1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. حوزه های حرکت عقلاء طبق ظن

حوزه های حرکت عقلاء طبق ظن

حوزه های حرکت عقلاء طبق ظن ، تقاوت علم و اطمینان
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=5475
  • |
  • بازدید : 187

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه٨٧ : ١٣٩۶/٠١/١۶

 روش بحث در حجیت ظنون؛ مرحوم بهجت و صاحب جواهر

قبل از این‌که تشریف بیاورید عبارات حاج آقا را مرور می‌کردم تا ببینم سبک شروع و پایان عبارت حاج آقا به چه نحو است. شما هم ببینید این‌که به ذهن قاصر من آمده درست است یا نه. صاچب جواهر بحث را یک جور شروع می‌کنند و جلو می‌برند. اما در بهجه الفقیه به نحو دیگر است.

صاحب جواهر همین که وارد بحث شدند برای قول مشهور دلیل آوردند. قول مشهور دو گام داشت. گام اول این بود: کسی که متمکن از علم می باشد، نمی‌تواند به ظن اعتناء کند. گام دوم: کسی که از علم متمکن نیست، واجب نیست، صبر کند تا یقین پیدا کند. بلکه می‌تواند به ظن اعتناء‌کند.

صاحب جواهر در گام اول در قدم اول سراغ اصل رفتند. اصلی که چند جلسه در مورد آن صحبت کردیم. از مرحوم سید بحر العلوم هم شاهد آوردند. و فرمودند:

إذا كان له طريق إلى العلم بالوقت مشاهدة كان أو غيرها لم يجز التعويل على الظن لأصالة حرمة العمل به حينئذ المشهورة في ألسنة العلماء المستفادة من النهي عن اتباعه كتابا و سنة و غيره[1]

در گام اول این فضا را به پا کردند و اصل شروع کردند.

گام دوم برای جایی است که متمکن نیست. و برای رفتن اصل حرمت عمل به ظن دلیل می‌آورند. واجب نیست صبر کند تا یقین کند. چون از علم متمکن نیست، صبر کردن واجب نیست. بل یجوز له العمل بالظن. می‌فرمایند در اینجا دلیل داریم که عمل به ظن حرام نیست. عبارات آن را خواندیم. فرمودند:

كيف كان فان فقد طرق العلم بالوقت لغيم و نحوه اجتهد، فان لم يحصل له ظن بل كان شاكا أخر حتى يعلم أو يظن كما صرح به في البيان، بل هو ظاهر الجميع أيضا، و وجهه واضح و إن غلب على ظنه دخول الوقت صلى و لا يجب عليه التأخير حتى يعلم، للأصل و الحرج و تعذر اليقين و الإجماع[2]

در گام دوم ادله ای را ذکر می‌کنند که اگر در خاطرتان باشد، گفتم بسیاری از این ادله در گام اول هم می‌آید. اما طبق مشهور برای گام اول دلیل خاص خود را آوردند و برای گام دوم هم دلیل خاص خودش را آوردند.در حالی که در هیچ‌کدام از ادله گام دوم به‌صورت واضح قید تمکن از علم نیست. آیا در بحث حرج، تمکن از علم قیدش هست؟ زیرا چه متمکن باشد و چه نباشد حرج می‌آید. یا مثلاً تعذر یقین، آیا تمکن از علم به معنای مطابق با واقع بودن است؟ یا فرمودند المرء متعبد بظنه، آیا به‌معنای مرء غیر متمکن است؟ این قید را ما روی آن می‌گذاریم. ولی از ناحیه مشهور چون مشکلی نداشته‌اند این قیود را زده‌اند. می‌گویند المرء الغیر المتمکن من العلم متعبد بظنه.

این فضای بحث ایشان است. اما در بهجه الفقیه شروع بحث از این ناحیه بود: لا اشکال فی جواز العمل بالظن؛ یعنی ابتدا به ساکن وقتی شروع کردند می‌فرمایند:

لا إشكال في جواز العمل بالظنّ عند تعذّر تحصيل العلم بدخول الوقت؛ فإنّه المتيقّن من الروايات المستفيضة المعمول بها.[3]

 

برو به 0:05:00

وقتی علم نیست عمل به ظن اشکالی ندارد. اسمی از اصالت حرمت عمل به ظن نمی برند. بعد سراغ ادله می‌روند. اسمی از این نمی برند که اصل چیست. قدر متیقن دلیل جواز عمل به ظن در جایی است که از علم متمکن نیست. هر چقدر هم جلو بروید می‌بینید کلام ایشان سراغ این نمی‌رود که اصل چیست. هیچ صحبتی نمی‌کنند که اصل، حرمت عمل به ظن است، جواز عمل به ظن است یا اصلا اصلی نداریم. یعنی فضای بحث در بهجه الفقیه فعلاً روی دلیل دور می‌زند.

