بود. به این که اعلی نمی گویند. کلمه اعلی می خواهد بگوید تفاوت است. من عرضم این است با این قید، با این عبارت، به هیچ وجه نمی توانند بگویند للصحیحة. این صحیح، آن را نمی گوید. ایشان فرمودند لو اقترض دراهم ثم اسقطه السلطان و جاء بدراهم غیرها. غیرها که نیست. بدراهم غیرها، اعم نشد؟ هر نوع درهمی غیر از او باشد، کانت له الدراهم الاولی. یعنی اصلا مقصود سوال و جواب و این ها، اینجا بازتاب پیدا نکرده. یک چیز دیگری شده.
شاگرد: خود این نقد رایج بودنش، آن موقع موضوعیت داشته؟
استاد: نقد رایج، هر زمانی موضوعیت دارد. اصلا چیزی نیست که ما بتوانیم از آن غض نظر کنیم. لذا در این که اسقطه السلطان تاثیر دارد، من مشکلی ندارم. چون مرحوم صدوق هم یک احتمالی می دهند، مانعی ندارد که دراهم قبلی رواج پیدا نکرده، اما از حیث وزن نقره ای که جنس درهم بوده، جز رواج، افت قیمت نداشته باشد. یعنی می تواند درهم را ببرد در بازار و پول نَفَق[4] کند، اما حالا دیگر به عنوان نفق- مردم پول نیاز دارند دیگر- به عنوان نقد از او نمی پذیرند. اما اگر همین را بخواهد نقره کند، ارزش خاص خودش را دارد- روی حساب نفقِ بدون ایجاد ارزش عرض می کنم- یعنی اگر ذوبش کند و فقط نقره اش را بفروشد، عین پول قبلی دستش می آید. حیثیت نفق بودن یعنی زود از دستش به عنوان پول به خرج می افتد. طلا و شمش نقره را که سریع کسی حاضر نیست از شما بگیرد. شمش نقره، جنسِ فلز نقره طالب خاص دارد. اما درهم که پول است، همه طالبش هستند. نفق یعنی این، فوری از دست شما می رود. رواج دارد، هر کسی که ببینید، طالبش است. چه مانعی دارد که دراهم اولی از حیث فضه بودن، افت نکرده باشد. الان هم بخواهد به عنوان طلا و نقره معاوضه اش کند، پول و ارزش قبلی آن دستش می آید، اما به عنوان پول کسی از او نمی پذیرد.
شاگرد: این نکته وضیع بودن، همین از نقدِ رایج افتادن باشد.
استاد: این هم یک احتمال است. آن چیزی که من ابتدا می خواهم بگویم به عنوان سخت ترین احتمال- که آقایان هم اشکال می کنند- برای این است که می خواهم سخت ترین احتمال را بگویم که وضیعه یعنی صرفا تکرار همان اعلی است. چه می خواهد بگوید؟ می خواهد مقصود خودش را محضر امام خوب روشن کند. می گوید یابن رسول الله دراهمِ نقدِ رایجِ الان، که او حاضر است آن ها را بدهد، چون آن ها را دارد، آن قبلی ها را اصلا ندارد که به من بدهد. ولی اگر دراهم جدید را بدهد، لها الیوم وضیعة. یعنی ارزش الان او (دراهم اولی) نسبت به ارزش قبلی او (دراهم اولی) تغییری نکرده، اما اگر بخواهم دراهم جدید بگیرم، نسبت به ارزش قبلی این دراهم، بیشتر است. نسبت سنجی بین دو حالت خود این درهم (دراهم اولی) نیست، بین دراهم جدید و دراهم اولی (قبل از اینکه که از رواج بیفتد)، است). وضیعه یعنی چه؟ یعنی می پرسد که جایز است، من بیشتر دارم می گیرم. یعنی شبهه دارد در این که دارم بیشتر می گیرم، چون اعلی است. این سختترین احتمالش است.
برو به 0:12:03
شاگرد: شاید شغلش طلا کاری و نقره کاری بوده که این سوال را کرده.
استاد: در این که کارش بوده، در خصوص سوال نیست. شغل یونس بن عبدالرحمن هم بعید است که این ها بوده باشد. کان لی علیه دراهم، دراهمی بود، دراهم اعلی آمده. این را چرا عرض می کنم؟ به خاطر این که در روایت دو جهت هست. یکی قطعی است ، یکی محتمل است.
