مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 63
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی عجیب! من هم به عنوان یک زائر این جا آمدم، هر روز هم میآیم میخواهم بروم ضریح را ببوسم، آن وقت شما میآیید میگویید: شلوغ میشود و چه … من هم یک نفر هستم سهم دارم. یعنی یک طوری این برنامه و … نمیدانم لفظش را چه بگویم که حاضر نمیشوند این به خاطر بعضی عوارضی که دارد این رها شود؛ سهم من چه میشود! این جواب ایشان را این آقا خیلی وقت قبل برای من تعریف کرد. این را تعریف کرد خیلی عجیب بود که حالا ببینید شما میتوانید کلمهی سلیقه برای این بگویید؟! چه اسمی میشود برای این گذاشت؟ نمیدانم.
شاگرد: کسی ممکن است بلند شود از راه دور ایام اربعین کربلا برود بعد میداند که دلش آرام نمیگیرد که کنار ضریح نرود و از آن طرف یقین دارد اگر برود یک عدهای اذیت میشوند ولی از آن طرف هم همه میدانند و جلوی ضریح میروند یعنی هر کسی جلو میرود میداند که بالاخره در این فشار باید واقع شود؛ این جا هیچ گونه شبههای به ذهن خودش راه ندهد که …
استاد: اگر ایذاء دیگران، عرف گاهی خیلی وسیع عمل میکند؛ کسی به صرف این که حالا این طوری شد مزاحمت میگوید؛ کلمهی مزاحمت را به کار میبرد، دیگران اذیت میشوند. ایذاء فقهی برای دیگران باشد نباید بکند. ایذاء برای خودش نمیگویند؛ اگر برای خودش خطری باشد که خطر فقهی است، احتمال خطر است، آن هم نباید برود در غیر این دو صورت دیگر مانعی ندارد.
شاگرد: دومی نه ولی اولی ایذاء …
استاد: اول ایذاء است، اگر ایذاء است چرا! الان شرایطی است که کسی گیر افتاده، خودش دارد نفسش بند میآید یا لااقل مردن هم نباشد ولی خیلی در شدت است. او میگوید: هر طور میخواهد بشود من میروم. این طور نیست! امام صادق سلاماللهعلیه در آن روایت دارد که حجر شلوغ بود از همان دور … گفتند یابن رسول الله! نمیروید؟! فرمودند: نمیبینید! زحام است. به نظرم در وسائل باشد.
ایذاء-خطر جانی-ازدحام.
برو به 0:03:18
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز در توضیح فرمایش ایشان برای لزوم انحنا در صف جماعت اگر مستطیل شود مقدماتی عرض شود و عرض کردم نقطهی شروع برای این که صف جماعت را تشکیل بدهیم و احکام فقهیاش را به واسطهی وضوح از نقطه شروع جلو ببریم، این فرق میکند. ایشان در بهجة الفقیه نقطهی شروع را از خود گرد کعبه مشرفه قرار دادند جلو رفتند که حالا عرض میکنم. برای این که این فرمایش ایشان روشن شود دیروز ما یک فرضی گرفتیم و آن فرضی بود که چند روز پیش عرض کردم که یکی از آقایان فرمودند این بود که ما آن کسانی که مستقبل هستند نود درجه یعنی ربع قطر فرض بگیریم با کعبه فاصله دارند. یعنی کسانی هستند که صف نماز جماعت تشکیل دادند که اگر از آنها یک خطی روی کره بکشیم برویم به کعبه برسیم یک چهارم کل دایره روی کره زمین است؛ به عبارت دیگر صفی که تشکیل میدهند کعبه قطب آن کرهای است که آنها صف روی آن تشکیل میدهند. قطبِ آن دایره آنهاست. نود درجه فاصله است. دیروز از این جا شروع کردیم.
شاگرد: استواء و قطب!
استاد: استواء و قطب روی فرضی بگیریم که کعبه در قطب باشد. این طور بله. اگر این طوری فرض بگیریم اول صف روی این استواء بود. دیروز بحثش کردیم منحنی هست یا نیست، مستقیم هست یا نیست؟ نتیجهای که گرفتیم دو تا حیث در این هست. یکی حیث بستر خط و صف است و یکی حیث خود صف است. خود صف از حیث این که بپیچد، مسیر او کج شود، هیچ رقم انحنایی در او نیست. این صفی که در مِنطقهی کعبهی مشرفه تشکیل شده باشد، منطقة دایره عظیمهای است که نسبت به نقطه قطب در وسط او قرار گرفته است. این صف نسبت به خودش مستقیم است نه بالا رفته، نه پایین رفته، نه دست راست رفته نه دست چپ. واقعا هم این طوری است که اگر یک ماشینی را همان طوری که دیروز عرض کردم روی این صف جماعت به جای این صف جماعت که دیروز میگفتم شانههایشان را میخکوب و چوبکوب کنند که هیچ کس نتواند شانهاش را کج کند همه خط مستقیم باشد، یک تخته طولانی به همه اینها بکوبند که اصلا نتواند این صف منحنی بشود، این طوری اگر فرض بگیریم واقعا در خارج میبینید که این دایرهی عظیمه و این صف اولی که در منطقه قرار گرفته مستقیم است اصلا نه بالا میرود نه پایین میآید نه کج میشود، دقیقا استقامت دارد استقامتی روی منحنی بسته کره. الان هم در فضای هندسه به اینها خطهای مستقیم میگویند، به اینها خط مستقیم اطلاق میکنند فقط اگر لفظش یادم باشد ژئودزیک میگفتند که خطهای مستقیمی که مستقیم مرسوم روی کره زمین است، روی کره زمین مستقیم است اما نسبت به تبعیت محیط زمین منحنی دارد به تبع او، نه این که آن خط پیچ دارد، این خط هیچ فرمانی ندارد، فرمانش کاملا صاف است، صافِ صافِ صاف. این طور صفی تشکیل میشود. سوال این است الان این صف رو به قبله هستند یا نیستند؟ صفی که مستقیم بود و انحنایی هم اگر داشت برای کره ی زمین بود، برای بستر بود همه رو به قبله هستند یا نیستند؟ دقیقترین استقامت را اینها دارند. یعنی همان طوری که در دو روز در سال اگر شما زوال کعبه را بدانید، آن لحظهای که خورشید بالای کعبه میرسد دو روز در سال آن را بدانید در هر کجای کرهی زمین در آن جاها سایه تشکیل میشود باشید در مسیر، یک عمودی هم رسم کنید و مقابل آن سایه بایستید شما در بلاد متعارف هستید، این خط را ادامه دهید رو به خود کعبهاید. دو روز در سال این طوری است؛ اصلا درست خط پیشانی شما میرود به کعبه میخورد. عین همین هستند این کسانی که در این صف منطقه قرار گرفتند. یعنی یک صف است به کل کره زمین اما از پیشانی هر کدامشان، از بینالعینین هر کدامشان یک خط بکشید بروید همه با هم سر میرسند به کعبه، کعبه در قطب است و خطوطی که در کره جلو میروند متقارب هستند. جلوتر در آن جلسهی قبلی صحبتش شد. چرا متقاربند؟ چون همه روی منطقهاند. همین که این خطوط شروع میکند از پیشانی اینها جلو برود روی محیط کره دارد به همدیگر نزدیک میشود، خیلی هم روشن شما میتوانید روی توپ فرض بگیرید. این یک مطلب واضحی است که دقیقترین قبله را اینها دارند که همهشان رو به نقطهی قطباند. چرا؟ رمزش این است که ما فرض گرفتیم روی دایره عظیمهاند و فرض گرفتیم که یک صف مستقیم تشکیل دادند، با این صف مستقیم قبلهی آنها دقیق سر جایش است.
