1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. بلوغ و علامت های آن (٢)

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٣٧: ١٣٩۵/٠٩/٣٠

سنّ بلوغ؛علامت یا موضوع

شاگرد: اگر بلوغ را یک امر مزاجی و طبیعی بدانیم با علائم انبات و انزال سازگار است؛ زیرا روند آن ها مطابق با رشد طبیعی بدن است. ولی سن در شرایط مختلف فرق می‌کند؛به عبارت دیگر چه شرایط باشد و چه نباشد به ۱۵ سالگی که رسید باید تکالیف را انجام بدهد؛ این با علامت بودن نمی‌سازد؛ با بلوغ مزاجی نمی‌سازد. بلکه با جعل حکم توسط شارع یا به نحو موضوعی یا به نحو حکم می‌سازد.

استاد: یعنی اگر ۱۵ سالگی سن بلوغ باشد در مورد بچه ۱۵ ساله  ای  که عقب افتاده است، باید آن را تخصیص بزنیم؟ یا می‌گویید ۱۵سالگی به‌گونه‌ای است که منافاتی با عقب‌مانده بودن ندارد؛ و لو ۱۵ سالش شده باز هم بالغ نیست. از نظر صناعت، حالتی را که شما می‌گویید  باید تخصیص زد.

شاگرد ۱:از نظر صناعت در همه‌ موارد می‌آید. یک جایی ممکن است بعضی از افراد عقلشان به اندازه مطلوب نباشد، یک جاهایی احتلام زودتر اتفاق می‌افتد؛ همه‌اش می‌شود.

شاگرد٢: می‌توان بین این دو تفاوت گذاشت؛ انبات و خروج منی به حسب اشخاص،علامت است. اما سن به حسب انواع یا اجناس(جنس مرد یا زن‌) علامت است؛ این بیان یک نحو عمومیتی در سن دارد. مثلاً اگر در مورد جعل شروط صلات بگوییم، در اذا زالت الشمس فصلّ و اذا تطهرت فصل، طهارت یک امر شخصی است و به حسب اشخاص محقق می‌شود. اما زوال یک امر نوعی یا کلی‌تر است، به همین بیان تفاوت بلوغ سنی و جنسی مشخص می‌شود.

شاگرد٣: لسان روایات بیشتر برای مواقع شک هستند و قواطع استصحاب می‌باشند. حضرت در مورد شخصی که بعد از ١۵ سالگی  هنوز محتلم و انبات شعر نداشته می‌فرمایند استصحاب عدم احتلام و عدم انبات شعر تنها تا ١۵ سالگی جایز است. یعنی بیان حضرت در مقام برگشت از فضای شک است.

بلوغ شرعی؛بلوغ عرفی

شاگرد: می‌توان سن را هم به عنوان علامت بگیریم اما چون این علائم حالت کیفی دارد، در افراد مختلف فرق می‌کند؛ شرع حد نهایت آن‌ها را ١۵ سال قرار داده است یعنی وقتی ۱۵ساله شدی مطمئن باش که دیگر بالغ شده ای. بنابراین چون شارع به ظواهر و بواطن دسترسی دارد در کنار علائم عرفی  یک علامت دیگری هم قرار داده است.

استاد: دیروز هم در مورد این موارد صحبت شد، شما فرمودید نوعیه است،  خلاصه می‌خواهید دو موضوع درست کنید یا یک موضوع؟   می‌خواهید بگویید در بلوغ دو موضوع عرفی و شرعی داریم؟یک بار شارع فرموده در ١۵ سالگی وضعتُکَ بالغاً. و دیگری چون بلوغ موضوعی عرفی و طبیعی است، تنها شارع برای آن احکامی را قرار داده است، منظور شما کدام است؟

 

برو به 0:06:23

شاگرد: به نظر می‌رسد بلوغِ سنّی، مجعول شرعی است و علامت نیست. زیرا در صورت علامت بودن، رشد طبیعی ملاک خواهد بود. درحالی‌که در فرضی که شخصِ ١۵ ساله، ضعف جسمی داشته باشد ملتزم نمی‌شوید که باید صبر کند تا ضعفش از بین برود.

استاد: اگر عقب افتادگی داشته باشد هم بلوغ سنّی را شرعی می‌دانید؟

شاگرد: عقب‌افتادگی فضایش جداست. بحث ما در جایی است که شأنیت تکلیف وجود دارد. کسی که عقب‌افتاده است اصلاً شأنیت تکلیف ندارد. عقب افتاده چون شأنیت ندارد تخصصاً خارج است.

استاد: مراد عقب افتاده بودن در برخی جهات است. مثلاً در مورد سفیهِ مالی، حاکم شرع او را بعد از بلوغ محجور می‌داند. اما فقها در مورد سفیه متصل به صغر از این محجوریت بحث می‌کنند. یعنی به خاطر صغر محجور است و سفاهت او متصل به صغر است. طبق بیان شما چه بگوییم؟ بالغ است و همه احکام بلوغ را دارد؟!

