مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 92
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه٩٢: ١٣٩۶/٠١/٢٧
دیروز درباره روایت ابن بکیر بحث شد و احتمالات آن مطرح شد. فرمایش مرحوم شیخ احتمال خیلی خوبی بود. نمیدانم اولین کسی که در مقابل ایشان قرار گرفت چه کسی است. اما تا جایی که من دیدم وافی است. همین روایت را میآورند:
عن ابن بكير عن أبيه عن أبي عبد الله ع قال قلت له إني صليت الظهر في يوم غيم فانجلت فوجدتني صليت حين زال النهار قال فقال لا تعد و لا تعد.
بيان
قال في التهذيبين إنما نهاه عن المعاودة إلى مثله لأن ذلك فعل من لا يصلي النوافل و لا ينبغي الاستمرار على ترك النوافل و إنما يسوغ ذلك عند العوارض و العلل. أقول بل الصواب أن يعلل النهي بأن تعجيل الصلاة في يوم الغيم ربما يفضي إلى وقوع الصلاة قبل الوقت فهو مما يخالف الحزم و الاحتياط[1]
«قال في التهذيبين إنما نهاه عن المعاودة إلى مثله لأن ذلك فعل من لا يصلي النوافل»؛ کسی که حین زوال نماز بخواند، نافله نمیخواند. یعنی در همان ابتدای فریضه ظهر تکبیر میگوید. درحالیکه این درست نیست و باید عقب بیندازد و نافله بخواند. «و لا ينبغي الاستمرار على ترك النوافل»؛ لا تَعد را به فضیلت معنا میکنند. «و إنما يسوغ ذلك عند العوارض و العلل».
«أقول»؛ به نظرم اول کسی است که فرمایش شیخ را تضعیف میکنند. «بل الصواب أن يعلل النهي»؛ نهی لاتَعد «بأن تعجيل الصلاة في يوم الغيم ربما يفضي إلى وقوع الصلاة قبل الوقت فهو مما يخالف الحزم و الاحتياط»؛ پس در غیم خلاف احتیاط رفتار نکن. اصلاً از فضای آنها بیرون بردند. دو استظهار در فضای متفاوت است.
با صحبتهایی که دیروز شد در ذهن من هنوز اولویت با فرمایش شیخ است. زیرا باید فضا و ذهنیتی که برای ابن بکیر بوده را نزد خودمان حاضر کنیم و خودمان را جای او بگذاریم، بعد ببینیم کدام یک از آنها اولی است. فضایی که مرحوم فیض تصویر میکنند فضای فقه قرن دهم و یازدهم است که ظن و شک میشود یا نمیشود و روایات ذراع عملاً از بچگی تا بزرگی در فقط کلاس فقه مطرح می شده است. یعنی در زمان مرحوم فیض صبر کردن تا ذراع و روایات ذراع نبوده است. لذا ایشان میگویند که روایت برای حال شک او میباشد. تنها به این حال روایت را حمل کردند.
اما در زمان شیخ نمیدانیم شاید رنگ و آب این روایات در میان اجتماع، شیعه و علماء باقی بوده باشد.
برو به 0:05:00
شاهد آن هم اقوال و عبارات متفاوتی بود که در دخول وقت و پایان وقت برای این علماء بود. بنابراین مرحوم شیخ نسبت به مرحوم فیض بیشتر میتوانستند ذهن بکیر را بازسازی کنند. این احتمال هنوز در ذهن من هست. یکی از وجوه مهمی که در علم تفسیر متن میگویند این است که مفسرمتن، ذهنیت گوینده متن را بازسازی میکند. اما بازسازی که مفسر محور است؟ یا بازسازی که مطابق با ذهنیت مؤلف متن است؟ اینها خیلی مهم است. تا اینجا به نظرم اولویت با فرمایش مرحوم شیخ در تهذیب است. و فرمایش –بل الصواب- مرحوم فیض معلوم نیست صحیح باشد. و شواهدی به این وضوح هم در آن جا نیست.
شاگرد: اگر اینگونه بود باید میگفت من نماز را سر وقت خواندم و فی یوم غیم خصوصیتی ندارد تا بعد حضرت بگویند که چرا نوافل را ترک میکنی.
استاد: این روایت، روایت شانزدهم باب چهارم بود. در اولین روایت باب پنجم آمده است که در مدینه این کار را «کنا نقیس الشمس بالذارع» میکردند. یعنی نگاه میکردیم که زوال شده است و بعد صبر میکردیم تا ذراع شود. یوم غیم را چرا گفت؟ به این خاطر که برای ذراع صبر میکرده اما چون غیم بوده لم نتمکن من ان نقیس لذا نماز را میخواند و بعد متوجه میشود که قبل از ذراع و حین زوال النهار بوده است. منافاتی ندارد یا ذهنیت خود او. بلکه میخواهد برای خودش عذر بیاورد که چرا اقدام کرده است. زیرا یوم غیم بوده.
