1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٧٢)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله |...

درس فقه(٧٢)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

اختلاف امام و مأموم در مسائل اجتهادی-اختلاف بایع و مشتری در بطلان وصحت عقد به‌خاطر اختلاف در مرجع-روایتی درباره جنب شدن امام جماعت در مسافرت و اقتداء به او-تفاوت امام و ماموم فقط در تحمل قرائة-تنها صورت وجوب اعاده‌ی ماموم-حوزه‌ی جعل و مجعول.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33476
  • |
  • بازدید :

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

حوزه‌ی جعل و مجعول

شاگرد: …آیا متعلق جعل،خلق است؟

استاد: نه! متعلق جعل به این معنای جعلِ متداول، اصلا ممکن نیست … یعنی دو حوزه است اما اگر همین چیزی که الان ایشان فرمودند جعل را با یک ترفند ذهن ضمیمه کنیم و شرطش این است که آن مشارالیه را اول دیده باشیم. اگر مشارالیه را اول دیدیم با آن انس داریم بعد ذهن به آن اشاره کند قبول است و الا جعل مادامی که آن مشارالیه‌اش را در حالت اشاره‌ای ذهن ندیده ابداً به هیچ وجه آن مطالب در حوزه‌ی جعل و مجعول نمی‌آید. اول باید ببیند بعد بفهمد چه چیزی دارد می‌گوید و الا همین طوری بخواهد شروعش از مفهوم جعل باشد «لا یزید إلا بعداً» اصلا ممکن نیست. این یک مطلب حسابی و کلی است.

جعل-ترفند ذهن-حوزه‌ی جعل و مجعول.

 

برو به 0:01:44

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

 

اختلاف امام و مأموم در مسائل اجتهادی

عرض شد که در این صفحه‌ی صد و هشتاد بهجة الفقیه ایشان در صدد برآمدند که نماز جماعتِ صف مستطیل را با این که علم تفصیلی به بطلان در تقریر قبلی ولی مبدا این علم تفصیلی، علم اجمالی بود و بیان شده بود درصدد برآمدند تصحیح کنند و بگویند این علم اجمالی در اسباب که دو تا سبب، سبب می‌شود علم تفصیلی به بطلان پیدا بشود ما قبول نداریم و ملازمه ثابت نیست. این را قبول نداریم. خب این بحث من قبلش این‌ها را نگاه کردم خدمت شما بگویم و شما خودتان بعداً مراجعه می‌کنید. در کتب فقهی از جواهر، عروه که همین جا هم می‌بینید این مساله در قبله مطرح شده و در شرط استقبال صلاة این بحث مطرح شده است که به این صورت مطرح شده است که اگر دو نفر دارند نماز می‌خوانند در اجتهاد در قبله اختلاف دارند یعنی در بحث قبله، اختلافِ اجتهاد در قبله را مطرح کردند اما این خودش یک نحو صغرایی است، یک فرعی از یک مطلب کلی‌تر است. مطلب کلی‌تر را در صلاةالجماعة مطرح کردند. چون در صلاة الجماعة امام و مأموم داریم، در بحث قبله امام و مأمومی داریم که در قبله اختلاف اجتهاد دارند یعنی دقیقا محل اختلافشان مربوط به مقام، اختلاف در قبله است اما در صلاة الجماعة که کاری به قبله نداشتند، مساله گسترده‌تر است. می‌گویند: «إذا اختلف الامام و المأموم» در مسائل اجتهادی جورواجور … لذا فرعش را خواستید یادداشت بفرمایید در همین عروه شش جلدی، جلد سه، صفحه‌ی صد و هفتاد و سه، مساله‌ی سی‌ویکم احکامالجماعة سید می‌فرمایند: «يجوز اقتداء أحد المجتهدين أو المقلّدين أو المختلفين بالآخر مع اختلافهما في المسائل الظنّيّة المتعلّقة بالصلاة، إذا»[1] این إذا یک مساله بلندبالایی را که تا حدود چهار صفحه با حواشی این مساله به خودش اختصاص داده که اختلاف مجتهدین چه کار بکند؟ آن جا هم حواشی را ملاحظه می‌فرمایید هم این بحث را هم در مستمسک جلد هفت، صفحه‌ی سیصد همین بحث‌ها را آوردند. پس یک بحث اختلاف اجتهاد و تقلید در خصوص مقام که قبله است، کلی‌ترش بحث اختلاف امام و مأموم در اختلاف اجتهاد و تقلیدشان در مسائلی که در نماز عمل می‌کنند. از این جا جلوتر هم رفته؛ یعنی صرف اختلاف در تقلید در نماز و جماعت که خلاصه نمی‌شود، این دو تا هم باز خودش یکی از صغریاتِ یک کبرای کلی‌تری است. کبرای کلی‌تر در جلد اول عروه در مسائل تقلید آمده است. مساله‌ی پنجاه و پنج که آن جا یک بحث سنگینی است که خیلی هم حاشیه است و سید در خصوص بیع مطرح فرمودند.

اختلاف بایع و مشتری در بطلان  وصحت عقد به‌خاطر اختلاف در مرجع

إذا كان البائع مقلّداً لمن يقول بصحّة المعاطاة مثلًا أو العقد بالفارسيّ، و المشتري مقلّداً لمن يقول بالبطلان، لا يصحّ البيع بالنسبة إلى البائع أيضاً؛ لأنّه متقوّم بطرفين فاللازم أن يكون صحیحاً من الطرفین[2]

در مساله‌ی پنجاه و پنج فرمودند: «إذا كان البائع مقلّداً لمن يقول بصحّة المعاطاة مثلًا أو العقد بالفارسيّ، و المشتري مقلّداً لمن يقول بالبطلان» در یک معامله‌ای یک طرف مجتهدش می‌گوید باطل است و آن یکی می‌گوید صحیح است، خب «لا يصحّ البيع بالنسبة إلى البائع أيضاً؛» مقلَّد مشتری می‌گوید: باطل است، بایع که به نظر خودش صحیح است. می‌گویند نه! ولو مقلَّد او می‌گوید صحیح است «لأنّه متقوّم بطرفين» اگر بخواهد شرعاً صحیح باشد باید بایع هم که صحیح می‌داند همین نزد خود مشتری او هم صحیح باشد.  «فاللازم أن يكون ‌صحيحاً من الطرفين» یکی از مسائل خیلی محل ابتلاء است و باز به کبرای بحث ما مربوط می‌شود. اگر شما بگردید موارد متعدد بسیار زیاد دیگری پیدا می‌کنید که مساله‌ی اختلاف و اجتهاد بین مسلمین و همچنین به تبعش بحث اختلاف تقلید که تقلیدشان با همدیگر فرق دارد، ترتیب آثار چطوری باید باشد؟ خیلی هم پر فایده است و اگر این مباحث را صاف کنید مواردی می‌شود گیر می‌افتید می‌بینید اگر مبادی‌اش صاف نیست برای شما مبهم می‌شود. اگر مبادی‌اش صاف شود راحت‌تر می‎توانید جلو بروید.