حالا این که الان تصورش کردیم بیاییم سراغ سوال بعدی؛ حالا آمدیم و این طور صفی در مِنطقة تشکیل شده بود فرض بگیریم آن نقطهای که میگفتیم مکه است و قطب است حالا برگردیم به کرهی زمین مثلا آن نقطه، نقطهی مکه نباشد، کعبهی مشرفه مثلا در سی درجهای اینها واقع شده باشد نه نود درجهای. الان هر کدام از اینهایی که در صفاند نود درجه ربع قوس با کعبه فاصله داشتند، اگر نه، فرض گرفتیم سی درجه فاصله داشتند یعنی الان مثل کسانی که روی خط استواء میایستند به طرف مکه که هفده درجه بالای استواء است، اینها اگر دور استواء با خط مستقیم یک صف جماعت تشکیل بدهند نمازشان درست است؟ نه. واضح است نه! چون آنها دور خط استواء که صف مستقیم تشکیل میدهند همه رو به نقطهی قطب شمالند نه رو به نقطهی مکه. عرض هم کردم روبروی چین رسیدید اصلا اینها ربطی به مکه ندارند، از چین رو به شمال کردند، نقطهی قطب شمال رو به ایشان است، آنها باید رو به مکه بایستند، کاملا باید در این صف استوایی منحرف شوند و باید به طرف غرب در چین برگردند تا بتوانند روبروی مکه باشند؛ این خیلی واضح است. بنابراین این نکته را عرض بکنم میزان در این که صف مستطیل متقوس روی کره منحنی به تبع کره رو به قبله باشند این نیست که دایرهی عظیمه درست شود، نصف صف، نصف محیط یا کل محیط صف شوند به صرف این که ما یک صفی درست کنیم دایرهی عظیمه باشد که لازمهاش این نیست که رو به قبله باشند. همین دایرهی عظیمه اگر مکه در قطباش باشد نمازشان باطل است بالوضوح همه میتوانند بفهمند. پس این که ما بگوییم وقتی صف مستطیل به نصف دایره یا تمام دایره رسید پس همه رو به قبلهاند، این به صرف ارزشدهیِ پارامتر به این که بگوییم: خوب شد یک دایره صف مستطیل دایرهی عظیمه مثل کل کره زمین پر شد یا کل یک دایرهی عظیمه پر شد از … پس رو به قبلهاند. این مهم نیست؛ مهم این است که حتما این صفی که تشکیل میشود و بخواهد نمازشان صحیح باشد نود درجه تا کعبه فاصله داشته باشد و لذا اگر کعبه در قطر آنهاست، نود درجهاند این صف مستطیل است. خب حالا آمدیم جماعتی متصل تشکیل شد؛ یعنی چه متصل؟ یعنی کعبه نود درجه تا اینها فاصله دارد در منطقهی این کره که نود درجه با آنها فاصله دارند یک صف طولانی تشکیل شد، مستقیم و همه هم رو به قطب، پشت سر آنها هم یک صف تشکیل شد، پشت سرش است؛ این صف اول است. پشت سرشان همین طور صف تشکیل شد و جلو بروید.
برو به 0:13:15
این جا اگر زیاد جلو رفتید، مثلا با فاصلهی چهارهزار کیلومتر جلو رفتید و همین طور پشت سر هم صف بود، کل کرهی زمین صفهای مدور بود جایی میرسید که آن صفهای بعدی قهراً انحنا دارد حتی روی خط دایرهی صغیره به انحنایی که دیروز عرض کردم که دایرهی صغیره باید پیچش بدهند و اتفاقا خود کره تبعاً به آنها انحناء میدهد یعنی هر چه جلوتر میروند بعد میبینید … تا جایی که اگر همین طور بروند تا آن نقطهی آن طرف قطب در قطب متقاطر این جمعیت متصل به هم وصل شوند آن چند نفر آخر اگر مخصوصا سرشان را هم برنگردانند و همین طور کنار هم بایستند بدون این که سرشان را برگردانند، مدام صف تشکیل دهند، رویشان به طرف قبله باشد مدام صف تشکیل شود، بروند بروند جلو یک دفعه میبیند پشتش خورد به یک کسی نمیتواند … نگاه بکند میبیند همان بغلی خودش در صف است که پشتشان به هم خورده است. یعنی آخر کار اگر پنج نفر هستند پشتشان به همدیگر یک صف تشکیل شده است خب همین طور بخواهند نماز بخوانند یک چیز مستنکری میشود اما اگر این طوری که ما فرض گرفتیم جلو بروند قهرا به این میرسند که این صفوف پشت سر هم تشکیل شد رفت تا نقطهی قطب مقابل، صف جماعتی گرد شده مثلا دایرهی کوچکی است اما پشت هم به همه است. در آن جا مجبورند پشتشان به همدیگر باشد تا رو به قبله باشد. این را چرا عرض کردم؟ برای این که وقتی از آن خط مستقیم رفتید دیگر نمیتوانید مستقیم بودنِ واقعی را مراعات کنید حتما باید صف به صورت منحنی باشد و آخر کار به جایی میرسد که این چند نفر هم اگر هستند، این ده نفر هم اگر هستند پشتهایشان به هم است، دنبال آن صف مستطیل ایستادند. این یک فرض است که الان در این شرایط ما جماعتی تشکیل دادیم شروعش از مِنطقة بوده و با یک خط مستقیمی تا آن جا رفتیم. مقدمهای برای فرمایش ایشان فراهم کرد.
