مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 61
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه۶١: ١٣٩۵/١١/٠۶
دیروز روایاتی را به ترتیب در مجلدات کافی را خواندیم. دومین روایت در باب صوم الصبیان میباشد. در جلد 4 صفحه 124، باب صوم الصبیان ومتی یوخذون به؛ روایت سوم و چهارم آن در این دسته بندی مورد بحث ما میباشد. روایات را میتوان دو گونه دسته بندی کرد که بعدا پرفایده میباشد. یکی اینکه الان شروع کردیم؛ یک دسته بندی بسیار ساده است؛ یعنی ببینیم در لفظ روایت کلمه «سال» آمده است یا نیامده است؟ سادهترین دسته بندی است. 6سال، 7سال، 9سال، 13سال، 15سال، فقط روایت سال و آنهایی است که اصلا اسم سال نیامده است. اولین قسم آن همین است. روایاتی که در آن راجع به وجوب و اتیان واجبات برای صبی صحبت شده است اما در آن هیچ صحبتی از سن و سال نیست.
شاگر: دیروز سیاق روایات مد نظر شما بود؟ زیرا آنجا 6سال را هم گفته بودند؟
استاد: خیر، منظور من کلمه «عَقَل» بود. ولو به 6سال خورده باشد اما در روایات دیگر هم هست، البته در کافی این نبود.
یادم رفت دوباره نگاه کنم. اگر مفصل پیدا کنم وقت میگیرد. این را میدانیم که فتوا هست، حضرت فرمود «اذا عقل»؛ کمتر از 6 سال منظورشان نبوده است، به چه معنایی؟ فعلا به پشتوانه فتوای مشهور. پس «اذا عقل الصلاه» که 6سال است ولی محور عقل الصلاه بوده است. حالا ببینم در «عقل الصلاه و لم یبلغ الست» چکار باید کنیم. یادم رفت نگاه کنم، الان میتوانید در عروه در باب نماز خواندن صبی که قبل از 6سال صرفا مستحب است، ببینید کسی حاشیه دارد که «عَقَل الصلاه» اما قبل از 6سالگی است.
عرض کردم «باب صوم الصبیان و متی یوخذون به»، جلد۴، صفحه 12۵، روایت سوم و چهارم مورد بحث ما هست.
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ مَتَى يَصُومُ قَالَ إِذَا قَوِيَ عَلَى الصِّيَامِ[1].
بررسی سندها طول میکشد، ولی اصل سند -احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن سماعه- خوب است. «قال سألته عن الصبی متی یصم قال (ع) اذا قوی علی الصیام».
ببینید سوال میکند از اینکه «متی یصم»، در جواب حضرت هیچ اسمی از سن و سال نیست. از احتلام و این ها هم نیست. صرفا «اذا قوی» است. همینطور که پیش میرویم نظر شریفتان باشد.یک نحو تعاون ذهنی باشد. من عرض کردم این دسته بندی ابتدائی خیلی راحت است، کلمه سن آمده یا نیامده است. اما وقتی درمجموع روایات دقت کنیم میبینم که دسته بندیهای بسیار زیبایی پیدا میشود که در کلمات معصومین(ع) این دسته بندیها به تناسب حکم و موضوع موجود میباشد.
شاگرد: در روایات نمیشود احتمال داد که بخاطر مساله تکلیف نباشد بلکه بخاطر قدرت باشد؟یعنی صوم نسبت به عبادات دیگر یک شرط خاصی داشته باشد.
استاد: این دیگر به صبی کاری ندارد.
شاگرد: موضوع صبی است چون بیشتر مبتلا به است. سوال در مورد مثلا دختر بچه 8،9 ساله است، که «اذ قوی علی الصوم» روزه بگیرد، بچهای که شرعا به ظاهر ادله بالغ شده است، مثلا 10 ساله باشد، راوی سوال میکند این صبی روزه بگیرد؟
استاد: بعید است که متشرعه در سوالشان از بالغ به صبی تعبیر کنند، متشرعه بعد از اینکه میدانستند بچه بالغ شده، به او صبی نمیگفتند. صبی اطلاق عرفیای است که نزد عرف عام و متشرعه دیگر به بالغ، بچه نمیگفتند. آن هم در مقام سوال از مسائل شرعی «متی یصم؟».
شاگرد: صبی را اصطلاح شرعی میگرفتند؟
استاد: خیر، صبی یک لغت عرفی میباشد اما چون شارع برای صبی احکامی دارد و برای بالغ هم احکامی دارد، عرف متشرعه به ضمیمه ضوابط بلوغ شرعی، این لغت را به کار میبرد. نه اینکه یک صبی شرعی و یک صبی عرفی داریم. ولی با عنایت به احکام شرعی وقتی شرعا بالغ است دیگر حاضر نیستند به او صبی بگویند. منظور این است که وضع جدیدی نشده است.
شاگرد: ظهور در این دارد و الا تعبیر به صبیه میکرد. مطلبی که ایشان میگویند در سن پایین تر بیشتر در مورد دختر بچه می باشد.
استاد: بله، این هم مطلب دیگری است، چون 9 سالگی برای آن هست باید صبیه بگوید ولی از صبی سوال میکند.
شاگرد: اینجا ظهور در وجوب یک مقدار… .
استاد: روایت بعدی دارد. این روایت سوم است، روایت چهارم دارد.
من صرفا روایات را از آن حیثی که امام جواب دادند اما کلمه سن و سال در آن نیاوردند، میخوانم. حالا همه را بخوانیم، همه را در ذهن شریفتان حاضر کنید ببینیم میشود در اینجا یک دسته بندی انجام بدهیم وبرویم بعدی یا نه؟
برو به 0:06:14
پس روایت چهارم این است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَطَاقَ الْغُلَامُ صِيَامَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ مُتَتَابِعَةٍ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ[2].
«علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی»؛ با آن بحثهای معروف سند، «عن ابی عبداالله (ع) قال:اذا اطاق الغلام صیام ثلاثه ایام متتابعه فقد وجب علیه صیام شهر رمضان»؛ اگر بتواند سه روز متصل روزه بگیرد، صیام شهر رمضان بر او واجب میشود.
روایت کلمه «الغلام» دارد و اینکه بتواند 3 روز روزه بگیرد. اصلا کلمه سال در آن مطرح نشده است. در اینجا قدرت بر 3 روز متوالی روزه گرفتن، علامت برای روزه گرفتن شده است، تفاوتی که با روایات جلسه قبل دارد، این است که آنجا «اذا عرف الصلاه» داشت و در اینجا «اذا قوی علی الصوم اذا اطاق» دارد. میبینید یک نحو تفاوتی در کار هست. چرا؟ چون صوم فقط ترک است و نباید اعمالی را انجام دهد. میفرماید چیزی را نخور، یاد گرفتن این برای بچه خیلی راحتتر است. ولی از آن طرف طاقت میخواهد. مزاج او باید بتواند روزه بگیرد.
تعبیر به کار رفته در صلاه «عَرَف» میباشد و تعبیر به کار رفته در صوم «اطاق» است. قدرتش را داشته باشد و بتواند. آیا خود این یک دسته بندی هست یا نیست؟ در اینجا تناسب حکم و موضوع به وضوح حرف میزند؛ یعنی موضوعاتی هست که حرف اصلی را طاقت او میزند. اما در صلاه قدرت مهم نیست، بلکه حرف اصلی را سردرآوردن، عَقَل الصلاه، عَرَف الصلاه میزند. میداند که صلات چیست و مبادی نماز را میداند. نماز یک کار عبادی است، به معرفت نیاز دارد. از نظر درک عقلانی به خیلی از چیزها نیاز دارد که در صوم که صرف نخوردن است به اینها نیازی نیست.
روایت بعدی را قبلا خواندیم اما دوباره اشاره میکنم. جلد 6،صفحه 124، باب طلاق الصبیان، روایت یک و چهار.
روایت اول این بود:
عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ طَلَاقِ الْغُلَامِ لَمْ يَحْتَلِمْ وَ صَدَقَتِهِ فَقَالَ إِذَا طَلَّقَ لِلسُّنَّةِ وَ وَضَعَ الصَّدَقَةَ فِي مَوْضِعِهَا وَ حَقِّهَا فَلَا بَأْسَ وَ هُوَ جَائِزٌ[3].
غلام طلاق میدهد وهنوز محتلم نشده است، صدقه هم میدهد. آیا اینها درست است یا خیر؟ امام (ع) به جای اینکه سن بچه را ذکر بفرمایند سراغ این رفتند که آیا میتواند خوب انجام بدهد یا نه؟ در اینجا جالب این است که حضرت عرفان- عَرَف- به کار نمیبرند. البته این لفظ مانعی ندارد. خود تعبیر امام(ع) لطیف است. نه «عَرَف» میگویند و نه «اطاق» میگویند. میفرمایند ببین کار را خوب انجام میدهد یا نه. بعضی چیزها هست که معرفت دینی به آن معنا نمیخواهد. بلکه کار باید با محکم کاری و به خوبی انجام شود. نماز یک معرفتی میخواهد و کاری معرفتی و روحی است. اما وقتی میخواهد طلاق دهد باید مساله بلد باشد و بتواند طلاق را بر طبق مسائل سنت وبا شاهد عادل وبا اجراء درست انجام دهد.
شاگرد: انت طالق را باید بتواند بگوید و شاهد هم بیاورد.
استاد: بله
برو به 0:09:38
شاگرد: معرفتی که در صلاه نیاز است، چیست؟ یعنی باید حقیقت نماز را بفهمد یا اینکه بداند مبطلات نماز چیست؟
استاد: معرفتی که در صلاه نیاز است، همینی است که فرمودید. خودش ذو مراتب است. رو بر نگرداند، نماز را بخواند. وضو داشته باشد. عبادت خدا است و … . ازمجموع اینها باید سر در بیاورد. اما طلاق این است که بداند الان علقه زوجیت برقرار است و میخواهد آن را منفصل کند. یک احکام وضعیهای است که نیاز به قصد قربت ندارد. به این نحو نیازی به خدا شناسی ندارد که قصد قربت کند. اینها نیست. بلکه در اینجا باید بتواند افعالی که احکام وضعی هستند و توصلیت دارند را خوب انجام دهد. لذا امام تعبیر میفرمایند که صحیح انجام بدهد. میفرمایند: «اذا طلق للسنه»؛ وقتی مطابق شرع و سنت بتواند طلاق بدهد طلاق بدعی، طلاق سنی ، «و وضع الصدقه فی موضعها»؛ در خرج صدقه سفاهت به خرج ندهد، صدقه را در موضع خودش –حقها- قرار بدهد. اگر اینجور باشد، «فلا بأس و هو جائز».
پس اینجا نه کلمه «عَرَف» بود و نه «قَویَ» بود. فقط «طلق للسنه و وضع فی موضعها» بود. تعابیر در تقسیم بندی های بعدی خیلی مهم است.
مرحوم فیض اینها را بلوغهای متعدد گرفتهاند. شارع در این روایاتی که میخواهیم دسته بندی کنیم، نمیخواهد چند بلوغ قرار دهد، اصلا اینطور نیست. چون احکام اولیه بلااشتراط به بلوغ انشاء شدهاند. در اقصر الطرق شارع مقدس در گام دوم برای صبی -صبی عرفی و بلوغ عرفی؛ همان بلوغی نزد عرف عام(کافر و مسلم) است- ارفاق قائل شده و درعین حال از او دست بر نمیدارد. شارع در گام سوم که مرحله امتثال است هر چه که امکان دارد از منافع گام اول به او میدهد. یعنی تخفیف در گام دوم سبب نمیشود که منافع گام اول از دست برود. زیرا در گام سوم اقدامی میکند که تا ممکن است منافع گام اول تامین شود. این حاصل عرض من در جمع بندی است. فلذا با فرمایش فیض فرق میکند. ایشان میگفتند ما نسبت به حیثیات و تناسب هر موضوعی یک بلوغ داریم اما من عرض میکنم که یک بلوغ بیشتر نداریم و آن هم معلوم است. به عبارت دیگر شارع در گام دوم به صبی تخفیف میدهد و در حق او ارفاق میکند اما در گام سوم که عناوین اولیه با لحاظ بالغ و صبی به مرحله امتثال میآید، شارع در خصوص مرحله سوم مدیریت امتثال میکند، به نحوی که بالاترین مصالح ممکنه و دفع مفاسد ممکنه علی مراتب لزومی وفضلی آن به دست صبی و سایرینی که با صبی سروکار دارند، برسد. لذا به این خاطر اصلا تعارضی پیش نمیآید بلکه مرحله سوم مدیریتی است که به متشرعه یاد بدهد.