این هم عرض کنم که وقتی ما اختلاف مجتهدین در اجتهادشان می گوییم گاهی است مقصود اجتهاد موضوعی است مثل ما نحن فیه؛ مانحن فیه که حضرت فرمودند: «اجتهد رأیک و تعمد القبلة جهدک» اجتهاد در قبله، اجتهاد در موضوع است؛ مقلدین هم این جا مجتهدند. این از این جهت؛ اما در قبله می‌توانیم یک اجتهادی هم در شبهه‌ی موضوعیه فرض بگیرید. کجا؟ آن جا که مثلا مقلَّد یکی می‌گوید که تا چهار انگشت، تا شش انگشت اختیاراً مجاز است یا مقلَّد یکی می‌گوید: ما بین الیمین و الشمال القبلة و امثال این‌ها؛ یک مجتهد می‌گوید تدقیق می‌کند می‌گوید: عمداً مثلا یک انگشت لا اقل، بیش از یک انگشت از آن زاویه‌ی پیشانی‌اش و بین القدمینش نمی‌تواند انحراف پیدا کند. خب این جا اختلاف اجتهاد صرفا به تشخیص موضوعی برنمی‌گردد، به اجتهاد شبهه‌ی حکمیه برمی‌گردد که این جایز است یا نیست؟ این در مانحن فیه. در مسائل نماز جماعت هم که الی ما شاء الله بحث‌های مفصلی بود حتی مرحوم آقای حکیم در جلد هفت یک روایت می‌آورند و از آن می‌خواهند خیلی چیزها را استفاده کنند. 

برو به 0:08:50

روایتی درباره جنب شدن امام جماعت در مسافرت و اقتداء به او

صحيح جميل: «في إمام قوم أجنب، و ليس معه من الماء ما يكفيه للغسل و معهم ما يتوضئون به، أ يتوضأ بعضهم و يؤمهم؟ قال (ع): لا، و لكن يتيمم الامام و يؤمهم فان الله جعل التراب طهورا»

الاكتفاء في صحة الاقتداء بصحة صلاة الإمام، لأن الظاهر من التعليل كونه تعليل لصحة إمامة الجنب- كما يقتضيه ظاهر السؤال- لا لصحة صلاة المتيمم. فاذا كان المراد من طهورية التراب إباحته للصلاة- كما هو المشهور- أو الطهورية الناقصة- كما هو الظاهر- فقد دل على كلية جواز الائتمام بكل من تباح له الصلاة و تصح منه و إن كانت ناقصة.  [3]

روایت هم جالب است؛ فرمودند که «فی صحیح الجمیل فی امام قوم اجنب» عده‌ای در جایی با هم مسافرت می‌رفتند، این امام راتب بوده، امام راتب هم مقدم است این طور نیست که فوری امام راتب کنار برود. حالا یک جایی برخورد کنند امام جنب شده و آب هم ندارد غسل کند؛ اندازه‌ای که آب هست این قدر است که مأمومین وضو بگیرند و آن‌ها امامت کنند و دیگر آن امام راتب برود تیمم کند و به آن‌ها اقتدا کنند. «في إمام قوم أجنب، و ليس معه من الماء ما يكفيه للغسل و معهم ما يتوضئون به» آن‌ها می‌توانند وضو بگیرند نمازشان را بخوانند، غسل نیاز ندارند. «أ يتوضأ بعضهم و يؤمهم؟» امام راتب دیگر باید کنار برود و آن یکی بیاید. این روایات صحیحه هم هست؛ مفادش برای بسیاری از مسائل خیلی حالت کلیدی دارد. امام علیه‌السلام چه فرمودند؟ خب امام بوده، باشد؛ الان باید تیمم کند! برود مأموم بشود و آن‌ها هم امامت کنند. حضرت فرمودند: آب که ندارد، تیمم می‌کند، چرا امامت را از او بگیرید؟ «التراب أحد الطهورین». تیمم می‌کند و امامتش هم باقی است و دیگران هم وضو بگیرند مأموم هستند. «قال (ع): لا» یعنی آن‌ها وضو نگیرند امامت کنند «و لكن يتيمم الامام و يؤمهم فان الله جعل التراب طهورا» مرحوم آقای حکیم یک مطلب مهمی هم به این اضافه می‌کنند. می‌گویند: تراب طهور است، طهارتش برای استباحه است، جنابت را که از بین نمی‌برد. متیمم الان جنب است، فقط تیمم او مبیح للصلاة است، حرام نیست وارد نماز شود. حدث از بین نرفته و لذا اگر آب پیدا کرد حتی در بین نماز،نمازش  باطل می‌شود. خب حالا چه؟ می‌فرمایند که «الاكتفاء في صحة الاقتداء بصحة صلاة الإمام، لأن الظاهر من التعليل كونه تعليل لصحة إمامة الجنب- كما يقتضيه ظاهر السؤال- لا لصحة صلاة المتيمم.» چرا؟ «فاذا كان المراد من طهورية التراب إباحته للصلاة- كما هو المشهور- أو الطهورية الناقصة» که یعنی باز اصل جنابت از بین نرفته «- كما هو الظاهر- فقد دل على كلية جواز الائتمام بكل من تباح له الصلاة و تصح منه» ولو جنب باشد، ولو طهارت ناقصه داشته باشد. «و إن كانت ناقصة.» این طور بحث‌ها مطرح است.

12:05

عرض کنم که در عروه‌ی محشین و معاصرین، از مفتین بعد از سید خیلی با همدیگر بودند که حرف سید را در بحث جماعت نپذیرفتند کما این که در بحث تقلید آن طرف حرف ایشان را نپذیرفتند سید گفتند که از طرفین باطل است، محشین می‌گویند چرا برای آن یکی باطل باشد؟! او خودش می‌داند و نزد او صحیح است، آن یکی باطل است او برود فکری به حال خودش کند. محشین غالبا بطلان من الطرفین را از سید نپذیرفتند کما این که در بحث جماعت آن طرفش … حالا در مانحن  فیه مرحوم آقا ضیاء که حاشیه‌ی بلند بالا دارند. در مانحن فیه در بحث قبله جلد دوم در بخش اختلاف مجتهدین …

شاگرد: بحث امام راتب و نداشتن آب ربطش به بحث چه بود؟ برای چه مطرح کردید؟

استاد: آن کبرایی برای مانحن فیه بود. ما نحن فیه اختلاف مجتهدین در قبله است.