شاگرد: یعنی میخواهد بگویید هنوز فرض بر این است که کعبه قطب است؟
استاد: بله.
شاگرد: خب یک صف پایینتر که میآید اگر شانههای هرکدام به هم وصل شود …
استاد: با خط مستقیم نمیتوانند وصل شوند، باید دایره را قطع کنند چون دایرهای که شانههایشان وصل باشد دایرهی عظیمه است، صف دومی دیگر دایره عظیمه نیست. چرا؟ چون ما روی هر کرهای برای هر قطبی تنها و تنها یک عظیمه داریم، دو تا نداریم.
شاگرد: در همان مثالی که دو تا خودکار را به هم چسبانده بودیم کره را تکان داده بودیم، آن خط دومی یعنی کج است؟
استاد: بله. لذا اگر با دست خودتان بخواهید با آن خودکار روی کره یک دایره کوچکتر غیر عظیمه بکشید میبینید باید دستتان را پیچ دهید، چارهای ندارید، اگر صاف ببرید کره را نصف میکند.
شاگرد: حتی پایینتر از استوا؟
استاد: هر کجا! هر کجا بروید اگر صاف ببرید کره نصفه میشود، این قانون کلی است. هر دو نقطهی روی کره اگر به کوتاهترین خط به نحو مستقیم بینش وصل کنید یک دایرهی عظیمه تشکیل میدهد کره را نصف میکند ولذا بینهایت دوائر عظیمه روی یک توپ مفروض است و هر دایرهی عظیمهای برای خودش دو قطب منحصر به فرد دارد. من که قطب میگویم یعنی محور؛ منظورم محور است ولی روی کره دو تا قطب میشود، این قانونِ مسلمِ واضحِ واضح است. هر دو قطبی تنها یک دایره عظیمه دارد و هر دایره عظیمهای که روی توپ بینهایت دایره عظیمه مفروض است هر دایره عظیمهای تنها دو قطب دارد و روی کره به این معنا تک است. لذا اگر موازی با این دایرهی عظیمه که موازیِ با او متقاطع با آنها نیست، چون میدانید که همه دوائر عظیمه متقاطعاند، بینهایت دایره عظیمه مفروض است اما همه متقاطعاند. محال است که دو تا دایره عظیمه داشته باشیم و همدیگر را قطع نکند؛ نصف هم میکند. تنصیفِ دو تا دایره عظیمه هم تنصیف است. اینها چیزهای واضحی است اما اگر آمدید موازی شد و او را قطع نکرد، این خط دارد پیچ میخورد، خطی است که خود خط منحنی است به خلاف دایرهی عظیمه که خودش منحنی نبود، مستقیم بود ولی روی بستر منحنی رسم شده بود. حالا به فرمایش ایشان بیاییم.
شاگرد: در این جا در صفوف بعدی در واقع شانههایشان چفت نمیشود…
استاد: نمیتوانیم! اگر چفت کنیم صف تشکیل نمیشود یعنی اگر چفت کنیم یک دایرهی عظیمه میشود که از قبله منحرف میشوند و صف قبلیها میآید قطعش میکند، اصلا نمیشود. شما روی توپ خط بکشید میبینید.
شاگرد: اگر هم بخواهید این دفعه فاصله را با صف جلو ثابت نگه دارید همین طور جلو بروید …
استاد: مرتب انحنا دارد بیشتر میشود.
شاگرد: انحنا به سمت عقب پیدا میکند نه به سمت جلو …
استاد: ولی نسبت به قطب اول خطوط از بینالعینینشان واگراست، وقتی به صف جلو میرسند از آن جا شروع میکنند دوباره به سوی کعبه که قطب است همگرا میشوند یعنی از صف اول که روی کمربند بودند سی درجه جلو بروید، اینهایی که در صف سی درجهای ایستادند که یک انحنا هم هست، این دو تایی که کنار هم هستند رو به کعبهاند یعنی رو به قطب آن طرف کرهاند، لازمهی این که رو به قطب این طرفاند این است که اگر بین دو تا ابروی اینها دو تا خط ببرید اول دارد خرد خرد خط آنها فاصله میگیرد.
شاگرد: در واقع پشتشان، پشت به قطب مقابل است، رویشان رو به قطبی که قبله قرار داده شده است.
استاد: یعنی اگر از کاهلشان از بینالکتفینشان یک خط ببرید این دو تایی که کنار هم ایستادند خطهایش به سوی قطب پشت سر همگراست اما از جلوی روی آنها خطوطی که خارج میشود واگراست تا صف اول که فرض گرفتیم روی دایرهی عظیمه است. از بعد از او دوباره واگراست تا به کعبه میرسد و با آن چیزی که دیروز آن آقایان فرمودند چون روی کره است مواجهه محفوظ است یعنی هر خطی شما فرض بگیرید چون روی کره است هواپیما سوار شوید به لسان عرفی درست هم علمی هم عرفی میگویید: من این جا به خط مستقیم دارم آن جا میروم. خط مستقیم یعنی دور میزنم اما مستقیم به این معنا که دایره، دایرهی عظیمه است ولو خود کره گرد است و هواپیمای من یک قوسی را دارد طی میکند، اینها دیروز صحبت شد. حالا از این جا به مقصود ایشان برویم. اینها مقدمه بود برای این که مقصود ایشان روشن شود.
ایشان میفرمایند: برای این که من به شما نشان دهم که صف مستطیل نمازش باطل است از همان نزدیک کعبه شروع میکنند، الان گرد کعبه هستیم یک صف گرد تشکیل میشود، خب آن جا خیلی واضح است، اگر صف مستطیل باشد و انحنا پیدا کند آنهایی که از مقابل کعبه این طور صاف آن طرف میروند نمازشان باطل است. این خیلی روشن است ولذا آمدند برای این که این انحنا را نشان دهند از چهار نقطه شروع فرمودند. فرمودند: چهار تا مصلی در چهار طرف کعبه در نظر بگیرید، یکی مثلا شمال کعبه است، پشت به شمال است رو به کعبه ایستاده است رو به قبله است. یکی در جنوب کعبه پشت به جنوب است، رویش به طرف کعبه است. یکی در شرق کعبه و یکی هم در غرب کعبه است. چهار نفر هستند چهار طرف این طوری دور کعبه ایستادند. فرمودنداینها را با یک خطی به هم وصل کنید، بین اینها جمعیت بایستند. صف چه صفی است؟ انحنا دارد، این صف، صف مستقیم نیست؛ انحنایش خیلی روشن است. فرمودند: همین طور پشت سر اینها صف تشکیل دهند جلو بروند. صف اول را از آن جا درست کردیم. هر چه جلو بروند، آن صفی که بخواهد رو به کعبه باشد انحنا لازمهاش است یا نیست؟ حتما لازمهاش است.