به روایت دیروز هم اشاره کنم، حضرت فرمودند وقتی صلاه را میفهمد، بر او نماز بخوانید بعد فرمودند «ست سنین»، ببینید الان با کلمه «ست» چکار میکنند. تأمل کنید، یک بیان این است که در اینجا شارع بما هو شارع برای حکم خودش که شش سال است، موضوع تعیین میکند. اما بیان دیگر این است که شارع بما انه مدبرٌ لامتثال -نه بما انه منشا انشاء بدویا- آن امر ثبوتی قبلی خود، و به عنوان مدیریت امتثال انشاء قبلی خود، میگوید شما مردم ببینید که بچه عَرَف الصلاه یا نه؟ خب میگوییم عَرَف در چه زمانی است؟ معرفت صلاه برای بچه خرد خرد حاصل میشود. قطعا اینگونه نیست که یک دفعه از خواب بلند شود و عَرَف الصلاه! خرد خرد عَرَف الصلاه، امام چکار میکنند؟ ممتثل را با بیان 6 سال کمک میکنند.
برو به 0:14:36
شاگرد: ارشادی است؟
استاد: نه، میخواهم بیش از ارشاد عرض کنم. ارشاد این است که آنها خودشان میفهمیدند. بلکه میخواهند تشخیص موضوع را تسهیل کنند. ببینید ارشاد به موضوع یک چیز است، نظم و انضباط دادن به امتثال -نه به انشاء ثبوتی- و به کار ممتثل در فضای امتثال چیز دیگری است. مولی دلگرمی میدهد و یک چیزی را تعیین میکند که برای او روشن شود. اما ارشاد این است که یک چیزی را مکلف میفهمد اما شارع بخاطر توجه دادن آن را میگوید. در اینجا امام نمیخواهند توجه دهند که زیر شش سال نه و بالای شش سال بله، بلکه چون وجه معرفت صلات برای صبی روشن نیست و چون خرد خرد است، امام ممتثل را در نظم دادن ذهنی او کمک میکند. یعنی 6سال که شد دیگر یعرف؛ این یک بیان است. البته نمیخواهم آن را سربرسانم، بلکه یک احتمال است.
بنابراین وقتی به ست سنین نگاه میکنیم، یک احتمال این است که بما انه الشارع شش سال را میفرمایند و یک احتمال این است که بما انه معین للممتثل لامر الشارع شش سال را میفرمایند. یعنی معین است. شبیه اینکه میگوییم تعیین موضوع شأن فقیه نیست، این را برای فقهاء میگویند، خب در مرتبه بالاترش تعیین موضوع شأن شارع نیست، شارع هم تعیین موضوع نمیکند بلکه حکم را میگوید اما مگر شارع در موضوعات صحبت نفرموده است؟ فراوان صحبت کرده است. چرا؟ چون تسهیلا علی المکلف دخالت میکند و موضوعات را تعیین میکند. میگوید شما بعضی وقتها در موضوع گرفتار میشوید. حالت تحیر و ابهام دارید، اما من میخواهم برای شما حالت و رسم بندگی داشته باشد، لذا برای تو در موضوع نظم میدهم. نظم موضوعی، نه نظم شرعی. این خیلی تفاوت دارد و لذا در نظم موضوعی دو دلیل تکاذبی ندارند. تکاذب یعنی یک نفر نمیتواند دو حکم جعل کند اما این جعل کردن دوحکم نیست. یک نحو آرام کردن ممتثل است. به این نحو که وقتی شش سال آمد، دلت از باب عرفی و موضوع گونه جمع باشد. نه از باب اینکه من شارع شش سال را انشاء میکنم.
شاگرد: در آن سن و سال اگر واقعا برای عرف صاف باشد که صبی این چیزها را نمیفهمد، اهمیتی نمیدهند؟
استاد: قطع دارد که در این شش سال نمیفهمد. نه، ولی امام طوری فرمودند که این الفاظ در آن نیاید فعلا داریم فرض میگیریم.
شاگرد: در این جهت عرض کردم که سن و سالهای متعددی مثل وجوب صلاه و …، هست چه بسا این وضعیت را داشته باشند. یعنی به نحوی ذهن عرف عام را در یک سن تیز میکند لذا اگر ببیند معقول است به آن عمل میکند و اگر ببیند این حرفها به این وضعیت نمیخورد… .
استاد: اصلا هر کدام از این روایات برای جیل عظیمی از عرف عام کار خودش را انجام میدهد و خواهد داد. یعنی اگر منبری این روایت ست را روی منبر برای عموم شیعه بخواند، با شنیدن آن مواظب این هستند، کاری به فتوا و امثال آن ندارند. میداند که فضا فضای عدم وجوب است. وقتی شنید میرود برای دیگران هم نقل میکند. علما هم خواندن روایت کافی را روی منبر تحریم نکردند. تحریمی نیست. چون فضا فضایی است که خود امام (ع) میدانستند که اعانه موضوعی میکنند. نه اثبات امر شرعی بما انه شارع. خیلی از جاها شارع ممتثل را در موضوع اعانه میکند که نظائرش را بعدا میبینیم.