شاگرد: آن جا که اختلاف نبود؛ چه اختلافی؟

يجوز لأحد المجتهدين المختلفين في الاجتهاد الاقتداء بالآخر إذا كان اختلافهما يسيراً، بحيث لا يضرّ بهيئة الجماعة، و لا يكون بحدّ الاستدبار أو اليمين و اليسار.[4]

استاد: آن روایت را می‌گویید؟! الان به روایت می‌رسیم که چرا آقای حکیم آن را مطرح کردند. الان درفرمایش حاج آقا هم می‌رسیم. در عروه آقاضیاء یک حاشیه‌ی بلندبالا در این جا دارند. مساله‌ی ده در بحث قبله که جلد دو عروه، صفحه‌ی سی‌وپنج می‌شود؛ «يجوز لأحد المجتهدين المختلفين في الاجتهاد الاقتداء بالآخر إذا كان اختلافهما يسيراً» اختلاف در اجتهادشان کم است. «بحيث لا يضرّ بهيئة الجماعة، و لا يكون بحدّ الاستدبار أو اليمين و اليسار.» یمین و یسار و استدبار باشد جماعتشان باطل است اما اگر کم باشد مانعی نیست. سید این را فرمودند. آن جا مرحوم آقاضیاء یک حاشیه‌ی بلندبالا دارند. «فیه إشکالٌ» که حالا به بحث‌هایشان می‌رسیم. حاشیه این جا دیگر خیلی مفصل نیست اما در بحث صلاة جماعت چرا، چون در بحث صلاة جماعت آن شتابی که مرحوم سید می‌گیرند می‌خواهند همه‌ی این‌ها را تا ممکن است درست کنند. یعنی نمازهای جماعت را با اختلاف درست کنند. حالا من سریع مساله‌ی سی‌ویک را مرور می‌کنم؛ شمای بحث دستتان بیاید تا به عبارت حاج آقا برگردیم. ایشان فرمودند که دو تا مجتهدند یا دو تا مقلدند یا یکی مجتهد و یکی مقلد ولی وظیفه‌شان فرق دارد، اجتهادشان تفاوت دارد؛ چه کار کنند؟

يجوز اقتداء أحد المجتهدين أو المقلّدين أو المختلفين بالآخر مع اختلافهما في المسائل الظنّيّة المتعلّقة بالصلاة، إذا لم يستعملا محلّ الخلاف و اتّحدا في العمل، مثلًا إذا كان رأي أحدهما اجتهاداً أو تقليداً وجوب السورة، و رأي الآخر عدم وجوبها يجوز اقتداء الأوّل بالثاني إذا قرأها، و إن لم يوجبها و كذا إذا كان أحدهما يرى وجوب تكبير الركوع أو جلسة الاستراحة أو ثلاث مرّات في التسبيحات في الركعتين الأخيرتين يجوز له الاقتداء بالآخر الذي لا يرى وجوبها، لكن يأتي بها بعنوان الندب، بل و كذا يجوز مع المخالفة في العمل أيضاً في ما عدا ما يتعلّق بالقراءة في الركعتين الأُوليين التي يتحمّلها الإمام عن المأموم، فيعمل كلّ على وفق رأيه، نعم لا يجوز اقتداء من يعلم وجوب شي‌ء بمن لا يعتقد وجوبه مع فرض كونه تاركاً‌ له  لأنّ المأموم حينئذٍ عالم ببطلان صلاة الإمام، فلا يجوز له الاقتداء به، بخلاف المسائل الظنّيّة حيث إنّ معتقد كلّ منهما حكم شرعي ظاهريّ في حقّه، فليس لواحد منهما الحكم ببطلان صلاة الآخر، بل كلاهما في عرض واحد في كونه حكماً شرعيّاً، و أمّا فيما يتعلّق بالقراءة في مورد تحمّل الإمام عن المأموم و ضمانه له‌ فمشكل لأنّ الضامن حينئذٍ لم يخرج عن عهدة الضمان بحسب معتقد المضمون عنه، مثلًا إذا كان معتقد الإمام عدم وجوب السورة و المفروض أنّه تركها فيشكل جواز اقتداء من يعتقد وجوبها به، و كذا إذا كان قراءة الإمام صحيحة عنده و باطلة بحسب معتقد المأموم من جهة ترك إدغام لازم أو مدّ لازم أو نحو ذلك، نعم يمكن أن يقال بالصحّة إذا تداركها المأموم بنفسه، كأن قرأ السورة في الفرض الأوّل، أو قرأ موضع غلط الإمام صحيحاً، بل يحتمل أن يقال: إنّ القراءة في عهدة الإمام، و يكفي خروجه عنها باعتقاده لكنّه مشكل فلا يترك الاحتياط بترك الاقتداء.[5]

فرمودند: «یجوز اختلاف مع اختلافهما فی المسائل الظنیة المتعلقة بالصلاة إذا لم یستعملا محل الخلاف» اجتهادشان فرق دارد داشته باشد، محل خلاف باید خلاف را إعمال کند. یک کسی است سوره را در نماز واجب نمی‌داند، آن یکی، سوره را واجب می‌داند، خب آن کسی که واجب نمی‌داند می‌خواند. وقتی می‌خواند دیگر چه اشکالی است؟! همان جا عده‌ای اشکال کردند گفتند که وقتی می‌خواند به نیت ندب می‌خواند. مأموم باید امامِ سوره واجب را از او تحمل کند، نه سوره‌ای که به نیت ندب می‌خواند. ببینید اشکال شدنِ فضا همان جا اشکال است ولی سید محکم می‌گویند «إذا لم یستعملا … مثلا إذا کان رأی أحدهما اجتهاداً أو تقلیداً وجوب السورة و رأی الآخر عدم وجوبها یجوز اقتداء الاول بالثانی إذا قرأها» وقتی می‌خواند چه اشکالی دارد؟! «و إن لم یوجبها» ولو واجب نمی‌داند. «و كذا إذا كان أحدهما يرى وجوب تكبير الركوع أو جلسة الاستراحة أو ثلاث مرّات في التسبيحات في الركعتين الأخيرتين يجوز له الاقتداء بالآخر الذي لا يرى وجوبها، لكن يأتي بها بعنوان الندب» خب بیاورد مانعی ندارد؛ همین که می‌آورد خوب است. «بل و كذا» این بل، بل ترقی است. «بل و کذا يجوز مع المخالفة في العمل» حتی اگر مخالفت عملی هم هست درست است.

تفاوت امام و ماموم فقط در تحمل قرائة

 عجب! بله! «أيضاً في ما عدا ما يتعلّق بالقراءة» آن جایی که در جماعت امام متحمل از مأموم می‌شود فقط در قرائت است، بقیه‌ی چیزها به خودش مربوط است. امام وظیفه‌ی خودش است رفتار کند، مأموم هم وظیفه‌ی خودش است. فقط در قرائت اختلاف نمی‌شود داشته باشند. «فی ما عدا ما یتعلّق بالقراءة في الركعتين الأُوليين التي يتحمّلها الإمام عن المأموم، فيعمل كلّ على وفق رأيه» در غیر قرائت «نعم لا يجوز اقتداء من يعلم وجوب شي‌ء بمن لا يعتقد وجوبه مع فرض كونه تاركاً‌ له» اگر یک چیزی را واجب نمی‌داند، امام ترکش می‌کند. این را می‌گویند: درست نیست. «لأنّ المأموم حينئذٍ عالم ببطلان صلاة الإمام» این دیگر می‌داند که آن باطل است. «فلا يجوز له الاقتداء به، بخلاف المسائل الظنّيّة» مأموم علم که ندارد، می‌گوید شاید عند الله نماز او درست است به خلاف این که قسم می‌خورد نماز او باطل است. «حيث إنّ معتقد كلّ منهما حكم شرعي ظاهريّ في حقّه، فليس لواحد منهما الحكم ببطلان صلاة الآخر، بل كلاهما في عرض واحد في كونه حكماً شرعيّاً، و أمّا فيما يتعلّق بالقراءة في مورد تحمّل الإمام عن المأموم و ضمانه له ‌فمشكل لأنّ الضامن حينئذٍ لم يخرج عن عهدة الضمان بحسب معتقد المضمون عنه، مثلًا إذا كان معتقد الإمام عدم وجوب السورة و المفروض أنّه تركها فيشكل جواز اقتداء من يعتقد وجوبها به، و كذا إذا كان قراءة الإمام صحيحة عنده و باطلة بحسب معتقد المأموم من جهة ترك إدغام لازم أو مدّ لازم أو نحو ذلك، نعم يمكن أن يقال» ببینید سید در این مساله باز میلشان به تصحیح است. «نعم یمکن أن یقال بالصحّة إذا تداركها المأموم بنفسه» چرا جماعت باطل باشد؟ اجتهاد او این است که نمی‌خواند. خب خود مأموم سریع سوره را می‌خواند به او ملحق می‌شود. اندازه‌ای که او نخوانده او خودش می‌خواند «إذا تدارکها بنفسه كأن قرأ السورة في الفرض الأوّل، أو قرأ موضع غلط الإمام صحيحاً، بل يحتمل أن يقال: إنّ القراءة» این یحتملش دیگر آن آخرین حرف سید است که مساله را ختم می‌کنند. «إنّ القراءة في عهدة الإمام» حرف به این‌‌جاها که می‌رسد در مقام تصحیح، مطالب لطیفی گفته می‌شود. «إنّ القراءة فی عهدة الإمام» شارع گفته آی امام! تو متعهد به قرائت هستی، قرائت را بخوان. آی مامومین! ایشان متکفل شما هستند. «و يكفي خروجه عنها باعتقاده» ما دیگر به او واگذار می‌کنیم، به عهده‌ی اوست، همین که او دارد شرعاً درست می‌خواند او که نمی‌خواهد معصیت کند؛ دیگر بس است. «لكنّه مشكل فلا يترك الاحتياط بترك الاقتداء.» این برای عبارت سید در این مساله بود که خیلی میل داشتند در این که همه‌ی این‌ها را تا ممکن است تصحیح کنند.

