شماره جلسه: 32
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه٣٢: ١٣٩۵/٠٩/٢٠
الصبيّ المتطوّع بوظيفة الوقت بناء علىٰ شرعيّة عباداته، إذا بلغ بما لا يبطل الطهارة و الوقت باقٍ، فهل يستأنف صلاته كما حكي عن «المدارك» النسبة إلى «الخلاف» و أكثر الأصحاب، أو يمضي فيها؟[1]
شاگرد ١: اضافه «وظیفة الوقت» به چه معناست؟
شاگرد٢: اگر ماه رمضان است، وظیفه وقت، روزه است . اگر وقت نماز است. نماز وظیفه او است. من این طور می فهمم که وظیفه وقت یعنی وظیفه ی حالی که شخص در آن است؟
استاد: کلمه وظیفه اگر به جای نماز به کار برود مانعی ندارد؛ وظیفه یعنی مکلّف به. اما اضافه او چه اضافه ای است. هم ظرفیه می تواند باشد و هم لامیه . وظیفة للوقت یا وظیفة فی الوقت. غالباً و ارتکازاً وقتی می گویید نماز ظهر انسباق به ذهن بیشتر اضافه لامیه است نه ظرفیه. نماز ظهر یعنی نمازی که مال ظهر است. کلمه مال شاید بیشتر به اذهان متبادر می شود.
شاگرد: برای صوم نمی توان گفت که المتطوع بوظیفة الوقت؟
استاد: بله، صوم تطوعی داریم. اما غالبا در فضای فقه تعبیر المتطوع برای نماز مستحبی است. تطوَّعَ یعنی نماز مستحبی خواند نه اینکه روزه مستحبی به جا آورد. می گویند «هل یجوز التطوّع فی وقت فریضة الصلاة» این جا یعنی نماز مستحبّی که مستحب است؛ به طبیعت خودِ آن نافله .
وجه الأوّل أنّ الإيجاب أمر جديد لا يجزي عنه المندوب تماماً و لا بعضاً
امری که قبلا بوده است یک امر ندبی بود و حالا یک امر جدید آمده است که آن امر قبلی تماماً یا بعضاً(به این صورت که در وسط نماز امر جدید به تبع بلوغ متوجه او شد) از این امر جدید مجزی نیست. در این جا کاری با آن مبانی تمرینیت ندارند چرا که در ابتدا فرمودند که بناءً علی شرعیة عبادات الصبی.
صبی چون امر وجوبی ندارد بلکه بعد از بلوغ امر وجوبی می آید، چگونه آن امر قبلی که امری غیر وجوبی بود، می تواند از امر وجوبی مجزی باشد؟
برو به 0:04:51
اول مباحثه دیروز یکی از آقایان پرسید که آیا ما جایی داریم که اول تکلیف باشد و وضع از آن منتزع شود.من عرض کردم که ممکن است بعضی موارد باشد. مثال اعتکاف را مطرح فرمودند. بله، اعتکاف یکی از موارد جالب فقه است که به بحث ما مربوط است. اولاً اعتکاف کمتر از سه روز نیست. ثانیا دو روز اول، روزه اش مستحب است؛ اما به محض اینکه غروب روز دوم شد و روزه روز دوم تمام شد، طبق فتوای مشهور روزه روز سوم، واجب می شود بلکه اتمام اعتکاف هم بر او واجب می شود؛ به این معنا که شرط رجوع نکرده باشد، روز سوم شد و او عمداً روزه نگرفت یا تقصیراً روزه باطل شد،در این صورت روزه روز سوم را باید قضا کند و بلکه باید کل اعتکاف را قضا کند، چرا که اعتکاف هم بر او واجب شده بود.
