مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 89
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه٨٩ : ١٣٩۶/٠١/٢٠
و يمكن أن يقال: إنّ الطريق الجامع بين الروايات في أنفسها، و بينها و بين الفتاوىٰ، أنّ الظنّ الاطمئناني هو الداخل في روايات الجواز، و المتيقّن من إطلاقاتها، و هو الموافق للسيرة المستمرّة و تقييدها في ذلك بعدم التمكّن من العلم الوجداني مخالف للسيرة و لا ملزم إليه. و أمّا مطلق الظنّ فمقتضىٰ نقل الإجماع كما ذكره في «الرياض» و الجواهر، هو التقييد المذكور.
كما أنّ جواز العمل بالظنّ مع عدم التمكّن من تحصيل العلم و لا ما هو بمنزلته من الظنّ الاطمئناني، هو المستفاد من الروايات المتأيّدة بالسيرة أيضاً علىٰ عدم انتظار المحبوس و الأعمىٰ إلى زمان اليقين و اكتفائهما بالظنون العقلائيّة، و كذا من كان بمنزلته في عدم التمكّن المذكور[1].
در صفحه ١۵۵ بودیم. ایشان در ادامه مختارشان جمع جدیدی کردند که به نحوی تقیید و عدولی از اطلاق قبل بود. قبلاً فرمودند متمکن از علم مطلقاً میتواند به ظن رجوع کند. تحصیل علم بر او واجب نیست. یا واجب نیست صبر کند تا برای او علم حاصل شود. اما در «یمکن ان یقال» میفرمایند: متمکن از علم دو جور است. یکی اینکه متمکن از علمی است که برای او ظن اطمینانی حاصل شود. این متمکن لازم نیست بهدنبال علم برود و لازم نیست که صبر کند. زیرا ظن اطمینانی برای او خوب است . نوع دوم متمکن از علم، ظن اطمینانی ندارد اما مطلق ظن را دارد. این شخص نمیتواند با فرض وجود تمکن از علم به ظن غیر اطمینانی عمل کند.
کسی هم که متمکن از علم نیست به ظن اطمینانی نیاز ندارد. بلکه مطلق ظن نسبت به دخول وقت برای او کافی است.
«كما أنّ جواز العمل بالظنّ مع عدم التمكّن من تحصيل العلم و لا ما هو بمنزلته من الظنّ الاطمئناني، هو المستفاد من الروايات»؛ وقتی از علم متمکن نباشد مطلق ظن برای او حجت است. بدون قید به ظن اطمینانی یا غیر اطمینانی.
«المتأيّدة بالسيرة أيضاً علىٰ عدم انتظار المحبوس و الأعمىٰ إلى زمان اليقين»؛ اینها دیگر لازم نیست صبر کنند تا یقین به دخول نماز پیدا کنند. بلکه ظنی که پیدا کرد برای آنها کافی است.
«و اكتفائهما بالظنون العقلائيّة»؛ ظنون اوهام نه، ظنون عقلائی که واقعا ظن است اما اطمینانی هم نیست. ظنون عقلائیه بهمعنای اطمینان نیست. به این معنا است که مبادی آن مشخص است و سفهی نیست. « كذا من كان بمنزلته في عدم التمكّن المذكور»؛ برای کسی که بهمنزلۀ شخص ظان است و از تحصیل علم ممکن نیست، مطلق ظن کافی است.
«و دخول» روی حساب عبارت احتمالی که به ذهنم میآید این است که این عبارت نباید سر سطر برود. عطف به «من کان بمنزله» میباشد.
«و دخول هذا الصنف» هذا الصنف به من کان بمنزلته یا به بمنزلته و غیر متمکن از تحصیل علم میخورد. دخول در عبارت بعدی خبر ندارد. وقتی خبر ندارد از نظر مطلب میتواند به «من کان بمنزلته» بخورد یا به « هو المستفاد» بخورد.
برو به 0:05:00
در دفتر خطیای که ایشان دارند در صفحه ١٠٧ خودشان عبارت را سر سطر بردهاند. در اینجا برای دخول ظاهراً خبری نیست. گاهی اینطور بوده که وقتی در ادامه جایی برای کلمه نباشد، آن را سر سطر میبردند. ظاهر آن سر سطر رفتن است اما اینکه از نظر معنا نیز سر سطر رفته است باید اطمینان بیشتری حاصل شود.
در مقصود ایشان ما هیچ شکی نداریم اما از حیث تجزیه و ترکیب عبارت، کلمه دخول ظاهراً خبر ندارد. لذا یا باید عبارت را به پاراگراف قبلی ببریم و آن را به «هو المستفاد» عطف کنیم که جامع بین همه اقسام باشد. یا عطف به «من کان بمنزلته» باشد که فقط برای آن باشد. یا اینکه خبر مقدری در عبارت محذوف باشد که بعداً عرض میکنم.
