1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶۶)- حث امتداد صف جماعت به سوی قبله |...

درس فقه(۶۶)- حث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

محل نزاع در بحث سعة محاذات-تعریف محاذات-مبادی علمی در تسامحات عرفی-حقیقت شرعیه نبودن استقبال-قول به معیت.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33612
  • |
  • بازدید : 1

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

قول به معیت

… مضمونش هم تقریبا با مبنای رایج این چیزهایی که قائلین به وحدت وجودیه می‌گویند موافقت ندارد.

شاگرد: وحدت وجود.

استاد: حالا من عبارتش را نوشتم باید نگاه کنم.

شاگرد2: قائل به معیت بودند ایشان؟

استاد: شاید همین طور چیزهایی باشد. عبارتش یادتان است؟

شاگرد2: ایشان قائل به معیت بود. گویا این معنا را حس می‌کردند  در وصف آقاسید مرتضی این در ذهنم است.

استاد: من عرض کردم یا جای دیگری دیدید؟

شاگرد2: نه جای دیگر دیدم.

استاد: ممکن است. من هم نوشتم. عین عبارت حاج‌آقا را هم نوشتم. حالا چون من می‌خواهم نسبت بدهم نمی‌دانم. این را می‌گفتند اما این که حالا ایشان خودشان از این حیث گرایشِ ذهن و میل شخص خودشان را هم نشان دهند این طور نبود؛ ایشان یک طور برنامه‌ای برای خودشان داشتند. نه آن سبک این استاد، نه استاد الاستاد.

 

 

برو به 0:01:34

وحدت وجود-قول به معیت-آقا سید مرتضی کشمیری.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

ادامه‌ی بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

 

محل نزاع در بحث سعة محاذات

این کلمه‌ی «کما» که دیروز داشتیم یک تنظیری بود «کما لا خفاء» یعنی برای بحث سعه‌ی محاذاة یک زمینه‌ای قرار دادند از آن بحث قبلی به بحث جهت منتقل شدند. بحث قبلی چه بود؟ صف مستطیل بود. فرمودند در صف مستطیل انحناء می‌خواهد بالدقة ولو وقتی وسیع شد دیگر این مغتفر است. «كما لا خفاء في صحّة» از همین انحناء وسیع منتقل شدند به این که «أنّ الشي‌ء إذا ازداد بعداً، ازدادات سعة محاذاته» فلذا از همان نزدیکِ کعبه‌ی مشرفه صفی را تشکیل دادند و با فاصله، صفوفی را بعد از او تشکیل دادند گفتند که به ازاء یک نفری که در صف قبلی بود دو نفر سه نفر در صف متأخر قرار می‌گیرند؛ این را این طوری تقریر کردند. مثالی را از مرحوم صاحب‌مصباح نقل کردند که ایشان فرمودند شما روبروی صفی که می‌ایستید اول روبروی یک نفرشان هستید، بعد وقتی فاصله می‎گیرید کم کم محاذی دو نفرید تا بروید …

آیا این دو تا مثال که دیروز آخر بحث هم شما اشاره فرمودید، یک طور فضای بحث است یا نه؟ صحبت سر محاذات و سعه‌ی محاذات است اما نحوه‌ای که ما ترسیم می‌کنیم خاستگاه بحث خیلی مهم است. اگر می‌خواهیم راجع به صف مستطیل صحبت کنیم و کلام ما سر تصحیح صف مستطیل است؟ این جا هم وقتی سعه می‌گوییم منظورمان این است که صف ما طولانی می‎شود. لذا هم حاج آقا شروع فرمودند گفتند صفی که نزدیک‌تر کعبه است صد نفرند، صف بعدی با یک فاصله‌ای دویست نفرند. آن دویست نفر وقتی به سه کعبه می‎روند، مثلا سه نفرشان محاذی یک نفر از آن صف جلوتر قرار می‌گیرند. این جا سعةالمحاذاة یعنی چه؟ یعنی «سعة الموقف المحاذی» آن کسی که می‌خواهد محاذی کعبه بایستد موقفش سعة پیدا می‌کند. صف بعدی اول دویست نفر بودند حالا سیصد نفر شده است. این‌هایی که به حذاء یک نفر صف قبلی می‌ایستند مدام دارد موقفشان توسعه پیدا می‌کند و صف دارد مستطیل می‌شود. چرا؟ چون «ازدادت سعة المحاذاة» سعة که می‌توانند پیدا بکنند. ما می‌خواهیم خود محاذی‌ها و مصلین را به عنوان متسع به عنوان کسانی که محلشان اتساع پیدا می‌کند …

شاگرد: مساله‌ی ما این نبود.

استاد: مساله‌ی ایشان که این بود. توضیح صف مستطیل بود برای همین کما گفتند. «کما لا خفاء». «کما»ی ایشان دارد زمینه‌ی بحث را روشن می‌کند. مگر ایشان نگفتند که صف مستطیل یک انحنای کمی می‌خواهد؟! می‌خواهند همان را این جا پیاده کنند و بگویند این صفوفی که جلو می‌رود و مدام قوسش باز می‌شود، باز شدنِ قوس یعنی چه؟ یعنی سعة‌المحاذاة. هم برای محیط وسیع می‌شود و هم برای قوس باز می‌شود. هر چه محیط وسیع می‌شود و هر چه قوس دایره دورتر دارد باز می‌شود یعنی مسافت، مسافت به معنای کم نه به معنای درجه، آن قدر مسافتی که قوس در دل خودش مصلین را جا می‌دهد و آن مقدار تقوسی که نیاز است برای این که قبله باشند محفوظ بماند برای این باز می‌شود. پس «ازدادت سعة المحاذاة» یعنی »إزادادت سعة مواقف المحاذین».