شاگرد: تا نصف!
استاد: تا نصف! به نصف که میرسد انحنا دیگر تنها تک خطی است که آن جا در زاویهی نود درجه آن بحثهای دیروز را دارد. علی ای حال در سایر نقاط کرهی زمین هر صف جماعتی وقتی طول بکشد بخواهد دقیقا قبله مراعات شود ناچار از انحنا هستیم. به چه بیان؟ به همین که این صف را شما دور کعبه جلو ببرید. کجا میخواهند صف مستطیل را تشکیل دهند؟ هر کجا میخواهند تشکیل دهند در مثلا سیدرجهی جغرافیایی از مکه دور شوند، پنجاهدرجهی جغرافیایی از مکه دور شوند، بخواهند صف تشکیل دهند باید مثل آنها دور بزند چارهای نیست.
خب بگویید چون خیلی فاصله شد که دیگر متسامحفیه است. میفرمایند: اگر میخواهید دقت کنید متسامحفیه است یعنی به چشم نمیآید و الا اگر با دقت ریاضی بخواهید حساب کنید این صف جماعت، مستقیم ریاضی باشد رو به قبله نیست. حتما باید از نظر ریاضی یک انحنای کمی داشته باشند تا استقبال آنها، خطی که از بینالعینین آنها میرود واقعا به مکه برسد، غیرِ این امکان ندارد. پس نقطهی شروع را که از خود جماعتی که گرداگر کعبه بود شروع کردند هیچ کس شک نمیکند.
شاگرد: این دقتهای ریاضی میتواند موضوع حکم شرعی واقع شود؟
استاد: حالا ذیل صفحه یک چیزی دارند آن را عرض میکنم. یکی دیگر از آقایان هم چیزی فرمودند آن بحث خوبی است حالا فعلا روی این مقدمه برویم و عبارتشان را بخوانیم بعد میآییم. «کما لا خفاءَ» ذیل صفحه است که این بحثها آن جا ان شاء الله میآید.
شاگرد: جسارتاً همهی این بحثها در جماعت محسوب میشود؟ فردی نمیتوانیم نگاه کنیم؟ یک نفر بخواهد یک جای دنیا رو به کعبه باشد، صفی هم نیست چون اصلا چنین صفهایی وجود ندارد.
برو به 0:24:30
استاد: جلوتر عرض کردم که یک نکته خوبی بود، فرمایش شما یادآوری آن است. عرض کردم تاریخچهی این صف مستطیل را شیخ طوسی رضوان الله علیه در خلاف به عنوان اشکال بر کسانی که میگویند کعبه مطلقا قبله است مطرح کردند بعد گفتند ما که قائل هستیم مسجد و بعد هم حرم قبله است دیگر این اشکال را هم نداریم. چرا؟ چون حرم دوازده میل است، کدام صف جماعتی است که این قدر طولانی باشد؟! اما از کعبه میشود صف طولانیتر باشد. از مسجد هم ممکن است صفوفش در بیابان نماز بخوانند بسیار وسیع باشد اما هر چه طولانی شود دیگر قرار نیست بیست و چند کیلومتر صف جماعت باشد. این را شیخ فرمودند. عرض کردم بعضیها جواب داده بودند که حاج آقا هم اشاره کردند که شما در علامت گیر میافتید، یک علامت برای قبله میدهید برای منطقهی وسیعی که صد کیلومتر داخل آن است مثل قطبنماهایی که الان هست، این را چه کار میکنید؟ صف جماعت تشکل نمیشود، خب نشود؛ وقتی شما برای یک منطقه واحد یک علامت هندسی مثل ستاره جدی قرار میدهید میگویید ستاره جدی را در عراق درست روی ستون فقراتت، بینالکتفینت قرار بده؛ مثلا عرض میکنم اگر در عراق بگذارد که فاصلهی بین آنها صد کیلومتر است، آن طرف صد کیلومتر، این طرف هم صد کیلومتر هر دو پشت گردهی خودشان بگذارند که قبله نشد. لازمهی این که شما بگویید حرم، اگر حرم هم قبله بگیرید باز از حرم هم باز تخلف شده بود. این را جواب داده بودند. لذا فرمایش شما در این که صف جماعت نیست درست است اما حتی با یک نفر هم کار داریم برای این که میخواهیم برای منطقهای علامت بدهیم و به علاوه این که خود یک نفر هم وقتی میخواهد نماز بخواند باید ببینیم باید حتما از بینالعینینش یک خط برود یا نه؟ که آن حالا بحث ذیل صفحه است. بحثهای اصلیاش آن جا مطرح است. بله برای فرد هم به شدت مطرح است و حالا میآید.
شاگرد: نکته این جاست که اگر یک فرد نسبت به کعبه بخواهیم در نظر بگیریم اگر از این فرد به کعبه خطی کشیده شود ادامه پیدا کند و از پشت کره زمین برگردد به آن فرد برسد یک خط استوایی پدید میآید که خود این شخص و کعبه در این خط هستند، هم این معادله را هر جای کرهی زمین یک نفر بایستد میتواند بین خودش و کعبه یک خط استوایی ترسیم کند مشکلش حل میشود.
استاد: نه! هنوز مشکل خیلی است. این که شما فرمودید دارید دایرهی عظیمه رسم میکنید یعنی میگویید: شخص یک نقطه روی کره است، کعبهی مشرفه هم یک نقطه روی کره است، بین این دو تا به عنوان دو خط مستقیم روی کره فاصله را رسم میکنید، این دایره، دایرهی عظیمه است یعنی کل کره را دور میزند، کره را نصفه میکند و روی آن هم دو تا نقطه قرار گرفته، یک نقطه مصلی است و یک نقطه کعبه است و این دایرهی عظیمه را رسم کردیم، درست هم هست این از این جهت که تا این جا مشکلی نیست، صحبت سر این است که وقتی دور رفت الان غالب مصلین چنین خطی را نمیتوانند برقرار کنند. چرا؟ چون وقتی فاصله گرفتند زاویهای که بدن آنها تشکیل میدهد به اندک تکانی یک صدم زاویه، یک درجه هم نمیگویم، یک صدم زاویه تکان میخورد کیلومترها از مکه آن طرف میرود. این مشکل را چه کار کنیم؟ این مشکل مهمی برای فرد هم هست که حالا ذیل صفحه به این میرسیم. صرف خط ببریم درست است اما وقتی دور میرویم یک مشکلات جدیدی داریم که کما لا خفاء ان شاء الله میرسیم.
