مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 68
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۶٨: ١٣٩۵/١١/١٨
شاگرد: سه پیش فرض در این بحث ممکن است مطرح باشد. یکی اینکه واقعا معلوم نیست که فرهنگ ٩ سال بوده باشد.ممکن است از ابن ادریس درست شده باشد.
استاد: یعنی آن بحثی که ما داشتیم که عمل مشهور اگر کاشف از یک فرهنگی از اهل البیت علیهم السلام باشد که شارع مقدس این فرهنگ سازی را انجام داده باشد، اگر فرض بگیریم اینطور نیست. این فرض اول.
شاگرد: درست است که ظهور اولیه عناوین در موضوعیت است لذا عدد موضوعیت دارد اما وقتی میبینیم که در روایات ٧،٨،١٢ سال داریم، این احتمال تضعیف میشود. این مقدمه بحث بود. خصوصا در بحث دیروز که ازدواج را برای ٩ سال به عنوان یک قید نوعیه گرفتید. با توجه به این مقدمات آیا برای اقامه حدود در زمان حاضر هم برای 9 سال موضوعیت قرار میدهید؟ باتوجه به اینکه در روایت هم تصریحی به لفظ بلوغ برای دخترها نشده، آن رفع استحقاق عقاب از نه سال به بعد میآید؟
استاد: یعنی فرض بگیریم موضوعیت قطعی 9 سال که معنایی مکشوف از عمل مشهور است، به عنوان اینکه شارع میخ چنین فرهنگی را کوبیده، نباشد. دوم فرض بگیریم که این ٩ سالی هم که هست به قرینه ی حیض شدن یا به خصوص به قرینه ازدواج که نوعا در آن سن صورت میگرفته، ناظر به همان ازدواج کردن باشد. و سوم: با فرض این که این چنین ازدواجی نوعا صورت میگرفته و موضوعیت هم به آن معنایی که مکشوف باشد، ندارد، بیاییم در فضای اجرای حدود که با توجه به مقدمات قبل، تصریحی به بلوغ که نشده و همچنین سن حالت اماریت داشته لذا در جایی که این اماره دیگر مغلوبه شده، باید چه کار کنیم؟
شاگرد: به نحوی میخواهیم از این نه سال دست برداریم. با توجه به مقدماتی که گفتیم، اگر سن ازدواج ١٢ سال شد و آب و هوا به گونهای شد که در ١٢ سالگی حیض میشوند، در این فرض باید چه کنیم؟
استاد: ما این عبارات ٩ سال را از علما و فقهایی داریم که اساطین هستند و گزافه گو نیستند. لذا به این زودی نمیشود از آن صرف نظر کرد. باید خوب بررسی کنیم تا اگر خواستیم بعدا از این عبارات عدول کنیم یا تاویل کنیم، طوری باشد که با ملاحظه همه جوانب حجت بیّن داشته باشیم. ببینید صاحب جواهر در ج 26 صفحه ی 38 تعبیرشان این است:
و اما الانثی فبلوغها کمال تسع علی المشهور بین الاصحاب بل هو الذی استقر علیه المذهب
برو به 0:04:59
تعبیر «استقر علیه المذهب» از مثل ایشان به این معناست که من با انسی که به فقه دارم، برداشتم این است که بلوغ مرأة به 9 سال است. چیزی است که مذهب بر آن استقرار پیدا کرده است. یعنی کأنه شیعه به این شناخته شده است. کما اینکه قبلا نسبت به ١۵ سال پسر هم عبارت داشتند و فرمودند ظاهر اصحاب این است که 15 سال موضوعیت دارد و برای بلوغ اماره نیست. پس باید این عبارات معلوم شود. این فرمایشاتی که شما فرمودید زمینه ساز فکر بیشتر در این عبارات است. یعنی استقر علیه المذهب اصلا صحیح نیست یا این که صحیح است اما به نحوه و قیود خاص خودش صحیح است. شبیه حرفی که در مشهورات میزنند و مطلب درستی هم بود. میگفتند مشهورات جزء یقینیات است یا جزءظنیات است. آنجا میگفتند اگر به مشهورات همین طور که بین مردم مشهور است، نگاه کنیم ظنیات است. اما همین مشهورات یک قیود دقیقه و لطیفهای دارد که این قید در عالم شهرت نیامده است. اگر این قضیه مشهوره را با این قید واقعی ملحوظ کنیم، جز یقیینیات میشوند. قضیایای مشهوره را مقیدا به آن قید میتوانید در برهان هم به کار ببرید. نمیدانم این حرف در کجا بود. در المنطق بود یا در شفا بود، یادم نیست. میگفتند گاهی در السنه عموم مردم، بالذات و بالعرض جابجا میشوند. مثلا شیئی در موضوع قرار میگیرد که موضوع بالذات نیست. یعنی موضوع واقعی مقید به یک قید ظریفی است که از آن غض نظر و غفلت میشود. خب در مانحن فیه آن چه که استقر علیه المذهب است، باطلاقه است یا نه، آن چه که محل استقرار مذهب بوده با این خصوصیات است که اماره غالبیه قطعیه بر توان ازدواج در 9 سالگی است و نوعا در این سن خانه شوهر میرود و دیگری او را تدبیر میکند. یعنی در این سن است که زندگی او راه میافتد که دخلت الجاریه فی سلک النساء؛ حالا دیگر خانه دار و زن خانه شد. در اینطور فضایی استقر المذهب بر اینکه دیگر وصی باید مالش را بدهد. دیگر نمیتواند شبهه کند. باید اموالش را بدهند. حدود بر او اجرا میشود. اگر اینطور باشد میبینید استقر علیه المذهب دیگر مشکلی ندارد. یعنی استقر المذهب بر نه سال به این نحو که یعرف به البلوغ. نه استقر المذهب بر نه سال به نحوی که هو موضوع مستقل للبلوغ. این بحث ها برای این جا خوب است.
