مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 85
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٨۵: ١٣٩۵/١٢/٢٣
قرار شد عبارت بهجه الفقیه را بخوانیم اما به عبارتی از کتاب کافی شریف برخودم. در جلد یک صفحه ١٢۵ امام از کلمه ظن استفاده کردند که بهصورت روشنی بر احتمالی که دیروز مطرح شد، دلالت میکند. این احتمال بود که گاهی کلمه ظن به کار میرود اما فضای موجود در کاربرد این لفظ دو تا صد در صد است. مخاطب میگوید صد در صد مطلب به این شکل است و متکلم هم میگوید صد در صد گرفتار خیالات هستی. اصلاً کاری به هشتاد درصد ندارد. دیروز عرض کردم ظنی است که متکلم حال مخاطب را به وهم و خیال توصیف میکند. این احتمال در این روایت بهخوبی مطرح است.
عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَهُ قَوْمٌ يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَنْزِلُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَنْزِلُ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِي الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ لَمْ يَبْعُدْ مِنْهُ قَرِيبٌ وَ لَمْ يَقْرُبْ مِنْهُ بَعِيدٌ- وَ لَمْ يَحْتَجْ إِلَى شَيْءٍ بَلْ يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ هُوَ ذُو الطَّوْلِ لٰا إِلٰهَ إِلّٰا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ أَمَّا قَوْلُ الْوَاصِفِينَ إِنَّهُ يَنْزِلُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِنَّمَا يَقُولُ ذَلِكَ مَنْ يَنْسُبُهُ إِلَى نَقْصٍ أَوْ زِيَادَةٍ وَ كُلُّ مُتَحَرِّكٍ مُحْتَاجٌ إِلَى مَنْ يُحَرِّكُهُ أَوْ يَتَحَرَّكُ بِهِ فَمَنْ ظَنَّ بِاللَّهِ الظُّنُونَ هَلَكَ فَاحْذَرُوا فِي صِفَاتِهِ مِنْ أَنْ تَقِفُوا لَهُ عَلَى حَدٍّ تَحُدُّونَهُ بِنَقْصٍ أَوْ زِيَادَةٍ أَوْ تَحْرِيكٍ أَوْ تَحَرُّكٍ أَوْ زَوَالٍ أَوِ اسْتِنْزَالٍ أَوْ نُهُوضٍ أَوْ قُعُودٍ فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ عَنْ صِفَةِ الْوَاصِفِينَ وَ نَعْتِ النَّاعِتِينَ وَ تَوَهُّمِ الْمُتَوَهِّمِينَ وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَرٰاكَ حِينَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّٰاجِدِينَ[1].
«قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَهُ قَوْمٌ يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَنْزِلُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا»؛ عدهای میگفتند که خداوند متعال از عرش به دنیا نازل میشود. «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَنْزِلُ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى أَنْ يَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِي الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ لَمْ يَبْعُدْ مِنْهُ قَرِيبٌ وَ لَمْ يَقْرُبْ مِنْهُ بَعِيدٌ … فَإِنَّمَا يَقُولُ ذَلِكَ مَنْ يَنْسُبُهُ إِلَى نَقْصٍ أَوْ زِيَادَةٍ وَ كُلُّ مُتَحَرِّكٍ مُحْتَاجٌ إِلَى مَنْ يُحَرِّكُهُ أَوْ يَتَحَرَّكُ بِهِ فَمَنْ ظَنَّ بِاللَّهِ الظُّنُونَ هَلَكَ فَاحْذَرُوا فِي صِفَاتِهِ مِنْ أَنْ تَقِفُوا لَهُ عَلَى حَدٍّ تَحُدُّونَهُ بِنَقْصٍ»؛ کسی که میگوید خداوند نازل میشود، آیا هشتاد درصد گمان دارد که خداوند پایین میآید؟! حال خودش را عرض میکنم. ابن بطوطه در رحله خود نوشته که –سلفی ها خیلی از این ناراحت میشوند- که به شام رفتم. در شام شخص معروفی بود که منبرش خیلی شلوغ میشد. نام او ابن تیمیه بود. به آن جا رفتم. او بالای منبر نشسته بود. صحبت از تاویل نصوص شد. گفت ان الله ینزل. چند پله از منبر پایین آمد و در ادامه گفت کنزولی هذا. یعنی تاویل نکنید.
