1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵٧)- ادامه بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

درس فقه(۵٧)- ادامه بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

روایات تفصیل در تعیین مصداق قبله-روایات جعفی و حجال و علل و...-جمع بندی بهجة الفقیه از دو دسته روایات -بررسی توسعه‌ی واقعی قبله از حرم.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33404
  • |
  • بازدید : 6

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

لزوم درخواست استقامت در فتنه‌ها از خداوند به اندازه‌ی چندین برابر خود فتنه‌ها

دعای خیلی به جایی است؛ اگر دو برابرش را بگوییم، کم است. اگر ده برابر بگوییم شاید بهتر است. ده برابری که توانش را دادی یک دهمش را مبتلا به فتنه کن و الا اگر ده تا دادی و به اندازه ده تا مبتلا به فتنه کنی دیگر کلاه ما پس معرکه است.

شاگرد: ده تا نعمت مقصود شماست؟

استاد: نه! درجه‌ی استقامت در فتن مقصود است. هر کسی یک درجه و زوری دارد؛ هر کسی اندازه و ظرفیتی دارد که فشار فتنه روی او بیاید و تحمل کند. اگر بگوید: ده تا دادی، همان ده تا مبتلا کنی در معرض عجائب است؛ لذا می‌گوید: اگر ده تا دادی، یک دهمش یا نصفش مبتلا کن. واقعا این طوری است. خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی می‌فرمودند: طلبه‌ها وقتی درس می‌خوانند اندازه‌ای که نیاز تقوایی دارند که با مردم معاشرت کنند، سه برابرش ایام تحصیل، تحصیل تقوا و ملکه عدالت کنند. چون وقتی بین مردم رفتند هر چه دارند دو سومش می‌رود. این خیلی جمله‌ی مهمی بود. لذا وقتی که فارغ‌البال هستند سه برابر مورد نیاز داشته باشند تا وقتی دو سومش می‌رود لااقل حد نصابش بماند نه این که به آن اندازه باشد وقتی رفتند دو سوم برود. علما چه قضایایی در این زمینه تعریف کردند.

فتنه-دعاء-آقای کازرونی-

 

برو به 0:02:03

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

ادامه بررسی روایات دالّ بر قبله بودنِ کعبه

و كيف كان، فيدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيل، جملة من الروايات المستفيضة:منها: ما في صحيح «الحلبي» أو حسنه. و فيه‌حتّى حوّل إلى الكعبة، و في رواية «القمي»‌حتّى وجّهه اللّٰه إلى الكعبة‌و في آخره‌و حوّله إلى الكعبة‌و فيه ذكر الآية الشريفة في شطر المسجد الحرام، و في آخره‌و ركعتين إلى الكعبة‌، و مثله ما في رواية «الصدوق» في «الفقيه» في الخصوصيّات المذكورة، في خبر «أبي بصير»‌أنّ نبيّكم صرف إلى الكعبة‌و فيه‌و جعلوا الركعتين الباقيتين إلىٰ الكعبة، و خبر «معاوية بن عمّار»‌متى صرف رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إلى الكعبة؟ قال: بعد رجوعه من بدر ‌و في رواية «أبي البختري»‌ثمّ صرف إلى الكعبة‌، و في «الاحتجاج» عن الإمام العسكري عليه السلام‌فلمّا أمرنا أن نعبده بالتوجّه إلى الكعبة، أطعنا؛ ثمّ أمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها في سائر البلدان التي تكون بها، فأطعنا ‌و فيها زيادة الدلالة‌ على الجهة المستفادة من غيرها بغير الدلالة اللفظيّة. و في رواية «عبد اللّٰه بن سنان»‌ و بيته الذي جعله قبلة للناس لا يقبل من أحدٍ توجّهاً إلىٰ غيره، و فيه زيادة شرح لآية القيام.[1]

دیروز روایت قمی و روایت فقیه صحبت شد؛ روایت ابوبصیر و همچنین روایات بعدی هم در وسائل آدرسش را دادم.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا صَلَاةَ إِلَّا إِلَى الْقِبْلَةِ- قَالَ قُلْتُ: وَ أَيْنَ حَدُّ الْقِبْلَةِ- قَالَ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةٌ كُلُّهُ الْحَدِيثَ.

قَالَ الشَّهِيدُ فِي الذِّكْرَى هَذَا نَصٌّ فِي الْجِهَةِ أَقُولُ: وَ قَدْ تَقَدَّمَ حَدِيثٌ بِمَضْمُونِهِ فِي الصَّلَاةِ عَلَى جِنَازَةِ الْمَصْلُوبِ.[2]

فقط در وسائل صاحب‌وسائل در یک جا ذیل ابواب قبله، باب دوم، حدیث نهم می‌فرمایند: شهید در ذکری فرمودند نگویید در روایات ذکری از جهت نیست، «هَذَا نَصٌّ فِي الْجِهَةِ». روایت این است: «وَ بِإِسْنَادِهِ» صدوق «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا صَلَاةَ إِلَّا إِلَى الْقِبْلَةِ» شرط است و اگر نباشد نماز باید اعاده شود. «قَالَ قُلْتُ: وَ أَيْنَ حَدُّ الْقِبْلَةِ» حد قبله کجاست؟ «قَالَ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةٌ كُلّهُ» همین روایتی است که بعداً ان شاءالله می‌بینیم مرحوم محقق اردبیلی کأنه یک فضای جدیدی باز کردند و صاحب‌جواهر هم می‌گویند: عده‌ای هم از ایشان متابعت کردند؛ چون فضا سنگین شده من جواهر را برای دفع این قول طول دادم. الان دیگر در رساله‌ها و در فتاوا در صدر بحث قبله اثری از فرمایش مرحوم محقق اردبیلی نیست. فعلا عروه و محشین و مفتین همه در این فضا حرف ایشان را قبول ندارند. با همین زحمات صاحب‌جواهر، دیگران دیدند نمی‌شود حرف ایشان را بگویند.

شاگرد: محقق اول یا محقق اردبیلی؟

استاد: محقق اول تا محقق ثانی این طور چیزی ندارند. مقدس‌اردبیلی در مجمع‌الفائدة یک توسعه‌ای دادند که به تعبیر صاحب‌جواهر عین الکعبة و جهة الکعبة را جهة الجهة کردند؛ خیلی توسعه بیشتری است. ان شاء الله بعدا حرف‌هایشان می‌آید.

