1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵۶)- روایات دالّ بر قبله بودن کعبه

درس فقه(۵۶)- روایات دالّ بر قبله بودن کعبه

ادعای تواتر روایات در قبله بودن کعبه توسط جواهر-معنای شطر در آیه تبدیل قبله -معنای مؤانست با علم و لوازم تعلم-بررسی غیبت در عیوب عرفی.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33401
  • |
  • بازدید : 4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

معنای مؤانست با علم و لوازم تعلم

مؤانست این است که چون موضوع خاص نیست، کتاب خاص هم نیست ولی برنامه‎ای دارد مرتب از هر کتابی یا از هر جایی یا هر موضوعی به نحو … مؤانست مثل این می‌ماند که یک وقتی یک عالمی است شما درس فقه او یا درس اصول او می‌روید، یک وقت می‌روید با او انس می‌گیرید، درس و خانه و مسجد می‌روید.

شاگرد: زیاد خواندن!

استاد: زیاد خواندن در همه جور؛ در تاریخ، حدیث، اخلاق، فقه؛ این هم انس به روایت! انس نه موضوع می‌شناسد نه کتاب می‌شناسد …

شاگرد: انس با قرآنی که می‌فرمایند تقریبا همین است؟

استاد: انس کأنه این طوری است که دم به دم می‌خواند حالا ختم هم کند به کل سبک آیات و مذاق آیات دستش می‌آید. در روایات هم همین طور است. مذاق اهل بیت، آن سبکی که هستند دستش می‌آید. این خیلی خوب است، این هم روش بسیار خوبی است ولی کتاب‌شناسی قدم اولش است.

بررسی غیبت در عیوب عرفی

شاگرد: بعضی اوقات در بحث غیبت انسان وقتی می‌خواهد از خودش دفاع کند لازم است یک مطلبی را بگوید؛ حالا این دفاع از یک ظلم سنگین نیست؛ مثلا می‌گویند این جا سفره‌ای انداختند کسی می‌گوید چرا کم کاری می‌کنی، درست کار نمی‌کنی؟ می‌گوید کسی بلند نمی‌شود به من کمک کند، من دست تنها هستم. وجهی برای صحت این هست که غیبت نباشد؟ صحبت این که گناه نیست یا عیب عرفی نیست، نه؛ فرض می‌کنیم این جا عیب عرفی است. عیب عرفی است و کسی هم نمی‌داند. اگر به حاضرین بگویند کسی کمک نمی‌کند خودشان می‌بینند. مثلا از بالا می‌پرسند چرا این کار را درست نمی‌کنید؟ مثلا شما می‌گویید من کمک ندارم. معنایش این است که دیگران به من یک عیب عرفی را انجام می‌دهند ولی شما نمی‌خواهید تنقیص کنید.

استاد: اگر وظیفه آن‌هاست و باید به او کمک کنند و ظلمی در حق اوست «إلا مَن ظُلِم»، مظلوم می‌تواند بگوید اما اگر وظیفه‌ی آن‌ها نیست فقط از باب اخلاقی توقع اوست که کار کنند نباید بگوید. وظیفه آن‌ها نیست. الان هم خودشان بخواهند بیایند کار خوبی کردند.

شاگرد: نباید بگوییم یعنی غیبت حرام حساب می‌شود؟ چون عیب عرفی است؟ یا مثلا یک کار مستحبی انجام نمی‌دهند؟

استاد: آن غیبت اصطلاحی که حاج آقا در جامع‌المسائل تعریف خیلی اخصی دارند و توسعه ندادند، اگر نقص باشد آن هم نقص پنهان، او آشکارش می‌کند.

شاگرد: منتها این نقص را خودشان دارند که چه عرفی چه شرعی باشد.

استاد: معلوم نیست این در نزد عرف نقص باشد. کسی که وظیفه‌اش نیست یک جایی است یا توجه نکرده یا عمداً بلند نشده کار کند این نقص است؟ بله یک جایی اگر عرف باشد بلند می‌شوند، بله نقص است ولی فی‌حدنفسه صرف این که او بلند نشود، این که نقص حساب نمی‌شود و در عرف هم می‌گویند: حالا کمک نکرده است.

شاگرد: اگر نقص بود هم ظلم است.

استاد: اگر وظیفه‌ی آن‌هاست باید کمک کنند و او الان معاتبه می‌شود، یک نحو درجه‌ای از ظلم است که همه‌ی کارها را او انجام دهد و آن‌ها نکنند با این که وظیفه‌ی آن‌هاست انجام ندهند.

شاگرد2: این حرف را هر جایی نمی‌تواند بگوید، برای احقاق حقش می‌تواند بگوید. طریقه «من ظلم» این است که …

استاد: در «من ظلم» تناسب حکم و موضوع این است که فقط در مظلومیتش می‌تواند بگوید، نه این که …

شاگرد2: برای احقاقش؟ یا همه جا می‌تواند اعلام کند؟

استاد: اگر جایی به هیچ وجه مظنه‌ی احقاق حق نیست، اعلام نکند اما آن جایی که احتمال عقلایی است که دیگران کمک کنند ولو این کسی که می‌شنود مباشرتاً کار نمی‌کند اما وقتی جمع شد احتمالش است که به حقش برسد.