ابن تیمیه که این کار را می کند به این معنا است که گمان دارد؟! یعنی روی حساب حال خودش می گوید اظن ان الله ینزل؟! در اعتقادات خودش می گوید اظن؟!
شاگرد: بله، اما به همان ظن عمل می کند.
استاد: این اعتقادات را در کتبشان می نویسند- الاعتقادات الصحیحه- یعنی این ها را به عنوان یک اعتقاد قبول دارند. این جور نیست که بگویند حال ما گمان است. اما وقتی شما به او می گویید که گمان دارید ، به این معنا است که شما گرفتار خیالات هستید. گرفتار باطل هستید. «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا». خلق سماوات و ارض باطل نیست. کسی هم که علم داشته باشد که باطل است،
برو به 0:05:00
گرفتار خیالات است. «ذلک ظن الذین کفروا» به این معنا است که کفار گمان هشتاد درصدی دارند که خلق آسمان و زمین باطل است؟! ظاهرا دید آن ها این است.
«إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلاَئِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَى وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[2]». این علم بهمعنای سلطان است.
شاگرد: تصویری که برای این ملائکه درست کردند و بت هایی که تراشیدند، هیچکدام یقین نیست بلکه گمان است.
شاگرد٢: گمانی است که حاضر هستند برای آن آدم هم بکشند!
شاگرد١: بله
استاد: در این آیه یقین دارند یا ظن؟ «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ[3]».
شاگرد: قیامت جزء اصول آنها است. در فروع و جزئیات آن لازم نیست یقین داشته باشند. اما در اصول عقائد میگویند ما یقین داریم.
شاگرد٢: ایشان در یک مورد مثلاً ابن تیمیه خدشه میکند که علم ندارد. اما به استدلال شما که ضرری نمیزند. شما بهصورت کلی میگویید ممکن است علم داشته باشد اما نزد ما ظن باشد.
استاد: بله، وقتی هم که میگوییم ظن است، مرادمان هفتاد درصد نیست. بلکه میگوییم که خیال است. دیروز هم عرض کردم کسی که گرفتار خیالات شده به دکتر میرود. خودش میگوید که من قطع دارم اما دکتر به او میگوید که گرفتار خیالات هستی.
شاگرد: گمانش میرسد.
استاد: گمان بهمعنای باطل. کاربرد گمان مهم است. در روایت کافی آمده بود «فمن ظن بالله الظنون»، آیا به معنای هشتاد در صد است؟! یا مراد حضرت این است که اوقع نفسه فی الاوهام؟! یعنی کسی که چنین خیالاتی به خداوند دارد، کذا است. لذا یک مورد هم باشد برای مقصود من کافی است. یعنی اعتقاد طرف صد در صد است و ما میگوییم که اوهام و ظنون است. مقصود ما این نیست که هشتاد در صد است و احتمال صدق حرف او هست. مخاطب میگوید این جور است اما متکلم میگوید ظنون است و مقصودش هم این است که صد در صد باطل است.
«ذلک ظن الذین کفروا» یعنی اینکه میگویند خلق سماوات باطل است، سخن باطلی است. این ظن بهمعنای باطل است. نه بهمعنای ظن هشتاد درصدی.
برو به 0:10:06
موارد متعددی از «لایغنی شیئا» در آیات هست. همه این موارد به این معنا است که هیچ فایدهای ندارد. یعنی واقعاً شیئا است و در آن فضا هیچ فایدهای ندارد.
اگر در اینجا هم «لایغنی من الحق شیئا» به این معنا باشد که هیچ فایدهای ندارد، با جایی سازگار است که متکلم مرادش از ظن، اوهام و خیالات است. یعنی متکلم قاطع است که مخاطب او گرفتار امر باطل صد در صدی است. نه گرفتار چیزی که نمیدانیم باشد.