علی ای حال درباره این روایت، «قَالَ الشَّهِيدُ فِي الذِّكْرَى هَذَا نَصٌّ فِي الْجِهَةِ» شهید چه فهمیدند که می‌گویند: این تصریح در جهت است؟ حضرت فرمودند: «ما بین المشرق و المغرب، قبلة» اگر عین بود که حضرت این طور تعبیری نمی‌آوردند؛ خود همین بین مشرق و مغرب یعنی جهت، یعنی طرف، یعنی سمتِ بین مشرق و مغرب متوجه شویم «نص فی الجهة» این یکی راجع به جهت است، یکی هم الان ایشان در بهجةالفقیه اشاره فرمودند: «‌و فيها زيادة الدلالة‌ على الجهة» این هم در وسائل در همان باب روایت چهاردهم است اما روایت دوازدهم هم هست.

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ- بَعْدَ النُّبُوَّةِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً بِمَكَّةَ- وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً بِالْمَدِينَةِ- ثُمَّ عَيَّرَتْهُ الْيَهُودُ فَقَالُوا لَهُ إِنَّكَ تَابِعٌ لِقِبْلَتِنَا- فَاغْتَمَّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً- فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ خَرَجَ ع- يُقَلِّبُ وَجْهَهُ فِي آفَاقِ السَّمَاءِ فَلَمَّا أَصْبَحَ صَلَّى الْغَدَاةَ- فَلَمَّا صَلَّى مِنَ الظُّهْرِ رَكْعَتَيْنِ جَاءَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمٰاءِ- فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا- فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ «4» الْآيَةَ- ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ النَّبِيِّ ص فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ- وَ حَوَّلَ مَنْ خَلْفَهُ وُجُوهَهُمْ- حَتَّى قَامَ الرِّجَالُ مَقَامَ النِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ مَقَامَ الرِّجَالِ فَكَانَ- أَوَّلُ صَلَاتِهِ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ آخِرُهَا إِلَى الْكَعْبَةِ- وَ بَلَغَ الْخَبَرُ مَسْجِداً بِالْمَدِينَةِ- وَ قَدْ صَلَّى أَهْلُهُ مِنَ الْعَصْرِ رَكْعَتَيْنِ- فَحَوَّلُوا نَحْوَ الْقِبْلَةِ- وَ كَانَ أَوَّلُ صَلَاتِهِمْ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ آخِرُهَا إِلَى الْكَعْبَةِ- فَسُمِّيَ ذَلِكَ الْمَسْجِدُ مَسْجِدَ الْقِبْلَتَيْنِ الْحَدِيثَ.[3]

أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الطَّبْرِسِيُّ فِي الْإِحْتِجَاجِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَسْكَرِيِّ فِي احْتِجَاجِ النَّبِيِّ ص عَلَى الْمُشْرِكِينَ قَالَ: إِنَّا عِبَادُ اللَّهِ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ- نَأْتَمِرُ لَهُ فِيمَا أَمَرَنَا- وَ نَنْزَجِرُ لَهُ عَمَّا زَجَرَنَا إِلَى أَنْ قَالَ- فَلَمَّا أَمَرَنَا أَنْ نَعْبُدَهُ بِالتَّوَجُّهِ إِلَى الْكَعْبَةِ أَطَعْنَاهُ- ثُمَّ أَمَرَنَا بِعِبَادَتِهِ بِالتَّوَجُّهِ نَحْوَهَا- فِي سَائِرِ الْبُلْدَانِ الَّتِي نَكُونُ بِهَا فَأَطَعْنَاهُ- فَلَمْ نَخْرُجْ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ ذَلِكَ مِنِ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ.[4]

در هر دوی دوازده و چهارده این کلمه «نحوالکعبة» موجود است؛ چون مقصود ایشان این کلمه‌ی «نحو» بود. «فحلوا نحو الکعبة» آن جا دارد: « ثُمَّ أَمَرَنَا بِعِبَادَتِهِ بِالتَّوَجُّهِ نَحْوَهَا» یعنی نحو کعبه. نحو یعنی جانب و سمت. بنابراین در این دو روایت دوازدهم و چهاردهم هم کلمه‌ی «جهت» ذکر شده است. روایت نهم هم که شهید باز دالّ بر «جهت» گرفتند.

شاگرد: در روایت دوازدهم ظاهرا «نحوالقبلة» دارد.

استاد: در نسخه ما که چاپ اسلامیه است «قبله» را داخل پرانتز گذاشته و قبل از پرانتز بیرون پرانتز «کعبه» گذاشته است. برای شما اصلا کعبه را ندارد؟

شاگرد: نحو القبلة دارد.

استاد: کتاب ما این طوری است: «فَحَوَّلُوا نَحْوَ الکعبة» داخل پرانتز القبلة است. روایت برای فقیه است؛ در خود فقیه هم کعبه است؟ اگر در خود فقیه هم قبله است، خب چاپ آل‌البیت از منبع و مصدر برداشتند. این هم این روایت که حاج آقا فرمودند: «‌و فيها زيادة الدلالة‌ على الجهة المستفادة من غيرها بغير الدلالة اللفظيّة.» این روایت هم لفظاً نحوها فرمودند اما بقیه‌اش معلوم می‌شود.

شاگرد: در فقیه «کعبه» است.

استاد: پس چطور شده در نسخه صاحب‌وسائل قبله آمده است؟! شاید هم در نسخه صاحب‌وسائل قبله بوده که چاپ آل‌البیت همان را هم آوردند ولی چون در مصدر کعبه بوده، چاپ اسلامیه مصدر را در اصل آوردند و قبله را هم کنارش آوردند. مقداری بعید است که این طور کاری کنند.

شاگرد: از حیث دلالی هم نحو القبلة با نحو الکعبة فرق می‌کند. ما الان قرار است بحث کنیم حدّ قبله چیست؟ اگر نحو الکعبة می‌گفت یعنی جهت می‌شد ولی اگر نحوالقبلة بود این قبله همان کعبه است اما ایستادن به جهت آن باشد.

استاد: یعنی اضافه بیانیه می‌خواهید بگویید. «نحو القبلة» یعنی جانبی که از سنخ جهت قبله است. این منظور شماست؟

شاگرد: می‌خواهم بگویم: اگر کعبه قبله باشد، نحوالقبلة این در حقیقت آزاد گذاشتن و تسامح در عمل و ایستادن به طرف قبله می‌شود. دو تا بحث بود؛ یکی این که آیا تسامح در خود قبله شده که مثلا کعبه است بعد گفته‌اند: حالا بیرون آمدید در قبله تسامح شده و قبله تبدیل به حرم می‌شود؟ یا تسامح در مقام اتیان جهتش است؟ یعنی مثلا اگر شما بغل کعبه باشید عرف می‌گوید دقیقا باید پیشانی تو رو به کعبه باشد اما اگر بیرون هستید همین که نحو القبلة باشید کفایت می‌کند یعنی قبله همان کعبه است.