یا اگر روزه را صحیحا بجا آورد اما به نحو دیگری اعتکاف باطل شد. باید اعتکاف را هم قضا کند ولو روز سوم را روزه گرفته است(البته بنابر فرضی که مفسد اعتکاف را مفسد روزه ندانیم). سؤال این است که آیا این خطاب، وضعی است؟ یعنی شبیه احرام وضعی است؟ شارع به معتکف خطاب می کند که حالا که روزه گرفتی، مثل محرم هستی، در گرو این روزه و اعتکاف هستی؛ اینجا جای وضع نیست بلکه بیشتر به ذهن می زند که در پایان روز دوم، هم چنان محور کار تکلیف است. روز دوم که تمام شد، یجب علیک صوم یوم الثالث. نه اینکه أعتبر لک حکما وضعیا مثل حالت احرام یا مثل «انت متطهر فی رأیی یا انت محدث فی رأیی» که حدث و طهارت نزد شارع، یک حکم وضعی است؛ آیا معتکف وضعاً در گروی اعتکاف هست؟ یا نه اینجا تکلیف است؟ ممکن است عرف از آن یک نحو مثل احرام، حکم وضعی انتزاع کند اما برای شارع در این جا «اقصر الطرق» این نبوده که مثل محرم در خطاب «اذا حللتم» بفرماید أعتَبِرُک معتکفا. این مورد خوبی است برای این که تکلیف هست و لازمه اش روشن است که یک نحو گرو شدن است، یعنی مکلف غروب روز دوم در گروی اعتکاف است و اگر این اعتکاف را تمام نکرد باید قضا کند و سه روز دیگر را اعتکاف بگیرد و روزه اش را هم بگیرد.
برو به 0:10:21
در حج ندبی از حیث نص و فتوی داشتیم که لا اشکال فی صحة احرام الصبی الممیز که از شرایع و جواهر هم خواندیم.
«الحج الندبی اذا شرع فیه فقد وجب»
یک قانون دیگر داریم که حج ندبی قبل از شروع، مندوب است اما داریم که «الحج الندبی اذا شرع فیه فقد وجب». حالا واجب را چگونه معنا کنیم؟ آیا وجوب شرطی دارد؟ یعنی واجب است این اعمال را انجام دهد تا از احرام بیرون بیاید یا نه؛ بیش از وجوب شرطی است؟ در حج، انسان بیش از وجوب شرطی می فهمد.
وجوب قاعده؛وجوب تکلیفی نه شرطی
شما مثلاً در ایّام ذی الحجه به احرام حج، محرم شده اید. اما الان تکلیفاً و وجوباً باید بروید طواف واجب و سعی و وقوف به مشعر را انجام دهید. نمیتوان گفت که در ماه ذی الحجه حج ندبی قصد کرده ام اما می خواهم یک سال در احرام بمانم و بعداً اعمالش را انجام دهم. خیر، به این نحو مجاز نیستید. حج ندبی وجوبش تکلیفی است. قبل از احرام ندب است و حالا محرم شدی تکلیف داری که همین امسال حج را بجا آوری و مجاز نیستی که صبر کنی که بگویی وجوب شرطی است. ظاهر کلمات مشهور، وجوب تکلیفی است نه شرطی. حال روی این مبنا نسبت به صبی چه بگوییم؟ با توجه به اینکه صبی حجش ندبی است، یعنی قبل از شروع در اعمال، حجش ندبی است اما طبق قاعده «الحج الندبی اذا شرع فیه فقد وجب» صبی که احرام ندبی می بندد و وارد حج ندبی می شود، آیا بقیه اعمال برایش واجب می شود یا هنوز مستحب است؟ یعنی شارع به این صبی خطاب دارد یا نه؟ به اینکه مشعر برو و طواف کن و حج را همین امسال تمام کن خطاب وجوبی دارد یا نه؟ سؤال خوبی است. فرصت نشده تا تفحص کنم.اگر فرصت کردید درکلمات فقهاء بگردید. این ها سؤالات خوبی است که ذهن را در زوایای قواعد پایه ای فقه، باز میکند.