شاگرد: مشکلش، مشکل رباست دیگر. اگر مشکل ربا نباشد که وجهی ندارد سوال کند.
استاد: نه، کسی مثل یونس بن عبدالرحمن ربا را که می داند. شرط نکرده بوده. ربا را دارد پس می گیرد. بله به عنوان ذی حق اگر پس بگیرد، ربا می شود. کانت لی دراهم، معامله نیست.
شاگرد: نه الان بحث ربای قرضی «کل قرض حر نفعا فهو ربا». مشکلش این است حضرت می گوید همان دراهم اولیه را باید بگیری. شاید راوی ئنبال مجوز برای دومی هست ولی حضرت مجوز دومی را نمی دهد.
استاد: جَرَّ نفعاً که غیر مرضیّ مقترض باشد، این را قبول دارم. یعنی او مشکلش این است که می گوید من یک چیزی، ارزشی به آن شخص دادم، از او طلب هم دارم، اگر بخواهم طبق دراهم جدیدِ اعلی بگیرم، دارم از آن چیزی که به او دادم، بیشتر می گیرم. نمی خواهد از خودش دفاع کند و بگوید اگر دراهم سابق را به من بدهد، دارم از آن چیزی که به او دادم، کمتر می گیرم. تفاوت روشن است؟ دو تا ذهنیت برای یونس بن عبدالرحمن است. یونس بن عبدالرحمن دنبال چیست؟ یک: می خواهد بگوید آنچه که می گیرم، اگر به دراهم جدید بگیرم، بیشتر از آن چیزی است که به او دادم. دو: می گوید یابن رسول الله اگر دراهم خودم را بگیرم، کمتر از آن چیزی است که به او دادم. مقصود اصلی او کدام است؟
شاگرد: در دومی، دراهم اولی دیگر ازرش ندارد که بگیرد.
استاد: ارزش دارد، کمتر شد. و لها الیوم وضیعة. وضیعه یعنی چه؟ می خواهد بگوید من دراهمی دادم که یک ارزشی داشت. آنها را اگر امروز بگیرم، کمتر از آنچه که به او دادم، گرفتم. این مشکلش است؟ یا شبهه ای دیگر دارد؟ لذا می گوید اعلی. می گوید دراهم بهتر آمده، اگر من بگیرم، دارم بیشتر از آن چیزی که به او دادم، می گیرم. چرا؟ چون دراهم اعلی است. محور سوال او کدامش است؟ می خواهم یکی را قطعی کنم، یکی را محتملات. در اینجا ببینید با من معیت می کنید؟ از این که می گوید اعلی، قاطع هستیم به اینکه دراهم جدید از حیث ارزش، از دراهم اولی حتی در زمان رواج آن دراهم، بالاتر است. نه این که دراهم جدید با ارزش آن وقتِ دراهم اولی برابر هستند، فقط به خاطر اینکه الان دراهم جدید نقد است، بگوییم ارزشش بالاتر است. شاید این خلاف تقریبا صریح عبارت است. حالا صریح را برای این که بحث را پیش ببریم می گوییم. ولی خب ظهورش قطعی است. این را قول دارید یا ندارید؟ و جاءت دراهم اعلی من تلک الدراهم، اعلی یعنی اعلی قیمةً، نه اعلی من حیث النفق و الرواج، که قهرا علوّش می شود علوّ رواج.
شاگرد: وزنشان سنگین تر بوده مثلا؟
استاد: بله، به تعبیر ایشان عیارش بالاتربوده. این ها بوده دیگر. وقتی می گوید اعلی، پس ما قاطع هستیم که …
تعبیر صاحب جواهر این نیست. تعبیر ایشان این بود: دراهم غیرها.[5]
برو به 0:17:17
ببینید بحث سر این است که در این که فی الجملة اسقاط سلطان ارزش یک درهم را تغییر می دهد، شکی نداریم. اما صحبت سر این است که به صفر نمی رسانده. درفلوس بوده که به صفر می رسانده. فلوس یک فلزهایی بوده که فی حد نفسه ارزش نداشته. پول سیاه، مثل اسکناس های حالا که کاغذ خالی است. وقتی از اعتبار افتاد، کاغذ است. آن هم همینطور بوده. درهم اینطور نبوده، نقره بوده کما اینکه دینار طلا بوده. عیارهای مختلف داشته و ضرب سکه هم انواع و اقسامی داشته که صورت می گرفته. در این که اسقاط سلطان ارزش پولی به عنوان عنصر پول در فضای اقتصاد را پایین می آورد، شکی نیست. اسقاط سلطان نقش ایفا می کند. اما آیا ارزشی را که در قرض، ما به آن نظر داریم، پایین می آورده یا نه؟این سوال جلسه دیروز بود یا پریروز، هنوز مانده به جوابش برسیم. عرض کردم که آن نگاه مصرفی که در قرض به کالا داریم، وقتی پول قرض می دهیم، آن نگاه را چطور باید تحلیلش کنیم؟ سوال خوبی است.