شاگرد2: این کلمه‌ی نحو در این جا … در هر صورت انسان وقتی می‌خواهد بایستد یک جهتی دارد، نگفتند: نحو نحو القبلة، فرمودند: نحو القبلة یا نحو الکعبة؛ دقیقا وقتی کنار کعبه بایستید می‌گویند: نحو الکعبة ایستادید.

استاد: شاید منظورشان این است که در لفظ خود قبله یک معنای جهت مندمج است ولذا دوباره هم جهت می‌آورید می‌گویید: نحو قبله‌ای که در آن جهت خوابیده، نحوالنحو می‌شود. منظور شما این طور بود؟! اگر کعبه یک عینی است، وقتی نحوالکعبة می‌گوییم: یعنی جهة الکعبة اما قبله خودش یک عین نیست، در آن خوابیده قبله یعنی جهت کعبه، یعنی به طرف قبله بایست؛ طرف در آن است؛ بعد که دوباره می‌گوییم : طرف قبله که خودش طرف کعبه است، دو تا طرف وقتی کنار هم می‌آید یک توسعه‌ای را بیش از خود عین می‌رساند. این را می‌خواستید بگویید؟

شاگرد: نه!

استاد: پس من فرمایش شما را متوجه نشدم که حاصلش چه شد؟

شاگرد: ما الان داریم قبله را تعریف می‌کنیم که قبله چیست. در روایت قبلی هم داشت «ما حدّ القبلة»

استاد: الان این قبله یعنی مرادف با کعبه است یا فرق دارد؟

شاگرد: ما در روایات داشتیم که نماز باید رو به قبله باشد، در روایات استقبال داریم، حالا سوال می‌شود قبله چیست؟ قبله‌ی مسلمین این طور نیست که در آن جهت باشد، همه می‌دانند که باید دنبال یک عینی بگردند حالا این عین یا کعبه است یا حرم است یا مکه است؟ این بحث اولی بود. روز اول این بحث شد. حالا عرض من این است که اگر بگوید نحوالقبلة با نحوالکعبة چه فرقی دارد؟ دو تا نسخه چه فرقی با هم دارند؟

 

برو به 0:11:58

استاد: شاید مقصود شما را متوجه شدم. می‌فرمایید نحوالکعبة که می‌گوییم عین خارجی متعینی است که از حیث اثبات ادله‌ی شرعیه دیگر بدل ندارد اما قبله یک اصطلاحی است که اهل شرع به کار می‌برند که فقهاء بحث دارند که این کدامش است؟ کعبه برای همه است؟ یا کعبه فقط برای لمن فی‌المسجد است؟

شاگرد: من سوال را این طوری مطرح کنم که اگر این یک روایتی که پرانتز داشت، نحوالکعبة و نحوالقبلة اگر واقعا دو تا باشد، از حیث دلالی تفاوتی در آن می‌بینید یا نمی‌بینید؟

استاد: نحو القبلة به این معنایی که شما می‌گویید از نظر مفهومی أوسع است یعنی کعبه عَلَم برای یک عین خارجی است، قبله عنوانِ برای یک عنصر شرعی است. خیلی تفاوت می‌کند. کعبه علم برای شیء خارجی است که دیگر حالت سعه و ضیق ندارد و معلوم است اما قبله یک عنوان فقهی و شرعی برای چیزی است که می‌تواند در یک تطبیقی معادل آن کعبه باشد که شیء خارجی است یا شامل چیز دیگری هم باشد. منظور شما همین طور بود؟

شاگرد: بله تقریبا.

استاد: اگر این طور باشد نحوالقبلة از نظر مفهوم اوسع می‌شود؛ تعیین نمی‌کند که دقیقا قبله چیست به خلاف نحوالکعبة که تصریح در این است که تعیین می‌کند آن قبله چیست. علی ای حال این هم روایت دوازدهم است که فقیه با وسائل آل‌البیت اختلاف دارند.

«و في رواية «عبد اللّٰه بن سنان»‌» این هم روایت چهاردهم بود.

شاگرد: فقط یک نکته که در این نرم‌افزارها این قسمتی که از روایت دوازدهم کأنه خود روایت حساب نکردند. کأنه کلام خود …

استاد: بله دیدم؛ یعنی کأنه یک توضیحی از مرحوم صدوق گرفتند. لذا دیروز هم که داشتم آن قبلی را می‌خواندم گفتم: کتب قدماء و فقیه این طوری است که عبارتشان هم متخذ از روایات است زودتر گفتم؛ چون همین را این جا دیده بودم لذا یادم آمد که برای مرحله‌ی بعدی است سریع رد شدم. مقصود من همین جا بود که در فقیه طوری نوشتند که این جا سنخش، سنخ ذکر روایت صریحا نیست بلکه توضیح مرحوم صدوق است اما توضیحی است که عین عبارات علی‌بن‌ابراهیم است یعنی اگر آن نقلی که مرحوم طبرسی داشتند و نقلی که از تفسیر قمی است اگر نگاه کنید می‌بینید همان عبارات است یعنی مقتبس از همان علی‌بن‌ابراهیم است. این نکته هم در این جاست که درست است که ممکن است تفسیر خود ایشان باشد یعنی دنباله‌ی روایت قبلی نباشد اما این طوری است که باز هم متخذ از روایت علی بن ابراهیم است.

وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ وَ فِي الْأَمَالِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُرُمَاتٍ ثَلَاثاً لَيْسَ مِثْلَهُنَّ شَيْ‌ءٌ- كِتَابُهُ وَ هُوَ حِكْمَتُهُ وَ نُورُهُ- وَ بَيْتُهُ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلنَّاسِ- لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ تَوَجُّهاً إِلَى غَيْرِهِ وَ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ ص.[5]

روایت عبدالله‌بن‌سنان روایت دهم است؛ در معانی الاخبار و أمالی «عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُرُمَاتٍ ثَلَاثاً» سه تا حرم است. حَرَم است یا حُرُم است؟ «لَيْسَ مِثْلَهُنَّ شَيْ‌ءٌ» این کتابُه فرمودند یعنی حُرُم مناسب است. حُرُمات ثلاثة یعنی چیزهایی که نزد خداست و حالت حماء و قرق‌گاه و حرمیت و احترام دارد. برای خدای متعال سه تا حُرم و حریم است که مثل آن‌ها چیزی نیست. «كِتَابُهُ وَ هُوَ حِكْمَتُهُ وَ نُورُه وَ بَيْتُهُ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلنَّاسِ» هیچ کس این جا احتمال نمی‌دهد منظور از بیت مسجدالحرام باشد؛ بیته همان کعبه است که در آیات متعددی بیت برای کعبه به کار رفته است. «البیت العتیق، البیت الحرام، البیت». «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ»[6] یا «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْت»[7] البیت زیاد به کار رفته است. «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ»[8]. در دو جا هم که کعبه به کار رفته است. «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ»[9] و «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ»[10] که در این دو جا هم اسم کعبه آمده است.

