مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 82
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه٨٢ : ١٣٩۵/١٢/١٨
سؤال شد که «ان الظن لایغنی من الحق شیئا» یک نحو تعلیل ارتکازی است. در حالی که تعلیل تخصیص بردار نیست. به همین خاطر میگویند که «ان الظن» را به معنای تعبدی بگیریم-نه ارتکازی-. یعنی نزد شارع ظن هیچ حجیتی ندارد. لذا این جمله اخبار است و تعلیل نیست. لذا با این بیان میتواند در برخی موارد آن را استثناء بزند و در برخی موارد ظن را حجت بداند. روی این فرض شما مستثنی تعبدی است.
شاگرد: بله، با این بیان به ظاهر آیه هم عمل کردهایم.
استاد: اما اينكه چند بار تأکید فرمودید ظاهر آیه، من دیروز هم گفتم که ما خلاف ظاهری مرتکب نشدیم. تنها چیزی که عرض کردم استظهاری از «ال» بود. اگر تنها به یک مقطع آیه نگاه کنید «ال» را جنس میگیرید. اما اگر این آیه را در کنار آیه «یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن[1]» ببینید، استظهار شما صحیح نیست.
شاگرد: این هم خودش یک ظاهر است ظهور در هر تعلیل این است که معمم و مخصص باشد و الا اصلا شارع نیازی نیست که تعلیل بیاورد حکم آن را در آیه بیان کرده است.
شاگرد2: می توانید بفرمایید معمم و مخصص چیست؟ و حیطه آن چه قدر است؟ اگر شما متفاهم عرف بگیرید بله…
شاگرد3: متفاهم عرفی از کلمه ظن این است که آن را،ظن بما هو ظن می بینید نه اینکه ظنی بما هو اینکه متعلق به امری خاص باشد. اصلا چرا ظنی در حوزه خاص لایغنی من الحق شیئا؟
استاد: چون بستر آن حق نیست. مقابل حق است. فلش آن 180 درجه تهوی الانفس است، نه فضای حق و کمال و سعادت. وقتی به این شکل است، لایغنی من الحق است. آنها از حق دور میکنند. یضلوک عن سبیل الله است. گمراهت میکنند.
شاگرد٢: از مقابله ظن با حق در آیه ممکن است، این مطلب به ذهن بیاید که ظنی دارد که بنا دارد او را به حق برساند. یعنی ظن او مصیب به واقع نیست.
شاگرد:خود این کلام قرینه بر این است که بگوییم مراد از این ظن، ظن مطلق است نه ظن خاص، زیرا در این صورت معنا ندارد که بگوید ظنی که در مسیر باطل است لایغنی من الحق، باید خود ظن یک موضوعیتی داشته باشد که بگویند لایغنی من الحق.
شاگرد2: شما می خواهید چیزی را جایگزین حق بکنید یا نه؟
شاگرد: نه جایگزین حق نمی خواهد باشد می خواهد ما را به حق برساند.
شاگرد2: آیه می فرماید لایغنی من الحق یعنی این ظن می خواهد جایگزین حق باشد
شاگرد: شما بفرمایید آیا یقین جایگزین حق می شود؟
شاگرد2: یقین، حق است.
شاگرد: نه یقین، جهل مرکب است لایغنی من الحق شیئا.
استاد: منظورشما از یقین مطلق القطع است.
شاگرد: بله قطع یک معنای عام دارد.
شاگرد2: واضح است که این مراد نیست و بخواهید این قضیه را از فضای عرفی خارج کنید…
شاگرد4: این قدر واضح نیست زیرا شیخ اعظم و باقی بزرگان همین معنا را فهمیدند.
شاگرد2: از نظر ما که واضح است.
برو به 0:05:00
شاگرد: الان در ما نحن فیه من که می خواهم نماز بخوانم در مسیر حق قرار گرفتم منتها برای تشخیص قبله باز حق معنا دارد. شارع می فرماید اگر ظن پیدا کردی باز فایده ای ندارد باید یقین پیدا کنی.
استاد: اگر این طور لایغنی را تحلیل می کنید پس قطع های شما هم لایغنی.
شاگرد: شاید معنای لایغنی که آقای صراف(شاگرد2) گفتنند درست نیست لایغنی قرار نیست بدل باشد بلکه ممکن است به معنای وصول و رساندن به خود واقع یا مصلحت واقع باشد. نه اینکه ما را بی نیاز نمی کند زیرا یقین هم ما را بی نیاز نمی کند زیرا ما می خواهیم به مصلحت واقع برسیم، ظن ما را کفایت نمی کند یقین هم ما را کفایت نمی کند.
