1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٧٠)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله |...

درس فقه(٧٠)- بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

اوسعیت صفوف جماعت از مسجد در محدوده‌ی حرم-لزوم انحناء در صورت اوسعیت صفوف-الشخص الخارج یا شخص الخارج؟!-بررسی تاثیر حالات از بین رفتن آبرو در سقوط وجوب نهی از منکر .
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33469
  • |
  • بازدید :

بررسی تاثیر حالات از بین رفتن آبرو در سقوط وجوب نهی از منکر

شاگرد: آبروی شرعی که می‌گویند: بردنش این نیست اگر به عقلاء بگوییم می‌گویند این دارد کار خوبی می‌کند. این مضمون بود.

استاد: یعنی گوینده آبرو نمی‌برد یا آن کسی که جواب می‌دهد؟

شاگرد: اگر آبرویمان برود یکی از موانع است که دیگر وجوب نهی از منکر وجود ندارد. خوفش هم باشد همین است. اصلا ببینیم این خوف هست یا نه؟ گویا شما یک تقریری داشتید که عقلاء در مواجهه‌ی با این، مثلا می‌گویند این خانم است که دارد آبروی خودش را می‌برد. این خانم دارد کار سخیفی می‌کند. در دید انظار آبروی از این فرد نمی‌رود.

استاد: بله آن هست. عِرض کسی در خطر باشد، صدمه‌ی مالی، عرض و این‌ها وجوب را برمی‌دارد ولی آن چیزی که ظاهراً مقصودم بوده این است حدسا. گاهی مواردی است که صرف این که ما بگوییم یک کسی به دیگری فحش بدهد، آبروی آن کسی که دارد فحش می‌خورد دارد می‌رود. این طور نیست. یعنی بلاتشبیه بنی‌امیه سبّ امیرالمومنین علیه‌السلام می‌کردند، امر هم می‌کردند. آبروی آن‌ها همان وقتش می‌رفت یا آبروی حضرت می‌رفت؟! به صرف این که سبّ امیرالمومنین می‌کنند نمی‌گویند دارند آبروی حضرت را می‌برند. اگر فحش نابه‌جا باشد عقلا وقتی نگاه می‌کنند از باب شوخی هم شبیه این می‌ماند، شده است و پیش آمده که یک دکتر وقتی آمپولی به بچه‌ای می‌زند حسابی این بچه به دکتر فحش می‌دهد. حالا عرف می‌گویند که آبروی این دکتر رفت؟ می‌گویند یا نمی‌گویند؟ نمی‌گویند. بچه‌ است خب آمپولش زدند دردش گرفته دارد فحش می‌هد.

شاگرد: یعنی یک جاهایی عرف نسبی است.

شاگرد2: البته مثالش جایی است که انصراف دارد.

شاگرد3: مثلا در فضاهایی که بچه‌ی کوچک نگوییم  مثلا دانشجو به استادش فحش می‌دهد که چرا تو سوال امتحان را سخت طرح کردی بعد همه هم با او همراهی می‌کنند که حق با شماست، خوب فحشش می‌دهی! دیگرانی که در کلاس هستند إلا شذّ و ندر این طوری‌اند.

استاد: اگر فحش طوری است که با یک موقعیتی همراه شود که دلالت بر حقانیت این فحش بکند، آن تنقیص است. یعنی آن الان فحش می‌دهد دیگران هم می‌گویند راست می‌گوید، راست می‌گویدی که دیگران نگاه می‌کنند می‌گویند راست می‌گوید. این کار بدی است.

شاگرد: یعنی چه راست می‌گوید؟! واقعا هم راست نمی‌گوید ولی این‌ها خودشان چون تصوراتشان …

استاد: این که راست نمی‌گوید پس در عرف عقلا آبرویش نرفته، بچه‌ها تخیل کردند.

شاگرد: مثل زمانی که بنی‌امیه فحش می‌دادند همراه با آن یک سری دروغ‌هایی هم مطرح می‌کردند که بعضی از عرف در شام همراهی می‌کردند می‌گفتند: حق دارید و فحاشی حق است و الا اگر نبود آن طور چیزهایی که این طور نمی‌توانست فقط با یک دستور حکومتی رواج پیدا کند. عرف عقلا اگر باشد، اگر کسی عاقل باشد بیاید ملاحظه کند، این فحش دارد آبروی فحش‌دهنده را می‌برد اما آن فضای عرفیِ جامعه‌ی فعلی بیشترشان این طوری هستند که به او حق می‌دهند مثل الان در فضای جامعه ما طوری است که یک عده‌ای برای خودشان این که شخص هر طور پوششی داشته باشد بیرون بیاید برای او کأنه مثلا عده‌ی زیادی احکام برای او هست ولی می‌دانیم عرف عقلا اگر مبادی دستش باشد و حساب و کتاب دست باشد می‌داند اگر به او می‌گویند حجابت را رعایت کن و این خانم برمی‌گردد فحش می‌دهد عقلا حق را به آن زن نمی‌دهند ولی فضای برانگیخته‌ی روانی عموم جامعه می‌گوید خوب و آبدار نثارش کردی، نوش جانش باشد. دستت هم درد نکند. شاید منظور ایشان یک چنین مواردی است.

شاگرد2: الان در ذهن شریف شما این است که تحقیر می‌کند ولی تحقیر نمی‌شود. مثل این که آن‌ها امیرالمومنین را می‌خواستند تحقیر کنند …

استاد: به طور مطلق اگر گفتم یادم نیست، این منظورم نبوده است ولی این الان هم به ذهنم می‌آید که صرف این که کسی به دیگری در یک جایی فحش بدهد نمی‌گویند آبرویش رفت، آن کسی که فحش خورده آبرویش رفت، اصلا این طور نیست. عقلا برای خودشان یک ضوابطی دارند، اگر کسی فحش خورده اصلا هم آبرویش نرفته، معنی مقصودم این بوده است.

شاگرد: فرمایش شما درست است؛ باید الان ببینیم موضوع حکم در نهی از منکر، آبرو بردن است یا آبرو رفتن است؟ یعنی ما یک کاری می‌کنیم او می‌آید آبروی ما را می‌برد ولو افراد عاقل باشند می‌دانند که این بی‌خود دارد نهی از منکر می‌کند.

استاد: نه! آبرو رفتن نیست. یعنی آن چیزی که به حمل شایع دارد محقق می‌شود و لذا میزان اصلا آن هست یعنی گاهی است به تعبیر ایشان الان شما در یک محیطی قرار گرفتید سر و کار شما از صد نفر با نود و هشت نفر احمق است. یعنی وقتی او فحش می‌دهد، عِرض واقعی شما به حمل شایع بین آن‌ها می‌رود؛ دیگر می‌بینید مراودت آن‌ها و رفتار آن‌ها تغییر کرد. چرا؟ خب آن جا رفتن عِرض به همین است. آن جا به حمل شایع عِرض دارد می‌رود. آن جا تکلیف نمی‌آید با وجود این که عِرض او در خطر است به خاطر چیزی که بعداً هم تاثیرش … اما یک وقتی است نه، صرفا به شما فحش می‌دهد و حال آن که به حمل شایع عرف عقلا نمی‌گویند که آبرویش رفت و عِرض او در خطر است، ظاهرا آن جا منظورم بوده است.