شاگرد: دو تا سوال پیش می‌آید؛ این چه ارتباطی به قوس و تقوس پیدا کرد؟ ثانیا آیا آن کسانی که فرمودند «اشتهر» و از آن‌ها این حرف مشهور شد که «أنّ الشي‌ء إذا ازداد بعداً، ازدادات سعة محاذاته» منظور این است که همین حرف؟ این حرف دقیقی است. یعنی بحث عرفیت اصلا مطرح نیست، ما در واقع در مورد دوایر همین را داریم یعنی بالدقة تمام نقاط روی محیط یک دایره محاذی جهتی یا حیثی از آن نقطه مرکزی است که ما مشکلی نداریم و یا اگر دوایر خیلی کوچکی آن وسط باشد و دوایر بزرگی آن طرف باشد مسلم است که این بحث، بحثِ دقیق ریاضی می‌شود نه دیگر بحثِ مربوط به زاویه‌ی دید یا بحث عرف و این که بگوییم دورش کنیم، نزدیکش کنیم. در این جا محور روی کعبه‌ی مکرمه آمد نه روی خود شخص که بخواهد محاذاة او با دیگر افراد … به خلاف آن چیزی که مرحوم حاج آقا رضای همدانی صاحب مصباح فرمودند؛ آن اصلا بحث دیگری است. این جا ما یک مقداری دیروز گیج شدیم و نفهمیدیم که قضیه چه شد.

شاگرد2: یا این فرمایش در ذهن من سوال شده که ما اگر این سعه‌ی محاذاة را به معنای درست شدنِ یک قیف در نظر بگیریم به این صورت که الان در این قسمت فرمودید آن قسمتِ نوک که تنگ‌تر هست سمت کعبه می‌شود و این طرف که باز می‌شود سمت مصلی و حال آن که ما می‌خواهیم برعکسش را درست کنیم تا نماز مصلی درست شود.

استاد: یعنی همان مثال مصباح‌الفقیه. حالا همین را دارم توضیح می‌دهم. من بعداً می‌خواهم عرض کنم این‌ها لازم و ملزوم هم هستند. آن چیزی که شما می‌فرمایید ظاهرش با تفاوتی همین طور می‌شود. ما یک وقتی می‌خواهیم صلاة صف مستطیل را تصحیح کنیم، به قاعده‌ی «کلما ازداد بعداً ازدادت سعة المحاذاة» استشهاد می‌کنیم. برای تصحیح صف مستطیل به آن استشهاد می‌کنیم. یک وقتی می‌گویم: منِ مصلی وقتی دور شدم این قدر دیگر دقیق نیست که خطی از پیشانی من برود به کعبه بخورد؛ بدنِ من کمی این طرف، آن طرف باشد چیست؟ «سعة المحاذاة» مثل یک ستاره‌ی دور این قدر بدن من لازم نیست به طرف یک خط و یک نقطه میخکوب شود. نسبت به منِ محاذی که چرخش بکنم «إزداد». ازداد برای چه؟ برای مواقف مصلین در صف مستطیل ازداد؟ یا برای شخص یک مصلی به آن جهتی که … آن بیانی که دیروز عرض کردم در این که میدان دید با زاویه جلو می‌رود به چه چیزی اجازه می‌دهد چرخش کند؟ به خود محاذی. می‌گفت: شما می‌توانید کمی هم این طرف، آن طرف بشوید چون میدان دید  تو و آن مواجهه‌ی تو با قاعده یک مخروطی است که آن قاعده زاویه دارد و مرتب دارد گسترش پیدا می‌کند. پس «کلما ازداد بعدا، ازدادت سعة المحاذاة» پس کعبه یک نقطه‌ای بود که در این قاعده‌ی بزرگ جا می‌گرفت؛ من کمی این طرف، آن طرف می‌شدم همراه صورتِ من این زاویه تکان می‌خورد؛ همراهِ با مقادیم بدن من، صورت می‌گویم منظورم مقادیم بدن است. پس بنابراین آن چیزی که حاج آقا می‌فرمایند برعکس است؛ می‌گویند: اگر ما تعداد زیادی باشیم همه رو به کعبه بایستیم هر چه دور می‌رویم صف ما می‌تواند طولانی‌تر باشد که همه هم محاذی کعبه هستند یعنی کأنه از آن طرف کعبه را جای محاذی گذاشتند، کعبه را جای یک نفر گذاشتند می‌گویند او را در نظر بگیر، هر چه دور می‌رود وسیع‌تر می‌شود. یعنی عین مثال حاج آقا رضا رضوان‎الله‎علیه را برعکس، یعنی جای من این جا که جلوی صف ایستاده بودم این جا را فرض بگیرید کعبه است، صف را دارید عقب می‌برید، صف را که عقب می‌برید کعبه محاذی هر کدام این‌ها هست؛ آن‌ها هم محاذی این هستند، لازم ملزوم است، تفاوتی نمی‌کند.

 

برو به 0:10:59

شاگرد: ولی کعبه رو و پشت ندارد. مساله سر این است؛ مساله سر این است که کعبه دور تا دورش فرق نمی‌کند اما من که می‌خواهم بایستم یعنی آن صفی که ایشان مثال زدند شما اگر بخواهید این طور در نظرش بگیرید و با این قضیه حلش کنید که آن که ایستاده همین طور بچرخد بگوییم تمام آن‌ها محاذی این هستند بالاخره مهم نیست پشتش به آن‌ها هست یا نیست، مهم این است که آن‌ها رو به این کردند؛ یک دایره بزرگی دور این شخص زده شود، همه آن‌ها محاذی این هستند، مشکلی هم با این قضیه نداریم. مشکل سر این است که ما از یک طرف به یک طرف دیگر می‌رویم و احکام آن طرف را نمی‌توانیم به این طرف سرایت دهیم.

استاد: الان اگر می‌خواهیم صف مستطیل را تصحیح کنیم نمی‌توانیم از کعبه شروع کنیم؟ چرا نمی‌توانیم؟ صف مستطیل غیر از این است که می‌خواهیم آن سعه در چرخش یک محاذی تولید نمی‌شود که بگوییم تو هر چه کج و راست شوی باز از کعبه دور نرفتی؛ می‌خواهیم بگوییم: صف که مستطیل شد تک تک افراد از محاذات کعبه بیرون نرفتند.

شاگرد: شما که از کعبه شروع می‌فرمایید این صف مستطیل است یا هر صف دیگری که دور کعبه است، همه پشتشان را به کعبه بکنند باز هم کعبه محاذی آن‌هاست؛ محاذات به این معنایی که بخواهیم بإزاء بگیریم هست و همین طور این صف، یک صف رو به کعبه بایستد، یک صف پشت به کعبه بایستد، تمام این‌ها محاذات با هم دارند یعنی به حذاء هم هستند.