شاگرد2: چرا خلاف ظاهر معنا می کنید؟
شاگرد: زیرا ما نیازمند حق هستیم، بی نیاز از حق نیستیم.
شاگرد2: مسأله این است که شما در شرائطی، مقابل کسی قرار گرفتی که با ظنونی بهانه تراشی می کند و چیزی را به جای حق قرار می دهد، یعنی حق را تا حدودی می فهمد و این طرف هم می فهمد که ظنون را جایگزین حق می کند، آیه می گوید این چیزهایی که مقابل حق قرار می دهید به درد شما نمی خورد.
شاگرد: حالا این، یک نکته اضافی است، استاد شما وجهی بیان کردید و به خاطر آن نکته ظهوری درست کردید.
استاد: بله، عرض کردم که چون تعلیل ارتکازی است، عرف عام از آیه شریفه اینطور نمی فهمد که خدای متعال می خواهد بگوید که چون شارع هستم، تعبدا میگویم لا یغنی است.
شاگرد: اصلا شیخ و دیگران هم اینگونه معنا نمی کنند می گویند لاحجت است به خاطر اینکه لایغنی من الحق شیئا است، عقلا حجت نیست.
استاد: فضای خوبی مطرح شد. آیا ظن عقلا حجیت دارد یا ندارد؟ آیا در حوزههای مختلف نزد عقلاء حجیت ظن مطرح است یا نه؟
شاگرد: حجیت عقلی یا عقلائی؟ طبق مبانی شیخ آن چیزی که عقلاَ حجیت دارد، قطع است. حجیت به این معنا که قاطع را نمیتواند از عمل به قطعش ردع کند. نمیتواند بگوید که علاوهبر قطعت بر تو منجز نیست. چون منجز به تناقض میشود.
استاد: بله، چون تناقض میشود. چندین سال این تناقضات برای من واضح نبود. وقتی اولین بار دیدم که مرحوم آیتالله گلپایگانی در این تناقضات چه کردهاند، برای من جالب بود. تناقضی نیست. تناقض در نظر قاطع هم مانعی ندارد. بلکه تناقض باید تناقض باشد تا محال باشد. نه اینکه در نظر قاطع چطور باشد.
شاگرد: اگر ردع هم کند چون باعثیت ندارد، کافی است. چون من یقین به عدم تکلیف دارم، حال اگر بعثی هم بکند، میگویم این بعث برای دیگران است. برای من نیست.
استاد: یعنی در نظر قاطع تناقض میشود. به این معنا که وقتی به او میگوید که من قطع تو را قبول ندارم، حتی اگر هم در نظر تو تناقض شود، مشکلی نیست. زیرا باید به حرف من عمل کنی. اخباریین میگویند چون قطع تو از راه عقل است، من قبول ندارم. لذا باید به حرف من گوش دهی. این دیگر تناقض نیست.
شاگرد: اخباریین هم در این بحث دارند که قطع حاصل است یا نه. میگویند که آن قطع نیست و منتهی به قطع نمیشود.
استاد: بعنی صورت مسأله را پاک میکنند؟
شاگرد: بله صورت مسأله را پاک میکنند. صاحب مستدرک میگوید که اخباریین میگویند که دلیل عقلی ما را به قطع نمی رساند.
برو به 0:10:39
استاد: فرمایش شیخ در مورد قطع، قطع عرفی است. یعنی اگر مرادشان قطع مضاعفی که خلافش محال است، باشد این قطع اصلاً محقق نمیشود. اما اگر مرادشان قطع عرفی است، با آن میتوان حرف زد.
حاج آقای قافی میفرمودند که در کوه تزرجان بودم. کوه بلندی است که نمیتوان استهلال کرد. به ایشان خبر دادند که در پایین کوه در روستایی که در فضای باز است، شخصی ماه را دیده است. فرمودند ساعت یازده شب سوار بر موتور شدم و با زحمتی خود را به آن روستا رساندم و به منزل او رفتم، دیدم آدم خوب و متدینی است. به او گفتم که ماه را دیدی؟ گفت بله دیدم. گفتم یقین داری که دیدی؟ گفت بله یقین دارم که دیدم. من که نمیخواهم نماز و روزه مردم را خراب کنم. سه بار از ایشان پرسیدند که حتماً یقین داری؟ ایشان هم گفتند بله یقین دارم. به پسر او گفتم که مصحف را بیاور. تا شنید که اسم مصحف را آوردم، پرسید مصحف برای چه میخواهید؟ گفتم میخواهم به این مصحف قسمت دهم که تو هلال را دیدی. گفت من قسم نمی خورم. گفتم مگر نمیگویی که یقین دارم؟ گفت بله یقین دارم. گفتم پس چرا حاضر نیستی که به مصحف قسم بخوری؟ گفت اگر یقین دارم، شک هم دارم.