غیبت-احقاق حق-مؤانست-

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

روایات دالّ بر قبله بودن کعبه

و كيف كان، فيدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيل، جملة من الروايات المستفيضة:منها: ما في صحيح «الحلبي» أو حسنه. و فيه‌حتّى حوّل إلى الكعبة، و في رواية «القمي»‌حتّى وجّهه اللّٰه إلى الكعبة‌و في آخره‌و حوّله إلى الكعبة‌و فيه ذكر الآية الشريفة في شطر المسجد الحرام، و في آخره‌و ركعتين إلى الكعبة‌، و مثله ما في رواية «الصدوق» في «الفقيه» في الخصوصيّات المذكورة، في خبر «أبي بصير»‌أنّ نبيّكم صرف إلى الكعبة‌و فيه‌و جعلوا الركعتين الباقيتين إلىٰ الكعبة، و خبر «معاوية بن عمّار»‌متى صرف رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إلى الكعبة؟ قال: بعد رجوعه من بدر ‌و في رواية «أبي البختري»‌ثمّ صرف إلى الكعبة‌، و في «الاحتجاج» عن الإمام العسكري عليه السلام‌فلمّا أمرنا أن نعبده بالتوجّه إلى الكعبة، أطعنا؛ ثمّ أمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها في سائر البلدان التي تكون بها، فأطعنا ‌و فيها زيادة الدلالة‌ على الجهة المستفادة من غيرها بغير الدلالة اللفظيّة. و في رواية «عبد اللّٰه بن سنان»‌ و بيته الذي جعله قبلة للناس لا يقبل من أحدٍ توجّهاً إلىٰ غيره، و فيه زيادة شرح لآية القيام.[1]

در صفحه‌ی صد و هفتاد و چهار بهجة الفقیه اول روایاتی که کعبه قبله است را فرمودند، در صفحه‌ی صد و هفتاد و پنج روایات تفصیل را فرمودند. در روایات اول تعبیر بهجة الفقیه این بود: «و كيف كان، فيدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيل» یعنی بلا تفصیل بین مسجد و حرم یا قریب و بعید؛ حالا قریب و بعید این جا زیاد منظورشان نیست. «جملة من الروايات المستفيضة». چون حاج آقا مستفیضه را فرمودند، جمله‌ی جواهر در این جا یادداشت‌کردنی و خیلی خوب است.

ادعای تواتر روایات در قبله بودن کعبه توسط جواهر

ربما نسب إلى الأكثر أو المشهور من غير تقييد للنصوص المستفيضة و منها الصحيح و غيره الدالة على أن القبلة الكعبة بأنواع الدلالة حتى أن في‌المروي عن قرب الاسناد منها عن الصادق (عليه السلام) كمال التصريح بذلك، قال: «إن لله عز و جل حرمات ثلاث ليس مثلهن شي‌ء: كتابه، و هو حكمة و نور، و بيته الذي جعله قياما للناس و أمنا لا يقبل من أحد توجها إلى غيره و عترة نبيكم (ع)»‌و الذي حضرني الآن منها خمسة عشر خبرا فلا بأس بدعوى تواترها.[2]

ایشان فرمودند: «ربما نسب إلى الأكثر أو المشهور من غير تقييد للنصوص المستفيضة و منها الصحيح و غيره» چند سطر بعدش می‌فرمایند: «و الذي حضرني الآن منها» از این روایتی که کعبه را قبله قرار می‌دهد الان نزد من حاضر است «خمسة عشر خبرا» می‌فرمایند: الان نزد من پانزده خبر موجود است. و لذا می‌گویند «فلا بأس بدعوى تواترها» یعنی مستفیضه هم که ایشان فرمودند صاحب جواهر فرمودند: الان پانزده تا را من دارم مانعی ندارد بگوییم: اخبار متواتر است. این نیم‌سطری بود که صاحب‌جواهر فرمودند.

شاگرد: «حضرنی الآن» یعنی این قدر روایات جمع کردند؟

استاد: بله یعنی فعلا با آن منابعی که من دارم و دیدم. مثلا زمان ایشان مستدرک نوشته نشده بود؛ مرحوم آقا شیخ بزرگ تهرانی در الذریعة فرمودند: استاد ما صاحب‌کفایه در درس می‌فرمود که زمان حجت بر مجتهد تمام نیست مگر این که علاوه بر وسائل مستدرک الوسائل را هم ببیند. چرا؟ چون مستدرک نوشته شده، بلا عسر می‌تواند مراجعه کند و همه چیز جلوی او جمع است. خب زمان صاحب‌جواهر وسائل بوده اما مستدرک نبوده است. «حضرنی الآن» یعنی با آن منابعی که برای من ممکن است؛ زمان بعدی می‌بینید گسترده‌تر می‌شود. پس فرمودند: «الروایات المستفیضة» که در صفحه‌ی سیصد و بیست و دو فرمودند: الان نزد من پانزده تاست که «لا یبعد دعوی تواترها» بعد در بهجةالفقیه شروع فرمودند روایات را گفتند.

ادامه‌ی بررسی روایات دالّ بر قبله بودن کعبه

«صحیح حلبی یا حسنه» را خواندیم. بعد «روایة القمی و الصدوق» که می‌بینید در تعلیقه و پاورقی آدرس این دو تا را نداده بودند؛ آن روز هم خواندیم، من هم تا آخر روایات را خواندیم. بعدا هم نکاتی که ماند حالا عرض کنم.

نکات تکمیلی درباره روایت قمّی

روایت قمی در دو جا آمده است. یکی در خود تفسیر آمده که اصل مأخذ کار است و یکی هم در مجمع البیان مرحوم طبرسی آمده و یکی هم ظاهرا در غوالی‌اللئالی آمده است که برای قرن هشتم و نهم است که منسوب به علی‌بن‌ابراهیم است. در تفسیر این عبارتی که الان ایشان نسبت دادند نیست. «و في رواية «القمي»‌حتّى وجّهه اللّٰه إلى الكعبة‌» این حتی وجّهه الله در خود تفسیر قمی نیست ولی در نقل مرحوم طبرسی و غوالی اللئالی است که به علی بن ابراهیم نسبت دادند. احتمال دارد مرحوم طبرسی آن عبارت را به عنوان مقدمه‌ای برای نقل قول علی‌بن‌ابراهیم آوردند؛ ممکن هم است نسخه‌ی ایشان این را داشته است اما فرمودند: «و في آخره ‌و حوّله إلى الكعبة» این در تفسیر هست.