در ادامه می‌گویند:

و أمّا مع إمكان تحصيل العلم، فمقتضىٰ روايات الاعتماد علىٰ أذان المؤذّنين المتأيّدة بالسيرة المستمرّة على الاعتماد عليها، هو الجواز بلا قيد[4].

 

در اینجا نیز به‌دنبال اصل نمی‌روند. بلکه مقتضای دلیل را بیان می‌کنند. یعنی صحبتی و اسمی از اصل نمی‌آورند بلکه می‌گویند دلیل داریم.

در ذیل صفحه باز دلیل می‌آورند:

و حيث إنّ السيرة، على العمل، فلا فرق في الظنّ بين النوعيّ المعتبر، كالبيّنة، و غيره، كأذان العارف الصادق، بل المعتبر مرتبة الظنّ الواقع علىٰ طبقها العمل. و دعوى لزوم تحصيل العلم، أو أنّ الحاصل من أذان العارف، العلم، لا ينبغي المصير إليها[5].

 

می‌فرمایند میزان عمل خود متشرعه است. نه اعتبار و عدم اعتبار ظن.  زیرا عمل متشرعه، دلیل است، درجه ظنی است که عمل متشرعه طبق آن می‌باشد برای آن دلیل داریم. درجه ظنی که بر طبق آن عمل نیست، حجت نمی‌باشد. درجایی‌که در خصوص وقت درجه ظنی وجود دارد که بر طبقش عمل هست، اما از ظنون غیر معتبر است، می‌فرمایند: میزان اعتبار نفسی ظن نیست. بلکه چون متشرعه بر این ظن عمل می‌کنند، کافی است. بنابراین در اینجا نیز سراغ دلیل رفتند. دلیل سیره بود.

در مسیر بحث ایشان در صفحه ١۵٧ نکته‌ای را اشاره‌ می‌کنند. شما دنباله آن را بگیرید.

و لو لا هذه الروايات المتقدّم إليها الإشارة، المشهورة عملًا حتّى عن «التنقيح» الإجماع على اعتبار مطلق الظنّ لغير المتمكّن من العلم، و المعتبر من الظنون، لكان حكم مطلق الظنّ، حكم الشكّ في أنّه مع الظنّ بدخول الوقت، يستصحب عدمه و عدم وجوب الصلاة، كما يستصحب بقاء النهار في الصوم و وجوب الإمساك، و عدم دخول الليل و عدم جواز الإفطار[6].

 

می‌فرمایند اگر این ادله نبود، ظن در حکم شک بود. در اینجا نیز نمی‌گویند که اصل، حرمت عمل به ظن می‌باشد. بلکه چون خلاف مقتضای استصحاب است. از نظر لحن کلام خیلی تفاوت می‌کنند. استصحاب عدم می‌شود نه این‌که عمل به ظن حرام باشد. خیلی تفاوت می‌کند که با استصحاب به‌دنبال ظن نرویم تا این که اصل در مقام حرمت عمل به ظن باشد.

شما هم تاملی بکنید که در نظر ایشان اصل چیست. من که عبارتی پیدا نکردم که بگوید اصل، حرمت عمل به ظن است. گویا وارد فضای اصل نشده‌اند. بخلاف جواهر که در بدو کلام سراغ اصل حرمت عمل به ظن رفتند.

 

برو به 0:10:00

ظاهراً روایت علی بن جعفر را قبلاً بحث کردیم. بیان شد که مراد از لایجزیه، اجزاء‌عن الفضل بود.

 

و أمّا إيجاب تحصيل العلم مع الإمكان، ففيه من العسر و الحرج في هذا الحكم العامّ به البلوىٰ بحيث يحتاج إليه كلّ يوم مرّات ما لا يخفىٰ على المنصف[7].

 

کلمه عام، اسم فاعل است که بلوی فاعل آن است. یعنی در ایجاب تحصیل علم در فرض امکان آن، منجر به عسر و حرج می‌شود.