تا اینجا در پاورقی ها روایت علی بن جعفر بحث شد. قبلاً از روایات جواز هم صحبت شد. این روایاتی که مرحوم حاج آقای تهرانی آدرس دادهاند به این شکل است. وسائل ابواب المواقیت باب چهاردهم و یکی هم ابواب اذان و اقامه است.
عبارت ابواب مواقیت این است:
برو به 0:10:00
عن أبي عبد الله الفراء عن أبي عبد الله ع قال: قال له رجل من أصحابنا ربما اشتبه الوقت علينا في يوم الغيم فقال تعرف هذه الطيور التي تكون عندكم بالعراق يقال لها الديكة فقلت نعم قال إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت فقد زالت الشمس أو قال فصله.[2]
دلالت این روایت روشن است که در مورد ظن است.
«عن الحسين بن المختار قال: قلت للصادق ع إني مؤذن فإذا كان يوم غيم لم أعرف الوقت فقال إذا صاح الديك ثلاثة أصوات ولاء فقد زالت الشمس و دخل وقت الصلاة[3]». این از روایاتی است که دال بر این است که در فرض عدم تمکن می توان به ظن اتکاء کرد. تعبیر حاج آقا این بود: مع عدم التمکن من تحصیل العلم و لا ما هو منزلته –مثل بینه و شهادت عدلین- و محبوس و اعمی و ما بمنزله محبوس و اعمی. مثل کسی که در ابر گرفتار است.
«عن الحسين بن زيد عن الصادق جعفر بن محمد عن آبائه ع في حديث المناهي قال: نهى رسول الله ص عن سب الديك و قال إنه يوقظ للصلاة.[4]». اگر نمیتوانستیم به آن اعتماد کنیم، دیگر یوقظ للصلاه معنا نداشت. ایقاظی است که از آن اتکاء به آن استشعار میشود.
شاگرد: خروس های الآن که در غیر وقت هم میخوانند.
استاد: بله، ممکن است بهخاطر روشن و خاموش شدن چراغها خواب آنها بهم بریزد. انسانها ارتباط آنها با فطرتشان را بهم میزنند. حتی برای تخم گذاری هم این بلا را سر اینها میآورند. چراغ را کاملاً خاموش میکنند و بعد روشن میکنند. آنها خیال میکنند که یک شبانهروز شده است و لذا یک تخم میگذارند.
قضیهای برای شیر و گربه هست. هردو گربه سان هستند. شیر به او گفت غذای تو در شهر بهتر از غذای ما است اما هیکل تو کوچک تر از ما است. گربه به او گفته بود بیا ببین من گرفتار چه کسانی هستم که اینطور کوچک هستم.
منظور اینکه گاهی اینطور میشود و الا فطرت طبیعی آنها به این شکل نیست. حتی خروس هایی هستند که دقیقاً ثلث لیل را میخواند. «تعلموا من الديك خمس خصال محافظته على أوقات الصلوات[5]»
«عن أبي عبد الله ع قال: قال له رجل من أصحابنا ربما اشتبه الوقت علينا في يوم الغيم فقال تعرف هذه الطيور التي تكون عندكم بالعراق يقال لها الديكة فقلت نعم قال إذا ارتفعت أصواتها و تجاوبت فقد زالت الشمس أو قال فصله[6]»؛ دلالت فصله بر مانحن فیه خیلی خوب است.
به ابواب الاذان و الاقامه باب سوم هم آدرس دادهاند.
«عن ذريح المحاربي قال: قال لي أبو عبد الله ع صل الجمعة بأذان هؤلاء فإنهم أشد شيء مواظبة على الوقت[7]»
«عن عيسى بن عبد الله الهاشمي عن أبيه عن جده عن علي ع قال: المؤذن مؤتمن و الإمام ضامن[8]».
«عن محمد بن خالد القسري قال: قلت لأبي عبد الله ع أخاف أن نصلي يوم الجمعة- قبل أن تزول الشمس فقال إنما ذلك على المؤذنين[9]».
«علي بن جعفر عن أخيه قال: سألته عن رجل صلى الفجر في يوم غيم أو في بيت و أذن المؤذن و قعد و أطال الجلوس حتى شك فلم يدر هل طلع الفجر أم لا فظن أن المؤذن لا يؤذن حتى يطلع الفجر قال أجزأه أذانهم[10]».