 

برو به 0:09:58

و قوله سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها فإن هذه الآية متقدمة على قوله «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» لأنه نزل أولا «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ» ثم نزل «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها» و ذلك أن اليهود كانوا يعيرون برسول الله و يقولون أنت تابع لنا تصلي إلى قبلتنا فاغتم من ذلك رسول الله ص غما شديدا و خرج في جوف الليل ينظر في آفاق السماء ينتظر بأمر الله تبارك و تعالى في ذلك، فلما أصبح و حضرت صلاة الظهر كان في مسجد بني سالم قد صلى بهم الظهر ركعتين، فنزل جبرئيل ع فأخذ بعضديه فحوله إلى الكعبة، فأنزل الله عليه «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» فصلى ركعتين إلى الكعبة فقالت اليهود و السفهاء ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها، و تحولت القبلة إلى الكعبة بعد ما صلى رسول الله ص بمكة ثلاث عشرة سنة إلى البيت المقدس و بعد مهاجرته إلى المدينة صلى إلى البيت المقدس سبعة أشهر، ثم حول الله عز و جل القبلة إلى البيت الحرام.[3]

من از روی تفسیر قمی بخوانم «و قوله سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَیها» تا این جا می‌آید که «و ذلك» اصلا قبلش «وجهه الله» ندارد که در مجمع‌البیان آمده است. می‌فرمایند: «و ذلک أن اليهود كانوا يعيرون برسول الله و يقولون أنت تابع لنا تصلي إلى قبلتنا فاغتم من ذلك رسول الله ص غما شديدا و خرج في جوف الليل ينظر في آفاق السماء ينتظر بأمر الله تبارك و تعالى في ذلك، فلما أصبح و حضرت صلاة الظهر كان في مسجد بني سالم قد صلى بهم الظهر ركعتين، فنزل جبرئيل ع فأخذ بعضديه فحوله إلى الكعبة» این که حاج آقا «فی آخره» فرمودند، «فی آخره» در تفسیر است اما «وجهه الله» در نقل مرحوم طبرسی در اول روایت است ولی در تفسیر نیست. «فحوله إلی الکعبة، فأنزل الله عليه «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»» «فحوّله إلی الکعبة» اما این جا «فول وجهک شطر المسجد الحرام» است یعنی «حوّله إلی الکعبة» معادل، «فولِّ وجهک شطر المسجد الحرام» شده است. جالب این است که دنباله‌ی همین «فولّ وجهک» «فصلى ركعتين إلى الكعبة» است. دو رکعت به سوی قبله قبلی بود، دو رکعت إلی الکعبه است. یعنی درست «شطر المسجد الحرام» با «الکعبة» معادل همدیگر به یک معنا به کار رفته است. این شاهدی بر این است که کعبه قبله است، نه مسجد الحرام.

معنای شطر در آیه تبدیل قبله

چرا در آیه‌ی شریفه شطر المسجد الحرام آمده و اسم کعبه نیامده است؟ من لغت را می‎دیدم درباره‌ی شطر یک چیزی به ذهنم آمد بعد هم مواضعی که می‌گشتم پیدا نکردم به طوری که به تردید افتادم که این وجه چطوری است؟ در کتب لغت مفصل آمده که این وجه چطوری است؟ مقاییس یکی از معانی رایج شطر را نصف آورده است. «و قد تشطرا ضرعیها» در خطبه‌ی شقشقیه آمده است؛ یعنی این دو نفر شتر خلافت نصفش برای این و نصفش برای او بود. «ولیته بالامس فولاک الیوم» وقتی نامه‌ی ابوبکر را بردند در مسجد بخوانند عمر همه را ساکت کرد و گفت: بنشینید می‌خواهیم ببینیم امر خلیفه رسول الله چیست؟ یکی گفت عمر! در این نامه چیست؟ حاج آقا این را زیاد می‌فرمودند. می‌گفت: من چه می‌دانم، هنوز نامه باز نشده است. ساکت بنشینید تا ببینیم چیست. بعد او گفت: اما من می‌دانم چیست. عمر گفت چه می‌دانی چیست؟ گفت: «أمّرته بالأمس أمّرک الیوم» دیروز تو کردی، امروز هم او کرد. «تشطرا ضرعیها: نصفٌ لی و نصف لک» حالا ولو ابن‌ابی‌الحدید نقل می‌کند که به این راضی نبود. البته بعد می‌گوید این را شیعه‌ها می‌آورند من قبول ندارم ولی مفصل نقل کرده است. علی ای حال «تشطرا» نصف نصف است. شطر نصف است.

یک معنای دیگری که در غالب کتب آمده که در مفردات راغب دنبال می‌گشتم دیدم این کلید است؛ راغب در مفردات می‌گوید: «شطر الشیء نصفه و وسطه» نصف که می‌کنند، یک نقطه‌ی وسطی پیدا می‌کنند از آن جا می‌برند. هم نصف راست و هم نصف چپ شطر است، نقطه‌ای هم که از آن جا می‌توانند نصف کنند آن هم به عنایت شطر می‌شود؛ نقطه‌ای که وسط چیزی است هم شطر است. راغب این را آورده بود. بعد هم خیلی خوب شد. شطر وسط‌الشیء شد.