بنابراین وقتی سیره و عسر وحرج وجود دارد، ولو از علم متمکن باشد، اما لازم نیست به‌دنبال علم برود. بلکه می‌تواند تنها در محدوده‌ای که متشرعه به ظن عمل می‌کنند به ظن عمل کند.

برای مثال قدیم که رادیو و بلندگو نبود، یک دفعه می‌دیدند که جمعیت بلند می‌شود و اذان می‌گوید. سپس نمازشان را می‌خواندند. یعنی این جور نبود که صبر کنند و به بیرون بروند و تحقیق کنند. لذا این که ایشان عمل می‌گویند، عمل مواردی دارد. مثل اذان که سیره متشرعه بر اعتماد به آن است.

شاگرد: یعنی اطمینان حاصل نمی کردند؟

استاد: اطمینان که در نهایت ظن است. الآن حاج آقا می گویند. وقتی اطمینان خودش ظن است در فرض تمکن از علم که فایده ندارد. لذا فقها آن را نگفته اند. الآن حاج آقا یک توسعه‌ای می‌دهند که ظن اطمینانی کالعلم است.

شاگرد: اطمینان همان علم عرفی نیست؟

استاد: در کتب فقها از اطمینان اسم می‌برند. می‌گویند العلم او اطمینان. در عروه ببینید. الاشیاء المفیده للاطمینان او للعلم، اذا اجتمعا افترقا هستند.

شاگرد: در حکم به علم ملحق کرده‌اند.

استاد: نه، این از عبارات کوتاهی است که من چندبار از ایشان شنیدم؛ اطمینان علم نیست اما حکم علم را دارد. این نظر ایشان بود. اگر فقیهی به‌طور کلی با ایشان هم نظر باشد، اطمینان حکم علم را دارد. اما اگر علم را از اطمینان جدا بکند، دیگر نمی‌توانیم به او نسبت دهیم که هر کجا ظن اطمینانی آمد ولی علم نبود، حکم علم را دارد.یکی از موارد آن اینجا می‌باشد. کسی که از علم متمکن –علمی که در فقه است- می‌باشد. ظن اطمینانی به جای آن نمی نشیند. ما نمی‌توانیم از جیب خودمان نسبت دهیم که وقتی ظن اطمینانی به وقت پیدا کردیم کالعلم است.

شاگرد: تفکیک بین علم و اطمینان از ابتدا به این شکل بوده است؟ عروه که از متاخرین هستد. باید دید این تفکیک از کجا شکل گرفته است. زیرا چه بسا قدما هم بین آن تفکیک نکرده باشند، همان‌طور که شاید عرف بین آن‌ها تفکیکی نمی‌گذارند.

 

برو به 0:15:00

استاد: یک وقتی این سؤال در ذهن من مطرح شد که فرق بین علم و اطمینان چیست. هم تاریخ آن و هم آیات و روایات و هم کلمات علماء‌ را بررسی کردم. این تدقیق ظریف بین آن‌ها هست. چیزی هم در این‌باره که از چه زمانی آمد، پیدا کردم. اما الآن به یاد ندارم که خروجی آن چه شد.

روایات دال بر حجیت ظن در فرض تمکن

شاگرد: در روایتی دارد، شخصی برای دیدن غروب خورشید به بالای کوه رفته بود حضرت به او می‌فرمایند«لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ إِنَّمَا تُصَلِّيهَا إِذَا لَمْ تَرَهَا خَلْفَ الْجَبَلِ» یا در روایت دیگر دارد، «قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: في المغرب إنّا ربّما صلّينا و نحن نخاف أن تكون الشمس باقية خلف الجبل، أو قد سترنا منها الجبل، قال: فقال: «ليس عليكم صعود الجبل».

استاد: نسبت به صعود جبل ممکن است بگویند که از بحث ما خارج هستند. صعود به جبل هم مربوط به بحث افق است و هم خارجا عرف به آن تمکن از علم نمی‌گویند. ظاهراً در مکه بوده و کوه ابوقبیس مراد باشد. کوه بزرگی است. این جور نیست که دو دقیقه‌ای به بالای آن برسد. این کوه به صفا چسبیده است. و الآن هم با این‌که سطوح بالا آمده است اما به این سادگی نمی‌توان بالای آن رفت. به‌خصوص برای نوع مردم. البته ممکن هم هست بگویند تمکن دارند.