اگر یوم غیم نبود، کنا نقیس میآمد. یعنی صبر میکردیم. اما وقتی غیم هست، نماز را میخواند و بعد متوجه میشود که حین زوال نهار بوده است. یعنی هنوز ذراع نشده بود.
شاگرد: در این فضا رواتب را چه کار کرده است؟
استاد: مانعی ندارد که قبل از آن خوانده باشد. نکتهای که بحث حسابی ای در نماز ظهر داشت و با اینکه واضح بود خیلی کار بُرد تا جا بگیرد، این بود که اگر کسی در وقت زوال، نافله اش را خواند، ولی هنوز ذراع نشده است. آیا افضل است یا لازم این است -علی اختلاف المبانی- که ولو نافله خوانده است اما صبر کند تا ذراع شود؟ یا افضل بدار است؟ یعنی وقتی نافله را خواند، نماز ظهر را سریع بخواند.
از نظر بحثی کار میبرد تا اثبات کنیم که افضل این است. از چند روایت و از استظهارات مختلف مثل «احب الی»[2] گفتیم که اگر نافله را خواندی، لمکان نافله میگوید که نماز ظهر را سریع بخوان. اما همان جا قولی بود که میگفت ولو نافله خواندهای اما باید صبر کنی تا ذراع شود. للسنه، حضرت نماز نمی خواندند. بلکه حضرت صبر میکردند تا ذراع شود. لمکان نافله را شارع قرار داده است. و آن را برای ذراع تعیین کرده است. تا ذراع نشده شما نباید ظهر را بخوانید.
بنابراین در آن جا بحث داشت و این جور نبوده که برای بکیر واضح باشد که وقتی نافله را خواند میتواند اقدام کند.
موثقه ابن بکیر هم در بهجت الفقیه هست – البته سؤال و جواب برای پدرش میباشد- و هم در مستمسک آمده است. اگر در نظرتان باشد صاحب جواهر در جلد هفتم وقتی وارد بحث شدند، طبق مشهور گفتند که اگر از علم متمکن هست نمیتواند به ظن عمل کند. در دنباله آن اصل را مطرح کردند. در صفحه ٢۶٩ فرمودند «ان فقد العلم» اگر فاقد علم است و نمیتواند «اجتهد. فان لم یحصل له ظن بل کان شاکا اخّر اما ان غلب علی ظنه دخول الوقت صلی» مشهور گفته بودند که بر غیر متمکن از علم ظن حجت است و واجب نیست صبر کند.
برو به 0:10:00
صاحب جواهر طبق قول مشهور دلیل آورند. «و لا يجب عليه التأخير حتى يعلم، للأصل و الحرج و تعذر اليقين». اگر به یاد داشته باشید عرض کردم که این ادله برای قبلی هم خوب است.
مرحوم حکیم تقریباً در جهت موافقت با ماتن بیان می آورند، سید در مسأله چهارم میفرمایند:
إذا لم يتمكن من تحصيل العلم أو ما بحكمه لمانع في السماء من غيم أو غبار، أو لمانع في نفسه من عمى أو حبس أو نحو ذلك، فلا يبعد كفاية الظن. لكن الأحوط التأخير حتى يحصل اليقين، بل لا يترك هذا الاحتياط[3].
اینها را قبلاً بحث کردیم.
مرحوم حکیم در مستمسک در ذیل «لایبعد کفایه الظن» میفرمایند: «کما هو المشهور». بعد بدون اینکه نامی از صاحب جواهر بیاورند، ادله ایشان را میآورند و به آنها هجمه میکنند.