الان به آن نگاهی که علی المبنا در قرض دراهم داشت، نگاه رواج بازاری اش بود یا نبود؟ شما وقتی دراهمی را قرض می دهید، بخشی از آن، آن رواج بازاریاش را می دهد یا نمی دهد؟ مرحوم آقای شعرانی نکته ظریفی می گویند، می گویند علامه فرمودند مثلی است. آقای شعرانی می گویند وقتی اسقطه السلطان، این درهم حالا دیگر مثل قبلی نیست. چرا؟ چون مثل که فقط در وزن نیست. مثل در وزن است و صفات. الان یک صفت خارجیهی این درهم، تغییر کرده. البته نکته ای که ایشان فرمودند نکته خوبی است. آن بحث هایی که داشتیم را کنارش ضمیمه کنیم. صفات دو جور هستند. وزن صفت فیزیکی نقره است. صفات فیزیکی نقره و سکه هم یک چیز است که در خارج مقولیت دارد. اما رواج و لا رواج، ارزش سوقیهی آن، این صفتِ برای درهم، به عنوان مثلی هست یا نیست؟ این را باید بگویید که صفت حقوقی، صفت اعتباری هم در مثلی بودن مثل دخالت دارد.
این نکته ای است که آقای شعرانی وسط آوردند، معلوم نیست همه قبول کنند. شما وقتی می گویید مثلی یعنی مثلیِ مقولی او، نه مثلیِ مقولی به اضافه چیزهای اعتباری که به او ضمیمه شده. آقای شعرانی جواب علامه را می دهند، می گویند وقتی اسقطه السلطان، اگر دراهم قبلی را بخواهید پس بدهید، این دراهم چیست؟ مثل قبلی نیست دیگر. چون مثل آن است که در وزن، در اوصاف، در همه چیز مثل قبلی باشد. این الان در صفت رواج، در صفت ارزش، مثل او نیست. وضیعه دارد. وقتی مثل او نیست، شما اگر برگردانید، مثلی برنگرداندید. دیگر مثلی هم ممکن نیست، خواهی نخواهی به قیمت منقلب می شود.
عبارت ایشان این بود، فرمودند[6]: و یمکن المناقشة فیه بأن انحطاط القیمة قد یکون بنقص شیء من ذات الشیء و صفاته، و قد یکون بتغیر السعر، و لا یجوز رد المثل فی الاول اذ لیس مثلا حقیقةً و الدراهم بعد اسقاط السلطان ینحط قیمتها بنقصان صفة، این یک توضیح خاصی نیاز دارد، خیلی لطیف بیان کردند. می گویند یک وقتی است که دراهم هنوز رایج است، درهمِ رایج است اما قیمتش از حیث صرافی بالا و پایین می رود. مثل این که الان ریال در ایران رایج است اما قیمتش بالا و پایین می رود. یک وقتی اصلا ریال به عنوان واحد پولی کنار می رود، اسقطها. اسقاط می شود و از حیث رواج یک پول دیگری جای آن می آید. آیا وقتی قیمت آن بالا و پایین می رود، عوض شده؟ نه.