بهتر از این روایت را در حدائق ببینید. چون ایشان می‌خواستند با مشهور مخالفت کنند. با این‌که بحث خلاصه است اما هم روایات را آورده‌اند.

المشهور بين الأصحاب (رضوان الله عليهم) ان من كان له طريق الى العلم بالوقت فلا يجوز له الصلاة إلا بعد العلم بذلك فان لم يكن له طريق الى ذلك فهل يجوز له الاجتهاد في الوقت بمعنى التعويل على الأمارات المفيدة للظن أو يجب عليه الصبر حتى يتيقن الوقت؟ قولان المشهور الأول. فالكلام هنا يقع في موضعين.[8]

دو گام را مطرح می‌کنند. گام اول این است که مشهور می‌گویند در صورت تمکن از علم، جایز نیست به ظن عمل کنیم. و در گام دوم می‌گویند که در صورت عدم تمکن از علم، جایز است به ظن عمل کنیم. در مقام اول پنج صفحه بحث می‌کنند و در صفحه ٣٠١ به مقام دوم می‌روند.

در مقام اول روایاتی را می‌آورند که به نحو اطلاق، دلالت واضحی دارند که در صورت تمکن از علم هم می‌توان به ظن عمل‌کرد. سه یا چهار روایت هم مقابل آن‌ها ذکر می‌کند. یکی از آن‌ها روایت علی بن جعفر است.

منظور این‌که چون می‌خواستند با مشهور مخالفت کنند همه روایات را آورده‌اند.

تفاوت علم و اطمینان

علی ای حال مشهور که گفتند متمکن از علم است، نمی‌توانیم خودمان به جای آن، ظن اطمینانی را بگذاریم. شکی ندارم وقتی می‌گویند ان کان له طریق الی العلم، ولو منظور علم عرفی است اما خود فقها بین علم عرفی و ظن اطمینانی فرق می‌گذارند. هیچ فقیهی حاضر نمی‌شود وقتی در لسان فتوا، علم آمده باشد، بگوید ظن اطمینانی هم شامل می‌شود. بلکه ظن اطمینانی ظن است و باید به علم برسد.

 

برو به 0:20:00

شاگرد: اگر بگویند اذا اجتمعا افترقا باشند، چه؟

استاد: اجتمعا نه یعنی در عبارت بلکه در فقه فقها هر دو اصطلاح را دارند. تاریخ چه آن هم به‌خاطر همین مطرح شد. فقها بین خودشان می‌گویند « المفید للعلم و المفید للاطمینان». هر دو را اسم می‌برند. در این نرم‌افزارها المفیده للاطمینان را بزنید، چه مقدار می‌آید. علم آن را قبول دارند و مفید للاطمینان آن را فتوا بدهند یا ندهند.

شاگرد: المفید للاطمینان تا قبل از مجمع الفائده البرهان به کار نرفته است.

استاد: بله، کلمه اطمینان درست است اما ماده اطمئن النفس، تسکن الیه النفس، متعدد است. اگر از نرم‌افزارهایی است که با ماده می‌توان گشت، ماده اطمئنان یا سکون را بزنید تا همه مشتقات آن را بیاورد. متأسفانه الآن به یاد ندارم که نتیجه چه شد اما مواردی را پیدا کردم.

شاگرد: اگر این تفاوت بین متاخرین شکل گرفته باشد  و فرق عملی هم بین این دو نگداشته اند، به این صورت که اطمینان را به علم عرفی ملحق می‌کنند و بین متقدمین این تفاوت وجود نداشته باشد… .

استاد: مثلاً کار عدل واحد قبول است یا نه؟ کسی که قبول ندارد می‌گوید ولو مفید اطمینان باشد. می‌گوید حجیت ندارد. موارد آن یکی دو مورد نیست. باید این‌ها را بگردید. در عروه و حواشی آن بگردید.

شاگرد: شاید از مواردی است که شارع برای آن بینه جعل کرده است. مثل مسعده بن صدقه. «او تقوم به البینه».

استاد: اگر در آن جا علم  آمد چه؟ علم حاکم

شاگرد: بنابر همان مسأله قاضی است؟

استاد: بله. همان جا اطمینان کافی هست یا نه؟

شاگرد: یک نکته ی اصولی هست و قابل تفکیک نیست. این‌که اطمینان، علم عرفی است.

استاد: خود عرف بین این دو فرق می‌گذارد.