شارع به این صبی چه خطابی دارد؟ ظاهر امر این است که این جا از جاهایی است که شارع او را مخاطب قرار می دهد؛ آن هم مخاطب به ایجاب قرار می دهد نه فقط وجوب شرطی. این طور نیست که بگوید ای طفلی که احرام ندبی بسته ای، اگر می خواهی از احرام بیرون بیایی، برو وقوف ندبی انجام بده. بلکه مثل سائر کسانی است که حج ندبی به جا می آورند؛ هر محرمی که قبل از احرام، احرامش ندبی بود، وقتی در ماه ذی الحجه لبیک گفت و محرم شد یجب علیه الحج و باید برود تا آن جایی که تکلیف دارد، انجام دهد. نسبت به صبی هم خطاب وجوبی می آید.
به عنوان سؤال این قول را مطرح کردیم والا ممکن است کسی مقابل ما موضع بگیرد.اما روی روال، باید این طور بگوییم.
شاگرد:در مورد نماز او چه میفرمایید؟ به هم زدن نمازی که برای بالغین واجب است جایز نیست؛ ابطال عمدی فریضه حرام است. صبی در نماز فریضه وارد شد. آیا برای او جایز است فریضه را به هم بزند یا خیر؟
استاد: شما می خواهید به لازم گیری، بحث ما را خراب کنید. می گویید: اگر واجب است آیا او را کتک می زنند یا نه؟ این لازم هست. فعلا صبر کنید به آن می رسیم. فعلا روی حساب ظاهر_ قبل از لازم گیری_ جلو می رویم.
معنای وجوب تکلیفی
شاگرد: ما می خواهیم معنای وجوب را بدانیم.
استاد: معنای وجوب این است که یخاطب الشارع الصبی: انت یجب علیک تکلیفا. ایجاب تکلیفی نه وضعی. به عبارت دیگر پشت گردن او می زند که برو. می گوید من صبی هستم. می گوید صبی باش اما باید بروی.
شاگرد: به الزام وجوبی نیست بلکه به الزام استحبابی است. باید بروی اما استحباباً.
استاد: وقتی نافله میخواهد بخواند می گوید باید بخوانی؟ خیر فرق می کند. ابتدا میگوید خوب است ای صبی که نماز بخوانی و آن نماز صحیح است. ای صبی خوب و مندوب است که محرم شوی. اما طبق قاعده وقتی محرم شد میگوید حالا که محرم شدی باید بروی و وقوف و طواف را انجام دهی.
عقاب، لازمه فقهی و کلامی دارد که به بحثش میرسیم ان شاء الله. فعلا فرض بگیرید که ذهن ما از لازمه اش غافل است و با غفلت از لازمه به این مساله نگاه کنید. شما طبق قاعده «اذا شرع فی الحج» یا «اذا دخل فی الصلاة الفریضة یحرم علیه ابطاله» آیا به صبی اجازه میدهید که نماز را به هم بزند یا نه؟ ارتکاز متشرعه چیست؟ آیا میگویند که چون نمازت مستحب است حالا به هم زدی طوری نیست؟ آیا طبق ضابطه کلاس می گویید؟ یا طبق ارتکازی که متدینین از نماز ظهر دارند می گویید؟
شاگرد: اینجا با رفع القلم جوابش میدهیم که جائز است.
استاد: این جواب کلاسیک است و من هم قبول دارم . در حج هم جواب میدهیم و مانعی ندارد. تکلیف نداشتنش طبق فرمایش صاحب جواهر از ضروریات است پس وقتی حج ندبی بود اگر شروع هم بشود باز بر او وجوب نیست. این طبق ضوابط کلاس است. اما یک وقت خودتان را درگیر این که بر صبی چیزی واجب نمی شود نکردید؛ نه به لازمه اش و نه به خودش توجهی نکردید بلکه همین طور روی روال قواعد و به خصوص ارتکاز متشرعه جلو میروید. در حالت احرام ، صبی محرم هست یا نه؟ در وجوب شرطی هیچ کس اختلاف نکرده است که صبی حج مستحب را محرم میشود و تا سعی و طواف و اعمال را انجام ندهد از احرام خارج نمی شود. اما اینکه حتماً باید امسال حج را انجام دهد چه طور؟ آیا صبی از قاعده مستثنی هست یا نه؟ طبق روال خودش بدون اینکه بخواهیم با این که صبی عقاب دارد جمع کنیم، چه باید بگوییم؟ می گوییم خب شارع هم صبی را خطاب قرار می دهد و می گوید که حالا که محرم شدی دست شارع می آید به گُرده ات و می گوید برو، باید بروی. این باید،میگویید لوازم فاسده دارد که یدل علی فساد الملزوم. میگوییم لوازم را صبر کنید به آن ها هم میرسیم. فعلا این یک وجه است. این فعلا به عنوان یک وجه در حج ندبی است.