شاگرد: پانزده ساله‌ای که عقب‌افتاده نیست اما ذهنش حالت کودکی دارد، در مورد این شخص نمی‌توان بوسیله ی ١۵ سالگی حکم به بلوغش کرد؟

انبات، انزال و سن؛ علامات بلوغ یا مقوّمات آن

استاد:بله؛ مشهور همین‌طور است. جمع هایی که مشهور انجام می‌دهند به این شکل است؛ بلوغ را به ۱۵ سالگی می‌دانند اما برای قبل از آن نیز با این‌که بالغ نیست احکامی را قرار می‌دهند. همچنین اگر قبل از ١۵ سالگی بالغ باشد اما به صرف ١۵ سالگی احکامی مانند رشد برای او می‌آید. فقها این احکام را دارند و همین‌طور هم جلو رفته‌اند. اما صحبت سر این است که همان‌طور که صاحب جواهر می‌گویند بالأخره، اصحاب دو موضوع برای بلوغ در نظر می‌گیرند؟  یکی بلوغ طبیعی و دیگری بلوغ سنی شرعی؟

شاگرد: نیازی نیست دو موضوع باشد. یک موضوع است، ولی مقوّمات مختلفی می‌تواند داشته باشد.

استاد: مقوم یا علامات؟اگر مقوم باشد تا نیاید مجمل می‌باشد و اگر یک مقوم آمد یک موضوع آمده است. پس آن مقوم چه کاره است؟  علامت باشد خوب است.

چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است. صاحب جواهر فرمودند: اصحاب، بلوغ سنّی را شرعی می‌دانند اما تا آن جایی که عبارات را دیدم و در متن شرایع بود؛ همه این سه مورد به‌عنوان علامت بلوغ معرفی شده‌اند.

در شرایع آمده است «اما الصغیر فمحجور علیه ما لم یحصل له وصفان»[1] این دو وصف «البلوغ و الرشد» موضوع شده است و در ادامه می‌گویند «و یعلم بلوغه». نگفته «و یبلغ». یعنی این‌ها علامت بلوغ اند. بنابراین موضوع بلوغ است اما آن بلوغ به انبات، انزال و سن معلوم می‌شود.این علائم در یک سیاق نیستند؟! همه آن‌ها علامت هستند.

تعریف بلوغ

شاگرد: علامت در زمانی است که عرف واقعاً علامت بودن را بفهمد اما در اینجا این‌طور نیست؛ مثلاً آیا دختر ٩ ساله نزد عرف بالغ است؟! آیا نزد عرف، بلوغ دختر زود تر از بلوغ پسر است؟! شما از کجا می‌دانید در بلوغ، مساله عقل یا جسم است؟ مساله چه چیزی است؟ باید بیشتر تأمل کنیم گه در بلوغ آیا موضوعات متعدد است یا احکام آن متعدد است. شاید بهتر است برگردیم به تعریف بلوغ.

استاد: اوّل که شروع کردم معنای بلوغ را خواندم؛ فرمودند «و المراد باول البلوغ الذی هو فی اللغة الادراک بلوغ الحُلُم»؛ به حد حُلُم برسد. حُلُم به چه معناست؟ یکی از معانی حِلم، بردباری است و معنای دیگر آن عقل است. کأنّه به نحوی است که خدای متعال می‌داند اگر برای او حالتی پیش بیاید و به زمان نکاح برسد، عقلی هم دارد که بتواند خودش را در اجتماع هماهنگ کند و در هر خواسته‌ای که دارد مثل حیوانات رفتار نکند؛ یعنی می‌داند برای رسیدن به خواسته هایش چارچوبی را باید رعایت کند. اما قبل از بلوغ چه بسا اصلاً نمی‌فهمد و متوجّه نیست. مثل حیوانی است که وقتی به علف رسید آن را می‌خورد؛ کار ندارد که چه کسی آن را کاشته است. بنابراین رفتار او نزدیک به رفتار حیوانات است. به خلاف وقتی که ممیز شد- بلغ الحلم-و به عقل رسید.

 

برو به 0:14:00

احتمال متغیّر بودن مفهوم بلوغ

شاگرد: آیا صرفاً بلغ الحلم است؟ یعنی آیا احتمال دارد که بلوغ، مفهومی متغیّر باشد؟  می‌خواهم برسم. کجا می‌خواهی برسی؟ رسیدن متعلّقی می‌خواهد. من مثلاً می‌خواهم به محل کلاس برسم. می‌خواهم به خانه برسم. می‌خواهم به حرم برسم. آن چیزی که قرار است به آن رسیده بشود، تعیین کننده کامل مطلب هست. و الّا خودش یک مفهوم متغیری است، مفهوم بلوغ هم  این‌طور است. بلوغ سن. بله، ممکن است در فضای عرف، استعمال، قطع‌نظر و بدون این‌که هیچ‌چیز در نظر داشته باشد ، یا در بیشتر استعمالات، ذهن به سمت بلوغ حلم می‌رود. اما به این معنی نیست که بلوغ منحصر در آن باشد.