علمیت صاحب جواهر
خلاصه از این عبارت نمیتوانیم به زودی بگذریم. اینها حصون اسلام هستند. جلوتر هم عرض کردم. خود من درس خوان نبودم اما خب مباحثه میرفتیم. گاهی ذهن ما در یک بحثی درگیر میشد؛ 6 ماه، یکی، دو سال. در این فاصله میبینید بعد از 4 ماه یک نکتهای به ذهنش می آید که تعجب میکند. میگوید 4 ماه است که داشتم فکر میکردم اما تا حالا به این فکر نکرده بودم. خوشحال میشود و یادداشت میکند. برای من اتفاق افتاده که مدتی ذهنم روی یک مساله مشغول شده و گام به گام یک چیزهایی به ذهنم آمده بود اما بعدا به مناسبتی –نمیدانم چطور شد- همان بحث را در جواهر میدیدم. اصلا مات ماندم که همه این چیزهایی را که من خرد خرد به ذهنم آمده را پشت سر هم گفته بودند. یعنی آدم اگر یک چیزی را ببیند، غیر این است. اینها کتابهایی است که فکر برده و زحمت کشیدهاند. سراپا عشق بوده و دین. اینها هم دینشان بوده و هم عاشقانه برای دینشان میمیرند. لذا کلماتی که میآورند نه معصوم هستند و نه اینکه همینطوری نوشته باشند که سریع از عباراتشان رد شویم. لذا الان در مانحن فیه اینطور عبارتی را داریم و نباید زود رد شویم.
ایشان برای نه سال میگویند استقر علیه المذهب. خب پس تا ما این را داریم باید صبر کنیم و مطمئن شویم که مراد ایشان از استقر علیه المذهب چیست. اولا باید ببینیم که ایشان مصیب هستند و درست میگویند یا نه؟ چون معصوم نیستند باید مطمئن شویم. ولی کسی این عبارت را میگوید که اگر به صورت سهل انگاری آن را رد کنیم، حجت نداریم. ثانیا وقتی فهمیدیم که مصیب هستند باید ببینیم به اطلاقه هست یا قیود دقیقی دارد. لذا با در نظر گرفتن فرمایش شما روایت دیروز را در 9 سالگی بررسی میکنیم.
برو به 0:11:27
شاگرد: خیلی وقت ها حتی در نوع جمع بندی روایت ها هم، متاثر از شیخ الطائفه یا شیخ مفید بودهاند، شاید هم بخاطر آن وجه احتیاطشان و دینداریشان بوده است که چون شیخ طوسی جمع کرده و احتیاطی جمع کرده، محقق، علامه هم انجام داده اند، شهید هم انجام داده و همین طور جلو آمده است. وقتی بعد از 500 سال همه به این شکل جمع کنند استقر علیه المذهب میشود. اما وقتی سراغ منشأ آن میرویم میبینیم که فتوای شیخ این طور بوده و بقیه متاثر از او بودهاند.
استاد: بله، کلی این حرف درست است. یعنی اجماع منقول و حتی فرمایش مشهور باید دائما بالای سر ما باشد اما مواری پیش میآید که بینه و بین الله کالشمس فی رابعة النهار میشود که مشهور اشتباه کردهاند. این مانعی ندارد. فضا فضای علمی بوده که اشتباه پیش میآید. معنایی که این بزرگان و این مشهور، به شیعه گفتهاند و بلکه خودشان اجماع کردهاند که واجب است، کسی که میخواهد تقلید ابتدایی کند باید سراغ مجتهد حی برود، همین است. یعنی کاری کرده اند که این اجتهاد در هر زمانی صورت گیرد. دم به دم هم بچهها به تکلیف میرسند؛ شما ببینید فردای روزی که یک مجتهد وفات میکند، چقدر بچه شیعه بالغ میشود. میروند سراغ حی.