در این روایت حضرت فرمودند: «وَ بَيْتُهُ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلنَّاسِ لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ تَوَجُّهاً إِلَى غَيْرِهِ» همه باید متوجه به بیت بشوند؛ پس بیت است که قبله است. سومی هم «وَ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ صلی‌الله علیه و آله.» این روایت، یکی از روایاتی است که جزء برادرها، ضمائم و نزدیک‌های حدیث ثقلین است. چون هم عترت در آمده، هم کتاب آمده و هم قبله آمده است. از حیث اعتبار هم معنای خیلی خوبی دارد. البته چون قبله از مشترکات کل ملت ابراهیم است «قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفا»[11] حج و قبله بودنش به آن معنایی که « وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى»[12] مصلی به طرف بیت می‌شده که مجموعش چنین برداشت می‌شود که مسلمان‌ها یک ما‌به‌الاشتراکی با ملت ابراهیم و با کل ادیان ابراهیمی دارند که این قبله است؛ قبله به معنای ما بین‌المشرق‌والمغرب و این که حضرت ابراهیم این را بنا نهادند برای «أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»[13]. دو تا هم اختصاصی امت اسلامی است که قرآن کریم باشد که قبلا نداشتند و دیگری هم عترت پیامبر خداست که این ثقلینی که در امت اسلامیه از اختصاصیات این امت است. این هم برای این روایت که حاج آقا فرمودند: «و فيه زيادة شرح لآية القيام.» که حضرت فرمودند: «جعله قبلة للناس» که در آیه دارد «قیاماً للناس»؛ قیام در یک معنا مابه‌القوام است یعنی قبله است که باعث قوام دین و مردم و متدینینی است که در مسیر توحید و دین و دیانت و سعادت ابدیه گام برمی‌دارند.

شاگرد: کسانی که قائل به همین سه مرحله می‌شوند باز هم محور را خود کعبه قرار می‌دهند. این طور نیست که مسجدالحرام را مقابل کعبه قرار دهند. روایاتش فکر نکنم منافات با هم داشته باشد. این روایات را قبول دارند می‌گویند: ما هم کعبه می‌دانیم لذا جایی که می‌گویند مسجدالحرام است، اگر هم کعبه مشاهَد باشد دیگر نمی‌توانند رو به مسجدالحرام بایستی باید رو به کعبه بایستی.

استاد: این جاست که آن وقت دو قول یعنی چه؟

شاگرد: اول مشخص شود که تفاوت اساسی اقوال چیست؟

استاد: برای این که فضای فرمایش شما را نشان دهم باید عرض کنم که مرحوم محقق در متن شرایع بر خلاف معتبر، یک مصنف بزرگ در کتاب اول فقهی خودشان یعنی شرایع می‌گویند: «علی‌الاظهر» کعبه قبله است «لمن فی المسجد و المسجد لمن هو خارج المسجد و الحرم لمن هو خارج الحرم علی‌الاظهر» در مختصرالنافع قائل به قول آن طرف هستند که کعبه قبله است. علی‌الاظهر یعنی چه؟ یعنی دو قول است؛ بین اصحاب هم بوده است.

 

برو به 0:20:49

شاگرد: فرق اساسی این دو قول چیست؟

استاد: جواهر را برای همین  باز کردم. بعد از این که علی‌الاظهر می‌گویند صاحب جواهر در جلد هفت صفحه‌ی سیصد و بیست و یک فرمودند این قول معنا ندارد. «لکن ما وصل إلینا». این فرمایش شما را شروع می‌کنند که اگر نگاه کنید تا آن جا می‌رسانند که «فعاد النزاع لفظیا». در صفحه‌ی سیصد و بیست و سه بعد از دو صفحه و خرده‌ای بحث، اقوال آن‌ها را هم می‌آورند، آن‌ها هم که نمی‌گویند با این که کعبه را می‌بینیم، گوشه مسجد رو کنیم با این که علم داریم. بعد از همه این‌ بحث‌ها می‌گویند: «فمن الغريب بعد ذلك كله وقوع النزاع فيه، و لعله لفظي، إذ أقصى ما يتصور من الثمرة»[14] اگر ملاحظه کنید همین ابتدای کار صاحب جواهر بحث مفصل خوبی دارند. لذا چون دیدم در فرمایش شما هم ذهن شما همین مسیر را رفته، ایشان هم همین را می‌گویند؛ شروع می‌کنند که اصلا قول این طرفی‌ها را به آن یکی‌ها برگردانند، نه این که آن‌ها را به این برگردانیم. قول این طرف را که الان روایتش را می‌خواهیم بخوانیم مفصل‌تر ان شاء الله بحث می‌شود.

تا این جا ما چند تا روایت خواندیم؟ صاحب جواهر فرمودند: پانزده روایت نزد من است که ممکن است ادعای تواتر کنیم. از پانزده تا روایت الان چند تا را ما دیدم. روایات مستفیضة برای این طرف قضیه که به قول مشهور نسبت داده شده که کعبه‌ی مشرفه قبله است عینا للقریب و جهة للبعید. این قول مشهور است.

روایات تفصیل در تعیین مصداق قبله

الروايات الدالّة على التفصيل و ذكر التفصيل في رواية «الحجال»، و في رواية «بشر بن جعفر الجعفي»، و في رواية «العلل» عن «أبي غرّة»، و فيها زيادة مكّة بين المسجد و الحرام، و لا إشكال فيه بناء علىٰ ما سيجي‌ء في الجمع بين الطائفتين من كون الدوائر الصغيرة أمارات و معرفات بالنسبة إلى الدوائر الوسيعة بالإضافة و أهلها، فلا محلّ للرمي بالشذوذ، و كذا رواية التياسر.[15]

آن طرف قضیه، «و ذكر التفصيل» در چهار روایت که همان باب بعدی وسائل است.

