مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 66
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۶۶ : ١٣٩۵/١١/١٣
شاگرد: از دیروز نکتهای ماند. بر فرض که قبول داشته باشیم که در مقام فتوا و اظهار باید نهایت احتیاط صورت بگیرد. و وقتی خود شارع مدیریت امتثال میکند چه بسا این احتیاطات را لحاظ کرده و سپس ٩ سال را گفته است. اما مساله این است که از حیث تکوین ٩ سال امروزه همان ٩ سال آن زمان نیست. یعنی دختر ٩ ساله در آن زمان حیض میشده اما دختر ٩ ساله امروزی بعد از چهار سال حیض میشود. لذا بحث احتیاط در فتوا در این زمان متفاوت خواهد بود. یعنی قبلا اگر فقیهی می خواست فتوا دهد میگفت من احتیاط میکنم و ٩ سال را میگویم اما فقیه امروزی نمیتواند اینگونه حکم دهد چون تکوین دختران عوض شده است. ما اگر بلوغ را یک امر تکوینی بدانیم که بر آن حکم رفته است -ظاهر کلام ابتدائی صاحب جواهر بود- در جاهای مختلف و در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف مساله ی بلوغ که امر تکوینی است، تغییر میکند. اشکالی هم ندارد که شارع خط کشیای را بکند. ولی این خط کشی را با توجه به حکمت و مصلحتی قرار داده .مثلا غالبی را لحاظ میکند و چون معمولا همان طور که در برخی از روایات به آن اشعار بود، میگوید در نه سالگی بالغ میشوند. لذا حاصل حرف این است که امروزه که سن بلوغ در دختران بالاتر آمده است. یعنی درست است که در ادله 9 سال را هم میگویند اما 9 سالی که امروز هست نبوده است.
استاد: صبغهی احتیاطی که فرمودید حرف خوبی است. البته وقتی در فضای بحث مرام اصلی شارع واضح شد، در مقام انتخاب بین انظار فقهاء مختلف، دیگر جای احتیاط نیست. رسم همهی علما اینطور بوده است. وقتی فضای بحث واضح میشد فتوی میدادند. فوقش برای مراعات فتاوای دیگران احتیاط ندبی میکردند. اصلاً اصطلاح فقها «و ان کان الاحوط» است. چند بار دیگر هم عرض کردم. حتی مرحوم سید در مساله حائل بین زن و امام جماعت در عروه میگوید: «و ان کان الاحوط» که به نظرم مرحوم آقای خوئی میفرمایند که لیس لهذا الاحتیاط الندبی وجه الا فتوای یک فقیه در طول تاریخ فقه که او ابن ادریس است. و اصلا مبنایش این است که به خبر واحد عمل نمیکرده است. یعنی با اینکه مبنایش معلوم است و یک نفر هم بیشتر نیست، در عین حال سید گفته «وان کان الاحوط».
پس وقتی در مقام افتاء واضح شد، احتیاط معنا ندارد. از بعضی علما نقل شده که در اینطور فضایی دیگر جای احتیاط نیست. إسناد چیزی به شارع که مراد او نیست، خلاف احتیاط است. اما احتیاط در القاء به متشرعه مانعی ندارد. روزی نزدیک جایی که حاج آقا نشسته بودند، بودم. این دستشان را هم اینطوری(اشاره به یک حالت خاص) کرده بودند و گفتند فتاوای علمای بزرگ در جیب ایشان بود اما حاضر نبودند مردم را به خلاف احتیاط بیندازند. یعنی گاهی برای او فتوا هست اما مردم وقتی این فتوا را اجرا میکنند عملا به خلاف احتیاط میافتند. خلاف احتیاط های گوناگون چه در شبهات حکمیه و چه در شبهات موضوعیه. میگفتند حاضر نبودند که فتوا دهند.
پس فرمایش شما نسبت به خود افتاء درست است. در آنجا احتیاط معنی ندارد. فضای بحث وقتی صاف شد باید جلو برود. اما برای القاء به دیگران احتیاط معنی دارد و درست است. ولی اینکه بگوییم ما از ادله قطع پیدا کردیم که مثلا دخترهای 9 ساله این طور هستند، این قطع کأنه دو چیز میخواهد؛ یکی قبول این قطع نزد بدنه اجتماع است. ببینید این که عرض میکنم غیر کلاس و مباحثه است. پس یکی این که این قطع را بدنه اجتماع بپیذیرند. دوم: مفتی صاحب نفوذی باشد که در نظر بدنه متشرعه موجه باشد به اینکه حرف بیخود نمیزند؛ خبره ی واقعی است و پا را از فقه فراتر نمیگذارد. پس اگر خود موضوع برای بدنه ی مردم واضح باشد و هم مردم به نفوذ کلام فقیه اعتقاد و اعتماد داشته باشند، حرف دیگری است. یعنی ذهن آنها را هم موضوع خارجی کمک میکند و میبینند که اینطور است و هم وقتی فتوای او هست، مطمئن هستند که بیجا حرف نمیزند. همینطور نمیخواهد برای خوش آمدن مردم حرف بزند. این دو اگر به هم ضمیمه شوند حرف دیگری است. یعنی قبول عمومی کالشمس واضح باشد -آن موضوعی که شما میفرمایید قطع باشد- و برای بدنه متشرعه قطعی باشد و از ناحیهی فتاوای قبلی کسی باشه که نفوذ کلام داشته باشد و بدانند که این خبره هست و همین طور درس نخوانده و فکر نکرده یک چیزی نمیگوید، خیلی مهم است.