استاد: در این‌که ما بلغ الحُلم را به معنای خصوص امر نکاح، بگیریم شاهد این است: «وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا»[2]، اذن بگیرند، چون در این جهت تمییز پیدا کردند«أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ‏ النِّساء»[3].  اما وقتی در مالیت می‌آید، نص و فتوا متفق‌اند ‌که در مساله مالیت، به غیر از بلوغ، رشد هم شرط است.

شاگرد: در بحث نکاح آن جایی که دختری است که حداقل به دید خیلی از آقایان ولی ای ندارد، مثلاً پدر ندارد، پدربزرگ ندارد. اینجا  آقایون می‌گویند برای استقلال، باید  رشیده باشد.

استاد: در این‌که رشد خودش را یافته، در آن جهت. در جهت؛ نه صرف شناخت زن و مرد.

شاگرد: این هم یک جور بلوغ است.

استاد: شناختن مصلحت معیشت خودش تا آخرعمر. می‌خواهد انتخاب کند یک عقد نکاحی را که برایش آثار دارد. سر در بیاورد. رشیده‌ای که در عقد نکاح می‌گویند نه این‌که رشیده‌ای که فقط مسائل زناشویی را می‌گوید.

شاگرد: یک تعامل اجتماعی می‌خواهد، یک پیمان می‌خواهد ببندد.

استاد: یعنی سر در بیاورد از نکاح به عنوان یک عقد اجتماعی و لوازم آن. رشیده در نکاح، آن است. و الا همان بلوغ طبیعی کافی بود.

شاگرد: رشد با بلوغ یکی نیست؟

استاد: بحث‌ ما سر همین است،الان در فضایی که در کلاس فقه که با آن مأنوس هستیم و میخ آن به عنوان مشهور کوبیده شده هستیم. اما آنچه در فضای فقه مهم است آشنا شدن با منابعی است که پشتوانه این ضوابط کلاسیک هستند. آن منابع را باید ببینیم. در اینجا اگر تنها ۱۵ سال را داشتیم خیلی خوب بود و حرف ایشان را جلو می‌بردیم و حرفی نداشتیم. اما وقتی در منابع می‌بینیم، هنگامه است، متوجه می شویم آن چیزی که از ۱۵ سالگی داریم تنها از فتوای مشهور به ما رسیده است و الا در منابع  ١۴،١٣،١٠،٨ سال وارد شده است.

 کلام شیخ انصاری در بلوغ سنّی

همین بحث را مرحوم شیخ انصاری در کتاب الصوم[4] مفصل مطرح کرده‌اند؛

 يعلم البلوغ بالسن و خروج المني و انبات الشعر الخشن على العانه اما السن فهو فی الذکر خمسة عشرة سنة علی المشهور…خلافا للمحكيّ عن الصدوق رحمه اللّٰه في باب انقطاع يتم اليتيم ، و عن الكفاية و المفاتيح: من أنّه في الذكر إكمال الثالث عشر و الدخول في الرابع عشر

 بعد از این‌که روایات ١۵ سالگی را می‌آورند، قول مخالف -١٣ سالگی-را مطرح می‌کنند.

محقق در شرایع سالگی ۱۳ را مطرح نکرده است،به احتمال قوی از نسخه افتاده است. زیرا مختصر و شرایع برای یک مصنف است؛ در مختصر[5] فرمودند:

البلوغ. و هو يعلم بإنبات الشعر الخشن على العانة. أو خروج المني الذي منه الولد من الموضع المعتاد. و يشترك في هذين الذكور و الإناث أو السني و هو بلوغ خمس عشرة و في رواية، من ثلاث عشرة إلى أربع عشرة.و في رواية أخرى، بلوغ عشرة، و في الأنثى بلوغ تسع.

 اما در شرایع[6] عبارت این گونه است؛

الوصف الأول البلوغ‌ و يعلم بلوغه بإنبات الشعر … و بالسن و هو بلوغ خمس عشرة سنة للذكر و في أخرى إذا بلغ عشرا و كان بصيرا أو بلغ خمسة أشبار جازت وصيته و اقتص منه و أقيمت عليه الحدود الكاملة و الأنثى بتسع.

شاهد این افتادگی، عبارت«و فی اخری» در شرایع است زیرا قبل از آن، صحبت از روایتی نبوده تا بتوان گفت «و فی اخری» بنابراین

به احتمال قوی همان عبارتی که در مختصر آورده اند در شرایع نیز بوده است؛

مقصودم این است که وقتی در فضای منابع می‌رویم روایات در غایت اختلاف هستند.