خود حاج آقا چطور میخندیدند. میگفت ما با چه زحمتی به آن طرف دنیا رفتیم، بعد ایشان میگوید علاوه بر اینکه یقین دارم، شک هم دارم. ببینید او میگفت دیدم. بدون اینکه بازی در بیاورد. اما همین که کار به قسم و قرآن رسید، ادامه نداد. این همان کاری است که شارع میتواند با این یقین ها بکند. لذا در اصول این قطعی که مقابلش محال باشد، محقق نمیشود. قسم میخورد که این است و خلافش محال است. اما قطع های عرفی به اندک چیزی از بین میرود.
تخصص یکی از رفقای ما این بود که با چند سؤال قاطع ها را از قطعشان جدا کند. خودش هم متوجه نبود. خدا به او این تخصص را داده بود. یعنی از روی این نبود که بخواهد تشکیک کند. بلکه روحیه او به این شکل بود که با چند سؤال طرف را از قطع میانداخت.
منظور این است که فضای قطع و ظن خیلی گسترده است و نمیتوان همینطور جلو رفت.
شاگرد: بهتر است با دو قول جلو برویم. یکی اینکه مشهور می گوید حجیت قطع ذاتی است … .
استاد: منظور شما از مشهور، کدام مشهور است؟ از زمان شیخ به بعد؟
شاگرد: البته تازگی ها خیلی اشکال می کنند.
استاد: طریقیت ذاتی دارد یا حجیت ذاتی دارد؟ این تفصیل دقیقی است. اگر طریقیت ذاتی باشد آن بحثها پیش میآید.
شاگرد3: به نظرم این بحث مفصلی است چون شیخ بحث کرده و هر بحثی که شیخ پیگری می کند بسیار در حاشیه آن بحث می شود باید از اول مبادی بحث شفاف شود وگرنه بحث به سرانجام نمی رسد.
برو به 0:15:00
چند نکته ذیل همان بحثهای مفصل در مورد قطع مطرح میکنیم. ببینید که این نکات در ذیل آنها قابل طرح هست یا نیست.
واقعا این بحث ها طول و تفصیل و ظرافت کاری های زیادی دارد می بینید که طلبه ای که سال ها دنبال درس بوده و عبارت های علمی را تحلیل می کرده، می بینید که سال ها برخی سوالات ذهن وی را درگیر کرده است و این سنخ سوالات معلوم می شود سنگین است و تا بخواهد حل بشود و بعدا هم توافق جمعی بشود بر حل آن، سال ها طول می کشد.
اولین نکته این بود که در قرآن ظن بهطور مطلق مذموم نیست. این نکته را حاج آقا در مباحث الاصول فرمودند. یعنی همه لسان شرع، مذمت ظن نیست. بلکه مدح هم هست. تفاوت بین آن دو را حاج آقا به این شکل بیان کردند که هرچقدر درجه ظن کمتر باشد، مذموم است. اما هر چقدر درجه آن قوی باشد، مذموم نیست.
البته بنده گفتم که ممکن است بهگونهای دیگر هم جمع شود. به این صورت که حوزه که ظن در آن قراردارد خط فلشی و مآلی که ظن دارد که در طریق بینات است و هر چقدر جلوتر میرود، میبیند که کار در حال درست شدن است و به یقین و قطع واضح میرسد. «لو تعلمون علم الیقین لتروّن الجحیم[2]» بعد از تروّن میفرماید «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقين»؛ مسیری است که علم الیقین شما عین الیقین میشود. خیلی جالب است. اصل حکمت و بینات به همین معنا است. هر چه جلوتر بروید آرام تر میشوید.
باطل چیزی است که هر چه جلوتر بروید، میبینید «كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيح[3]» است. همه آن محو میشود و پوچ میشود. «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُورا»؛ هباء منثور چیست؟ « الملك یومئذ الحق للرحمن و كان يوما علي الكافرين عسيرا» حق نیست مسیر، مسیر پوچ وباطل و ازدستدادن سرمایه است.