شاگرد: درست است که فتوای فقیه باید در جیبش باشد، مثلا ١٣ سال را بلوغ دختر میداند اما احتیاط میکند و این فتوا را نمیگوید، اما از طرف دیگر اگر این فتوا را نگوید خیلی از مردم به سختی میافتند. در ماه رمضان خیلی بروز میکند که خانوادههای متشرعه هر روز دخترشان را به بیرون از شهر میبرند و یا هر روز صبح او را بیدار میکنند که بلند شو و نماز بخوان ولی آن دختر بچه اصلا نمیداند که چیست، خب این دختر بچه اذیت میشود، لذا فقیه نباید این مسائل را هم مد نظر داشته باشد؟
استاد: شما در این فرمایش، بخشی از کار را خوب توضیح دادید اما بخش دیگری از آن را نگفتید. حالا از هر جهتی که هست، وقتی میگوییم دختر بچه 9 ساله بالغ شده و باید روزه بگیرد، در صورتی که پدر و مادر میبینند بچه کم میآورد، آیا راهش این است که بچه را به بیرون از شهر ببرند؟ یا این مساله شرعی خیلی واضح است که همان هایی که گفتند روزه واجب است، میگویند به او یاد دهند اگر سحر بیدار شد و سحری خورد یا آخر شب خورد، اگر بین روز در حدی شدی که روزه برای تو سخت است، خدا اجازه میدهد که بعدا قضا کند. نه مسافرت رفتن دارد و نه هیچ چیز دیگری. یعنی آن آیهی شریفه را به ذهن بچه تزریق میکنند. در آیهی صوم چه آمده؟ «یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر[1]». گفتهاند که روزه بگیرید اما نخواستهاند که به مسافرت بروید و پدرت دربیاید.
برو به 0:08:03
در مسجد الحرام بودیم، نوه مرحوم گلپایگانی میگفت یک نفر مسائل مشکلی در حج می گفت، نزد جد ما میآمد و بحث میکردند. میگفت این شخص مسئله گو شروع کرد و در مسائل حج و سخت گیری کرد، جد ما اینطور کردند که حالابرود این کار را بکند و بعدش هم آن کار را بکند و آخر کار هم برود بمیرد. (خنده شاگردان). میخواستند بگویند اینطور که شما مساله میگویید آخرش مردن است.
یک آقایی که خودش عالم زاده بود اما خدا میداند در مسائل طهارت و نجاست چقدر مبتلا بود. ایشان به من فرمود، من با گوش خودم از او شنیدم؛ گفت فردای قیامت جلوی علما را میگیرم به آنها میگویم اینهایی که شما در رسالههاتان نوشتید دروغ نوشتهاید یا راست نوشتهاید. اگر دروغ نوشتهاید خب چرا دروغ نوشتید. دروغ را به خدا نسبت دادهاید. اگر راست نوشتید چرا خودتان عمل نکردید؟ خودش به مسائل طهارت و نجاست مبتلا بود. میگفت رساله این است. گیر میافتاد. من حیا می کردم چون ایشان عالم زاده بود و بزرگ بود. خدا رحمتش کند. اوایل خودشان درس میخواندند و طلبه بودند. من حیا کردم که بگویم که اگر درس خواندن را رها نکرده بودید بعد که فقیه میشدید میدیدید که هم علما دروغ ننوشتهاند و هم خودشان عمل کردهاند. یعنی بازتاب بخشی از رساله در ذهن طرف میآید. هرچقدر فقه به گونهای که در شرع هست بازتاب پیدا کند، ما به مشکل نمیخوریم. لذا آنچه شما میفرمایید درست است. اما قبل از اینکه آن دو شرطی که گفتم محقق شوند، این راه را هم دارد.
حتی برای نانواها و …همینطور به ذهنم میآید. نانواها چکار کنند؟ زیر آفتاب در مناطق گرمسیر با تنور چکار کنند؟ شرع میگوید زندگی را تعطیل کند و بگوید نان زن و بچه را رها کن و روزه بگیر؟! میگوید یا نمیگوید؟!
این چیزی نیست که بگوییم امروز آمده و ما هم گنگ و مبهم هستیم و از شرع هیچ خبری نداریم. نسبت به کسی که اگر در این ماه کسب نکند، نان زن و بچه را ندارد، بگوییم نرو و مغازه نانوایی را تعطیل کن و روزه بگیر؟! معلوم است که دین این را نمیگوید. پس چه میگوید؟ میگوید از صبح روزه را بخور و اصلا سحری بیدار نشو؟ نه، میگوید تو وظیفه داری که بگیری، یک روز میبینی حال داری و توان مزاجیت فرق میکند پس روزه را بگیر. اما به محض اینکه میبینی به حرج افتادی روزه را افطار کن و در زمستان یا وقت دیگر قضا کن. موسع است. اگر اینطور مساله گفته شود خیلی نیاز نداریم که آن چیزهایی را که هنوز شرایطش فراهم نیست را دست کاری کنیم. اما اگر شرایط آن فراهم شد جای دیگری است.