در این صورت «فول وجهک شطر المسجد الحرام» خود کعبه شد؛ شطر وسط مسجد است. شما به وسط مسجدالحرام متوجه شوید. شطر نه یعنی ناحیه، لغویین مفصل گفتند. به ذهنم آمد اندازه‌ای که دیروز گشتم پیدا نکردم، امروز الحمدلله در بحرالمحیط و در چند جا بین مفسرین پیدا کردم که آن‌ها هم گفتند. از جبّائی و دیگران که گفتند شطر به معنای وسط است.

شاگرد: العین اولین معنایی که می‌آورد این است: «کل شیء نصفه» این را نمی‌توانیم به آن معنای وسط بگوییم؟

استاد: نه! مثلا نصف قرص نان؛ به این نصف می‌گویند. نصفَة با هایی که در فارسی می‌گوییم به معنای نقطه‌ی وسط به کار می‌رود اما از لغویین صریح در نمی‌آمد همه را نگاه کردم الا مفردات که این طور گفته بود.

شاگرد: مثل نصف النهار که می‌گویند، مرادشان همان خط وسط است؟

استاد: نصف النهار یعنی کل روز این نصفش، این هم نصفش است. این خط نصف النهار است یعنی خطی است که نهار را نصفه می‌کند نه این که خودش نصف است. اگر هم نصف گفتند من حرفی ندارم؛ من می‌خواهم از نصف پل بزنم که مقصود از نصف وسط باشد ولی تصریح  آن دنبالش می‌آید؛ دنبال این‌ها که می‌گویند: نصف یعنی یک بخشی از شیء، آن به این معنا وسط نمی‌شود. علی ای حال مفردات به عنوان یکی از کتب لغوی تصریح کرده بود، کلمه‌ی نصف هم همه به کار بردند؛ آن مشکلی نیست.

شاگرد: بحر المحیط هم وسط را گفته است؟

استاد: بحرالمحیط، قاضی عبدالجبار، جبائی همه گفتند: شطر یعنی کعبه؛ گفتند: چطور شطر یعنی وسط و کعبه وسط مسجد الحرام است پس شطرالمسجد یعنی خود کعبه. حالا چرا به کعبه شطرالمسجد گفته شده، غیر از این که وجوهی دارد که خود شطر اسم مسجدالحرام مقابل مسجدالاقصی برده شود، این خودش عنایتی است.

یک معنای دیگر هم این که شطر به معنای ناحیه و جهت هم باشد؛ یک لفظی باشد که در عرف عرب جهت را هم برساند مثل استعمال لفظ در اکثر از معنا برای جایی که می‌گفتند: مثلا شطر الکعبة دیگر وسط کعبه نمی‌شد، صرفا ناحیه‌ی کعبه می‌شد اما شطر المسجد که می‌گوییم، شطر می‌تواند هم به معنای وسط باشد که یعنی کعبه، هم شطر به معنای جهت و ناحیه می‌تواند باشد که شطرالمسجد برای بعید است یعنی به طرف مسجد بایستد. یکی هم مقابل مسجدالاقصی و جهات دیگری هم است که مثلا اگر شطر وسط باشد با کلمه وسطی که در آیه بعدی می‌آید خیلی مناسبت دارد. «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ» درست در بین آیات شطر و قبله و مسجد، أمة وسطا می‌آید؛ یعنی قبله شما وسط است، وسط چه طوری؟ در آن روایت دارد مرحوم سیدبن‌طاووس در فلاح السائل فرمودند که «ببالی أنّی رأیتُ فی المأثورات» شاید یک جای دیگر هم دیدم اما اول در کلام سید دیدم؛ سید فرمودند: من در مأثورات دیدم که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام قبله‌ی ایشان اول مغرب الشمس بود، بعد حضرت نوح آمدند، قبله ایشان مشرق الشمس بود، بعد ملة ابراهیم حنیفا، قبله حضرت ابراهیم بین المشرق و المغرب بود؛ نه مشرق بود نه مغرب؛ این‌ها خیلی لطافت بود. مثل ذوالقرنین اول به مغرب رسید؛ شروع قبله حضرت آدم مغرب بود، بعد مشرق که مرحله‌ی بعد، بعد مجمع‌البحرین که ذوالقرنین هم به جایی رسید که بین دو تا چیز بود. نمی‌خواهم مطابقه کنم فقط از باب تنظیر است؛ مثال و تنظیر غیر از قیاس و تشبیه واقعی است؛ یک نحو نظیر همدیگر است برای این که آدم یادش بماند.

 

برو به 0:19:56

شاگرد: «اول بیت وضع للناس» با نظر چطور سازگار است؟

استاد: مانعی ندارد چون حضرت آدم ساختند. «إنّ أول بیت وضع للناس» البته باز در روایت دارد که حضرت آدم هم موسس اصلی نبودند؛ ما می‌گوییم: «إذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت» آیه‌ی شریفه این است اما قبلش به خاطر این بود که طوفان نوح مقداری آثار را محو کرده بود دوباره حضرت ابراهیم تجدید بنا فرمودند و الا در زمان حضرت نوح بود و در روایت دارد که موسس اصلی جبرائیل برای حضرت آدم آمد توضیح داد که این جا باید باشد.