شاگرد: قریب و بعید یعنی چه؟ یعنی قریب نباید به جهت کعبه بایستد؟ چطوری می‌شود؟

استاد: جهت توضیحی دارد که ساده‌ترینش را بگویم که در شروع بحث شرح لمعه بود؛ بعدش سنگین می‌شود. عینا یعنی این که اگر فرضاً از پیشانی شما یک خط مستقیم می‌برند حتما لازم است به کعبه بخورد؛ اگر نخورد نماز شما باطل است. کسی که قریب کعبه است اگر از پیشانی او یک خط بکشند ولی به کعبه نخورد این نماز باطل است. عین یعنی این؛ عین یعنی رفتن یک خط مستقیم از پیشانی مصلی به عین کعبه. جهت یعنی چه؟ وقتی دور شد این تدقیقات نیست. اگر بخواهیم از پیشانی او به کعبه خط مستقیم بکشیم دیگر نمی‌شود؛ پس همین‌اندازه که خط مستقیم حول و حوش کعبه است کافی است. حالا این حول و حوش چیست بعدا  باید بحث کنیم. بنابراین آن جهتی که شما می‌فرمایید درست است اما ما که تفصیل می‌دهیم مقصود این است که عین مقابل جهت است؛ عین یعنی حتما خطی از پیشانی به کعبه بخورد. لذا جهت یعنی لازم نیست خط مستقیم از پیشانی به عین بخورد. این در شرح لمعه بود.

شاگرد: پیشانی هم یعنی وسط.

استاد: دو تا هست؛ یکی بین العینین خط برود یک طور است، از نصف دایره سر برود یک طور است، از سُبعش هم برود طور دیگری است. همه این‌ها قول دارد و چیزهای دقیق خوبی هم مطرح شده است. یعنی یک قول هم که بعدا هم حاج آقا مطرح می‌کنند صد و هشتاد درجه می‌گویند بین الاذنین، خط‌هایی داریم بین العینین که روی فرض ما روی حساب عرف معمولا یک خط است اما حاج آقا یک تصویری دارند بعدا می‌آید؛ بین الاذنین یعنی از این جا بروید تا آن گوش صد و هشتاد درجه دور بزنید یعنی کاملا یمین و یسار می‌شود که بینش صد و هشتاد درجه است. لذا فعلا که از پیشانی می‌گویند یعنی بین العینین، نه به معنای وسیع جبهه که سدس جبهه باشد یا سبعش باشد که بعض المشایخ گفته بودند. بعض المشایخ شاید صاحب‌جواهر بودند. صاحب‌جواهر حدود سی صفحه بحث کردند. بحث کردند که گفته است چون رأس انسان قوس دارد و آن قوسی که با آن مواجه است صورت می‌گیرد، آن حدود سدس یا سبع دایره کامل می‌شود. شاید هم در مستمسک بوده است. شاید بعض مشایخنا را ایشان در مستمسک فرموده باشند.

شاگرد: بله در مستمسک پیدا شد.

هذا و قد ذكر بعض مشايخنا- دام تأييده- في درسه: «إن قوس الاستقبال من دائرة الأفق نسبته إليها نسبة قوس الجبهة إلى مجموع دائرة الرأس، و لما كان الغالب أن قوس الجبهة خمس من دائرة الرأس تقريباً، فقوس الاستقبال من دائرة الأفق خمس تقريباً الذي يبلغ اثنتين و سبعين درجة و عليه فلا يضر الانحراف ثلاثين درجة تقريباً». و ما ذكره مما لا يشهد به عرف و لا لغة، و لا تساعده كلماتهم، فاستظهاره من الأدلة غير ظاهر الوجه.[16]

استاد: «هذا و قد ذكر بعض مشايخنا- دام تأييده- في درسه: «إن قوس الاستقبال من دائرة الأفق نسبته إليها نسبة قوس الجبهة إلى مجموع دائرة الرأس» آن وقت نتیجه می‌گیرند که «يبلغ اثنتين و سبعين درجة» یک پنجم دایره افق؛ یک پنجم هفتاد و دو درجه است. سدس و سبع هم نبود، خمس دایره بوده است. حالا آن جا می‌رسیم در این هم مطرح است. در قدم اول آن چیزی که الان نقل کردم از شهید در شرح لمعه و در سایر کتاب‌ها بود که وقتی می‌خواهند جهت را برای عین توضیح دهند، می‌گویند یک خطی از او برود، از بین‌العینین او برود، قوس و این‌ها هم مطرح نیست؛ از بین‌العینین او برود به عین کعبه اتصال پیدا کند. این شرط صحت صلاتش است اما جهت یعنی این دیگر شرط صحت نیست که حتما خطی از بین‌العینین او متصل به کعبه شود. اگر هم متصل نشود ولی عرفا به طرف آن باشد کافی است.  

روایت حجال

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ- وَ جَعَلَ‌ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْحَرَمِ- وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الدُّنْيَا. وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى مِثْلَهُ [17]

«و ذكر التفصيل في رواية» باب سوم وسائل[18] است؛ الان باب دوم بودیم، باب سوم چهار تا روایت است که از تهذیب و فقیه و علل است. الان ابن‌حجال همین اولی است که حاج آقا فرمودند. «و ذكر التفصيل في رواية «الحجال»» معمولا سند این‌ها یک چیزی دارد. الان خود حجال، عبدالله‌بن‌محمدالحجال عن بعض رجاله» روایت مقطوعه شده است و بینش افتاده است، مرسل است. لذا ایشان هم «روایة الحجال» فرمودند، می‌توانیم بگوییم: «فی مرسل الحجال» در مرسل حجال این طور آمده است. روایت چیست؟ «عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ- وَ جَعَلَ‌ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْحَرَمِ- وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الدُّنْيَا. وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ» این روایت اول بود. 30:00

روایت جعفی

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ بْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ تَغْلِبَ بْنِ الضَّحَّاكِ عَنْ بِشْرِ بْنِ جَعْفَرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْبَيْتُ قِبْلَةٌ لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ- وَ الْمَسْجِدُ قِبْلَةٌ لِأَهْلِ الْحَرَمِ وَ الْحَرَمُ قِبْلَةٌ لِلنَّاسِ جَمِيعاً.[19]

 «و في رواية «بشربن‌جعفرالجعفي»» روایت دوم است. «سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْبَيْتُ قِبْلَةٌ لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ قِبْلَةٌ لِأَهْلِ الْحَرَمِ وَ الْحَرَمُ قِبْلَةٌ لِلنَّاسِ جَمِيعاً.» این هم روایت دوم بود.