نمیدانم کدام یک از شما یادتان است. خود من مخصوصا در زمانی که مساله جواب میدادم، زمانی بود که اگر ما میگفتیم رویت هلال با تلسکوپ ثابت میشود اصلا خنده دار بود. من طلبه بودم دیدم. یعنی اصلا یک فتوا در بین مفتین زمان و اعاظم عصر نبود که بگوید که با تلسکوپ رویت هلال ثابت میشود. خب تلسکوپ خیلی وقت است که درآمده اما اصلا یک فتوا نبود. خب فتوا به عنوان اینکه آیا رویت به تلسکوپ مجزی هست یا نه، آمد. راه را باز کرد که رویت با تلسکوپ مجزی هست یا نه. ما در طلبگی این بحثها- رویت هلال- را مباحثه کرده بودیم. من این را مکرر عرض میکردم که روایاتی از اهل البیت علیهم السلام با سند صحیح هست که مظلومِ فضای مباحثه و درس شدهاند؛ مظلومِ تعارض دیدن مشهور شدهاند. مشهور گفتهاند اینها متعارض هستند لذا به روایات صحیح السند عمل نکردند و آنها را کنار گذاشتند. اما اگر شما دیدید که متعارض نیستند، عمل به آنها مشکلی ندارد. خب اگر آنها صاف شوند دیگر انگشت کوچکش میشود تلسکوپ. یعنی رویت جزء موضوع ثبوت هلال نیست. کسی نمیگوید اول ماه، شهر شرعی داریم که رویت جزء موضوع است، آن هم خلاف ارتکازات! اما در این فضا میآید. خب اگر فضایی فراهم شد که بدنه متدینین مفتیای را که به عدالت -به تقوی، به اینکه بیخود حرفی نمیزند، در افتاء اورع از سایرین است- میشناسند بگوید که با تلسکوپ هم دیدید کافی است، این بلاریب در بدنهی متشرعه جای خودش را باز میکند. ولو قبلا از باب اینکه موضوع منقح نبود، هیچ فتوایی نبود. این مانعی ندارد. البته در فضای بحث ما که دیگران هم هستند. ولی این مراحل باید طی شود. این خیلی مهم است. ولذا مقصودم از مطالبی که دیروز گفتم احتیاط در بحث علمی نبود. مکرر عرض کردم که حاج آقا میگفتند مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی شاید در تمام اعصار در اصول، شبهه اعلمیت دارند –حاج آقا حسین قمی میفرمودند که اگر کسی آمد و ادعا کرد که من صاحب الزمان هستم به او میگویم برو با میرزا محمد تقی در اصول مباحثه کن. اگر غالب شدی صاحب الزمان هستی- ایشان اینطور بود. ایشان میگفتند در اصول اعلم است. معاصر آسید محمدفشارکی بوده رضوان الله علیه. میگفتند در اصول اعلم است.
برو به 0:14:13
شاگرد: کتاب ندارند؟
استاد: چند حواشی دارند.
خدا رحمتش کند. حاج آقا قضایای متعدد و مفصلی را از آمیرزا محمد تقی نقل میکردند. هم از کمالات روحی او که چقدر عظیم بودهاند و هم از علمیت او. به حدی که حاج آقا حسین قمی اینطور بگویند که تنها کسی که در اصول میتواند بر او غالب شود حضرت بقیة الله صلوات الله و سلم است. ببینید حاج آقا حسین به میرزا چه عقیده ای داشتهاند! حاج آقا میگفتند که استاد ما مرحوم میرزا محمدکاظم شیرازی –ایشان از علمای بزرگ سامرا بودند که بعدا به نجف آمدند. ایشان معروف هستند. ایشان برای زیارت مشهد که به ایران آمده بودند، به قم نیز مشرف شدند، زمان مرجعیت آقای بروجردی بود که در یک جلسه مناظره، فتوای آقای بروجردی را عوض کردند. اینطور قوی بودند. آقای بروجردی هم کم کسی نبود- حاج آقا میگفتند استاد ما شاگرد میرزا بود. از ایشان پرسیدم که ما حاشیه میرزا بر عروه را دیدهایم همه آن احتیاط است. –حاج آقا میگفتند شما حاشیه میرزا محمد تقی را بر عروه ببینید هر کجا سید اظهر و اقوی گفته، ایشان احوط کرده است. هیچ جای دیگر هیچ حرفی نیست. این طور؛ الاحوط، الاقوی، از اول تا آخر این هست- گفتند که من پرسیدم که میرزا در درس و در علمیت که میخواستند جلو بروند و مسائل علمی را صاف کنند، مثل فتوا دادنشان سبکشان احتیاط بود یا نه، طور دیگری بود؟ گفتند استاد ما گفتند ای آقا، کافر ماجرایی میکرد.(خنده استاد). یعنی در فضای بحث علمی به این زودیها ایشان حاضر نمیشد به گونهای که دیگران بودند، چیزی را سر برساند.