الآن اصل حرمت عمل به ظن در کلاس معروف است. دلیل آن را هم کتاب و سنت –شرعی- میدانند. برخی از سؤالات در ذهن مطرح میشود که اگر بخواهیم آن را با سیره پاسخ دهیم، یک جور است. اما اگر بخواهیم قطع نظر از بیرون به آنها پاسخ دهیم، جور دیگری است.
وقتی اصل، حرمت عمل به ظن باشد، آیا این اصل در شرعیات و غیر شرعیات متفاوت است؟ یعنی ان الظن لایغنی من الحق شیئا، اگر مربوط به نماز-وقت یا رکعت نماز- است، دال بر حرمت عمل به ظن است. اما اگر عمل به ظن مربوط به محدوده زندگی متشرعه است و ربطی به نماز و روزه او ندارد، آیا شامل این نوع ظن هم هست یا نه؟ به عبارت دیگر اطلاق حرمت عمل به ظن به چه معنا است؟ یعنی در محدوده مسائل شرعی عمل به ظن حرام است یا مطلقاً حرام است؟
شاگرد: شرع اصلاً ناظر به غیر از مسائل شرعی نیست. مثلاً گمان میکنم قیمت این شیء به این مقدار می ارزد، لذا طبق آن معامله میکنم.
استاد: خب پس چرا در کنار امور عبادی میگویید شارع در معاملات هم حرف میزند؟ مثلاً تضییع مال حرام است. میخواهم بگویم که این اطلاق را از کجا میآورید. شارع میگوید عمل به ظن حرام است، اما شما میگویید عمل به ظنی حرام است که در محدوده مبداء و معاد است.
برو به 0:20:00
شاگرد٢: حجیت ظن را همه قبول ندارند اما حرمت عمل به آن را که همه قبول ندارد.
استاد: همین را میگویند. یعنی می گویند اصاله حرمه العمل بالظن.
شاگرد: شیخ چون حکم وضعی را قبول ندارد می گوید اصاله حرمت عمل به ظن ولی باقی که حکم وضعی را قبول دارند عدم حجیت ظن می گویند.
شاگرد٢: نکته بعدی این است که آیه و روایتی نداریم که به این اطلاق برسیم. عدم حجیت ظن را میگفتند و الا اگرظن موافق احتیاط باشد، اشکالی ندارد که طبق آن عمل نمود. لذا دلیلی برای حرمت عمل به ظن باطلاقه نداریم. آن چه روی آن پافشاری میشود، عدم حجیت آن است.
استاد: از «لاتقف ما لیس لک به علم» عدم حجیت را میفهمید؟ این آیه نهی است.
شاگرد: به این آیه پاسخ دادهاند.
استاد: یعنی در محدوده مبداء و معاد دلالت دارد؟
شاگرد: ادامه آیه دال بر مبداء و معاد است. هر موضوعی هم که به مبداء ومعاد برگردد، مشمول آیه است. اما درجاییکه موضوع به مبداء و معاد مترتب نیست، مشمول آیه نیست. مثلاً در قیامت از من نمی پرسند که چرا این میوه را این میزان گران خریدی؟
استاد: سؤال من این است که چرا نمی پرسند؟ شما قیدی را اضافه میکنید که در لفظ نیست و بعد هم مبهم میشود. مثلاً معاملهای روی موضوع خارجی شخصی در حال تحقق است. شما طبق ظن خود مشی میکنید. در اینجا روی چه میزانی تشخیص میدهید که مربوط به مبداء و معاد نیست؟
شاگرد: قبل از آن دلیلی مانند «الناس مسلطون علی اموالهم» را داریم.
استاد: الناس مسلطون مانع از این نیست که عمل به ظن حرام باشد. درجاییکه قطع است، مسلط است و درجاییکه ظن است، ممنوع است.
شاگرد: همانطور که مسلط هستم مالم را ببخشم، مسلط هم هستم که آن را گران تر نیز بفروشم.
استاد: ولی مسلط هم نیستم که آن را اتلاف کنم.
شاگرد: اتلاف نکردم. بلکه آن را گران تر خریدم. در این مقدار تسلط دارم که یک چیز را گران تر بخرم. چطور در معامله محاباتی قوطی کبریت را به قیمت ده ملیون معامله میکنند… .
استاد: در آن جا علم دارند و با اختیار خودشان معامله میکنند اما در اینجا چون ظن است، عمل به ظن هم حرام است.
شاگرد: در اینجا اگر زیادتر شد، خودم احترام مالم را ملغی میکنم.
استاد: نمیشود. زیرا شارع اجازه نداده است و گفته «لاتقف ما لیس لک به العلم». عمل به ظن حرام است. نکته این است که شما میخواهید قید را بیاورید اما ما میگوییم که شارع فرموده است که نباید به ظن عمل کنید.
