مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 60
موضوع: فقه
بسماللهالرحمنالرحیم
مگر دیگران همه چاپ شده که حالا میخواهید نوشتهی من چاپ شود؟! این طور عنایتی است که آنها مقدم در نشر شود بعدش نوبت برسد به … میفرمودند صدوق دویست تا کتاب دارند شاید هم بیشتر باشد. دویست تا در کتب آمده است. شاید زیر پنجاه تا پنجاه تا که نیست، نمیدانم حاج آقا سی تا میفرمودند یا زیر پنجاه تا در دستها است و چاپ شده است. بقیه که در دستها نیست اگر هم امکان این باشد که در دستها بیاید کسی دنبالش بلند نمیشود. «مدینةالعلم» تازگی در کدام مباحثه فرمودند؟ مدینة العلم صدوق کتاب بزرگی است. در یکی از این مباحثهها به تازگی آقایان فرمودند که مثلا کسی ظاهرا به آن دست پیدا کرده است. خب اگر این احیا شود خیلی خوب است.
شاگرد: صرفا ادعاست.
استاد: شما فرمودید؟
شاگرد: من شنیده بودم صد تا … کسی هم برای گرفتن یا استنساخ فرستادند ولی نشد.
کتب صدوق-کتاب مدینةالعلم
برو به 0:01:58
بسم الله الرحمن الرحیم
مساله صف طویل را دیروز به عنوان تقریبا یک بحث مقدماتی مطرح کردیم و همین اندازهای که دیروز گفتند زمینهسازی بحث فراهم شده است. باز در صفحه بعد ان شاء الله میآید و مفصلتر نکات خیلی خوبی در این فضا مطرح میشود ولی هم عبارت جلو برود و آن چه را که ایشان قلمی کردند ببینید بفهمیم و هر چه هم بحثهایی که بسط دادند بیشتر ان شاء الله داشته باشیم.
جمع دومی برای روایات مانحن فیه فرمودند که به مسالهی بدلیت است. معرفیت و طریقیت این بود که اگر اسمی از مسجد الحرام برده شده همان جا هم از باب این که مسجد، کعبه را نشان میدهد مسجد قبله است. صرفا این منظور است. این طریقیت و معرفیت محض میشود. طریقیت یک مفهومی است که معمولا برای همه روشن است. اگر چیزهای مختلف هم طریقیت را نشان دهد مثلا اوامر ارشادی که طریق محض هستند و هیچ چیزی از خودشان ندارند. «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول» ارشاد نه یعنی ارشاد به حکم، ارشاد یعنی صرفا تاکید اوامر دیگر است. اطیعوا الله یعنی اطیعوا اوامر الله. پس باید دنبال آن اوامر بگردید اطاعت کنید. همین طور فی حد نفسه خود أطیعوا امتثال ندارد، اطیعوا الله امتثال کنید امتثالش به این است که یک امر دیگری را … یعنی أطیعوا طریق محض به «صلّوا، صوموا، حجّوا» است. این یک معنای طریقیت است. خودش هیچی ندارد. اصلا شما نمیتوانید بگویید اطیعوا را امتثال کنید. چرا؟ چون طریق محض است. أطیعوا یعنی وقتی میگویند: صلّوا امتثال کن. این یک طور طریق بود. طریقی امارات معروف بود. وقتی «صدِّق العادل» میگویند یعنی فقط محتوای حرفش مقصود ماست. حالت خود او این است که شما را به او برساند. این جا هم وقتی طریقیت جمع کردند یعنی در روایت مسجد آمده، حرم آمده اما مقصود اصلا هیچ ربطی به خودش ندارد و فقط کعبه مقصود است. این طریق است، مرآة است، وسیلهی رساندن ما به سوی کعبه است. جمع اول که دایرهی صغیره و دوائر صغار برای کسی که در دوائر بعیده عظام هستند معرفیت برای مرکز دایره دارد.
جمع دوم مقداری فرق میکند. بدلیت مسجد الحرام است و لذا اول با یک بیان اصولی میفرمایند: ما دو تا طائفه روایات داریم، هر دو اطلاق دارد؛ از اطلاق هر دو دست برمیداریم. از اطلاقِ کعبه و آنهایی که میگویند: کعبه قبله است چطور میخواهید دست بردارید؟ میگوییم: بله کعبه قبله است برای کسی که متمکن از این است که دقیقا رو به کعبه کند. اطلاق دارد که حتی برای غیرالمتمکن للبعید قبله است، اطلاقش این است که متمکن هم نیست خلاصه کعبه قبله است. این جا شبیه تفاوت امر ظاهری با امر اضطراری است. یعنی طریقیت مثل امر ظاهری محض بود اما این جا امر اضطراری است. امر اضطراری میگوید: «إن لم تجدوا ماءً» من بدل قرار میدهم «فتیمموا» البته وضو با تیمم دو عمل متباین هستند؛ این جا نه! این جا دو شیئی در طول هم هستند ولی بدل هستند نه طریق. میگوییم: کعبه قبله است نه مطلقا بلکه اگر متمکن هستی قبله است؛ اگر متمکن نیستی مسجد قبله است. اطلاقش تمکن و عدم تمکن را میگیرد. اگر متمکن نیستی آن وقت … حالا مسجد چیست؟ حالا دیگر مسجد طریق نیست. خودش به عنوان بدل اضطراری نزد غیر متمکن از کعبه قبله است. این بیان این است. باز برای غیرمتمکن از مسجد حرم بدل است. بدل، فیالجمله خودش موضوعیت دارد اما بدل طولی است «إن لم تجدوا ماء فتیمموا» نمیشود که بگویند: یا تیمم کن یا وضو بگیر. نه! اگر وضو نشد تیمم کن. آن هم کعبه! اگر کعبه نشد، بدلش مسجد است و اگر مسجد نشد بدلش حرم است. از آن طرف آن روایت هم اطلاق دارد میگوید: مسجد قبله است برای «من هو خارج المسجد». اطلاقش یعنی چه؟ یعنی «سواءٌ وافق و واجه عین الکعبة أم لم یواجه». «المسجد قبلةٌ لمن هو خارج المسجد» اطلاق این هم درست نیست. آن جا یعنی «المسجد قبلةٌ لمن لا یعلم المخالفة» اگر میدانی تو الان مسجد را قبله قرار دادی اما مخالفت با کعبه میکنی آن جا دیگر اطلاقش نمیگیرد. پس آن گاه که علم به مخالفت مواجههی خودت با کعبه نداری مسجد قبله توست نه حتی آن جایی که مسجد قبله توست که علم داری که الان من رو به کعبه نایستادم و به یک گوشه از مسجد ایستادم. اطلاق آن جا را نمیگیرد؟ «المسجد قبلة سواء علمتَ بأنک لم تواجه الکعبة أو لم …» آن جا اطلاق ندارد. پس طرفین اطلاق را تقیید کردیم با همدیگر جمع شدند. وقتی جمع شدند بدلیت میشود. بدلیت غیر امر ظاهری است، شبیه جمع اول که شبه امر ظاهری بود؛ طریق این است. صرف طریقیت، محض ظاهریت است، حکم ظاهری است که ما گفتیم: مسجد برای غیر متمکن، برای این که تو را به کعبه برساند اما بدلیت نه، خودش …
شاگرد: روایات طائفهی اول مقید به تمکن و عدم تمکن کرد، طائفه دوم مقید به علم و عدم علم شد.