و استدل له بالأصل الذي لا أصل له و بنفي الحرج الذي لا مجال له في المقام، لا مكان الصبر الى أن يعلم الوقت كما هو محل الكلام. و بتعذر اليقين الذي لا يوجب الانتقال الى الظن إلا بعد تمامية مقدمات الانسداد، لكنها غير تامة، لأن الشك في الوقت يوجب الشك في أصل التكليف بناء على أنه شرط الوجوب، و من جملة المقدمات أن يكون التكليف معلوماً. و لو كان شرطاً للواجب فالاحتياط ممكن بالصبر و الانتظار، و من جملة المقدمات عدم التمكن من الاحتياط. و بالإجماع المحكي عن التنقيح الممنوع حصوله لتحقق الخلاف. و بقبح التكليف بما لا يطاق الذي لا موضوع له في المقام، لما سبق من الشك في التكليف و إمكان الاحتياط. و بنصوص الأذان المتقدمة التي لا طريق للتعدي عن موردها
«و استدل له بالأصل الذي لا أصل له و بنفي الحرج الذي لا مجال له في المقام»؛ اینجا جای حرج نیست. «لامكان الصبر الى أن يعلم الوقت كما هو محل الكلام»؛ خب صبر میکند تا یقین پیدا کند. چه حرجی دارد؟! «و بتعذر اليقين الذي لا يوجب الانتقال الى الظن إلا بعد تمامية مقدمات الانسداد»؛ تعذر یقین مربوط به انسداد است، انسداد دو شرط مهم دارد. یکی اینکه در اصل تکلیف شکی نباشد درحالیکه ابتدای وقت شما نمیدانید تکلیف دارید یا نه. یکی از مقدمات مهم انسداد این است که نعلم بوجود التکایف اجمالاً. اما در اینجا در ابتدای ظهر شک دارد که وقت نماز شده است یا نه، لذا شک دارد که وقت نماز بر او واجب است یا نه. لذا انسداد در جایی است که اصل تکلیف بر شما مسلم باشد. درحالیکه در اینجا مسلم نیست. مقدمه دوم انسداد این است که احتیاط ممکن نباشد. اما در اینجا احتیاط ممکن است. پس اصلاً جای انسداد نیست که صاحب جواهر فرمودند بتعذر الیقین.
شاگرد: در اینجا که یقین تعذری ندارد. مثلاً اگر امام معصوم در مسجد نشسته باشد و مکلف در بیرون از مسجد باشد. در همان لحظه نمیگویند که او متعذر از علم است. بلکه او میتواند یک دقیقه راه برود تا به مسجد برسد و از امام بپرسد، به این نمی گویند تعذر یقین که مجوز برای به سراغ ظن رفتن باشد.
برو به 0:14:55
استاد:علی ای حال نسبت به قول مشهور در طول تاریخ چه میگویید؟ مشهور میگوید بر کسی که از تحصیل علم متمکن است، اتباع ظن جایز نیست. اما بر غیر متمکن اتباع، ظن جایز است و صبر کردن بر او واجب نیست. درحالیکه شما میگویید لفظ غیر متمکن در اینجا غلط است. خودتان میگویید لایجب علیه الصبر پس وقتی میتواند صبر کند از تحصیل علم متمکن است.
دیروز عرض کردم که مراد از غیر متمکن ، غیر متمکن از اسباب است. به اسباب حصول علم غیر متمکن است. نه به صرف مضی زمان. در چنین فضایی صاجب جواهر میگویند به تعذر الیقین. یعنی در این فضا تحصیل الیقین بالاسباب متعذر است. اما همینجا به وسیله صبر و مضی زمان از یقین متمکن است. آقای حکیم هم در همین محدوده به رد حرف ایشان میروند. میفرمایند در همین محدودهای که غیر متمکن از علم است بلاصبر و بالاسباب، باید بهخاطر انسداد به ظن رجوع کند. درحالیکه مقدمات انسداد تام نیست. اصلاً نمیداند که نماز بر او واجب است یا نه. وقتی نمیداند انسداد باب علم در حجیت ظن مطلق نمیتواند تأثیر داشته باشد. بر فرض هم اگر احتیاط ممکن باشد انسداد نمیتواند در حجیت مطلق ظن تأثیری داشته باشد.
این رد ایشان بر تعذر بود.
شاگرد: اگر به مقصود مشهور کاری نداشته باشیم از نظر فنی کلام ایشان صحیح است. زیرا صرف الوجود صلات بین الحدین بر ما واجب است. لذا نسبت به تمکن از صلات در بین الحدین باید بحث کنیم. لذا چون صلات بین الحدین بر من واجب است وقتی میدانیم که دو ساعت دیگر متمکن هستیم، لذا هیچ تعذری ندارد.
استاد: در طول تاریخ فقه تنها ابن جنید است که میگوید محبوس و اعمی نمی توانند به ظن عمل کنند بلکه یجب علیهم الصبر. در فضای فتوا خلاف مشهور بیان کرده که اعتماد به ظن جایز نیست.
مرحوم سید هم با همه اینها طبق مشهور فلایبعد گفته اند. اما طبق آنچه که شما میگویید هم دغدغه داشتهاند. لذا بعد از لایبعد میگویند لکن الاحوط التاخیر بل لایترک هذا الاحتیاط.