استاد: همین محاذاتی که شما گفتید که مشترک است بین این که پشت کند یا رو کند این همین محاذات مصحح این است که هر چه همین محاذات که پشت و رو در آن تفاوتی نمی‌کند توسعه بگیرد «اتسعت مواقف المحاذی» چرا؟ می‌گوید محاذی پشت  کرد خب بکند علی ای حال چه پشت کند چه رو کند، هر چه بُعد … الان محور کلام ما سر ازاداد بعداً است، هر چه شعاع این دایره بیشتر می‌شود آن مقدار قوسی که می‌توانند محاذین و مصلین می‌توانند بایستند چه پشتشان چه رویشان علی ای حال ازداد آن قوس.

شاگرد: ایشان اشکالی نداشتند … مگر به کسی اشکال شد؟ دایره‌ی اول کوچک بود، دایره‌ی دوم بزرگ بود، دایره‌ی سوم …

استاد: خب ازدادت سعة المحاذاة یعنی از صف مستطیل هر چه دور می‌روید، خود دور رفتن، مصححی می‌شود برای سعه‌ی‌ صف و لذا گفتم وقتی هم خیلی طولانی شد آن رأس‌های قوس با یک محاسبات دقیق ریاضی می‌توانید بگویید: یک کمی فرق دارد و الا ازداد. ازداد چه؟ هم وسعت مقداری‌ و مسافتی‌اش، هم ازداد باز شدنِ خمیدگی‌اش که دیگر یتسامح فیه.

شاگرد: یعنی در قبل هم کسی در این اشکال نداشت. معلوم است دم کعبه ایستادید صفوف دایره است و هر چه عقب‌تر بروید تقریبا به خط مستقیم خیلی نزدیک می‌شوید؛ یعنی فاصله‌ها این قدر کم می‌شود که مثلا محاسبات هم… این که اشکال نیست.

استاد: الان شما عکس جماعت در کعبه را ببینید کاملا انحنا حسی است؛ حاج آقا می‌فرمایند: جایی می‌رسیم دیگر حسی نیست.

شاگرد: می‌خواهم این را عرض کنم این درست است. صف مستطیل این است که که بالاخره انحنا دارد. صف مستطیل مستقیم نمی‌تواند باشد باید انحنا داشته باشد، این انحنا را کم کرده ولی از بین که نمی‌برد پس جوابی برای صف مستطیل نشد.

استاد: اتفاقا اگر آن طوری بود که شما می‌گویید یک جایی می‌رسیم انعدم الانحناء و اتسع نقطه‌ای به نحو بی‌نهایت محاذاة؛ کلما ازداد نمی‌شد. ایشان می‌گویند تا آخر کار این طوری است که هر چه کلما ازداد بُعداً ازدادت سعة المحاذاة؛ محاذات چه کسی؟ محاذات محاذین؛ وسعت جایی که می‌توانند صف تشکیل دهند.

شاگرد: ولی این انحنا هم نیست!!

استاد: نه! اتفاقاً همین جا ملازمه است. یعنی وقتی صف این‌ها طولانی شد تک تک این‌ها را در نظر بگیرید چون کلما ازداد الشیء بُعداً ازدادت سعة المحاذاة هر کدامشان یک محدوده‌ و فرجه‌ای دارند که کج و راست بایستند و منحرف از قبله هم نیستند. چرا؟ چون کعبه اگر نزدیکش بودند یک مقدار می‌گشتند از بیت منحرف می‌شد، چون دور رفتند آن قاعده‌ی محاذی بودنِ تک تکشان طوری است که اگر هم بگردند از قبله خارج نمی‌شود.

شاگرد: اگر این طور باشد باید بگوییم: اگر پشت به قبله هم بایستند باز هم محاذات صدق می‌کند. چه مانعی دارد؟ به همان ملاک است. اگر بنا باشد که مرکز …

استاد: استقبال دو حیث را با هم دارد؛ استقبال هم باید محاذی باشد هم باید رویش به سوی او باشد. الان فقط «ازدادت سعة المحاذاة» محل کلام ایشان است. دیگران و فقها هم که گفتند کاری به …

شاگرد: اصلا بحث محاذات بحث اعتباری هم هست. در واقع چه چیزی را در نظر می‌گیری؟ به ازای چه چیزی، چه چیزی را در نظر می‌گیری؟ خب آن جا اصلا نیازی هم نیست دایره باشد. شما دور کعبه مربع بچینید، باز هم محاذات است.

تعریف محاذات

استاد: محاذات برابری است به نحوی که خطی از او برود که ما دیروز تغییر دادیم گفتیم چرا می‌گویید محاذات این است که خطی از این به او برود. می‌گوییم: مجموعه خطوطی، دسته خطوطی آن هم با زاویه به سوی او می‌رود. دیروز این یک مبنا شد ولی محاذات صادق است چون یک عنصر انسانی است.

شاگرد: جایی که اهمیتی ندارد؛ پشت و رو و امثال این‌ها اصلا هیچ اهمیتی نداشته باشد دور تا دور سیصد و شصت درجه خطوط می‌رود و محاذات هم صدق می‌کند حالا مربع باشد …

استاد: محاذات برای همه نسبت به همه نه!

شاگرد: چرا دیگر؛ مربع باشد، شش ضلعی باشد، پنج ضلعی باشد، مستطیل باشد، هر چه باشد؛ شما هر چیزی را دور کعبه در نظر بگیرید از کعبه خطی به سمتش می‌رود و به آن می‌رسد. هیچ چیزی هم ندارد ولی مشکل سر این است که همین چیزی که شما می‌فرمایید محاذات با توجه به این که یک اعتباری است که می‌خواهیم یک چیزی را به حذاء یک چیز دیگری بگیریم، مقابل هم در نظرشان بگیریم؛ خب این می‌تواند وسط مربع باشد، وسط دایره باشد، وسط مستطیل باشد، وسط هر چیزی باشد اما بحث سر این است که الان این محاذات فقط این را جلسه قبل عرض کردم که محاذات فرقش با استقبال و مواجهه …

استاد: یک لفظ دیگر هم که مقابله باشد صاحب جواهر دارند.

شاگرد: حالا من مقابله را ندیده بودم.

استاد: در عبارت جواهر من دیدم.