حتی مقدس اردبیلی هم اینطور بود. دیدید که صاحب جواهر یک حملهی نسبتا تندی به مقدس میکند که چطور او مقدس است که از این حرف ها میزند. مکرر حاج آقا میگفتند که مقدس بودن مقدس اردبیلی به همین است. که حتی حاضر نیست سریع به شارع نسبت دهد که این حرام است. آخر ما میخواهیم بگوییم شارع فرموده که این حرام است. اگر میخواهید احتیاط کنید بکنید اما وقتی میخواهیم به شارع نسبت بدهیم خیلی مؤونه میبرد. اگر دلیل محکم نباشد چطور مقدس اردبیلی مقدس است که به شارع نسبت میدهد این حرام است؟ بگوییم چون مقدس هستید احتیاط کنید و بگویید که ان شالله حرام است. اینطور چیزی نمیشود. تقدس بر خلاف این نکته است.
برو به 0:17:38
خلاصه عرض کنم که صاحب جواهر در ما نحن فیه در جلد 26، صفحه 28 فرمودهاند:
و قد يقال: و الإجماع، إذ المسألة و إن كان قد يتوهم أنها سداسية الأقوال، الخمس عشر دخولا و كمالا، و كذا الأربع عشر، و كمال الثلاث عشر، و العشر، لكن التحقيق أنه ليس فيها إلا قولان، أحدهما المشهور و هو كمال الخمس عشر، و الثاني قول ابن الجنيد و هو كمال الأربع عشر اما القول بالدخول في الخمس عشر فلم نعرف القائل به[2].
«وقد یقال الاجماع؛ اذ المساله و ان کان قد یتوهم انها سداسیه الاقوال»؛ سداسیة الاقوال یعنی از نظر اقوال فقها سداسیة است. یعنی شش قول است ولی ایشان قبول ندارند. از شش قول اسم هم میبرند. الخمسه عشر دخولا و کمالا ،و کذا الاربع عشر دخولا و کمالا و کمال الثلاثة عشر و العشر لکن التحقیق انه لیس فیها قولان کمال الخمس عشر و الثانی قول ابن جنید . ایشان ١٣ را جزء اقوال حساب نکردهاند و حال اینکه مثل علامه مجلسی، فیض و شاید هم صاحب مجمع الفائده مرحوم مقدس اردبیلی هم باشد. تازه نگاه نکردم. خلاصه اقوال اینطور است. اما اینکه باید چطور نتیجه گرفت، حساب دیگری دارد.
آن فتوای تلسکوپ هم که آمده بود، کسانی که سنی از آنها رفته بود و در جریان بودند، اصلا حاضر نبودند، بنویسند. فتوا آمده بود اما میگفتند ما نمینویسیم. بینی و بین الله من ادعای فهم ندارم چه برسد به اصابه که بگویم درست است. علی ای حال بحث طلبگی است. به کان و یکون مشغولیم و یک چیزی باهم میخوانیم و بحث میکنیم. تا اندازهای که ما مباحثه کرده بودیم، در مجموع ادله هیچ مشکلی در ذهن من نبود که بگوییم رویت هلال با تلسکوپ ثابت میشود. لذا من خدمت آن بزرگواری که میگفت من نمینویسم، گفتم بده من بنویسم. گفتم اگر در این جهتش مشکل دارید، من هیچ مشکلی ندارم که اگر میخواهید نظر ایشان را پخش کنید، من مینویسم. یعنی زمانی است که مبادی بحث صاف میشود و وقتی است که محل حاجت متشرعه است و باید فتاوای مختلف را ببیند. مطلب از مساله تلسکوپ بالاتر است. عرض کردم واقعا روایات صحیح مظلومِ فهم مشهور شده است. حالا باید چکار کنیم؟ باید بحث کنیم. صاحب جواهر و سید بحر العلوم را چند بار عرض کردم. سید بحرالعلوم در علم و تقوا شخصیت کمی نیست، آمده به یکی از این روایات صحیح عمل کرده، صاحب جواهر از دست سید ناراحت شده که عجب از سید بحرالعلوم -شهید ثانی و… را که دیدید آنها اختلال طریق هم دارند!- میگوید مع استقامت طریقته؛ با اینکه طریقهی مستقیم دارد، چطور به این روایت صحیحه عمل کرده است؟ سید عمل کردهاند و این عمل هست اما فضا باز نشده است. ولی وقتی مبادی بحث برای نوع باحثین صاف شد، مثلا اگر از صد طلبه برسیم به هزار طلبه که رویت هلال را بحث میکنند و در این هزار طلبه نهصد نفرشان برایشان صاف شود، فضا باز میشود.