عرض-نهی از منکر-ضوابط نزد عقلا.

 

 

برو به 0:06:39

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 ادامه‌ی بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

بحث امتداد صف جماعت به سوی قبله | صف مستطیل

 

اوسعیت صفوف جماعت از مسجد در محدوده‌ی حرم

كما لا ينبغي الإشكال في أوسعيّة صفوف الخارجين عن المسجد في الحرم من نفس المسجد مع عدم مشاهدة المسجد. لكن يجري الإشكال مع عدم الانحناء، كما يشكل مع عدم الانحناء المطلق في داخل المسجد مع الخروج عن محاذاة الكعبة، و إن كان بعض الصفّ المستطيل محاذياً لها، بل الظاهر البطلان لغير المحاذي فرادى و جماعة. [1]

به عبارت «کما لا ینبغی» رسیدیم. عبارات مثل این صفحه هم، عباراتی است که مقداری خودش را دیر به ذهن نشان می‌دهد ولی مقصود واضح است. مقصود، مقصودی است که مبهم نیست اما عبارات حالا می‌خوانیم و جلو می‌رویم و خطشان هم می‌بینیم. ابتدا که مشکلی ندارد، یک مطالبی را قبلا فرمودند، آخر کار هم ختمش کردند به این که ما چون حجیت اماره‌ی واحده‌ی للناحیة العظیمة داریم پس این صلاة صف مستطیل هم دلیل داریم بر این که صحیح باشد. آن سوالی هم که چهارشنبه بود خدمت شما عرض کردم و جوابی هم آقایان برای آن فرمودید که یک نحو بین موضوعیت و این‌ها مقصودشان باشد.

دنباله‌ی عبارت «کما لا ینبغی الإشکال» یک موردی می‌گویند که اصلا اشکال ندارد؛ اشکال سزاوار نیست در چه؟ «في أوسعيّة صفوف الخارجين عن المسجد في الحرم من نفس المسجد» ما این جا سه تا حرف داریم با سه تا متعلق به لف و نشر معکوس، نه مشوش. ببینید: «كما لا ينبغي الإشكال في أوسعيّة صفوف الخارجين عن المسجد» عن متعلق به چیست؟ متعلق به خارج است. به نزدیکترین مورد برمی‌گردد. «الخارجین عن المسجد في الحرم» فی الحرم متعلق به چیست؟ به صفوف؛ صفوفی که فی الحرم است ولی از مسجد خارج است. «من نفس المسجد» مِن متعلق به چیست؟ متعلق به اوسعیت است. اوسع از آن است. پس لف و نشری است که از آخر به اول برمی‌گردد. أقرب به أقرب و آخر به اول. عبارت هم از این حیث روشن است. سزاوار نیست اشکال کنیم؛ در چه؟ «فی أوسعیّة الصفوف» یعنی صفوفی داریم از مسجد بیرون است ولی در حرم است. این صف می‌تواند از نفس مسجد أوسع باشد. چرا لا اشکال؟ اگر اوسع باشد که محاذی قبله نیست. چرا می‌گویند لا ینبغی الاشکال؟ مقصودشان از آن بحثی که قبلا بود یعنی از حیث اوسعیت محاذات. یعنی به صرف این که صفی از مسجد أوسع باشد و در حرم باشد سبب نمی‌شود آن باطل باشد.

شاگرد: با وجود این که مستقیم است؟!

استاد: غیر مستقیم را بعد می‌گویند. مستطیلش را بعد می‌گویند اشکال دارد، مستطیل نمی‌تواند باشد. صرف اوسعیت است. صرف این که یک صفی باشد که مسجد مثلا فرض می‌گیریم سیصد متر است و این صف وسعتش پانصد متر است. می‌گویند این صف اشکال ندارد به صرف این که اوسع است، خب باشد. صفی است مسجد سیصد متر بود، آن پانصد متر است؛ در حرم است، بیرون مسجد پانصد متر است. چرا؟ «لإتساع جهة المحاذاة» قبلا هم گفتیم. صف وقتی دورتر از مسجد می‌رود آن جهت محاذات چون دور می‌شود اوسعیت مسجد  به محاذات صدمه نمی‌زند. بله اگر صف مستطیل باشد، آن استطال، مستقیم بودنش صدمه می‌زند. لذا از جاهایی که نباید سر سطر می‌رفتند این جاست. سر سطر رفتند و فقره و پاراگراف عوض شده است و حال آن که دنبالش است و پاراگراف نباید عوض می‌شده است «لكن يجري»؛ «لکن یجری» دنبال همین است. پس «لا ینبغی الاشکال فی أوسعیّة» از چه ناحیه؟ أوسعیت از صرف اتساع محاذات. صرف اوسعیت مشکل‌زا نیست. چرا؟ چون اوسعیت به خاطر بُعد و اتساع محاذات قابل گسترش است. صرف این سزاوار اشکال نیست «لکن یجری الإشكال مع عدم الانحناء» اگر صف یک انحنای مناسب خودش را نداشته باشد این جا از حیث محاذات و این‌ها مشکل پیش می‌آید. من این طوری به ذهنم می‌آید که این جا نباید سر پاراگراف رفته باشد و این طوری مطلب ذهن را پرت می‌کند. سر سطر رفتن ذهن را خراب می‌کند. لکن یجری دنبال همین است. لا ینبغی الاشکال در اوسعیت از حیث اوسعیت لکن یجری …

شاگرد: این اوسعیت بیشتر انحنا باید باشد.

لزوم انحناء در صورت اوسعیت صفوف

استاد: یعنی صرف اوسعیت موجب اشکال نیست، محاذات مصحح اوسعیت است. چرا؟ چون «کلما ازداد، ازدادت سعة المحاذاة» مانعی ندارد ولی نه به نحوی که مستقیم باشد و بدانیم که عده‌ای از این‌ها بیرون هستند. «لکن یجری الاشکال مع عدم الانحناء» در همین صفوف. «كما يشكل مع عدم الانحناء المطلق في داخل المسجد» حتی داخل مسجد که دارند کعبه را می‌بینند اگر به طور مطلق انحنا نداشته باشید یعنی یک صفی در مسجد باشد صاف از این طرف مسجد به آن طرف برود، اصلا رو به طرف کعبه نکنند؛ کاملا این، «یشکل» و معلوم است این نماز درست نیست. «مع عدم الانحناء المطلق فی داخل المسجد مع الخروج عن محاذاة الكعبة» صفی است که …

شاگرد: جایی که مقابل دیوارند می‌توانند مستقیم بایستند.