 

برو به 0:19:22

شاگرد: صبغه تلخیصی بودن مختصر نسبت به شرایع، پیامی نمی‌تواند داشته باشد؟

استاد: برعکس می‌شود. مختصر با این‌که خلاصه است قید را آورده است اما در شرایع که مفصل است نیاورده؟!

شاگرد: شاید به مختصر اضافه‌ شده باشد، چون این قید در اصل نبوده و مختصر خلاصۀ آن است.آیا مختصر اضافاتی هم داشته است؟

استاد: خود کلمه اخری شاهد بسیار قوی بر سقط است. زیرا قبل از آن نیامده «بحسب الروایة المشهورة و فی اخری».

تصحیف در روایت ثقلین صحیح مسلم

گاهی قرینه‌ای در عبارت هست که دال بر تصحیف و تغییر است. مثل روایت ثقلین در صحیح مسلم[7]؛

«…قَامَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ ثُمَّ ذَكَرَ وَ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا أُبَشَّرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ، فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي…»

ابتدا می‌گوید «انی تارک فیکم الثقلین»، در ادامه می‌گوید «ان تمسکتم بکتاب الله»و  دیگری هم «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»است. به اولی باید تمسک کرد اما به دومی خیلی سفارش‌ کرده‌اند که تعارفشان کنید.

این چه ثقلی شد؟! در روایت  «ترکتُ فیکم» آمده است؛ یعنی در میان شما ثقلین می‌گذارم. معلوم است که شرایط طوری بوده که تمسک

به کتاب مانعی ندارد اما اگر تمسک کردن به عترت آنجا مطرح می‌شد چقدر لوازم می‌داشت؟

همیشه عرض می‌کردم صحیح مسلم، دارد می گوید ولی انسان آخر می‌فهمد که روایت ابن داود و دیگران- ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا- درست است. در اینجا ثقلین را آورده و «تمسک» را به کتاب زده و از طرف دیگر تنها سفارش به اهل بیت کرده است؛ یعنی دو چیز گران بها هستند که به یکی تنها سفارش می‌کنم و به دیگری امر به تمسک می‌کنم! درحالی‌که ثقل به معنای زاد و توشه است. ثقل مسافر آن‌ چیزی است که مسافر به همراه خودش می‌برد.

علی ای حال مرحوم شیخ روایات ١٣ سال را ذکر می‌کنند. دلالت روایات خوب است، در ادامه در فضایی خاص بیان می‌کنند:

و قد يتوهّم وجوب حمل أخبار المشهور على التقيّة، من جهة موافقتها للمحكيّ عن الشافعي و أحمد و أبي يوسف و محمد بن الحسن و الأوزاعي.

 اخبار مشهور همان اخبار ١۵ سال است. چون اهل سنت و ابو حنیفه هم  ۱۷ سال و ۱۸ سال دارند و عامه اهل سنت ۱۵ سال دارند.

۱۵ سال از روایت عبد الله بن عمر در میان اهل‌سنت آمده است؛ می‌گوید وقتی ١۴ سالم بود حضرت اجازه شرکت در جنگ را به من نداد اما سال بعد که ١۵ ساله شدم حضرت اجازه دادند.

مخالف فتاوا با ذو شئون بودن بلوغ سنی

مطلبی هم که شما گفتید- ذو شئون بودن بلوغ- در فضای استقرار فتاوی راه ندارد. یعنی استقرار فتاوی بر این است؛ یک بلوغ داریم که خودش یک موضوع است و برای خودش احکامی دارد. یک رشد هم داریم که در بعضی حوزه‌ها شرط است و ربطی به بلوغ ندارد بلکه در برخی موارد، شرط اضافی است. کما این‌که در برخی موارد مانند وصیت ،مشهور به وصیت صبی ١٠ ساله عمل کرده‌اند اما درعین‌حال او را بالغ نمی‌دانند. در کلاس فقه این‌گونه مطرح می‌شود که بالغ نیست اما وصیتش درست است.

این ادریس؛ منشأ قول مشهور در ١۵ سالگی

براساس بررسی فی الجمله،کسی که نقش بسیار مهمی در استقرار این فتاوا و ضوابط کلاسیک ایفا کرده، جناب ابن ادریس(ف۵٩٨) است. اما کلام شیخ طوسی(ف۴۶٠) این‌طور نیست. مبسوط  را ببینید نهایه را ببینید؛خیلی از اقوال دیگران را می‌آورند،‌گاهی این‌طور است ،‌گاهی آنطور هست ؛ تهذیب و استبصار_ که خیلی عجیب تر  است. ابن ادریس[8]می‌آید محکم اینجا می‌ایستد و می‌گوید:

قال محمّد بن إدريس: قد ورد هذا الحديث، و هو من أخبار الآحاد، و الاعتماد عند أصحابنا على البلوغ في الرجال، و هو إما الاحتلام، أو الإنبات في العانة، أو خمس عشرة سنة، و في النساء الحيض، أو الحمل، أو تسع سنين، فانّ شيخنا أبا جعفر رحمه اللّٰه، أورد هذا الحديث في نهايته إيرادا، لا اعتقادا، لأنّه أورده في باب النوادر، و رجع عنه في سائر كتبه، و ذهب إلى أنّ حد بلوغ النساء المحيض، أو الحمل، أو تسع سنين.