استاد: تقیید شده به عدم علم به مخالفت؛ یعنی مسجد قبله است به شرط این که علم به مخالفت نداشته باشید. عدم العلم بالمخالفة یعنی بالمواجهة للکعبة.
شاگرد: به شرط این که تمکن از پیدا کردن کعبه نداشته باشید. چون بدلیت شد.
استاد: گاهی است تمکن دارد و شارع برای تسهیل گفته ولو متمکن هستی … شبیه شبههی ابن قبة در علم به ظنون است. با این که متمکن هستید تسهیلاً به ظن عمل کن. شبههی عمل به ظن این بود. این جا هم شارع فرموده با این که متمکن هستی اما چون دور هستی مسجد کافی است؛ من بدل قرار دادم. تفاوت این عرض با فرمایش شماست. شما میگویید: نه، ولو دور هستی اما اگر متمکن هستی باز کعبه است؛ اگر غیر متمکن هستی حاج آقا این طوری که شما بخواهید به نحوی به تمکن قید بزنید، قید نزدند؛ میگویند: همین که بیرون مسجد هستی تسهیلا دیگر بدل آمد که مسجد است الا این که بدانی داری مخالفت میکنی و طوری ایستادی که اصلا …
شاگرد: اطلاق کعبه را به چه تقیید زدید؟ به این که امکان داشته باشد.
استاد: بله. «الکعبة قبلة للمتمکن» و برای غیر متمکن آن یکی میآید.
شاگرد2: همهی ادله مقید به تمکن هستند. تمکن همیشه قید خورده، تکلیف به محال که نمیشود.
استاد: نه! مثلا وضو نمیتوانست تیمم بدلش نباشد؟ کما این که الان فاقد الطهورین بدل ندارد؟ شما در فقه میگویید: کسی در یک جایی گیر کرده، نه خاک دارد، هیچ کدام از احد الطهورین را ندارد، نه آب دارد، بیابانی است که سراسر یخ زده است؛ اصلا نمیتواند جایی پیدا کند که سنگی، خاکی، چیزی باشد، یخ محکم در بیابان است. آن جا نه طهور ماء دارد، نه طهور تراب دارد «فاقد الطهورین» که مشهور میگویند چه کار کند. الان شارع این جا میتوانست بدل قرار دهد ولی بدل قرار نداد. صرف این که بگوییم همهی احکام متمکن است غیر از این است که خود شارع بیاید برای مواردی از غیر متمکنین بدل قرار دهد.
برو به 0:11:25
شاگرد: تمکن این جا هم ظاهرا یک نحو تمکن …
استاد: بله تمکن عرفی است؛ آسانتر از آن تمکنی که تکلیف منوط به آن است.
جمع آخر بين الروايات و يمكن الجمع بأن يقال: لا إطلاق في الطائفتين لصورة المخالفة، بل يحمل إطلاق ما دلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة، على التقيّد بالمتمكّن؛ و أنّ غيره له البدل ما لم يعلم بعدم الوصول إلى المبدَل، و أنّ القبلة الكعبة، أو المسجد بدلًا، أو الحرم بدلًا عن البدل لغير المتمكّن من الأصل و لغير العالم، بخلاف التنزيل مع الأصل.
كما أنّ إطلاق المفصّل يحمل علىٰ ما إذا لم يعلم بمخالفة البدل مع المبدل الذي هو الأصل؛ فلا بدليّة للمسجد عن الكعبة إذا علم بكون التوجّه إلى المسجد مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة، و كذا في الحرم الذي هو بدل عن المسجد. و يراعي التمكّن و العدم، و العلم بالموافقة، أو الظنّ، أو الاحتمال مع عدم المرتبة السابقة، كما لا بدليّة للمسجد مع التمكّن من استقبال الكعبة بالمشاهدة، و إلّا صحّت صلاة من في إحدىٰ زوايا المسجد إلىٰ الأُخرىٰ بخطّ مستقيم بلا فصل الكعبة، و هو كما ترى.