دقیقه 15:15
«محمد بن علي بن الحسين قال: قال أبو جعفر الباقر ع في حديث المؤذن له من كل من يصلي بصوته حسنة[11]»؛ حجیت آن را از این عبارت نمی فهمیم؟! ممکن است خدشه کنیم که منظور موذنی است که روی وظیفه شرعی خود عمل کند و با اطمینان اذان بگوید و لذا از باب اطمینان به اذان او نماز میخوانند. نه اینکه صرف این عبارت برای مستمع مجوز دخول باشد. این خدشه ها ممکن است اما با ضمیمه روایات دیگر و با ظاهر همین روایت –من یصلی بصوته- این خدشه وارد نیست. زیرا ظاهر آن همان اتکاء است. نه اینکه بگوییم برای او اطمینان آمده و صوت او بهانه بوده است. ظاهرش این نیست. بلکه اعلانِ او کار دارد. دیگران هم فرموده بودند که اساس و شرعیت اذان اعلان این است که به آن اتکاء شود. و الا اگر بگویند کسی حق ندارد به اذان اعلان اتکاء کند، مستلزم لغویت است.
«و قال الصادق ع في المؤذنين إنهم الأمناء».
«قال سمعت رسول الله ص يقول المؤذنون أمناء المؤمنين على صلاتهم و صومهم و لحومهم و دمائهم لا يسألون الله عز و جل شيئا إلا أعطاهم و لا يشفعون في شيء إلا شفعوا». روایاتی که برای فضیلت موذن آمده بهتآور است.به نظرم صاحب جواهر هم در جایی فرمودند که عجیب است مضمون روایات فضیلت موذنین کم نظیر است.
البته در موذن یک نحو خبرویتی باید باشد.
«عن سعيد الأعرج قال: دخلت على أبي عبد الله و هو مغضب و عنده جماعة من أصحابنا و هو يقول تصلون قبل أن تزول الشمس قال و هم سكوت قال فقلت أصلحك الله ما نصلي حتى يؤذن مؤذن مكة قال فلا بأس أما إنه إذا أذن فقد زالت الشمس الحديث».
حضرت به آنها فرمودند قبل از اینکه زوال شود با مسامحه نماز میخوانید؟ میگوید همین که وارد شدم گفتم ما با موذن مکه نماز میخوانیم. حضرت فرمودند صحیح است. اتکاء به چیزی است که صحیح است.
این آدرسی که آمده فضایی است که حاج آقا فرمودند. «هو المستفاد من الروايات المتأيّدة بالسيرة أيضاً علىٰ عدم انتظار المحبوس و الأعمىٰ إلى زمان اليقين و اكتفائهما بالظنون العقلائيّة، و كذا من كان بمنزلته في عدم التمكّن المذكور».
شاگرد: این روایات که اطلاق دارد و شامل متمکن هم هست.
استاد: بله این سؤال در ذهن من هم هست. آن را توضیح میدهم. این تفصیلی که ایشان فرمودند در روایات باب نیست. البته ایشان در فضایی رفتند که اطمینان را بهعنوان تفصیل آوردند. اما آن سؤال نهایی میماند و باید آن را بررسی کنیم.
علی ای حال میفرمایند که ظن برای غیر متمکن حجیت دارد. دیروز هم بیان کردم که آیه میفرماید «ان الظن لایغنی من الحق شیئا». شما این آیه را به عرف عام یا حتی در فضای کلاس فقه عرضه کنید، آیا لسان این آیه تعبد است یا استدلال به مقبول نزد مخاطب است؟ «ان یتبعون الا الظن و ان الظن لایغنی من الحق شیئا» یعنی چون گوینده کتاب خدوند هستم میگویم لایغنی؟ یا چیزی است که ارتکازا خودتان میفهمید که لایغنی است؟ تعریض به این است که لایغنی. اگر اینطور باشد لسان لایغنی آبی از تخصیص میشود. یعنی خودتان میفهمید که لایغنی من الحق شیئا اما چون من شارع هستم در جایی میگویم یغنی.
برو به 0:20:00
این نمیشود. مثل این است که میگوییم کلیات عقلیه تخصیص بردار نیست. لذا در «ان الظن لایغنی» نمیتوانیم بگوییم که در یک جا تعبدا یغنی است.و حال اینکه همه اینها تخصیص قاعده کلی است.
بنابر این مبنا که تعلیل «ان الظن» مبتنی بر متفاهم ارتکاز عرف عام باشد، چون ارتکازی است اباء از تخصیص دارد و چون اباء از تخصیص دارد، استظهار دیروز تقویت میشود. به این معنا که لایغنی بهمعنای اوهام و خیالات است. آن هایی که نزد شارع صد در صد باطل است. نه اینکه ظن به این معنا باشد که شاید درست باشد و بعداً استثناء زده شود.