شاگرد: فرمودید «وضع» این جا مناسبت دارد با اول بیت

استاد: حالا عرض می‌کنم. در روایت اول کتاب الحج جواهر آمده که ظاهرا ابوبصیر است یا زراره است که می‌گوید: خدمت حضرت عرض کردم یا بن رسول الله خیلی حج عجیب است، می‌گوید: نزدیک چهل سال است از شما مساله‌های حج را می‌پرسم هنوز تمام نشده است. یعنی خیلی عجیب است. حضرت فرمودند: چگونه ممکن است بیتی که «کان یحج قبل آدم بأربعین ألف سنة» اگر درست یادم باشد چهل هزار سال؛ اول کتاب الحج جواهر مرحوم صاحب‌جواهر این روایت را آوردند؛ خانه‌ای که قبل از حضرت آدم به چهل هزار سال حج می‌شده تو می‌خواهی مسائلش به این زودی تمام شود؟ پس معلوم می‌شود این بیت قبلا بوده و زمان حضرت آدم باز تجدید شده است. وسط بودنش هم خیلی عجیب است. امت وسط این هم شطرالمسجد باشد یعنی وسط مسجد که خود کلمه‌ی شطر می‌خواستم عرض کنم وجوهی دارد. ما نمی‌دانیم کلمه‌ی وسط چند طور این جا معنا شود! همین تازگی‌ها در مباحثه‌ی صبح بود عرض کردم یک چیزی پخش کرده بودند که خانه‌ی کعبه در نقطه‌ی طلایی روی کره زمین قرار گرفته است؛ نقطه‌ی طلایی وسط هندسی است، هر خطی یک نقطه‌ای روی آن است، آن نقطه واسطه‌ی هندسی آن خط است؛ یعنی پاره خط بزرگ ضرب در خودش برابر با حاصل ضرب کل خط در پاره خط کوچک است. واسطه‌ی هندسی همین بود. تناسب را می‌گفتید: وسطین و طرفین، ضرب طرفین با وسطین با هم برابر هستند. اگر نسبت کل خط به پاره خط بزرگ‌تر برابر باشد با نسبت پاره خط بزرگ‌تر به پاره خط کوچک‌تر این یک تناسب ضرب وسطین و طرفین و نسبت طلایی می‌شود یعنی مربع آن پاره خط بزرگ‌تر برابر است با مستطیلی که طولش کل خط است و عرضش آن پاره خط کوچک‌تر است. به این نسبت طلایی و نقطه‌ی طلایی و عدد فی گفتیم. این را بزنید مفصل توضیحاتش می‌آید. دیدم تازگی‌ها پخش کرده بودند توضیحی داده بودند، فکر هم نکردم درست است یا نیست، گفته بودند که نقطه‌ی کعبه روی کره زمین نسبت به مختصات زمین، مختصات معموره در نقطه‌ی طلایی آن واقع شده است یعنی نقطه‌ای که وسط هندسی برای کل ارضی است. باز شطر المسجدالحرام که کلمه‌ی شطر را قرآن به کار می‌برد دقیقا می‌خواهد بگوید وسط است. وسط به چند معنا؟ به هزار معنا که خود خدا می‌داند. یکی هم وسط به معنای وسط هندسی است. منظور این که قرآن که برای ما نیست، برای خداست که همه‌ی عالم برای اوست.

شاگرد: در کره وسط داریم؟

استاد: فرقی نمی‌کند؛ در همان کلیپ هم توضیح داده بود، خط می‌کشد توضیح می‌دهد که ببینید نسبت به طول و عرض بلاد نقطه‌ی طلایی این جاست. نمی‌دانم در آن مباحثه گذاشتند یا نگذاشتند. اصل تایید این‌ها درست نیست اما اطلاع بر آن خوب است که ببینیم چه گفتند. ولذا هم بعدا از باب تدوین و تکمیل منطبق کرده بود که «إنّ أول بیت وضع للناس للذی ببکة» گفته بود خود کلمه‌ی بکة که در جایی از آیه قرار گرفته از حیث عدد، عدد طلایی است یعنی درست مطابق با کعبه روی کره زمین خود کلمه‌ی بکه در آن آیه قرار گرفته است. طوری که یادم می‌آید این گونه بود. اصل این که کلمه شطر را خدای متعال به کار برده خودش می‌داند شطر یعنی وسط یا نصف، ناحیه. در هر تناسبی از وجوه مختلف معنا از این شطر چقدر کار می‌آید که اگر عوض می‌شد می‌گفت: «فول وجهک إلی الکعبة» آن را نداشت. این جا کلمه‌ی شطر نیاز بوده است.

شاگرد: چرا به معنای جهت نمی‌گیریم؟

استاد: می‌گیریم؛ من که نمی‌گویم نمی‌گیریم. معظم لغویین گرفته‌اند. می‌گوید: «لا ریب عند العرب» که شطر به معنای «الناحیة، السمت، الجهة» باشد. سمتِ او، جهتِ او و ناحیه او باشد. معنایی که بسیاری از لغویین گفتند: «الشطر» «النحو» است. نحو آمد در لغت بر پنج نوع؛ مثل و قصد و جانب و مقدار و نوع. شعر معروفی است. این جا جانب است. شطر المسجد، یعنی جانب المسجد الحرام. جانب یعنی جهت و ناحیه. آن که هست و من هم انکار نکردم اما این وجوه هم است و این‌ها هم وجوهی است که لطیف است. چرا دنبال این رفتم؟ به خاطر این که وقتی بگوییم: شطر به معنای وسط است اساساً دیگر این سوالی که مدام در کتب فقهی می‌گویند، الان می‌بینید در جواهر و در جاهای دیگر مطرح است که اگر روایات می‌گوید کعبه، قبله است پس آیه را چه کار کنیم؟ آیه که نمی‌گوید: کعبه قبله است، آیه می‌گوید: شطرالمسجد الحرام، یعنی مسجد قبله است یعنی جهت مسجد قبله است. آیه موید آن کسانی است که می‌گویند: مسجد قبله است. من در این جهت داشتم فکر می‌کردم که آیه واقعا می‌خواهد بگوید مسجد قبله است؟ پس کلمه‌ی شطر چه کاره است؟ در ذهن خودم کلمه‌ی شطر به معنای وسط آمد، بعد هم در کلمه‌ی وسط را در مفردات گشتم پیدا کردم، بعد هم دیدم در کتب تفسیر هم گفتند. لذا روی این حساب اصلا تنافی نیست. تفسیر قمی را داشتم می‌خواندم؛ عبارت را دوباره بخوانم ببینید چقدر جالب بود! «قد صلى بهم الظهر ركعتين، فنزل جبرئيل ع فأخذ بعضديه فحوله إلى الكعبة فحوله إلی الکعبة، فأنزل الله عليه «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»» معلوم است که مقصود از شطر المسجد الحرام کعبه است؛ «حوّله إلی الکعبة» خب اگر این طوری است پس چطور عده‌ای می‌گویند این خلاف قرآن است؟! روایاتی که می‌گوید: کعبه قبله خلاف قرآن است چون قرآن می‌فرماید: «فول وجهک شطر المسجد الحرام». اگر ما گفتیم شطر یعنی وسط و وسط مسجد الحرام خود کعبه است، اصلا این حرف کنار می‌رود که بگویند: این روایات خلاف قرآن است. کجا خلاف قرآن است؟!