سؤال ما این است که آیا مواردی داریم که واقعا شارع برای طفل خطاب وجوبی کند؟ نه فقط وجوب شرطی بلکه طفل را به خطاب تکلیفی مخاطب قرار بدهد؟ یک مورد در حج ندبی بود به عنوان احتمال مطرح کردیم. که در آن جا هم فرض این است که صبی خطاب را تعقل می کند و کاملا می فهمد که حالا که حج را شروع کرد برای او بایدِ تکلیفی می آید.
برو به 0:22:16
اما در اعتکاف، آیا صبی می تواند معتکف شود؟ بحث ما در مورد صبی ممیز _ کسی که تعقّل می کند و اعمال را حتی بهتر از بالغین انجام می دهد_ است آیا چنین صبیّی می تواند معتکف شود یا خیر؟ در عروه و کتاب های علامه هست که اعتکاف صبی ممیز صحیح است. و جالب این است که در متن شرائع [2] محقق فرموده اند:
«لا یصح الاعتکاف الا من مکلف مسلم»
بعضی ها قید ایمان برای آن آورده اند اما ایشان فرموده اند « اسلام ». اما عده ای حسابی گفته اند برای صبی هم جایز است اما ایشان فرموده اند «مکلف». صاحب جواهر میفرمایند: «و من الغریب» غریب از مصنف است در حالی که چند صفحه قبل آورده بود: «نیة الصبی الممیز صحیحة و صومه شرعی». شما در چند صفحه قبل گفتید که صوم صبی شرعی و صحیح است. می فرمایند « و من الغریب جزم المصنف هنا بعدم صحة الاعتکاف مع حکمه بالصحة سابقا فی الصوم اللهم الا …. » آن جا می گویید صومش شرعی است و این جا می گویید که اعتکافش صحیح نیست و باید مکلف باشد؟!
حالا ما سؤالاتی داریم که مقصود من است . صاحب شرائع می بینند که راحت نیست بگوییم که صحیح است اعتکاف او و رد شویم و برویم ، بلکه لوازم دارد . وقتی صبی ممیز معتکف شد، دو روز روزه اش مستحب است، اما روز سوم چه می شود؟ واجب هست یا نیست؟ حالا فرض بگیریم که روزه روز سوم ندبی بود. اگر روزه روز سوم را نگرفت شما گفته بودید که اگر مکلف بود باید اعتکاف را قضا کند و سه روز روزه را باید اعاده کند. الان نسبت به این صبی ممیز، فرض بگیریم که روزه سوم بر او ندبی باشد، آیا در گروی اصل اعتکاف مثل سائر بالغین هست یا خیر؟ مثل احرام کأنّه یک نحو حکم وضعی است. مثلا صغیره ای هشت ساله مدخول بها شد، آیا جنب هست یا نه؟ جنب است. اما اگر عبادتش تمرینی است غسل او هیچ فایده ندارد و دیگر از نماز تمرینی هم محروم است و باید صبر کند تا وقتی بالغه شد آن وقت غسل کند و از جنابت خارج شود و نماز بخواند اما اگر بگویید که عبادتش شرعی است خب از همان هشت سالگی برود غسل کند. و غسل او صحیح است و واقعاً از حالت جنابت بیرون می آید. حدث و طهارت در نزد شارع یک حکم وضعی است. این صغیره ولو بالغ نشده است امّا محدث به حدث اکبر می شود. وقتی محدث شد، باید به نحوی از این حدث بیرون بیاید. آیا شبیه این حکم وضعی برای معتکف متصور نیست ولو به احتمال که غروب روز دوم، که دو روز روزه مستحبی گرفته است حالی برای معتکف پیش آمده است که اعتکاف بر گردنش آمد و اگر به هم بزند باید نفس این اعتکاف را قضا کند؟ این حال اگر وضعی باشد، لازمه اش چیست؟ لازمه اش مثل حج است. میگوید ای صبی تو دو روز روزه گرفتی در اعتکاف هستی، و اگر بخواهی از گروی این اعتکاف خارج شوی باید سومین روز را هم روزه بگیری و اگر سومی را روزه نگرفتی، باید دوباره از سر بگیری. دوباره از سرگرفتن، مئونه بیشتری می خواهد، از مستحب بودن روزه روز سوم . روزه روز سوم ولو برای صبی مستحب است اما در گرو اعتکاف هستی؛ به نحوی که اگر روزه ی روز سوم را به هم زدی از اعتکاف در نیامدی و باید قضا کنی.