و بالجملة، فيمكن الجمع بأحد النحوين المتّحدين بحسب النتيجة بين الطائفتين.[1]
این مقدمه را عرض کردم حالا عبارت را سریع میخوانیم که بعداً هم زیاد اشاره میکنند بیش از این از فرمایش ایشان نفهمیدیم. «و يمكن الجمع بأن يقال: لا إطلاق في الطائفتين لصورة المخالفة» المخالفة یعنی چه؟ یعنی آن جایی که رو به سوی مسجد بایستد با علم به این که میداند رو به کعبه نیست. صورت المخالفة یعنی این. «لا إطلاق فی الطائفتین لصورة المخالفة بل يحمل» دو تا اطلاق داریم هر دو تا را یحمل دارند میفرمایند. «یحمل إطلاق ما دلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة، على التقيّد بالمتمكّن؛» پس غیرمتمکن به بدل منتقل میشود مثل «إن لم تجدوا» «و أنّ غيره» یعنی غیر متمکن «له البدل» برای او بدل است «ما لم يعلم بعدم الوصول إلى المبدَل» یک وقتی است علم دارد بعدم الوصول إلی المبدَل؛ یعنی میداند به کعبه نمیرسد اما «ما لم یعلم بعدم الوصول إلی المبدَل» مسجد برای او بدل است «و أنّ القبلة الكعبة، أو المسجد بدلًا، أو الحرم بدلًا عن البدل لغير المتمكّن من الأصل» اصل یعنی کعبه «و لغير العالم،» یکی اصلا متمکن نیست و یکی هم الان جاهل است. غیر العالم مثل این که غیرمتمکن به خاطر بُعد است یا لغیر العالم آن کسی که است که علم ندارد ولو نزدیک است به واسطه کوری و عمی و به خاطر ظلمت.
شاگرد: این چه نوع بدلیتی است که این ما لم یعلم بعدم الوصول را قید آورده است؟
استاد: ابدال طولیه این طوری هستند. اما اوامر ظاهریه داشتیم که عرض کردم، اوامر اضطراریه اصلا این طوری است که ریختشان طولی است. «إن لم تجدوا ماءً فتیمموا».
شاگرد:وقتی یقین دارد که کعبه را نمیتواند پیدا کند؛ این نمیتواند در بدل بیاید؟ وقتی وارد بدلیت شد دیگر چرا آن عدم علم را شرط میگیریم؟ این بدلش است.
استاد: اصلا این شرط برای بدلیت است.
شاگرد:الان علم دارد خود کعبه را نمیتواند پیدا کند.
استاد: حاج آقا این را نمیگویند. علم دارد که الان …
شاگرد: شرطش این است که تمکن ندارد به سمت کعبه بخواند؛ این وارد بدل شد، این جا چرا شرط میگذاریم که آن علم به نرسیدن به کعبه در آن نباشد.
استاد: غیرمتمکن است یعنی دور است بیرون مسجد است، حالا که بیرون مسجد است الغیرالمتمکن شد.
شاگرد: دیگر بدل برای او قبله میشود.
استاد: بدل آمد اما همین جا که بدل آمد گاهی در شرایطی این غیرمتمکن به معنای بیرون از مسجد میتواند کاری کند که علم پیدا کند که به کعبه برخورد نمیکند. چرا؟ چون مسجد وسیع است و به گوشهای از مسجد رو میکند که میداند وسط مسجد نیست. میگویند این جا قبول نداریم، بدل طولی است یعنی نباید علم پیدا کند که من الان به طرف مسجد هستم دون الکعبة. این شرط برای بیان طولیت بدلیت است یعنی بدلی است که به عبارت دیگر یک نحو بدلی است که طریقیت دارد. این وجه دوم طریقیت بین موضوعیت و طریقیت است. موضوعیت این است که محضاً موضوع است، طریقیت این است که طریقیت محض است، بدلیت این است که هم میخواهیم به کعبه برسیم لذا مخالفتش درست نیست و هم این که نمیخواهیم طریق باشد به نحوی که شما در عسر و طریقیت واقع شوید و اگر بعداً خلاف درآمد بگوییم: خلاف محض بود؛ طریق که برای شما اجزاء نمیآورد. وقتی شارع بدل قرار داده، اگر بعداً خلافش در آمد مجزی است. چرا؟ چون بدل بود. کسی که تیمم کرده نمازش صحیح است. چون بدل داشته است. الان هم اگر مسجد طریق محض بود بعد از نماز فهمید اشتباه کرده و به طرف کعبه نبوده، طریق، طریق است، نمازت را دوباره بخوان اما اگر بدل بود یعنی بیش از طریقیّت، شارع إعمال بدلیت در مسجد کرده، وقتی به طرف مسجد خواندی بعد فهمیدی رو به کعبه نبودی درست است چون غیرمتمکن بودی و بدل داشتی. خود شارع برای تو بدل گذاشته بود نه این که طریق فقط خطا درآمده باشد.
شاگرد: شاهد این جمع چیست؟ یعنی از کجا میگوییم: این جمع در یک روایت این است؟
استاد: دلیلش اطلاق خود روایات این دسته است که میخواهند تقیید بزنند. یعنی اطلاق یک کلام حمل بر موضوعیت میشود نه بر معرفیت. در مقام جمع گفتیم معرفیت است.
شاگرد: این جمع دلیل میخواهد. از خود روایت برای این جمع باید دلیل بیاوریم و الا این جمع تبرعی میشود. حاج آقا ذکر نکردند دلیلش چیست؟
استاد: تصریحی نکردند؛ من همان چیزی را عرض میکنم که نقطهی شروع میتواند این را برساند. حضرت میفرمایند: «القبلة هو الکعبة» یا «الکعبة قبلةٌ لمن هو فی المسجد، و المسجد» مسجد را از خارج میدانیم یک چیز جدای از کعبه نیست، محیط به کعبه است «قبلة لمن هو خارج المسجد» اصل «المسجد قبلةٌ» حمل بر معرفیت و طریقیت کردن خلاف القاء کلام است و اطلاقی هم دارد که حتی ولو مخالفت عین هم بکند شامل است. ایشان میگویند: حمل اطلاق را میگیریم که حمل بر اصل موضوعیت است نه طریقیت محض و هم این که چون فرمودند: مسجدی که محیط به کعبه است، از کعبه شروع کردند، معلوم میشود نه این که مسجد حالا کعبه شد ولو خلاف آن نقطهی شروع بکنیم، نقطهی شروع چه بود؟ «الکعبة قبلةٌ» آن وقت این طوری است که بدلیت طریقیه است. جمع بین این است که واقعا بدل است اما بدلی که نباید مخالف مبدَل باشد. این جا بیشتر از آن وجه قبلی به ادلهی تفصیل بهاء داده شده است.