استاد: مقابل دیوار کعبه‌اند.

شاگرد: آن جا هم به تناسبش تا وقتی که مقابل دیوار است یعنی به حذاء دیوار مسجدند، به اندازه مسجدند مستقیم است و بقیه …

استاد: بقیه باید انحنا باشد … این حاصل فرمایش …

شاگرد: یا این که مطلقا دایره باشد.

استاد: دایره باشد البته به تناسب فاصله‌شان. اگر دایره زیادتر باشد، از قبله منحرف می‌شوند. یعنی شعاع کوچک باشد انحنا صف بیش از شعاع دایره‌ای باشد که مرکزش کعبه است.

شاگرد: در واقع مرکزش، مرکز کعبه می‌شود. دایره‌ای که مرکزش، مرکز کعبه باشد یا … به اندازه‌ای که به حذاء دیوار مستقیم بایستند بقیه دور می‌زند.

استاد: این فرمایش ایشان است «كما يشكل مع عدم الانحناء المطلق في داخل المسجد مع الخروج عن محاذاة الكعبة و إن كان بعض الصفّ المستطيل محاذياً لها» ولو بعضی هم محاذی باشد آن بخشی که نیست هیچ توجیهی ما برای تصحیح صلاتش نداریم «بل الظاهر البطلان لغير المحاذي فرادى و جماعة.» فرادی بخواند محاذی کعبه نباشد باطل است، جماعت هم باشد صرف انعقاد جماعت که قبله به او نمی‌دهد؛ جماعت یک هیئت اجتماعیه‌ی شرعیه به او می‌دهد و بگوییم: «هذه صلاة جماعة»، «الصلاة جماعةً» اما «الصلاة جماعةً» یعنی استقبال هم دارند؟ استقبال چیز جدایی است. مانعة الخلو نیست که بگوییم وقتی جماعت آمد استقبال هم هر طوری باشد هست و دیگر شرطیت استقبال رفت. این طوری که نیست.

و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها عن المحاذاة، العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة إذا علم تفصيلًا أو إجمالًا؟ ببطلان صلاته، إمّا لأنّ الكعبة أو بدلها، في أحد الجانبين لهذا الصفّ، أو في الآخر، فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة، إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة، أو بخروج من يتّصل به من أبعاض الصفّ عن المحاذاة، فتبطل صلاة المتأخّر إمّا لعدم وجدان شرط الصلاة، و هو الاستقبال في صلاته، أو لعدم وجدان شرط الجماعة، لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام. و يمكن الدفع بأنّه مع العلم التفصيلي بخروج نفسه عن محاذاة الكعبة أصلًا و بدلًا، يلتزم ببطلان صلاته عالماً عامداً؛ و مع العلم التفصيلي بترك الاستقبال، أو ترك‌ الأقرب إلىٰ الإمام، يمكن منع البطلان، لأنّ العلم التفصيلي بترك استقبال أحد الشخصين المستلزم للعلم بفاقديّة صلاته لشرط الصلاة أو لشرط الجماعة، مع كون كلّ من الأقرب و غيره معذوراً مراعياً للوظيفة مصلّياً بمقتضىٰ الأمارة، ممنوع تأثيره في العلم بالبطلان، لكفاية صحّة صلاة المصلّي باعتقاده في ترتيب الغير أثر الصحة علىٰ صلاته.[2]

«و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها عن المحاذاة، العلم ببطلان صلاة شخص الخارج» از این جایی که عرض کردم چند سطر ولو مقصود تا پایان عبارت کاملا روشن است ولی روی عبارت باید تأمل بیشتری کنیم.

شاگرد:  عبارت کلما ازداد سعة اتسع سعة المحاذاة را حتما یک انحنائی در آن فرض می‌کنیم.

استاد: بله یعنی با قبول اتسع، اتسع مقداری است.

 

برو به 0:15:20

شاگرد: این در بیان آقایان نبود. صف مستطیل را با اتساع محاذات می‌خواستند درست کنند.

استاد: ایشان اتساع محاذات را چون نقطه‌ی شروعش را از کعبه گرفتند و دیدید که به صفوف وسعت دادند؛ اساساً مبنای توضیحی که ایشان فرمودند برای اتساع محاذات، وسعت پیدا کردنِ صفی بود که مدام جلو می‌رفت و از کعبه بعید می‌شد. روی این حساب بله همین فرمایش شماست به خلاف آن چیزی که در متن عروه بود برعکس بود شخص واحد را دور می‌بردند و آن محاذاتی که شخص او با ناحیه‌ی کعبه داشت توسعه‌اش می‌دادند. دو جور بود. ولی یک روز دیگر بحث کردیم ملازمه دارد  و ملازمه‌اش را هیچ گیری نداریم. هر چه که اتساع جهة المجاذاة  هم در موقف خود مصلی اتسع و هم در مقابل او از طرف کعبه اتساع پیش می‌آید. ملازمه را دارد ولی بیان ایشان همین طوری که می‌فرمایید آن جهت کار است.

شاگرد: در قسمت جماعت نمی‌توانیم این طوری درست کنیم بگوییم جماعت به خاطر آن هیئت واحدش مثلا اگر یک قسمتی‌اش مثلا مرکزش رو به قبله باشد روی آن لحاظ درست است چون آن هیئت جماعت مثلا باید تشکیل شود و یک هویت واقعی حقیقی تشکیل می‌دهیم؛ انگار که موضوعش فرق می‌کند یعنی حالت یک انسانی است که این قدر شانه‌هایش بزرگ باشد که فرض کنید از کعبه هم بیرون بزند؛ این رو به قبله بایستد چطور باید بایستد؟! آن وسط که نگاه می‌کند قرار گرفته است. این هم یک حالت در نظر بگیریم.

استاد: بله مثال خوبی زدید که تشبیه صف به یک شخص واحد باشد که شانه‌هایش وسیع است. کسی نمی‌گوید با زور شانه‌هایش را کج کند که منحنی شود اما اصل آن فرمایش شما مشکل اضافه‌ی دیگری هم دارد که اگر بخواهیم استقامت را از آن بگیریم همان مشکلی که در صف مستطیل حول‌الکعبة است. یکی از چیزهایی که شرط کار است این است که مأموم در موقف از امام جلو نزند. اگر بخواهند اطراف کعبه در مسجد که به خصوص خیلی روشن است صفوف وقتی پشت سر امام طولانی می‌شود بخواهند دور بزنند یک وقتی می‌بینید امام این جا ایستاده و مأمومش ده متر جلوتر ایستاده است و روبرویش است. این خودش یکی از بحث‌های فقهی است که «فی صحة الصلاة الجماعة استدارةً حول الکعبة» عده‌ای اشکال می‌کنند می‌گویند: ما نمی‌توانیم دست از این ادله برداریم که مأموم بیاید دور بزند ولی عده‌ای مثل حاج آقا تصریح می‌کنند می‌گویند: اشکال ندارد. یعنی می‌گویند: بالدقة جلوتر نیست، این حیثی است، شما ظاهراً می‌بینید جلو آمده است. این جلو نیست، بله در موقف او نباید صف جلوتر بیاید، همین قوس که دارد جلو می‌رود، از امام جلوتر نیاید که از امام جلو بایستد اما این که صرفا به خاطر انحنا جلوتر ایستاده شبیه همین ولو روی کره خیلی مطرح می‌شود که عرض می‌کردم یک کشتی که در دریا دارد می‌رود چون زمین کروی است، این کشتی دارد پایین می‌رود یا دارد سر بالایی می‌رود؟ کره را فرض بگیرید، یک کشتی روی دریا دارد می‌رود، این دارد سر بالایی می‌رود یا سر پایینی دارد می‌رود؟ خلاصه یک جایی یکی باید برود. کدام باید برود؟ شما می‌گویید هیچ کدام …

شاگرد: هر کجا بایستید یک جا می‌رود.