برو به 0:27:26
این دو مثال برای اینکه این احتمال را باز کنیم که شارع نسبت به صبیی که دو روز روزه ی مستحبی اعتکاف را گرفته می گوید روز سوم را باید روزه بگیری. می گوید من صبی هستم. دو روز قبل مثل دیگران مستحب بود ولی روز سوم را باید بگیری و اگر روزه نگرفتی باید مثل دیگران قضا کنی چه در حال صبا و چه در حال بلوغ. زیرا اعتکاف گردنت را گرفته است. این فرع را مطرح نفرمودند تا جایی که من فحص کردم. و شما هم بگردید ببینید آیا پیدا می شود که جایی فقها تصریح کرده باشند که صبی روز سوم چه باید بکند؟ آیا روزه اش واجب می شود یا خیر؟ بنابر ضوابط میگویند واجب نمی شود. اگر روزه را بهم زد یا نگرفت، اعتکاف چه طور میشود؟ اعتکاف امر زائدی نسبت به روزه است. اگر به هم بزنی باید سر برسانی و اگر به سر نرسانی باید قضا کنی و یک اعتکاف گردنت هست. گردنت هست وضعاً مثل صبیّه مدخول بها که یک غسل به گردنش هست. مثل حکم ضمان نسبت به بچه ای که شیشه ی کسی را شکسته یا مال کسی را اتلاف کرده است بر گردنش می آید.
مثال های دیگر را هم عرض کنم. این ها را عرض می کنم برای فکر کردن تا به لازم ها برسیم . بعضی ارتکازات ذهنی خودمان را از مسلّمات فقه بشورانیم تا ببینیم بعد چه می شود.[3]
نکات خیلی زیبایی است که به خاطر این نکات ممکن است این دو موضع گیری از صاحب شرایع ، غریب نباشد، چرا که اعتکاف لوازمی داشته که دارای اشکال بوده است. لذا شاید تعبیر «من الغریب» نسبت به ایشان مناسب نباشد. پس مساوات بین این دو مساله از بین می رود و مساله اعتکاف می تواند به این جهاتی که عرض شد با صوم صبی تفاوت داشته باشد.
مواردی داریم که پیرامون آنها این سؤال مطرح می شود که آیا صبی مکلف به تکلیف وجوبی عقلی می شود یا نه؟ مثلا صبی ممیزی که اولا یعقل الخطاب و همه چیز را خوب می فهمد، یک هفته مانده است تا به تکلیف برسد، در این یک هفته حوادثی برایش پیش می آید که خطر جانی دارد. آیا واجب است از خود دفاع کند یا نه؟ می خواهم ارتکازات را تحریک کنم. می گویید عقل بر او واجب می داند اما شرع نمی گوید و اصلا شارع با او کار ندارد. مثلاً شارع می گوید که یک هفته مانده تا بگویم حفظ جان کنی. آیا این طور است؟! به ارتکاز خودتان مراجعه کنید. صبی ممیز عاقل، الان باید از خودش دفاع کند. دیگری را دارند می کشند، او می تواند حمایت کند؛ در شرائطی قرار گرفته است که دارند مؤمنی را می کشند، این شخص هم صبی ممیزی است که همه چیز را می فهمد و همه لوازم را بلد است. شما طبق ضوابط فقه چه می گویید؟ اگر این صبی او را کمک نکرد شما چه می گویید؟ آیا صحیح است که او بگوید من الان مکلف نبودم و وظیفه ای نداشتم لذا اقدام نکردم؟ من چه تکلیفی دارم؟ شارع با من که حرف نزده است ،این جا چه میگوییم؟ آیا شارع با این حرف می زند یا نه؟ میگوید من واگذار به عقلت کردم؟
این سؤالات خیلی زیاد است و ما باید فکر کنیم و جوابش را بیابیم. هم طبق ضوابط کلاس هم غیر کلاس و محتملات مختلف را بیاوریم.