شاگرد: فرق این‌ها با همدیگر چیست؟ فی‌الجمله ظاهرا دارد روشن می‌شود که بحث محاذات را این جا دخالت داده‌ایم.

شاگرد2: اگر محاذات گفته می‌شود منظور همان است.

شاگرد: اگر منظور مواجهه باشد که اصلا دیگر بحثِ … اما الان بحث محاذات صرفا یک بحث اعتباری شد و دوم دقیق ریاضی است. یعنی اصلا در آن هیچ مسامحه عرفی نداریم اما مساله سر این است که آن چیزی که مرحوم حاج آقا رضا فرمودند ظاهرا یک بحث مسامحه در آن هست و یک چیزی است که توضیحی است که با زاویه دید بخواهیم بناگذاری عرفی را توضیح بدهیم یا با شکل دیگری ولی به هر حال با این محاذاتی که پشت و جلو کردنِ مصلی هم هیچ تاثیری در آن ندارد. ما فعلا می‌خواهیم مفهوم‌شناسی کنیم. اگر بحث محاذات بخواهد مطرح باشد هیچ دخلی به مانحن فیه ندارد.

استاد: اگر محاذات را به مفهوم ریاضی این طوری تعریف کنیم که دو تا شیء را به عنوان دو تا نقطه در نظر بگیریم، دو تا نقطه  را با خطی به هم وصل کنیم «کل شیء محاذٍ بکل شیء» این طوری در نظر بگیرید محاذات درست می‌شود اما اگر نه، در محدوده‌ای آمد که باید چند تا نقاط نسبت به همدیگر و آن جهتی را که به نحو بردار باشد نه یک نقطه باشد، اگر شما یک عنصری را فرض بگیرید جهت‌‌دار باشد مثل همین انسان، اگر این طور باشد آن وقت نمی‌شود بگوییم: هر چیزی محاذی هر چیزی. اگر شما یک مربع در نظر بگیرید بگویید: رأس این مربع محاذی نقطه‌ای در آن ضلع خودش است و  ضلع مجاورش اما محاذی نقطه‌ای در قطر هم هست یا نیست؟ اگر قطر را رسم نکنیم. می‌گوییم این راسته‌ی این است و این هم راسته‌ی این؛ مثل آن جا که نیست به آن معنایی که نقطه‌ی محاذی او که محاذی هر چیزی است می‌توانیم رسم کنیم اما اگر رأس ضلع مربع را به عنوان یک فلش در نظر بگیریم …

شاگرد: گوشه‌ی مربع منظورتان است؟

استاد: بله هر عنصری در مربع در نظر بگیرید به عنوان یک فلش‌پیکان، این الان نمی‌تواند بگویید: محاذی هر چیزی هست یا نیست. این دارد برای خودش جهت تعیین می‌کند؛ آن وقت فلشی باشد که به صورت مخروطی جلو می‌رود یا فلشی باشد که به صورت خط مستقیم جلو می‌رود. در مباحث قبلی بین‌العینین را به عنوان یک پیکانی که جهت دارد که آن جهتش بین‌العینینی بود و پشت سرش هم اصلا فرض نمی‌گیریم. این تا حالا قبله بود و استقبال و …

شاگرد: یعنی شخص را نقطه در نظر گرفته بودند با فرض این که یک برداری به آن منتسب بشود.

استاد: منتسب بشود که جهت‌دار است، صرف نقطه نیست. وقتی این طور در نظر گرفتند آن بحث دیروز ضمیمه‌اش می‌شود که این بردار یک خط از او به طرف جهت‌بردار خارج می‌شود؟ یا از او یک زاویه خارج می‌شود؟ آن بردار، برداری است که به صورت ما از محل خروج این بردار دسته خطوطی با زاویه‌ی معین …

شاگرد: پس این بردار تعریف نمی‌شود.

استاد: دسته‎بردار! دیروز هم تغییر مبنا روی همین بود.

شاگرد: در واقع آن شخص هم نقطه نیست.

مبادی علمی در تسامحات عرفی

استاد: ممکن است رأس مخروط در نظرش بگیریم مانعی ندارد. یعنی یک رأس مخروطی در بدنش در نظر می‌گیریم، یک گرداگردی دور بدن او در نظر می‌گیریم، آن هم نصف دور هم نمی‌گیریم، نصف دور به عنوان میدان دید مانعی ندارد اما روی حساب آن کانون ملاحظه بسیار مهم است؛ یک عنصر انسانی مهمی است، نه خط است و نه حتی چهل و پنج درجه هم … که حالا من نمی‌دانم، یادم می‌رود که ببینم از نظر علمی چرا گفتند: حدود سی و پنج درجه از جلوی رویش انحراف می‌کند. علی ای حال کانون ملاحظه این جاست یعنی کاملا در سی و پنج درجه آن سیاله‌ی اصلیِ ابصار را آن جا می‌فرستد. آن جاست که می‌گوییم دارد می‌بیند.

 

برو به 0:22:54

شاگرد: همین نقطه‌ای که به منزله‌ی کانون ملاحظه داشتن انسان باعث شده که این را در نقاط و در اشیاء تسری بدهیم، اشیاء حقیقةً این نیست که این‌ها کانونی داشته باشند، اشیاء نقاط مستقیم به هم می‌خورند یعنی دو تا شیء دو تا فاصله‌ی بعید این‌ها هم یک زاویه‌ی چیز دارند. این انسان است که به خاطر آن کانون دیدی که دارد این فضا در آن ترسیم می‌شود که خط‌ها به صورت جهت‌دار از من … به خاطر زاویه‌ی دید انسان است. اصلا ریشه این بحث خودش دچار اشکال است. چه کسی گفته از دو تا نقطه به همدیگر خط‌های مخروطی …

شاگرد2: بحث سر این است که نقطه نیست.

شاگرد: حالا که یک طرف کعبه است و یک طرف انسان است. انسان را وقتی از بُعد چشم و دیدش مطرح می‌کنیم مخروط مطرح می‌شود ولی از بُعد جسم بودنش اگر مطرح بکنیم باید بگوییم: جهت بدن انسان و این جا دیگر به عنوان یک شیء مطرح می‌شود. یعنی اگر ما در تجاه قبله داشتیم که دید شما به سمت کعبه باشد می‌گفتیم حالا زاویه‌ی دید شما مهم است ولی وقتی می‌گوییم بدن شما … اگر جسم به سمت کعبه باشد دیگر نمی‌توانیم آن را زاویه‌ی مخروطی بگیریم.