شاگرد: می‌خواهند بگویند وقتی علم در عرف آمد، عرف دو حصه برای آن می‌بیند. یکی حصه یقینی و دیگری حصه ی اطمینانی. بین این دو فرق هست اما مقسم آن‌ها علم عرفی است. لذا وقتی در لسان  ادله، علم آمد، مقصود علم عرفی است. و علم عرفی هم اعم از اطمینان و یقین است.

استاد: در کلمات الظن الاطمینانی خیلی آمده است.

شاگرد:‌این ظن الاطمینانی غیر از اطمینان است یا خود اطمینان است؟ یعنی به دقت عقلی اطمینان ظن است. اما به دقت عرفیه و خصوصاً در کلمات به این شکل نیست.

استاد: تلقی من این است که اضافه کلمه ظن به اطمینان –ظن الاطمینانی- برای این است که علم نیست. نه این‌که دو جور اطمینان داریم. اطمینانی که علم است و اطمینانی که ظن است.

شاگرد: این ظن اطمینانی ممکن است برای احتراز از ظنون غیر اطمینانی باشد.

استاد: و برای احتراز از این‌که ولو اطمینان هست اما علم نیست.

شاگرد: این هم هست اما تمام این‌ها به لسان عقلی است. به لسان عرفی علم است. یعنی اطمینان بالضبط ظن است یعنی مثل یقین صد در صد نیست. اما در معنای عرفی علم است.

 

برو به 0:25:00

استاد: نزد عرف وقتی علم می‌گویید احتمال خلاف نمی‌دهد اما وقتی اطمینان می‌گویید یعنی احتمال خلاف هست اما به آن اعتناء نمی‌کند و دلش آرام است. این چیزی است که عرف آن را می‌فهمد و کاربرد دارد. اطمئن به‌معنای این است که دل آرام است و  در او اضطراب و تقلقل نیست. این معنا مراد است که احتمال خلاف در آن هست. اما وقتی علم می‌گویید به این معنا است که احتمال خلاف در آن نیست.

وقتی می‌گویید در آن احتمال خلاف نیست، اگر به این معنا است که خلافش محال است، یقین مضاعف است. یا این‌که اصلاً توجه ندارد که خلافش محال است یا ممکن است. صرفاً صد در صد به این معنا است.

شاگرد:‌این یک تصویر از اطمینان است که مرحوم آقای بهجت هم فرمودند. یعنی یک وقت است که علم نیست اما حکم علم را دارد اما یک وقت هست که علم است. عرف هم به آن علم می‌گوید. اما عرف بین حالات علم او فرق می‌گذارد کما این‌که بین حالات یقین هم فرق است. این‌که بین علم های مختلف او فرق است غیر این است که به آن علم می‌گوید یا نه. بله ممکن است کسی بگوید که این علم نیست و حکم علم را دارد.

استاد: از فرمایش شما به خاطرم آمد. صاحب حدائق در اینجا می‌فرمایند برخی ممکن است بگویند از ادله ای که در اینجا آورده‌ام علم حاصل می‌شود. ایشان می‌فرمایند شما مجتهدین حدیثی که صحیح است را موجب علم نمی‌دانید –موجب ظن می‌دانید بخلاف اخباریین موجب قطع می دانند- اما در اینجا وقتی روایات اذان و .. را می‌بینید می‌گویید موجب قطع است؟! چگونه سخن یک موذن منجر به قطع می‌شود اما سخن یک محدث خبیر عادل منجر به قطع نیست؟!

منظور این که اخباریین که می‌گویند علم است همان علم را اصولیین ظن می‌گویند. ظن اطمینانی و موثوق الصدور.

شاگرد: برخی دو مبنا کردند.و گفتند که موثوق الصدور به چه معنا است؟ یکی به‌معنای قطعی الصدور است که این معنا سخت است. یکی دیگر این است که علم به صدور داریم که مقصود همین اطمینان است. یکی از فارق هایی که گذاشتند همین است. که مراد آن‌ها چه بوده است. یعنی شما که می‌فرمایید بین آن‌ها فرق می‌گذاشتند درواقع دو حالت نفسانی است. الآن تنها باید برای این شاهد بیاوریم که اگر گفتند علم، آیا اطمینان را می‌توانیم روی آن بگذاریم یا نه.