سید مرتضی کشمیری و یادگیری سِحر قبل از بلوغ
شاگرد: فرق می کند فردی توجه پیدا می کند که شارع راضی نیست و فردی هم می گوید من صبی هستم و همه کاری می توانم بکنم.
استاد: شبیه قضیه آسید مرتضی کشمیری که از ابدال روزگار بودند ایشان می توانند بگویند که من یک سال مانده به بلوغ، علمِ سِحر را یاد می گیرم چون سحرحرام است؛ یاد می گیرم تا بعد از بلوغ مرتکب حرام نشوم. حالا یک صبی از آن طرف بیفتد و در مقابل آسید مرتضی بگوید من یک هفته دیگر بالغ می شوم و همین یک هفته را غنیمت می شمارم و می روم شرب خمر می کنم نعوذ بالله. با این شخص شارع حرف می زند یا خیر؟ آیا به ولی او می گوید که مواظبش باش؟ واقعا ارتکازات چیست؟
شاگرد: ارتکاز درست است. اما شارع به خاطر اصل اعتبار عقلائی( عقلاء مصالح نوعیه را لحاظ می کنند) از این موارد گذشته است و حکم به بلوغ در 15 سال کرده است. و الّا با لحاظ مفاسد، ارتکاز هست.
استاد: یعنی واقعاً از کشته شدن مؤمن شارع گذشته است؟
شاگرد: چه اشکالی دارد که شارع گذشته باشد؟ شما طوری می فرمایید که ما بگوییم که شارع نگذشته است. اما چه مانعی دارد که شارع تا 14 سال گذشته باشد. شارع می فرماید « رفع القلم» و آن را این قدر عام، گفته است.
برو به 0:36:39
استاد: همین جا وقتی در همین حال که یک مؤمنی کشته می شود ، شارع می تواند به صبی بگوید خوب است که او را نجات دهی؟ آیا میتواند بگوید؟ عده ای از فقهاء گفته اند که اصلاً قلم خطاب از او رفع شده است و اصلاً شارع او را مورد خطاب قرار نمیدهد. در «خوب است» قلم تکلیف هست اما شما این اندازه را قبول می کنید که به او می گوید ولی به صورت ندبی؟
شاگرد: ما می گوییم که وجوب را بر می دارد اما استحباب می تواند باشد. آن هم به خاطر حدیث رفع و لسان امتنانی آن است که فقط رفع وجوب می کند.
استاد: استدلال به وسیلهی لازم ؛ شما این ها را از لازم استفاده می کنید. شما یک ارتکازی دارید و می گویید که پس میزنیم. به خاطر آن لازم عقاب و رفع قلم با این ارتکاز مقابله میکنید. اگر از آن لازم، غافل بودید مقابله نمیکردید. اما چون استحباب، آن لازم را ندارد در آن مقابله نمی کنید.
اگر مستحب بود دیگر عقاب ندارد لذا از آن لازم راحت هستیم. بنابراین قبول می کنید که نجات دادن مؤمن خوب است. پس به خاطر این که در اینجا لازم(عقاب و رفع قلم) نیست حداقل خوب بودن آن را پذیرفتید. اما وقتی جلو می رویم می بینیم که مانع قتل مؤمن شدن آیا خوب است یا واجب؟ می بیند که واجب است اما از طرفی لازم، اجازه نمی دهد پس ما به خاطر لازم، می گوییم که واجب نیست ، نه به خاطر خودش.