الان به بحث خودمان برگردیم؛ علی ای حال آن روایت در این جا می‌آید که صلاتی است که امام دارد ظاهراً صحیح است و شرعی است و کاری به نظر هم ندارد. مدام می‌گویند نظر امام، نظر مأموم، نظر این طرف؛ ما می‌خواهیم یک ضابط ارائه کنیم اصلا ربطی به نظرها نداشته باشد و به یک نحو قطع واقعی و قطع مسلم به معنای یقین برگردد. می‌گوییم وقتی متشرعه در تعامل با همدیگر هستند اگر دو تا قطع مرکب به همدیگر چسبیده‌اند، اگر قطع داریم که بعداً خود این طرف ما قطعا باید عملش را اعاده کند؛ می‌بینید دو تا قطع است؛ اگر این است، این فرد متیقنی است که نمی‌شود؛ این رابطه درست نیست و این جماعت به پا نیست. حالا ببینید چقدر چیزها را به این نحو بیان همه را داخل می‌کنند. خیلی چیزهاست که در نظر مأموم اشکال دارد اما بعداً وقتی خود امام فهمید نباید نماز را اعاده کند. خب کسی که خودش نمازش صحیح است، شارع از او می‌پذیرد بعداً نباید اعاده کند خب مأموم بگوید که من چطور به نماز تو اکتفا کنم؟! مولا به او اکتفا می‌کند شما نمی‌خواهید به او اکتفا کنید؟! وقتی مولا اکتفا کرده از خود او اعاده‌اش را نمی‌خواهد.

شاگرد: هر کس وظیفه‌ی خودش!

استاد: بله هر کس وظیفه خودش؛ و مخصوصاً چیزهایی که در شرع به شدت تکرار می‌شود. عرف متشرعه نیاز مبرم شرعی برای ارتباط دارند و با همدیگر رفتن و آمدن و ارتباطات تنگاتنگی که متدینین با همدیگر دارند. می‌آید از آن طرف هم ماشاءالله اختلاف دید و نظر وجود دارد. کجاست که نباشد! از یک طرف شدت نیاز به ارتباط و از یک طرف شدت اختلاف و اذهان و فهم‌ها وجود دارد. این جاست که شارع خیلی آسان می‌گیرد برای این که این ارتباطاتی که ضروری است باقی بماند. اگر بخواهد یک ذره سخت بگیرد بین همه متشرعه فاصله می‌افتد. آن آقا هر دو … چرا با آقا نماز نمی‌خوانی؟! نظرمان دوتاست. در فقه مگر می‌شود نظر دو تا هم بشود؟! ببینید دستگاه چه خبر است! مگر این طور چیزی می‌شود که به همین سادگی جماعت‌ها تعطیل شود؟!

شاگرد: یک فرمایش این است که در مواجهه‌ی با مسیحی و یهودی و بقیه همین طور است. او طبق احکام خودش بیع را انجام دهد و شما طبق احکام خودت بیع را انجام بده.

استاد: حالا شما در فقه می‌گویید معامله با کفار باطل است؟!

شاگرد: نه دیگر!

استاد: خب تمام شد.

شاگرد2: ولی معامله‌ی ربوی و … را آن‌ها …

استاد: حتی بیع مسلم «الخمر ممن یستحله» در فقه حلال است یا باطل است؟ بیع خمر ممن یستحله باطل است؟ نه. در کتاب‎های فقهی مثل جواهر ببینید.

 

برو به 0:23:40

شاگرد: ظاهراً می‌گویند باطل است. مساله‌اش که مطرح هست.

استاد: مطرح که هست؛ مشهور چه می‌گویند؟

شاگرد: در مکاسب محرمه دارد؛ بیع الخمر ممن یستحله.

استاد: مشهور به نظرم این طور که جایز است. متن شرایع همین نبود؟! برعکس است؟

شاگرد: نمی‌دانم. حق با شماست.

تنها صورت وجوب اعاده‌ی ماموم

استاد: شما می‌گویید حق با من است چون مردد هستم، حق با تردید من است. من که مرددم؛ حق این طوری با من است. الان شما فرمودید الان شهرت، کامل یادم نیست اما شاید این طوری در ذهنم است که «بیع الخمر ممن یستحله» متن شرایع مثلا چه بود؟ یا متن لمعه چه بود؟ از چیزهایی که حاج آقا می‌فرمودند: خود شهید آخر لمعه فرمودند؛ شهید در لمعه فرمودند که من در لمعه فتوای خودم را نیاوردم. می‌خواستم کسی که لمعه‌ی من را می‌خواند فتوای مشهور بین اصحاب را بداند نه فتوای من را. خیلی جالب است. در نهایت لمعه این را فرمودند. در متن لمعه ببینید «بیع الخمر ممن یستحل» چیست؟ یا در متن شرایع و مختصر النافع چیست؟ خب خود صاحب جواهر هم همان جا صریح می‌گویند که شهرت و این‌ها با کدام است؟ این چیزی که من عرض می‌کنم فعلا در ذهن شریف شما باشد جلو برویم ببینیم ایشان چه فرمودند؟! این چیزی که من عرض کردم می‌تواند خودش یک ضابطه باشد. هر گاه طرف شما در یک ارتباطی عملکرد و رفتارش طوری است که قاطعید این که ظن معتبر دارید که به ظن معتبر اعاده می‌کند آن گام مخفی‌اش است که بعداً عرض می‌کنم. فعلا قدر متیقین اولین گام متقین این است که شما قاطعید که طرف شما ولو حالا خبر ندارد بعد که باخبر شد باز قاطعانه است، نه به حجت جدید، قاطعانه باید اعاده کند. یک وقتی می‌گوییم به حجت جدید باید اعاده کند، آن عمل قبلی‌اش هم عند الله شاید درست بوده است. نه آن باز فرد مخفی‌اش است. قدر متیقن این است که دو تا قطع است، قطع داریم که وقتی فهمید قطعا باید اعاده کند. در چنین صورتی شما نمی‌توانید به او اقتدا کنید و نمی‌توانید با او آن ارتباطات شرعی را انجام دهید. این قطعی‌ترین موردش است و به نظر هم بستگی ندارد. نمی‌گوییم «فی نظره» نظر مأموم و نظر امام؛ چون این چیزی که عرض می‌کنم اوسع از آن است؛ نظرها را بعداً مطرح می‌کنند.