برای کسی که فکر میکند و مشغول است، گاهی واضح میشود که اشتباه شده است. من یادم هست. خود حاج آقا مساله تنجیس متنجس را سالها تغییر نداند. بعضیها را فرمودند و تغییر دادند. اما این را نفرمودند که تغییر دهید. ولی این اواخر لحنشان خیلی تغییر کرده بود. در قضیه ی تنجیس متنجس مشهور میگویند که متنجس، مُنجِس است تا هر چه جلو برود. اگر متنجسی با هزار واسطه هم نجس شده باشد و دوباره سراغ چیز دیگر برود، مُنجِس آن است. مشهور این را میگویند و فتوای ایشان هم همین بود. این فتوا برای مقلدین خیلی لوازم داشت. فتوا هم بود و احتیاط نبود. کسانی که سوال میکردند خیلی مایل بودند که ممکن است از این فتوا برگردند و یا لا اقل احتیاط واجب شود. اگر احتیاط واجب میشد، آنهایی که مقلد بودند میتوانستند رجوع کنند. همین طور مکرر سوال می شد تا اینکه همین اواخر یک جملات عجیبی در نقض آن گفتند. من این را در مصباح الفقیه مرحوم حاج آقا رضا دیده بودم. مرحوم حاج آقا رضا در همین بحث تنجیس متنجس مفصل بحث میکنند و ادله را میآورند. عبارتی که در آخر کار و جمع بندی ایشان است، این است؛
مشهور میگویند که متنجس منجس است. اما ما هرچه به دنبال دلیل میگردیم، میگوید که متنجس منجس نیست. بعد ختم کردهاند به این که با همه این ها «لکن مخالفة المشهور مشکل و مخالفت الدلیل أشکل». عین فرمایش ایشان است. جمله ی کوتاهی است. بخواهیم با مشهور مخالفت کنیم مشکل است اما وقتی دیدیم که دلیل واضح شد، مخالفت با دلیل اشکل است. به نظرم همین جا ختم کردند. یعنی آخر حرفشان همین است «و مخالفة الدلیل اشکل». وقتی که من دیدم حاج آقا به قول مشهور اشکال کردند و آن را تضعیف کردند، در همان مجلس بود، گفتم حاج آقا رضا میگویند «لکن مخالفة المشهور مشکل و مخالفة الدلیل اشکل». ایشان هم سریع فرمودند بعد از اینکه معلوم شد، کجای مخالفت کردن با مشهور مشکل است.
برو به 0:16:16
میخواستم بگویم بعد از اینکه دلیل معلوم شد و واضح شد. اگر مطمئن شدیم که دلیل خلاف مشهور است و در فضای بحث استدلال اشتباهی صورت گرفته کجایش مشکل است؟ مخالفت المشهور مشکل؛ به عبارت دیگر کأن اینطور میخواستند بگویند که مخالفه المشهور مشکلٌ، اما جا دارد. یک جاهایی میرسد که دیگر نمیتوان گفت مخالفه المشهور مشکل است. همه مباحثات ما برای همین است. شما ببینید که فقها چقدر درست جلو رفتهاند اما مواردی پیش میآید که نشان داده میشود که اشتباه کردهاند. فضا فضای فقه است؛ فقه و حقوق. آنهم نه اینکه ما بگوییم چقدر بد میفهمند. خداییش اینطور نیست. یعنی اگر کسی بگوید این فقها بد فهمیده اند معلوم میشود که دستی به آتش نگرفته است.
شاید گفته باشم. بعضی از مردم میگویند که دکترها هیچ چیز نمیفهمند. دیدید که تیکه کلامشان است. میرود دکتر و وقتی میآید عین آب خوردن میگوید هیچ چیز نمیفهمند. خیلی حرف غلطی است. شما برو ببین این دکتر چند سال عمومی میخواند و خصوصی میخواند. چه امتحاناتی میدهد و شبانه روز ببین چقدر زحمت کشیده. چیزی بلد است. بی انصافی است که بگوید هیچ چیز نمیفهمد. اما در عین حال هم میبینید راست میگویند. جمع بین این دو چیست؟ همیشه من این طور میگفتم که نگویید آنها نمیفهمند بلکه بگویید طرفشان که بدن انسان است، عجیب است. پزشک خودش خیلی چیز بلد است اما طرفش بدن انسان است که از بینهایت سر در میآورد. پیچیدگیاش، دستگاههای خلقتی به پا شده در این بدن بی نهایت است. البته این بدن است اما روح در جای خودش است. خب پس او قوی است اما طرفش چون بدن است، ضعیف است. لذا میگوید هیچ چیز نمیفهمد.
واقعا همین مثال در فقه و در حقوق، جاری است. یعنی یک ظرایف و لطایفی و یک حیثیاتی دخالت دارد که سالها طول میکشد تا فقها و حقوقدان ها، میان آنها تفکیک کنند. طول میکشد تا برای ایشان واضح شود که این با آن ملازمه ندارد، در حالی که ما تا حالا، آنها را یکی میکردیم. خب پس به همین سادگی نگوییم که فقها اشتباه میکردند. اشتباه که این طور نیست. اشتباه در فضایی است که لطایف و دقایق حقوق مطرح است و شارع مقدس بیانات خودش را به نحوی که شریعت او باقی بماند فرموده است. فقها هم مجاز هستند و اتفاقا خیلی هم بر فقها سهل گرفته است. درست است که بر فقها سخت گرفته و میگیرد اما با این مقصودی که من دارم باز خیلی بر آنها آسان گرفته است. یعنی در جاهای مختلف میبینید که شارع بر مکلفین که هیچ، حتی بر مستنبطین هم سهل گرفته است.