اصلا فضای واضح بحث علمی کمک میکند به کسی که در یک جایی فتوایی برای وی صاف شده تا محلی برای ابراز داشته باشد و جلو برود. البته همه اینها هم با این فرض طریق اجتهاد و فهم بودن است. بعض مسائل یک طور طی میشود و بعضی به طور دیگر.
اینکه کدام مسائل در مسیر کشف نفس الامر جلو میرود، خودش روش شناسی خیلی مهمی میخواهد. طلبه با بعضی مسائل همراه میشود اما از حیث جهت گیری کار میبرد. اما جهت گیری بحث علمی در بعضی مسائل به سوی کشف واقعی حکم خدای متعال و نظر شارع مقدس به آن نحوی که هست، میباشد.
برو به 0:22:18
شاگرد: کسی که بخاطر عدم وجود فضای مناسب، چیزی را که فهمیده کتمان کند، کتمان ما انزل الله نمیشود؟
استاد: نه، حاج آقا زیاد میگفتند که اجازه اجتهاد علمای قدیم به شاگردانشان را بروید نگاه کنید. حاج آقا میفرموند ما که ندیدیم. اجازه اجتهاد میدادند اما قید میکردند «احذر الفتیا». مبادا فتوا بدهی. لاتجعل رقبتک جسرا للناس. کتمان کجا بود بلکه به این معنا بود که کاری بکن مردم از احتیاط فاصله نگیرند.
شاگرد: خود شارع هم راه را باز کرده و این همه تاکید به احتیاط کرده است.
استاد: بله، یعنی «کتمان ما انزل الله» وقتی است که دین مردم در خطر است.
شاگرد: الان بسیاری از مردم بخاطر همین احتیاط ها از دین فراری میشوند. من بعینه در میان فامیل خودمان که مذهبی هم هستند، میبینم، وقتی مقدمه علمیه را مطرح میکنی، آنها میخندند.
استاد: الان که در کل ایران برای دختر بچههایی که سال سوم هستند، جشن تکلیف میگیرند، چِندِش نوع مردم است؟! علی ای حال میگویند که تو مکلف شدهای.
شاگرد: این بحث جزیی را که ما کار نداریم. کلیت مطلب را میگوییم. همین بحث تلسکوپ و… را که در نظر میگیریم، میبینیم که این ترس و عدم جرات به اظهار فتوا خودش یک معضلی میشود.
استاد: نه، این صرف ترس نیست. الان ازمفتیها هستند و من در خبرها دیدم که ایشان فرمودند من چندین سال قائل بودم که رویت با تلسکوپ جائز است اما فتوایم حالا برگشته و میگویم که جایز نیست. استدلال هم کرده بودند. نه صرف این است که شما بگویید همه تلسکوپ را قبول دارند. نه، واقعا کسانی هستند که اعتقاد ایشان این است که تلسکوپ درست نیست. یکی دیگر از مفتین تا این فتوای تلسکوپ درآمد شروع کرد به نوشتن ردیه . شاید اولین کسی هم که این فتوا را برای تلسکوپ داد، حاج آقا بودند. آن ردیه علیه فتوای ایشان آمد. آقازاده حاج آقا میگفت رفتم این ردیه را به حاجآقا نشان دادم. گفتم شما فتوا دادید و این ردیه را برای تلسکوپ نوشته اند. میگفت به حاج آقا دادم و بعد رفتم و گفتم که چه شد؟ فرمودند این ردیه را خواندم اما در نظرم محکم تر شدم.
علی ای حال ببینید در همین فضای تلسکوپ مفتی میگوید من چندین سال قائل بودم اما بعد نظرم عوض شد. پس کاشف از چیست؟ کاشف این است که بحث تلسکوپ هنوز به این سادگیها نیست. کار دارد. باحثین باید بدون تعصب مساله را باز کنند و همه ادله را ببینند. موضوع را ببینند. حکم را ببینند. کار کنند تا برای آیندگان واضح شود. همین مفتیای که نظرشان عوض شده، نظرش چرا عوض شده؟ باید این عوض شدن را ببیند و رمزش را بحث کنند. ببینند که حق با ایشان است یا نه.
شاگرد: روزه واقعا زحمت زیادی دارد. میگویند که هر وقت که عرفا قابل تحمل نیست به قدر اینکه رمق حاصل شود بخورد اما دوباره باید امساک کند. به این شکل هم گرسنگی کشیده و هم روزه حساب نیست.لذا بهترین راه را خروج از شهر میگویند که آن هم باز مشکلات کثیر السفر را دارد.
استاد :نه، وقتی که به قدر عسر آمد دیگر افطار برای وی جایز است
شاگرد :نه فتوایی که الان می دهند می گویند به قدر رمق بخورد می گویند دیگر بیشتر مجاز نیست اگر چهار تا قاشق آب خورد و عطش رفع شد….
استاد: فتوای مشهور این نیست. فتوای مشهور این است که کسی که به حدی رسید که برای او روزه حرج دارد، یجوز له الافطار. آنچه شما میفرمایید تأدب و احتیاطات ندبی برای ذوالعطاش است که حرف دیگری است.