برو به 0:18:43
شاگرد: اگر شارع در حکم، اعانه کند، ارشاد است اما اگر در موضوع اعانه کند معین به فضای امتثال است.
استاد: بله
علی ای حال منظورم این است اگر این سه حوزه را دقت کنیم که روایت کدام را میخواهد بگوید، میبینید که شش سال مناسبت با گام اول و دوم ندارد پس مربوط میشود به گام سوم. آیا گام دیگری هم داریم؟ امتناع نمیکنیم. فضای بحث است اما چیزی که فعلا خیال میکنیم این است که با گام سوم انسب است. وقت انسب باشد آثار خودش را دارد.
چرا این روایات را اول گفتم؟ برای اینکه فقه الحدیث روایاتی که امام (ع) اسمی از سن نمیبرند، مهم است. وقتی از امام سوال میکنند، مگر سائل سن و سال دینی را نمی دانست؟ معلوم میشود که نمی دانسته است لذا سوال میکرد. ثانیا وقتی سوال میکند اگر حکم شرعی سن و سال است، چرا امام اسمی از سن و سال نمیبرند و به چیز دیگری جواب میدهند؟ لذا اینها را جلو انداختم که اول این روایات در ذهنمان باشد -روایاتی که در جواب اسمی از سن و سال ندارند که به تناسب حکم و موضوع، از این تعابیر«اطاق»، «عرف»، «طلّق للسنه»، «وضع فی موضعها» در آنها استفاده شده است- تا بعدا ببینیم که با سن و سالهایی که در روایات بعدی تعیین میشود، چه رابطهای دارند. این خط و مشی برای آنها تعیین میکند که تعارض آنها برداشته شود یا نه.
شاگرد: مشخص است که در طلاق، تنها بالغ میتواند طلاق دهد؟
استاد: بله، در کتاب طلاق جواهر بحث شده است که طلاق صبی نافذ هست یا نیست؟ مشهور در وصیت طبق روایات عشر عمل کردند. دیدید که صاحب جواهر محکم جلو آمدند و بدون آنکه قائل به بلوغ شوند عشر را سر رساندند. اما ایشان طلاق الصبی را نمیپذیرند. همان جا میگویند باید بالغ باشد. جواب میدهند و طرف مقابل کسانی که طلاق صبی را نافذ میدانند، میگیرند. آنجور صاف نیست که اذا طلق للسنه را بپذیریم. منظور این است که آن را یک چیز مسلمی فرض نگیرید که وقتی طلّق للسنه پس بلوغ چکار دارد! در عقد نکاح و حتی عقد بیع او عدهای میگویند تا بالغ نباشد، فایدهای ندارد ولو وکیل بشود.
شاگرد: شرطیت وضعی بلوغ را از کجا آوردهاند؟
استاد: چون میگویند صبی مسلوب العباره هست. یعنی این لفظی که میگوید کأنه نگفته است.
شاگرد: در واقع بر میگردد به یک نحو تعبد در ظاهر روایاتی که صبی را مسلوب العباره میدانند.
استاد: بله، به طور کلی ذهن در فضای استنباطات فقیه اول بالاترین حدش را میگیرد. فضای مولویت و عبودیت قهرا در ارتکاز کلاس فقه فقهاء حاکم است. راه درستی هم هست. یعنی اگر فقها بخواهند در کلاس فقه بی بند و باری ومساهله کاری کنند چیزی از دین صاحب دین و مولای آنها نمیماند. این است که آن چیزی که در عبارت مولایشان آمده که مرز این طرف است.
حاج آقا میفرمودند: مرحوم حاج آقا حسین قمی رضوان الله علیه صحبت مرجعیتشان شد. به چند نفر از آقایان گفتند که بیایید اگر ممکن است آن احتیاطاتی که هست را به فتوا تبدیل کنیم. اگر کسی بخواهد از ما تقلید کند دچار احتیاط نباشد. این احتیاطات فتوا شود. جلساتی میگذاشتند و از مواردی که مقصود ایشان بود که احتیاط به فتوا تبدیل شود، بحث میکردند. جلسه بحث که شروع میشد این آقایان میدیدند که حاج آقا حسین از همان اول اگر در کاری فی الجمله احتمالی باشد را میگویند حرام است. یا اندکی احتمال این طرف در آن بود را میگفتند واجب است. پافشاری روی این داشتند که این کار واجب است یا حرام است. آقایانی که آنجا بودند میدیدند که اصلا ادله اینقدر زور ندارد که ایشان اینجور پافشاری میکنند! بعد از چند جلسه به ایشان گفتند شما از اول پا میگذارید که این حرام است یا واجب است! ایشان فرموده بودند که من می دانم که شما از اول میخواهید بگویید جایز است، من هم از اول میگویم حرام است تا آخر کار بین اینها صلح کنیم. حالا کلاس فقه هم اینجوری است. اگر از اول بگویند جایز است بعد از مدتی هیچ چیزی نمیماند. فضای عبودیت و هضم بندگی که میخواهد حاکم باشد، با اباحه گری نمیسازد. در کلمات مولی میگردند آنچه که لبه احتیاط و تکلیف در آن است را میگیرند که مبادا اگر مراد مولی تضییق تکلیف باشد، ما مراد او را فوت کنیم. خب بعد از اینکه اینجا را گرفتند با حوصله می روند و بر میگردند، همه کلمات مولی را میبینند و مطمئن میشوند که لبه تضییق مثلا کراهت است و نه حرمت.
شاگرد:طلاق در جلد 32 آمده است.
«الرکن الاول فی المطلق و یعتبر فیه شروط اربعه الاول البلوغ بلا خلاف أجده فیه بالجمله بل الاتفاق علیه و النصوص به مستفیضه او متواتره… فلا اعتباربعباره الصبی قبل تمییزه قطعا وبعده قبل بلوغه عشرا[4]»
استاد: بعد بلوغ عشر چطور؟ ممیز قبل از 10 سال هم باز هیچ فایدهای ندارد. بعدش چطور؟ چون جای اختلاف است، اینجور به نظرم است که ایشان بعد از 10 سال را هم نمیپذیرند ولو اختلاف است.