رؤیای صادقه مرحوم فشارکی
ظاهرا مرحوم آسید محمد فشارکی رضوان الله علیه بودند که از علمای بزرگ و هم بحث میرزا محمد تقی شیرازی که صحبتش بود، بودند. من اولین بار از آقای طباطبایی شنیدم که اینطور میگفتند -خدا رحمتشان کند- که آسید محمد میگفتند من خواب دیدم که صحنه ی قیامت به پاست. یک صفی دیدم که علما هستند اما طولانی است. گفتم چرا اینقدر علما اینجا در صف ایستاده اند. گفتند که اینها مفتین هستند. سر صف رو نگاه کن. میگوید سر صف را نگاه کردم و دیدم امام صادق سلام الله علیه نشستهاند و اینها در صف هستند و حضرت دارند با آنها محاجه میکنند که چرا اینطور فتوا دادی. میگوید تا دیدم امام به این سادگی رد نمیشوند و اینها در صف ایستاده اند و حضرت هم مداقه میکند که چرا بیخود فتوا دادی، مگر اینطور نبود، مگر این نبود، ایشان گفتند من در خواب خیلی ناراحت شدم. در خواب پیش خودم گفتم خدایا من اگر با هر کی بحث میکردم پیروز میشدم با امام صادق سلام الله علیه نمیتوانم بحث کنم. از حالا معلوم است که اگر من جلوی صف برسم دیگر جلوی حضرت نمیتوانم چیزی بگویم. بعد میگویند دیدم جمعیت به طرف محلی هجوم میبرند. دیدم منبر حضرت سید الشهدا سلام الله علیه است و من هم آن طرف رفتم.
برو به 0:20:58
منظور این که در حساب مداقه هست. ما شکی در آن نداریم. اما عملا فضا فضای حجت است. این حرف درستی است. یعنی شارع خودش کاری کرده که مستنبطین در طول تاریخ در فضای دقیق حقوقی و مسائل گیر نباشند و کار روی زمین نماند. بلکه سهل باشد. همین که بینه و بین مولی حجت تمام شد، جلو برود. اما وقتی حجت تمام شد به این معناست که همه ی زوایای دقیقه منابع فقه و آیات و روایات را فهمیده است؟! و قرار است حتی در فضای کلاس همه آنها معلو م شود؟! نه، هنوز خیلی مانده است.
از جملاتی که حاج آقا داشتند و خیلی برای من جالب بود و سالها هم گذشته و یادم مانده است، این بود که چند روز سر یک فرعی بحث کردند -نوارهایشان هست- روز آخر این جمله را گفتند که حالا ما رفتیم و برگشتیم و بحث کردیم، حالا تا ببینید که کی حق مطلب معلوم میشود. یعنی در آینده باز هم دیگران بحث میکنند و رفت و برگشت میکنند تا حق مطلب معلوم شود. البته ضمیمهای هم معمولا به آن میکردند. میگفتند مثلا ما ده روز بحث کردیم اما اگر دست ما را از حجت کوتاه نکرده بودند، یک سوال و جواب کار داشت. اما خب ما را مبتلا کردهاند. این را هم گاهی ضمیمهاش میکردند.
شاگرد: در مخالف با مشهور شرط این است که مطمئن شویم استدلال آنها غلط است؟ یا اینکه دلیل که ما داریم دلیل دقیقی است؟
استاد: ما در عمل مشهور با سه حالت مواجه میشویم؛ یکی اینکه مطمئن میشویم اشتباه کردهاند. یک فضا این است که ما مطمئن میشویم که عمل مشهور کاشف از فرهنگ شیعه است و خودشان به عنوان متخصصین در کلاس فقه و مستدلین به ضوابط فقه حرف نزدهاند. اصلا این فرهنگ شیعه بوده که در کتابها منتقل شده است. یعنی اهل بیت علیهم السلام برای بدنه شیعه، فقهی داشتند و چیزی را منتقل کردند که در کتب فقها ظهور کرده است. اگر عمل مشهور این طور بود و ما هم مطمئن شدیم، گیری ندارد و حجت است.
اما مواردی هست که نه مطمئن میشویم که اشتباه کردهاند و نه ازآن طرف کاشفیتی به این شکل دارد. در اینجا به این معنا که بگوییم ما در مقابل خداوند حجت داریم، نیست. به این معنی که بگوییم چون مشهور عمل کردهاند، حجیت نداریم.
ولی اینکه شما تا مطمئن نشدهاید میتوانید از آنها فاصله بگیرید نیز صحیح نیست. معمولا رسم مفتین بعدی در اینجا این است که احتیاط میکنند. آن را به احتیاط وجوبی ختم میکنند. خیلی از کسانی که احتیاط وجوبی میکنند مواردی است که به همین جا ختم میشود. یعنی مطمئن نیستند که کاشف از فرهنگ سازی اهل البیت باشد و همچنین از خطای آنها هم کشف قطعی نشده ولی در فضای بحث هم وجوه و محتملات زیادی هست که بعضی از آنها اقوا است و بعضی اضعف است لذا آن را با زحمت زیادی به احتیاط وجوبی ختم میکنند. لذا مرحوم آسید احمد در حاشیه عروه دارند که اگر کسی اعلم بود و در یک فرعی با تتبع و اعمال اعلمیت احتیاط وجوبی کرد، دیگر سخت است که رجوع کنند. یعنی با اینکه اعلم بود همهی جهات را بررسی کرده و بعد از بحث زیاد باز احتیاط وجوبی کرده است لذا دیگر در این احتیاط وجوبی نمیتوان رجوع کرد. در حاشیه عروه کلامی به این شکل دارند.