شاگرد: الان بحث این است که ما دو تا اطلاق داریم، وقتی بخواهیم این دو تا اطلاق را با هم جمع کنیم خب نمیسازد مگر این که یک نحو دست ببریم و شاهدی بر این جمع باید بیاوریم. یا شاهد را از خود روایت بیاوریم یا شاهد را از عرف باید بیاوریم که مقبول است. میخواهیم ببینیم که شاهد از خود روایت این طوری که تصویر فرمودید خب برای طریقیت هم میشود یک تصویری کرد. یعنی این فرمایش با آن هم سازگار است و با این هم سازگار است.
استاد: طریقیت خلاف تعنون یک شیء در یک کلام است مگر این که خود ما بفهمیم این جا طریق است که ایشان هم اول همان را فرمودند.
شاگرد: ما داریم میبینیم دو راه برای جمع قرار است ارائه دهند و هیچ کدام هم شاهد روایی ندارد که بگوییم روایت فرموده این طور است و از آن طرفش دست برداریم.
استاد: اگر مقصود شما از شاهد روایی یک شاهدثالث است، عدهای حسابی گفتند و الان میرسیم، روایات تیاسر است. اتفاقا عدهای گفتند: روایات تیاسر نص در مؤیدیت و شاهدیت بر روایات تفصیل است. چرا؟ چون وقتی حرم قبله شده و میدانیم که کعبه در وسط نیست، وقتی امام میفرمایند: شما به سمت چپ رو بکن، اگر قبله را میزان میگیری نه، قبله را که میزان گرفتی کعبه هست به سمت چپ میل کن تا به عنوان احتمال از قبله روی نگردانده باشی. یعنی به مرکز حرم رو بکن. قطع دارید مرکز حرم کعبه نیست. یعنی بدلیت طولی و اطلاق نیست؛ این شاهد هم بر خلاف بدلیت به این معنا و با این قید است هم برخلاف همهی موارد آن جمع جهت است ولی حالا تیاسر سر برسد یا نه باید بحثش کنیم. الان هم یک اشارهای میکنند بعداً هم مفصلتر میآید اما اگر مقصود شما یک روایت ثالثی غیر از تیاسر بیاید این جمعها را تایید کند، نه! اگر این روایات صریح در این جمع بود که این قدر اختلاف دنبالهدار در طول تاریخ فقه پدید نمیآمد که عرض کردم مرحوم مجلسی با آن نسبتاً صاف بودن ذهنشان در غالب موارد جمع کردن این جا فرمودند: «و عندی أنّ المسألة مشکلة» این طور تعبیری داشتند که یعنی تعارض مستقر است. اگر آن روایت آن طور داشت به این حرفها مبتلا نمیشد ولی علی ای حال غیر از شاهد روایی است. این شاهد جمعی که ایشان میفرمایند میخواهند از قرائن موجود در خود اطلاقین استفاده کنند مثل همینی که عرض کردم. حالا نمیدانم میگویند یا نه؛ این که ایشان فرمودند شروع از این که «الکعبة قبلة» نمیشود که وقتی دارد شروع میشود و میدانیم که آن گام دوم محیط به کعبه است نه مباین با کعبه که یک چیز جدای دیگر است. معلوم میشود پس اگر یک چیزی در گام دوم آوردیم دست از نقطه شروع برنداشتیم. اینها در طول هم هستند. همین برای این جمع کافی است. میفرمایند: «بخلاف التنزيل مع الأصل» که این بدل را با خود اصل تنزیل کنیم و بگوییم مسجد قبله است ولو بدانید مخالفت با کعبه بکند. نه این طور نیست. آن وقتی بدل است که شما را احتمالاً به مبدل برساند نه این که علم دارید به این که خلاف بدل است و شما را به بدل نمیرساند. این اطلاق ادلهی تفصیل است.
«كما أنّ إطلاق المفصّل» یعنی بعید و داخل مسجد و خارج مسجد و حرم و اینها «يحمل علىٰ ما إذا لم يعلم بمخالفة البدل مع المبدل» اگر میدانی نه! «الذي هو الأصل؛» یعنی کعبهی مشرفه «فلا بدليّة للمسجد» برای مسجد بدلیتی نیست «عن الكعبة إذا علم بكون التوجّه إلى المسجد مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة و كذا في الحرم الذي هو بدل عن المسجد.» اگر علم دارد که متوجه حرم است اما متوجه مسجد نیست فایده ندارد «و يراعي التمكّن و العدم» متمکن هستی یا نیستی؟ از کعبه هستی، کعبه و اگر نیستی ابدال! «و العلم بالموافقة أو الظنّ» باید علم به موافقت داشته باشی که به کعبه میرسم یا ظن به موافقت داشته باشی یا لااقل احتمال که احتمالا … دون العلم بالمخالفة. «أو الاحتمال مع عدم المرتبة السابقة» مرتبهی سابقه یعنی تمکن. مثلا کعبه مرتبهی سابقه برای مسجد است و مسجد مرتبهی سابقه برای حرم است. «كما لا بدليّة للمسجد مع التمكّن من استقبال الكعبة بالمشاهدة» خودش را میبینید بدل نیست «و إلّا صحّت صلاة من في إحدىٰ زوايا المسجد إلىٰ الأُخرىٰ» در یک زاویهی مسجد ایستاده به یک زاویهی دیگر مسجد رو میکند و کعبهی مشرفه هم در وسط است؛ نمازش باید صحیح باشد و حال آن که قطعا باطل است. «إلی الاخری یعنی زاویة الاخری» «بخطّ مستقيم بلا فصل الكعبة» پس رو به طرف وسط مسجد نکرده، از یک زاویه به یک زاویهی دیگر رو کرده است «و هو كما ترى.» یعنی واضح است که این نماز باطل است.