شاگرد: مشهور علما را نمیدانم ولی فتوا الان این است. همچنین الان فتواگوها همه همین را میگویند که به بیرون شهر بروید. خب این هم یک دردسری است. این را به عنوان بهترین گزینه برای نانواها میگویند. فتاوایی که الان حاکم است این است که بیشتر از ته استکان که عطش را رفع کند مجاز نیستی و باید دوباره امساک کنی.
استاد: حالا باید در مورد آن بحث کنیم. معمولا برخورد ما با صوم برخورد وجوب و حرمت است. اصلا مواردی که در شرع یجوز له الصوم و یجوز له الافطار است، باز نمیشود. باید بحث صوم جدا انجام شود.
شاگرد: این مباحثه اشکال روشی دارد. آن هم این است که هر کسی در این چیزها صرفا با تحلیل خودش جلو میرود. جمع شدن این نظرات حالتی را برای فقیه درست میکند که به سمت احتیاط میرود. در صورتی که روش ورود و خروج در این مساله، تحلیلی نیست بلکه روش آماری است.
استاد: از اشتباهاتی که نوعا در روش آماری میشود ایناست که به تعبیر علما با کثرت نفسی مواجه میشوند، نه کثرت نسبی. این خیلی مهم است. گاهی آمار میگیریم و میگوییم هزار هزار نفر از کسانی بودهاند که این حرفها را زدهاند اما نمیگوییم هزارها نفر هم نزدهاند. شما باید مجموع را در نظر بگیرید و ببینید این هزار هزاری که شما میگویید چند در صد از کل هستند. آنها را نمیبینید بعد میگویید هزار هزار نفر گفتهاند. اشتباه است که کثرت نفسی را میبینم اما کثرت نسبی را نمیبینیم. باید کل اجتماع را در نظر بگیریم.
برو به 0:31:13
شاگرد: بحث آماری یک بحث فوق العاده پیچیده است. در بحث آمار میخواهند واقعیت یک مسالهای را در بیاورند. مثلا میخواهند در بانک سرمایه گذاری کنند میببینند که باید چه کاری کنند که انگیزههای مردم را تغییر دهند و جوابهای خاص خودش را در جامعه میدهد. در بحث فقهی نیز باید مولفههای آماری را بومی کنیم؛ یعنی پرسش نامه اش را بومی کنیم. ولی معنایش این نیست که آمار ما مشکل دارد بلکه معنایش این است که آمار را باید دقیق کنیم و کسی با آمار رابطههای تحلیلی خودش را برقرار نکند. مراد من از آمار این بود.
استاد: روش آماری در کلاس فقه برای حل شبهات حکمیه فایده ندارد. آن روش آماری برای حاکم شرع خوب است.
شاگرد: نه، در بحث احتیاط عرض میکردم که احتیاط اگر خارجا این پیامد را برای جامعه داشته باشد باید احتیاط نکرد. اینجا شروع میکنند به تحلیل کردن که من دیروز اشکال کردم و شما فرمودید حاج آقا در ذهنش بود که چون 80 سال تجربه دارد… .
استاد: عرض من این بود چیزهایی که الان در ذهن ما هست – به تعبیر حاج آقا علاقه بند- ما از بچگی بزرگ شدیم. یعنی کسی که درد دین دارد و فرض گرفتیم عادل است و بین متشرعه بوده -در غار و کوه نبوده- آثار هر سوالی، خصوصیاتی و موضع گیری هایی که دارد را به رای العین میبیند. وقتی کسی ده سال یک موضع گیری داشته و به رای العین آثارش را دیده میبیند پیش خدا حجت ندارد اما شما آن اثار را ندیدهاید محکم میگویید او اشتباه کرده اما او که دیده است. لذا چون آثارش را دیده الان دیگر نزد خدا حجت ندارد.
شاگرد: ورود و خروج ما برای حجت داشتن صحیح نیست. چون بقیه پیر مردهای 80 یا 90 سالهای که عالم و متدین هستند، تجربه هایی دارند که خلاف ایشان است. پس چرا دو نظر میشود؟
استاد :خب ضمیمههای دیگری هم دارد، لذا سراغ اورع میروند.حاج آقا میفرمودند استاد ما میگفت، از درس صاحب کفایه آمدیم بیرون. کوچهها را بستند و اصلا نگذاشتند جای دیگری برویم. گفتند همه باید بیایید. کل جمعیت را به طرف خانه ی آسید محمد کاظم هدایت کردند. خانه پر شد و در کوچهها هم نشستند. یک آقایی صحبت کرد. جریانات را گفت. همه چیز را گفت. جریانی که آن وقت بود را گفت. بعد گفت آقا ما از شما تقاضا داریم که اقدام کنید. این خواست ما است و اینها حرفهای ما است. سید جملهای کوتاه گفت. گفت آقایان، یک کاسه اینجا گذاشتهاند. شما که نمیدانید سم است شرعا حلال است که بخورید. اما من که میدانم سم است حرام است که بخورم. یعنی آن طرف برای آنها واضح بود و برای سید هم این طرفش واضح بود. چکار کند؟! دیگر جملهای کوتاهتر از این میشد گفت؟! سید گفت آقایان شما از ته دل میگویید اما چه کنم؟ روی تشخیص خودتان میگویید. اما چه کنم کاسهای است که شما نمیدانید سم است و میخورید.