شاگرد: اگر رفع قلم نبود می گفتیم از شش سالگی و هر موقع خطاب را فهمید بر او واجب می شود . اما وقتی رفع قلم آمد، چه کار کنیم؟
استاد: مفاد رفع چیست؟ رفع القلم از مسلمات فقه است. صاحب جواهر فرمودند که از ضروریات دین این است که صبی قبل از اینکه بالغ شود تکلیف ندارد. چه کسی است که نداند؟ از صدر اسلام تا به حال احکام صبی معلوم است. اما آیا آن لوازمی که ما بار می کنیم مطابق با محتوای رفع القلم است یا نه؟ یعنی رفع القلم آیا به این معناست که ای صبی اگر کسی را مقابلت کشتند من باهات حرفی ندارم. آیا این را متدین ملتزم می شود یا نه؟
شاگرد: بالاتر از آن این است که صبی کسی را بکشد؛ شارع از قصاص او دست برداشته است. این که بالاتر است.
استاد: یکی از موارد مهم همین است که عمد الصبی خطأ. حالا اگر یک صبی قتّال شد. این در فروعات فقه هست. یعنی هر روز میکشد. نسبت به آن چه میگویید؟
می دانم در جایی رفتم که خلاف ضوابط است؛ آقایان درست میگویند اما این بحث را عرض کنم که در رفع قلم، در بحث عقاب و در همان ضوابطی که شما میگویید، استثنائاتی شبیه استثنائات نصّی یا اجماعی در کار است.
در کتاب قصاص و حدود آمده که اذا اعتاد القتل یعنی وقتی که به کشتن عادت کرده آیا این صبی را رها میکنند؟ من نسبت به « اذا اعتاد القتل » یادم هست.
شاگرد: این تعبیر در مورد ذمّی هست.
استاد: مثلاً اگر مسلمان، ذمّی را بکشد قصاص ندارد و تنها دیه میگیرند اما اگر عادتش این باشد که بکشد چون امنیت ذمّی ها را از بین می برد لذا یقتل؛ به قصاص یا حد کشته میشود. چون باید توجه کرد که قتل قصاص با حد تفاوت دارد و اگر چه که قصاص هم بهره ای از حد دارد.هم چنین چیزی یادم هست . اما تازگی نگاه نکرده ام .
اگر ضوابطی داریم، به جاهایی می رسد که استثناء نسبت به آن ها مطرح است که دنبال اجماع و نص می رویم و اگر دلیل، تام شد ضابطه کلی را استثناء می زنیم و اگر تام نشد باقی بر همان مفاد ضابطه میمانیم.
برو به 0:42:59
«رفع القلم عن الصبی» قلم تکلیف از صبی مرتفع است یا مهم تر این که «عمد الصبی خطأ» که اگر عمدا هم کاری کرد، حکم عمد بر آن بار نمی شود بلکه حکم خطأ بر آن بار میشود. در چنین فضایی چه طور بگوییم که شارع به صبی میگوید که باید فلان کار را انجام دهی؟ آیا رفع قلم یعنی رفع قلم ایجاب العبادات ابتداءً؟ یا رفع قلم در مطلق تکلیف و وضع؟
رفع قلم در مطلق حکم وضعی و تکلیفی صحیح نیست؛ رفع قلم در حکم وضعی مشکل است. هر وضعی یک تکلیف به دنبال دارد. میگویید که این طفل ضامن شد بعد میگویید واجب نیست انجام دهد؟! ضمان یک حکم وجوبی برای بعد بلوغ دارد اما ضمان که مبدأ تکلیف است، شرعی است. یعنی و لو بگوییم صبی را خطاب نکرده ولی برای او همان طور که برای غیر عاقل هم وضع قرار داده، وضع قرار داده است. این اندازه را همه می پذیریم و مخالف هیچ ضابطه ای نیست. محل اختلاف را هم به دلیل بیان رُفِع القلم می گوییم تکلیف نیست.