«و بالجملة، فيمكن الجمع بأحد النحوين» نحو معرفیت و طریقیت و نحو بدلیت طولی.
برو به 0:24:26
شاگرد: این ارتکاز را دلیل آوردند.درسته؟
استاد: بله؛ یک چیزی است که ظاهراً … اهل سنت که عرض کردم دیروز شیخ فرمودند. «فخالف فی ذلک جمیع الفقهاء» یعنی شیخ فرمودند که همهی فقهاء اهل سنت گفتند: کعبه قبله است. یک روایت هم در سنن بیهقی است که عرض کردم آنها به همین نقل کردند که «الکعبة قبلة لمن هو فی المسجد و المسجد قبلة لمن …» این را دارد اما فقهای آنها بر طبق این روایتی که بیهقی نقل کرده فتوا ندارند و اگر هم دارند من خبر ندارم. این موسوعهی فقهیه را نگاه کردم اصلا قولی نقل نکرده بودند ولی این روایت هست.
در مانحن فیه در کتب امامیه که این اختلاف بوده این چیزی که حاج آقا میفرمایند باز متفق علیه است. یعنی آن کسانی هم که به شدت طرفدار قول تفصیل هستند آنها نمیگویند: اگر کعبه را میبینی شما بتوانید مخالفت کنید. خود محقق در آن نامهای که به خواجه نصیر نوشتند این را فرمودند. فرمودند: احدی نمیگوید آنهایی هم که بگویند مسجد حرم است یعنی بتوانید یک جایی به مسجد رو کنید که به طرف کعبه نباشد. ان شاء الله بعداً عبارتشان را میخوانم.
شاگرد: کسی که خارج مسجد است «فی إحدی زوایا المسجد» یعنی خارج المسجد یا داخل المسجد؟
استاد: مقصود ایشان داخل مسجد است با عدم این جمع؛ یعنی اطلاقها را کنار نگذاریم.
شاگرد: داخل مسجد که اختلاف نیست.
استاد: لازمهاش است. نه! زوایا هم گفتند ظاهرا چون ساختمان مسجد به جایی میرسد که بیرون مسجد است، مقصود از زاویه این طور باشد یعنی آن جاهایی که الان سقف دارد، زاویههایی که از مسجد بیرون است، از مطاف و از آن جا بیرون است، خارجالمسجد بر او صادق است اما مشاهد کعبه است. خارج المسجد و فی زاویة من زوایا المسجد یعنی به طوری است که میتواند به زاویهی دیگری رو کند. «إلا صحت صلاة من فی احدی زوایا المسجد» از خارج. اگر داخل را بگوییم جزء منطوقِ ادلهی تفصیلی نمیتواند باشد. ادلهی تفصیلی این است که «الکعبة قبلة من هو فی المسجد و المسجد قبلة لمن هو خارج المسجد» باید خارج مسجد صدق کند. خارج مسجدی غیر عرفی فرض گرفتند که خارج مسجد است اما در زوایای او قرار گرفته است مخصوصا روی نظر این که بگوییم: مسجد الحرام قدیم هم آن مسجد الحرام اصلی است که حضرت فرمودند المسجد قبلة یعنی المسجد طرح قدیم نه آن طرح توسعه که سالهای بعد توسعه پیدا کرده است. مسجدالحرام باب بنیشیبة ظاهرا درب ورودیاش بوده است. باب بنی شیبة الان خیلی تا خود کعبه فاصله ندارد وقتی مشرف میشوید خیلی راه باید بروید تا آن جایی میرسید که باب بنی شیبة بوده و هبل را آن جا دفنش کردند. ظاهرا هبل بعد از این که شکسته شد همان نزد باب بنی شیبة ظاهرا دفن شد. از سابق این طوری در ذهنم است.
«و بالجملة، فيمكن الجمع بأحد النحوين المتّحدين بحسب النتيجة بين الطائفتين.» بحسب النتیجة یعنی چه؟ یعنی خلاصه آن جهتی که مقصود ماست که محوریت قبله بودن هم با کعبه است و روایات مفصله یا طریق هستند یا بدل طولی هستند، به حسب نتیجه همه یکی میشوند؛ این طور نیست که شما بگویید: وقتی بدل آمد اصلا کاری با مبدَل نداریم. این برای جمع دوم بود. به این جمع بعداً هم اشاره میکنند. بدلیت و معرفیت.
ذكر محامل لبعض الروايات و هناك بعض التعابير في الروايات المخالفة لما قدّمناه:ففي بعضها: إنهلا يقبل من أحد توجّها إلىٰ غيره، و يحمل على البيت أصلًا و طريقاً، أو التوجّه المعلوم أنّه إلىٰ غير البيت.و في بعضهاأمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها (الكعبة) في سائر البلدان، و فيه إشارة إلى [أنّه] لا بدّ من أن يلتزم به الفريقان، حتّى من قال بالتوجّه إلى الحرم للخارج عنه.[2]
«ذكر محامل لبعض الروايات» ظاهرا این عناوین از محققین است. «و هناك بعض التعابير» میفرمایند: بله! آقا[3] میفرمایند روایاتی است که شاهد این جمع است یا نیست، میفرمایند: برعکسش هست؛ روایاتی است که شاید میخواهد تقیید را بهم بزند. او میفرماید که میشود محملی برای آن آورد «و هناک بعض التعابیر في الروايات المخالفة لما قدّمناه:» المخالفة صفت تعابیر است نه روایات. بعض التعابیر فی الروایات المخالفة یعنی تعبیرهایی است که با ما قدمناه مخالف است. «ففي بعضها: إنهلا يقبل من أحد توجّها إلىٰ غيره» یعنی إلی غیر الکعبة. شما گفتید: غیر متمکن کعبه برای او بدل است، این روایت میگوید: «لا یقبل من أحد توجها إلی غیره» ولو آن غیر مسجد باشد؛ نفی بدلیت دارد. آن وقت بعد محملش را میگویند. میفرمایند: «و يحمل على البيت» میگوییم «توجهاً إلی الکعبة إلی البیت «أصلًا و طريقاً» یعنی کسی که متوجه طریق میشود «توجه إلی الکعبة». چون این هم طریق است. طریق که طریقیت است، مرآتیت دارد، خودش را نشان نمیدهد پس باید عبارت درست شود. مخالف با جمع ما نشد، شاهد نیست، مخالفی است که میخواهند جواب دهند مخالفتش سر نمیرسد و با جمع ما مخالفتی ندارد. «و یحمل» حالا یحمل فرمودند ولی من مطالعه میکردم «توجهاً إلی غیره» یعنی واقعا الان با این جمع مخالف است؟ چه با بدلیت چه با طریقیت و نیاز به حمل دارد؟ این منظور من است. یعنی الان «لا یقبل من أحد توجها إلی غیره» با «المسجد قبلة لمن خارج المسجد و الحرم قبلة للنائی» یک نحو مخالفت با این دارد؟ وقتی ما فرض گرفتیم که طریقیت است، «لا یقبل من أحد توجهاً إلی غیره» محور آن است، قبله اصلی آن است، ما هم چیزی خلاف این نگفتیم که بیاییم بگوییم این مخالف است و جمع کنیم.