می گویند وقتی خود پول هنوز رایج است، ولی قیمتش مثلا نسبت به دینار بالا و پایین می رود، این مثلیتش عوض نشده. اما وقتی یک دینار را اسقطه السلطان، این اسقاط سلطان مثلیت را از بین می برد. چرا؟ فرض بگیریم- در مثال مناقشه نکنید- یک گوسفندی با یک نوع خاصی مثلی باشد. یک گوسفند قرض گرفته، از همان نوع می خواهد پس بدهد. الان در ردهی بعدی که این گوسفندها متولد شدند، مثلا تمامشان مادرزادی یک دست ندارند. ناقص متولد شدند. آقای شعرانی می فرمایند که این جا دیگر نمی شود بگویند که خب حالا که همه گوسفندها یک دست ندارند، گوسفند هم که مثلی بود، تو هم یک گوسفند بی دست تحویل بگیر. می گویند چون مثلِ او تماماً یکی از صفاتش کم شده، از عضوش یا از صفتش مثل صفت بینایی؛ گوسفندی نوعا کور به دنیا آمده. چون نقص طبیعی برای این آمده، مثلیت از بین رفت.
لذا ایشان تعبیر ظریفی دارند، می گویند بعد اسقاط السلطان صرفا سِعرش تغییر نکرده، قیمت سوقی اش تغییر نکرده، یک صفتی طبیعی از خودش از دست داده. ینحط قیمتها بنقصان صفة یعنی لا بنقصان السعر، وقتی که رواج دارد و بالا و پایین می رود، سعرش بالا و پایین می شود. اما وقتی از رواج افتاد اصلا یک صفتش را از دست داده، پس از مثلیت خارج شده. این مناقشه از ایشان در حرف علامه، که حالا بعدا بررسی می کنیم.
24:10
برو به 0:24:10آن چیزی که فعلا می خواهم عرض کنم این است که در اینکه اسقاط سلطان تاثیری دارد، ما مشکلی نداریم. می خواهیم ببینیم یونس بن عبدالرحمان و نص چه می گوید، و بازتابی که نص داشته صحیح منتقل شده یا نه؟ من عرضم این است که در جمله جاءت دراهم اعلی من الدراهم الاولی، کلمه اعلی قطعا به معنای این نیست که اعلی یعنی علوّ در صرف رواج. اعلی یعنی اعلای در کیفیت. یعنی اگر فرض بگیریم هر دو هم رایج باشند، دراهم جدید اعلی است. این اعلی این را می خواهد بگوید. و لذا در فتاوی که گفتند جاءت دراهم غیرها، نه آن نشد. چرا این را عرض می کنم؟ به خاطر اینکه جواب امام و جمع با روایت کافی، اصلا به تعارض منجر نمی شود. اگر اینطور معنا کنیم، آن تعارضی که شما گفتید روایت کافی با این دارد و باید جمع کرد، مرحوم صدوق هم که جور دیگری جمع کردند، آن تعارض شکل نمی گیرد. الان حضرت چه فرمودند؟ فکتب علیه السلام آن چیزی که بر گردن اوست، کدام است؟ الدراهم الاولی. همان ها را باید بدهی. خب حالا اگر فرض گرفتیم که یونس بن عبدالرحمان دغدغهاش این است که من اگر دراهم جدید را بگیرم، دارم بیشتر می گیرم. حضرت هم فرمودند راست می گویی، این دغدغهی به جایی است. همان دراهم خودت را بگیر تا بیشتر نگیری. این یک جور جواب است اما مشهور…
شاگرد: یعنی امام با ارتکاز یونس بن عبدالرحمان حرکت کردند که بیشتر نگیر.
استاد: نگیر، احسنت. اما اگر آن چه که مشهور تلقی کردند باشد، اینطور می شود که یونس می گوید که من دراهمی دادم که رایج بود، چیزی به او دادم که الان اگر آن دراهم قبلی را به من بدهد، من کم گرفتم، من مظلوم هستم. می خواهد از خودش دفاع کند، نه اینکه دغدغه دارد که بیشتر می گیرد. می خواهد از خودش دفاع کند. می گوید من اگر دراهم اولی را بگیرم، کم گرفتم، چون لها وضیعة. چه کار کنم؟ حضرت هم فرمودند حتی اگر کم می گیری، باید همان دراهم اولی را بگیری. اینجا چاره ای نیست. حالا چاره ای نیست یا چون ربا پیش می آِید یا در قرض شبهه ربا می آید یا امثال این ها . تو همان را بگیر ولو کمتر است، چاره ای نیست. امام اینطور جواب دادند که چاره ای نیست و این جا دیگر ناچاری کمتر را بگیری یا اینطور جواب دادند که همان قبلی ها را بگیر تا بیشتر نگیری؟[7]
شاگرد: دراهمی که در قدیم عیارش فرق داشته، یکی عیارش بیشتر بوده و یکی کمتر بوده، درست با هم دیگر معارضه می کردند؟
استاد: عددی بود دیگر. وقتی مسکوک شد…
شاگرد: عیارش وقتی بیشتر باشد، مثلا دو تا می داده و یکی میگرفته. اینقدر سرشان می شده که اگر یکی عیارش بیشتر است، قیمتش بالاتر بوده. این جورنیست که مثلا اگر اعلی باشد، طرف بیاید همان 50 تا درهمی که قبلا بوده همان 50 درهم را از او بگیرد. وقتی اعلی شد عیارش بالاتر شد، مثلا 30 تا می گیرد.