شاگرد١: اگر من ظن داشته باشم که تسبیحم در آن جا است، آیه نمیگوید عمل به این ظن حرام است.
استاد: شما از کجا میگویید که مشمول آن نیست؟ اگر میخواهید از قرینه لبیه استفاده کنید، ما هم میگوییم که در آن محدوده اصلاً ظن شاملش نیست. یعنی اگر قرار شد قرائن خارجیه را بر عبارت اعمال کنیم، ما هم در مقام اعمال قرائن خارجیه هستیم.
شاگرد: ما با فرمایش شما مشکل نداریم بلکه با انتساب آن به قوم مشکل داریم.
استاد: عرض من این است که خود قوم هم که میگویند آیه اطلاق دارد، نمیتوانند به اطلاق آن تمسک کنند. زیرا واضح است که اطلاق ندارد. پس مجبوریم چیزی را در آیه اعمال کنیم. میگوییم «ان الظن لایغنی» مربوط به حوزهای است. اگر گمان داری که نانوایی باز است و طبق آن به گمان خود عمل کنی و به سمت نانوایی حرکت کنی، حرام است. زیرا آیه میگوید عمل به ظن حرام است. لذا اگر به باز بودن آن قطع داری، میتوانی بروی اما اگر قطع نداری، عمل طبق قطع حرام است. شما از این حرف میخندید. این را به این خاطر گفتم که روشن شود که آنها خودشان هم قبول دارند که آیه اطلاق ندارد. لذا مجبورید برای حرمت عمل به ظن، یک حوزهای را قرار دهید. و الا مواردی هست که اتباع ظن است اما متشرعه به شما میخندند که آن را مشمول اطلاق آیه بدانید.
مثلاً گمان دارید که درب مغازه باز است. اگر اتباع ظن کنید، کار حرامی کردهاید! میگویند ظن به باز بودن درب مغازه ربطی به این آیه ندارد. اما چرا ربطی به این آیه ندارد؟
برو به 0:25:50
شاگرد: چون باز بودن یا نبودن آن ربطی به مبداء و معاد من ندارد.
استاد: من به شما چیزی را قرض میدهم و با شما شرط میکنم که بیشتر از آن را به من برگردانید. این چه ربطی به مبداء و معاد من دارد؟
شاگرد: ناس مسلط بر اموال خود هستند نه اینکه بر احکام اموال خود مسلط داشته باشند.
استاد: بنابراین عرف میتواند به درب مغازه برود اما بر حکم رفتن که تسلط ندارد. شارع میگوید چون طبق ظن عمل میکنی، حرام است.
شاگرد: رفتن به مغازه برای تحصیل اغراض دنیوی من است.
استاد: خب شارع میتواند برای آن حکم را بیان کند.
شاگرد: اینها جزء مباحات است.
استاد: یعنی شارع برای آن حکم مباح را جعل کرده است؟ حرمت عمل به ظن در اینجا میگوید اتباع به ظن در اینجا حرام است.
شاگرد: وقتی جزء مباحات است، شارع من را مواخذه نمیکند.
استاد: رفتن به مغازه مباح است اما از حیث اتباع به ظن نیز مباح است؟ شما این حیثیات را مخلوط میکنید. عنوان اولی به مغازه رفتن مباح است، اما اینکه از حیث اتباع ظن رفتن هم مباح است؟!
شاگرد: اتباع ظن که طریقیت دارد، موضوعیت ندارد. یعنی اگر روایتی واقعاً موافق با حکم الله باشد اما بخاطر مبنای رجالی به آن عمل نکنم، معاقب هستم.
استاد: طبق این قاعده اگر به آن عمل کنم معاقب هستم.
شاگرد: عرض من این است که مخالف با ظن موضوعیتی ندارد بلکه اگر سبب مخالفت با واقع شود یا تفویت مصلحتی شود یا سبب القاء در مفسده باشد، در آن جا عقاب دارد.
استاد: یعنی اگر اتباع ظن بکند و به واقع برسد، جایز است؟
شاگرد: بحث حجیت مربوط به معذریت و منجزیت است. یعنی من طبق حجت عمل نکردم و واقع فوت شد، و الا اگر طبق حجت عمل کردم و واقع فوت شد، معنا ندارد که بحث کنیم.
استاد: در حجیت ظن اول الکلام است. بهعنوان اولین قدم، منجزیت و معذریت ظن موضوعیت دارد یا نه؟
شاگرد: واقع در ظرف ظنون معتبر منجزیت دارد، نه اینکه این ظن بر من منجز باشد.