شاگرد: تعبیر ظن شکِ هم با این سازگار است؟یعنی در آن تقسیمبندی که داشتیم_ظن شک و ظن یقین- ظن شک بهمعنای باطل باشد. یعنی ظن حق و ظن باطل. اگر این معنا باشد در آن روایت احتجاج که حضرت امیر آیات به ظاهر متناقض را تفسیر میکنند، عبارتی هست که میفرماید: «قال علي ع و أما قوله عز و جل- و رأى المجرمون النار فظنوا أنهم مواقعوها يعني تيقنوا أنهم يدخلونها و كذلك قوله إني ظننت أني ملاق حسابيه و أما قوله عز و جل للمنافقين- و تظنون بالله الظنونا فهو ظن شك و ليس ظن يقين- و الظن ظنان ظن شك و ظن يقين فما كان من أمر المعاد من الظن فهو ظن يقين و ما كان من أمر الدنيا فهو ظن شك[4]». حضرت در اینجا همان حرفی که شما میزدید را مطرح میکنند. یعنی با مظنون جلو میرود.
استاد: ظن شک بهمعنای « یضلونک عن سبیل الله »، «تهوی الانفس» است. در ادامه آیه میفرماید «يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن[5]». اضلال یعنی از راه باز میمانی و ذره ای حق در آن نیست. « ان یتبعون الا الظن»یعنی امر باطل و خیالات.
شاگرد٢: فرمایش حضرت خیلی قیمتی است. در جلسه اول این احتمال مطرح شد که حضرت جهت را مشخص می کنند. نگاهی که ناظر به دنیا باشد، ظن شک می شود و ظنی که از نگاه به آخرت ناشی می شود، ظن یقین می باشد.
استاد: یعنی باید جهت و فلش غلبه ذهن را دید. اگر جهت آن و فلش آن، فلش بینات باشد … . در مباحثه صبح مطرح شد که بین دو عده بحث شده بود که کلمه بینات چه ظهوری است.نص و ظاهر است؟ می تواند بیناتی باشد که ظهور نداشته باشد؟ بیان شد که در آیات که بینات مطرح می شود اصلا ناظر به دلالت نیست. همان کسانی که می گویند بینات نص یا ظاهر است، در کتبشان متعدد هست که مفسرین اختلاف کرده اند و در نهایت هم اصلا مشخص نمی شود که بینات چیست. والله العالم. خب چطور می گویید به معنای ظهور لفظی است؟
اصلا بینات به همین معنا است. یعنی مطالبی است که هرچقدر جلوتر می رود حقانیت و استقرار آن روشن تر می شود. مقابل آن کذب و بطلان است که لحظه به لحظه آبروی آن می رود. می بینید چهار روز آب و رنگ داشت اما بعدا عوض شد. اصلا حکمت به این معنا است که چون محتوایش محکم است، هر چقدر به دنبال آن می روید حقانیت و ثبوت آن برای شما روشن می شود. نه این که به این معنا باشد که کل عرف دنیا از آن یک چیز بفهمند و هیچ اختلافی در آن نباشد. در حالی که در خیلی از آیات اختلاف سنگین مفسرین بوده و هست.
برو به 0:15:39
شاگرد: موضوع له ظن چیست؟
استاد: موضوع له مدلول تصوری لفظ است و با قرینه صارفه می تواند در غیر موضوع له به کار برود. اما بحث ما ربطی به آن ندارد. بحث ما مدلول تصدیقی کلام است. یعنی متکلم وقتی می خواهد اراده کند، بدون این که لفظی را مجازا به کار ببرد، با اشراب یا تضمین یا شیوه دیگر که بعدا عرض می کنم، کلمه ای را به کار می برد.
اشتغال به معنای مشغول بودن است. اشتغلت عن الضرب به معنای انجام ندادم است. اشتغلت بالضرب یعنی انجام دادم. هیچ کدام از این ها معنای مجازی نیست. بلکه اشتغال در معنای خودش به کار رفته است. اما با عن یا الی معنا تغییر کرده است. به این مدلول تصدیقی می گوییم. یعنی مراد متکلم با اضافه کردن قرائن حالی یا لفظی می تواند مختلف باشد.