علی ای حال مرحوم حکیم از همان ابتدا که شروع میکنند همه اینها را رد میکنند. تا میرسند به بحث دیروز ما.
میفرمایند:
بموثق ابن بكير: «ربما صليت الظهر في يوم غيم فانجلت فوجدتني صليت حين زوال النهار. فقال (ع): لا تُعِد و لا تَعُد» الذي هو على خلاف المطلوب أدل، فإن النهي عن العود و إن كان يدل على أن ابن بكير كان قد عمل بالظن يدل على عدم جواز ذلك منه لا جوازه و أما نفي الإعادة فهو لوقوعها في الوقت. نعم يدل على الاكتفاء بالموافقة الظنية مع المطابقة للواقع و إن أمكنت الموافقة الجزمية[4].
«بموثق ابن بكير: ربما صليت الظهر في يوم غيم فانجلت فوجدتني صليت حين زوال النهار»؛ در نسخه حین زال النهار بود. «فقال (ع): لا تُعِد و لا تَعُد الذي هو على خلاف المطلوب أدل»؛ حضرت فرمودند این کارها را نکن اگر جایز بود که اینگونه نمیگفتند. «فإن النهي عن العود و إن كان يدل على أن ابن بكير كان قد عمل بالظن»؛ در اینجا مسامحتا ابن بکیر میگویند زیرا در اصل عبد الله بن بکیر از پدرش نقل میشود. چون حاج آقا موثقه ابن بکیر میگویند ذهن سراغ این میرود که خود ابن بکیر مراد است. عبدالله ابن بکیر پسر بکیر بن اعین است. زراره عموی عبد الله است. بکیر بن اعین ابن سُنسُن. جد آنها ظاهراً سنسن است. زراره و بکیر پنج برادر بودند و عبد الله بن بکیرهم پنج برادر هستند. همه اینها از اجلاء هستند. عراقی هایی هستند که به مدینه می رفتند و علاقهای که معصومین به اینها داشتند خیلی واضح است. منظور اینکه ایشان فرمودند ابن بکیر وگرنه روایت برای پدر او که بکیر بن اعین است میباشد.«يدل على عدم جواز ذلك منه لا جوازه».
برو به 0:20:00
«و أما نفي الإعادة فهو لوقوعها في الوقت»؛ دلیل اینکه حضرت فرمودند اعاده نکن این است که در وقت واقع شده است. «نعم»؛ در روایت نگفته که در وقت واقع شده است. «يدل على الاكتفاء بالموافقة الظنية مع المطابقة للواقع و إن أمكنت الموافقة الجزمية».
میبینید فضایی که ایشان ترسیم کرده اند حال توجیه و تبیینی که مرحوم شیخ در تهذیب کردند، نیست.
بنابراین کسی که در روز ابری نماز خوانده است و « فانجلت فوجدتني صليت حين زوال النهار»، حین زوال النهار به این معنا است که کل نماز او بعد از زوال واقع شده است یا نمیداند که چه زمانی واقع شده است. قاعده چه چیزی را اقتضاء میکند؟ کسی که در روز ابری نماز خواند و وقتی انجلاء پیدا کرد، میگوید که در وقت زوال نماز خواندم، و برای او واضح نیست و نمیگوید که نماز من تماماً بعد از زوال بود یا قبل از زوال بود. انکشاف شده که حین الزوال بوده است اما اینکه به چه صورت بوده را نمیداند.
مرحوم سید همین را بهصورت یک فرض میگویند که دیروز هم مطرح شد. از نظر بحثی نکته ی خوبی دارد. من عبارت سید را بخوانم.
سید در آخر مسأله اول میفرمایند:
و إذا صلى مع عدم اليقين بدخوله، و لا شهادة العدلين، أو أذان العدل بطلت، إلا إذا تبين بعد ذلك كونها بتمامها في الوقت مع فرض حصول قصد القربة منه[5].
شروع مسأله اول اینگونه بود که حتماً باید علم به دخول وقت داشته باشیم. « یجب العلم بدخوله حین الشروع فیها و لایکفی الظن». در ادامه میفرمایند:
«و إذا صلى مع عدم اليقين بدخوله»؛ اگر به دخول وقت علم نداشت و نماز بخواند، آیا این نماز صحیح است یا نه؟ «و لا شهادة العدلين، أو أذان العدل بطلت»؛ نماز او باطل است. «إلا إذا تبين بعد ذلك كونها بتمامها في الوقت» مگر اینکه روشن شود که نماز او در وقت بوده است. اما اگر روشن نشد نماز او باطل است.
فرض بعدی را در مسأله بعدی مطرح میکند.