شاگرد: منظورتان از نظرها یعنی همه قبول دارند که این طور نماز قطعا باطل است.

استاد: منظور من هم این است که در چنین موردی دیگر شک نداریم که نمی‌توانید ارتباط برقرار کنید. نمی‌شود بگویند ارتباطات روی زمین می‌ماند ولی چنین موردی خیلی به این صورت «قطع» پیش نمی‌آید. معمولا روی وظایف ظاهریه و تبدل وظیفه‌ی ظاهری دور می‌زند. قطع داشته باشید که بعد خودش قطعا باید اعاده کند.

شاگرد: یعنی وجوب اعاده هم در نظر همه باید قطعی باشد؟

استاد: بله دیگر! وقتی قطع می‌گوییم منظور ما از قطع فعلا در نظر خود قاطع است اما وجه ثبوتی‌اش چیست؟ قطع به معنای یقین است. یعنی به طوری است که دیگر اصلا این عمل به هیچ وجهی پذیرشی نزد مولا ندارد و باید اعاده کند و هیچ فایده‌ای ندارد. این قدر متیقنش است. حالا جلو می‌رویم مواردی است که مشکوک است؛ فقهای بزرگ با تعلیقاتی که دارند هر کدامشان اختلاف نظر دارند. ببینیم از این جا به بعد کجاست که دلیل پیدا می‌کنیم بر این که … مشکلی که در تعلیقات علما هست این است که از آن طرف جلو می‌آیند یعنی مدام می‌خواهند برای تصحیح دلیل پیدا کنند. این خیلی تفاوت رویکرد است! شما در هر جایی وارد می‌شوید بگویید: اصل این است که دو تا مسلمان رابطه برقرار نکنند تا دلیل پیدا کنیم به این که این جا هم اقتدا جایز است، این جا رابطه جایز است، این جا معامله جایز است. خب این که هنگامه‌ای می‌شود. این طوری که من عرض کردم درست رویکرد بحث برعکس است یعنی قدر متیقن بطلان این است و بعد باید جلو برویم ببینیم جای دیگر دلیلی پیدا می‌کنیم باطل است یا نیست؟ نه این که اصل بر بطلان است تا این که … الان در مستمسک ابتدای کلام مرحوم آقای حکیم در مستمسک این بود فرمودند که اصل این است که جماعت منعقد بشود یا نشود؟! معلوم است اصل عدم انعقادش است. جماعت یک امری وجودی و حدوثی است. وقتی شک دارید با این اختلاف اجتهاد جماعت محقق شد یا نشد، آثار شرعی بیاوریم یا نیاوریم؟! اصل عدمش است مگر دلیل پیدا کنیم که جایز است. خب حالا مقابلش جماعت طبق عمومات خودش، طبق عمومات و اطلاقات محقق می‌شود تا برعکسش دلیل پیدا کنیم که نمی‌شود نه این که اصل عدم انعقاد است تا دلیل بیاوریم که می‌شود. این خیلی تفاوت می‌کند.

شاگرد: حد وسط شما در این که رویکرد را برعکس می‌کنید آن اختلال اجتماع نیست، همین است که عمومات را شما … آن را موید گرفتید درست است.

استاد: عمومات جورواجور متأید به شواهد عدیده است در این که این‌ها اصل مطلب می‌شود خب هر کجا خود شارع مقدس به مترابطین، به اعضای جامعه گفتند مواظب باشید! این جا نه، این جا نمی‌شود همین طور اختلاف نظر دارید و حرف این چنینی دارید همین طور بر میزان رابطه‌های شرعی ادامه دهید.

شاگرد: در بحث قبلی یک جای مکاسب جناب شیخ بحث بیع میته …

استاد: آن خمر را من عرض کردم به خصوص گفتم الخمر! «بیع المیتة ممن یستحل» آن یک شبهه‌ی دیگری دارد که «یستحلّ البیع» غیر از … اصلا زمینه انتفاع در آن نیست، اکل مال به باطل می‌شود اما «بیع الخمر ممن یستحل» خمر را می‌رود می‌خورد، استفاده آن طوری می‌کند.

شاگرد: میته را هم می‌رود می‌خورد.

استاد: اگر میته‌ای باشد که میته‌خور باشد.

شاگرد: «یستحل» است دیگر! لا فرق بین الکافر المستحل للمیتة و غیره

استاد: آن به روایت جمیع و چه … به عموم روایت استشهاد می‌کنند. همان جا هم ظاهرا نص خاص ندارد.

شاگرد: آن جا یک صحیحه‌ی حلبی است «إذا اختلط المذکی بالمیتة بیع ممن یستحل المیتة» ولی شیخ قبول نمی‌کند.

استاد: خب حالا در فضای روایات باشد …

شاگرد: روایت تازه صحیحه هم هست.

استاد: «ممن یستحل الخمر» پیدا شد که مشهور چه می‌گویند؟ یا پیدا نشد؟

شاگرد2: عصیر عنبی را معمولا گفته بودند جایز نیست به خاطر این که اعانه‌ی بر اثم می‌شود.

استاد: «ممن یستحل» را عرض می‌کنم.

شاگرد2: بله در همان کتاب مکاسب است.

استاد: «عصیر عنبی بعد الغلیان لا یجوز». علی ای حال این خودش محل اختلاف است و حالا مشهور چیست یادم نبود نگاه بکنم؛ ان شاء الله شما دیدید بعداً به ما هم می‌فرمایید.

يمكن منع البطلان، لأنّ العلم التفصيلي بترك استقبال أحد الشخصين المستلزم للعلم بفاقديّة صلاته لشرط الصلاة أو لشرط الجماعة، مع كون كلّ من الأقرب و غيره معذوراً مراعياً للوظيفة مصلّياً بمقتضىٰ الأمارة، ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان، لكفاية صحّة صلاة المصلّي باعتقاده في ترتيب الغير أثر الصحة علىٰ صلاته.

فيمكن أن يكون ذلك كاختلاف أهل الجماعة الواحدة في تشخيص القبلة بالعلامات المعتبرة لدى كلّ منهم؛ فإنّه تصحّ صلاتهم إلىٰ أن يقطع بالبطلان بالاستدبار من بعضهم عند بعض و نحوه، أعني ما كان إلى المشرقين، و إلّا اكتفي بصحّة الصلاة عند المصلّي في ترتيب مصلٍّ آخر أو شخص آخر أثرَ الصلاة بذلك.