شاگرد ولعله الی ذلک….. أشار المصنف بقوله و و فیما بلغ عشرا وطلق للسنه روایه للجواز فیها ضعف
استاد:به نظرم روایتی هست اما قبول نیست. فیها ضعف. تمام شد. محقق میگویند که 10ساله روایتی دارد اما فیها ضعف یعنی نمیپذیرند. صاحب جواهر هم اینجور در ذهنم است.
شاگرد: ابن جنید فتوا دادند.بعد بخاطر روایت نمیپذیرند.
استاد: بخاطر روایات این را نمی پذیرند، یعنی الان فتوای مشهور را در رساله ها هم ببینید میگویند طلاق بچه 10 ساله نافذ نیست تا بالغ شرعی شود. منظور این نیست که شما بفرمایید فضا صاف باشد. طلاق بحث میکنند.
شاگرد: بعد لعدم الفرق بین الطلاق وغیره من العقود….. عباره الصبی.
استاد: تا آخر محکم میروند.
شاگرد: للشهره العظیمه.
استاد: که فایده ندارد. حتما باید بالغ بشود.
برو به 0:26:59
صاحب جواهر واقعا در محافظه کاری بر قول مشهور فقها بر گردن فقه حقی دارند. جواهر از این جهت خیلی عالی هست. کسی که به جواهر مراجعه میکند به مولف کتاب یک نحو اطمینانی دارد که او را از مشهور عند الفقها دور نمیکند. این خیلی مهم است که آدم به مولف اطمینان داشته باشد؛ به اینکه مولف امین است در اینکه طرف خودش را پرت و پلا نمیکند. البته اگر مجتهد باشد و تابع ایشان نباشد، حرف دیگری است. ولی غیر مجتهد اگر بخواهد ببیند فقه چیست، بسیار نافع است. لذا است که فقه جواهری معروف میشده است. بخاطر این بوده که جواهر اینجور بوده است. در اینکه ریخت اصلی فقه بماند، محکم کاری کردهاند. لذا ایشان آنجا محکم به میدان میآیند و میگویند که طلاق صبی نافذ نیست ولو 10 سال باشد، به این روایت هم عمل نمیکنند.
شاگرد: فرمایشتان با بعضی از روایات که میگوید اگر 3 روز بتواند، باید کل ماه را روزه بگیرد، نامانوس است. خیلی ها 3 روز میتوانند روزه بگیرند ولی روز چهارم را نمیتوانند روزه بگیرند. اگر بگوییم مقصود این بوده که در ماه رمضان شروع بکند اگر 3 روز بتواند، چون مصالح آن را از دست ندهد، نه اینکه واجب شرعی باشد، اگر مصالح باشد یک روز هم باشد باید شروع کند. اگر نصف روز هم بتواند باید انجام بدهد.
استاد: بله، اگر به روایت سه روز مبنای شرعی بدهیم، یک جور نگاه است. اگر اینگونه که الان عرض کردم، نگاه کنیم، اصلا روایت مخصوص گام سوم است. نگاهش چه میشود؟ ببینید گاهی پدر و مادر میبینند بچهی آنها روزه گرفت بعد میگویند دیگر بگیر، حتی در روایت دیگری میفرماید کاری با او نداشته باش، خودش میخواهد بگیرد یا نه. اینجا هم حضرت فرمودند اگر یک روز هم گرفت تشویقش نکن تا به دنبالش او را اذیت کنید، بچه است. 3 روز رهایش کنید تا ببینید راحت میگیرد یا نه. اگر دیدید 3 روز با نشاط روزه گرفت، خب اگر میخواهد کل ماه مبارک را بگیرد، بگیرد. معنایش این نیست اگر 3 روز روزه گرفت بعدش به دم مردن هم رسید و ضعف پیدا کرد، چون 3 روز گرفته، باید بگیرد. اصلا مقصود این نیست.
شاگرد: در یک روز هم میتواند اینطور باشد. اولا مقصود از روزه این بود که قطعا در ماه رمضان بوده است زیرا صبی که غیر از ماه رمضان روزه نمیگیرد. پس در ماه رمضان روزه میگرفته. فرمودند اگر 3 روز میگرفته دیگر ماه رمضان را بگیرد، اگر منظور این بوده که اگر 3 روز را می گرفته ادامه بدهد، طاقت دارد، ادامه بدهد… .
استاد: نه، روایت میگوید «وجب علیه». زیر کلمه وجب خط بکشید. «اذا اطاق الصبی صیام ثلاثه ایام فقد وجب علیه صیام شهر رمضان». نکتهای که خیلی اهمیت دارد -دیروز هم عرض کردم- این است که در خیلی از موارد چون شرط احکام اولیه بلوغ نیست لذا برای صبی در قنداق سلب و ایجاب بود، اما برای صبیای که بفهمد سلب و ایجاب نبود. خب حضرت در اینجا چکار میکنند؟ «فمن شهد منکم الشهر فلیصمه». این امر مولی چون مقید به بلوغ نیست، چه موقع حالت باعثیت در طفل پیدا میکند؟ چه موقع او روزه ماه مبارک که بعنوان روزه مسلمین که در شریعت اسلامی واجب شده است را بگیرد؟ یک روز بگیرد؟ نه.
شاگرد: وقتی فاهم خطاب است، اگر تنها میتواند یک روز هم بگیرد نباید از آن محرومش کنیم.
استاد: کسی منع نمیکند.
شاگرد: مدیریت امتثال را باید به گونهای بفرمایید که از یک روزه هم منعی نکند.
استاد: آن را در جای دیگر گفتهاند، الان خواندیم که اذا اطاق. مانعی ندارد اما آن مرحلهای که به آن عنایت است این است که کأنه الان یک نحو باعثیت فعلیه به وجوب طبیعی صوم در شما بالفعل شده است.