ابن ادریس می‌فرماید؛ شیخ در نهایه از اخبار آحاد استفاده کرده است. اما اخبار آحاد دین و مذهب نمی‌شود بلکه مذهب قواعد و حسابی دارد. در مذهب واضح است که ۱۵ سالگی بلوغ است، ١٠ سالگی معنا ندارد که سن بلوغ باشد. سپس می‌گویند،به شیخ نسبت ندهید که اعتقاد ایشان ده سال بوده است، بلکه تنها روایت را نقل کرده‌اند. ( اوردها شیخنا فی نهایته روایةً لا اعتقادا)

 

برو به 0:25:22

صاحب جواهر در کتاب الوصیه می‌فرمایند :با این‌که روایت داریم و اصحاب نیز به آن عمل کرده‌اند، العجب و العجب  که ابن ادریس اجتهاد فی قبال النص می‌کند؛درحالی‌که برای اثبات ١۵ سالگی، لازم نیست روایت دیگر-وصیت- را نفی کنید و به آن عمل نکنید، یعنی شما بخواهی بگویی بلوغ ۱۵ سال است، دیگر چه کار داری بیایی با روایت درگیر شوی. بگویی نه، چون بلوغ ۱۵ سال است روایتی که می‌گوید ۱۰ سال وصیتش درست است ما به آن عمل نمی‌کنیم. در ذهن ابن ادریس موضوع بلوغ  به‌گونه‌ای روشن بوده که روایت ۱۰ سال با آن معارضه می‌کند. ایشان استثنا، را قبول نمی‌کند و چون خبر واحد در نزد ایشان حجیت ندارد آن را کنار می‌گذارد.

در شرایع این‌گونه آمده است؛

فلا تصح وصیة المجنون و لا الصبی ما لم یبلغ عشرة…و قیل تصح و ان بلغ ثمان …و الروایه به الشاذه.[9]

محقق می‌گوید بخاطر شاذ بودن روایت ٨ سال،آن را قبول نمی‌کند اما به ده سال فتوا داده اند.

در جواهر می‌فرمایند:

و من الغريب رد ابن إدريس هذه الأخبار، مع أنه يدعي غالبا قطعية ما هو أقل منها عددا و عملا، و أغرب منه موافقة جماعة من المتأخرين له، ممن لم يوافقه على عدم العمل بأخبار الآحاد على ذلك،[10]

می فرمایند: ابن ادریس در برخی مواقع، درجایی‌که روایت از این کم‌تر باشد ادعای قطع می‌کند اما در اینجا با وجود روایات زیاد و عمل اصحاب، قبول نمی‌کند.

در ادامه صاحب جواهر می‌فرماید: ابن ادریس به خبر واحد عمل نمی‌کرده اما دیگران که خبر واحد را حجت می دانند چرا با روایت مخالفت کردند؟

طبق ضوابط کلاس، وقتی بلوغ موضوع شد و جا افتاد، این بحث‌ها پیش می‌آید. همه تلاش ما برای این است که مبادی این بحث‌ها برایمان صاف شود؛ یعنی ضوابط کلاس را کاملاً تصور کنیم و آن ها را در کنار منابع فقهی قرار دهیم تا روند تاریخی و فضای بحث روشن شود، با این روش می توان فهمید که آیا تنها تحلیل منابع، این بوده که صاحب جواهر محکم فرمودند که خلاف ما علیه الاصحاب[11].اصحاب چه گفتند؟ گفتند سن ۱۵ سال حکم وضعی شرعی است.

ابن ادریس؛ پدر ضوابط کلاسیک فقهی

پدر این ضوابط کلاسیک تا آنجایی که حدس من است –حداقل در این بحث- ابن ادریس است. ایشان خیلی در این جهت قوی است و تأثیرات مهمی بعد از خود داشته است، و لو می‌گویند بعد از او، دو فحل –فاضلین- آمدند و نگذاشتند کار ایشان ادامه پیدا کند ولی ایشان کاری کرد که ابّهت شیخ الطائفه تحت تاثیر قرار گرفت؛ ابن ادریس، بیش از این مطالب است. به حمل شایع، جناب ابن ادریس در فضای ضابطه‌مند شدن کلاس فقه خیلی نقش دارد.