و مثل ذلك صلاة واحدٍ ظُهره في أحد جانبي الناحية الوسيعة و العصر في الجانب [الآخر]، لا كصلاة واحد بالعلامة في أحد الجانبين و صلاة مكلّف آخر فرادى في الجانب الآخر.

نعم، يخدش به في تشريع العمل بعلامة واحدة لأهل ناحية متّسعة طولًا، و المفروض أنّ كلّاً منهما عامل بالوظيفة الظاهريّة؛ فكون واقع الاستقبال مورداً للتكليف الفعلي المنجّز مع العذر لكلٍّ من العاملين في مخالفته قابل للمنع، و ذلك كعدول المصلّي ظهراً في عصره إلىٰ مجتهد آخر رأى أعلميّته من الأوّل، أو انكشف ذلك فصلّى مستعملًا لمحلّ اختلافهما في الصلاتين، حيث يقطع بمخالفة العصر للوظيفة الواقعيّة، إمّا لمخالفة الثاني للواقع في الفتوىٰ أو الأوّل، و لا يضرّ ذلك بعد عدم التنجيز للواقع في الصلاة الأُولىٰ للحجّة على الخلاف، و في الثانية كذلك، و إن اختلف المستند فيهما. مع أنّ صلاة الصف المستطيل مشمولة للإطلاق، و لا يُصرف بالإطلاق عن أدلّة الشروط. و تجويز ذلك في الأطول من الحرم للخارج عنه قابل للتّأمّل؛ و كذا في الخارج من المسجد بنحو يتجاوز طول المسجد بلا انحناء، فعليهم الانحناء إذا علموا الوقوف في الخطوط المتجاوزة.[6]

حالا به عبارتی که ایشان فرمودند برگردیم؛ ایشان می‌خواهند تصحیح کنند. ببینید نظر شریف ایشان در تصحیح چیست؟ بزنگاه عبارت ایشاهن که دیروز خواندیم این بود که فرمودند: «يمكن منع البطلان» نه باطل نیست. چرا؟ «لأنّ العلم التفصيلي بترك استقبال أحد الشخصين المستلزم للعلم بفاقديّة صلاته لشرط الصلاة أو لشرط الجماعة، مع كون كلّ من الأقرب و غيره معذوراً مراعياً للوظيفة» الان شما قاطعید این معذور بعداً باید نمازش را اعاده کند؟ اصلا از مواردی است که بعد هم می‌فهمد نمازش صحیح است. خب «معذوراً مراعیاً للوظیفة مصلّياً بمقتضىٰ الأمارة» این، «ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان» کجا علم به بطلان می‌آورد برای کسی که نماز خودش صحیح است؟ این آقا بعداً خودش که می‌‌فهمد اشتباه هم کرده شارع به او نمی‌گوید اعاده کن، شما که به وسیله‌ی او وصل به امام بودید بگویید نماز من باطل است؟ کجا باطل است؟ شما غیر از این است که می‌خواهید کسی که «یتصل به الی الامام» نمازش صحیح باشد؟ این هم نمازش صحیح است اما او خودش که اعاده نمی‌کند. شما می‌خواهید یک کسی که نمازش صحیح است نماز فاسد نمی‌شود. فاسد در نظر من! فاسد در نظر من، از کجا این قید را به آن می‌زنید؟ باید در نظر خودش فاسد باشد. خب نظر خودش که فایده ندارد، می‌گوییم: می‌آییم پس صلح می‌دهیم. نظر شما فاسد باشد یا نظر خودش؟ می‌گوییم: ثبوتا اگر قسم می‌خوری که نماز او فاسد است ما همراه تو هستیم، نظر تو چیست؟ قسم می‌خوری که نمازش فاسد است به نحوی که بعدش هم خودش فهمید باید اعاده کند. اگر این است قبول است. اگر نیست بیش از آن شما از کجا می‌خواهید آن را بگویید. «ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان لكفاية صحّة صلاة المصلّي باعتقاده في ترتيب الغير» که ولو آن غیر می‌گوید نماز او باطل است اما چون خودش درست می‌داند «أثر الصحة علىٰ صلاته.» خب اشکال ثبوتی این است که غیر این را باطل می‌داند، آقاضیاء الان یک حاشیه بلند بالا دارند.

 

برو به 0:34:11

فيه إشكال لعدم صحّة صلاة الإمام لدى المأموم واقعاً، و هذا هو الشرط في صحّة صلاته لا الصحّة الواقعية و لا الاعتقاديّة لدى الإمام، إذ الأخير ظاهر لعدم دليل وافٍ به بعد احتياج المأموم في قصد ربط صلاته بصلاة غيره اعتقاده بأنّه صلاة، و كذلك الأوّل بقرينة رواية إمامة اليهوديّ من خراسان إلى بغداد بعد حمله على صحّتها جماعة كما هو المرتكز في ذهن السائل لا مجرّد صحّة صلاته و لو منفرداً و لو من جهة عدم خلل في وظيفة انفراده من جهة كون ترك عمده سهويّاً غير مضرّ، كيف و هو ينافي ترك استفصاله عن صورة طروّ منافيات اخرى من تكرار ركوع أو سجدتين للمتابعة و غيره مع بُعد عدم ابتلاء السائل في طول هذه المدّة بمثل هذه الطوارئ كما لا يخفى. (آقا ضياء).[7]

 «فيه إشكال لعدم صحّة صلاة الإمام لدى المأموم واقعاً» کلمه‌ی واقعا که ایشان گفتند واقعا یعنی چه؟ یعنی واقعا ظاهراً! آخر شما از کجا قسم می‌خورید که نماز او باطل است؟!  خود همین این یکی طبق ضوابط و ظواهری دارد جلو می‌رود؛ وقتی طبق ظواهر جلو می‌رود تنها چیزی که ما می‌گوییم این است که این غیر هم باید قسم بخورد که وقتی که خود او هم بعدش فهمید باید اعاده کند. اگر این‌ها نشد، نه!

شاگرد: مبنای خودش کافی است ما اگر بفهمیم که او اشتباهی این چنینی کرده به مبنای خودش باید اعاده کند.

استاد: نه! روی مبنای خودش هم اعاده کند برای ما لازم نیست؛ ما می‌توانیم ترتیب صحت اثر بدهیم. الان کسی دارد نماز می‌خواند بعداً وقتی می‌فهمد می‌بیند با حجت جدید باید اعاده کند، مجزی نیست ولی باز نمی‌دانیم شاید عند الله مجزی باشد. خب ما که قبلا بر عمل او ترتیب اثر دادیم چرا کار ما باطل باشد و حال آن که شاید صحت واقعیه بوده است؟! محور این چیزی هم که دارم عرض می‌کنم بعداً می‌بینید همه‌اش زیر سر اصالت الصحة است. اصالت الصحة در فعل مسلم و در فعل نفس یکی از اصول قویه جاریه‌ای مثل خون در پیکره‌ی فقه می‌ماند؛ همین طور دم به دم در مسائل شرعیه و ارتباطات و احکام شرعیه سریان دارد. شما یک کاری انجام دادید، او هم به نظر خودش الان باید اعاده کند اما صحت واقعیه دارد یا ندارد؟ نماز شما توسط او قطعا باطل بوده یا نه؟ قطع که ندارید. مادامی که قطع نیاید اصالة الصحة می‌تواند حاکم باشد. البته فرد خفی‌اش را بعداً عرض می‌کنم. او این است که به ظن معتبر باید اعاده کند. دو تا ظن معتبر تشکیل بشود آن مورد شبهه‌اش است که چه بسا خیلی‌ها اقتدا را نپذیرند.  