شاگرد: خلاف ظاهر نیست؟ یعنی منظور خداوند وسط و کعبه باشد آن وقت شطر المسجد الحرام بگوید؟ خدا می‌گفت نماز را رو به کعبه اقامه کنید. این که خداوند کلمه مسجدالحرام را استفاده کرده یک وجهی دارد؛ بعد ما شطر را به معنای وسط بگیریم، این یک حالتی مثل لقمه را دور سر چرخاندن است. وقتی شطر را به معنای وسط بگیریم یک دست‌اندازی این وسط ایجاد می‌شود. چرا خداوند به این تناسب که بخواهد در مقابل بیت المقدس باشد …

استاد: یک وجهی که الان گفته‌اند و وجه قشنگی هم هست. می‌دانید چرا؟ به خاطر این که اگر می‌گفتند: «فول وجهک إلی الکعبة» وسط کعبه که دیگر معنا نداشت بگویند وسط کعبه رو کن؛ باید گفته شود: «فول وجهک إلی الکعبة». اگر این طور گفته می‌شد آن جهت لطافتی که قبله‌ی بعید، عین نیست، جهت است البته با توسعه‌ی خودش دیگر درنمی‌آمد اما خدای متعال به جای این که بفرماید: «فول إلی الکعبة»، فرموده: «فول وجهک شطر المسجد الحرام» کعبه را به صورت بزرگ‌تری نشان دادند که مسجد است و کعبه وسطش است. یعنی می‌گویند: وقتی «حیث خرجتَ، حیث ما کنتم» هر کجای کره زمین هم باشید خیال نکنید یک نقطه‌ای است که ما می‌گوییم چطور با یک نقطه مواجه شویم؟ بزرگ است! مسجد هم اماره‌ی اوست. یعنی خودش دارد راه را باز می‌کند برای این که کعبه‌ای که یک نقطه است که در مواجهه‌ی با او از دور توسعه پیدا می‌کند. یعنی همانی که روایت می‌گوید: «المسجد لمن هو خارج المسجد، الحرم لمن هو خارج الحرم» به این معنا خیلی خوب است. یعنی آیه دارد جهت را توضیح می‌دهد می‌گوید: «حیث ما کنتم» هر کجا هستید به کعبه متوجه شوید اما کعبه‌ای که معرّفش یک چیز بزرگتری است؛ خیال نکنید چیز کوچکی است.  این وجه را هم گفتند.

شاگرد: این طرفش این است که وقتی می‌خواهد مورد خطاب قرار دهد، دستور بدهد این کار را بکن خب بیاید خود کعبه را مشخص کند یک مقداری این سخت و سنگین است. می‌گوید: طرف مسجد الحرام باش چون بعید است ولی وقتی که دارد از آن کاری که جبرئیل انجام داد حکایت می‌کند این دیگر …

استاد: احسنت! شما موید هستید؛ موید خوبی هستید. این که وقتی می‌خواهد آن ثبوت را بگوید بله؛ وقتی روایت می‌خواهد ثبوت کار را بگوید و دستگاه خدا و ملک وحی است، می‌گوید: «حوّله إلی الکعبة» آن جا دستگاه علم است، «ذویت لی الارض و جعلت محرابی علی حذاء المیزاب» آن جا این طوری است اما وقتی خطاب با مردم و ذهن‌های عادی و عالم اثبات عرف عام است ایشان المسجدالحرام می‌گویند. یعنی ببینید توسعه دارد، بعد هم حرم و امثال این‌ها.

شاگرد: در این صورت باید منصوب به نزع خافض باید باشد؟ یک «إلی» افتاده است. در آن معنای اول خود شطر به معنای «إلی» بود، این جا «إلی شطر المسجد الحرام» باید باشد.

استاد: آن مانعی ندارد. «وجّهتُ وجهی جانب الکوفة» گفته می‌شود. در این طور موارد یا منصوب به نزع خافض است یا شبیه مفعول فیه است که ظرف قرار بگیرد. منصوب به نزع خافضش که خیلی روشن است ولی گفته می‌شود. «ولیتُ وجهی جانب الکوفة» نمی‌گوییم «إلی جانب الکوفة». هر دو درست است.

شاگرد: در این صورت شطر را باید به معنای وسط نگیریم. اگر قبله را توسعه بدهیم …

 

برو به 0:32:01

استاد: شطر به معنای وسط است ولی چرا وسط مسجد گفتیم؟ می‌خواهیم بگوییم: ولو آن وسط قبله است اما وسط طوری است که مسجد معرّفش است. وقتی فاصله گرفتیم وحشت نکنیم.