بنابراین فرمایش ایشان فعلا این است که صف مستطیل بالدقة انحنا نداشته باشد نمازشان باطل است، استقبالشان از بین میرود، بالدقةالریاضیة هم وقتی حساب کنید ولو هم خیلی طولانی باشد آن سر قوس باید این طوری باشد، آن نماز جماعتشان باید سر صفشان صافِ صاف نباشد، باید کج شود، باید قوس داشته باشد و این وقتی که از خود کعبه جماعت را شروع کنید جلو بروید خیلی روشن است؛ چهار تا را فرض گرفتند قوس زدند، این قوس گرد است خب حالا برای این که مقصود ایشان روشن شود این چهار نفری که دور کعبه بودند دو تا را در نظر بگیرید، آن که در شمال بود با آن که در شرق بود، کل صف را از جماعت پر نکنید، فقط پشت سر همین قوس آنها پر کنید. یک ربع محیط میشود، این ربع محیط را پر کنید جلو بروید، هر چه جلو بروید میبینید این قوسش باز واقعی است، ایشان هم همین را میخواهند بگویند. میگویند: این جماعت هر چه جلو برود لابدّ باید این قوس را پشت سر آن باید داشته باشیم، نداشته باشد از کعبه منحرف است و دیگر خطوط نمیرود به کعبه نمیرسد، این فرمایش ایشان است. فقط یک بحث هست مسالهی مواجههی از بعید است که در ذیل صفحه است میتوانیم تصحیح کنیم حالا آن بعداً. فعلا این نصف صفحه عبارت را بخوانیم.
شاگرد: مگر نماز جماعت این طور نیست که با محوریت امام جماعت به صورت هرمی که راس هرم امام جماعت باشد آن روی استقبال باشد؟ مگر این طور ترسیم نمیشود؟
استاد: اگر به سوی امام بایستند بله اما به سوی امام نمیایستند، همه قبلهی خودشان را دارند.
شاگرد: الان قبله خودشان را دارند، خب الان در نمازهایی که صفهای طولانی باشد باز این هست.
استاد: بله این مشکل است؛ این مشکلی است که باید حل شود. ایشان میفرمایند: اگر صف طولانی شد ماموم اگر نباید نگاه به امام کند، او باید نگاه به کعبه کند. اگر خیلی از امام فاصله دارد باید یک کمی بگردد، عین همین مثالی که عرض کردم که روی استوا بخواهند صف تشکیل بدهند، آنهایی که درست روبروی مکهاند، روی استواءند اما روبروی مکه خب رو به مکه میایستند، امام هم رو به مکه است اما مدام به طرف دست راست مثلا چین میرود، روی استوا صف دارد جلو میرود، میتوانند تا آخر همین طور صاف بایستند؟ اگر صاف بایستند که رو به قبله نیستند، هر چه جلو میروند مجبورند یا همین طوری در صف بگردند اگر میخواهند صفشان مستقیم باشد، کج بایستند، صف را مستقیم ببرند افراد خودشان کج بایستند یا باید صف را دور بزنند؟ صف را دور بزنند خب از طرف شرق مقابل کعبه میآید، پشتش به شرق است، روی آن به طرف کعبه است؛ این خیلی از این ناحیه روشن است. صرف امام استقبال او را در صف طولانی نمیتواند محفوظ نگه دارد.
شاگرد: یک محاسبهای که الان باید انجام دهم، اگر این صف را در تهران فرض کنیم به خاطر این که یک درجه تفاوت حاصل شود از این دایرهای که باید در تهران شکل بگیرد چهارهزار و سیصد و شصت متر باید آن صفحه طول داشته باشد تا یک درجه تفاوت حاصل شود. یعنی الان از تهران تا مکه که دو هزار و پانصد کیلومتر است ما اگر یک دایره را حساب بکنیم یک صف چهار هزار و سیصد متری اصلا یک چیزی است که هیچ وقت تحقق … یعنی عرف هیچ وقت نمیتواند همچین تحققی را به آن بدهد که بتواند جلوی آن یک درجه را بگیرد.
استاد: کرهی زمین به آنها میدهد البته اگر رو به کعبه بایستند.
شاگرد: شما یک صف را در نظر بگیرید که چهار هزار و سیصد متر است.
استاد: بله! ولی همه هم قطبنما دارند و قطبنمای جلوی رویشان گذاشتند. دقت کنید! جلوی هر نفرشان قطبنما و قبلهنما گذاشتند. آخر کار میبینید چون میخواهد رو به کعبه بایستند همین درجه را حفظ کرده است به خلاف این که روی فرض ما مستقیم باشند، چوبکاریشان کنید که نتوانند کج شوند، همین یک درجه کج شد عدهای از آنها بالدقة از کعبه منحرفند. حاج آقا همین را میفرمایند؛ میگویند اگر مستقیم بایستند عدهای از کعبه منحرف شدند، اگر بخواهید هر کدامشان یک قبلهنما و قطبنما جلوی رویشان بگذارید میبینید همین یک درجه کج شدند ولی از بالا اگر عکس از دور بگیرید میبینید همین درجهای که به این ریزی هست میبینید صف برای خودش توسط هر کدام قبلهنما دارند این صف انحنا را پدید آورده است.
شاگرد:خب این چه ربطی به بحث نظریهی کعبه و حرم دارد؟ چون این بحث قرار نیست در عالم واقع ما بیاییم این صف را تشکیل بدهیم، این را شیخ مطرح کرده برای این که بگوید: ببینید اگر چنین اتفاقی بیفتد به کعبه نمیرسد لذا کعبه نیست.
استاد: و در حالی که صف مستطیل صحیح است. خب ایشان میفرمایند: این انحنا علی ای تقدیر در همه جا نیاز است پس انحنایی که نیاز است شما نمیتوانید به وسیلهی چیزی که علی ای حال و علی کل القولین نیاز است برای رد دیگری از آن استفاده کنید.
شاگرد: من از جهت دیگری عرض میکنم؛ عین هم بحث در حرم هم میآید. یعنی اگر شما فرض کنید حتی در کرهی زمین هم شاید همین طور باشد واقعا اگر یک خط پایینتر از خط استوا باشد دقیقا همین اتفاق میافتد. این چه فایدهای برای شیخ طوسی دارد؟
استاد: فایدهای ندارد، بر ضرر ایشان است. جواب حاج آقا حلا و نقضاً علیه حرف شیخ است.