در «و اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون[6]» کذب مخبری است. و در این آیه «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون.لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذي يَخْتَلِفُونَ فيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبين[7]»؛ کاذبین در اینجا به این معنا است که سخن آنها دروغ بود؟! یا اینکه خودشان میدانستند که دروغ گو هستند؟! مشخص است که اینجا کذب خبری است. یعنی مفاد حرفشان دروغ بود. نه اینکه خودشان میخواستند دروغ بگویند. بخلاف آیه قبل که مخبری است. مفاد خبرش درست است اما اخبار او به اینکه قلب من به این نحو است و حالت مخبریت او کاذب است. در اینجا آیا کذب دو معنا پیدا کرد؟! این کاذبین با آن کاذبین دو معنای مستقلی دارند؟! نه، اما در آن جا متکلم، کاذبین مخبری را قصد کرده و در این آیه متکلم کاذبین خبری را قصد کرده است ولو خودشان به گمانشان راست بگویند. یعنی کافر الآن نمیگوید که من دروغ گو هستم بلکه فردا معلوم میشود که دروغ گو بوده است. یعنی مفاد حرف و کفر او دروغ بوده و با واقع مطابق نبوده است.
در اینجا کذب یک معنا دارد اما مدلول تصدیقی آن، دو تا شد.
شاگرد: برای روشن کردن این مدلول تصدیقی و قرینه صارفه … .
استاد: اصطلاح قرینه صارفه برای مجاز است. به این معنا است: القرینه التی تصرف اللفظ عن معنی الموضوع له. اگر معنای اصطلاحی را به کار میبرید باید مشخص باشد. اما اگر معنای لغوی آن را به کار میبرید به این معنا است: تصرف الذهن الی المعنی الخاص. نه عن المعنی الموضوع له. اگر مرادتان معنای لغوی است اشکالی ندارد.
شاگرد: مقصودم این است که ابتدا مدلول تصوری لفظ ظن روشن شود بعداً پیرامون مدلول تصدیقی آن صحبت شود.
استاد: در جلسات قبل بیان شد. ۵٠-۶٠ کتاب لغت را تا جایی که میشد مرور کردم، تنها کتابی که با ذهن من با ریخت بحثش موافقت کرد کتاب قاموس القرآن بود.
ایشان معنای اصلی و مدلول تصوری لغت را «احتمال قوی» دانستند. به این نحو شروع کردند که ظن بهمعنای احتمال قوی است. مقابل آن وهم است که بهمعنای احتمال ضعیف است. این معنای لغوی است. اما گاهی وهم به کار میرود و بهمعنای همان احتمال ضعیف است اما منظور جهت مثبت آن است.در عبارت مرحوم شیخ یا صاحب جواهر اشاره شد.
برو به 0:20:08
چرا در روایت آمده بود: «کلما وقع وهمک». چرا حضرت از تعبیر وهم استفاده کردند؟ درحالیکه وهم بار منفی دارد و ظن از وهم، در احتمالات اقوی است. مشهور فرمودند که منظور از وهم در آن جا ظن است. اما حضرت فرموده بودند تنها درصورتیکه «لم یقع وهمک علی شیء اعد و الا ابن علی الصحه[8]». در آن جا این احتمال دور نیست که مراد، ظن و غلبه ظن نباشد. بلکه «اذا وقع وهمک» یکی از ادله اصالت الصحه در فعل نفس باشد.
این را بهعنوان احتمال عرض میکنم. روی آن فکر کنید. اصاله الصحه در فعل نفس، اصل مهمی است و آن هم جا دارد. اصاله الصحه برای اصل اتیان شیئ نیست. دیروز عرض کردم که اگر بگویند گمان دارم که نماز ظهر خواندهام به او میگویند برو دوباره بخوان. اما وقتی که میدانم نماز ظهر را خواندهام، در حین نماز در صحت ما اتیت به، شک میکنم. اصاله الصحه میگوید اگر قرار است دائماً در صحت شک کنید که سنگ روی سنگ بند نمیشود. زمانیکه شک میکنید که انجام دادهاید یا نه، بگویید خوب است. ابن علی الصحه. اگر در کار تو دو احتمال میآید که یک طرف آن منجر به بطلان است و طرف دیگر آن منجر به صحت است، بنا را بر صحت بگذار.
در این مورد که یک طرف وهم و یک طرف ظن است، امام علیهالسلام میفرمایند ابن علی وهمک. زیرا این وهم نمازت را درست میکند. این احتمال بر خلاف مشهور است اما دور نیست.