برو به 0:25:15
شاگرد: چه کسی؟
استاد: مرحوم آسید احمد خوانساری رضوان الله علیه. ناظر به همین است که چون فضا فضای اعلم است دیگر رجوع ممکن نیست. البته من از حاجآقا سوال کردم و ایشان قبول نکردند. دلیل قشنگی هم در یک کلمه گفتند که گاهی میبینیم که آنها دچار شبهه میشوند اما دیگران نمیشوند. جواب خوبی هم دادند.
شاگرد: اگر بگوییم عمل مشهور اشتباه نبوده است. اما عمل مشهور بنابر فتوای همان زمان بوده است. یعنی در آن زمان دخترها در این سن به بلوغ و حد ازدواج میرسیدند و حیض میشدند. با در نظر گرفتن آن فضا، حکمشان هم درست است اما حالا موضوع تغییر کرده است و حالا دخترها در سن 9 و ده سال حیض نمیشوند بلکه 13 و 14 سال حیض میشوند. لذا عمل مشهور در آن فضا درست است اما نسبت به فضای جدید چگونه است؟
استاد: فرمایش شما دو جهت دارد، جهت اول این که از کلام مشهور و از فتوای مشهور بخواهیم قصد گوینده و مفتی را به دست بیاوریم. در فضای هرمنوتیک مولف محور میرود. میخواهیم قصد گوینده متن را به دست بیاوریم. نمیخواهیم خودمان همینطوری تفسیر کنیم و چیزی من عند انفسنا بگوییم که لایرضی صاحبه باشد. لذا اگر میخواهیم قصد را به دست بیاوریم این مشکل میشود. زیرا آدم مطمئن میشود که آنها که فتوا داده اند یعنی میخواستند که بگویند شرع میگوید وقتی دختر 9 ساله شود بالغ است.
پس در گام اول نمیشود این را بگوییم چون از یک جهت مطمئن هستیم که فقهایی که ٩ سال را گفته اند نمیخواستند برای ضوابط زمان خودشان بگویند. بلکه میگفتند حکم شرع این است. یعنی حکم دین است. نمیگفتند که یک زمانی قطع میشود و این برداشت خود آنها بوده است. اما از یک حیثی میتوان فرمایش شما را ادامه بدهیم. به این معنی که درست است که آنها قصدشان این بوده که دائمی است اما یک چیز ضمیمه قصد همان مفتی بوده است. یعنی این فتوای آنها مطابق با منابع فقه موجود است، این خوب است. یعنی میگفتند ما نمیخواهیم چیزی روی دین بگذاریم اما ما از این منابع فتوا میدهیم که 9 ساله بالغ میشود.
شاگرد: مثل شهرت عملیة.
استاد: بله، مثل شهرت عملیة. یعنی ما از این منابع این فتوا را دادیم. نظیر فقهای قبل از آنها که عین روایت را فتوا میدادند. میگفتند فتوای من عین روایت است. خب شما هم میتوانید روایت را استظهار کنید و بگویید فتوای من هم عین روایت است. آنها نیز گفتهاند: فتوای من چیزی است که از منابع دینی فهمیدهام. من هم همان را میخواهم بگویم. این اگر باشد، خب ایشان نیز میخواسته منابع دین را بگوید. منابع دینی را وقتی خوب باز میکنیم میبینیم در آنها به موضوعیت تصریح نکردهاند ولی مقصودشان به صورت لغزنده، موضوعیت شده است. اگر به خود آنها، منابع را بیشتر توضیح دهیم و شرایط را در ذهن آنها عوض کنیم و بگوییم الان واقعا موضوع عوض شده است، آنها هم حرفی ندارند.
آقا فرمودند که الان نسبت به دختر بچه 9 ساله، شرایط عوض شده است. میبینیم هنوز بچه است و تا 14 سال نه حیضی دارد و نه خانه داری بلد است. عملا در غالب دخترها اینها نیست. در آن وقت غالبا در نه سالگی ازدواج میکردند اما امروز غالبا در 14 سالگی تازه وارد مرحله حیض میشود و تازه میخواهد در طایفهی نسوان قرار بگیرد. با این حال در نه سالگی بر او حد جاری کنند؟ مثلا حد قتل جاری کنند و او را بکشند؟ مثلا وقتی ده ساله شد با محرم زنا کرد، آیا وقت جریان حد بر او هم هست یا نه؟
ظاهر این استقرار مذهب و فتوا همین است که وقتی به این سن رسید، دیگر بالغ است. اما اگر معلوم شد که نه، -الحدود تدرء بالشبهات که در شبهات حکمیه هم جاری است- لذا وقتی قاضی میبیند که او نزد همه بخاطر این که غلبه و مزاجها عوض شده، قطعا و بالفعل صغیر است، پس الان او بچه است. زمانی که آن منابع در دسترس ما است. اگر بر 9 سال حد جاری میشد و بر 8-7 سال جاری نمیشد -بلوغ سنی در اینجا کلید است- اما الان در حق او قاعده درء جاری میشود. نه موضوعیت بلوغ. قاضی میگوید در اینجا احتیاط این است که تعزیرش کنم -چون دامنه تعزیر خیلی وسیع است- اما به حدی که بر او قتل صورت گیرد نه.