روایت سوم

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ- وَ جَعَلَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْحَرَمِ- وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الدُّنْيَا.[20]

روایت سوم هم به نظرم این جا اشاره نفرمودند؛ فقط روایت چهارم را اشاره فرمودند. روایت سوم در فقیه این است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْكَعْبَةَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْمَسْجِدِ وَ جَعَلَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الْحَرَمِ وَ جَعَلَ الْحَرَمَ قِبْلَةً لِأَهْلِ الدُّنْيَا.» تا این جا سه تا روایت مکه دارد. در روایت چهارم مکه هم اضافه شده است.

 

برو به 0:30:50

روایت علل

وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ عَنْ أَبِي غُرَّةَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَيْتُ قِبْلَةُ الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ قِبْلَةُ مَكَّةَ- وَ مَكَّةُ قِبْلَةُ الْحَرَمِ وَ الْحَرَمُ قِبْلَةُ الدُّنْيَا.[21]

حاج آقا فرمودند: «و في رواية «العلل» عن «أبي غرّة»» اگر أبی‌غُرّة درست باشد.

شاگرد: این جا که أبی‌غُرّة ضبط کرده است.

استاد: «عن أبی غرّة و فيها زيادة مكّة بين المسجد و الحرم» این جا و الحرم درست است و ظاهرا ماشین‌نویس الحرام اشتباه نوشته است. اگر هم در دستخط الحرام آمده، منظور الحرم بوده است؛ روایت چهارم این است: «قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَيْتُ قِبْلَةُ الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ قِبْلَةُ مَكَّةَ- وَ مَكَّةُ قِبْلَةُ الْحَرَمِ وَ الْحَرَمُ قِبْلَةُ الدُّنْيَا.» این هم روایت أبی غرّة است که مکه هم اضافه دارد. در وسائل فرمودند بعضی روایات تیاسر هم اگر دسته‌بندی کنیم، جزء قول دوم قرار می‌گیرد. چون تیاسر معنا ندارد و محقق هم در نامه‌ای که بعداً برای خواجه نصیر نوشتند صریحا فرمودند بنابر عده‌ای از اصحاب که خود کعبه قبله است، اصلا تیاسر موضوعیت ندارد. در روایتش هم حضرت توضیح دادند؛ تیاسر تنها و تنها بنابر قول دوم معنا دارد که کعبه للمسجد، مسجد للحرم و الحرم للدنیا. آن وقت سمت یسار حرم اوسع است، تیاسر چیست؟ «لا یخرج المصلی عن الحرم». این روایت تیاسر است که صاحب وسائل هم اشاره فرمودند.

ایشان فرمودند: «و لا إشكال فيه» این روایات که تفصیل می‌دهد اشکالی ندارد؛ می‌خواهند زمینه را برای جمع بین روایات فراهم کنند. دو تا جمع هم ایشان ارائه می‌فرمایند که بعداً می‌بینید؛ یکی جمع معرفات و یکی جمع ابدال؛ این جا دو تا جمع ارائه می‌دهند. این چیزی هم که شما فرمودید یکی از جمع‌هایی است که ایشان ارائه می‌دهند «و لا إشکال فیه بناء علىٰ ما سيجي‌ء في الجمع بين الطائفتين من كون الدوائر الصغيرة» دوائر صغیره چه هستند؟ یعنی مسجد الحرام اول دایره‌ی صغیره است، خود کعبه هم عینش یک دایره‌ی صغیره دارد. دوائر الصغیرة که مسجد و مکه و حرم است «أمارات و معرفات بالنسبة إلى الدوائر الوسيعة بالإضافة و أهلها» یعنی کسی که در دایره‌ی وسیع‌تر است دایره‌ی اصغر معرف او برای مرکز دایره است. دوائر صغیره معرف برای آن کسی می‌شوند که در دایره‌های وسیع‌تر است تا او را به وسط دایره رهنمون کند. «بالنسبة إلى الدوائر الوسيعة بالإضافة» یعنی بالاضافه به آن صغیره‌ها «و أهلها» پس دایره‌ی صغیره مسجد الحرام اماره برای کسی است که در دایره وسیع‌تر است که در حرم است؛ برای این که آن دایره‌ی صغیره معرف او به سوی کعبه و وسط مقصود که قبله است باشد.

شاگرد: اهل دوائر وسیعه یا اهل دوائر صغیره؟

استاد: وسیعه! برای اهل دوائر وسیعه، دوائر صغیره اماره است.

«فلا محلّ للرمي بالشذوذ، و كذا رواية التياسر.» عده‌ای از فقهاء به میدان این‌ها رفتند گفتند این‌ها که سند ندارد. حاج آقا قبلا هم اشاره فرمودند که این روایات طوری نیست که ما بخواهیم اشکال سندی کنیم؛ قبلا اولی که شروع بحث کردند، فرمودند: «و قال بكلّ جماعة يعتدّ بهم من الأصحاب، بحيث لا يستراب في الروايات من جهة الصدور»[22] آن جا خواندیم؛ یعنی گفتند بحث سندی نکنید. الان هم دوباره اشاره می‌کنند که عده‌ای گفتند: این روایات شاذ است، روایت تیاسر شاذ است، ضعیف است؛ می‌گویند: مساله‌ی شاذ و ضعیف برای آن جایی است که واقعا تعارض باشد. وقتی مقصود روایات روشن است، جمعش عرفی است و اظهر من الشمس است دیگر چه چیزی است که ما این‌ها را رمی به شذوذ و ضعف و امثال این‌ها کنیم؟! آن علاج‌های سندی، طرحی و شذوذ برای بعد از این است که نتوانیم جمع کنیم. وقتی بتوانیم مفاد روایات را بفهمیم نوبت به شذوذ نمی‌رسد.

جمع بندی بهجة الفقیه از دو دسته روایات

الجمع بين الروايات و الفتوىٰ و يمكن الجمع بين الروايات بما يجتمع به الأقوال الناشئة عن اختلاف التعابير في الروايات، بالحمل على الطريقيّة و المعرّفيّة في أخبار التفصيل، مع وضوح شدّة الحاجة إلى الطريق و المعرّف في الأغلب البعيد عن الكعبة، فيحمل علىٰ لزوم التوجّه إلى المسجد للخارج عنه مثلًا بما يكون توجّهاً علماً أو ظنّاً أو احتمالًا إلى الكعبة، كما هو شأن الطرق من عدم الاعتبار مع العلم بالخلاف، كالتوجّه إلىٰ بعض زوايا المسجد‌ ممّا يعلم بخروج الكعبة عن محاذاة المتوجّه إلى تلك الزاوية؛ مضافاً إلىٰ أنّ جواز التوجّه إلىٰ تلك الزاوية مع العلم بخروج الكعبة ملازم لبدليّة المسجد عن الكعبة، و ذلك مخالف للمرتكزات الشرعيّة، و لا يستفاد من روايات التفصيل قطعاً؛ فالاقتصار علىٰ ذكر الكعبة دالّ علىٰ أنّ موضوع الاستقبال هو الكعبة، و روايات التفصيل تدلّ علىٰ أنّ الطريق للبعيد في الدوائر المتّسعة هو التوجّه الطريقي إلى الدائرة الصغيرة القريبة بالإضافة إلى الكعبة.[23]