استاد: بله نه آن بالا می‌رود نه پایین؛ هیچ کدام واقعا نمی‌رود ولی به یک دیدی که نگاه می‌کنید می‌گویید اگر آن بالایش را بگویید می‌گویید دارد پایین می‌رود سرازیر شد. سرازیر نشده است! این طرفش بگیریم می‌گوییم سر بالایی دارد می‌رود به آن نقطه برسد، هیچ کدام نه سر بالایی است نه سر پایینی. اما نکته‌ای که ما داریم این است که جماعت به عنوان یک پیکره باشد با ادله‌ی جماعت آیا سازگاری دارد یا نه؟ یعنی مثلا اگر امام سهو کرد، سهو امام را مأمومین باید متابعت بکنند یا نه؟ امام سهو کرد او باید سجده‌ی سهو انجام بدهد یا نه؟ یا نه فقط جماعت در شرع این است که امام متحمل قرائت از مأمومین می‌شود؟ خلاص! هیچ چیز دیگری از صلاة جماعت را امام از مأمومین متحمل نیست و همه چیز مربوط به خودش است. امام سهو کرد خودش می‌داند، اگر مربوط به شماست باید تدارک کنید.

شاگرد: بعضی چیزهایش می‌شود مثلا رکوع را عقب افتاد و به رکوع رفت، دوباره هنوز امام هست باید برگردد یا سر سجده برگردد با این که رکن دارد اضافه می‌شود می‌گویند: این جا جماعت درستش می‌کنند. یعنی جماعت چیز خاصی دارد.

استاد: همان جا اگر عمداً باشد باطل است.

شاگرد: عمداً که بله ولی سهواً نشان می‌دهد که یک هویتی دارد که در حالت فرادی نمی‌شود باطل می‌کند ولی در حالت جماعت …

استاد: بله قطعا جماعت یک احکامی دارد، یک حکمش همان تحمل امام است. آن جا هم تحمل از رکوع دیگران نکرده، او سهواً از رکوع سر برداشته می‌بیند هیئت جماعت به هم خورد، شارع فرموده و از احکام جماعت است که شما این هیئت را حفظ کنید یعنی کأنه دو تا رکوع نکردید. این سهوی از تو بود که وقتی به قصد مطاوعت برمی‌گردید یعنی می‌گویی کأنه همان رکوع اول است.

شاگرد: یک هویتی در نظر گرفته که می‌تواند به آن هویت ملحق شد. حالا همان را در استقبال به کعبه هم در نظر بگیریم که باید کل این پیکره رو به کعبه بایستد حالا این که تک تک افراد را بخواهیم در نظر بگیریم شاید مدنظر نباشد بلکه همین که فرض کنیم مثلا آن نقطه ثقلش رو به کعبه باشد کفایت می‌کند و بقیه همین طور در آن صف مستطیل قرار می‌گیرد.

شاگرد: اصلا بحثش شرعی است یا عرفی است؟

استاد: این جا شرعی است. ما دلیل داریم که استقبال، شرط صحت صلاة است. دلیل هم داریم که جماعت بخوانید، به صرف این که جماعت بخوانید استقبال را تخصیص می‌زند؟ می‌گوید آی جماعت خوان! دیگر استقبال کنار رفت.

شاگرد: اگر در فضای عرف به ما بگویند: جماعت بخوانید و این جماعت خواندن منصرف به این باشد که صف مستطیل باشد. اگر چنین چیزی را بتوانیم ثابت کنیم آن وقت نوبت به مرتبه بعدیش می‌رسد.

استاد: اول دلیلش که هیچ کس منکر نیست نمازی بوده که مسلمین در طول تاریخ در مسجد الحرام می‌خواندند. دیگر یک نمازی است که الان که می‌خوانند کل دنیا می‌توانند ببینند.

شاگرد: اگر از نظر عرفی این قابل قبول باشد و بعدش گفتند صف تشکیل بدهید و به او گفتند جماعت تشکیل بدهید، لزوما در ذهن او حتما صف مستطیل این نیست، این فرمایش ایشان سر نمی‌رسد و به نظرم همان ابتدا در نطفه خفه می‌شود. چرا؟ چون چه کسی گفته که صف یعنی صف مستطیل؟ در یک پیکره مسأله‌ی ما اصلا پیکره یا هر چیزی هست پیکره‌ی انسان را ایشان مثال زدند، پیکره انسان چه کسی گفته مستقیم است؟ پیکره انسان انحنا دارد، چیزهای دیگر دارد، پیکره فقط از تشکیلش است که ما حرف می‌زنیم تا این که این وحدتی که دارد البته اگر بپذیریم وحدت را و تکلیف روح را مشخص کنیم.مساله سر این است. قبل از این که پیکره تشکیل شود داریم بحث می‌کنیم سر قضیه … بله اگر یک چیزی در فضای عرفی می‌داشتیم که ابا داشتند از این که بگویند جماعت غیر از صف مستطیل باشد، جماعت غیر از آن حالتی باشد که ابتداءً مثلا در ذهن ما است که در فضای خودمان داریم می‌بینیم اگر این چنین باشد آن وقت نوبت به بحث بعدی‌اش می‌رسد که بگوییم حالا می‌شود برای این وحدت در نظر گرفت یا نمی‌شود؟

استاد: ایشان ممکن است بگویند: در مسجد الحرام یا جاهای دیگری که مشاهده است عرف عند المشاهدة، صف مستطیل و استداره را استنکار نمی‌کند اما به محض این که از فضای مشاهده‌ی کعبه بیرون رفتیم، عرف با امر شارع به این که «صلّوا جماعةً» صف مستطیل می‌بیند، آن جا دیگر شما ذهنتان را سراغ یک منحنی بروید ذهن عرف انصراف دارد. وقتی صف می‌گویند، صفًّا واحداً کأنهم بنیان مرصوص؛ وقتی صف می‌گویند مستقیم در ذهن می‌آید نه یک صف گرد.