 

برو به 0:30:20

شاگرد:در همه جا یا اینجا؟

استاد: اینجا برای من  واضح است. البته در جاهای دیگر هم هست؛مثلا ایشان خبر واحد را کنار می‌گذارد؛ چیز کمی نیست که در فضای فقه اصلاً کاری به روایت نداشته باشیم و هر کجا خبر واحد باشد اصلاً به آن اعتناء نکنیم.

نمونه دوم؛ تعبیراتی مانند مذهبنا، اصحابنا، اصول و… بسیار در سرائر وجود دارد؛ یعنی مکرر می‌بینید که ایشان تأصیل می‌کند و به بیان  اساس کار و خط‌کشی‌های ضابطه‌مند می‌پردازد. البته خوب هم هست و در نافع بودن و نیاز بودن این کار در مقطع خودش، مشکل نداریم. بلکه صحبت در این است که این خط‌کشی‌ها اگر از یک تحلیلی باشد که اندکی منطبق با تمام شئون واقعیت –منابع- نباشد برای فضای کلاس مشکل درست می‌کند.

علامیّت بلوغ سنی در کلمات اصحاب

صاحب جواهر فرمودند «علیه الاصحاب» که حکم، ١۵ سال است. این کلام صاحب جواهر شاهدی موافق و شاهدی مخالف دارد.   تعبیر «یعلم» شاهدی علیه کلام صاحب جواهر-وضعی بودن ١۵ سال- می‌باشد؛ زیرا وقتی به عبارات اصحاب نگاه می‌کنید در یک سیاق واحد سه علامت بلوغ را معرفی می کنند؛با این عبارت «یعلم علامة البلوغ» شروع می‌کنند و سپس سه علامت_شیخ در مبسوط پنج علامت ذکر میکند- را ذکر می‌کنند. یعنی سیاق عبارات بیان علامت بلوغ می‌باشد و همان طور که انبات علامت بلوغ است، سن نیز علامت بلوغ می باشد. اگر بلوغ حکم وضعی بود و سایر علامت ها بلوغ طبیعی بود باید عبارت این گونه می‌شد؛ البلوغ و یعلم طبیعیاً بالانبات و الانزال و یبلغ عند اکماله خمسة عشرة سنة؛ دیگر «یعلم» برای ١۵ سال ذکر نمی‌شد و شارع ١۵ سال را برای او،  سن بلوغ جعل می کرد نه علامت بلوغ. همان طور که شارع وضعا نجاست و طهارت را بیان کرده است.

موضوعیّت بلوغ سنّی در کلمات اصحاب

اما شاهد موافق با تلقی صاحب جواهر از عبارت اصحاب، عبارت«و فی روایة اخری» است که در کلام محقق و دیگران آمده است؛ یعنی به عنوان یک گزینه منفرد، مجال  عمل به این روایات را می‌بینند؛ در این بیان، روایات سِن با هم تعارض دارند، به همین دلیل یا باید سن بلوغ را از جانب شارع ،١۵ بدانیم و به آن فتوا دهیم و یا آن را ١٣ یا ١۴ سال بدانیم. بنابراین نمیتوان سن بلوغ را هم ١۵ و هم ١٣ یا ١۴ بدانیم زیرا فضای تعارض حاکم است.

در این فضا صاحب جواهر درست برداشت کرده است. یعنی تلقی آنها این بوده که شارع یکی از اینها را به‌عنوان سن بلوغ معرفی کرده است. البته قبلاً در مورد علامت، عرض کردم که امارات مانعة الجمع نیستند.برای مثال موضوع ورود ماه هلال است؛ برای تحقق هلال چند اماره داریم؛ تطوق هلال، ارتفاع و … . در این مثال چون موضوع هلال است و تطوق و ارتفاع و… اماره بر آن هستند دیگر درست نیست بگوییم مگر دو هلال داریم که شارع برای آن دو جعل قرار داده است؛ اذا ارتفع الهلال جعلته شهراً و اذا تطوق الهلال جعلته شهرا. بلکه موضوع خود هلال است و این دو اماره بر آن هستند لذا مانعة الجمع نیستند.

بنابراین معارض دیدن ادله سن با یکدیگر دال بر جعلی بودن و وضعی بودن بلوغ سنی است. اما این می‌تواند جواب داشته باشد. جوابش این است که ریخت سن، یک طوری است که معارضه را به ذهن می‌زند؛ نه این‌که آنها اصلاً بنائشان بر حکم وضعی بوده. آنها نمی‌خواستند بگویند شارع می‌گوید جعلتک بالغا. ، سن طوری بوده که آن ها تعارض می دیدند؛ در نفس علامیت.