در مجموع ضوابط فقه، کدام را میگوید؟ با اینکه مطمئن است که تمام این چیزهایی که منابع میگفتند در او نیست و تنها چیزی که هست سن 9 سال است، لذا قاعده درء اولویت دارد و احتیاط مقدم است؟ یا نه، دلیل «البالغ یقام علیه الحدود» مقدم است؟ و این هم نه ساله است لذا بالغ است.
برو به 0:31:15
شاگرد: در غیر حدود نیز حکم چگونه میشود؟ مثلا دختر ١٠ سالهای خانهای را فروخته است، در اینجا باید چه بگوییم؟
استاد:علی ای حال فقه یک ضوابط کلی دارد. خود همین اموال تقسیم میشود به اموال خطیره و اموال حقیره و صغیره. در فقه تفصیل دارد. یک قول این است که باید ببیند طفل چکار کرده و چه مالی را در چه جایی قرار داده است. وضع فی موضعه یا نه. این خودش خیلی مهم است که چه کاری را انجام داده و چطور انجام داده است. اینها دخالت میکند.
قاعده ی الحدود تدرء بالشبهات هم درمورد حدود است. مثلا قصاص در تزاحم حقین، جاری میشود یا نه؟ آنجا خیلی کار سخت میشود. فضا حسابی مشکل میشود. حدود حق الله است. میگویید تدرء. اما قصاص هم تدرء؟ یا نه، تزاحم حق است. زنی ده ساله است اما هنوز سه-چهار سال مانده تا حیض شود اما قتل انجام داده یا شراکت در قتل مباشری کرده است، ولیّ دم میخواهند او را قصاص کنند، حال آیا او را باید قصاص کرد؟ یا قاضی میگوید این هنوز بچه است و بچه قصاص نمیشود؟
اگر در خصوص قصاص هم بگوییم که ذو وجهین است، قاعده ی درء در حق الله جاری میشود. محتملاتی هم هست که بگویند حاکم، کاری کند که مصالحه بر دیه کنند، نه اینکه او را بکشند. «و أن تعفوا اقرب للتقوی»، حتی آنجایی که قطعا میتوانید قصاص کند، عفو اولویت دارد. چه برسد به جایی که خلاف احتیاط است.
شاگرد: مرحوم فیض بین امور مختلف در شرع فرق گذاشتند، واقعا احساس میکنیم وقتی در مسائل مختلف از این دختر بحث میکنیم و هر چه که جلو می آییم با یک فضای متفاوت روبرو میشویم. مثلا همینکه میگوییم بلوغ دختر سختیهایی دارد، خب یک بعدش کارهایی مثل حدود است که بر او وارد میشود. خودش یک باب است. از آن طرف یک اموری که برای جامعه نکته دارد، مطرح میشود. مثلا اینکه بگوییم اگر بلوغ دختر در 13 سال باشد و تا آن وقت میتواند موهایش را باز بگذارد، این مناسب جامعه نیست. یعنی در اینجا باید مراعات کنند و بلوغ را زودتر بیاورند. آدم احساس میکند که هر کدام از اینها تناسباتی دارد که به تناسبش میتوان گفت بالغ است. مثلا بگوید بلوغ این سن، این است، بلوغ این فرد این است، بلوغ این امر، امر دیگری است. اگر هم مشکل ما در کلمه بلوغ است، خب آن کلمه را عوض میکنیم. همان طور که در اصل مساله هم تفاوت هست. مثل همان بحثی که احکام وضعی آیا با احکام تکلیفی یک حالت دارند، است. وصیت با عبادت یک حالت دارد؟ صوم با صلات یک حالت دارد؟ این ها کاملا واضح نیست. میخواهم بگویم فرمایش مرحوم فیض خیلی فرمایش خوبی است و در اینجا خیلی کار را راه میاندازد.
استاد: فرمایش ایشان این بود که اصلا بلوغ حیثی است.
شاگرد: من کاری با عنوان بلوغ ندارم. عرضم این است: چطور خود مرحوم ابن ادریس وقتی در اینجا بحث میکند محکم نه سال را میگوید اما خود ایشان وقتی میخواهد دفع الیها مالها را بگوید، میگوید وقتی رشد داشت مالش را میدهیم. در حالی که در روایت رشد هم نگفته است. خودش عنوان رشد را اضافه میکند. به ارتکازشان میبینند که این چون مالی است باید یک رشد هم در کنارش بیاورند. حدود هم یک دسته امور است که میخواهد بر او جاری شود که به فرموده شما قاعده درء هست. خب این با تاخیر مناسبت دارد. اما پوشاندن مو مناسبت دارد که جلوتر بیفتد. میگویم هر کدام یک تناسباتی دارد. مقصود من این است که با گمانهزنی جلو نمیرویم و برای این بحث دلیل هم داریم.