شاگرد: یعنی مثلا در آرایش‌های نظامی که در فضای جنگی گرفتند مثلا صف تشکیل می‌دادند صف‌هایی که به شکل‌های مختلف بوده، به آن‌ها صف نمی‌گفتند؟ صف حتما مستطیل است؟

استاد: یعنی اگر یک صف جبهه‌دار با قوس تشکیل می‌دادند …

شاگرد: به آن صف نمی‌گفتند؟

استاد: ظاهرا گفته می‌شود.

شاگرد2: جماعت لااقل منصرف به صف مستطیل هست.

استاد: بله یعنی لغت صف، به صف منحنی هم اطلاق می‌شود اما وقتی می‌گویند نماز جماعت بخوانید …

شاگرد3: صف مستطیل ظاهرا یعنی صف طولانی، صف مستقیم.

استاد: بله مستطیلِ مستقیم؛ درست است. مستطیل یعنی طولانی، مستقیم یعنی راست که منحنی نباشد. بله درست است. علی ای حال همین درست است. علی ای حال آن استقامتش منظور است نه استطاله‌اش. علی ای حال خود این مثالی که ایشان می‌زنند اندازه‌ای که به ذهنم است این طور نیست که مطرح کردنش در همه‌ی زاویه‌ها صفر باشد. برای بعضی جاهای دیگرش هم این مثال را شنیدم حتی از مراجع نقل شده بود که مثلا سوال کرده بودند نمی‌دانم چه کسی نقل می‌کرد که گفتند: مسجدالحرام توسعه پیدا کرده آیا آن بخشی که توسعه پیدا کرده احکامِ اختصاصی مسجد الحرام را دارد؟ یا این که مسجد نبود و بعد اضافه کردند؟ یا همچنین سایر مساجد که توسعه پیدا کرده است نقل شد و جواب داده بودند توسعه‌ی مسجد بلاتشبیه مثل گوسفندی می‌ماند که چاق می‌شود. گوسفندی که چاق می شود ضمّ الشیء الی شیءٍ نیست، یک هویتی است که ثمین و وسیع‌تر می‌شود. البته حاج آقا که احتیاط می‌کردند می‌گفتند: قسمت‌های توسعه یافته حکم احکام اختصاصی مسجد را ندارد؛ در مسجد شجره و سایر جاها این نظرشان بود اما دیگران شنیده بودم این طوری مثال زده بودند. شاید مرحوم آقای اراکی بودند. ولی می‌دانم شما گفتید یاد آن مثال هم افتادم که بعضی چیزهاست که حالت هیئت اجتماعیه‌اش به صورت یک واحد درمی‌آید، مسجد هم الان توسعه پیدا می‌کند یک واحد است، ما دو تا نداریم که تا این جایش یک مسجد باشد و هر کس نگاه می‌کند می‌گوید این یک مسجد است، اسمش هم مسجدالحرام است و در ذهن عرف هم معنا ندارد بگوییم دو تا مسجد است، یک تکه‌اش این احکام را دارد و این … علی ای حال این هم یک فضایی است ولی آن چیزی که از نظر فقهی من می‌خواهم عرض کنم این است که ما دلیل بر استقبال داریم که شرط نماز است، از طرف دیگر دلیل هم داریم که جماعت بخوانید حتی در غیر مشاهده؛ ما مطمئن باشیم که دلیل جماعت دارد دلیل استقبال را تخصیص می‌زند تا مادامی که اظهر از او نباشد چرا شما تخصیص می‌زنید؟ چون می‌گویید: مخصص در ظهور اقوی از ظاهر است، مخصص اگر اقوی نباشد با این که … یعنی اگر فرض بگیریم یک جایی دلیلی باشد اگر إعمال کنیم تخصیص است اما شرایط خاص طوری است این مخصص از حیث ظهور اقوی نباشد باز عرف عقلاء معیت نمی‌کند و نمی‌توانید بگویید این جا تخصیص می‌زنیم چون میزان در تخصیص اظهریت است، اقوائیت در کاشفیت مراد مولاست، اگر طوری است که از صلّوا جماعةً می‌فهمیم که مولا فرمود: من در جماعت دست از استقبالی که شرع کرده برداشتم.

شاگرد: استقبال فردی البته وگرنه استقبال جمع باید حفظ شود. نمی‌خواهیم بگوییم استقبال نداشته باشد می‌گوییم: جماعةً استقبال داشته باشد یعنی کل این مجموعه با هم رو به قبله است.

استاد: همان مساله‌ای که فرمودید رکوع را چه می‌کند اگر ما بودیم و دلیل جماعت، یک دلیل می‌گفت رکوع را اضافه نکن، یک دلیل می‌گفت «صلّوا جماعةً» ما خودمان فقط خودمان  بودیم و این دو تا دلیل می‌گفتیم: رکوع را اضافه کردی اشکال ندارد؟ اقوی بود یا نه؟ ببینید حاضر نبودیم، با دلیل به ما گفتند: این جا اشکال ندارد. این جا هم همین است یعنی صرفا ما دو تا دلیل داریم یکی می‌گوید: آی مصلی! قبله داشته باش، امام قرار نیست که در جماعت برای تو قبله درست کند، قبله باید داشته باشی و از یک طرف هم می‌گویند: «صلّوا جماعةً» اگر بتواند اقوائیت بیاید درست است. این چیزی هم که الان عرض کردم صبغه‌ی جمع دلیل و فقهی داشت تا آن بحث‎هایی که قبلا فهمیدیم.

 

برو به 0:29:50

الشخص الخارج یا شخص الخارج؟!

«و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها» بدل کعبه هم که مسجد و حرم است. «عن المحاذاة» «و اللازم مع العلم، العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة» چرا الشخص الخارج نفرمودند؟ یعنی مقصود همان است ولی اضافه کردند یا فرق می‌کند؟ صلاة الشخص الخارج یا صلاة شخص الخارج است؟ اضافه بشود من حرفی ندارم همان می‌شود؛ در الشخص الخارج، موصوف را به صفت اضافه می‌کنیم، اضافه موصوف به صفت ولو بعضی شرط‌ها داشت که من الان یادم نیست که این جا آن شرط‌ها هست یا نیست ولی علی ای حال …

شاگرد: در نسخه‌ی اصلی چیزی ندارد؟

استاد: «و اللازم مع العلم بخروج الكعبة أو بدلها عن المحاذاة العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة» الف و لام بعید است.

شاگرد: مشخصا آن چیزی که خارج است نه دیگری. لا غیره! الشخص که بگویید منظور آن آدم است، الشخص یعنی مشخصا آن لا غیره!

استاد: همان شخص است! یک کمی سر شین بالا رفته. اگر قبل از صلاة بود که خیلی خوب بود، ببطلان شخص صلاة الخارج. یعنی نماز او باطل است.

شاگرد: شخصِ آن نماز! یک دفعه هم می‌گوییم: نماز مشخصاً او یعنی غیر او نه!

استاد: خب این می‌شود الشخص الخارج.