 

برو به 0:36:05

جمع اخبار به ظاهر متعارض؛ ثمره علامیت بلوغ سنی

علامیت در منابع خیلی به درد می‌خورد. در معانی الاخبار، از امام صادق سلام الله علیه در مورد «اشد» سؤال می‌کند؛

عن محمد بن النعمان الأحول عن أبي عبد الله ع‏ في قول الله عز و جل- و لما بلغ أشده‏ و استوى آتيناه حكما و علما قال أشده‏: ثمان عشرة سنة و استوى التحى‏.[12]

حضرت فرمودند ۱۸ سال. روایات عامه هم همین‌طور مختلف است. این اختلاف عظیم در فقه تمام مسلمان‌ها و باز خود این اختلاف از حیث منابع، ببینید چه هنگامه‌ای است. اگر تنها ۱۵ سال در روایات بود که مطمئن  می‌شدیم؛ لذا در مانحن فیه روایات صحیح السند یا روایاتی را که فقیه اطمینان به صدور از امام دارد را قبول می‌کنند اما می‌گویند ربطی به بلوغ ندارد؛برای مثال در روایت وصیت صبی ١٠ ساله را قبول می‌کند اما فقها او را بالغ نمی‌دانند. چون بلوغ موضوع دیگری است.

جمع روایات بلوغ

آیا ما می‌توانیم این روایات را جمع کنیم یا نه؟

به‌صورت خلاصه از کلام صاحب جواهر شروع می‌کنم که فرمودند مراد از بلوغ «هو في اللغة الإدراك بلوغ الحلم»[13].

بلوغ موضوع واحد شرعی و تکوینی است. یعنی دو موضوع نداریم؛ حکم وضعی هم نداریم بلکه یک موضوع طبیعی داریم که آن بلوغی است که تکویناً محقق می‌شود و موضوعی ثبوتی برای حکم شرعی است. یعنی وقتی شارع می‌فرماید «البالغ»، یعنی کسی‌که بلغ ان یدرک الخطاب؛ به اندازه‌ای تمام قوایش رشد کرده که برای نکاح نیز آماده است. معمولاً خداوند متعال رشد بدن را همراه با قوای باطنی قرار می‌دهد. رشد بدن خوش قواره و هماهنگ است؛ به‌گونه‌ای نیست که بینی‌ او  مثل طفل ۶ ماهه بماند و گوشش بزرگ شود. توازن بین روح هم همین‌طور است؛ وقتی به بلوغِ نکاح می‌رسد، به‌ صورت نوعی از حیث سائر شئونات اجتماعی هم به بلوغ می‌رسد.

بنابراین بلوغ به معنای مُدرِک خطاب است. یعنی کسی که می‌توانیم با او حرف بزنیم و می‌تواند امتثال امر کند؛ می‌تواند در حوزه حقوق  و اعمال اختیاری ای که مؤاخذه دارد و بر آن آثاری مترتب است، داخل شود.

حالا می خواهیم  این موضوع واقعیت دار در مرحله اجرا را نظم دهی ‌کنیم. یکی از مهم‌ترین نظم‌دهندگان استصحاب است. استصحاب در این فضا چیز کمی نیست. کودک همین‌طور بازیگوشی می‌کند تا کم‌کم بزرگ شود و رشد ‌کند. هر روز به فهم او افزوده می‌شود. اما آیا فهم او به حدی هست که مورد خطاب آن موضوع ثبوتی قرار بگیرد یا نه؟  ممکن است خطاب در حق او آمده باشد؛در این فضا یکی از اموری که در مرحله اجرا، موضوع ثبوتی را ضابطه‌مند می‌کند استصحاب است. استصحاب می‌گوید نرسیده است؛ استصحاب عدم بلوغ یکی از مهم‌ترین قواعد شرعی است که در همه جای فقه ساری است.

 

برو به 0:40:37

لذا در اینجا خیلی ها مانند صاحب جواهرخوب بحث کردند؛ گفتند انبات علامت بلوغ نیست؛ یعنی به معنای این‌که همان لحظه بلوغ متحقق می‌شود نیست. بلکه علامتِ سبقِ بلوغ است؛ بلوغ همان بلغ النکاح است؛ صاحب جواهر گفتند چه بسا محتلم نشده و بالفعل هم منی از او خارج نشده اما شأنیّت این را دارد که مقاربت کند و از او اولاد پیدا شود، همین برای بلوغ کافی است. بنابراین وقتی قطع داریم ذوالعلامه و موضوع آمده است، دیگر کاری به آمدن علامت نداریم.

دلالت آیه استیذان بر خطاب وجوبی صبیان

شاگرد: چرا فقها لفظ بلوغ را به کار برده‌اند؟ زیرا در روایات از کلمه احتلام استفاده شده است؛ رفع القلم حتی یحتلم؛ اصلاً فضای بلوغ نیست تا بگوییم استعداد بچه دار شدن را دارد دارد یا نه.