استاد: درست است. واقع منجز است و عند الخطا معذر است. ولی هر منجزی باید معذر هم باشد. در گام اول طریقیت ظن را میپذیرید آیا معذریت و منجزیت آن را هم میپذیرید؟
شاگرد: من میگویم ، ابتداءا عمل به ظن حرمت ندارد. اگر عمل به ظن سبب القاء در مفسده شود، حرام است.
استاد: یعنی اگر با قیاس به واقع رسیدید، مشکلی ندارد؟ ان اصبت لم توجر
شاگرد٢: ظنی که ایشان میفرمایند در مقام حجیت است. اما ظنی که شما میفرمایید در مقام تکلیف است.
استاد: بله، بردن فضای بحث به آن جا یک نحو تغییر است. و حال آنکه تعبیر به حرمت در اینجا، معنا کردن واضحات به گونه دیگر است. ما می خواهیم از این واضحات کمک بگیریم. والا اصل بحث این است که شما میفرمایید نباید ظن را اتباع کرد. این قید را از کجا میآورید؟ اگر هیچ قیدی نمیآورید لذا در مغازه هم نباید هیچ قیدی بیاورید. اگر قیدی میآورید باید بگویید از کجا میآورید. مثلاً از سیاق، از مطالب عقلیه باید کمک بگیرید.
شاگرد٣: اینکه میفرمایید عمل به ظن بهطور مطلق حرام است زمانی است که ظن بهصورت موضوعی در نظر گرفته شده باشد. اما اگر طریقی باشد، این استدلال دیگر درست نیست. یعنی باید به واقع نگاه کنیم.
استاد: به واقع نگاه میکنیم اما وقتی با ظن به سراغ واقع میروید به این معنا است که کار حرام میکنید.
شاگرد: این در جایی است که ظن موضوع باشد.
استاد: وقتی شما ابتدا صحبت کردید، ان الظن لایغنی من الحق شیئا را چگونه معنا کردید؟ به واقع کاری نداشتید. آن را تعبدی معنا کردید.
شاگرد٢: معنا ندارد که بگوییم عمل طبق این ظن حلال یا حرام است. زیرا آنچه مهم است واقع است. حجیت به این معنا است.
استاد: حجیت اصول غیر محرزه را قبول دارید؟ کاری با واقع نداریم.
شاگرد: کار داریم. معنای منجزیت و معذریت همین است.
استاد: اصل غیر محرزه به این معنا است که فقط از تحیر خارج شوید. پس دیگر به واقع کار نداریم.
در اتباع اصل با واقع کار دارید یا نه؟
شاگرد: اگر بر خلاف اصل عمل کردیم و واقع فوت شد، معذور نیستیم.
استاد: الآن از حیث اینکه واقعگرا هستید، جلو میروید یا از حیث رفع تحیر جلو میروید که اگر هم خلاف واقع بود کذا میشود؟
شاگرد: یک واقعی هست که اگر آن نباشد اصل محرز و غیر محرز هم معنا ندارد. من نسبت به آن واقع تکلیفی دارم و براساس آن شارع برای من اصلی را قرار داده است.
استاد: شارع میتواند، حالات روحی شما را در آن دخالت دهد یا نه؟ یعنی بگوید اگر شک داری این رفتار را کن و اگر ظن داری این رفتار را کن. اگر میتواند، میگوید وقتی ظن داری کاری نکن. حال شما از کجا قید میزنید که شارع با مغازه رفتن من کاری ندارد؟ میگوید چون حالت تو حالت ظن است، عمل نکن. زیرا ان الظن لایغنی من الحق شیئا است. حرف شارع را از کجا قید میزنید؟
شاگرد: همانطور که اصل اولی در عناوینی مانند علم وتبین، طریقیت است، در ظن هم همینطور است. یعنی بما هو طریق در نظر گرفته شده است.
استاد: بحث ما همین است که شارع از ظن بما هو طریق نهی میکند. چون لایغنی گفته است پس نباید سراغ آن برویم. من شارع به شما میگویم در هر حوزهای که طریقیت آن ناقصه است- وقتی حال شما، حال ظن است- را نباید اتباع کنید. از کجا میخواهید قید بیاورید که این نهی شارع برای مبدأ و معاد است؟ زیرا شارع میتواند برای حال شما در هر کجا که دست بگذارید، حکمی قرار دهد. مثلاً چون ظان هستی، حکم من شارع این است.