شاگرد: این جواب ایشان این است که اصلا انحنا ضروری است. شیخ طوسی میگوید: خط مستقیم قطعا درست است لذا کعبه نیست، استدلال شیخ بر این بود. حالا نتیجه، این جا آقای بهجت میگویند: نخیر خط مستقیم اصلا باطل است لذا این … اما جهت دوم دارد؛ طبق این که با خود شیخ راه بیاییم بگوییم: درست است صف مستقیم مستطیل حتما درست است، این به همان ملاکی که «یدلّ» بر این که کعبه نیست بر همان ملاک هم «یدلّ» بر این که حرم نیست. یعنی از این جهت هم حرف شیخ طوسی موید و مثبت حرفش نیست.
استاد: فقط یک جهت هست و آن هم این که صف مستطیل منظورش مستطیل ممکنالوقوع عرفی باشد؛ در این دیگر حرف شیخ درست است.
شاگرد: آن که ایشان الان حساب کرده، چهار کیلومتر عرفی بود و اینجا چهار کیلومتر هم نیست؛ یعنی برای کعبه هم نیست.
استاد: حرم که بیست کیلومتر است.
شاگرد: نه برای ایشان میگوید که باید چهار کیلومتر صف باشد تا یک درجه از کعبه جدا شود.
استاد: چون فاصله داریم. و الا هر چه نزدیکتر برویم حرف ایشان دارد …
شاگرد: ما همین جا را داریم میگوییم، این هم در تهران ممکن الوقوع نیست که چنین صفی تشکیل شود.
استاد: ولی برای کل تهران، شما با یک علامت قبلهنما برای همه یک علامت میدهید و حال آن که دقیقا این علامت برای همه نقاط تهران نیست.
برو به 0:36:25
شاگرد: در تهران همه یک جا نمیگویند، هر مسجدی قبلهی خودش را مشخص میکند بعد ساخته میشود؛ محله به محله قبله را مشخص میکنند. با قبلهنما هم مشخص میکنند و هیچ کدام این مشکلات هم پیش نمیآید.
استاد: قبلهنما بعد از قطبنماست، کشف قطبنما خیلی متأخر است. جلوترها با نگاه کردن به سایر قبلهها آن مسجد را میدیدند چطوری است مثل آن میایستادند، قبور مسلمین چطوری است؟ قبور امامزادهها و مشاهد چطوری است؟ میساختند. الان شما این طوری میگویید.
شاگرد: آن وقت هم فاصلهها به اندازهای کم بود که این درجه پیش نمیآمد. صد متر آن طرفتر یک مسجدی است میبینند …
استاد: بسیار خب! اما اینها تکرار میشد. صد متر آن طرفتر یک مسجد است، صد این طرفتر … خب صد متر هم بعدش میسازند، صد متر هم بعدش، خب چه کار کنیم؟ همه هم روی دست هم نگاه میکنند. ملاحظه میکنید؟!
شاگرد: این مساله را که رد نمیکند.
استاد: منظور من این است که شما نمیتوانید از محلابتلاء خارجش کنید. خلاصه این محلابتلاء است.
شاگرد: اینجا اصلا محل ابتلا نیست، ما این جا علم اجمالی نداریم، هر مسجدی دارد برای خودش میخواند و با آن صف مستطیل علم اجمالی حاصل میشود، این جا که اصلا علم اجمالی نیست، آن مسجد دارند برای خودشان رو به قبله میخوانند، آنها هم دارند رو به قبله میخوانند، ما در آن نمازی که الان میخواهیم شرکت کنیم علم اجمالی نداریم اینها صفشان یک جایش باطل است.
استاد: ما در مقام تصحیح نماز الان نیستیم، ما در مقام پیدا کردن قبلهایم، این جا دیگر کاری نداریم نماز درست است یا نیست، علم اجمالی هست.
شاگرد: شما علم اجمالی پیدا میکنید اگر ما در مسجدهای تهران نماز بخوانیم این مسجدها قبلهشان اشکال دارد. این طور میفرمایید؟
شاگرد2: وقوعاً اگر این را بگویید حاصلش همین است، وقوعاً شما دارید میگویید این مسجدها به هم نگاه کردند قبله مشخص کردند، وقوعاً علم اجمالی پیش میآید که این مسجد امکان دارد به قبله نباشد.
استاد: در اصول علم اجمالی دارند میگویند: علم اجمالی برای شخص یک مکلف منجز تکلیف است نه برای چند نفر؛ لباسی بود که میگویند: یک لباس است اثر جنابت در آن است ولی دو نفر میپوشیدند، کدام باید غسل کنند؟ این که ایشان میفرمایند یک روز دیگر هم فرمودید گفتم: این از نظر فقهی خوب است که علامت ولو ثبوتاً دچار مشکل میشود یعنی یک علامت واحده ثبوتاً نمیتواند قبله را نشان دهد اما خلاصه این مساجدی که علم داریم طبق این علامت واحده ساخته شدند در یک منطقه وسیع به عنوان اماریت برای مصلین کافیاند چون هیچ کدام شخص خودشان علم اجمالی ندارد به این که الان بطلان این جا محقق است. در منفصلها علم اجمالی دارد، منفصلهایی که مکلف تکلیفشان به هم مرتبط نیست مثل صف جماعت مانعی ندارد، هر کدام کار خودشان را میکنند. علی ای حال ولی اگر صف بالفعل شد آن وقت علم اجمالی میآید این تفاوت هست.
شاگرد: در حرم فقط فاصله کمتر شد و آن اشکال هنوز باقی بود؟
استاد: من عرض کردم حلش را حاج آقا فرمودند که بدون انحنا اصلا نمیشود. حرم هم شما بگویید باز وقتی دورتر رفتید همین مطلب هست. پس هم نقضی به حرف ایشان است هم حل است برای این که کعبه باشد. حل است برای مختار خودشان و همین حل نقضی برای مختار شیخ است.
شاگرد: الان نقض به شیخ مشخص شد، حل برای فرمایش خودشون چطور؟
استاد: حلش این است که میگویند: صف مستطیل باطل است. میگویند: انحنا لازمهی صف مستطیل است. اگر این را میگویید همه جایی هست.
شاگرد: میخواهم بگویم ملتزم میشوند که صف مستطیل نباشد، منحنی باشد یا میگویند چون آن جا هم باطل است، این جا هم باطل است پس اصلا قطعا پیدا میکنیم نباید باطل باشد؟ عرض میکنم الان هم در حرم باطل است هم در مکه، این اشکال به شیخ شد.
استاد: صبر کنید، نصف صفحهی بعدی بطلان نماز یک حساب دیگری است؛ فعلا استقبال را میخواهیم ببینیم، آن هم استقبال نه روی مبنای مواجههای که بعداً توضیحش میدهیم. فعلا روی مواجهه به معنای این که یک خطی از او برود به کعبه برسد.