علی ای حال کسی شکی ندارد که اصالت حرمت عمل به ظن -که علماء آن را قاعده اولیه قرار دادهاند- تخصیص خورده است یا قواعد ثانویه در کنار آن میباشد. ولی آیا با استظهار تعلیل ارتکازی سازگار است؟ به نظر میرسد که با اباء از تخصیص انسب باشد. لسان آن آبی از تخصیص است. پس معلوم میشود «ان الظن» به مانحن فیه مربوط نیست. چون حجیت این ظنون در این فضا قطعی است. احدی در شیعه و سنی در حجیت این ظنون شکی ندارند. وقتی شکی ندارند پس شارع فرموده است که یغنی. یعنی اینکه فایده دارد متعبد باش. و حال آنکه لسان آیه میگوید هیچ فایدهای ندارد. آنکه فایده ندارد بهمعنای اوهام و اباطیل است. نه آنکه شما را هشتاد در صد به واقع برساند.
این کلمه «دخول» فعلاً باشد. یا باید پاراگراف آن متصل باشد و یا باید برای آن خبری پیدا کنیم. در هر صورت عبارت واضح است.
«و دخول هذا الصنف»؛غیر متمکن از تحصیل علم. «في روايات الجواز» جواز الاکتفاء به مطلق ظن. ایشان نسبت به ظن اطمینانی فرمودند حتی متمکن هم میتواند به آن اعتماد کند. «التي منها»؛ برخی از آنها را ذکر میکند. «روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذنين حتى المخالفين منهم»؛ با اینکه مخالف از حیث عقیده و عدالت بهمعنای خاص عادل نیست اما از حیث مواظبت بر وقت، عدالت بالمعنی الاعم را دارد. یعنی در گفتن اذان موثوق به است. مثل اخبار ولو عدل امامی نباشد.
«و منها رواية أبي الصباح الكناني»؛ این روایت در کتاب الصوم باب پنجاه و یک آمده است. باب عدم وجوب القضا علی من غلب علی ظنه دخول اللیل فافطر، روایت سوم:
عن أبي الصباح الكناني قال: سألت أبا عبد الله ع عن رجل صام ثم ظن أن الشمس قد غابت و في السماء غيم فأفطر ثم إن السحاب انجلى فإذا الشمس لم تغب فقال قد تم صومه و لا يقضيه[12].
در سؤال چیزی جز کلمه ظن نداریم. لذا به آن میتوان اتکاء کرد. اگر با مسامحه کاری روزه را افطار کرده بود، حداقل آن این است که بر او کفاره لازم نباشد. چون تعمدا نبوده و به توهم بوده است. اما علی ای حال باید قضاء کند. اما در اینجا چون ظن دارد امام علیهالسلام میفرماید تمام است. معلوم میشود که این ظن حجیت دارد.
برو به 0:25:00
شاگرد: با اینکه استصحاب بقاء وقت هم بوده است؟
استاد: این ظن حالت ورود یا حکومت بر استحصاب که اصل عملی است دارد. وقتی ظن آمد استصحاب بهخاطر وجود این ظن کنار میرود.
شاگرد: مبدأ ظن چه چیزی بوده ؟
استاد: خوبی سوال این است که مبدائی معین نکرده است. امام هم از او استفسار نکردهاند.
شاگرد: قرائن تخاطب وجود نداشته؟
استاد: ظن قوی وجود دارد که قرائن تخاطبی وجود نداشته است. زیرا با وجود چنین چیزی از مثل ابوالصباح بعید است که نیاورد و صرفاً ظن را بیاورد. در چنین فضایی نیاز بوده که قرائن را بگوید اما نگفته است. قرائنی که در فرمایش امام دخالت داشته است. لذا ظاهر آن این است که در فضای تخاطب هیچ قرینه حالیه وجود نداشته است. تنها سؤالی که از نظر فقه الحدیثی در این روایت وجود دارد این است که کسی که ظن پیدا کرد تکلیفا برای او مانعی ندارد و افطار بر او حرام نیست. اما چرا حضرت فرمودند که قضاء ندارد؟ با اینکه بعداً مشخص شد که این ظن اشتباه بوده است.اجزاء در امر ظاهری مربوط به بحث ما نیست اما در حکم ظاهری اجزاء هست یا نیست؟ اگر در شبهات حکمیه اماره باشد ممکن است تقریر کنیم که مجزی باشد. ولو از بسیاری از مقدسین علماء نقل شده که وقتی فتوایشان عوض می شده نمازشان را قضاء میکردند. با اینکه فتوا بوده و روی حساب حکم ظاهری حجت بوده اما دوباره اعاده میکردند.