استاد: احتمال دارد که این کلمه متخذ از آیه شریفه باشد. زیرا قرآن مبدأ تمام اینهاست.یکی از مصادیق این بحث که آیا خطاب وجوبی شامل ممیز و مراهق هم می‌شود این آیه شریفه است؛« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ». آیه نمی‌گوید شما امرشان کنید بلکه آیه خود آن ها را به استیذان امر می‌کند. و لو صیغه امر غایب است اما به خود آنها امر شده است. مانند این آیه که امر به عفت کردن می‌کند«فلیستعفف» با این که امر غایب است ولی باید عفت به خرج دهند. «ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ»، باید خودشان ، اذن بگیرند.اگر در کلمات دیگران این نکته را پیدا کردید، به من اطلاع دهید.

بنابراین موضوع ثبوتی، همانی است که در مالیت، به آن رشد را اضافه می‌کنید؛ موضوع اصلی در حوزه مال،تحقق رشد در حق اوست.  وقتی مال را به او می‌دهید که «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا»؛حتماً باید او را نسبت به رشد اختبار و استیناس کنید. در کلاس فقه می‌گویید آن بلوغ مانعی ندارد و باید نمازش را بخواند، اما چون رشد ندارد مالش را به او نمی‌دهید.

معنای فعلیت خطاب

موضوع در حوزه‌های مختلف اگر روایات دارد می‌گوید متناسب با آن روایات، استصحابش فرق می‌کند و آن چه در این بحث حرف اول را می‌زند فعلیّت خطاب است.  یعنی رفتن از متعلّق امر که طبیعی است به سوی فرد؛ طبیعی مکلف با طبیعی متعلّق امر. از اینجا منتقل می‌شویم به فرد مکلّف و فرد مکلّفٌ به که می‌خواهد محقق بشود، در این انتقال، فعلیت امر مطرح است. در این فعلیت دستگاهی است. می‌گوید یک وقتی ما موضوع را شناختیم فعلیت امر باید حتماً مثل خود انشاء که منجّز است این طرفش مثل سال باشد که سر ثانیه با او حرف بزنند؟ اصلاً لزومی ندارد.

بعداً می‌خوانیم که رشد را چطور معنا می‌کنند؛ رشد را امر شرعی می‌دانند و در حجر بر آن آثار شرعی بار می‌کنند اما تشخیص رشد نه به سن و نه به انبات است-امر محسوس مشت پر کن نیست- بلکه باید یک یا دو معامله انجام بدهد تا او را اختبار کنند، مانعی ندارد بلوغ را هم مانند رشد، موضوعی واحد بدانیم که با امارات و اختبار به دست می‌آید و  با یکدیگر مانعه الجمع نباشند؛ جالب است حتی در شرایع[14] در مساله هشتم می‌گویند آیه فرموده است «وَ ابْتَلُوا الْيَتامى»؛ با این که هنوز بالغ نشده اما با انجام چند معامله او را اختبار کنید. سپس صاحب شرایع می‌فرمایند که «هل بیعه صحیح؟»؛ بالغ نیست ولی امر شارع «ابْتَلُوا الْيَتامى» هست؛ می‌گویند الاشبه انه لا یصح.

شهید ثانی در مسالک[15] می‌گویند که وقتی شارع می‌گوید برای انجام اختبار معامله کند، بگوییم معامله باطل بوده و باید پول او را برگردانیم؟! زیرا فقط می‌خواستیم او را امتحان کنیم؟ اگر معامله سفهی بود کشف می‌شود که باطل است. اما اگر خوب انجام داد چرا صحیح نباشد؟! این بحث زیبایی است.

منظور این‌که چطور رشد نه به سن است نه به انبات، بگوییم کار خارجی است، باید انجام بدهیم تا بفهمیم. آن موضوع شرعی را که الرشد است، با اینها و اختبار  به دست بیاوریم. چه مانعی دارد که بلوغ هم که موضوع واحد است، طبیعی هم هست، با امارات، با کواشف، با این اختبارات به دست آورده می‌شود که مانعة الجمع هم با همدیگر نباشند.

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 


 

[1] شرایع الاسلام ج٢ص٨۴

[2] النور: ۵٩

[3] النور :٣١

[4] کتاب الصوم، ص ٢٠٧

[5] المختصر النافع فی فقه الامامیه ج١ص١۴١

[6] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام ج٢ص٨۵

[7] الجامع الصحیح؛دار احیاء التراث العربی،ج۴،ص١٨٧٣

[8] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج‌2، ص: 1٩9

 

[9] شرایع الاسلام ج ٢ ص ١٩١

[10] جواهر الکلام ج٢٨ص٢٧۵

[11] لكنه خلاف ما عليه الأصحاب من أن السن بلوغ في الشرع، و إن كانت العلة فيه كشفه عن غيره، و متى كان كذلك فالمشتبه الحكم دون الموضوع(جواهر الکلام،ج ٢۶،ص ١٧)

[12] معاني الأخبار ،ص226

[13] جواهر الکلام ،ج٢۵،ص۵

[14] شرایع ج٢ص٨٧

[15] مسالک ج۴ص١٧۶

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است