مشهور فرمودند وهم به معنی ظن است. اگر ظنت بر بطلان است، نمازت باطل است. عبارت عروه را خواندم. اما این احتمالی را که میخواهم عرض کنم به این شکل نیست. یعنی حضرت میفرمایند بهعنوان اصل عملی، بنا بر اصاله الصحه است. چون اگر به این اصل عمل نکنید با عسر و حرج مواجه میشوید وهمیشه مشکل دارید. بنابراین وقتی جلو میروید در مواقعی که شک میکنید طرف درست را بگیرید. کلما وقع وهمک. یعنی حضرت اقل و اخفی الافراد را ذکر کردهاند تا اجلی الافراد را خودت بفهمی. یعنی حتی اگر وهم شما نماز را درست میکند آن را بگیرید.
شبیه «الفقیه لایعید صلاته، یحتال فی تصحیحها» است. اینها به هم مربوط میشوند.
شاگرد: تعبیر «اعتدل وهمک» به چه معنا میشود؟
استاد: آن بهمعنای شک است.
شاگرد: خب شک هم یک طرف را دارد. شما میفرمایید حتی اگر وهم هم داشت عمل کند اما وقتی شک دارد، یک مرتبه بالاتر آمده و پنجاه در صد احتمال میدهد که درست انجام داده باشد و پنجاه درصد احتمال میدهد که باطل باشد.
استاد: در روایات آمده «لم تدر کم صلیت» که حال تحیر و شک است. شک را باید علاج کرد. و جالب این است که در شکوک صحیحه خود شارع مقدس اقدام کرده و این کارها را انجام داده است. «الا ادلک علی شیء لاتعید صلاتک ابدا، ابن علی الاربع». با اینکه استصحاب میگوید بنا را بر سوم بگذار اما امام علیهالسلام میفرمایند بنا را بر چهار بگذار و بعد یک رکعت نماز بخوان. اگر سه رکعت خوانده بودی که یک رکعت اضافه کردی اما اگر چهار رکعت خوانده بودی، آن یک رکعت نافله واقع میشود.
یعنی حتی درجاییکه متحیر میشوید کاری میکنیم که نماز را اعاده نکنید. بنا را بر چهار گذاشتن خلاف مشی است اما راهی است که هرگز نماز را اعاده نکنی. بنابراین معلوم میشود مرام شارع در مواردیکه محل ابتلای زیاد عرف است، این است که تا ممکن است به وسواس مبتلا نشوند و تا ممکن است اعاده نکنند.
این هم دنبالهروی آن حرف است. لذا جایی که با وهم تصحیح میشود، جلو میروی. در جایی هم که متحیر هستی، به تو یاد میدهم که نماز را بهگونهای بخوانی که درصورتیکه بعداً خلاف آن را فهمیدی، مجبور نشوی آن را اعاده کنی.
برو به 0:25:00
اعتدل بهمعنای تحیر است. او نمیداند که چه کار کند. وقتی وهم شما اعتدال داشت که سه رکعت خواندید یا چهار رکعت باید چه کار کنید؟ وهمک کدام یک از آنها است؟
شاگرد: منظور من این است که در عبارت ابتدا آمده وهمک علی شیء فکذا و بعد میگوید اعتدل وهمک علی شیء فکذا. «و إن اعتدل وهمك فأنت بالخيار إن شئت صلّيت ركعة من قيام و إلّا ركعتين و أنت جالس[9]».
استاد: او را مخیر کردند که طبق هر کدام از آنها نماز او صحیح باشد.
شاگرد٢: احتیاط شده است.
استاد: بله، اما علی ای حال به او راهی را یاد دادهاند که بعداً نماز را اعاده نکند. اصلاً مقصود من این است. البته این بیاناتی است که فعلاً در فضای مباحثه است.
شاگرد: این همان قاعده فراغ و تجاوز است، چیز اضافهای نیست.
استاد: قاعده فراغ و تجاوز هم از صغریات آن است.یعنی هو حین یصلی اذکر منه حین یشک. آن هم یکی از اذناب این است. یعنی وقتی تجاوز کردی و شک کردی بگو خوب انجام دادم. همچنین در روایتی که دیروز در مستمسک اشاره کردم اما نخواندم، حضرت میفرمایند لکن متی یستیقن؟ یعنی اگر یقین کند که تکبیر نگفته است، یستقبل. یعنی حضرت کسب یقین نسبت به کاری که گذشته را تشکیک میکنند و میفرمایند متی یستیقن؟ حضرت مي فرمايند این یقین ها را دور بریز.