استاد: عرض من این بود. فقها در فضای فقه دو اصطلاح دارند. می‌گویند علم او ظن الاطمینانی. در این فضا که دو اصطلاح وجود دارد، نمی‌توانیم ظن اطمینانی را هم علم بدانیم. یعنی در فضای فقه این دو اصطلاح موجود است. اجتمعا الاصطلاحان. وقتی اجتمعا شد وقتی علم می‌گوید شما می‌گویید ظن اطمینانی هم هست؟! دو اصطلاح موجود است که در فضای فقه با هم مختلف هستند. نه این که در یک عبارت مجتمع شده باشند. ممکن است در یک عبارت نیامده باشند و محقق نگفته باشد. اما وقتی در فضای فقه، فقها هر دو اصطلاح را دارند، نمی توانیم به گردن آن‌ها بگذاریم که وقتی علم گفتند شامل ظن اطمینانی هم هست.

لذا در سطح فتاوایی مثل عروه شک نکنید و شاهد آن هم این است که اگر در متن علم آمده باشد می‌بینید که کسی تعلیقه زده «او اطمینان».

این «او» به این معنا است که مقصود صاحب عروه اطمینان نبوده است. بلکه من به‌عنوان تعلیقه اطمینان را اضافه می‌کنم.

 

برو به 0:30:00

مثل تصریح حاج آقا که  می فرمایند: اطمینان، علم نیست. صحت سلب دارد اما از نظر شرعی حکم علم را دارد. و الا عسرو حرج و.. می‌شود. این کلی حرف است. آن بحث تاریخی هم پیش برود خوب است. فضای آیات و روایات و فتاوای فقها.

شاگرد: روایات اذان نمی‌تواند شاهد بر این باشد که ظن حتی برای متمکن از علم هم حجت است؟ زیرا برای متشرعه که به اذان عمل می‌کردند اطمینان حاصل می شده. این اشکال به مرحوم بهجت – ایشان اطیمنان را به علم ملحق کردند- هم وارد است که  چگونه احراز کنیم که متشرعه به خاطر ظن به اذان عمل می‌کردند.

استاد: این‌که شما می‌فرمایید خلاف نص روایات اذان است. طرف شک می‌کند اما حضرت می‌فرمایند الموذن معتمد. اگر او اطمینان داشت که اصلاً شک نمی کرد.

شاگرد: یعنی نوع مردم به او تلنگر می‌زنند که در اینجا شک نکن.

استاد: او که اطمینان ندارد. گفته اند که بگو او موتمن و مورد امن است.

شاگرد:‌حضرت می‌فرمایند درجایی‌که عقلاء عمل می‌کنند دیگر معنا ندارد که شک کنی.

استاد: عقلا از باب عمل به ظن عمل می‌کنند؟ یا از این باب که موجب اطمینان است؟

شاگرد: از باب اطمینان. لذا وقتی حرف اطمینان شد این روایات از حجیت می‌افتد. یعنی حضرت می‌فرمایند عقلاء با این اذان ها اطمینان می‌کنند.

استاد: با صیاح دیک هم اطمینان می‌کند؟!  روایات چند بخش هستند. یکی از آن‌ها اذان است. در روایت تجاوبت الدیوک آمده است. خروس ها شروع به خواندن کردند. اطمینان می‌کنند؟ چون امام فرموده اطمینان می‌کنند؟!

شاگرد: خلاصه باید احراز شود که عمل آن هابه خاطر ظن است. تا بر حرف ایشان شاهد شود. نیازی نیست که من دلیل بیاورم که این‌ها به‌خاطر اطمینان عمل می‌کردند بلکه باید احراز کنیم که عمل آن‌ها به‌خاطر ظن بوده است.

استاد: شاهدش این است که اگر کار مهم‌تری باشد رویه را ترک می‌کنند. مثلاً بگویند اگر کسی نمازش را قبل از وقت خواند باید همان روز صد هزار تومان صدقه بدهد. اگر اطمینان داشته باشد می‌گوید می‌خوانم. اما وقتی می‌بیند اگر خلاف آن شد باید مئونه‌ای را متکفل شود، حال او تفاوت می‌کند، معلوم می‌شود که ظن بوده است. اگر اطمینان بود که قبل از نذر و بعد از نذر که فرقی نمی‌کند. معلوم می‌شود که قبل از آن هم بود. و مشی او بر ظنون بوده است. طبق کلما غلب علی وهمه و ذهنه مشی می‌کند. می‌بیند که بخواهد صبر کند تا اطمینان پیدا کند، عسر و حرج دارد. بخصوص در مواردی‌که یک یا دوبار خلاف آن را دیده است.