شاگرد2: همان جسم را در نظر بگیریم، اگر این جسم یک قوس کوچکی باشد …

استاد: قبل از این که در مقابل انسان بگوییم باز یک چیزی ورای انسان مطرح کنیم؛ چرا این طوری است که الان اگر یک ساختمانِ مثلا بزرگ، کعبه مشرفه را نزدیک فرض بگیرید، چطوری است که اگر او را دور ببرید یا شما خودتان فاصله بگیرید مدام دارد کوچک می‌شود؟ رمز کوچک شدنش انسانی است؟ یا رمز کوچک شدنش یک چیز غیر انسانی است؟ این سوال خوبی است.

شاگرد: در دید ما کوچک می‌شود. چیزی که کوچک نمی‌شود.

استاد: یعنی یک اتوبوسی که الان کنارش ایستادید با ته خیابان یک کیلومتر آن طرف‌تر به آن نگاه می‌کنید کوچک شده است.

شاگرد: در دید ما این طوری است.

استاد: چرا در دید ما؟ یعنی ما این طوری خلق شدیم؟ یا قواعد نور، بیرون از خلقت ما چنین چیزی را تحمیل می‌کند؟ اگر نور باشد صرفا حالت روانی ندارد، می‌گوییم: ما انسان‌ها این طوری هستیم و هر چه دورتر می‌رود خوشمان می‌آید که کوچکش کنیم یا می‌گویید: چشم ما الان طوری است که بیرون از روانِ ما، نور و قواعد نور اقتضاء می‌کند که این کوچک بشود؟ کدامش است؟ یعنی کوچک شدن اتوبوس برای او صرفا روانی است؟ یا قواعد فیزیکی نور او را کوچک می‌کند که روان ما او را کوچک می‌بیند؟

ارتباطش این است که انتشار نور  که شما فرمودید هر جسمی، این سوال مطرح است که خلاصه هر جسمی یک بُعدی دارد، ابعادی دارد حالا ولو کره باشد، مکعب باشد که روشن‌تر است. خطوطی که به طور کلی از آن منتشر می‌شود الزاما لزومی ندارد هر خطی از آن منتشر شد به خط مستقیم اقلیدوسی جلو برود. یعنی اتفاقا چون نور، خطوط نوری، آن جبهه‌ی نوری که از شیء منتشر می‌شود چون به صورت خطوط مستقیم نیست هر چه دورتر می‌رود ما کوچک می‌بینیم. این هم یک وجهی برای خودش است. لذا هم می‌گویند دوربین چه کار می‌کند؟ تلسکوپ چه کار می‌کند؟ می‌گویند: شیء که دور می‌رود همه نوری که از او ساطع می‌شود به چشم ما نمی‌آید، اگر ما بتوانیم نورهایی که از او ساطع می‌شود را هدایت کنیم به طوری که جمعش کنیم، نگذاریم پخش شود ما نزدیک می‌بینیم. تلسکوپ همین کار را می‌کند. پس صرفا به روان ما نیست، اگر به روان ماست چرا پشت تلسکوپ نگاه می‌کنیم نزدیک می‌آید؟! معلوم می‌شود پس بستگی به آن خطوط نور دارد که از او دارد پخش می‌شود. اگر خطوط به طور مستقیم پخش می‌شد همه چیز را نزدیک می‌دیدیم اما چون به صورت مستقیم نیست، این را به صورت احتمال دارم عرض می‌کنم نه این که … حالا شما فرمودید … بنابراین به خود   شیء هم می‌تواند مربوط بشود.

شاگرد: ما الان موضوعی که بحث می‌کنیم دیگر موضوع عرفی است.

استاد: یعنی ما فرض بگیریم الان در فضای اقلیدوسی نیست.  در فضایی هست که خطوطی که از یک نقطه می‌رود خود بستر مثل کره زمین چطور می‌گویید خط را کج می‌کرد، در فضا منحنی باشد. فضای خمیده یعنی چه؟ یعنی از این نقطه خطوطی که خارج می‌شود خود فضا  به تناسب خمیدگی آن فضا می‌پیچاندش؛ فضای سه بعدی است اما خمیده است. در دل کره فضا دو بعدی است ولو سطحش منحنی است ولی در فضای دو بعدیِ اقلیدوسی مستقیم است. حالا یک فضایی فرض بگیرید که نمی‌شود عکسش را کشید، فضای خمیده فقط باید عقلانی درکش کرد. دو بعدی خمیده را توپ سریع نشان می‌دهد اما سه بعدی خمیده را نمی‌توانید نشان دهید، فقط باید این را مثال قرار بدهید، آن را درک عقلانی کنید. شکل ندارد، شکل نمی‌شود برایش کشید. خب اگر فرض گرفتیم این چنین بود، خود فضا خمیده است و خطوطی که از او می‌رود به تناسب خودش دارد باز می‌شود این جا شما نمی‌توانید بگویید که فضای ریاضی است و دو تا نقطه محاذی همدیگر هستند و هیچی به هیچی. اصلا از یک شیء دسته خطوط تکویناً صادر می‌شود. چرا؟ چون فرض گرفتیم که شیئی است که نقطه‌ی دقیق هندسی نیست، شیء است و از نقاط مختلف این شیء وقتی خط خارج می‌شود با همدیگر به صورت موازی خارج نمی‌شوند.

شاگرد: این فضای ما را تایید می‌کند. حالا شما می‌خواهید ارتباط دو تا نقطه را بررسی کنید، یکی از این‌ها دنبال آن نقطه‌ی مقابل است حالا می‌خواهیم بگوییم کلی خط خارج می‌شود و همه هم به همان نقطه می‌خورد. نمی‌خورد!

استاد: نه! ما می‌گوییم: سر و کار ما از این به بعد با دسته خطوط زاویه‌دار است حتی نسبت به اشیاء. چرا؟ چون شیء علی ای حال یک بعدی دارد و نقاطی دارد.

شاگرد: بستگی این بعدش چطوری باشد. اگر یک سطح مسطحی باشد طبیعتا موازی می‌گیریم و اگر خودش تقوس داشته باشد طبیعةً خطوط با زاویه … اگر بخواهیم فقط شیء را در نظر بگیریم.