علی ای حال اگر حکم ظاهری در شبهات حکمیه باشد و بعداً خطاء او مشخص شود، مانعی ندارد. اما حکم ظاهری شخصی در ظن به موضوع چگونه است؟
الآن ظن دارد که غروب شده است. ظن به موضوع برای شخص مکلف است. ظن به موضوع در امور خارجیه مثل فتوای مجتهد حجیت دارد یا نه؟ ظاهر این روایت با اینکه ظن قوی وجود دارد که قرائنی هم نبوده، حجیت ظن است. زیرا هر متشرعی وقتی این روایت را میشنود، ذهنش توقف میکند و روی آن فکر میکند. کسی که گمان کرده خورشید غروب کرده اما وقتی ابرها کنار میرود متوجه میشود که هنوز غروب نکرده است، امام علیهالسلام میفرماید قضاء ندارد. به این فکر میکند که چطور شد. با اینکه در بین روز غذا خورده، چگونه قضاء ندارد. این تناسب حکم و موضوع شاهدی بر عدم وجود قرینه حالیه است. چون اگر بود مثل ابوالصلاح میگفت. میگفت اینطور بود که حضرت فرمودند که قضاء نکن. اگر قرینه واضحه را بندازد و آن حکم را به متشرعه منتقل کند که ذهن همه متشرعه تکان میخورد. لذا این روایت شاهد خوبی برای اجزاء ظن در موضوعات میباشد.
شاگرد: با توجه به روایت اگر ناظر خارجی به این شخص نگاه کند می بیند که حالت نفسانی وی خیال بوده است. حالا چه یقین باشد چه ظن.
استاد: منظور شما نزدیک شدن به استظهار دیروز است که ظن بهمعنای خیال است. یعنی قطع باطل بوده است و طبق مشی عقلائی به آن نرسیده است بلکه همینطور خیال کرده است.
برو به 0:30:00
شاگرد٢: میخواهند بگویند که اطمینان داشته اما بعد از اینکه کشف خلاف شد، به ظن تعبیر میکنند.
استاد: بله، عرض کردم که شبیه استظهار دیروز است. او یقین داشته که غروب شده است و بعد از اینکه منکشف شد که اشتباه کرده میگوییم خیال کرده است. خیال کرده به این معنا نیست که در آن وقت ظن داشته است. اگر این جور باشد این روایت از بحث ما خارج است. تنها اجزاء قطع باقی میماند که همه میگفتند مجزی نیست.
احتمال دیگری که باقی میماند این است که اصلاً امام نمیگویند که ظن یا قطع او حجت است. اصلاً صحبت در اجزاء و حجیت نیست. بلکه صحبت در این است که خوردن او را تشبیه به خوردن غیر عمدی و سهوی کردهاند. همانطور که کسی سهوا غذا بخورد روزه اش صحیح است –رزق رزقه الله- این هم با آن قطعی که داشته نمی خواسته خلاف عبودیت رفتار کند، به فرمایش شما قاطع بوده یا ظانی بوده که فعلاً برای خودش خلاف عبودیت نمی دیده است. المرء متعبد بظنه، ظنی بوده که روی مبنای ظن، عمل به آن جایز بوده است. یعنی می دیده که الآن شارع وجوب شرعی را از او برداشته است لذا غذا خورده است. بنابراین از این باب میفرمایند که لایقضی. نه اینکه ظن برای او حجیت داشته است.
شاگرد: در این جا میتوان گفت سهو کرده است؟
استاد: سهوی که نیست. او با تعمد خورده است. اما منظور از آن سهو یک نحو عذر در محدوده خاصی است. یعنی در خوردن معذور بوده است.
شاگرد: در هر جای دیگر هم باشد همینطور است.
استاد: بله در عروه هم دارند که اگر دهان کسی را باز کنند و غذا را در دهان او بریزند، روزه اش درست است. اما اگر بگویند اگر نخوری تو را میکشیم، او هم خودش بردارد و با اکراه بخورد، روزه اش باطل است. اگر با اگراه و با تهدید به قتل بخورد، گناهی نکرده است اما باید روزه را قضاء کند. ولی اگر دهانش را باز کنند و به زور به دهان او بریزند، روزه اش صحیح است. زیرا رزق رزقه الله است. با زور خورده است. در این روایت هم سهو نیست اما روزه اش صحیح است.
شاگرد: جاهل به حکم که ساهی نیست. الجاهل کالعامد.
استاد: در اینجا استدلال فقهی میکنند الجهال عامد و من عمد الاکل فقد افطر.
شاگرد: در اینجا جاهل به موضوع است.