شاگرد: الشخص منظور فرد نیست، یعنی خصوص. اگر به جای شخص، خصوص می‌فرمودند یعنی صلاةِ خصوصِ آن کسی که الخارج عن المحاذاة است.

استاد: مواردی شخص به عنوان خصوص می‌آید اما این جا که الان «الخارج» خود شخص است، شخص را به معنای خصوص بگیریم نمی‌دانم. شخص صلاة اگر می‌گوییم حرف شماست یعنی خصوص؛ آن جا شخص به معنای فرد نیست، دلالت بر جزئیِ حقیقیِ نماز خارجی دارد اما صلاة شخص الخارج یعنی خصوص آن خارج؛ ما الان یک نفر نداریم، در مانحن فیه ما یک نداریم که از فرض ما خارج شود که بگوییم خصوصِ او! نه! هر کس خارج است، صلاة الشخص الخارج، هر شخصی که خارج است. به معنای خصوص هم جاهای دیگر هست، این جا هم این نیست که بگوییم حتما نیست ولی به گمانم خلاف ظاهر باشد. این جا هم …

شاگرد: حاج آقا این جا همه را یک خط نوشتند یا چیزی بالا و پایین اضافه کردند؟

استاد: نه در یک خط است. فقط آن کلمه‌ی اجمالاً که یک علامت سوال کنارش گذاشتند، اصلا کلمه‌ی اجمالاً در خط ایشان نیست و آن‌ها حدساً زدند. چون أو هست ولی إجمالاً نیست. گفتند که سهو القلم شده از قلم افتاده است لذا این اجمالاً در نظرتان باشد. عبارتشان این است که «إذا علم تفصيلًا أو ببطلان صلاته»

شاگرد: داخل کروشه باید گذاشته شود.

استاد: بله «اجمالاً» باید داخل کروشه گذاشته شود. چون «إجمالا» در خط نبوده است.

شاگرد2: شخص به معنای خصوص در لغت به کار نرفته است. شخص به معنای «خرج من  غیره» که به‌معنای خروج است.

استاد: «شاخصة ابصارهم». معنای شخوص روشن است و در آن معنا هم که برای شخص به کار می‌رود تشخص به معنای خصوص هم به کار می‌رود یا نه من به گمانم می‌رود.

شاگرد: البته معنای اصل خصوص که ایشان می‌گویند ارتفع، منحاز شدن این هست.

استاد: شاخص را می‌گویند در بین این جمعیت زید شاخص است. شاخص است یعنی بیرون آمده و منحاز بین بقیه است. شاخص برای اندازه‌گیری زوال و این‌ها هم همین است یعنی یک نحو ارتفاع پیدا کردن و مبان شدن است. مبان هم همین است. مبان هم به معنای جدا شدن است، هم به معنای ظاهر شدن است و هر دو هم در غالب موارد لازم ملزوم است.

 

می‌فرمایند که «إذا علم تفصیلا أو إجمالًا؟ ببطلان صلاته،» چرا علم به بطلان پیدا می‌کند؟ «إمّا لأنّ الكعبة أو بدلها، في أحد الجانبين لهذا الصفّ، أو في الآخر،»

شاگرد: یعنی جانب آخر؟

استاد: من وقتی مطالعه می‌کردم با یک مداد الجانب الآخر نوشتم اما به صورت مسلم نیست. الان أو فی الآخر عِدل چیست؟ عِدل إمّا نیست؟

شاگرد: نه أحد الجانبین است.

استاد: آهان! وقتی در ظاهر می‌خوانید أو را عدل أحدالجانبین می‌گیریم ولذا می‌گویید أو الجانب الآخر که من هم با مداد یادداشت کردم که یک وجهی باشد اما خب آن وقت عِدل إمّا از بین می‌رود. فرمودند: «إذا علم تفصیلا أو إجمالا ببطلان صلاته إمّا لأنّ الکعبة أو بدلها فی أحد الجانبین» این إمّاست، عِدل إمّا چه شد؟

شاگرد: اگر عدل إما بگیریم معنایش چه می‌شود؟

استاد: احتمال دارد که الأخیر باشد ولی الان کلمه «الآخر» است و الاخیر نیست. الآخِر! یا الأخیر اگر بود خوب بود؛ «الآخِر» به معنای این است که خودش محاذی است اما آن صف‌های پایین، رفته پایین ایستاده که کسانی که او را به امام وصل می‌کنند آن‌ها محاذی کعبه نیستند.  یک وقتی است خودش در یک صف طولانی است و می‌داند که الان من روبروی کعبه نیستم، امام هست، دیگران هم در صف من هستند اما چون کعبه مثلا پانزده متر است و صف ما پنجاه متر است من الان در بخشی از صف پنجاه متر صف خودم رو به کعبه نیستم. یک وقتی است می‌رود فی «الآخِر»، می‌رود در صف‌های آخر می‌ایستد و خودش هم رو به کعبه است اما بین او تا صف جلوی رو به کعبه خالی شده است، مردم صفوف را نبستند و از طرف دست راستش وصل به امام است تا به امام می‌رسد اما کسانی که او را از طرف دست راستش او را به امام وصل می‌کنند رو بروی کعبه نیستند. پس خود مصلی روبروی کعبه است اما کسانی که واسطه‌اند و در صف به دست راست … به یک جایی می‌رسیم که نماز آن‌ها باطل است. پس یا نماز خودش باطل است چون رو به کعبه نیست و محاذی نیست یا نماز آن‌هایی که او را به امام وصل می‌کنند درست نیست چون روبروی کعبه نیست پس علی ای حال جماعت او باطل است.

شاگرد: أو إجمالا ظاهرا، إجمالا را نخواهد.

استاد: أو در عبارت ایشان هست.

شاگرد: این طور می‌گوییم: «العلم ببطلان صلاة الشخص إذا علم تفصیلا أو ببطلان صلاته إما لأنّ …» یعنی از جانب چیز دیگری می‌شود.

استاد: یعنی شما این «ببطلان» را، قرین دیگری برای «ببطلان» قبلی می‌گیرید که این، آن وقت اصلا اجمالاً نمی‌خواهد. «و اللازم مع العلم بخروج الکعبة أو بدلها عن المحاذاة العلم ببطلانه أو ببطلانه»؛ «العلم ببطلان صلاة شخص الخارج إذا علم تفصیلا» خودش می‌داند که من الان روبروی کعبه نیستم؛ تمام شد. «أو العلم ببطلان صلاته» چرا؟ «إمّا لأنّ الکعبة فی أحد الجانبین لهذا الصف أو فی الآخر» که «أو فی الآخر» هم، روی این احتمالی که عرض کردم «آخَر» نخوانیم، «أو فی الآخِر» بخوانیم؛ یعنی صف أخیر. یا مقصود از آخَر هم اگر آخَر می‌خوانیم صفوف متأخره باشد. شاهد عرض من این است که بعدش می‌گویند: «فی الصف المتأخر». دو سه سططر بعدش می‌گویند «فتبطل صلاة المتأخّر» این متأخر یعنی همین آخَری که عقب است یا آخِری که عقب است. او باطل است. پس این «أو فی الآخِر» و «أو فی الآخَری» که مقصود از آن اخیر است.