استاد: نه! محل اخراج خط مهم است. یعنی شما اگر یک سطح مستوی کامل در نظر بگیرید اما خطوطی که اخراج می‌کنید با زاویه‌ی قائمه نباشند، عمود بر سطح نباشند، محال نیست. این دیگر مراحل بعدی کار است.

شاگرد: اگر بخواهیم خطوطی خارج بکنیم … این را عرض کردم که محاذات یک چیز اعتباری است اگر مثلا فرض بکنیم ما می‌خواهیم یک دونه مربع کوچک را با یک مربع بزرگی که آن را احاطه کرده با یک فاصله‌ای بینشان محاذات برقرار بکنیم، خط طبیعةً وقتی بخواهیم کار را انجام بدهیم از گوشه‌های همدیگر به همدیگر عنوان محاذات وصل می‌کنیم و این وسط هم تماماً یک دسته خطوطی می‌شود که این‌ها در واقع زاویه دارند.

استاد: زاویه‌های منظم!

شاگرد: زاویه‌هایی که به صورت منظم دارد تغییر می‌کند تا به خط …

استاد: طبق تعریف اگر این زاویه‌ها به هم بخورد محاذات هم بهم خورده است. کل شیء کل شیء نیست، حساب دارد.

شاگرد: می‌گویم که بحث اعتباری است؛ ما می‌خواهیم چه چیزی را با چه چیزی بسنجیم و به چه نحو بنسجیم؟

استاد: الان چیزی که می‌خواهیم بسنجیم این است که می‌خواهیم دسته خطوطی که روی حساب دید انسانی از طرف صورت شخص خارج می‌شود کاملا به عنوان دسته خطوط که به فرمایش آقا دیروز هم گفتند حالا می‌رسیم که تیاسر هم به این جا مربوط می‌شود. این دسته خطوط را با چه بسنجیم؟ با شیئی که او هم مانعی ندارد از حیثی که جسم است از خودش دسته خطوط خارج شود. مانعی ندارد محال نیست ولو فعلا نیازمان نباشد.

شاگرد: سوال ایشان یک جنبه هم داشت که دید چه تاثیری دارد؟  شما از پیشانی آمدید به چشم رسیدید. چطور شد ما تا به حال داشتیم پیشانی را بحث می‌کردیم یک دفعه دید شد.

استاد: دید یکی در پیشانی و یکی در بین‌العینین بود. یکی تقوس آن بود که بسیار در کلمات متاخرین هست. آن جا من گفتم آیا صرف این که آیا پیشانی قوس دارد سبب می‌شود که مواجهه‌ی ما به هم نخورد یا نه صرف قوس داشتن کار را تمام نمی‌کند؟ یک جهتِ انسانی، روانی، دید هم در آن موثر است.

 

برو به 0:32:22

شاگرد: پهلوی هم نیستیم، روی شما به آن سمت است، من این سمت هستم، الان چه چیزی باعث می‌شود ما مواجه هم به حساب بیایم؟ وقتی چشم ما به هم باشد نگاه بکنید با این که گوشه‌ی قوسش به سمت من هست ولی اصلا مواجه حساب نمی‌آید.

استاد: شما آینه بگذارید در آینه همدیگر را ببینید. کسی پشتش به شماست، جلوی رویش آینه است، در آینه چشم به چشم نگاه می‌کنید. دیدید گاهی در آینه هم کامل … مخصوصا اگر آینه صاف باشد آدم متوجه نمی‌شود. خب مواجهه می‌گوییم؟ به صرف چشم به چشم شدن …

شاگرد: آینه مواجهه است ولی آن مورد مواجهه نیست. من همین بُعد روانی که می‌فرمایید واقعا این زاویه‌ی دید و حرکت چشم در آن دخیل است. شاید این فضا را به وجود آورده است.

استاد: من نمی‌توانم در صرف چشم به چشم از مقادیم بدن تا آن جایی که ارتکاز من است از مقادیم بدن نمی‌توانم صرف نظر کنم. الان مرحوم صاحب جواهر هم فرمودند شما می‌گویید که …

شاگرد: حالا با یک درجه‌ای عرفاً در آن مسامحه می‌شود. وارد فضای مسامحه‌ای بودن می‌شود.

استاد: چرا عرف مسامحه می‌کند؟ یعنی ازدیاد بُعد موثر هست یا نیست؟ مسامحه‌اش تا چه اندازه است؟

شاگرد: مسامحه‌ی عرفی است نه آن دقت ریاضی. تا یک جایی عرف مسامحه می‌کند و هر چه بیشتر می‌رویم بیشتر مسامحه می‌کند.

استاد: اتفاقا عرض من این است که مبادی مسامحه‌ی عرف، مبادی صرفا روانی نیست یعنی مبادی ریاضی دخالت می‌کند که عرف چنین اجازه‌ای به خودش می‌دهد مسامحه بکند که اثر روانی بیاید.

شاگرد: بحث سر این است که از کجا شروع کنیم؟ مشکل ما سر این است. الان چندین مساله مدام دارد مطرح می‌شود. بحث زاویه دید به چشم مربوط است، بحث ذو ابعاد بودن بدن به هندسه بدن مربوط می‌شود، بحث پیشانی، بحثی است که به سر مربوط است و سر می‌تواند بگردد، چشم همین طور.

استاد: این را توجه داشتم. این از چیزهایی بود که میدان دید هم مطرح کردم …

شاگرد: مثل کانون توجه را که مطرح فرمودید مثل این که چشمشان آن طرف گردانده باشد طبیعةً توجهشان این طرف است، وقتی چشمش را این طرف گردانده باشد بدون این که حتی سرش هم تکان خورده باشد کانون توجهش این طرف است.