شاگرد: این یک ظهور ابتدایی در ذهن میآورد که اصل …
استاد: درست است! من با کلمهی «یحمل» کار دارم. اصلا نیازی به «یحمل» نیست. این منظور من است. یک چیز بدوی به ذهن بزند خب درستش میکنیم، ولی «یحمل» برای آن جایی است که بیش از بدوی است. نمیدانم چطور در ذهن شریف ایشان آن برداشتشان از این «لا یقبل من أحد توجهاً إلی غیره» چطور بوده که فرمودند نیاز به حمل دارد؟!
شاگرد: شاید بدلیت گرفتهاند.
استاد: خب بدل هم طولی بود.
شاگرد:توجه به بدل کرده است.
استاد: بله اگر میفهمیدیم که اشتباه درآمد چون بدل را خود شارع قرار داده بود «قُبِلَ منه توجهاً إلی المسجد دون البیت» این طور؟
علی ای حال «و یحمل علی البیت أصلاً و طریقاً أو التوجّه المعلوم أنّه إلىٰ غير البيت.» المعلوم یعنی میداند که توجه به غیر بیت دارم نه آن جایی که «التوجه لغیر المتمکن، التوجه لغیر العالم» نمیداند الان … «لا یقبل من أحد» که میداند به غیر بیت توجه کرده ولو مسجد باشد، این هم یکی دیگر است. التوجهی که برای شخص متوجه معلوم است که الان به کعبه توجه نکرده، به گوشهی مسجد الحرام توجه کرده است «یحمل» بر این که «لا یقبل منه»، خب این هم خوب است، این با آن فرضی که بالا فرمودند: «کما تری» موافق است. «المعلوم أنّه إلی غیر البیت.»
یک تعبیر دیگر، «و في بعضها أمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها (الكعبة) في سائر البلدان» در سایر بلدان هم امر کردیم بالتوجه بنحو الکعبة، نه نحو المسجد و الحرم و حال آن که این جا باید آن بدل ذکر شود چون دور است. «و فيه إشارة إلى [أنّه] لا بدّ من أن يلتزم به الفريقان» ظاهراً «أنّه» در خط نبوده که آقایان گذاشتند. به گمانم این جا مناسب است «ما» باشد. ببینید «إلی أنّه» شما میتوانید معنا کنید؟! مناسب است «ما» بیاوریم. در دستخط حتما این جا «إنّه» نیست، این طور برمیآید «و فیه إشارة ..». حالا ان شاء الله میخوانم. الان هم خط خیلی در این جا خوب زیراکس گرفته نشده، باید بیشتر توجه کنیم چون کلمه پاک شده است.
برو به 0:35:36
من همین طور این جا میخواندم و الان دستخطشان نبود، «ما» به ذهنم آمد. «و فیه إشارة إلی ما لا بدّ من أن یلتزم فیه الفریقان». «ما» چیست؟ مرجع ضمیر «به» است. این عبارت دیگر خوب است. چون خط هم این طوری شده بود آنها مردد بودند در کروشه گذاشتند چون مردد بودند که این کلمه چیست؟ فعلا حالا «ما» میخوانیم. ولی «ما» هم نیست.
شاگرد: داخل کروشه ظاهرا برای سقط میگذارند.
استاد: گاهی مردد هم بودند برای این است که اگر چیزی افتاده به عنوان تتمیم عبارت داخل کروشه میگذارند. این جا الان کلمهای بوده که نتوانستند کامل بخوانند به جایش «أنه» گذاشتند. شبیه «أنه» نیست. اگر هم «أنه» باشد، این «أنه» بسیار بزرگی میشود که اصلا حاج آقا این طور «أنه» نمینویسند. کلمه دیگری است. دستخط اصلی صفحهی صد و بیست و سه است. حالا این مقداری خوب نگرفته، اگر حالا شما عکس را دارید ببینیم کلمه چیست؟
«و فيه إشارة إلى [ما] لا بدّ من أن يلتزم به الفريقان» بالتوجه نحوها فی سائر البلدان؛ مقصودشان هم روشن است. در روایت حضرت فرمودند: ما امر شدیم در سایر بلدان هم به کعبه متوجه شویم. یعنی علی ای تقدیر آن چه که محور است و موضوعیت برای قبله دارد کعبه است. طرفین به آن متلزم هستند. یعنی طرفین میگویند: جایی که متمکن هستی نباید خلاف بکنی رو به مسجد بایستی و حال آن که علم داری که رو به کعبه نیستی. «ما یلتزم به الفریقان» این است.