شاگرد: میخواهم بگویم اشکال به حرم تسری پیدا کرد؛ گفتیم حرم هم مشکل دارد چنانچه کعبه هم مشکل دارد. پس این کلام شیخ طوسی الان نقض شد.
استاد: به این معنا که شیخ هم نمیتوانند بگویند من هم که مختارم حرم است پس حالا صف مستطیل درست شد. نه! ایشان هم «لابد له من انحناء»
شاگرد: پس اشکال را تسری دادند که شما هم نمیتوانید با خط مستقیم با ما باشید. شما هم باید منحنی باشید.
استاد: اشکال نیست؛ اشکال به این معناست که یک طور حل است.
شاگرد: جناب شیخ میخواهد شاهد بیاورد.
استاد: بله دیگر؛ میخواهند بگویند آن مستطیلی که شما میگویید آن مستطیل اگر از دور کعبه شروع کند خود شما هم میفهمید که این مستطیل این طوری نمازش بالدقة درست نیست، از پیشانی همه صفوف نمیرود، شما عملاً دارید اشتباهکاری میکنید از این که بگویید صف مستطیل تشکیل میدهیم همه درست است. کجا درست است؟ اگر بخواهد خطی برود. پس «لا من الانحناء» است. برای حرم هم همین است. اما این که حالا نماز باطل است یا نیست؟ استقبال آن طوری که وجه عرفی و شرعی است، ذیل دوم صفحه ان شاء الله میرسیم. بحث اصلی اتفاقا آن جاست. فعلا اینها مقدمه بحث است.
شاگرد: هر استقبالی، استدبارش هم یک استقبال به طریق دور است.
استاد: چون کرویت را پذیرفتید این معلوم است. وقتی استقبال دقیق ایستادید اگر پشت به قبله بگردید هم رو به قبلهاید اما چون قانون این است که روی کره وقتی شما میخواهید محاسبه کنید اقرب قوسین را ملاحظه میکنید، پشتش به قبله میرسد اما چون از طریق دور است مواجههی عرفی یا ریاضی نیست، متمم قوس قبله است.
شاگرد: مدرک این قانون؟
استاد: همین که وقتی یک دایرهی عظیمه است که دو نقطه روی آن است، یکی شما، یکی هم کعبه، خب شما پشت سرتان برگردید همین خط است، برمیگردد از آن طرف به کعبه میرود.
شاگرد: بله! مدرکش را پرسیدم. این که فرمودید «اقرب» را رعایت کنیم مدرکش چیست؟
استاد: رعایت کردنش قانون ریاضی نیست، فرقی نمیکند، از باب همین است که مواجهه چون بخواهد صورت بگیرد، حالا من بخواهم شوخی کنم الان دارم با شما صحبت میکنم پشتم را به شما بکنم، بگویم کره که گرد است خب از آن طرف رو به شما کردم.
شاگرد: بعضیها میگویند گل پشت و رو ندارد.
استاد: برای خودتان گفتید؛ چون من آن طرف بگردم پشت شما رو به من است، من رو به آن طرف کنم صورت شما به طرف من است یا پشت شما؟! پس شامل خودتان شد.
شاگرد: اصرار دارید که بخوانید و ما اصرار داریم نخوانید
ثمّ لا يخفىٰ أنّ الدوائر المفروضة حول الكعبة، مختلفة في الصغر و الكبر، و يمكن فرض المسجد من بعضها، و الحرم من بعضها، و ما بينهما، و ما بعد الحرم؛ فإنّه إذا فرض المصلّي في يمين المسجد، و المصلّي الآخر في يساره، و الثالث في ما بينهما من طرف، و الرابع في ما بينهما من طرف آخر؛ فإنّه يشكّل دائرة محيطة بهؤلاء الأربعة؛ فإذا استطال صفّ بين كلّ قوسين منها؛ فإنّه يقع الاتصال بين الأربعة و جميع أفراد الصفّ في المحيط مع الانحناء المحسوس الواقع في كلّ قوس، و هكذا في الدوائر المتّسعة، حتى تصل إلى حدّ من استطالة الصفوف لا يكون الانحناء محسوساً إلّا مع الإحاطة الحسابيّة بين طرفي القوس الوسيع جدّاً؛ ففرض المساواة الحقيقيّة بين مواقف المصلّين في الدائرة العظيمة، مخالف لفرض استقبال الكلّ لمركز الدائرة، أو مستلزم لاغتفار الخروج بسبب استقامة خطّ المصلّين عن الاستقبال للمركز. و ذلك لا إطلاق له علىٰ ما سيجيء إن شاء اللّٰه تعالى.[1]
استاد: من میخواهم این بحثی که کردیم عبارت معلوم شود. الان ذهن شریف شما در این بحثها حاضر است، عبارت را ببینید که ایشان چه کار میکنند و الا دوباره از ذهن شما مطلب برود دوباره باید اینها تکرار شود.