رفع قلم می تواند چند معنا داشته باشد.
وقتی میگوییم امر وجوبی، عقاب دارد معنایش چیست؟ معنایش این است که مولی بر او ایجاب کرده است و اگر انجام نداد، استحقاق عقاب دارد.
گاهی رفع قلم به این معناست که اقتضای عمل ضعیف است لذا مولی بر او واجب نکرده است اما معنایش این نیست که اگر استحبابی انجام داد، به او ثواب ندهند. اقتضا در طفل ضعیف است، به همین دلیل رُفِعَ قلمُ الایجاب مراد است. رَفعِ قلم در این معنا این است که چون اقتضا ضعیف است استحقاق، مشکوک است و چون استحقاق مشکوک است او را نمی زنیم اما اگر صبی انجام داد، مولی ثواب می دهد. صبی بزرگ تر که میشود در موردی استحقاق قطعی است اما مولی ارفاق میکند؛ پس رَفعِ قلم یکی به خاطر شک در اصل استحقاق است و دیگری به خاطر ارفاق همراه با قطع به استحقاق است.
شاگرد: ندبی که نسبت به صبی می فرمایند آیا همین مستحب خودمان است؟
استاد: فقها اتفاق ندارند در این که این ندب، همان ندب مصطلح باشد. عده ای می گویند که همان ندب است، یعنی اصل تمرین آن خوب است. حسابی در این فضا در بین فقهاء بحث است که آیا واقعا حکم تکلیفیِ استحباب برای صبی هست یا نه؟
یک جایی ما به گیر کلاسیک می خوریم و برمی گردیم به نظم قانونی که توضیح خواهم داد . شاید جاهایی که ما در ضوابط کلاس گیر میکنیم تنها راه این نباشد که برگردیم و این ها را انکار کنیم. کأنه خودمان را بین دو امر مردد میبینیم که این جا که نشد پس آن جا ؛ اما راه سوم دارد. خیلی جالب است و فردا عرض خواهم کرد روایت «اوسع مما بین السماء و الارض»[4].
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
[1] بهجه الفقیه،ص ١۵٢
[2] جواهر الکلام،ج 1٧،ص 16١
[3] . شاگرد: اگر در اعتکاف حکم وضعی نباشد دیگر این اتفاق نمی افتد.
استاد: بله، من علی الفرض گفتم.
شاگرد: هر حکم وضعی را باید شارع جعل کرده باشد یا آنکه ما انتزاع نیز کنیم کافی است؟
استاد: نه انتزاع فایده ندارد. این جا از آن جاهایی است که تکلیف است و اگر ما انتزاع کنیم این حکم انتزاعی فایده ندارد. لذا من عرض کردم اول که ظاهر امر این طور است که محور تکلیف است، اما ما به عنوان وجوه مساله و وجوهی که فضای ذهنی را آماده کند برای این که آیا می شود که شارع یک خطاب وجوبی بر صبی کند یا نه [ این مسائل را مطرح کردیم].
[4] شاگرد :ظهور به سیره هست . « رفع القلم » اطلاقش به این است که ما ببینیم عقلاء در زمان امام چه اطلاقی می فهمیدند یعنی مورد به مورد باید نگاه کنیم .اگر مؤمنی را مقابل صبی بکشند آیا در این مورد هم اطلاق « رفع » را می توانیم احراز کنیم .
استاد : این بحث قبلا صحبت شد که صاحب جواهر می فرمایند که قید خطابات شارع ، تکلیف است . « اقیموا الصلاة » یعنی ایها المکلفون . آقای حکیم خیلی خوب شروع می کنند و ایشان می فرمایند محور اینکه عبادات صبی شرعی است ، اطلاق ادله است . خیلی خوب می فرمایند . شما از آن طرف آمدید . صاحب جواهر می فرمایند اصل خطاب برای مکلف است . اصل مطلقات برای مکلف است و در این صورت جواب بفرمایید .
دیدگاهتان را بنویسید