شاگرد: این روایت شاهد جمع برای آن جمع حاجآقا هم میشود. آن جا شاهد جمع گفتیم یکی از شاهد جمعها خود همین روایت است که خیلی روی کعبه ترکیز کردند. آن روایتی که اطلاق دارد …
استاد: این روایت خودش جزء آن دستهای ها بود و به عنوان شاهد نیاورده بودند و خودش یک طرف بود. تاکید میکند که همه جا کعبه است حتی بالبلاد النائیة. این، این طوری است که قبلا هم گذشت که حاجآقا همین روایت را بار دوم است دارند اشاره میفرمایند. آن جا هم به عنوان روایت آن دسته ذکرش کردند.
«حتّى من قال بالتوجّه إلى الحرم للخارج عنه.» آن کسی هم که خارج حرم است لابد أن یلتزم؛ یعنی چه؟ یعنی تیاسر را کنار بگذارد. معنایش این است. این روایت دارد میگوید: در بلدان دیگر شما متوجه کعبه باشید و اگر مقصودت از تیاسر این است که متوجه مرکز حرم بشوی که آن وقت مطمئن میشوی که به کعبه متوجه نشدی این باطل است. خود این روایت دارد او را رد میکند.
و في بعضها كرواية «المفضّل» المعتبرة علىٰ ما يظهر من «الوجيزة» أنّ الحرم في يسار الكعبة أوسع منه في يمينها، (فالتّياسر لذلك مطلوب لئلّا يخرج من القبلة)»، و ظاهرها أنّ من كان موظّفا باستقبال الحرم، يرجّح التياسر على التيامن، لمكان أنّ احتمال التوجّه إلى الحرم الموافق للكعبة أرجح من احتماله في التيامن، لقلّة الأنصاب في اليمين بالإضافة إلى اليسار، و لا دلالة فيها على التوجّه إلى الحرم مخالفاً للتوجّه إلى الكعبة؛ فإذا أحرز الحرم في جهة مع بعده عنه، فالتياسر عن ذلك الخطّ مطلوب وجوباً أو ندباً، لا أنّ التياسر مطلوب لكونه توجّهاً إلى الحرم في اليسار مخالفاً للتوجّه إلى المسجد و الكعبة.[4]
«و في بعضها» از این جا وارد تیاسر میشوند. پس روایاتی داریم که با جمع ما مخالف بود. جمع ما چه بود؟ یا طریق است یا بدل طولی است؟ روایات تیاسر میگوید: مرکز حرم است، مرکز حرم با بدلیت طولیه مخالف است، با طریقیت هم مخالف است، چه کارش کنیم؟ «و فی بعضها» سومین عبارت مخالف این است: «كرواية «المفضّل» المعتبرة علىٰ ما يظهر من «الوجيزة»» میفرمایند از وجیزه ظاهر میشود که این روایت معتبر است. وجیزه خیلی وقت نشد بگردم، اندازهای که وقت شد وجیزه ظاهرا مرحوم مجلسی منظورشان باشد. شیخ بهاء وجیزه دارند، مجلسی ثانی هم دارند، مجلسی ثانی الوجیزة فی الرجال دارند.
ولی وجیزهی شیخ بهایی در چیست؟ در درایة است، موضوعش فرق میکند. علی ای حال هنوز برای من معلوم نشد که فرمایش ایشان ناظر به کجاست؟ یعنی نشد که بیشتر بگردم. شما هم این دو روز بیشتر فرصت کردید کمکی بفرمایید تا ببینیم «علی ما یظهر من الوجیزة» در جواهر بوده؟ الان مثلا جواهر در این سی صفحه الوجیزه نیست؟ یک تفحصی بکنید. از آن جایی که بحث قبله در جواهر شروع میشود تا سی صفحه است. صفحهی سیصد و بیست جلد هفتم تا صفحهی سیصد و پنجاه ببینید الوجیزه هست؟ میآید یا نه؟ شاید صاحب جواهر یا دیگران گفته باشند.
ولی سند روایت مفضل، سند را به عنوان روایت معتبر قبولش میکنند. چرا؟ چون علی ای حال در تهذیب و در فقیه هست و هر دو هم از زراره با اسناد خودشان روایت کردند یعنی به مشیخه باید مراجعه کنید. مشیخهای که مراجعه کردم طریق آنها به مفضل صحیح است. باز هم به تفصیل نگاه نکردم ان شاء الله میبینم. منظورم این که ایشان اعتبارش را از وجیزه فرمودند. «المعتبرة علی ما یظهر من الوجیزة» در تهذیب مرحوم مجلسی شرح تهذیب داشتند. ملاذ الاخیار فی شرح تهذیب الاخبار. آن جا سند روایتها را میگویند لذا الان ممکن است در روایت تهذیب ببینیم مرحوم مجلسی آن جا چه فرمودند؟
شاگرد: شاید الذی باشد. إلی الذی بوده
استاد: من «التی» را خواندم؛ با «التی» مناسبتر نیست؟ تا «التی» را خواندم بعد دیدم عبارت درست نمیشود. اگر «الذی» نزدیک به ذال باشد چون … این قشنگ رفته بالا دندانه شده و حالت دال به چشم نمیآید. «إلی الذی» هم باشد خیلی خوب است. «إشارة إلی ما لابد» یا «إلی الذی لا بدّ» الذی باشد باز مثل همان مائی است که من عرض کردم. از حیث مقصود هم معلوم است که یا کلمه ما است یا کلمهی الذی است.
شاگرد: جواهر وجیزه را ندارد.
استاد: حالا حاج آقا از کجا «ما یظهر من الوجیزة» فرمودند، زمینهی تحقیق خیلی خوبی است که ببینیم این وجیزه برای کدامیک از علماء است؟ برای مجلسی است؟ کل وجیزه مرحوم مجلسی در نرمافزار آمده، کلش را یک تفحصی کردم که یک چیزی مربوط به این جا باشد خصوص این پیدا نکردم اما یک چیز کلی که گفته باشند که آن کلی این جا صغری باشد و حاج آقا آن کبرای وجیزه را بر صغری تطبیق کردند آن را دیگر نمیدانم. آن تحقیق بیشتری میخواهد.