اگر کسی اشتباهاً اذان گفت ممکن است یکی دو روز- تا زمانی که به یاد دارد- مراقب باشد. اما رویه عوض نمی‌شود. هفته بعد به یاد ندارد. و دوباره طبق همان ظنون و مشی سایر عقلا عمل می‌کند. دید که اشتباه شد اما می‌بیند که سیره عوض نمی‌شود. زیرا بسیاری از حِکم مختلفه دست به دست هم داده‌اند و این سیره را محقق کرده‌اند.

علی ای حال فضایی است که کلمه علم به کار می‌رود. شما می‌توانید بگویید که در اینجا مقصود از علم، عرفی است و محدودۀ وسیعی را شامل می‌شود. و خیلی از چیزهایی که اطمینان است و آن چیزهایی که فقها با دقت خودشان «او الاطمینان»‌می‌گویند، همان علم عرفی است. این‌ها چیزهایی است که در این اطلاقات راه برای بحث در آن‌ها باز است. ولی در فضایی که دو اصطلاح آمده است نمی‌توان این حرف را زد. در مثل عروه نمی‌توان این حرف را زد. چون در فضای عروه این حاکم است. علم و اطمینان. نمی‌توان گفت وقتی در عروه علم می‌گویند شامل اطمینان هم هست. بله اگر از نظر تاریخی وقتی را پیدا کنیم که در فضای ذهنی آن‌ها اصلاً اطمینان نبوده و فقط ظن و علم بوده است. لذا هر وقت علم می‌گفتند، ظن اطمینانی هم علم بوده است. اگر شواهدی پیدا شد، حرف دیگری است.

 

برو به 0:35:50

حوزه های حرکت عقلاء طبق ظن

شاگرد:‌ تفکیک بین این‌ها در ادله و سیره خیلی واضح نیست.

استاد: چرا واضح نیست. آیا به این خاطر است که اطمینان علم است؟ یا به خاطر چیز دیگری است که قبلاً عرض کردم؟ یا به این خاطر است که مفاد المرء متعبد بظنه چیز خاص خودش را دارد. فطرت عقلاء در سیره‌های خاص خودشان که شارع هم آن‌ها را نهی نکرده بلکه تأیید هم کرده است، در یک محدوده‌هایی می‌گوید مشی بر ظن مانعی ندارد. مثلاً درجایی‌که کاری را انجام می‌دهید، مشی عقلا بر این است که در حین عمل مکرر بر گردید و کار را نگاه کنید؟! اینجا یکی از حوزه‌هایی است که عقل وشرع و عقلاء می‌گویند که برنگرد و ادامه بده. امض. این روحیه منجر به عسر و حرج و وسواس و… می‌شود. طبق این روحیه نظام مختل می‌شود.

حوزه دیگر اموری است که تکرر دارد. حوزه دیگر این است که ولو تکرر ندارد اما وقتی می‌خواهید آن را انجام دهید متعدد است. این‌ها ظرافت کاری هایی است که عرف عقلاء می‌فهمد. یک عملی است که مشتمل بر اجزاء‌هزار گانه است. وقتی شروع می‌کنید باید هزار کار را انجام دهید. در اینجا شک در اتیان هم مانعی ندارد. زیرا اگر در هر شکی برگردد می‌بیند ده هزار بار انجام داده است اما هنوز به آن هزار بار نرسیده است. زیرا تعداد اجزاء تشکیل دهنده عدد زیاد است.

از باب استیناس عرض می کنم. شک در نماز دو رکعتی یک جور است و شک در نماز چهار رکعتی یک جور است. چون تعداد زیاد می‌شود عرف در معرض این قرار می‌گیرد که زیاد شک کند.

تعداد و تکرار و همچنین شک در صحت که بازگشت نیاز دارد، حوزه‌هایی است که مشی عقلائی بر این است که ادامه دهند و بر نگردند. روی غلبه ظن در این جا هم سیره عقلائی است و هم ادله واضح وجود دارد که شرع این‌ها را امضا فرموده است.

این‌ها را شرع امضاء فرموده است. آیا به این معنا است که بر خلاف قاعده اولیه، دلیل داریم؟ یا این‌که ما از اول قاعده‌ای که مطلق نبوده را مطلق کردیم؟ از اول حوزه‌های خاص خودش بود و حرمت عمل به ظن برای آن حوزه بود. مثل قواعد اصولی. شما می‌گویید ظهورات عرفیه حجت هست یا نه؟ ظهور به چه معنا است؟ ظهور یعنی دلالت غیر قطعیه.