«ثمّ لا يخفىٰ أنّ الدوائر المفروضة حول الكعبة، مختلفة في الصغر و الكبر، و يمكن فرض المسجد من بعضها» از بعضی از این دوائر. خود مسجد دایرهی صغیره است، گرد کعبه است. «و الحرم من بعضها، و ما بينهما،» آن هم دوائر دیگری بین حرم و مسجد است. «و ما بعد الحرم؛» بعد حرم هم همین طور دایرههایی در گرد کعبه مفروض است. «فإنّه إذا فرض المصلّي في يمين المسجد» مثلا اگر یمین را شرق بگیریم «و المصلّي الآخر في يساره،» در غرب کعبه «و الثالث في ما بينهما من طرف،» مثلا طرف شمال «و الرابع في ما بينهما من طرف آخر؛» طرف جنوب. چهار طرف نقطه جغرافیاییِ کعبه مشرفه اما نزدیک چهار نفر ایستادند وقتی این چهار تا نماز بخوانند «فإنّه يشكّل دائرة محيطة بهؤلاء الأربعة؛» یک دایرهای تشکیل میدهند که محیط دارد، محیط به این چهار تاست که این چهار تا در محیط این دایره هستند، یک دایرهای برای خودش است چهار نفر ایستادند. البته مقصود شریف ایشان هم این است که فاصلهشان تا کعبه برابر است، معلوم است فاصلهشان هم برابر است. «يشكّل دائرة محيطة بهؤلاء الأربعة؛ فإذا استطال صفّ» حالا آمدیم و صف مستطیل درست کردیم «بين كلّ قوسين منها؛» الان این چهارتا در این دایره، چند تا قوس دارد؟ چهار تا نود درجه. این قوسها را هم با جمعیت پر کردیم. اگر پر کردیم انحنا واضح است. ببینید چطوری دارند جلو میآیند؟! میخواهند بگویند چارهای از انحنا نیست. شما میخواهید بین دو نفر را پر کنید، استقبال این چهار تا غیر از این نمیشد، بینش هم که میخواهید پر کنید مجبورند منحنی بشوند. «فإذا استطال صفّ بین کلّ قوسین منها؛ فإنّه يقع الاتصال بين الأربعة و جميع أفراد الصفّ في المحيط» در این محیط همه متصل در یک صف جماعت میشوند. «مع الانحناء المحسوس» آن جا هم انحنایش را همه با حس میبینیم. انحنا محسوس است «الواقع في كلّ قوس،» از قوسهای نود درجه، کاملا معلوم است قوس نود درجه است. «و هكذا في الدوائر المتّسعة،» حالا پشت سر این مدام جلو برویم، دایره وسیعتر می شود «حتى تصل إلى حدّ من استطالة الصفوف» آن قدر صف طولانی شود و دایره بزرگ شود که «لا يكون الانحناء محسوساً» یعنی آقا باید با محاسبه بگویند این انحنا چقدر است اما در فضای ریاضیات الان شما گفتید، یعنی انحنایی است که دارد، لابدّ منه است. میفرمایند: «حتی تصل إلی حدّ من استطالة الصفوف لا یکون الانحناء محسوساً إلّا مع الإحاطة الحسابيّة بين طرفي القوس الوسيع جدّاً؛» یک قوسی که خودش چقدر وسیع است، نود درجه است سرهایش خمیدگی دارد، با وسطش خط مستقیم نیستند اما بخواهید بگویید این خمیدگی چقدر است که آن درجه خمیدگی نمیدانم واحدی داشت یا نداشت؟! واحد خمیدگی نه درجه و رادیان و گراف.
شاگرد: چون بر اساس شعاع است.
استاد: نه! واحد داشت یا نداشت؟
شاگرد: یک بر روی سیصد و شصت درجه میگیرند.
استاد: خمیدگی ولو بیضی باشد، واحدِ خمیدگی یعنی هر قوسی …
شاگرد: تعریف انحنا را میکردند یک به روی شعاع.
استاد: به صورت یک فرمول ارائه میشد. این واحد ندارد؟ این یک اسم ندارد؟ یعنی خمیدگیاش این جزئی از این واحد است. بعید است واحد نداشته باشد چون این محل نیاز باشد. مثلا آن دایرههای مماس بود …
شاگرد: معکوس رابطهی چیز میشود یعنی ظاهرا واحد طول میشود. یعنی در ریاضیات این طور تعریف کردند حالا جای دیگری بحث شده …
استاد: الان همین فرمولی که شما میگویید روی کرهی زمین با همین صفی که آقا محاسبه کردند اسم دارد یعنی فرمولی کلی است که باید یک واحدی برای محاسبه قرار دهیم که بخواهیم طبق آن واحد چون خط، پیوسته است، واحد خاص خودش را ندارد، واحد تکوینی دارد.
برو به 0:48:58
شاگرد: پس یعنی میگویید: مثلا فرض کنید دهانههای مسجد را بخواهند مشخص کنند بگویند مثلا هر دهانه انحنایش این مقدار است.
استاد: بله؛ یعنی اگر نزدیک خود مسجد الحرام در مسجد باشید، دهانههای مسجد معلوم است که قوس میخورد اما همین مسجد دورتر برود قوسش بسیار کم است؛ کم نسبت به فاصلهای که از آن جا دارد. لذا میفرمایند: «إلّا مع الإحاطة الحسابيّة بين طرفي القوس الوسيع جدّاً؛ ففرض» حالا این عبارت را برای فردا بخوانیم: «ففرض المساواة الحقيقيّة بين مواقف المصلّين في الدائرة العظيمة» آیا مقصود از دایرهی عظیمه این جا یعنی دایرهی عظیمه اصطلاحی که تک است؟ یا دایرهی وصفی؟ وصف عرفی. «الدائرة العظیمة» یعنی دایرهی بسیار وسیع؛ کدام منظور است؟ این عبارت ایشان را فکر بکنید.
«ففرض المساواة الحقيقيّة بين مواقف المصلّين في الدائرة العظيمة مخالف لفرض استقبال الكلّ لمركز الدائرة،» مقصود از مرکز هم قطب است، مقصود از دایره هم یعنی آن دوائری که روی سطح منحنی تشکیل شدند، معلوم باشد. معلوم هم هست. «ففرض المساواة الحقيقيّة … مخالف لفرض استقبال الكلّ لمركز الدائرة، أو» به صورت تردید! مخالف أو … آیا مخالف است یا نه؟ «مستلزم لاغتفار الخروج بسبب استقامة خطّ المصلّين عن الاستقبال للمركز.» کدامش است؟ «و ذلك لا إطلاق له علىٰ ما سيجيء إن شاء اللّٰه تعالى.» اطلاق دارد یا ندارد بعداً صفحهی بعد میآید، فعل خود این سوال کدامش است؟ با بحثهای دیروز زمینه جواب این سوالی که مطرح فرمودند فراهم شده که مخالفٌ أو مغتفر. کدامش است؟
شاگرد: آن واحدی که گفتید رادیان نبود؟
استاد: نه! رادیان هم برای دایره است، برای خمیدگی نیست. رادیان مثل درجه است، فقط طبیعی است. میخواستم توضیح مجسطی هم بدهم دیگر بحث رفت. دو سه تا نسخه تحریر خواجه هم بود خیلی نسخهی خوبی است. اولش نیست ولی آن بیست و پنج تا هم استاد فرمودند یادم باشد فردا توضیح میدهم. ظاهرا خود بطلیموس بیست و پنج تا را شمارهگذاری نکرده است. او چند تا را گفته است، شاید آنها بالدقة از حرفهایش در آوردند که مجموعش بیست و پنج تاست. این هم که من گفتم آخر کار ان شاء الله فردا لازم باشد عرض میکنم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
رادیان-قبله-کعبه-حرم-مسجدالحرام-بطلمیوس-مجسطی-بسترخط-انحناء-همگرا و واگرا-صف مستطیل-قوس و تقوس-مواجهه-دائرهی عظیمه-علم اجمالی-محل ابتلاء-قبله نما-قطب نما.
[1] بهجة الفقيه، ص: 178
دیدگاهتان را بنویسید