شاگرد: یعنی جدی بگیر.
استاد: جدی بگیر.
شاگرد: فرمایش ایشان این است که اگر باعثیت را به این معنا بگیریم که در همان لحظه اول که میخواهد خطاب متوجه ایشان شود، باعثیت وجود دارد، عقل الصلاة یعنی از این به بعد صلّ بر تو صدق میکند و برای تو باعثیت پیدا کرد، مراتب پیدا میکند، اگر 3 روز میتوانی بگیری تمامش را بگیر، بهتر میشود و بالاتر میرود، یعنی شدت پیدا میکند، زیرا باعثیت که آمده بود.
استاد: قرار شد باعثیت در گام سوم باشد. در حالی که آنچه شما میگویید ترسیم موضوع تکوینی است. روایت هم این را نفی نکرد.
شاگرد: در مرحله امتثال هستیم.
استاد: خب در مرحله امتثال هستیم. احسنت.
شاگرد: یعنی میخواهیم کاری کنیم که به تمام امتثال برسد و برای او وجوب هم ضربهای نداشته باشد. لذا باید روی «اطاق» مانور بدهیم، و بگوییم هر مقدار توانست -یک روز، دو روز- روزه بگیرد. نه اینکه بگوییم اگر توانست 3 روز روزه بگیرد، شروع کند.
استاد: ما برای کل ماه میگوییم.
شاگرد: کل ماه را که قطعا ملتزم نمیشویم. کثیری از بچهها ممکن است 10 روز را بگیرند اما روز یازدهم نمیتوانند لذا این روایت قطعا نمی خواهد بگوید که کل ماه را ملتزم شود.
شاگرد٢: از کجا میگویید که ده روز را میتواند ولی یازده روز را نمیتواند؟
شاگرد: تعبدی که نمیخواهیم با روایت برخورد کنیم. تجربه ثابت کرده است.
استاد: نه تعبدی نیست. بچه در یک روز مشغول است و بازی میکند و چیزی نمیخورد اما اگر سه روز بخواهد روزه بگیرد، در سه روز یک عنایتی است. حاج آقا میفرمودند که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه، یک روز نزدیک غروب حالشان به هم میخورد و میافتند، آمدند بالای سرشان و تا آب جوشی تهیه کنند و حال ایشان را به جا بیاورند، مغرب میشود، وقتی حال ایشان را به جا آوردند، فهمیدند که ایشان روزه بوده است و 3 روز روزه گرفتهاند. تأسیا به آن کاری که اهل بیت علیهم السلام کردند که ایشان روزه گرفتند و افطاری خودشان را صدقه دادند. ایشان تاب نیاورده است لذا نزدیک غروب از حال رفتند. ملاحظه میکنید. یعنی بدن به سه روز عنایتی دارد که امام( ع) میفرمایند. میگویند بچه به سنی میرسد که یک روز دو روز میرود اما اگر دیدید 3 روز رفت و تاب آورد، بنیه را دارد.
اما اینکه شما میفرمایید 10 روز برود، آن 10روز برای خیلی از بالغین هم هست. حتی در یک روز برای بالغین هست. این هم قضیه جالبی است از مرحوم آقای بروجردی بود که به نظرم آقا شیخ علی محمد رضوان الله علیهم اجمعین اشاره میکردند. میگفتند که با این که پیرمرد بود روزه میگرفتند. میگفتند گاهی درست نیم ساعت مانده که خورشید در افق برود، به خانواده میگفتند که غذای من را بیاورید. خانواده میگفتند صبح تا حالا صبر کردید، نیم ساعت هم صبر کنید، ایشان میفرمودند به خانواده میگفتند همان کسی که به من گفت صبح تا حالا نخور، الان به من میگوید بخور. یعنی این نیم ساعت کاملا برای من مضر است من می بینیم که اینجا برای من مضر است. جوابشان این بوده است. اگر اینطور بخواهیم بگوییم باید لحظه لحظه نگاه کنید، فردای ده روز، یازدهم هم همین است. اما یک وقت میخواهد نوعا و روی حساب بنیهای که تاب دارد، بگوید. شیخ دو روز را گرفتند اما طوری نبود. غروب سوم غش کردند. ببینید در نوع بنیههای بشر سه روز یک حسابی دارد. اگر تاب آورد این از آنهایی است که دیگر میتواند روزه بگیرد. اگر هم در بین راه مریض شد، ضعف کرد بعدا میگیرد. با هیچکدام از آنها منافاتی ندارد. میگوید الان شأنیت روزه ماه مبارک را دارید، الان بعنوان صبیای که برای او افضل است که روزه ماه مبارک را بگیرد، روزه بگیر.
برو به 0:35:46
شاگرد: روایت بنیههایی که در زمان خود معصوم بوده را اعانه میکند.
استاد: اگر در گام سوم گفتیم که تسهیل موضوعی است یا بنحوی ارشاد موضوعی است -تسهیل موضوعی کمی با ارشاد موضوعی فرق میکند- علی ای حال با این حیثیات دقیق درست است، اگر در ثبوت برویم دیگر نمیشود گفت که برای زمان معصوم است. انشاء ثبوتی، در زمان معصوم بودن را بر نمیتابد. بلکه الی یوم القیامه است. اما اگر در کمک کردن ممتثل آمدیم، در شرایطی که ممتثل را کمک کرده، همان شارع مقدس که اعقل الناس است درموضوع و شرایط دیگری خصوصیت او را میبیند و همان را میگوید.
شاگرد: یعنی یک ملاک ثبوتی اطاق یا عقل دارد و یک ملاک اثباتی ست سنین و ثلاثه ایام دارد؟
استاد: من اینطور عرض نکردم. اینکه شما فرمودید خوب است ولی آن چیزی که برداشت من بود، این بود که حتی «عَرَف» و «عَقل» هم برای فعال کردن امر میباشد. نه ملاک ثبوتی. امر ثبوتی در آن نبود.