استاد: جاهل به موضوع و سهو است. این از چیز های خیلی خوب مسأله است. در فقه جاهل به حکم در حکم عامد است. جاهل به موضوع در حکم ساهی است. این قاعده در فقه بسیار کاربرد دارد. اینکه میگویند الجاهل عامد برای جهل در حکم است. یعنی چون مسأله بلد نیست جلو میرود. اما اگر جاهل به موضوع باشد یعنی اگر بلد بود نمی کرد، در حکم سهو است. موارد متعددی دارد. البته اگر در جایی استثناء پیش آمد حرف دیگری است. نوعاً و بهطور غلبه در موارد، جاهل به موضوع کالساهی است.
شاگرد: با این تفصیل طبیعتاً از مانحن فیه خارج میشود.
استاد: بله، دیگر اصلاً ربطی به حجیت ظن ندارد. بلکه به این مربوط است که اکل او مفطر نبوده است. نه اینکه از این باب باشد که ظن او حجت است. روی این تفسیر دیگر اصلاً وارد بحث اجزاء نمیشود.
«و منها رواية أبي الصباح الكناني»؛ ظاهر عبارت بهجت الفقیه این است که این روایت را از مانحن فیه حساب کردهاند. یعنی بهخاطر ظن جزء او گرفتهاند.
شاگرد: به صرف اینکه آفتابی پشت ابر رفته و به همین اکتفاء کرده… .
استاد: خوردنی مثل سهو بوده است. همانطور که اگر فراموش کند و بخورد. یعنی خوردن او عمدی بوده است. اما از صوم، سهو داشته است.
شاگرد: با استناد به امری که اماره شرعیه خاصی هم نبوده خورده است.
استاد: خب نباشد اما کالسهو است.
شاگرد: بهخاطر همین کار حرامی مرتکب نشده ؟
استاد: در خیال او خلاف عبودیت نبوده است. یعنی به خیال او غروب شده که میخورد.
برو به 0:35:00
افطار جایز شرعی کرده است. در چنین فضایی در افطار معذور است. یعنی اگر میدانست خلاف دستور خداوند را مرتکب نمیشد. همین برای اینکه کالساهی شود کافی است.
شاگرد: کسی که در نگاه خودش خلاف عبودیت نمیبیند که به ظن عمل کند، یک نحو حجیت به ظن نمیدهد؟
استاد: حجیت به این معنا که کار حرامی انجام نداده که مشکلی ندارد. مشکل ما در این است که چرا صوم را اعاده نمیکند.
شاگرد: در اینجا براساس کار حرام بحث می گنیم. چون به ظن خود اعتماد کرده است. یعنی روایت از روایاتی است که میگوید میتوان به ظن اعتماد کنید.
استاد: صحبت در این است که از کجا این را بگوییم. صحبت سر همین است. روایت میگوید او اعتماد کرده است و اگر اعتماد نمی کرد رسم بندگی را مراعات میکرد. اشتباه کرده که به این ظن اعتماد کرده است. حال چرا اعاده نمیکند؟ چون در حکم سهو است. از روایت نمیتوانیم در بیاوریم که خوب کاری کرده که اعتماد کرده است.
شاگرد: کار او حلال یا حرام است؟
استاد: حرام هم باشد او بهعنوان حرام انجام نداده است.
شاگرد: اگر عدم حرمت و جواز آن در بیاید دال بر حجیت هست؟
استاد: اگر جایز باشد، حجیت آن در میآید. بحث ما این بود که صرف اینکه امام علیهالسلام بگویند قضا ندارد…. .
شاگرد:لازم نبود امام توضیح دهند که کار حرامی کرده است؟
استاد: با تناسب حکم و موضوع به این بیانی که من عرض کردم روشن میشود که ظن به این معنا است که ابالصباح کنانی فهمید که امام میفرمایند مثل این است که سهوی بخورد. چون نمیدانست و سهوی شد و نمی خواست که بخورد. چون اشتباه کرد خورد. چون ابوالصباح این را فهمید دیگر نیازمند توضیح نبود. یعنی واضح بود کسی که اشتباهاً روزه اش را بخورد، روزه اش صحیح است.
شاگرد: به شرط اینکه چنین چیزی را از متن فهمیده باشد. مثلاً صاحب وسائل در این باب آورده؟ یا بقیه که چنین چیزی را میشنیدند این معنا به ذهنشان می آمده؟
استاد: صاحب وسائل فرمودند عدم وجوب القضاء علی من غلب ظنه دخول اللیل فافطر. ایشان بهمعنای همان ظن گرفتهاند و گفتهاند که قضا بر او واجب نیست.