شاگرد: از همین روایت پیدا نیست که معتبر است یا نه؟
استاد: ظاهر روایت هم در فقیه هم در تهذیب مرسل است ولی به مشیخه برمیگردد. یعنی شیخ الطائفه و صدوق هر دو در پایان کتاب در مشیخه فرمودند که من هر کجا از او مرسلا روایت کردم سند دارم؛ سند من مثلا به فلانی این است. این را مشیخه میگوییم. وقتی مشیخهی طریق شیخ و صدوق به روایت از مفضل صحیح باشد دیگر روایت صحیح میشود. «المعتبر من الوجیزة» نیاز به آن نبوده ولی ممکن است آن وقت حاجآقا در درسشان وجیزه بوده که از او اعتبارش را دیدند او گفته است.
شاگرد: مفضل بن عمر؟
استاد: بله مفضل بن عُمَر. خود مفضل آن بحث معروف را دارد.
شاگرد2: منظور از وجیزهی رسالهی محقق نیست؟
استاد: محقق اول یا محقق ثانی؟
شاگرد2: همان رسالهای که محقق برای مرحوم خواجه نصیر نوشته است.
استاد: به کلمه الوجیزة معروف نیست.
شاگرد2: خود ایشان تعبیر کرده به «هذه الرسالة رسالةٌ وجیزةٌ و لطیفةٌ فی توضیح التیاسر لأهل العراق».
استاد: خود محقق فرمودند؟
و يشهد لهذا التأويل ما روي عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام و قد سئل عن سبب التحريف عن القبلة ذات اليسار فقال: إنّ الحرم عن يسار الكعبة ثمانية أميال و عن يمينها أربعة أميال فإذا انحرف ذات اليمين خرج عن حدّ القبلة و إذا انحرف ذات اليسار لم يكن خارجا عن حدّ القبلة و هذا الحديث يؤذن بأنّ المقابلة قد يحصل معها احتمال الانحراف.
و أمّا الجواب عن الثالث فقد مرّ في أثناء البحث.
و هذا كلّه مبني على أنّ استقبال أهل العراق إلى الحرم لا إلى الكعبة، و ليس ذلك بمعتمد، بل الوجه الاستقبال إلى جهة الكعبة إذا علمت أو غلب الظنّ مع عدم الطريق إلى العلم، سواء كان في المسجد أو خارجه، فيسقط حينئذ اعتبار التياسر. و التعويل في استقبال الحرم إنّما هو على اخبار آحاد ضعيفة، و بتقدير أن يجمع جامع بين هذا المذهب و بين التياسر يكون ورود الإشكال عليه أتمّ. و باللّه العصمة و التوفيق إنّه وليّ الإجابة.[5]
شاگرد2: ظاهرا یک چنین تعبیری داشتند. میگویند: شیخ احمدبنفهد در مهذب البارع آوردند، در حدائق الناضرة ظاهرا بود.
استاد: من الان این جا استنساخش را دارم. اگر محقق کلمهی معتبره را به کار برده باشند ممکن است که نظر ایشان ناظر به تعبیر محقق باشد. اگر روایت معتبر باشد یادم است فرمودند قبول میکنیم. این جا که کلمهی معتبر نیست. «و يشهد لهذا التأويل ما روي عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام و قد سئل عن سبب التحريف عن القبلة ذات اليسار فقال: إنّ الحرم … و هذا الحديث يؤذن بأنّ المقابلة» کلمه معتبر … «و قد مرّ … و ليس ذلك بمعتمد» کلمهی «بمعتمد» را دارد اما برای این که تیاسر و کل اینها معتمد نیست، آن طوری دارند. «اخبار آحاد ضعيفة» آخر عبارتشان به این طور چیزها ختم میکنند. وجیزه که رسالهی ایشان باشد باز هم بیشتر تامل میکنیم که الان دیگر وقت رفت. ان شاء الله بحث مفصلتر روایت تیاسر برای بعد باشد، باز دنبالهی کلام میآید. فعلا میخواهند برای اینها یک محملی ذکر کنند تا تفصیل کلام ان شاء الله در ادامه بیاید.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
شاگرد: در وسائل ؟
استاد: آن روایت مفضل را آدرس دادند. آن در وسائل باب چهارم حدیث دوم هست. محمدبنعلی بعد صاحب وسائل سایر چیزهایش هم ذکر میکنند «رواه الشیخ بإسناده عن المفضل بن عمر و رواه الصدوق فی العلل» فی العلل که سند غیر مشیخهای هم دارد، سند صریحی و غیر مشیخهای دارد.
تیاسر-کعبه-قبله-نحوالمسجد-نحوالحرم-بدلیت-طریقیت-صف مستطیل-وجیزه.
شاگرد: نماز اول وقت از لحاظ فضیلت برتر یا نماز جماعتی که اول وقت نباشد؟
برو به 0:47:30
استاد: در همان بحث قبلی اتفاقا همین مطرح شده و در کتب فقهی هم بود که «یستحب التأخیر» یا «یجوز التاخیر و للوقت عن أمور» یکی «لإنتظار الجماعة» بود. «إذا لم یؤدّ الی التضییع» اگر جماعتی است که متعارف است افضل انتظار است اما یک جماعتی است که چندین ساعت بعد میآید دیگر صلاة ضایع شده است.
شاگرد: یا مثلا جماعت دو نفره است.
استاد: یا گاهی است که خود جماعت مثلا دو نفره است یا طوری است که احتمال این که امام نیاید هم هست؛ این جا از جاهایی است که خود حاج آقا میفرمودند و مانعی هم در تعمدش نمیدیدند که اول وقت فرادی بخواند و بعداً هم اگر جماعت آمد به جماعت اعاده کند این راه جمع خیلی خوبی است.
تضییع نماز-جماعت-نماز اول وقت
[1] بهجة الفقيه، ص: 176-177
[2] بهجة الفقيه، ص: 177
[3] اشاره به یکی از شاگردان
[4] بهجة الفقيه، ص: 177
[5] الرسائل التسع (للمحقق الحلي)، ص: 331-332
دیدگاهتان را بنویسید