وقتی با حال شما کار دارد، ظن موضوعی است. شارع در مورد آن حرف زده است. در آیه شریفه چه مضمونی را گفته که شما میگویید طریق به آن است؟ آیه با حال شما کار دارد.
علی ای حال نکتهای که میخواستم عرض کنم این است که آیا مجبور هستیم که در ان الظن لایغنی من الحق شیئا چیزی را قائل شویم؟ یعنی بگوییم که آن برای یک حوزهای است نباید آن را در همه جا پیاده کرد. قطعاً در مواردی میتوانیم اتباع از ظن کنیم. به چه میزان؟
اگر آن میزان را بدست بیاوریم، چه بسا همان میزان موارد دیگر را هم باز کند. الآن من یکی از آن را عرض کردم که یضلوک عن سبیل الله به چه معنا است؟ یعنی ظنی است که در مسیر ضلال عن سبیل الله است. لذا لایغنی من الحق شیئا است.
دیروز مطرح شد که آیا در آیات شریفه ظن بهمعنای علم هست یا نه. تا جایی که توانستم به کتب لغت مراجعه کردم. از قدیم ظن را دو قسم میکردند. ظن یقین و ظن شک. کانه دو چیز بیشتر نداریم. یا یقین است یا شک است. و حال اینکه آیا ما بین یقین و شک هیچ واسطه ای نداریم؟!
علی ای حال لغویون در فضاهای متعدد به این شکل جلو آمدند. اولین لغوی که به آن اضافه کرده، ابن سیده در المحکم است که در لسان العرب و دیگران از او نقل کردهاند.
برو به 0:40:00
میگوید: ظن یقین وظن شک. در مورد ظن یقین میگوید: ظن یقین لا بالعیان بل ظن یقین بالتدبر. یعنی وقتی ظن بهمعنای یقین به کار میرود، ظنی است که از تدبر حاصل شده است. نه ظنی که از دیدن و مشاهده بدست میآید. با تدبر به آن میرسد.
مفردات راغب ملایم تر صحبت کرده است و یقن و شک را نگفته است. اولین کسی که فضا را برگردانده راغب است. حتی ابن فارس در مقاییس اللغه هم میگوید: ظن به یقین و شک تقسیم میشود.
مرحوم مصطفوی در التحقیق ظن را بهمعنای حالت غالبی میگیرند اما در آن حالت اکثریت خطا را قرار میدهد. یعنی ظن طوری است که غالباً مطابق به واقع نیست. حالت مذموم بودنش را …
علی ای حال در تمام عباراتی که دیروز دیدم، اینگونه بود که هر کسی هر جور که در ذهنش فکر میکند، وقتی عباراتی را میبیند، آنها را موافق با سلیقه ذهنی خودش میداند.
کتابی که با سلیقه ذهنی بنده موافق بود و بسیار خوب بیان کرده بودند، قاموس قرآن مرحوم قرشی بود.(۴،٢٧۴). به نظرم ایشان خیلی خوب تحقیق کردند. خیلی جالب است که خیلی از الفاظ اذا اجتمعا افترقا هستند. یعنی وقتی با بقیه الفاظ جمع میشوند، روشن میشود که مراد از آن، دیگری نیست. ایشان میفرمایند چطور شما میگویید که در برخی موارد ظن بهمعنای یقین است؟ و حال آنکه در قرآن کریم همان موارد ظن را در مقابل یقین میگذارد؛ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنين[4]. ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن[5]؛ خیلی روشن است که دیگر این ظن، علم نیست. خیلی روشن است که مستیقن با ظان تفاوت دارد. ایشان همان ارتکازی که همه ما از ظن داریم را خیلی خوب سررساندند.
همچنین میفرمایند که بسیار بعید است که در قرآن ظن را بهمعنای شک بگیریم. گویا ظن نزد لغویین دو معنا داشته است. ظن یقین و ظن شک. البته شک را بهمعنای وسیعی میگیرند.
شاگرد: تعبیری که در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است، ممکن است روایت نباشد و از خود علی بن ابراهیم باشد.
استاد: بله، ممکن است از ریخت کتاب خلیل آمده باشد.
شاگرد: البته از امیرالمؤمنین روایتی داریم که از یظنون به یوقنون تعبیر کردهاند.
استاد: بله، در اینکه درجهای از ظن بهمعنای یقین به کار برود ما مشکلی نداریم. صحبت در اینجا این است که اینکه ظن بهمعنای ظن باشد را نفی کنیم. نفی این مهم است که بگوییم اصلاً محملی ندارد.