استاد: اگر مصالحه بر قیمت می کردند که مثل یونس عبدالرحمن سوال نمی کند.
شاگرد: مصالحه بر قیمت نیست. به هر حال می خواهم بگویم در قدیم، نقد که بالا و پایین می رفته، با همدیگر تبادل سکه به سکه نمی کردند. مثل دراهم مغشوشه، کمتر حسابش می کردند.
استاد: یعنی فرمایش شما این است که اگر حتی حضرت می گفتند شما می توانید دراهم جدید را بگیرید، بعد این سوال مطرح بود که من به همان تعداد بگیرم؟
شاگرد: نباید اصلا بگیرد. یعنی در قدیم هم قاعده اش این جور بوده. قیمت اعلی باشد، قیمتش بالاتر از این باشد، به همان تعداد دیگر نمی آیند بگیرند و با همدیگر تبادل کنند.
استاد : ولی وقتی عددی باشد …
شاگرد2: جواب امام چیز دیگری است، همان را بگیر.
شاگرد: می خواهم بگویم این سوال یونس در همان زمان اسقاط سلطان بوده. برایش مسئله اعلی بودن مشخص بوده. وقتی اعلی شد و قیمتش بالاتر رفت، دیگر به همان تعداد نمی آید از او بگیرد. کمتر باید بگیرد.
شاگرد3 : یعنی ایشان می گویند که ثقل سوال روی این است که آن از رواج افتاده که دارد سوال می پرسد.
استاد: یعنی احتمال دوم را می گویند، که یونس می خواهد از خودش دفاع کند. نه این که شبهه داشته باشد و بخواهد احتیاط کند. سوال او از سر احتیاط نیست که مبادا بیشتر بگیرم. سوال او از این است که من دارم کمتر می گیرم.
خب، آیا این کلمه اعلی، جاءت بدراهم اغلی یا اعلی یعنی از این ناحیه او فارق است؟ می گوید فای شیءٍ لی علیه، الاولی التی اسقطه السلطان یا لی علیه الدراهم التی اجازه السلطان؟ یک نحو انقلاب ذمه را می خواهد بگوید. می خواهد بگوید همان دراهم بود، من 10 درهم به او دادم، الدراهم التی اجازه السلطان، ولی اعلی است. علی ای حال من این سوال را در این روایت مطرح کردم، رویش فکر می کنیم.
شاگرد: در مورد وضیعه می خواستید یک توضیح بفرمایید.
استاد: در این که این وضیعه برای چیست، محتملاتی است. اعلی بودن را من می خواستم تاکید کنم که حالت استظهاری اش روشن است، که اگر شما قبول نفرمودید بحثش می کنیم. فعلا ادعا را دارم عرض می کنم. ادعای من این است که «اعلی منها» علوّی است که این را می رساند که من اگر برابر او به تعداد بگیرم، بیشتر گرفتم. اگر به تعداد دراهم خودم از اجازه السلطان، بگویم لی علیه عشرة دراهم، به جای کلمه دراهم، عشرة دراهم بگذارید. لی کانت علیه عشرة دراهم اسقطه السلطان، آیا من 10 درهم قبلی بر گردن او دارم یا عشرة دراهمی که اجازه السلطان؟ این اعلی می خواهد بگوید من بیشتر می گیرم یا نه. این جهت مسلمش است. سر وضیعه اش می آییم.
شاگرد: چه بیشتر گرفتنی؟ وقتی من ده درهم دادم، الان هم ده درهم می گیرم.
استاد: ولی اعلی است، بهتر است، ارزشش بیشتر است.
شاگرد: نه، آن موقع رایج آن بود، حالا رایج این است.