شاگرد: اگر شطر را به معنای نحو و جانب بگیریم این معنا می‌شود.

استاد: آن که یک معنای دیگری است که روایتش هم در وسائل هست الان می‌خوانیم که شطر به معنای جانب است و دالّ بر جهت است. شهید هم فرمودند: «صرّح فی الذکری» در وسائل عبارتشان را گذاشتم بخوانیم. آن یک دیدگاه است؛ این دیدگاهی من خدمت ایشان عرض کردم طور دیگری از کار است؛ شطر یعنی وسط، فقط می‌گویند چرا مستقیماً نگفته «فولّ وجهک إلی الکعبة»؟ چه کار بوده که مسجد را در کار بیاوریم بعد بگوییم وسطش؟ این جاست که عرض کردم مقصود از شطر یعنی کعبه اما چرا کعبه اسم برده نشده و کعبه به عنوان وسط مسجد نام‌گذاری شده به خاطر این است که چون می‌خواهد از دور متوجه کعبه شوید، مسجد معرف کعبه است.

شاگرد: این مطلب فی حد نفسه از خود آیه درمی‌آید؟

استاد: آیه که نمی‌گوید برای … وجه عدول است. ایشان می‌گویند چرا از «فول وجهک إلی الکعبة» عدول شده است؟

شاگرد: متوجه شدم؛ اگر بخواهیم همین طوری خود آیه را معنا کنیم می‌توانیم بگوییم این معنا هم از آیه درمی‌آید که مثلا وسط مسجد الحرام و خود مسجد هم معرفش باشد؟

استاد: چرا گفتم وسط مسجد الحرام؟ چرا نگفتم با این که وسط اسم داشت، کعبه اسمش بود. چرا به جای این که اسم وسط را ببرم …

شاگرد: این آیه ظهور ندارد.

استاد: وجه عدول ظهور نمی‌خواهد؛ وجه عدول برای لطائف کلام است. ایشان که اشکال می‌کنند چرا آیه آن طور نگفت، عرض می‌کنیم این وجه عدول است. وجه عدول را اهل فصاحت و بلاغت می‌فهمند نه عرف عام.

شاگرد: یک وجه دیگر هم ما درست می‌کنیم، آقایان دیگر درست می‌کنند؛ ممکن است آن وجه‌های دیگر باشد. یعنی دلیل نمی‌شود ظهور …

استاد: نه! من که عرض کردم همه‌اش است. واقعا بر مبنای استعمال لفظ در اکثر از معنا شک نداریم خدایی که این کلام را نازل کرده به همه وجوه علم دارد، هر کدامش هم حق بوده و این کلام تابش را داشته اراده کرده، چه چیز جلوی خدا را می‌گیرد که از این آیه خودشان این را اراده نکند؟ خدایا ممنوع است، ما در اصول گفتیم: استعمال لفظ در اکثر از معنا محال است. این طوری است؟ بگوییم: عده‌ی دیگری می‌گویند: ممکن است. وقتی معانی حق است، وجوه، صحیحه است، این کلام هم به راحتی تابش را دارد، خدا هم که همه این وجوه را به علم الهی خودش می‌داند، چرا از این آیه همه را قصد نکند؟ مانعش چیست؟ ظهور در همه دارد. مرحوم آقاشیخ محمدرضا اصفهانی صاحب‌وقایة در آن چیزی که بعد از چاپ کتابشان در ذیلش فرمودند، فرمودند کتاب من آن رساله من در امکان استعمال لفظ در اکثر از معنا چاپ شد، عده‌ای از زملاء ما مثل آقا ضیاء عراقی ردیه نوشتند قبول نکردند؛ فرمودند: بعضی از کسانی که درس اساتید می‌رفتیم با من همراه شدند، یکی از آن‌ها آقای آقاشیخ عبدالکریم حائری بودند که حرف من را تایید کردند بعد فرمودند: آقا شیخ عبدالکریم که از من هم جلو افتادند؛ من می‌گویم: وقتی قرینه معینه نیست، کلام دیگر مجمل است؛ نمی‌دانیم معانی ممکن است استعمال … ایشان گفتند وقتی قرینه‌ی معینه نداریم ظاهر در همه است. آقا شیخ عبدالکریم هم همین طور جذاف‌گو نبودند، خیلی بزرگ بودند؛ چه مانعی دارد؟! قرینه معینه اگر هر کدام تاب معنای خودش را دارد و در یک فضایی وقتی شما ترسیم می‌کنید می‌بینید ظاهر در این فضا شد، ذهن عرف و مقدمات برای آن بچینید، عرف کاملا با شما معیت می‌کند که در این فضا این آیه یعنی چه؟ خب در این فضا ظهور دارد. چند تا ظهور؟ خب معنای استعمال در اکثر از معنا این است که اگر آیه نخواسته باشد یکی را اظهر کند قرینه‌ای که نیاید همه ظاهر به این معنا می‌شوند؛ ظاهر مستظهر می‌شود که شما اگر قرائنش را نزد ذهن عرف عام عرضه کنید شما را رد نمی‌کنند، با شما معیت می‌کنند می‌گویند: راست می‌گویید. عرف عام کافر و مومن اگر بگویید …

شاگرد: غرض ما این است که از خود آیه مراد را بفهمیم.

استاد: غرض ما فعلا این بود که ما منافاتی بین آیه با روایات کعبه نبینیم.