این فضا اگر با مجموع ادله سر برسد، فضای وسیعی است. در مانحن فیه هم حساب دیگری پیدا میکند که اگر ظن بهمعنای امر باطل باشد تخصصا از بحث ما خارج است. چون در مانحن فیه ما بهدنبال ظن بهمعنای احتمال راجح نیستیم. بلکه بهدنبال ظنی بما هو مصحح للصلاه هستیم. شارع به این خاطر به ما اجازه داده که بهدنبال غلبه ظن برویم تا نمازمان درست شود. لذا نباید توقف کنیم و بگوییم نمازمان باطل شد. از این حیث ظن را فرموده است نه از این حیث که غلبه با او است. لذا فرمودند اذا وقع وهمک. یعنی من بهدنبال تصحیح نماز تو هستم نه اینکه ببینم درجه احتمال تو چقدر است. اصلاً اینجا مقام درجه احتمال نیست بلکه مقام این است که دائماً نمازت را اعاده نکنی. مقصود شارع اصلاً واقع نمائی و درجه احتمال نیست.بلکه اعاده نکردن و به عسر نیافتادن و دچار وسواس نشدن است.
شاگرد: در نماز به این شکل است یا در کل عبادات هم مطرح میشود؟
استاد: مرحوم صاحب جواهر برای طواف فرمودند اما برای حصی گفتند.در طواف فریضه تا آنجایی که من مناسک ها را می دیدم، هیچکس نگفته است. یعنی همه میگویند که اگر در طواف فریضه شک کرد، باطل است و باید از سر بگیرد. و ظن را هم در حکم شک میگرفتند. یعنی از ابتدا تا انتهای طواف باید موقن باشید. تنها کسی که ظن در اشواط طواف را کافی میدانستند، حاج آقا بودند. بهخاطر مجموع این مبانی، برای ایشان محکم بود و فتوا هم میدادند.
نظیر این را صاحب جواهر هم فرمودند. فرمودند مثل طواف که بهمنزلۀ نماز است میتوانید با حصی و تسبیح نگه دارید. مرحوم حکیم جواب دادند که حصی وتسبیح علم است. خیلی عجیب است. خب وقتی تسبیح هم دارید باز هم شک میکنید که تسبیح را انداختید یا نه. این جور نیست کسی که تسبیح و حصی دارد قاطع باشد.
برو به 0:30:00
مثلاً محاذی حجر قرار بود تسبیح را بندازم اما چون شلوغ بود، شک میکند که انداخت یا نه.
مرحوم حکیم میفرمایند مراجعه به علم است. درحالی که حصول علم برای عرف عام مخصوصاً در امتثال اعمال عبادیای که طولانی است، مشکل است. طواف هفت دور است. نماز چهار رکعت است. آن هم با این حالات عرف.
این روایت خیلی جالب است. در ذیل آیه شریفه «فویل للمصلین الذین عن صلاتهم ساهون»، راوی میگوید با یک حال ناراحتی گفتم وای بر ما. هر کس که در نماز شک و سهو دارد، وای بر او است. حضرت به این تعبیر فرمودند لیس حیث تذهب، ان هذا لایخلو منه احد. بلکه سهل در اصل نماز و اوقات نماز است. ساهون یعنی در اصل اتیان نماز سهل انگار است. نه اینکه وقتی نماز میخواند شک کند. زیرا لا یخلو منه احد.
یعنی بدون مراعات وقت از نمازشان میگذرند.
شاگرد: این بیانات، سخنانی که میگوید اگر ظن باشد تفویت مصلحت پیش میآید و یا مباحثی که در باب اجزاء دارند را ارتکازا رد میکند؟
استاد: بله، در مسأله اجزاء خیال میکنید که امر خیلی اسهل از آن چیزی است که متاخرین در اصول سراغ آن رفتهاند. شواهدی دارد.
در همین بحث ظن، کلمات فقهای پیشین را جمعآوری کنید. چطور میشود که در فضای کیفیت امتثال- نه اصل امتثال- مرام شارع برای شما قطعی میشود، که شارع نمیخواهد برای مؤمن کاری پیش بیاورد تا او را به شک و وسواس بندازد. بلکه به او میگوید ادامه بده و مضی کن.