شاگرد: منظورم این است که اگر این روایت را در باب اکل سهوی آورده بودند، شاید میتوانستیم بگوییم بقیه چنین استظهاری را میفهمیدهاند. ولی بر فرض که این بیان درست باشد اما اینکه ابوالصباح در همان لحظه چنین چیزی را فهمیده باشد محل تأمل است.
استاد: يعني اگر بگوییم حجیت ظن به این اطلاق خلاف ضوابط فقه است و این تناسب حکم و موضوع و مخالفت این با آن ضوابط، تقویت می کنند که این سهوی خورده، نه اینکه ظن حجت است هرطوری که شد و خوردن برای او جایز بوده است. طبق این تناسب مانعی ندارد که ابوالصباح این توضیح را ندهد. یعنی کمتر توضیح میخواهد. اما آن چه که ایشان روی فهم صاحب وسائل فرمودند قرائن حالیه خاصه را در اثبات حجیت ظن نفی میکند. چون می خواهد یک چیزی را خلاف ضوابط فقه بگوید. اگر قید خاصی در فضای تخاطب حاکم بود بر ابوالصباح لازم بود بگوید. بخلاف احتمال اخیر که لازم نیست. زیرا در بین متشرعه از قدیم معروف میباشد که اگر بدون عمد بخورد، روزه صحیح است. تعمد اکل نداشته است. اصلاً در عناوین رساله میگوییم تعمد اکل و شرب از مفطرات روزه است. نمیگوییم الاکل و الشرب. بلکه باید عمداً بخورد.
شاگرد:طبیعتا بعد از اینکه فهمید خورشید در آسمان است دیگر نباید بخورد؟
استاد: بله، اگر بخورد باید کفاره افطار عمدی را هم بدهد.
شاگرد: جا نداشت که این تذکر داده شود؟
استاد: چون واضح بوده است. سؤال هم بعد از غروب بوده است.
شاگرد: در شرح لمعه، شهید دو صفحه بحث میکنند که این روایت خلاف قواعد است زیرا باید وجوب قضاء و کفاره هم برای او باشد.
برو به 0:39:50
استاد: همین را عرض میکنم. شما میگویید چه بسا قرائنی بوده چون خلاف ضوابط است لذا وقتی آن قرائن را نگفته است میفهمیم که قرائنی در کار نبوده است. و الا وقتی آدم متشرع و عاقل و آگاه و متوسط الحالی حرف میزند روایتی را که قرائن خاصه دارد تا خلاف ضوابط نشود را بدون قرینه ذکر نمیکند و یک چیز را به مخاطبین القاء نمیکند که خلاف همه چیز است. لذا معلوم میشود که اینطور نبوده است که نگفته است. بخلاف احتمال اخیر که صاف است. اشتباه کرده و خورده است. خب رزق رزقه الله است. بعد از آن هم باید تا غروب صبر کند.
اما این بیان ملازمه ندارد که کار درستی کرده یا نه. خیلی ملازمه ندارد که امام علیهالسلام هم بخواهند تأیید کنند که کار بدی نکرده است. روایت از اینکه مانعی ندارد که دوباره از این کارها بکند، ساکت است.
شاگرد: لسان روایت لسان ذم نیست.
استاد: لسان آن لسان بیان حکم وضعی است. حضرت فوراً سراغ این میروند که روزه صحیح است یا باطل است. کاری ندارند که تکلیفا چه کار کرده است. چون امام مستقیماً سراغ لسان صحت و بطلان صوم میروند، نمیتوانید بگویید که مذمت هست یا نیست.
«و صحيحة زرارة وقت المغرب إذا غاب القرص».
در باب پنجاه و یک حدیث یک و دو؛
عن زرارة قال: قال أبو جعفر ع وقت المغرب إذا غاب القرص فإن رأيته بعد ذلك و قد صليت أعدت الصلاة و مضى صومك و تكف عن الطعام إن كنت قد أصبت منه شيئا[13].
اگر غذا خوردی اما بعد دیدی که خورشید غروب نکرده بابد صبر کنید. در بحث استتار شمس از غیبوبت خیلی صحبت شد.غیبوبت جورواجور است. گاهی غیبوبت بهخاطر پستی وبلندی زمین است.یعنی اگر از آن جا به جای دیگر برود میبیند که خورشید غایب نشده بود.
«صلیت» به این معنا است که کل نماز او قبل وقت بوده است. زیرا بعد از نماز میبیند که هنوز شمس هست. پس باید اعاده کند. اما صوم او اشکال ندارد چون سهوی بوده است. نه چون این غیبوبت و ظن حجیت دارد. آن یک محمل برای آن میباشد.