(مسألة 2): إذا كان غافلا عن وجوب تحصيل اليقين أو ما بحكمه فصلى ثمَّ تبين وقوعها في الوقت بتمامها صحت كما أنه لو تبين وقوعها قبل الوقت بتمامها بطلت. و كذا لو لم تتبين الحال. و أما لو تبين دخول الوقت في أثنائها ففي الصحة إشكال، فلا يترك الاحتياط بالإعادة[6].
«إذا كان غافلا عن وجوب تحصيل اليقين أو ما بحكمه فصلى »؛ بدون اینکه توجه داشته باشد که باید با یقین به دخول وقت نماز بخواند اما با غفلت نماز را شروع میکند. « فصلى ثمَّ تبين وقوعها في الوقت بتمامها صحت»؛ میبیند که تمام نماز در وقت واقع شده است. دراینصورت نماز او صحیح است اما چرا نماز او صحیح است؟
شاگرد: زیرا قصد قربت متمشی شده و نماز هم در وقت واقع شده است.
استاد: علم که نداشته.
شاگرد: علم موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد.
استاد: از کجا؟ یکی از روایات باب ،روایت علی بن جعفر بود. «في الرجل يسمع الأذان فيصلي الفجر و لا يدري طلع أم لا غير أنه يظن لمكان الأذان أنه قد طلع. قال (ع): لا يجزؤه حتى يعلم أنه قد طلع»[7]. این علم، طریقی است یا وصفی است؟
شاگرد: وصفی.
استاد: تمام شد. پس دخول وقت شرط واقعی محض نیست. بلکه دخول وقت همراه علم مصلی به دخول، مستلزم صحت است.
شاگرد: به خاطر خصوصیت نماز صبح نیست که تا آخر وقت هم نمی فهمد وقت داخل بوده یا نبوده؟
استاد: فرمود «لایجزئه حتی یعلم» قبل از نماز. ظاهر عبارت این است و قید دیگری هم ندارد.
برو به 0:25:00
شاگرد٢: اصل اینکه در وقت خوانده هم اشاره شده است؟
استاد: آقای حکیم در مسأله قبلی میفرمایند جمعاً.
شاگرد: در این روایت اصل توجه به اهمیت به وقت آمده اما مسأله ما در جایی است که به اصل وقت هم التفاتی ندارد. لذا ظن و علم برای او مطرح نیست و تنها جایی است که به اصل وقت التفاتی ندارد.
استاد: دو مسأله پشت هم را برای همین خواندم. در مسأله اول فرمودند که «یجب العلم بدخول الوقت و لا یکفی الظن و اذا صلی مع عدم الیقین بدخوله و لا شهادت العدلین او اذان العدل بطلت. الا اذا تبین بعد ذلک کونها بتمامها فی الوقت». اگر تبین نشد هم باطل است. حال اگر در وقت تبین پیدا کرد، آیا توجه دارد یا ندارد؟ دیگر فرض این نیست که غافل باشد، پس چرا میگویبد «بطلت الا اذا تبینت»؟ بلکه حتی اذا تبینت بتمامها وقع فی الوقت هم باز باطل است. زیرا طبق روایت علی بن جعفر میفرمایند حال که توجه داری لایجزئه حتی یعلم. چه کار کنیم؟
آقای حکیم ذیل مسأله اول که توضیح میدهند میفرمایند ظاهراً باطل است. نه اینکه واقعاً هم باطل باشد. ما باید مطمئن شویم که در وقت بوده است. اما اگر تنها برای ما معلوم نشد ولی در واقع در وقت بوده، صحیح است. ولی ظاهراً حکم به بطلان آن میکنیم. ایشان عبارتی دارند که خیلی زیبا و پر بار است.
يعني: ظاهراً، لقاعدة الاشتغال، أو استصحاب عدم دخول الوقت. و هو المراد من النصوص المتقدمة المتضمنة لاعتبار العلم، جمعاً بينها و بين ما دل على كون شرط الصلاة واقعاً هو الوقت لا غير[8].
یعنی زوال شرط نماز است نه اینکه زوال مع العلم به شرط باشد. یعنی ایشان میگویند اگر این جمع نبود، ظاهر ادله این بود.
شاگرد: اگر جمعی هم نبود همین گونه میگفتیم. در شروط واقعی میگوییم باید بدانی اگر ندانی مشکل است.