شاگرد: کلام در این است که این روش قطع پیدا کردن حجیت ندارد. در بحثی که آماری باید باشد، تحلیلی وارد شدید. نسبت به آن قطع هم پیدا کردید ولی حجیتی ندارد. مثل اینکه مردم عامی بیایند بگویند ما قطع پیدا کردیم زنا هیچ اشکالی ندارد، اما ما به او میگوییم قطع تو باید روشمند باشد. الان بحث سر این است که در جایی که شما باید جامعهی آماری را ببینید تا بفهمید که این فتوای شما در جامعه چه تاثیری میگذارد، شما میروید حالات شخصی اطرافیان را میبینید. همچنین حالات شخصی و احتیاطی خود مجتهد هم میتواند تاثیر بگذارد. همه اینها جمع بندی میشود و یک نظری برای او ثابت میشود. از بیست سالگی هم ثابت میشود و تا نود سالگی هم میگوید. این حالت برای او هست و به فرمایش شما هم قسم میخورد اما این روشمند نیست.
استاد: الان من خلاف این توضیحی که دادید را عرض کردم. همین چیزی که شما به شدت میفرمایید موضع درستی است، عین همین را بدون اینکه مو بزند، آثارش را دیده است. همین کسی که شما میگویید چرا اینطور میکند، ده سال همین موضع را داشته و با طمطراق جلو رفته و اسب تازانده بعد آثارش را دیده اما شما میگویید چرا این آثار را دیدید؟! او دیده اما شما میگویید نه.
شاگرد: عرض من این است که آن دیدنش اصلا جامعه آماری نبوده است. نه اینکه او ندیده باشد. او با یک ذهنیتی و با یک جامعهی آماری خاصی میبیند، لذا روش او صحیح نیست.
استاد: حاج آقا میفرمودند مرحوم آمیرزا حسین رحمت الله علیه در کتابشان نوشتهاند: این چیست که به ما میگویید که ما میخواهیم چادر را از سر زنان مسلمان برداریم.- این کلام را آسید محمد کاظم میگفت.- آقامیرزا حسین می فرمود بین این حرفی که ما میزنیم و آن حرفی که به ما نسبت میدهند(منظور ایشان کلام آقاسیدمحمد کاظم بود) بُعد بین مشرق و مغرب است.
بعد حاج آقا می گفتند: خود میرزا حسین نجف بودند و سریع به دخترشان که تهران بودند تلگراف زدند که بیا به عتبات که چادرها را برداشتند. یعنی خود آمیرزا حسینی میگفت که سید اشتباه میکند این تلگراف را زد. جمله سید هم معروف شده بود به طوری که آقا میرزا حسین هم در کتاب آورده بود. حالا هزاری سید میگوید من میدانم این سم است اما شما میگویید قطع تو روشمند نیست؟! روشمند نیست خب میبینید شما هنوز حیات دارید و زنده هستید و تلگراف میزنید دخترتون از تهران بیاید یعنی همان حرفی که سید گفته که شمای میزرا حسین می گفتید بُعد ما بین مشرق ومغرب است.
شاگرد: حالا اگر قضیهی خارجی خلاف این میشد. آیا الان شما به محکمی از سید دفاع میکردید؟
استاد: نه، من نمیخواهم از او دفاع کنم.
شاگرد: شما باید روشمند سراغ آن بروید، اینکه قضیهی خارجیه چه میشود داستان دیگری است.
استاد: ببینید عرض من این است که فرمایش شما الان تبلور عدم روشمندی است، اما کسی که همین موضع را جلو رفته و آثارش را به تجربه دیده -لیس علم کالتجربه- شما میگویید روشمند نیست؟! طرف میگوید اتفاقا من همین روش را جلو رفتم.
شاگرد٢: اصلا آمار ما مشوب است و فطریات مردم ما واقعا مشوب است .
استاد: اتفاقا آماری که امروزه میگویند کارش خراب است. اگر مبادی روشهایی که در علم آمار دارند را بدانید، میبیند کاشفیت آن درصد خاصی دارد. بسیار خطا دارد اما کسانی که از نظر تجربه ی زندگی مطالبی را میبینند به مراتب فهمی که پیدا میکنند از آن آمارهای روی کاغذ بالاتر است.