شاگرد: مراد لغویین از تعبیر ظن یقین و ظن شک شاید آن چیزی که ما میفهمیم نباشد-ظن مثبت و ظن منفی- بلکه شاید مرادشان این باشد که گاهی به ظن میتوانیم اعتماد کنیم و گاهی نمیتوانیم به آن اعتماد کنیم.
استاد: یقین و شک در معنای عرفی خود مقداری توسعه دارند. مقداری از یقین پایین میآید و مقداری از شک بالا میرود و تمام درجات ظن را میگیرند. ظن یقین و ظن شک. زیرا شک را تنها پنجاه درصد نمیگیریم، بلکه شک یک طیفی را تشکیل می دهد که مثلا تا هفتاد درصد را تشکیل می دهد و از آن طرف یقین را تنها صددر صد نمیگیریم. بلکه نود در صد هم یقین است. و ظن هفتاد درصد است. لذا ظن یقین و ظن شک درست میشود.
علی ای حال ایشان میگوید نا گفته نماند مشکل است که ظن را در جای علم به کار ببریم.
برو به 0:45:00
زیرا قرآن کریم آن دو را از هم جدا کرده است.«ان نظن الا ظنا و نحن بمستیقنین» «ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون» « ما لهم به من علم الا اتباع الظن» و…
شاگرد: کسی نگفته است که در اینجا ظن بهمعنای یقین است بلکه میگویند ظن گاهی در معنای علم به کار میرود. ایشان فرمودند در جایی که قرینه داریم نیست خب معلوم که نیست اصلا کسی از لغویون نمی خواهد بگوید در بیشتر موارد آن به معنای گمان نیست ولی به معنای یقین هم هست این را باید ما دفع بکنیم که چطور به معنای یقین نیست.
استاد: یعنی وقتی به مقابله آمده در اینجا بهمعنای شک است؟
شاگرد٢: بله در اینجا به معنای شک است. آنها مثالی که برای یقین ظن شک به کار میبرند، ان نظن الا ظنا است.
استاد: جالب است، یکی از لغویین آیهای را که ما بهصورت واضح جلو رفتیم یکی از لغویون آن را بهمعنای شک گرفته بود.
شاگرد: این شکی که در اینجا میآید به معنی الاعم است. نه آن شکی که در مقابل یقین و ظن است. زیرا شک مقابل یقین، ظن را هم میگیرد.
استاد: عرض من هم همین است. شما شک و یقین را توسعه میدهید و با این توسعه دادن، یک لغت را با محتوای مفهومی خودش، از حیز تشخص خودش خارج میکنید.
شاگرد: من در اصل مدعای شما اشکالی ندارم اما در دلیل شما اشکال دارم. اشکال این است که چگونه میخواهیم جواب دهیم که ظن در جای دیگری بهمعنای یقین هم به کار رفته است یا نه؟
استاد: ادامه این بحث را خودتان مراجعه کنید.
علی ای حال در اصل استعمال ظن در معنای یقین مشکلی نداریم. اما اینکه بگوییم معنای ظن ارتکازا بهمعنای یقین است، صحیح نیست.
شاگرد: یعنی درجاییکه بهمعنای یقین استعمال شده است، استعمال مجازی است و درجاییکه وضعا به معنای یقین اخذ شده باشد، صحیح نیست؟
استاد: ایشان در ادامه به این مسأله اشاره میکنند. میفرمایند اما اگر بگویند که چرا در برخی از آیات، به جای علم به قیامت، ظن به کار برده است- انها لکبیره الا علی الخاشعین الذین یظنون- میگوییم: در آخرت یقین لازم است نه ظن. و به این خاطر ظن گفته شده است که انسان فطرتا از خطر محتمل پرهیز میکند. لذا آیه میگوید این مورد، موردی است که حتی ظن به آن هم کافی است. لذا ایشان ظن را بهمعنای علم نمیگیرند. یعنی مورد موردی است که حتی ظن آن هم کافی است. «الا یظن اولئک انهم مبعوثون». یعنی ظن به آن هم کافی است تا در این مسیر اقدام کند.
و الحمد لله رب العالمین
کلید: حجیت ظن، آیات ظن، معنای لغوی ظن، ظن در روایت، تفسیر قمی، خلیل، حوزه ظن، مظنون، تشکیک در ظن، نقد اصل حرمت عمل به ظن.
[1] الانعام ١١۶
[2] التکاثر۵
[3] ابراهیم١٨
[4] الجاثیه ٣٢
[5] النساء١۵٧
دیدگاهتان را بنویسید