 «فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة، إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة،» خود می‌داند. «أو بخروج من يتّصل به من أبعاض الصفّ عن المحاذاة،» او دست راست به یک صفی به یک افرادی وصل می‌شود که این‌ها نمازشان باطل است «فتبطل صلاة المتأخّر» به خاطر یکی از دو جهت؛ «إمّا لعدم وجدان شرط الصلاة، و هو الاستقبال في صلاته، أو لعدم وجدان شرط الجماعة،» که «ما به یتصل به الامام» است. «أو لعدم وجدان شرط الجماعة لعدم استقبال من هو متّصل به إلىٰ الإمام.» آن چیزی که به وسیله‌ی او متصل به امام است استقبال را ندارد. این برای توضیح علم تفصیلی و اجمالی برای این که خلاصه نمازش به این صورت باطل می‌شود شخص صلاة خارج یا تفصیلاً و با این توضیحی هم که الان داده شد، معنای شخص روشن‌تر شد. الان اگر شخص را نگاه کنید خصوص یا موصوف به صفت یعنی الشخص هم بگویید باز خوب است ولی معنایش الان روشن‌تر است که علم تفصیل هست نه این که بطلان صلاةِ او تفصیلا أو إجمالا؛ این جا إجمالا دیگر ندارد. آن کسی که خارج است …

شاگرد: فلذا شخص را این جا قبل الصلاة بهتر است که نیاوردند

استاد: قبل از این که خط ایشان را ببینم که اجمالا ندارد، دیدم اجمالا دارد ولی نفهمیدم چرا علامت سوال گذاشتند ولی مدتی فکر کردم دیدم إجمالا معنا ندارد. می‌گویند: «ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة …»

شاگرد:بستگی دارد که نیاز باشد یا نباشد

استاد: بله که ببیند نیاز است یا نیست و بعدا همین طور مانده است. گاهی همین طور در ویراستاری می‌گذارند و از چشم درمی‌رود. پس صلاة شخص خارج عن المحاذاة تفصیلاً باطل است. اجمالا باطل است یعنی چه؟! معنا ندارد شخصی که خودش شخصاً صلاتش از استقبال خارج است، شخص صلاة او باطل باشد یا تفصیلا یا اجمالا؛ یا اجمالا دیگر ندارد. معلوم است تفصیلا است.

شاگرد: «إما لأنّ» احتمال دیگری نداشت؟

استاد: «إمّا ببطلان صلاته»! «إما لأنّ الکعبة أو بدلها فی أحد الجانبین لهذا الصف أو فی الآخر فیعلم من یتصل» نه! ظاهر خط که همین است.

شاگرد: اگر این اجمالا را برداریم، این «إمّا لأنّ الکعبة» می‌خورد به آن جایی که «إذا علم تفصیلا».

استاد: به بطلان می‌خورد. «العلم ببطلان أو ببطلانه».

شاگرد: این که خودش می‌داند از احد جانبین است، کعبه احدالجانبین می‌شود پس علم تفصیلا به بطلان صلاته. چون می‌داند خودش مقابله کعبه نیست.

استاد: أحد الجانبین را خودش نمی‌گویند «لهذا الصف» این صف طوری است که کعبه می‌خواهند علم اجمالی با صف درست کنند.

شاگرد: اگر صف آن طرف نباشد چه ربطی به این شخص دارد؟

استاد: صف مستطیل چند جور می‌تواند تشکیل شود؟ یکی این که می‌دانیم شروع صف از دست راست محاذی کعبه است؛ بقیه بیرون هستند. یکی می‌‌دانیم شروع از دست چپ است، یکی می‌دانیم شروع از وسط است، یکی است گاهی صف طوری طولانی است که می‌دانیم یک بخشی از آن‌ها محاذی هستند اما کدام بخششان نیستند کاملا معلوم نیست.

 

برو به 0:44:05

شاگرد: اگر خط این طرف را نخوانیم عبارت چیزی کم دارد؟ به خاطر همین تکرار در آن وجود دارد یا ندارد؟ مگر این طور بخوانیم: «و اللازم مع العلم بخروج الکعبة أو بدلها عن المحاذاة العلم ببطلان صلاته إما لأنّ الکعبة أو بدلها». آن یک خط «العلم ببطلان صلاة شخص الخارج عن المحاذاة إذا علم تفصیلا أو إجمالا» این را اصلا نخوانیم. چه چیزی از عبارت کم می‌آید؟ چه فرضی خارج می‌شود؟ بخوانیم: «و اللازم مع العلم بخروج الکعبة أو بدلها عن المحاذاة العلم ببطلان صلاته إما لأنّ الکعبة أو بدلها فی أحد الجانبین لهذا الصف أو فی الآخر فيعلم من يتّصل بصفّ طويل ببطلان صلاته جماعة، إمّا لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة» چیزی در قصه کم می‌آید؟

استاد: یک فرضش این است که خود مصلی در یک شرایطی است که به علم تفصیلی می‌رسد. این را نگفتند. چون آن طوری که شما می‌گویید فقط سر صف مستطیل می‌رود و …

شاگرد: دارد که «إما لعدم استقباله للخروج عن المحاذاة».

استاد: می‌دانم! اما به حالت اجمال نه نحو علم تفصیلی! «إمّا و إمّا» یعنی ثبوتاً و نفس الامر. این که خودش بداند نشده است. می‌دانیم یا این است یا آن است. یعنی به نحو علم اجمالی باطل شده به خلاف اولی که خودش می‌داند که الان …

شاگرد: در واقع به واسطه این که ته صف است استقبال دارد و صف هم مستطیل مستقیم است به این نتیجه رسیدند که رو به قبله نیستند.

استاد: نه! فهمیدم که نماز من علی أی تقدیر باطل است یا به خاطر فقد شرط جماعت یا به خاطر فقد استقبال.

شاگرد: یا من مستقبل نیستم یا آن کسی که واسطه‌ی استقبال من بود مستقبل نیست.

استاد: بله بله.

شاگرد2: «فی احد الجانبین» یعنی چه؟ کعبه در یک کدام از جانبین هذا الصف است یعنی چه؟

استاد: یعنی وسط قرار نگرفته است.

شاگرد2: وسط باشد چه می‌شود؟

استاد: وسط باشد خود آن فرضی که برای مصلی می‌گیریم ممکن است خود او محاذی کعبه باشد.

شاگرد2: ممکن هم هست نباشد.

استاد: یعنی شما می‌خواهید بگویید جانبین مصلی منظور است؟

شاگرد2: من نمی‌دانم.