استاد: به خاطر این که مخروط دید در چشم است؛ رأس مخروط دید چون در چشم است سر میزان می‌شود ولی من میدان دید را که مطرح کردم تلفیقی از مقادیم بدن و چشم بود. یعنی فرض گرفتیم انسانی که سر را نمی‌گرداند، مقادیم بدن به اضافه صورتی که صاف ایستاده حالا می‌خواهیم حساب کنیم؛ مقصود من این بود و الا این درست است که صرف میدان دید کاره‌ای نیست. ما که مواجهه می‌گوییم و الان هم استقبال موضوع بحث ماست یعنی مقادیم بدن زاویه‌هایش ثابت است و  طوری باشد که …

شاگرد: مساله سر این است که مقادیم بدن و هندسه بدن مثل سطح سینه و کل هیکل نوعی شخص این یک بحث است، لزوما این مطابقت با آن نمی‌کند که بر ضد کره‌ی چشم و قوس مثلا عدسی چشم این‌ها به چه شکل است؟ در واقع بحث سر این است که آن چیزی که تاثیرگذار در این است که من در زاویه‌ی‌ دید موثرم، زاویه دید کانون توجهم چقدر است، این‌ها به هندسه‌ی چشم برمی‌گردد، نه هندسه‌ی بدن و مقادیم بدن و امثال این‌ها، مشکل سر این جاست. کدام ملاک است؟ می خواهیم از کجا وارد شویم؟

شاگرد2: کور باشد، چشمش نبیند …

شاگرد3: به نظرم این نکته اول باید روشن شود، الان شما این را درست کردید یک مقداری بحث جلو رفت، ما یک انسانی داریم که صورتش با بدنش در یک سمت است.

استاد: میدان دید هم اگر من مطرح کردم توجه داشتم مقصود ما این است که فعلا تلفیق شده‌ای از انسان به عنوان یک بینشگر و صاحب مقادیم که مجموع این‌ها را در نظر گرفتیم.

شاگرد3: پس نکته‌ی اول این است که مقادیم باید همه با هم باشد. این یک نکته است. نکته‌ی دوم این است که مقصود شما …

استاد: حرفتان از نظرتان نرود، حتی صاحب‌جواهر مطرح می‌کنند، جاهای دیگر هم هست که کسی می‌ایستد اما پایش را فطرتاً این طوری می‌گذارد که ابهام پایش درست به طرف مشرق و مغرب باشد. خیلی‌ها هستند نحوه‌ی ایستادنشان …

شاگرد: اصلا پایشان اشکال دارد، ایراد دارد.

استاد: این الان هست یا نیست؟ ببینیم فقها احتیاط می‌کنند می‌گویند: نمی‌شود، شما مستقبل نیستید. در عروه هم هست. احوط این است که حتی ابهام بلکه بعضی‌ها شاید فتوا بدهند که نمی‌شود ابهام از قبله منحرف باشد و این طوری بایستند؛ باید تمام مقادیم رو به [قبله باشد.] حتی بعضی‌ها شاید دست‌ها را بیاورد بغل بچسباند، استحباب هم دارد، استحباب فضیلتی هم داشته باشد، می‌گویند دست‌ها را جلو بیاور، رویِ روی بگذار. یعنی پشت دست‌ها رو به …

شاگرد: این‌ها بر اساس روایت بوده یا این چیزهایی است که در کلاس …

شاگرد2: نوک انگشت شصت این طرفی می‌رود.

استاد: انگشت شصت دست؟ نه! وقتی دست‌ها را می‌چسبانید کل پشت دست به عنوان کسی که این جا قرار داده رو به قبله است.

شاگرد2: نوک انگشت شصت آن طرف است.

استاد: نباید باز کند؛ باز کردن در رکوع است. فقها این‌ها را دارند.

شاگرد2: ببندد هم باز این طوری می‌رود.

شاگرد: رو به پایین می‌شود.

استاد: من تصور نکردم.

شاگرد3: ظاهر دست رو به قبله، ظاهر پا رو به قبله باشد؛ نه این که سر انگشت‌ها رو به قبله باشد. این مقصود نیست. مقصود ظاهر دست است.

استاد: اگر سر انگشتان باشد که باید دست را این طور بگیرد. این مقصود نیست.

شاگرد2: در استقبال عرفی که دیگر این‌ها احتیاج نیست؛ استقبال عرفی یعنی مواجهه‌ی مقادیم بدن نسبت به چیز دیگر.

استاد: ابهام هم یکی از مقادیم است. رکبتین، ابهامین، منکبین.

شاگرد2: عرف در استقبال عرفی لازم می‌داند؟ عرف یعنی مواجهه و مقابله‌ی ظاهر بدن با چیز دیگری، مقابل آن باشد. چشمت هم کور باشد حتی نبیند مواجهه …

استاد: و لذا فتوا هم نیست، من نمی‌‌دانم در عروه کسی فتوا داده یا نداده، خود سید هم ظاهرا احوط وجوبی دارند که ابهام‌ها را نگردانند.

شاگرد3: منظورم این است این مراتب بحث حفظ بشود این بحث باید جمع شود. الان دو جلسه است روی این بحث داریم ادامه می‌دهیم. الان فرمایش اول شما درست شد، فرمایش دوم این است که رو به روی قبله بودن، حذاء، قبال، مواجهه، این‌ها چه فرقی با هم دارند؟ آن چیزی که تا الان فهمیدیم فکر می‌کنیم این طوری باشد یعنی دو چیز مقابل چیز همدیگر باشند، حذاء یعنی مقابل، قبال هم … مواجهه هم وجه به وجه نیست، مواجهه هم یعنی همان قبال؛ قبال از کسی که مقادیمش هم فرض کنیم میخکوب شده و صاف است. این می‌خواهد قبال یک چیزی باشد. بعد می‌فرمایید: قبال عرفاً، قبال دو چیز به این نیست که یک خط مستقیم از پیشانی برود، عرفا این است که مجموعه‌ی خطوط برود.

حقیقت شرعیه نبودن استقبال

استاد: یعنی مواجهه، محاذات با این توضیحی که عرض کردم که ما محاذی را به عنوان تلفیقی از یک انسانی که مقادیم بدن دارد، پشت و رو دارد، با آن خصوصیتی که به فرمایش ایشان خداوند برای بدنش آفریده و چیزهایی را که او در نظر می‌گیرد به عنوان مواجهه‌ای که محاذات هم متفرع بر همین مواجهه است؛ استقبالی که برای همین است. فقط وجهش صورتش می‌شود، قِبَل رویش می‌شود. پشت سر و قِبَلَک یعنی آن طرف شما و محاذات، حاذی برابری با اوست و مقابله که مقابله و محاذات و مواجهه و استقبال که استقبله هم همین است. علی ای حال آن اندازه با مجموع این مبادی که الان عرض کردم محاذی را این طور کسی در نظر بگیریم من در ذهنم هست فکرش هم کردم هیچ فرقی نمی‌کند. با این فروض همه این‌ها الفاظش یکی است. در فقه هم من عبارات را گشتم همین چهار تا هم که پیدا می‌شود اگر شما غیرش هم پیدا کنید خوب است. مقصود فقها همه یک چیز است و هیچ تفاوتی نمی‌کند و اتفاقا عرف هم معیت می‌کند. یعنی واژه‌ی استقبال حقیقت شرعیه ندارد شک نمی‌کنیم. چه کسی است بگوید استقبالی که فقها می‌گویند حقیقت شرعیه است؟ یک چیز عرفی است که عرف عام دارد برای صدقش کمک می‌کند.