استاد: اسم صاحب سرائر را بردید. اتفاقا در صدر این بحث که بلوغ دختر به 9 سال است، در جواهر در صفحه 3٩ بعد از بیان استقر علیه المذهب، عبارت سرائر را می آورد.
و على كل حال فيمكن بعد رجوع المخالف دعوى تحصيل الإجماع كما وقع من بعضهم بل في السرائر بعد أن حكى عن صوم المبسوط ما سمعت، و عن نهايته التسع قال: «و هو الصحيح الظاهر من المذهب، لأنه لا خلاف بينهم أن حد بلوغ المرأة تسع سنين، فإذا بلغتها و كانت رشيدة سلم الوصي إليها و هو بلوغها الوقت الذي يصح أن تعقد على نفسها عقدة النكاح، و يحل للبعل الدخول بها بغير خلاف بين الشيعة الاثني عشرية[1]».
میفرمایند:«علی کل حال فیمکن بعد رجوع المخالف دعوی تحصیل الاجماع کما وقع من بعضهم بل فی السرائر بعد ان حکی عن صوم المبسوط ماسمعت و عن نهایته التسع»؛ شیخ این طور گفته بودند. «قال» نه سالگی، «هو الصحیح الظاهر من المذهب». شاید اگر کلمه اصحابنا، مذهبنا، لمذهب را در سرائر بگردید، ایشان خیلی این کلمه را تکرار میکند. ایشان خبر واحد را هم حجت نمیدانند لذا طبق یک ضوابط خاصی سرائر را جلو میبرد. واقعا یکی از فقهای تاریخ که در فقاهت کم نظیر است، ایشان است. در این جهت خیلی قوی است. شوخی نیست که ما از دور بگوییم سرائر نوشته شده است. او خودش با علو کارش این کار را کرده است. اما خب معصوم نیست و دیگران باید از یک طرف زحمت ایشان را ببینند و از طرف دیگر این را هم که غیر معصوم بوده و در مظنه این بوده که اشتباه یا مسامحه و… صورت بگیرد را هم ببینند.
عبارت ایشان این است. «هو الصحیح الظاهر من المذهب». چرا برای «الظاهر من المذهب» تعلیل میآورند؟ خیلی خوب است. میگویند «لانه لا خلاف بینهم ان حد بلوغ المراه تسع سنین فاذا بلغتها و کانت رشیده سلم الوصی الیها»؛ هر چه مال دارد را باید به او بدهند. «و هو بلوغها الوقت الذی یصح ان تعقد علی نفسها»؛ نه سالش که شد حالا دیگر خودش میگوید انکحت. دیگر خودش ایجاب میخواند. موکل میگوید انکحت موکلتی اما او میگوید انکحت نفسی. خودش ایجاب را میخواند. «تعقد علی نفسها عقده النکاح یحل للمرأة الدخول بها بغیر خلاف بین شیعه الاثنی عشریه»؛ یعنی استقرار مذهب را با ترتب این احکام بیان کردند.
این خودش خوب نیست من که ادعا میکنم ظاهر مذهب است، بخاطر اینها است؟ خب حالا اگر یک زمانی بیاید که عرف عام -نه تنها شیعه اثنی عشری- و کل مردم حاضر نباشند که در نه سالگی این معامله را با او کنند و به او اجازه دهند که خودش برای خودش عقد کند و به عنوان زن باشد،حیض شود، حامله شود و امثال چیزهای دیگر که ایشان از احکام بر او بار کرده است. خب خود این استدلا ل کاشف از این است که مذهب مدلول این دلیل است. نه امر تعبدیای است که ایشان به عنوان کاشف یک تعبد من المولی فرموده باشند.
برو به 0:38:53
شاگرد: ابتدا بحث شد که منظور از بلوغ چیست. بعد شما فرمودید که بلوغ اجتماعی، سیاسی، مالی، مطرح است.
استاد: اصلا این اسمها را دارند. بحثهایی که ما میکنیم مربوط به بلوغ جنسی است. یعنی در ربقه نساء و رجال داخل میشود. جنس زن و مرد و بلوغ جنسی. یعنی حالا دیگر مرد شد و حال دیگر زن شد. صاحب جواهر هم بلوغی را که موضوع قرار داد، همین بود. و این هم هست که تکوینی است. تکوینی به این معنا که خود عرف میتواند بفهمند. این اندازهاش را میتوانند بفهمند.
شاگرد: بله، صغرویا عرض میکنم. الان در جامعه ما بلوغ جنسی را به اضافه بلوغهای دیگر به عنوان ملاک ازدواج قرار میدهند. ولی اگر ما کشف کنیم که در گذشته در امر ازدواج صرفا بلوغ جنسی را کافی میدانستند ولی الان به مولفههای دیگری هم توجه میکنند، چگونه میشود؟ الان هم در جامعه ما در مناطق مختلف افرادی را داریم که در سنین 9 سال و ده سال هم حیض میشوند.