 

بعد شروع به جمع کردن دو دسته روایات می‌کنند. «و يمكن الجمع» اول معرّفات را توضیح می‌دهند. «و یمکن الجمع بين الروايات بما يجتمع به الأقوال الناشئة عن اختلاف التعابير في الروايات» می‌گویند: اولا به شما بگوییم در فضای فقه اقوال هم اگر متعدد است منشأش تعابیر روایی است. واقعا هم این حرف خیلی خوبی است. یعنی اگر تعبیر روایت نبود از بس که واضح بود اختلافی هم پیش نمی‌آمد ولی چون فقهاء بر طبق آن برداشت خودشان و حساب‌هایی که در فضای فقه دارند بر طبق نصوص و اتمام حجت بعضی رفتار می‌کردند اقوال پیش آمده است؛ صاحب‌جواهر که فرمودند: نزاع لفظی است. چطور یمکن الجمع؟ بالحمل متعلق به الجمع است. «یمکن الجمع بین الروایات بالحمل على الطريقيّة و المعرّفيّة» دایره‌ی صغیره برای کسانی که در دایره‌ی بزرگ‌تر هستند، طریقیت به وسط دایره و به کعبه مشرفه دارد و معرف وسط خودش به تفصیل است. پس «بالحمل على الطريقيّة و المعرّفيّة في أخبار التفصيل، مع وضوح» می‌گوییم: به معرفیت چه کار داشته؟ می‌گوییم: مردم و عرف عام بسیار به این نیاز دارند؛ «مع وضوح شدّة الحاجة إلى الطريق و المعرّف في الأغلب البعيد عن الكعبة» غالب مردم این طوری هستند «فيحمل علىٰ لزوم التوجّه إلى المسجد للخارج عنه مثلًا» می‌گوییم: کسی که خارج است لازم است به مسجدالحرام توجه کند «بما يكون توجّهاً علماً» علم دارد که متوجه به مسجد و کعبه است. «أو ظنّاً» گمانش این باشد که مسجد این طرف است «أو احتمالًا إلى الكعبة» پس مسجد معرف بود، ممر و طریق بود برای این که شما به کعبه متوجه شوید. «علماً» یعنی اگر محضر اوست، علم دارید نمی‌توانید به غیر مسجد، به غیر کعبه و جاهای دیگر مسجد توجه کنید. «ظنّاً» هم هم‌چنین؛ چون ظنّ حجیت دارد نمی‌توانید به غیر مظنون توجه کنید. «احتمالاً» چیست؟ احتمالا کل مسجد کافی است. احتمال منحصر نباشد کل مسجد برای اماریت کافی است، لازم نیست کسی که بیرون است وقتی علم ندارد خطی از بین‌العینینش به کعبه بخورد. این مطلب مهمی است. همانی هم که صاحب‌جواهر عرض کردم در دو صفحه فرمودند، فرمودند آن‌هایی که گفتند «المسجد قبلة لمن هو خارج المسجد» که هرگز مقصودشان این نیست که اگر علم دارد کعبه این جاست او یک مقداری آن طرف‌تر به دیوار مسجد الحرام بایستد. قطعا منظورشان این نبوده است. پس از این جا پی به این بردند که مسجد الحرام معرفیت برای کسی دارد که علم ندارد. برای کسی که علم ندارد معرفیت دارد؛ کسی که علم دارد معرف نمی‌خواهد. اگر کعبه این جاست ولو بیرون مسجد هستید از کعبه منحرف شوید نمازتان باطل است. پس اصلا کلمه‌ی مسجد قبلة لمن هو خارج المسجد یعنی لمن جاهل و غیر عالم بالکعبة برای تسهیل در امر مسجد قبله اوست.

بررسی توسعه‌ی واقعی قبله از حرم

شاگرد: اگر تسهیل را این طوری معنا کنیم که آن جایی که بیرون مسجد است ولو می‌داند کعبه این است باز برای او تسهیل داده است؛ البته باز بهتر است به سمت کعبه بخواند.

استاد: آن را احدی نگفته است. محقق هم در نامه‌ای که به خواجه دارند همین را می‌فرمایند. هرگز نمی‌گوییم: کسی که علم دارد کعبه کجاست می‌تواند به گوشه‌ای از مسجد بایستد.

شاگرد: می‌خواهم عرض کنم از حیث جمع روایی این حرف چه محذوری دارد که بر خارج حرم توسعه دهد؟ یک توسعه‌ی واقعی دهد به صورتی که ولو می‌دانیم به سمت قبله است باز هم مقداری این طرف‌تر باشد اشکالی ندارد. البته در حسن این که به سمت کعبه بایستد اشکالی نیست ولی این نحو توسعه هم از روایت بفهمیم چه محذوری دارد؟

شاگرد2: مصلحت اصل قانون‌گذاری است؛ وقتی قانون آمد.

استاد: این حرف شما مقطوع‌الخلاف است. حاج آقا هم ابدال که می‌فرمایند باز حتی ابدالی هم که ایشان می‌گویند فرض شما نیست. حالا می‌رسیم که در ابدال بیشتر نزدیک به حرف شماست اما باز حرف شما نیست. حالا فعلا که معرّفیت است. در معرفیت، طریق، طریق محض است؛ بنابر طریقیت اصلا حرف شما نمی‌آید؛ بنا بر بدلیت و وجه دوم حالا یک وجهی است اما فعلا بنابر طریقیت، طریق، طریق محض است؛ نمی‌شود شما با علم به ذو الطریق به طریق موضوعیت دهید. اصلا چنین چیزی نمی‌شود.

شاگرد: به این بیان نمی‌شود درست کرد که بگوییم برای او هم قبله همان کعبه است منتها از جهت عرفی هر چقدر فاصله می‌گیرید این جهت کعبه ایستادن توسعه پیدا می‌کند.

استاد: آن حرف دیگری است ولی این قول نیست. آن همان قول آن طرفی‌هاست که می‌گویند: علی ای حال کعبه قبله است «لکن کلما ازداد البعد ازداد سعة المحاذات» آن یک بحث دیگری است که ان‌شاءالله می‌آید.