استاد: اگر میخواهید آن را از موضوعیت در بیاورید، همین حرفی است که میخواهم بگویم. یعنی مقصود امام از اینکه فرمودند «حتی یعلم»این نبود که شرط صلات را دستکاری کنند و بگویند شرط نماز زوال به همراه علم مصلی است. این مقصود امام نیست. بلکه علمی که در لسان دلیل بیاید، علم موضوعی طریقی است. مرحوم شیخ تقسیم کردند که علم یا موضوعی است یا طریقی. موضوعی هم یا موضوعی وصفی است یا موضوعی طریقی است. موضوعی طریقی به همین معنا است. یعنی ولو در لسان دلیل آمده است اما معلوم است که طریقیت دارد.
اگر اینگونه شد پس آنچه ثبوتا شرط نماز است، دخول وقت است. پس اینکه در روایت میگویند که باید بدانید به این دلیل است که امتثال را به او یاد میدهند. چه مانعی دارد که مکلف تکلیفا لج کند و بگوید با اینکه تکلیف شرعی من این است که کسب علم کنم اما صرفاً به رجاء حصول شرط واقعی که وقت است، نماز میخوانم. دراینصورت میگویند که او عصیان میکند اما میگوید که از این حیث میخواهم خلاف تکلیف کنم. اما چرا نماز باطل باشد. چرا باطل باشد؟ من نمازی را امتثال میکنم که شرط آن دخول وقت است. نه دخول وقت به همراه علم من به آن.
اگر دخول وقت به همراه علم من بهآن بود، نمیتوانستم قصد امتثال کنم. تا وقتی علم نیامده است که برای تو نماز نیست. لذا باید علم بیاید تا وقت معلوم برای تو حاصل شده باشد. اما فرض کردیم که علم کاره ای نیست. لذا رجا در اینجا میآید. میگوید من ممتثل هستم. قصد قربت یعنی امثتال امری که شرط آن نفس دخول وقت است. به رجا آن امر، قصد میکنم و نماز میخوانم.
اگر بگویند که خلاف عمل دیگری را انجام میدهی، میگوییم بله ولی آن حرام است و چوب آن را هم میخورد اما چرا نماز باطل باشد؟
برو به 0:30:45
شاگرد: عرض من این بود که کلاً طریقی است.نماز باطل نمی شود، نه اینکه موضوعی طریقی باشد.
استاد: فرمودند بطلت.
شاگرد: در انتهای مسأله اول فرمودند که اگر بعداً روشن شود که در وقت بوده که مشکلی ندارد.
استاد: نه، مسأله دوم را تمام نکردم. میفرمایند:
(مسألة 2): إذا كان غافلا عن وجوب تحصيل اليقين أو ما بحكمه فصلى ثمَّ تبين وقوعها في الوقت بتمامها صحت كما أنه لو تبين وقوعها قبل الوقت بتمامها بطلت. و كذا لو لم تتبين الحال؛ اگر حال متبین نشد، آیا صحیح یا باطل است؟
شاگرد: در اینجا همان بطلان ظاهری پیش میآید.
استاد: فرض گرفتیم که نماز را با قصد قربت خوانده و بعد از فراغ نمیداند و لم تتبین الحال. چرا قاعده فراغ در اینجا نیاید؟ قاعده فراغ میگوید اگر کاری کردی ولی علم نداری که صحیح است اما ثبوتا احتمال صحت میدهی، آن کار صحیح است. میخواهیم حیثیات را جدا کنیم. چه اشکالی دارد کسی عصیان کند و امری را که واجب بود را اتیان نکرده اما بااینحال قطع نداریم که نماز او باطل است. قاعده فراغ نسبت به نمازی که انجام شده و قطع نداریم که باطل باشد، میگوید که مسلم نیست که باید اعاده کنی.
شاگرد: یکی از مستثنیات لاتعاد، وقت است.
استاد: باید احراز کند که لاتعاد الصلات الا بالوقت. یعنی بالوقت التی فات. اما در اینجا نمیدانیم که فات. قاعده فراغ بر لاتعاد حاکم میشود. لاتعاد میگوید باید نمازی که وقتش فوت شده را اعاده کنیم. قاعده فراغ میگوید چون نمیدانیم فوت شده یانه، نمازت درست است. از حیث استدلال کلاسیک کجا اشکال دارد؟
شاگرد: قاعده فراغ جایی را که قبل از فعل هم علم داشته باشیم را هم میگیرد؟ یعنی باید از قبل روشن کنیم تا بعداً نوبت به قاعده فراغ برسد. با اینکه نمیدانم الآن وقت نماز شده است آیا میتوانم نماز بخوانم و نماز صحیح است؟
استاد: فرض گرفتیم که رجا بود و قصد قربت. اینگونه جلو رفتم که شرایط صحت نماز را تکمیل کنم. شرط واقعی، دخول وقت واقعی است. رجا به امتثال هم که برای او مصحح قصد قربت شد. حالا هم که نماز تمام شده، قاعده فارغ میگوید که قطع نداری. زیرا لم تتبین الحال. لذا چرا باطل باشد؟
شاگرد: در رجا می گفتند که باید یک دلیل ولو غیر معتبر داشته باشید.