استاد: احسنت، شما می گویید رایج آن بوده. درست است رایج آن بوده ولی در درهم های آن زمان، صرف رواج کافی نبوده برای ارزشش، بلکه کیفیت عیارش هم دخالت داشته.
شاگرد2: قدرت خرید را بیشتر می کرده.
استاد: بله، ارزشش بیشتر بوده. یعنی با یک درهم مثلا دو سیر گندم می دادند، اما با درهم بهتر دو سیر و نیم گندم می دادند.
شاگرد2: می گویند وقتی که سلطان حاکم بوده هر چی که او تجویز می کرده اعمال می شده دیگر.
استاد: رواجش اعمال می شده. نه اینکه ارزشش در برابر کالا اعمال می شده.
برو به 0:33:48
شاگرد2: نمی شود گفت این حدیث، قضیه فی واقعة است. چون ما قبل و بعدش را نمی دانیم چیست، واقعا این حدیث خیلی ابهام دارد. اگر بگوید آن را بگیر، خب استیفای حق آن بنده خدا نشده …
استاد : از زمان شیخ الطائفه و بعدش هم فاضلین واین کتب فتاوی، این مستقر شده. ما سوالمان هم همین است که از استقرار این حدیث و استظهار آن …
شاگرد: شما در مورد وضیعه دو تا احتمال دادید…
استاد: سه تا. یکی همین بود که وضیعه صرفا به خاطر اعلی بودن او باشد و هیچ تغییری نکرده باشد. این یعنی اسقاط سلطان هیچ اثری نداشته، که عرض کردم اخفی احتمالاً است. یک احتمال این است که لها الیوم وضیعة یعنی از حیثی که حالا از رواج افتاده، ارزشش هم پایین آمده، ولی مقصود اصلی او این است که من بیشتر نگیرم. می گوید من حرفی ندارم همان ها را بگیرم، وضیعه هم را دارم خبر می دهم، نه از باب دفاع. خبر می دهم که اگر آن ها را بگیرم، یک کمی ارزشش کم است. ولی دغدغه سوال من این است که بیشتر نگیرم، چون آن ها اعلی است. احتمال سوم این است که تلفیق کرده، می گوید می خواهم ببینم حق چیست؟ حق این است که نه ظلم به من بشود و نه به او. نه طالب احتیاط هستم، نه طالب …
شاگرد: ایّ شیء علیه.
استاد: می خواهم ببینم حق چیست؟ که این احتمالی برای وضیعة بود. علی ای حال می خواهد بگوید کمبودی هست، که هم من می خواهم به من ظلم نشود هم به او. حضرت فرمودند این جا چون قرض بوده، حق تو همین است و ناچاری که دراهم اولی را بگیری.
شاگرد: در عبارت قرض ندارد. کان لی علی رجل…
استاد: اصحاب که قرض فهمیدند.
شاگرد: علی رجل می تواند مثلا معامله ای بوده باشد. بالاخره به ذمه او هست، من می خواهم، از چه بابی؟ در روایت چیزی ندارد.
استاد: در روایت کافی این کلمه را داشت. خیلی جالب بود. حضرت فرمودند تاخذ منه ما ینفق الناس کما اعطیته، یعنی فرض جواب این است که تو به او دادی، نه این که همین جوری مثلا جایی صدمه خورده، ضامنش شدی. اعطیته، تو به او دادی. اما این نکته اضافه ای که در روایت کافی بود، در این که نیست. در روایت بعدی هم دارد عن رجل استقرض دراهم، صحیحه دوم استقرض را دارد. در صحیحه اول ندارد، فقط کان لی علی رجل دراهم دارد. فای شیء لی علیه، الدراهم الاولی. روایت از این ناحیه هم ساکت است.
برو به 0:36:53
شاگرد: یک چیز دیگری هم دارد، می گوید جاء بدراهم یعنی آن رجل برای من دراهم را آورده.
استاد: نسخه ما جاءت دارد.
شاگرد: در تهذیب این است، جاء بدراهم…
استاد: آن یعنی سلطان، باء تعدیه است. جاءت دراهم اعلی، جاء اسقطه السلطان، جاء سلطان بدراهم.
شاگرد: می شود هم به رجل زد که رجل دراهم را آورده. من در ذهنم آمد که یعنی آن رجل دراهم را آورده پیش من که اعلی است.