شاگرد: این جا سوال بعدی هم این است که مجموعه‌ی خطوطی که از ما به یک شیء دیگر می‌رود، این مجموعه خطوط با یک مخروطی از ما درست می‌کند، فرض کنیم این قاعده‌ی مخروط می‌شود که با یک زاویه‌ی دید بفهمیم سی و پنج چهل، این هم زاویه مخروط بین سی و پنج چهل همین طوری دارد جلو می‌رود که اگر جلو رفت می‌فرمایید: تمام این کسانی که در این زاویه‌ی دید که هر چه جلو برود این فرمایشِ ازدادت هم همین را می‌خواهد بگوید که هر چه جلو برود مدام با افراد بیشتری مواجه هستم. عرض بنده الان این است که با همین چیز فرقش بلاتشبیه این دیوار، دیوار کعبه باشد، الان مواجهه‌ی ما با یک چهل و پنج درجه اگر جلو برود فقط به یک مترش می‌رسد، اگر یک مقداری جلوتر برویم به مثلا سه مترش می‌رسد ولی یک مقدار دیگری جلوتر برویم دیگر این مواجهه هم بیشتر می‌شود.

استاد: یک جایی می‌رسد درست کل کعبه‌ی مشرفه داخل آن زاویه شما قرار گرفته است؛ هر چه عقب‌تر می‌روید دارد باز می‌شود.

شاگرد: این تکه را می‌خواهم عرض کنم. از این جا که عقب‌تر می‌روند باز می‌شود …

استاد: یعنی شما مجال دارید، یک مقداری هم بگردید اشکال ندارد.

شاگرد: نه دیگر عرضم الان این است که کعبه کوچک‌تر از زاویه‌ی دید من می‌شود. مواجهه‌ی من یک خرده این طرف‌ترش یعنی آن دایره‌ی مخروط که دارد بیشتر می‌شود یک سری جاهاش بیرون از قبله است دیگر درون قبله نیست. می‌خواهم بگویم داستان کاملا برعکس دارد می‌شود. پس من هر چه عقب‌تر می‌روم باید با زاویه‌ی دقیق‌تری بایستم تا با قبله مواجه بشوم.

استاد: نه برعکس است.

شاگرد: الان این یک قیف باشد هر چه دارد عقب‌تر می‌رود پرتو این کمتر می‌شود؛ آن سرش فقط باید قبله باشد. اگر فقط این دیوار باشد، من الان که هستم این قدر است ولی هر چه عقب بروم دیگر خیلی کم می‌شود.

استاد: شما مواجه هستید با هر چه در قاعده است نه این که با یک نقطه‌ی او مواجه هستید. ما مواجهه را به زاویه مخروط‌دار تعریف کردیم برای چه بود؟

شاگرد2: نگفتند مواجه کعبه باشید و لا غیر.

شاگرد: بله متوجه هستم. الان می‌خواهم مواجه کعبه باشم، آن کعبه و این، این دو تا را باید با هم بسنجیم. من اگر هر چه عقب‌تر بروم مدام دارد کمتر می‌شود.

استاد: شما باز خط مستقیم دارید جلو می‌روید. ارتکازتان روی …

شاگرد2: مشکل ایشان این است که دارند قاعده را در کعبه منحصر می‌گیرند، گویا  هم گفتند فقط مواجهه‌ی شما با کعبه باشد و لا غیر و هیچ چیز دیگری در زاویه‌ی دید شما نباشد. این را که نگفتند.

شاگرد: مواجهه‌ی با کعبه چطور صدق می‌کند؟ من الان که این جا هستم، مواجهه‌ی با کعبه صدق می‌کند، این مواجهه است، این مواجهه است، این مواجهه است، همه این‌ها مواجه است، الان پس خیلی وسیع است.

استاد: شما الان ستاره‌ی جُدی را فرض بگیرید، مثالی بود که سید در عروه زدند. به طرف ستاره می‌ایستید چطوری می‌ایستید؟ چون خیلی ریز شده است.

شاگرد: من اگر به ستاره‌ی جدی نزدیک می‌شدم خیلی زاویه‌ام بیشتر بود و الان که عقب‌تر آمدم خیلی زاویه ام کمتر شده است.

استاد: الان مواجهه‌ی شما چیست؟

شاگرد: کمتر شده است.

استاد: می‌دانم! پس الان دیگر نمی‌توانم بایستم. تکلیف ما لا یطاق نکن. من چطور می‌توانم مواجه جدی بایستم با این همه فاصله‌ی نوری.

شاگرد: نتیجه‌اش که این نمی‌شود.

استاد: فرمایش شما این شد. فرمودید مدام لطیف می‌شود، ظریف می‌شود الان دیگر نمی‌شود. مواجهه بیشتر شده است. شما به آن مبانی معروفی که قبلا بود برگشتید که دوباره مواجهه را به خروج خط می‌بینید. اصلا مواجهه قوامش با دسته خطوط است؛ این است نه به رفتن دوباره یک خط که می‌گویید دوباره …

شاگرد2: دوباره به نوک مخروط دارند برمی‌گردانند به همین خاطر آن قاعده‌ی مخروط را درنظر نمی‌گیرند.

استاد: بله قاعده میزان است. یک عمودی که از وسطش برود، از رأس مخروط عمودی را به قاعده می‌برید. شما این طوری فرمایش فرمودید.

 

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

مبادی مسامحه‌ی عرف-مواجهه-مخروط دید-کانون ملاحظه-محاذاة-کعبه-استقبال-میدان دید-حقیقت شرعیه

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است