برو به 0:39:58
شاگرد٣: اصلا بحث سر این نیست. الان دو طرف احتیاط داریم. شبههای که مطرح کردند این بود که اگر بلوغ را ٩ سال بگویید، مردم از دین گریزان میشوند. لذا مردم میگویند اصلا ولش کن. طرف دیگر این است که اگر بگویید 13 سال مردم تا 15 سال آن را ادامه میدهند و وضع بی حجابی بدتر میشود. ما قرار است فتوایی بدهیم لذا اظهارش باید چگونه باشد. ایشان صحبتش سر این است که ما کدام طرف آن را انتخاب کنیم. بگوییم مردم دارند از دین برمیگردند لذا بگوییم 13سالگی سن بلوغ است. یا بگوییم چون بیحجابی بیشتر شده بگوییم 9 سالگی سن بلوغ است. ایشان میگوید برای فهم این مطلب ما باید روشی را قرار بدهیم، نمیتوانیم بگوییم صبر کن تا90 سالت شود و فعلا چهل سال فتوایت را بررسی کن تا تجربهات بیشتر شود. بعد در نود سالگی بگو اشتباه کردم لذا برمیگردم به ٩ سال. لذا باید یک جامعهی آماری تعریف کنیم و بررسی کنیم و یک نتیجه ای بگیریم.
استاد: بین فرمایش شما چیزی یادم آمد. نمی دانم آن جلسه بودم یا برای من نقل کردند. اتفاقا بحث حاج آقا سر وجه و کفینی بود که دیروز گفتم. یک آقایی بود که خیلی هم به حاج آقا از نظر تقدس ارادت داشت. نظر فقهی حاج آقا این بود که وجه وکفین با آن توسعه مجاز است. ایشان در بحث علمی خیلی توسعه میداد. دعوا دعوا شد. به حاجآقا عقیده داشت. اما مگر این نظر را از ایشان قبول میکرد؟! داد و مرافعه کرد که میخواهد روی زن ها را باز کنند. چه دعوایی که در درس فقه سر این فتوا شد. نظر حاج آقا در جامع المسائل هم هست. میخواهم این را عرض کنم: کسی که در بحث فقهی دعوا کرده و تا آخر هم ایستاده و آن کسی هم که مرید او بوده برگشته سر استاد داد و فریاد کرده ولی باز فتوا را سر رسانده است. اما وقتی مصدر فتوا میشود، یک بار هم آن را نمیگوید. ببینید موضع علمیای که او روی آن پافشاری میکرد، خیلی بالا بود. اگر ضبط شده باشد آن را ببینید. یعنی استدلالاتی که حاج آقا می آورند به ذهن ما نمیآید. در همان چیزهایی که شما میخواهید بگویید عسر است، خیلی بسیط استدلال آوردهاند. اما با همهی اینها که خود ایشان این استدلالات را آوردهاند، در مصدر فتوا یک بار از دهان ایشان در نمیآید که زن میتواند روی خود را باز بگذارد.
برو به 0:43:04
شاگرد: اگر کثیری از دخترهای شهری بگویند که ما هیچ وقت نمیتوانیم دست و صورتمان را بپوشانیم، پس کلا بیخیال دین میشویم چه؟
استاد: آقا خیلیها میگویند.
شاگرد: ملاک تشخیص چیست؟
استاد: اتفاقا یکی از زیباترین بحث ها همین جاست که خیلیها میگویند ما از این آقا تقلید نمیکنیم.
شاگرد:نه، الان میگویند ما که دیگر دستمان نمیرسد. کلا رهایش میکنیم. لذا باید در جامعه آماری بررسی شود.
استاد: گاهی هست که در فضای فتاوا و احتیاطات ولو ده هزار نفر از این فتوا عدول کنند اما خودش در فضای فتوا میداند که از این احتیاط عدول کرده است. یعنی پشتوانه حفاظ شرع به این است که خلاصه یک عالمی دارد آنرا میگوید ولی من از آن عدول کردم. شما ببینید همین کسی که عدول کرده دیگر قرار نیست رها شود. لااقل تا میآید در جایی در حجاب سهل انگاری کند، میگوید آن عالم که گفته باید کل صورتت را بپوشانی. لذا بیشتر از وجه و کفین تعدی نمیکند و فقط این گوشه را باز میگذارد. اما اگر آن مفتی میگفت باز بگذار و یکی دیگر کمی آن طرفتر را میگفت، دیگر رها میشد.
شاگرد: البته میگوید آب که از سرگذشت چه یک نی چه صد نی!
استاد: عدهای هستند که میگردند که تجویز کنند. اما آنکسی که دنبال شرع است هرگز این را نمیگوید. شما باید مشتری های خودتان را با کهنه کردن پیراهن بشناسید. نه در یک سنی یک کلمه ای بگویید. در روایت دارد، الفقها حصون الاسلام، یعنی آن که فقیه شده نگه میدارد. با مجموع شرایطی که او در نظر دارد، نگه میدارد.حصن این است. حصن به معنای قلعه است. شرع را برای متشرعه نگه میدارد. نمیگذارد با اندک حرفی احکام شرع در دست کسی که میخواهد تجویز کند، ملعبه شود.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
کلمات کلیدی: بلوغ الصبی، بلوغ دختران، بلوغ صبیه، احتیاط در فتوا، رویت هلال، گلپایگانی، میرزا محمد تقی شیرازی، فشارکی، محمد کاظم شیرازی، مقدس اردبیلی، بروجردی، صاحب جواهر، اتکاء به آمار در فقه
[1] البقره ١٨۵
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج26، ص: 28
دیدگاهتان را بنویسید