شاگرد: سه روزی که اهل بیت روزه گرفته بودند، بدون افطار و سحر بود؟
استاد: افطار بدون آب که نبود، افطار با آب میکنند ولی غذای خودشان را صدقه دادند.
شاگرد: یعنی با سه روزی که در روایت آمده است، تفاوت میکند؟
استاد: چرا تفاوت کند؟
شاگرد: آن 3 روز بدون افطار بود، در روایت هم بدون افطار باشد؟
استاد: ایشان که گفتند 3 روز با 10 روز فرقی نمیکند، یاد این افتادم. میخواستم بگویم شیخ دو روز را تاب آوردند و سه روز نشد. یعنی نمیتوان گفت که اگر شیخ سه روز تاب آوردند پس 10 روز هم تاب میآورند، نه، ملازمه ندارند. رمز اینکه حضرت سه روز را فرمودند چه بسا ناظر به نوع مزاجها میباشد. لذا مثل شیخ با این که در شرایط قویای بودند، تاب 3 روز را نداشتند و حال ایشان به هم خورد، بچه هم با اینکه افطار میکند ولی چون ضعیف است میبیند تاب 3 روز را ندارد، اگر توانست 3 روز بگیرد دیگر… .
برو به 0:38:25
شاگرد: در «ویطعمون الطعام علی حبه» هم ظاهرا چیزی نداشتند که بدهند، اگر داشتند لزومی نداشت سه روز پشت سر هم افطار نخورند.
استاد: بله، چیز خوبی گفتید. حاج آقا میگفتند که وقتی شیخ انصاری به مرجعیت رسیدند دو نفر با هم در نجف صحبت میکردند. یکی از دیگری پرسید ایشان که معروف نبود. -شیخ 45 سال یک مدرسی که … صاحب جواهر ایشان را معرفی کردند. در 45 سالگی مرجع شدن خیلی است، آن هم مرجعیت مطلقه. شصت سالگی هم وفات کردند- یکی به دیگر میگفت ایشان معروف نبود، قبل از مرجعیت ایشان را میشناختی؟ گفت بله. یک روز در نجف یک گرمایی این شیخ به من داد لذا از قبل میشناسمش. گفت چکار کرد، گفت یک پولی از هند یا… آمده بود، به من گفتند بین طلاب نجف تقسیم کنید. لیره بود یا چیز دیگر. مثلا فرض بگیرید چکهای 50هزار تومانی، 100 هزار تومانی. گفت من راه افتادم، دم در حرم امیر المومنین (ع) خواستم طلبه ها را ببینم، دیدم این شیخ از حرم بیرون آمد. جلو رفتم و گفتم که یک تقسیمی پیش من هست، میخواهم به شما بدهم. دادم گفت نه، این پول زیاد است. خرج امروزم را حاضرم بردارم اما فردا را نه. گفتم خب این پول را خرد کن وخرج امروزت را بردار. گفت من ندارم، گفت فهمیدم که این شیخ ندارد. با اینکه ندارد میگوید فقط خرج امروزم را برمیدارم. شما(خطاب به شاگرد) میگویید اهل بیت نداشتند، شیخ هم از اینهاست.
میگوید عجب! این شیخ ندارد و حاضر هم نیست بردارد. باید از این پولها به او بدهم. به ایشان گفتم صبر کنید من بروم در بازار نجف خرد کنم. هوا هم گرم بود. رفتم طول کشید. از این مغازه به اون مغازه. گرمای حسابی خوردم تا این پولها را خرد کردم و برگشتم. پول امروز شیخ را به ایشان دادم. گفت قبل از مرجعیتشان ایشان را میشناختم.
منظور اینکه شیخ هم از اینها بود.
شاگرد: استاد فکر کنم هیچکدام از آن روایتها ظهوری در بلوغ نداشت. یکی در مورد عقل بود. یکی قدرت بود. میتوان اینطور گفت؟
استاد: یعنی منظورتان این است که میخواهید در ثبوت ببرید؟
شاگرد: در ثبوت هم نرود، هیچکدام مربوط به بحث بلوغ نیستند. در عبادات عقل و بلوغ و قدرت شرط است، لذا یکی روایت بحث عقل را مطرح میکند و دیگری بحث قدرت را میگوید.
استاد: در صلاه قدرت شرط نیست؟! اگر قدرت را بگوید که تفاوت نمیکند. حتی روی فرمایش شما قدرت تکلیف را میآورد یا افضلیت را میآورد؟ اینکه میگوید ببینید قدرت دارد یعنی واقعا واجب شد؟
شاگرد: به لحاظ قدرت واجب میشود. لحاظی بحث کنیم.
استاد: به لحاظ قدرت واجب شد، به لحاظ بلوغ واجب نیست. به لحاظ قدرت واجب شد یعنی قدرت را در تکلیف ثبوتی شرط کرده بودیم و الان قدرت آمد، شبیه آنجا که میگفتم فعلیت تدریجی است. حالا این بشود یا نه را باید بیشتر تأمل کرد. فکر کنم اگر چیزی به ذهنم آمد بعد عرض میکنم.
در طلاق دو روایت بود، دومی را نخواندم.
عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: [لَا] يَجُوزُ طَلَاقُ الْغُلَامِ إِذَا كَانَ قَدْ عَقَلَ وَ وَصِيَّتُهُ وَ صَدَقَتُهُ وَ إِنْ لَمْ يَحْتَلِمْ[5].
در کروشه «لا» دارد که با «و ان لم یحتلم» اصلا جور نبود. معلوم است که «یجوز طلاق الغلام» بوده و «لا» اضافه شده است. ببینید حضرت از سن و سال اسمی نمیآورند. برای آن، تناسب حکم و موضوع را به کار میبرند. برای وصیت و صدقه و طلاق کلمه «عَقَل» را به کار میبرند؛ «وان لم یحتلم، اذا عقل». کلمه «عَقَل» در اینجا زیباست. زیرا سه چیز را برای آن بکار بردهاند؛ اذا عقل الطلاق، اذا عقل الصدقه، اذا عقل الوصیه. عقل الطلاق مرادف با همان تعبیر قبلی «اذا طلق للسنه»، میباشد. یعنی سر از طلاق در بیاورد. این روایت دوم بود. انشاءالله روایت بعدی را هم خواهیم دید و دسته بندی آنرا انجام خواهیم داد.