استاد: نه صریحا می‌گویند لهذا الصف. «احد الجانبین لهذا الصف». یعنی کاری با شخص صلاة الخارج ندارم.

شاگرد2: ظهور عبارتشان در همین است ولی می‌خواهم بگویم خصوصیتش چیست؟ وقتی صف مستطیل باشد چه کعبه این طرف باشد، چه وسط باشد چه آن طرف باشد.

استاد: خب وقتی وسط باشد من یتصل به مشکل پیدا نمی‌کند یعنی کل من یتصل به آن‌ها هم محاذی‌اند. می‌خواهند طوری فرض بگیرند که کعبه در جایی باشد که من یتصل به ممکن باشد. من به کسی متصل می‌شوم که او می‌رود در اتصال من او محاذی کعبه نیست. اتصال من به وسیله کسی است که چون فاصله گرفته او محاذی نیست.

شاگرد2: در آن جایی که اصلا کعبه وسط باشد شما فکر کنید صد نفر از این طرف و صد نفر از آن طرف بیرون زده باشند و این نفر هشتادم است و همین حرف در آن می‌آید. ایشان تصریحی که می‌کند این است که کعبه یا این طرف باشد یا آن طرف باشد انگار اگر وسط باشد مشکلی نیست؛ اگر وسط هم باشد بالاخره …

شاگرد: اگر وسط باشد  مثل همین احد الجانبین می‌شود.

استاد: همین فرمایش ایشان را وقتی مطالعه می‌کردم مقصود ایشان این است که یک طوری فرض بگیریم که معلوم باشد بخشی از صف ما بیرون از محاذات است. این طوری است. حالا احد الجانبین به معنای این که یعنی دیگر به طور قطع این حاصل شده است.

شاگرد: فرضشان این بود که «اللازم مع العلم بخروج الکعبة أو بدلها عن المحاذاة» محاذات صف!

استاد: محاذات کل صف.

شاگرد: این فرض اولی است.

استاد: یک وقت خود شخص به علم تفصیلی می‌داند، یک وقتی سراغ علم إما و إما می‌آید؛ سراغ صف می‌رود. صف چطوری است؟ کعبه أو بدلها که قبلا هم فرمودند …

شاگرد: حالا فرض بگیریم صفی را خارج از مسجد الحرام، محاذات با مسجد الحرام درست می‌شود، فرض کنیم این از محاذات خارج شد؛ صف هم همین طوری بلندتر از این است، طویل‌تر از دیوار مسجد الحرام است و آن افرادی هم که این طرف و آن طرف قرار گرفتند خارج شدند و صف هم مستقیم است. حالا این شخصی که دارد چیز می‌کند فرض شده درجایی‌که  به خاطر این که کعبه در یکی از دو طرف صف قرار گرفته است. حالا سوال من این بود که وقتی در یکی از دو طرف صف قرار گرفته قضیه‌ای که پیش می‌آید این است که ظاهرا برای خودش علم تفصیلی حاصل می‌شود که رو به کعبه نیست.

شاگرد2: شخص منظورش این است که :یا خودم می‌دانم مقابل نایستادم یا به واسطه‌ی آن علم اجمالی می‌دانم که مقابل نیست کسی که به او یا آنها متصلم.

استاد: ما همین طور معنا کردیم. این که الان شما فرمودید وقتی اجمالا را برداشتیم …

شاگرد: هر دو تا تفصیلی است. تفصیل اول این است که می‌دانم محاذی نیستم. تفصیلی دوم این است که به واسطه‌ی آن علم اجمالی می‌دانم که نمازم باطل می‌شود.

استاد: تفصیلی بطلان صلاة را می‌دانم. ایشان هم همین را می‌خواهند بگویند ولی نه این که خود مبدأ بطلان و سبب بطلان تفصیلی باشد. آن قبلی هم سبب بطلان تفصیلی است، هم علم به بطلان تفصیلی است. چون می‌دانید هر معلوم بالاجمالی در آن محل اشتراک تفصیلی است، آن طور درست است الان بطلان صلاة تفصیلی است اما این که علتش چیست مقصودشان همین است و الا فرمایش شما در این که علم تفصیلی هم این جا می‌آید مانعی ندارد. فقط این کلمه‌ی «أو فی الآخر» می‌ماند. اولا عدل چیست؟ عدل جانبین است؟ یا عدل إمّا است؟

شاگرد: اگر این طوری معنا کنیم وقتی که شخص خودش محاذات کعبه ایستاده بود حالا یا محاذات حرم ولی می‌داند همین طوری که شما فرمودید جلویش خالی است و از جلو متصل نیست یعنی از آن طرفش هم یک طوری متصل است که این‌ها به هر حال از محاذات کعبه خالی می‌شوند یا این طرف یا ان طرف و «او» را بزنیم به جانبین. در عین حال که به جانبین هست، چیز آن هم هست، جواب إمّا هم هست که یا این بطلان صلاتش به خاطر این است که می‌داند این صف این طرفی متصل است و این خارج از کعبه است یا این طرفی متصل است که این خارج از کعبه است. پس اجمالا علم پیدا می‌کنیم که این‌ها از کعبه خارج هستند و نماز خودش باطل و این اجمالی می‌شود و تفصیلی هم این بود که خودش می‌داند مقابل کعبه نیست ولو متصل هست. پس آن تفصیلی می‌شود و این اجمالی می‌شود و آخر هم درست می‌شود به همین معنا که یا این جانب یا آن جانب و إمّا هم درست می‌شود.

 

برو به 0:52:20

شاگرد: این جانب و آن جانب معنی ندارد.

استاد: این طوری که ایشان می‌گویند این‌ها قبلا من هم نوشتم إلی جانب‌الآخر، تقریر ایشان این است که أحدالجانبین یعنی یکی‌اش. یکی‌اش با ملاحظه‌ای که مصلی خودش را در نظر می‌گیرد. این طور جلو می‌رود. آن وقت «أو فی الآخر» یکی‌اش می‌شود که خودش را در نظر گرفته با احدالجانبین خودش محاذی نیست یا فی الجانب الآخر که لازمه‌اش این است که من یتصل به نمازش باطل است یعنی با یکی می‌خواهند نماز خودش را باطل کنند «احد الجانبین».

شاگرد: دو تاش یعنی آن‌ها خارج هستند ولی این جانب خارج است یا این جانب خارج است؟ ولی از یک طرف متصل هستم. من از این طرف متصل هستم، نه از این طرف متصلم، نه از جلو متصل هستم و این طرف می‌دانم که محاذی نیستند یا این طرف؛ به هر حال علم اجمالی به بطلان صلاة پیدا می‌کنم ولی یک موقعی علم تفصیلی به بطلان صلاة پیدا می‌کنم موقعی که می‌دانم خودم در محاذات نیستم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

علم اجمالی-علم تفصیلی-کعبه-قبله-مسجدالحرام-حرم-صف مستطیل-محاذات کعبه.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 179‌

[2] بهجة الفقيه، ص: 179-180

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است