استاد: اگر به مرد بخورد که فرمایش شما باشد، دیگر در آن احتمال اول اظهرِ اظهر می شود، که یونس بن عبدالرحمان دغدغه دفاع از خودش ندارد. دغدغه احتیاطی دارد که زیادتر نگیرد. اگر این جور باشد که جاء بدراهم یعنی جاء الرجل دراهم امروز را. چرا؟ چون آن ها نبوده دیگر، اسقطها، سلطان اسقاط کرده. که این احتمال با تناسب اسقاط هم خیلی خوب است. البته در فقیه این جور نبود، جاءت دراهمُ بود. اما جاء بدراهم به رجل می تواند بخورد.
شاگرد2: مثالش فرق می کرد. می گفت اینها را بگیرم یا نگیرم. «فکتب لی علیه» با لی علیه شاید سازگار نباشد. نفی نمی شود ولی خب…
استاد: و جاء. بله، به رجل برگردد از حیث احتمالش مانعی ندارد ولی ظاهر نیست.
شاگرد: در وافی باب بعدی مفصل بحثی آورده، بحث عیار و این هاست. ظاهرا گرانیگاه آن ها بر خلاف بحثی که ما الان داریم، روی غرر است. حدیث دهم دارد …
استاد: یقرض الدراهم و یأخذ اجود منها؟
شاگرد: بله مثلا، یک روایت دارد[8]: قلت لأبي عبد الله ع أشتري الشيء بالدراهم فأعطي الناقص الحبة و الحبتين قال لا حتى تبينه. یعنی آن بحثی که ایشان گفتند که آن جنبه عیارش حتما باید مراعات بشود، مدنظر آن ها بوده. اصلا بحثشان بحث غرر است.
استاد: دو سه تا باب بعد در وافی روایات خیلی خوب، مربوط به ما نحن فیه است.
شاگرد: بعد می فرماید: ثم قال إلا أن تكون نحو هذه الدراهم الأوضاحية التي تكون عندنا عددا.
استاد: در تعلیقه آقای شعرانی اگر نگاه کنید حرف مرحوم شیخ را جواب می دهند. الدراهم الاوضاحیه در مکاسب هم همین جور بود. ایشان می گویند تصحیف شده، الدراهم الوضّاحیه نه اوضاحیة. دراهم اوضاحیه یا وضاحیه چطور بوده؟ مرحوم شیخ در مکاسب به عددی حملش کردند . آقای شعرانی یک طور دیگری حمل می کنند. نگاه بکنید خوب است، حاضر الذهن باشید.
جلسه بعد ان شاء الله راجع به تفاوت ملک و مال و نحوه ارزش گذاری و مبادی اش و آن چه که به شریعت سمحه سهله انسب است، که امروز می خواستم عرض کنم، حالا ان شاء الله فردا.
و الحمد للّه رب العالمین و صل اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
تگ: مثلی ، قیمی ، دراهم اسقطها السلطان، قرض ربوی، درهم و دینار در فقه ، نفق پول، پول رائج
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج25، ص: 66
[2] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج7 ؛ ص117 / من لا يحضره الفقيه ؛ ج3 ؛ ص191 / الوافي ؛ ج18 ؛ ص640:
كتبت إلى أبي الحسن الرضا ع أنه كان لي على رجل دراهم و أن السلطان أسقط تلك الدراهم و جاءت دراهم أعلى من تلك الدراهم الأولى و لها اليوم وضيعة فأي شيء لي عليه الأولى التي أسقطها السلطان أو الدراهم التي أجازها السلطان فكتب ع الدراهم الأولى.
[3] علي بن إبراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس قال: كتبت إلى أبي الحسن الرضا ع أن لي على رجل ثلاثة آلاف درهم و كانت تلك الدراهم تنفق بين الناس تلك الأيام و ليست تنفق اليوم فلي عليه تلك الدراهم بأعيانها أو ما ينفق اليوم بين الناس قال فكتب إلي لك أن تأخذ منه ما ينفق بين الناس كما أعطيته ما ينفق بين الناس.( الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج5 ؛ ص252)
[4] و نَفَقَ السعرُ يَنْفُقُ نَفَاقاً إذا كثر مشتروه(كتاب العين، ج5، ص: 177)
و نَفَقَ البيعُ نَفَاقاً بالفتح، أى راج.(الصحاح – تاج اللغة و صحاح العربية، ج4، ص: 1560)
و نَفَقَ البيع نَفَاقاً: راج. و نَفَقت السِّلْعة تَنْفُق نَفاقاً، بالفتح: غَلَتْ و رغب فيها(لسان العرب، ج10، ص: 357)
[5] . شاگرد: نمی شود اسقط برای تحلیل اعلی قرینه باشد، من باب مقدمهی ممهده گفته اسقط و جاء اعلی؟
شاگرد2: این که معقول نیست. وقتی ساقط شده دیگر ارزش ندارد.