روایت جلد در ششم، صفحه 237، حدیث دو، سه و چهار در باب ذبیحه الصبی والمرأه و الاعمی، میباشد. سه روایت هست. روشن هستند. من سریع میگویم و نکاتش را عرض میکنم.
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَبِيحَةِ الْغُلَامِ قَالَ إِذَا قَوِيَ عَلَى الذَّبْحِ وَ كَانَ يُحْسِنُ أَنْ يَذْبَحَ وَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا فَكُلْ قَالَ وَ سُئِلَ عَنْ ذَبِيحَةِ الْمَرْأَةِ فَقَالَ إِذَا كَانَتْ مُسْلِمَةً فَذَكَرَتِ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا فَكُلْ[6].
میگوید بچهای که هنوز بالغ نشده، اگر گوسفند یا مرغی را بکشد، آیا حلال است؟ حضرت فرمودند: «اذا قوی علی الذبح». ببینید اینجا یک کاری است لذا فرمودند «قوی علی الذبح و کان یحسن أن یذبح»؛ هم قوّت دارد و هم خوب میتواند انجام بدهد. «و ذکر اسم الله علیها فکل».
عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَبِيحَةِ الْغُلَامِ وَ الْمَرْأَةِ هَلْ تُؤْكَلُ فَقَالَ إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مُسْلِمَةً وَ ذَكَرَتِ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ذَبِيحَتِهَا حَلَّتْ ذَبِيحَتُهَا وَ كَذَلِكَ الْغُلَامُ إِذَا قَوِيَ عَلَى الذَّبِيحَةِ وَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا وَ ذَلِكَ إِذَا خِيفَ فَوْتُ الذَّبِيحَةِ وَ لَمْ يُوجَدْ مَنْ يَذْبَحُ غَيْرُهُمَا[7].
روایت قبلی قیدی نداشت ولی این قید دارد.
روایت چهارم هم قید اضطرار دارد، حضرت فرمودند؛
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: سَأَلَ الْمَرْزُبَانُ الرِّضَا ع عَنْ ذَبِيحَةِ الصَّبِيِّ قَبْلَ أَنْ يَبْلُغَ وَ ذَبِيحَةِ الْمَرْأَةِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَبِيحَةِ الْخَصِيِّ وَ الصَّبِيِّ وَ الْمَرْأَةِ إِذَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ[8].
از ضمیمه این روایات معلوم است که در اینجا منظور اتقان کار است. وقتی اتقان کار شد، ببینید چقدر زیبا میفرمایند که اگر مضطر شدی مانعی ندارد، اگر مضطر نشدی نه؛ «خیف فوت الذبیحه»؛ الان ذبیحه فوت میشود وبچه هست، انجام بدهد.
شاگرد: شرط ثبوتی نیست اما در مقام امتثال است.
استاد: احسنت من همین را میخواهم بگویم. چقدر اینها روشن است که ما اگر بیاییم اینها را شرط ثبوتی بگیریم یک فضای عجیب و غریب و دست و پا گیر در فضای کلاس فقه به پا میشود. برخلاف اینکه بگوییم که آنها برای گام سوم هستند. یعنی حضرت میفرمایند، من بالاترین مصالح را برای شما میخواهم. الان که «خیف فوت الذبیحه» داریم، خب بچه بکشد. اما اگر خیف فوت ذبیحه نبود چرا به خلاف احتیاط اقدام کنیم؟! زیرا بچه است و با اینکه خوب هم انجام میدهد اما مثل کسی که خبرویت دارد، نیست. لذا تا مضطر نشدی نکن. این معلوم است که مدیریت امتثال است. اما در جواهر خواندیم که عدهای از فقها اضطرار را قید گرفته بودند. یعنی گفتند حمل مطلق بر مقید. اگر مضطر هستید ذبیحه صبی پاک است. اما اگر صبی کشت و مضطر نبودید، نجس میباشد. به چه لسانی گوسفندی را که صبی کشته است را شما میگویید زیر گِل بکنید؟! با اینکه این روایات برای مقام سوم است، نه مقام اول.
شاگرد: ظهور قید بودن آن خیلی بیشتر است.
استاد: انس ما به کلاس یک چیز است اما اینکه این عرف عام تا دلیل را میبیند، چه چیزی معامله میکند، چیز دیگری است.
شاگرد: نه بحث دو دلیل نیست، همین دلیل را نگاه کنید. به یکی بگویید تا مجبور نشدی این را نخور. واقعا این را قید میگیرند. در مقام احتیاط نیست. مخصوصا که برای عمل کردن می پرسد.
استاد: حضرت نفرمودند نخور. فرمودند وقتی مضطر شدی ذبیحه صبی اشکال ندارد. لحن را ببینید. یک وقت میگوید دست نزن مگر زمانی که مضطر شدی. یک وقت میگوید وقتی مضطر شدی اشکال ندارد. در اینکه بگویید عرف از ابتدا اشتراط بفهمد تفاوت لحن بسیار است.
شاگرد: واقعا اگر فقط همین روایت بود فرق میکرد با اینکه روایات مختلف را با هم نگاه کنیم. یعنی وقتی به مجموع روایات نگاه میکنیم برای ما اطمینان حاصل میشود که برای مقام امتثال است.
استاد: از اول میخواستم بحثی را مطرح کنم، یادم میرفت. الان شما که گفتید یادم آمد. راجع به آیه شریفه «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذٰلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[9]» . ان شالله شنبه.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 125
[2] همان
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج6، ص: 124
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج32، ص: 4
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج6، ص: 124
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج6، ص: 237
[7] همان
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج6، ص: 238
[9] المائده٣
دیدگاهتان را بنویسید