«و تکف عن الطعام»؛ بعد از اینکه دید خورشید هنوز نرفته نباید بخورد.
آیا از این روایت بر میآید که به غیبوبت ظاهریه اتکاء کرده است؟ ابتداء گمان کرد که غیبوبت واقعیه است اما بعد دید که غیبوبت ظاهریه بود. ظاهراً فرمایش ایشان ناظر به این است. تأکید هم میکنند که وقت المغرب اذا غاب القرص. یعنی غیبوبت ظاهریه مظنونه که خطاء آن بعداً معلوم شده است.
شاگرد: لسان روایت لسان احراز بود. یعنی اعم از یقین و ظن است. تنها در آن انکشاف خلاف است.
استاد: در روایت بعدی که ایشان میفرمایند« و صحيحته الأُخرىٰ» تصریح دارند.
عن زرارة عن أبي جعفر ع في حديث أنه قال لرجل ظن أن الشمس قد غابت فأفطر ثم أبصر الشمس بعد ذلك قال ليس عليه قضاء.
در عبارت اول –اذا غاب القرص فان رایته بعد ذلک(غیبوبه)- اگر مراد، غیبوبت قطعیه بود که «ان رایته» معنا ندارد. پس معلوم میشود که غیبوبت مظنونه بوده است.
برو به 0:45:00
کما اینکه در این روایت میباشد: «لرجل ظن ان الشمس قد غابت…».
شاگرد: این را از اینجهت میفرمایند که چرا نماز خواندی؟
استاد: در مورد اینکه لسان روایت صرفا ناظر به وضع باشد یعنی بگوییم چرا آن را مواخذه نکردند؟ چرا او را عتاب نکردند؟ بئس ما صنعت نفرمودند؟ ممکن است که بگوییم: شرایط سؤال و جواب ناظر به حکم وضعی بوده باشد. لذا حضرت او را مواخذه نکردهاند. اما حرف دیگری در مورد مواخذه نکردن او می توان زد، اینکه با توجه به اینکه روایات یکی دو مورد نیست و از طرف دیگر در این موارد عرف عام متشرعه به ظنون عمل میکنند.
با فرض اینکه روایات متعدد میباشد و عمل هم هست و هیچ مواخذه ای هم نیست، میتوانیم با مجموع اینها بدست بیاوریم که ظن حجیت دارد. شاید اینکه حاج آقا چند روایت آوردهاند و تفصیل آن را بیان کردهاند به این خاطر بوده که از تفصیل آنها و محل ابتلاء بودن آنها کشف کنیم که اگر خلاف نظر شارع بود باید در یکی از آنها میگفتند که چرا کردی.
شاگرد: روایات اذان از باب رجوع به خبره است و یک امر عقلائی است. یعنی مورد اطمینان است و بلد است که چه موقع اذان میشود.یعنی صرف ظن عادی نیست.
استاد: در اینجا موذن نبود بلکه خود شخص بود.
شاگرد: دو روایت در این فضا هست. روایات قبلی در فضای رجوع به امین و خبره هست.
استاد: به امین اگر رجوع میکند به این خاطر است که خودش بهدنبال آن نرفته است. حال شخصی او همان حالی شد که برای رجوع به خبره هست و تنها سبب آن دوتا شد. در آن جا سببش موذن است و در اینجا امر دیگری است.
ایشان فرمودند عقلائیه و معروف پریدن کلاغ میگویند. پریدن کلاغ به این معنا است که ربطی ندارد و بدون اینکه دخالت داشته باشد برای او حاصل شده باشد. اگر صرف این حال باشد عدم مواخذه و بلکه می خواهند تأیید را استفاده کنند. یعنی سیره به این شکل نیست که ما شما را نهی کنیم.
و الحمد لله رب العالمین.
کلید: ظن، حجیت ظن، ظن اطمینانی، اطمینان، تمکن از علم، متمکن از علم، غیبوبت قرص، غیبوبت شمس، دخول وقت، مواقیت، ارتکاز، اصل حرمت عمل به ظن، ان الظن لایغنی من الحق شیئا، اذان، موذن، بهجت، روایات عمل به مطلق ظن، الجاهل کالعامد، جهل در حکم، جهل در موضوع
[1] بهجة الفقيه، ص: 155
[2] . وسائل الشیعه، ج4 ص:170.
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 170
[4] همان
[5] وسائل الشيعة، ج4، ص: 171
[6] همان
[7] وسائل الشيعة، ج5، ص: 378
[8] همان
[9] همان
[10] همان
[11] همان
[12] وسائل الشيعة، ج10، ص: 123
[13] وسائل الشيعة، ج10، ص: 122
دیدگاهتان را بنویسید