 

برو به 0:41:09

شاگرد: در تیاسر که دیگر مطمئن هستیم از کعبه فاصله می‌گیرند. آن مرکز حرم قطعا کعبه نیست چون فرمودید: حرم به سمت شرق توسعه دارد آن وقتی که تیاسر می‌کنند می‌دانند دارند از کعبه به مکانی غیر از کعبه منحرف می‌شوند.

استاد: این مشکلی است که محقق هم در آن نامه مطرح می‌کنند که این را باید چه کار کنیم؟ با إن قلت جوابش می‌دهند؛ یک جوابی که شاید یک جا هم می‌گویند: اگر دلیل صاف شود ملتزم می‌شویم. ان شاء الله نامه را می‌آورم بخشی از آن را می‌خوانیم. می‌خواهم عبارت این کتاب پیش برود که هم زمینه‌های بحث در ذهن شریف شما باز شود، هر کدام مناسبت شد چند دقیقه‌ای عبارتشان را می‌‌خوانیم.

شاگرد: این احتمالی که فرمودند با اماریت و معرفیت می‌سازد؟

استاد: با احتمال منحصر بله، نه احتمال متساوی. می‌گویند: کدام طرف احتمال دارد کعبه باشد؟ می‌گویند: این طرف؛ این احتمال دارد نمی‌گویید گمان هم دارد. اما یعنی همه جهات از حیث احتمال مساوی هستند، این طرف است که فقط احتمال منحصر دارد. به این احتمال منحصر می‌گوییم.

شاگرد: پس دیگر نمی‌توانیم به خود حرم اکتفاء کنیم. این هم احتمال دارد؟

استاد: بله.

شاگرد: این فرمایش شما بین علم و ظن و احتمال فرق می‌گذارد.

استاد: ایشان فرمودند: «مثلًا بما يكون توجّهاً علماً أو ظنّاً أو احتمالًا إلى الكعبة»

شاگرد: پس اگر احتمال هم بدهد که کعبه این طرف است نمی‌تواند به خود حرم اکتفاء کند.

استاد: بله؛ اما اگر احتمال متساوی شد آن وقت مختار می‌شود و همه برای او علی‌السویه می‌شود. «كما هو شأن الطرق من عدم الاعتبار» این همینی است که الان خدمت آقا عرض کردم؛ طریق، طریق است حیث لا علم، نه این که آن جا علم دارید طریق بیاید شما را به خلاف راه ذوالطریق ببرد. «کما هو شأن الطرق من عدم الاعتبار» عدم اعتبار طرق «مع العلم بالخلاف» اگر طریق علم به خلاف دارید دیگر فایده ندارد. «كالتوجّه إلىٰ بعض زوايا المسجد‌ ممّا يعلم بخروج الكعبة عن محاذاة المتوجّه إلى تلك الزاوية؛» کسی پشت صحن مسجد الحرام است بیرون مسجد است، می‌داند هم این جا کعبه است، او کاملا منحرف شود به یک بخشی از مسجد توجه کند نمازش باطل است «مضافاً إلىٰ أنّ جواز التوجّه إلىٰ تلك الزاوية مع العلم بخروج الكعبة ملازم لبدليّة المسجد عن الكعبة، و ذلك مخالف للمرتكزات الشرعيّة» اگر بگوییم که می‌شود به مسجد توجه کند و حال آن که علم دارد کعبه فلان جاست، معنایش این است که شارع مقدس برای کعبه به هر باعث و انگیزه‌ای یک بدل قرار داده است. می‌فرمایند: «مخالفٌ للمرتکزات الشرعیّة» اگر بدل داشت نمی‌گفتند … می‌گویند با وضو نماز بخوان ولی وقتی می‌خواهند حرف بزنند می‌گویند با وضو یا با تیمم نماز بخوان. چرا؟ چون می‌دانند شارع تیمم را بدل قرار داده، بدل را ذکر می‌کنند حالا این جا هم «و الکعبة قبلتی»، یک جا هم باید باشد «قل کعبة أو المسجد» یک جا این طور چیزی نیست و اصلا ارتکاز متشرعه اباء دارد.

شاگرد: اشکالی که در خلاف در رابطه با نماز جماعت مطرح شده، خلاف ارتکاز نیست؟

استاد: آن سقف مستطیل مفصل می‌آید. من واردش نمی‌شوم به خاطر این که چند روز باید این‌ را بحث کنیم. حاشیه‌ی آقا شیخ جعفر که دیروز عرض کردم، شرح حال شیخ‌جعفر هم دیدم؛ معاصر و زمیل آقا نجفی قوچانی بودند؛ شوهر همشیره ایشان هم بودند؛ یعنی داماد حاج آقا حسین خوانساری پدر آقا جمال بودند. شیخ جعفر قاضی کمره‌ای؛ تولدشان در کمره بوده، تحصیلاتش هم در اصفهان و مزارشان هم در نجف است. حاشیه‌ی خیلی خوبی دارند. خیلی فاضل و عالم بزرگی بودند. استاد بزرگی برای بسیاری از علمای بعد از خودشان بودند؛ خودشان هم استادهای خوبی داشتند. از حاشیه‌ی ایشان معلوم است که خیلی جامع در تحقیق و ضوابط کار بودند.

«و لا يستفاد من روايات التفصيل قطعاً؛» وقت دیگر رفت.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

شیخ جعفر قاضی کمره‌ای-قبله-نحو‌القبله-کعبه-مسجد‌الاحرام-حرم.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 174-175

[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 300‌

[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 301‌

[4] همان، ص 302

[5] همان، ص300

[6] سورة بقرة، آیة 217

[7] سورة حج، آیة 26

[8] سورة  آل‌عمران، آیة 96

[9] سورة مائدة، آیة 97

[10] سورة مائدة، آیة 95

[11] سورة بقرة، آیة 135

[12] سورة بقرة، آیة 125

[13] همان

[14] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 323‌

[15] بهجة الفقيه، ص: 175

[16] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 181‌

[17] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 303‌-304

[18] بَابُ أَنَّ الْكَعْبَةَ قِبْلَةٌ لِمَنْ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةٌ لِمَنْ فِي الْحَرَمِ وَ الْحَرَمَ قِبْلَةٌ لِأَهْلِ الدُّنْيَا وَ اتِّسَاعِ جِهَةِ مُحَاذَاةِ الْكَعْبَةِ‌.

[19] همان، ص 304

[20] همان.

[21] همان.

[22] بهجة الفقيه، ص: 173‌

[23] همان، ص: 175-176

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است