شاگرد: یعنی کبرای تابعیت احکام برای مصالح و مفاسد را با دقتی که آقاییون مطرح است را قبول نمیکنید؟
استاد: آن برای عالم انشاء و ثبوت حکم است. اما وقتی در عالم امتثال مصلحت دیگری مانند تسهیل و عدم حرج و امثال این ها، پیش میآید، نتیجه آنها این است که وقتی به این طریق رفتار میکنید، آن واقعیت امتثال برای شما با این ضمیمه شده است. عین این مطلب عمل به خبر واحد با فرض تمکن از علم است.
به هر بیانی-مصلحت سلوکیه، مجموع مصالح، یا بیان دیگر- آن جا را تصحیح کنید. در اینجا هم مطرح میشود. البته در آن جا بیان دیگری به ذهنم آمد که حکم ظاهری یک جور عمل دارد که عمل آن، نفس اتیان به روایت است. در مورد آن قبلاً صحبت کردیم.
علی ای حال حرفی که در آن جا زدیم در اینجا نیز میآید. المرءمتعبد بظنه. اذا وقع وهمک. یعنی خود این که به وهم و ظنش عمل میکند، نفس این عمل به وهم، صبغه عبودیت دارد. قطع نظر از اینکه نماز خواندن او صبغه عبودیت دارد، نفس تعبد او به ظن هم صبغه عبودیت دارد. در عمل خود متعبد است و دیگری در ظن خود است زیرا اگر خداوند به او اجازه نمی داد، نمی رفت. درحالیکه طبق سیره و سایر ادله، بر نفس همین تعبد خود نیز ثواب میبرد.
شاگرد: فرمودید اصل اولی در موضوعات عدم حرمت ظن است؟
استاد: بله، این احتمالش هست.
شاگرد: صرف احتمال است یا آن را تقویت میکنید؟
استاد: در فضای مباحثه ما حرفها را میزنیم تا جلو برود.
شاگرد: این بیان را با توجه به شاهدی که از مرحوم بهجت فرمودید نمیتوان به ایشان نسبت داد؟
برو به 0:35:00
استاد: نه، خود ایشان در دو بخش جامع المسائل وقتی جلوتر می رفتند، اصالت الصحه اوسع می شده است. به نظرم ایشان در بحث قرائت، اصاله الصحه را در عمل حاضر قبول ندارند. یعنی در حال خواندن آیه هستید و در حین خواندن آیه شک میکنید که درست خواندید یا نه، ایشان میگویند باید تکرار کنید زیرا اصاله الصحه در محل جاری نمیشود. اما در بحث خلل، اصالت الصحه در فعل نفس و نظیر آن را جاری کردند. به نظرم در اینجا یک نحو نظر ایشان توسعه داده شده، بهنحویکه در قرائت هم میتوان اصاله الصحه را جاری کرد. وقتی به کلمات دقت میکنید، بهراحتی شک میآید لذا در حین قرائت آیه شریفه وقتی شک کردید، اصالت الصحه در عمل نفس میآید. چرا نیاید؟ بله اگر قطع پیدا کردید، برگردید. اما اگر اصاله الصحه محملی داشت، کافی است.
شاگرد: در ذیل قاعده تجاوز میفرماید: انما الشک فی شیء لم تجز.
استاد: آن برای اصل اتیان است.
شاگرد:اطلاق دارد.
استاد: در صحت اطلاق ندارد. اول الکلام است. همین بحث حاج آقا میباشد. قاعده تجاوز میگوید اگر در چیزی هستی و محل آن رد نشده باشد، اگر ندانی که آن را انجام دادهای یا نه، آن را انجام بده. مثلاً نمیداند که سوره را خوانده یا نه و هنوز هم به رکوع نرفته است. خب باید بخواند.
شاگرد: شامل آیه هم میشود زیرا اطلاق دارد.
استاد: قطع دارد که آیه را میخواند اما شک میکند که صحیح خوانده یا نه. صحبت سر این است. اینجا است که محل ابتلاء عسر و حرج است.
شاگرد٢: قاعده تجاوز شک در وجود است . قاعده فراغ در شک در صحت است لذا چون از قرائت فارغ نشده، نمیتواند اصاله الصحه جاری کند. هر وقت حمد او تمام شد و سپس شک کرد، مجرای قاعده فراغ است اما … .