استاد: آنچه فرمودید در مناطقی هست که نه سالگی حیض میشوند، رسمشان هم بر این است که مثلا در 15 سالگی ازدواج کنند یا نه، چون نه سالگی حیض میشوند سن ازدواج هم پایین است؟
شاگرد: سن ازدواج هم پایین است.
استاد: همان نه سالگی ازدواج میکنند؟
شاگرد: در هفتاد سال پیش بوده ولی الان در 12 سالگی هم ازدواج میکنند و در ١٣ سالگی هم فرزند میآورند.
استاد: بله، الان که دیگر در 13 سالگی حیض میشوند و حیض هم که بشوند، حامله میشوند. دورهای که برای حیض هست نشاندهنده قابلیت حمل است. لذا حیض میشود.
اگر الان اینطور باشد که بعضیها گفتهاند که خود گرمی و سردی هوا موثر است و در مناطق حاره بدن طوری است که زودتر به حدی میرسد که حیض شود، اما در مناطقی که سردسیر است دیرتر حیض میشوند. خب اگر همین باشد آیا این مجوز میشود که در مناطق دیگر احکام به گونهی دیگری بار شود؟ اگر اینطور بود که در فقه برای ما میگفتند زیرا از همان اوائل، اسلام به مناطق سردسیر هم رفته بود. مناطقی هست که همان روزهای اول رفتند و نمازهای شبه قطبی میخواندند. من این را دیدهام و شاید عبارتش را هم برداشتهام.
یعنی از همان اول خود مسلمین و فقهای مسلمین میدانستند که هرچه به طرف عرض شمالی بروند، سردسیر است و روزها کوتاه و شبها بلند یا برعکس است. آن زمان اینها را ندیده بودند؟!
شاگرد: اگر عنوانی تعبدی باشد، درست است اما اگر خود شارع حکم را روی بلوغ تکوینی برده باشد، این حرفها وارد است؟
استاد: این فرمایش از نظر بحث خیلی مهم است. یعنی ما روی علائمی که شارع تعیین کرده، نباید زیاد سان دهیم[2]. زیرا علائم میتواند دائر مدار غلبهی افراد باشد. لذا باید ببینیم که محوریت در لسان خود شارع روی چه چیزی قرار گرفته است. در فضای بحث این حرف مهمی است. آن حکمتی که در لسان شارع چه در آیات قرآن و چه در روایات آمده اینگونه بوده؛ مثلا وقتی میخواهد طفل را بگوید میگوید: «الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء[3]»؛ چقدر تناسب موضوع به حکمت به کار میرود! اصلا سن تعیین نمیکند. میگوید اینها میخواهند در رابطه با نساء باشند، اگر ظهروا علی عورات النساء، دیگر تمام شد. دیگر این که چند ساله باشد، لازم نیست. زیرا ظهروا علی عورات النساء و لم یظهروا علی عورات النسا، «بلغ الاطفال منکم الحلم[4]». ببینید الان یک چیزی بر او محقق شده که قبل از آن لم یبلغ الحلم بوده است. در روایتی که دیروز خواندیم، وقتی اولین سوال را میکند حضرت چه جوابی میدهند؟ ادرک و ذهب عنه الیتم. یتم چه زمانی میرود؟ در روایت فرمودند «اشده» چیست؟ اذا احتلم. خود اشد و خود ذهاب یتم به احتلام است.
این یک چیزی است که در کلام شارع محوریت پیدا میکند. یک امر تکوینی است. و از طرفی این را به فرمایش شما ضمیمه کنیم که الان هم نوعا همینطور است که رشد قوای روانی و فهم اجتماعی- بلوغ اجتماعی- معمولا در هر زمانی برای بشر بعنوان حداقل با هم هستند. یعنی الان هم اینطور است که بچهای که بالغ میشود و محتلم میشود، حداقل بلوغ اجتماعی را دارد. به عبارت دیگر طوری نیست که بگویید عقل اجتماعی ندارد. زیرا در این صورت شخص بیست ساله هم نسبت به شصت ساله عقل اجتماعی ندارد. شما یک حد نصابی را معین میکنید اما هر چه تشریفات بشر بالاتر میرود، حد نصاب عقل اجتماعی را بالاتر میبرد. و الا همان بچهای که محتلم شده، یک حداقلی را برای عقل اجتماعی دارد. چون الان که محتلم شده قرار نیست در هر جایی برود و هر چیزی را که شهوت بدنی او اقتضاء میکند انجام بدهد. وقتی محتلم شده که میداند در اجتماع باید جلوی خودش را بگیرد. میداند که الان هر کاری برای او مباح نیست و مجاز نیست. به خلاف اینکه سنش پایینتر باشد.
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
کلمات کلیدی:
بلوغ صبیه، موضوعیت ٩سال، شهرت، صاحب جواهر، ابن ادریس، شیخ طوسی، سید محمد فشارکی، میرزا محمد تقی شیرازی، متنجس، حاجآقا رضا همدانی، مناط حجیت شهرت، شهرت در استنباط
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج26، ص: 39
[2] مقرر: سان دیدن بهمعنای محوریت دادن و تمرکز کردن است.
[3] النور٣١
[4] النور۵٩
دیدگاهتان را بنویسید