 

برو به 0:40:00

یعنی دلالت هشتاد درصد حجت هست یا نه؟ الآن که بحث می‌کنید می‌گویید ظهورات –ظن دلالی- حجت است. اما ظنا حجت است. گمان دارم که ظهورات حجت است. این ظهورات سر می‌رسد؟ نمی‌رسد. چون فضای علم اصول فضای قطع است. لذا می‌گویند که مسأله اصولی نیاز به قطع دارد. نمی‌توان گفت که گمان دارم ظهورات حجت است پس حجت است. در اینجا ظن فایده ندارد باید قطع داشته باشیم که این هشتاد در صد حجت است. نمی‌توان گفت که این هشتاد در صد دلالت دارد و هشتاد در صد هم حجیت دارد. اگر بگویید هشتاد در صد حجیت دارد، فایده ندارد. فضا فضایی است که در اصل دلیلیت یک چیز باید به قطع برسیم. عقلاء می‌بینند که در اصل دلیلیت نیازمند قطع هستند. سیره عقلاء بر محورهای دلیلیت ادله بر قطع است. نه بر ظنون. لذا باید قطع داشت که ظهورات حجت است. بعد از این‌که به حجیت ظهورات قطع پیدا کردید، حال خود ظهورات هشتاد درصد است و بر طبق آن مشی می‌کنیم.

همان‌طور که عرض می‌کردم علم اصول نسبت به علم فقه، شبیه منطق دو ارزشی است نسبت به منطق بی‌نهایت ارزشی تشکیکی درصدی. علم اصول دو ارزشی است. یعنی علم می‌خواهیم و اگر علم نبود مسأله سر نمی‌رسد. اما سروپای فقه مشی بر طبق ظنون است. اگر به ظنون اتکا نکنیم اصلاً فقه به پا نمی‌شود. بنای او بر این است. اما در اصول بر عکس است. مثل تار و پود می‌ماند. مثل منطق دو ارزشی که تار و پود منطق درصدی است.

شاگرد: در عروه در بحث طرق ثبوت نجاست، فرموده‌اند که یا علم وجدانی حاصل شود یا طرق دیگری. اسمی از اطمینان نیاورده است. تنها کسی که در این جا حاشیه دارد، مرحوم شیرازی است.

استاد: خود سید در هیچ جای عروه کلمه اطمینان ندارند؟

شاگرد: دارند.

استاد: تمام شد. مقصود من همین بود.

شاگرد: عرض من این است که درجایی‌که علم بگوید اطمینان هم جزء آن می‌باشد. چون مناطا با اطمینان یکی هستند.

استاد: خب اگر در جایی اطمینان را قبول نکردند چه؟

شاگرد: من تا به حال ندیدم  علم را قبول کنند ولی اطمینان را نپذیرند. اما درجایی‌که نه سید و نه محشین اسمی از اطمینان نیاورده باشند. خیلی سنگین است که طرق اثبات نجاست یقینی باشد.

استاد: حاج آقا اطمینان به نجاست را هم در کنار علم ذکر می‌کنند. و کار را سخت می‌کنند. دیگران می‌گفتند باید علم به نجاست پیدا کند اما حاج آقا اطمینان را هم ذکر کرده بودند. ظاهراً از مرحوم گلپایگانی نقل می‌کردند که اگر شارع واجب کرده بود که با بدن نجس نماز بخوانی با آبی که در کوچه هست، نماز می‌خواندی؟ قسم می‌توانی بخوری؟ می‌گویند نه، پس پاک است.یعنی آن هایی که می‌گویند علم به وجود نجاست لازم است، می‌گویند حاضری قسم بخوری یا نه. ایشان می‌گویند قسم نمی‌توانم بخورم اما اطمینان دارم. لذا آن هایی که علم می‌گویند واقعاً منظورشان علم است.

 

 

کلید: حجیت ظن، اصل حرمت عمل به ظن، اطمینان، علم، تفاوت علم و اطمینان، منطق دو ارزش، منطق بی‌نهایت ارزشی، المرء متعبد بظنه

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 265‌

[2] همان٢۶٩

[3] بهجة الفقيه، ص: 154‌

[4] همان

[5] همان

[6] همان ١۵٧

[7] همان ١۵۵

[8] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 294‌

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است