استاد: فراغ اصطلاحی بعد از نماز است.
شاگرد: بله، اگر فراغ در اجزاء را بپذیریم، این صورت هنوز از جزء هم فراغ پیدا نکرده است. چون هنوز مشغول قرائت میباشد و هنوز از قرائت فارغ نشده تا شک برای او حاصل شود.
استاد: بحث خوبی است که آیا قاعده فراغ و تجاوز دو قاعده جدا هستند یا میزان و ملاک آنها یکی است؟ اگر همینطور جلو برویم، کبریات جدا جدا میشوند و بعداً هم در فروعات آنها به مشکل بر میخوریم. اما اگر از مذاق شارع چیز روشنی را بفهمیم دیگر این مشکل ها را نخواهیم داشت. یعنی از نحوه انشاء حکم معلوم است که مدیریت امتثال میباشد برای اینکه متشرعه دچار عسرو حرج و وسواس و شک نشوند تا دائماً در حال اعاده باشند. در اینصورت حال جمع بین ادله خیلی فرق میکند. بله اگر به آن صورت باشد، یک خطکش گذاری و تدقیق در تعریف فراغ و تجاوز و صحت و اصل اتیان است و مجموعه لوازمی بر آنها بار میشود.
این احتمال در ذهنتان باشد و ببینید برای آن شاهدی پیدا میکنید یا نه. خلاصه عرض من این است که فضای آیات نهی از اتباع ظن، به این صورت است که ظن را بهمعنای اوهام و باطل معرفی میکند. «یضلوک عن سبیل الله» « ان یتبعون الا الظن»؛ یعنی اوهام است و بهدنبال دنیا است و فلش و جهت آن عالم خاک، خیالات و ظلمات است. « ان الظن لایغنی من الحق شیئا»؛ اوهام مردم دنیا لایغنی من الحق است. در اینجا معنای شیئا بهخوبی واضح میشود. یعنی گرفتار خیالات هستند و سر سوزنی در جهت حقائق فایدهای ندارد.
«لایغنی من الحق شیئا» حدوداً ده آیه میباشد.
موارد متعددی دارد.
«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئا[10]»؛ یعنی هیچ فایدهای ندارد. در اینجا هم « ان الظن لایغنی من الحق شیئا». به بیاناتی که در جلسات قبل صحبت شد و روی احتمال اخیر هم شیئا هم روشن شد. چون اوهام و خیالات است؛ «و ما تهوی الانفس»؛ هوای نفس که یغنی من الحق ندارد. «اذا جاءه لم یجده شیئا[11]»، «كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ في يَوْمٍ عاصِف[12]»؛ همه دود شد و رفت! «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا»؛ هر اندازه که سراب میتواند شما را از تشنگی در بیاورد، اینها هم میتواند. بنابراین ظنون بهمعنای اوهام و خیالات است که به این معنا با «لایغنی من الحق شیئا» هم مناسبت دارد.
اگر این احتمال بیاید و برای آن شواهدی باشد، این دلیل از حرمت عمل به ظن، تخصصا خارج میشود. زیرا اوهام آنها را ابطال میکند. اوهام چیزهایی که مقابل حق است. «ظن الذین کفروا» یعنی اوهام و خیالات آنها. لذا این ادله در مانحن فیه نمیآید و باید فضای دیگری را مطرح بکنیم.
شاگرد: با این بیان شما قدماء عمل به ظن را حرام نمیدانستند؟
استاد: بله، اجماع و امثال آن را مطرح کردند.
والحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، معانی ظن، اقصر الطرق، قاعده فراغ، قاعده تجاوز، اصاله الصحه، اصل مضی، ظن در طواف، ظن در رکعات، بینات، مدلول تصدیقی، مدلول تصدیقی ظن، مدلول تصوری، بهجت، ابن تیمیه، المرء متعبد بظنه،
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 125
[2] النجم٢٨
[3] النحل٣٨
[4] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 244
[5] الانعام ١١۶
[6] المنافقون١
[7] النحل٣٩
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 358
[9] وسائل الشيعة، ج8، ص: 218
[10] آل عمران ١٠
[11] النور٣٩
[12] ابراهیم١٨
دیدگاهتان را بنویسید