استاد: در قدیم وقتی یک درهم ساقط می شد، دیگر به عنوان پول نمی پذیرفتند. اما چون نقره بود، وزنا معامله می کردند.
شاگرد2: استیفاء حق آن مقروض دیگر محقق نمی شود.
استاد: اگر نقره را آب کند، همان مقدار پولِ امروز دستش بیاید، همان مقدار، چرا نشده؟
شاگرد2: فرض دارد؟ می شود؟
شاگرد3: ولی بعید است که بشود. مخصوصا در این فرض که این وضیعة هست. دراهم جدید اعلی است، دراهم اولی وضیعه هست. آن را آبش کنی بعد به همان مقدار بهش بدهی.
شاگرد: با اسقاط کلا تعطیل می شده یا این که یک مدتی می گذشته تا از دست مردم …
[6] الوافي ؛ ج18 ؛ ص639
[7] . شاگرد: می شود این طور فرض کرد که این سکه های جدید، مثلا توسط سلطان کم ضرب شده، به خاطر همین واقعا اعلی نیست، فقط به خاطر اینکه خیلی ضرب نشده و در بازار هنوز زیاد نشده، ارزش سوقیه اش بالاتر است؟
استاد: فطرت عرف می گویند جاءت دراهم اقل من الاولی؛ نمی گویند اعلی.
شاگرد: یعنی الان ارزش مبادله ای این سکه ها بالاتر است. این که شما فرض می گیرید وزنش بیشتر باشد یا عیارش بیشتر باشد، من می خواهم عرض کنم فرض سومی هم هست. شاید مساوی از جهت وزن و عیار باشد.
استاد: فرمایش شما در وقتی است که اسقطها را به معنای عدم رواج دراهم اولی نگیریم. بله، بگوییم اسقطها یعنی فعلا از کار انداخته، اما هر دو به عنوان نقود رایج هستند.
شاگرد: بله.
استاد: و الا اسقطها ظاهرش این است که اسطقها. مگر اینکه موید فرمایش شما این باشد که بگوییم اتفاقا اسقطها یعنی رواج حکومتی اش رفته، اما لها الیوم وضیعة یعنی رواج بازاری را هنوز دارد، فقط با ارزش کمتر.
شاگرد2: در استبصار اغلی است.[7]
استاد: در استبصار اغلی هست؟ فان السلطان اسقط تلک الدراهم و جاءت دراهم اغلی من تلک الدراهم الاولی.
شاگرد3: با فرض شما بیشتر سازگار است.
استاد: بله، ولی با فرض ایشان هم احتمالش صفر نیست. اغلی هم که بخوانیم، با فرمایش ایشان باز احتمال صفر نمی شود. محتمل است، عبارت تابش را دارد.
شاگرد4: بالاخره الان تصریح به وضیعه شده.
استاد: بله، و اما وضیعة…
شاگرد5: مرحوم فیض مفصل در باب بعدی بحث می کنند. 10-20 تا روایت می آورند که موضوعش همین است. دراهمی که درصد عیارش مختلف است، شاید این نکته هم مورد لحاظ است دیگر، بحث جهل و غرر و این ها پیش می آید.
استاد: با اسقاط سلطان که آن الان کمتر می شود را چه کارش کنیم؟ خلاصه این هم مطرح است. من فعلا اینطور گفتم، گفتم اعلی و اغلی در این استظهار قطعا چه کار دارد می کند؟ دارد این را می رساند که اگر دراهم الیوم بگیرد، بیشتر از آن وقت گرفته. شما اگر این را قبول ندارید، مناقشه کنید.
[8] الوافي ؛ ج18 ؛ ص648
دیدگاهتان را بنویسید