«فيمكن أن يكون ذلك كاختلاف أهل الجماعة الواحدة في تشخيص القبلة بالعلامات المعتبرة لدى كلّ منهم؛» جماعة واحدة در تشخیص قبله اختلاف پیدا می‌کنند. یکی به جدی تکیه می‌کند، یکی به یک چیز دیگری از علامات مثلا به قبور مسلمین تکیه می‌کند که بعداً این علامات ان شاء الله می‌آید. «فإنّه تصحّ صلاتهم إلىٰ أن يقطع بالبطلان» این کلمه‌ی «یقطع» که فرمودند خیلی مطلب خوبی است. «یقطع بالبطلان» این جا همه به وظیفه‌ی شرعی دارند عمل می‌کنند. به عبارت دیگر سراپای این جماعت، صبغه‌اش صبغه‌ی عبودیت است؛ کجای این جماعت شما غیر از بندگی می‌بینید؟! همه‌ی این‌ها کارشان صبغه‌ی بندگی دارد. الان می‌خواهد ببیند خدا از او چه می‌خواهد؟ تشخیص داده که الان خدا از من این را می‌خواهد. آن طرفش قطع دارید که باطل است خب آن حرف دیگری است. صرف حسن فاعلی به درد نمی‌خورد، قاطع هستید که این جا آن چیز فعلی را ندارد. فاعل ولو عبد است و رنگ عبودیت دارد آن جا استثناء است اما وقتی آن قطع نباشد لذا فرمودند که «إلی إن یقطع بالبطلان بالاستدبار من بعضهم عند بعض و نحوه،» مادامی که این نیامده «أعني ما كان إلى المشرقين،» مشرقین یعنی نود درجه. «و إلّا» اگر قطع به بطلان پیدا نشود «اكتفي بصحّة الصلاة عند المصلّي في ترتيب مصلٍّ آخر أو شخص آخر أثرَ الصلاة بذلك.» اگر این صلاة شرعی است برای خودش و برای من؛ جالبش این است که خود ایشان در این بحث قبله همین جا می‌گویند که ایشان آن جا احتیاط دارند. احوط ترک اقتداء است. جامع المسائل جلد یک صفحه‌ی دویست‌وهشتاد‌ودو؛ احوط ترک اقتداء است با اختلاف امام در تشخیص قبله با اجتهاد اگر چه یسیر و ما بین یمین و یسار باشد نه الی الیمین و الیسار. این که فرمودند: الی المشرقین، آن که هیچ، آن که استدبار و الی المشرق و المغرب نمی‌توانند اما در جامع المسائل می‌گویند: ولو ما بین المشرق و المغرب هم باشد و یسیر هم باشد باز هم نمی‌توانند. این احتیاط وجوبی است. فضلاً از کثیر و استدبار لکن بعد از نماز با اجتهاد در تاریکی و ندانستن … حالا می‌گویند که در تاریکی خواندند اجتهادشان هم مختلف بود حالا هم چراغ روشن شد یا هوا روشن شد دیدند که روی اجتهاد خودشان در جماعت مختلف ایستاده بودند. آن اشکال ندارد. الان این جا که این طور فرمودند.

شاگرد: یسیر حتی آن یک انگشت را هم در برمی‌گیرد؟

استاد: یسیر قطعا یک انگشت را نمی‌گیرد. چرا؟ به خاطر این که آن یک انگشت را خودشان می‌فرمایند: شخص خودش حتی عمدا می‌تواند اندازه یک انگشت منحرف شود و لذا منظورشان از یسیر غیر آن تعمد در انحراف است. آن دیگر تعمداً می‌تواند منحرف شود و اصلا مقصود نیست.

«و مثل ذلك صلاة واحدٍ» حالا دیگر جماعت بیرون می‌رود؛ یک نفر خودش است. آن فرضی که دیروز عرض کردم. «صلاة واحدٍ ظُهره في أحد جانبي الناحية الوسيعة» در عراق است یک نمازش را جدی را خلفش گذاشته و صد فرسخ آن‌طرف‌تر خوانده است، نماز عصرش را آمده صد فرسخ این‌ طرف‌تر به طرف شرق یا غرب آمده چون شمال و جنوب خیلی تفاوتی نمی‌کند، باید در طول جغرافیایی رفت و آمد کند. «أحد جانبی الناحیة الوسیعة» یعنی در طول جغرافیایی به صورت شرق و غرب؛ «صلاة واحدٍ ظُهره في أحد جانبي الناحية الوسيعة» مثل عراق با یک علامت؛ مثلا جدی را خلفش گذاشته است اما عصر خودش را «و العصر في الجانب [الآخر]،» به طوری که قطع دارد که نماز عصرش باطل است. چرا؟ «لا كصلاة واحد بالعلامة» این الآخر را در کروشه گذاشته است.

شاگرد: اگر چه علامت واحد باشد ؟!

استاد: فرد واحد! هم علامت واحد است، هم فرد واحد است لذا بعدش می‌گویند: به خلاف همین علامت بدون فرد. شارع فرموده یک نفر صد فرسخ آن طرف‌تر است این طور بخواند با همین علامت در صد فرسخ آن طرف‌تر بخواند. خب دو نفرند و هر کدام وظیفه خودشان است اما این آقا یک نفر است با علامت واحده عصرش قطعا باطل شده است. چرا؟ چون الان که دارد عصر می‌خواند اگر ظهرش رو به قبله بوده، عصر رو به قبله نیست، اگر ظهرش رو به قبله نبوده، خب آن ظهر باطل بوده و الان دارد عصری می‌خواند که هنوز ظهر را نخوانده است. این یک نفر است؛ این یک نفر با فاصله‌ی صد فرسخ می‌خواهد بخواند خلاصه عصرش باطل است «و مثل ذلك صلاة واحدٍ ظُهره في أحد جانبي الناحية الوسيعة و العصر في الجانب [الآخر]، لا كصلاة واحد بالعلامة في أحد الجانبين و صلاة مكلّف آخر فرادى في الجانب الآخر.» نه! خصوصا علم اجمالی برای یک نفر می‌خواهیم درست کنیم. این سر سطر رفتنِ «نعم» خیال می‌کنید اصلا جایش نبوده است، ذهن را پرت می‌کند. نعم دنبال همین فرع است، نباید سر سطر برود.