استاد: دلیل برای شبهات حکمیه است نه شبهات موضوعیه. برای دخول وقت که دلیل نمیخواهد. بلکه رجا کافی است. رجا قصد امتثال در موضوعات خیلی سهل المئونه است. در طواف در نماز و خیلی از جاها. وقتی میگویند به قصد رجا انجام بده به این معنا است که بهعنوان موضوع فی علم الله انجام بده. اما نسبت به شبهات حکمیه حرف شما درست است.
شاگرد: در مجعول شک دارم که اصلاً در اینجا چنین حکم فعلیای هست که آن را رجاءا انجام بدهم یا نه.
استاد: قطعاً هست. اگر زوال شده باشد قطعاً هست. علم من که جزء موضوع نبود. زوال واقعاً شرط آن هست و احتمال هم میدهم باشد، چرا نتوانم قصد رجا بکنم؟! احتمال موضوع، مصحح رجا میباشد.
برو به 0:35:00
علم به موضوع قطع به وظیفه است و دیگر رجا معنا ندارد. احتمال موضوع، مصحح رجا است. اینها را روی حساب کنار هم گذاشتن ضوابط کلاس عرض میکنم. نکتهای که میخواستم عرض کنم و ایشان هم تذکر دادند، کلمه جمعاً بود. همه این توضیحات را عرض کردم که «جمعاً» ایشان را جا بیاندازم. ما باشیم این روایت، فضایی میشود که علم، موضوعی باشد. اما چون در فضای جمع میرویم اینگونه نیست. لذا علمی است که کاری با آن شرط واقعی ندارد.
شاگرد: چرا فرمودند باید کل رکعات باید در وقت باشد؟ یعنی اگر یک رکعت آن در وقت باشد هم کافی نیست؟ آیا نمازش طبق قاعده من ادرک درست نیست؟
استاد: درست نیست. بعداً میگویند. در مسأله سوم میفرمایند:
(مسألة 3): إذا تيقن دخول الوقت فصلى أو عمل بالظن المعتبر كشهادة العدلين و أذان العدل العارف، فان تبين وقوع الصلاة بتمامها قبل الوقت بطلت و وجب الإعادة و إن تبين دخول الوقت في أثنائها و لو قبل السلام صحت و أما إذا عمل بالظن غير المعتبر فلا تصح و إن دخل الوقت في أثنائها. و كذا إذا كان غافلا على الأحوط. و لا فرق في الصحة في الصورة الأولى بين أن يتبين دخول الوقت في الأثناء بعد الفراغ أو في الأثناء، لكن بشرط أن يكون الوقت داخلا حين التبين[9]
«إذا تيقن دخول الوقت فصلى أو عمل بالظن المعتبر كشهادة العدلين و أذان العدل العارف، فان تبين وقوع الصلاة بتمامها قبل الوقت بطلت و وجب الإعادة. و إن تبين دخول الوقت في أثنائها و لو قبل السلام صحت»؛ همان روایت اسماعیل. «. و أما إذا عمل بالظن غير المعتبر»؛ یعنی قطع حاصل نشدو ظن معتبر هم حاصل نشد. به ظن غیر معتبر در نماز داخل شد و بعداً هم مطمئن شد که بخشی از نمازش در وقت بوده، «فلا تصح و إن دخل الوقت في أثنائها. و كذا إذا كان غافلا على الأحوط»؛ غافل هم که شد در اثناء بودن فایدهای ندارد. یعنی مشمول روایت نیست زیرا روایت میگوید که «انت تری» درحالیکه او غافل بوده است.
«و لا فرق في الصحة في الصورة الأولى بين أن يتبين دخول الوقت في الأثناء بعد الفراغ أو في الأثناء، لكن بشرط أن يكون الوقت داخلا حين التبين»؛ اگر در رکعت دوم نماز ببینید که هنوز وقت داخل نیست- یعنی در رکعت سوم وقت داخل میشود- این نماز باطل است. یعنی تجد نفسک مصلیا صلاه الظهر قبل الوقت. اما اگر وقتی که زوال شد فهمید- در رکعت سوم فهمید- نمازش صحیح است. اما نکته این است که باید یا یقین داشته باشد یا ظن معتبر. لذا صرف اینکه بخشی از نماز قبل از زوال واقع شود، نزد مشهور و صاحب عروه کافی نیست.