«نعم، يخدش به في تشريع العمل بعلامة واحدة» این نکته‌ی قشنگی است ولی خب شما می‌گویید یک نفر است و دو جا … خب خود مولایی که می‌خواهد تشریع کند چطور به خودش اجازه می‌دهد یک علامت را تشریع کند برای جایی که دو تا قبله دارد؟ تشریع علامت واحده برای دو محلی که واقعا قبله‌شان دو تا قبله است. خب از این جا چه چیزی کشف می‌کنیم؟ از نفس این تشریع کشف می‌کنیم که اشکالی ندارد و آن دقتی که بود نیست. «نعم، يخدش به في تشريع العمل بعلامة واحدة لأهل ناحية متّسعة طولًا، و المفروض أنّ كلّاً منهما عامل بالوظيفة الظاهريّة؛» در طرفین دارند عمل ظاهری … «فكون واقع الاستقبال» اصلا خود نفس تشریع دارد میگوید: من استقبال واقعی از شما نمی‌خواهم، من استقبال وظیفه‌ی ظاهریه می‌خواهم. نفس تشریع، «فکون واقع الاستقبال» ثبوت استقبال «مورداً للتكليف الفعلي المنجّز مع العذر لكلٍّ من العاملين في مخالفته قابل للمنع» یعنی واقع استقبال مورد تکلیف باشد منع است. یعنی استقبال صوری است که … شبیه آن چیزی که می‌گفتیم «إذا کل شیء لک طاهر حتی تعلم» می‌گفتیم «حتی تعلم» در بعضی اقوال برای آوردن طهارت است که ظاهر ادله می‌گفتند این است. یعنی وقتی شما نمی‌دانید الان شرعاً پاک است نه این که شرعاً واقعاً نجس است شما نمی‌دانید. چون نمی‌دانید این جا می‌فرمایند: «فکون واقع الاستقبال … قابل للمنع» چه کسی گفته مصلی واقعا باید رو قبله باشد؟ و شرط استقبال شرط واقعی است؟ نه! شرط استقبال، شرط وظیفه‌ی ظاهریه است. و لذا شارع به خودش اجازه داده علامت واحده را، برای عده‌ای زیاد علامت قرار دهد. چرا؟ چون می‌گوید: همه‌ی شما که وظیفه ‌ظاهری‌تان می‌شود چه اشکالی دارد؟ منِ شارع استقبال را شرط ظاهری قرار دادم، شما هم که همه در ناحیه‌ی وسیع یک علامت دارید، همه شما به علامت ظاهری دارید عمل می‌کنید. پس با دو تا تشریع مکمل همدیگر شارع چه کار کرده؟ هم تشریع خودش را با یک علامت انجام داده، هم شرط استقبال نماز را صوری قرار داده است. نماز همه درست شد، تشریع استقبال هم صحیح شد.

شاگرد: چرا در این خدشه کردند؟

استاد: این کلمه‌ی یخدش یادم رفت تذکر بدهم؛ نکته خوبی گفتید. یخدش برای خدشه در اصل مطلب نیست، خدشه در آن است که آن علم اجمالی را مثل ذلک فرمودند. این نبود که گفتند که «مثل ذلک صلاة واحد»؟!

 

برو به 0:45:34

شاگرد: مثل ذلک که صحیح است.

استاد: نه مثل ذلک که باطل است.

شاگرد: مثل ذلک به چه برمی‌گردد؟

استاد: به اصل آن که علم تفصیلی می‌آید برمی‌خورد.

شاگرد: چرا فاصله شده؟

استاد: «إلی أن یقطع» من مطلب را می‌زنم … «و مثل ذلک» یعنی آن جایی که گفتیم «إلی أن یقطع بالبطلان»؟! می‌فرمایند اگر مکلف در ناحیه‌ی وسیعه دو تا هستند لا یقطع بالبطلان. اما اگر مکلف در ناحیه‌ی وسیعه یک نفر است، یقطع بالبطلان. چرا؟ چون عصرش علی ای حال باطل است. بعد می‌گویند: «یخدش» یعنی حتی همین فرد واحد را هم می‌توانیم تصحیح کنیم. چرا؟ چون می‌گوییم شارع استقبال واقعی قرار نداده که بگویید: این یکی می‌گوید نماز عصر من قطعا باطل است. همین شخص هم می‌گوید: استقبال ظاهریه وظیفه‌ی من است پس ظهر من، به تشریع علامت وظیفه‌ی ظاهریه را داشت، عصر من هم شرط واقعی را دارد که استقبال ظاهریه به تشریع شارع است. پس حتی فرد واحد هم نمازش درست است.

شاگرد: عذر مگر داریم؟ فرمودند مع العذر.

استاد: کدام مع العذر؟ عذر که این جا نیست. آهان! مع العذر یعنی علم به واقع ندارد. وقتی علم به واقع دارد دیگر ظاهری معنا ندارد. اما مع العذر یعنی به محض این که علم به قبله ندارد همین وظیفه‌ی ظاهریه نماز شرطش همین است شبیه این که «إذا علمتَ فهو قذر». وقتی نمی‌دانی اصلا طهارت ظاهریه شرط صلاة است. یعنی چه؟ یعنی عذر داری. خود همین جهل شما عذر است.

شاگرد: استدراک علامت خدشه نبود؟

استاد: آن که خدشه نبود. بعدش «فکونُ» می‌گویند.

شاگرد: نماز آن موقع درست می‌شود. منتها یک اشکالی پیش می‌آید که علامت، از علامت بودن … یعنی علامت ظاهری می‌شود.

استاد: پس واقع استحباب نیست و دنبالش هم تصحیح می‌کنند.

«و ذلك كعدول المصلّي ظهراً» عدول هم به معنای عدول در نماز نیست، عدول به مجتهد دیگر است. «کعدول المصلّی ظهراً» یک کسی نماز ظهرش را خوانده، آن کسی که ظهر را خوانده عدول می‌کند «في عصره إلىٰ مجتهد آخر» بعد چه می‌شود؟ «رأى أعلميّته من الأوّل» نماز عصرش باطل است یا نیست؟ «أو انكشف ذلك» یعنی أعلمیتش «فصلّى مستعملًا لمحلّ اختلافهما في الصلاتين» درست نماز ظهرش را طوری خوانده که به نظر آن یکی باطل است، عصرش هم طوری خوانده که به نظر آن یکی باطل است. می‌گویند علم دارد به این که عصرش باطل است «حيث يقطع بمخالفة العصر للوظيفة الواقعيّة، إمّا لمخالفة الثاني للواقع في الفتوىٰ أو الأوّل، و لا يضرّ ذلك بعد» و لا یضرّ درست کردن کار است. اول اشکال را توضیح دادند «و لا یضرّ ذلک بعد عدم التنجيز للواقع في الصلاة الأُولىٰ للحجّة على الخلاف، و في الثانية كذلك، و إن اختلف المستند فيهما.» یعنی همین شخص در دو تا نماز ظهر و عصرش می‌تواند بگوید من قطع به خلاف وظیفه‌ی واقعیه پیدا نکردم. البته این عبارت را یک مقداری تند خواندیم و وقت گذشته است. اگر زنده بودیم جلسه‌ی بعد اگر عمری بود برمی‌گردیم این عبارت را …

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

اجتهاد در موضوع-اختلاف در تقلید-بیع الخمر-علم تفصیلی-علم اجمالی-اصالة‌الصحه-قبله-ارتباطات شرعیه-بایع و مشتری.

 


 

[1] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌3، ص: 173‌

[2] همان، ج1، ص: 46-47

[3] مستمسك العروة الوثقى، ج‌7، ص: 299‌

[4] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌2، ص: 305‌

[5] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌3، ص: 173‌-176

[6] بهجة الفقيه، ص: 180‌

[7] العروة الوثقى (المحشى)، ج‌2، ص: 305‌

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است