شاگرد: مشهور به علم فی الجمله موضوعیت میدهد. زیرا اگر تنها وقت شرط باشد، حتی اگر یک رکعت هم داخل وقت واقع شود هم کافی است.
استاد: دلیل خاص وقت را توسعه میدهد. اصل این است که کل نماز در وقت واقع شود. لذا مثل سید مرتضی و متابعین ایشان که به روایت اسماعیل عمل نکردهاند گفته اند که حتی اگر تکبیر اول نماز او قبل از وقت بوده باشد –ولو یقین داشته باشد- و بعد بفهمد، باطل است. آنها اصلاً به این روایت عمل نکردهاند و اینگونه میگویند. با اینکه یقین داشته است اما اگر بعداً بفهمد که تکبیر او قبل از وقت بوده است، باطل است.
شاگرد: یعنی این ها من ادرک را تخصیص می زنند؟
استاد: من ادرک برای آخر وقت بود، گفته اند من ادرک درجاییکه یک رکعت از نماز را قبل از آن بخواند، جاری نمیشود.زیرا روایتی که این قاعده را میگوید قید نزده است. و من ادرک نمیتواند برای آن قیدی باشد. جلوتر از آن بحث شد.
برو به 0:40:04
لذا سید تأکید میکنند که ولو به سلام. یعنی لازم نیست که در ابتدای وقت حتماً یک رکعت از نماز در وقت واقع شود.
شاگرد: شروع نماز باید در وقت واقع شده باشد.
استاد: طبق اصل یقین. اما طبق روایت اسماعیل حتی اگر یک سلام هم در وقت واقع شود، کافی است. اما طبق نظر سید و مشهور «انت تری» در روایت اسماعیل را قید زدهاند که یا باید یقین یا ظن معتبر داشته باشی. به صرف ظن غیر معتبر «تری» صدق نمیکند.
چند اشکال دیگر در مانحن فیه دارند. عبارات حاج آقا را که بخوانیم اشکالات ایشان را هم مطرح میکنم.
بنابراین ایشان نسبت به روایت دیروز که صاحب جواهر برای مانحن فیه آوردند، میفرمایند: «انه علی خلاف المطلوب ادل». یعنی روایت بکیر می گیود که نباید اقدام کند و باید صبر کند. «لاتُعد» کردی اما معلوم شد که در وقت بوده است اما «ولا تَعد» یعنی باید صبر کنی ولو غیر متمکن بودی و غیم بود. این فرمایش ایشان بود.
ببینید ذهنیتی که مرحوم شیخ در تهذیب داشتند از چه زمانی برگشته است. اولین عبارتی که من دیدم ذهنیت شیخ را عوض کرده است وافی بود. بعد از او هم صاحب وسائل بود. ایشان حرف شیخ را آورده بودند و یک احتمال هم در کنار آن گذاشته بودند. وافی اندکی قبل از وسائل میباشد- البته معاصر بودند ولی قبل تر از وسائل بودند- و بر وسائل حالت سبقت دارند. ایشان دو احتمال را مطرح کردند و بعد از ایشان فضای روایت برگشته است. ببینید قبل از آنها کسی هست که با جمع شیخ معیت نکند. خیال میکنیم جمع شیخ از سایر جمع ها اولی باشد.
شاگرد: اصل اولیه در عناوین موضوعیت است مگر عناوینی که در طریقیت ظهور داشته باشند. مانند علم و تبین.
استاد: بله، در عناوینی که تبع چیز دیگری هستند یا عناوینی که مضاف الیه آنها عناوین دیگری هستند مثل تبین فجر، علم به وقت. قاعده خوبی است البته با ضمیمههای دیگری که شاید بیانات دیگری هم باشد.
والحمد لله الرب العالمین
کلید: حجیت ظن، ظن به دخول وقت، روایت ابن بکیر، موضوعیت علم به دخول وقت، قطع موضوعی، قطع طریقی، قاعده من ادرک، شیخ طوسی، صاحب جواهر، شیخ انصاری، قاعده فراغ، قاعده لاتعاد
[1] الوافي، ج7، ص: 24۵
[2]. عن ذريح المحاربي عن أبي عبد الله ع قال: سأل أبا عبد الله أناس و أنا حاضر إلى أن قال فقال بعض القوم إنا نصلي الأولى إذا كانت على قدمين و العصر على أربعة أقدام فقال أبو عبد الله ع النصف من ذلك أحب إلي. وسائل ج4 ص146 حدیث22
[3] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 157
[4] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 158
[5] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 154
[6] همان
[7] . وسائل ج4 ص280 ح4.
[8] همان
[9] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 15۵
دیدگاهتان را بنویسید