شاگرد: فعلا روایات را نمی‌بینیم، فرض ما الان این است که این آیه با استعمال لفظ در اکثر از معنا تاب این را دارد و اگر حق باشد؛ فرض ما این است که تازه می‌خواهیم حق را از آیه به دست بیاوریم؛ یک حالت شبه‌دور می‌شود. ناظر به روایت هم نیستیم؛ این که این جا مراد از شطر چیست، خب با وجوه می‌سازد.

استاد: ما می‌گوییم بر این وجه اشکالی نمی‌بینیم. ظهور یعنی چه؟!

شاگرد: عرض من این است وقتی می‌گوییم این وجهی که از آیه استفاده می‌شود حق است یعنی معیار حقانیت چیست؟ چون یکی از احتمالات و یکی از وجوه است ولو از باب استعمال لفظ در اکثر از معنا درست است اما معیار حقانیت با صرف آیه که وجود ندارد مگر این که از آیه تایید بیاورید.

استاد: حقانیت ثبوتی که مقصود ما نبود؛ آن‌ها دارند شطر را به معنای ناحیه می‌گیرند بعد می‌گویند: روایات تعیین‌کننده کعبه به عنوان قبله خلاف کتاب است. مگر این نبود؟ با این توضیحی که من عرض کردم می‌گوییم از کجا می‌گویید خلاف کتاب است؟ حق است یا نیست؟ اگر حق عند الله است فبها، اگر نیست علی ای حال این اندازه است که ما ناحق بودن او را نمی‌دانیم؛ وقتی ما ناحق بودن او را علم نداریم، شما نمی‌توانید بگویید این خلاف کتاب است، این هم یک معنای کتاب است؛

شاگرد: خلاف کتاب نیست ولی دلیل بر حقانیت هم نداریم.

استاد: خب نداشته باشیم. اصلا مقصود ما آن نبود. من که نخواستم بگویم این وجه صحیحِ علی الاطلاق است یا حتی صحیحِ ثبوتی است؛ من این را نخواستم بگویم. اصلا شروع کار من این بود که آن‌ها گفتند روایات تعیین کعبه به عنوان قبله خلاف الکتاب است. قرآن می‌گوید: «فول وجهک شطر المسجد الحرام» ما می‌گوییم: «الکعبة قبلة»؛ ما می‌گوییم شطر یعنی خود کعبه. پس روی این وجه هیچ تنافی نیست.

در فرمایش ایشان، کعبه را حضرت آدم به عنوان وسط‌الارض که وسط الارضش را روایت دارد، وسط هندسی که گفتند آمده یک چیز است، وسط الارض بودنش روایت دارد حالا در روایت است یا در قول مفسرین است؛ من دیروز دیدم «إن الکعبة المشرفة وسط الارض» این وسط به معنای خاص خودش است. «شطر المسجد الحرام» هست، «شطر الارض» به معنی وسط الارض است.

شاگرد: «وضع البیت فی وسط الارض».

استاد: روایت است یا در کلمات مفسرین است؟

شاگرد: در من لایحضره است. در عیون هم هست.

استاد: وسط الارض، به فرمایش ایشان[4] کره که وسط ندارد؛ مثلا معموره از دورترین نقطه شرقی تا دورترین نقطه غربی که در قبل می‌دانستند، یک نصف النهار کره‌ی ارض داشتند، می‌گفتند قبة الارض یا یک چیز دیگری هم می‌گفتند؛ اسمش سجزی بوده؛ سجزی، نیم‌روز بوده، نیم‌روز یعنی کل معموره ظهر معموره است. مانعی ندارد. یعنی به حساب‌های مختلف شما می‌توانید یک نقطه‌ای از زمین را به حساب نفس‌الامریت یک حیث خاصی بگویید وسط است. کما این که همین کلیپ می‌گوید نقطه‌ی کعبه و مکه وسط هندسی است یعنی نقطه‌ی طلایی است. همچنین از جهات دیگری هم می‌تواند وسط باشد مثلا برای دحوالارض می‌گویند کعبه اول جایی از  روی زمین که کل زمین آب بوده، اول نقطه‌ای که به عنوان خشکی ظهور کرده بالا آمده کعبه و آن منطقه بوده است. بعد آب فروکش کرده او به عنوان اول جایی که آب بیرون آمده دحوالارض من تحت الکعبة شده است. روایات مفصل دارد. گسترش زمین و پس رفتنِ آب و انبساط زمین این طوری از زیر دریا بیرون آمده از تحت کعبه بوده است. این هم وسط است. وسط به این معنا یعنی اول نقطه‌ای بوده که از اطراف او خشکی افزوده شده است. منظور این که وسط جورواجور می‌تواند باشد.

شاگرد: در علل یک تحلیل‌هایی از حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه برای همین بحث آوردند؛ یکی همین دحو الارض است، یکی هم فرمودند: «و کل ریح تهبّ فی الدنیا فإنها تخرج من تحت القبة الشامی

 

برو به 0:41:31

استاد: آن مسائل هبوب ریاح حرف دیگری است.

علی ای حال این که شما فرمودید چطور قبله‌ی حضرت آدم مغرب بوده، جوابش این است که وسط ارض را خدای متعال برای حضرت آدم تعیین کرده، پس «إنّ أول بیت وضع للناس» حتی قبل حضرت آدم خدای متعال به آن علم الهیت خودش نسبت به کره زمین گفته وسط این جاست، برای حضرت آدم معلوم بوده اما این که قبله‌ی ایشان وسط باشد ملازمه ندارد. بیت را برای حضرت معین کردند حتی حج به جا می‌آوردند اما حج به جا آوردن ملازمه ندارد که قبله هم باشد. یعنی مراحلی باید طی شود که بین المشرق و المغرب به عنوان بین مشرق و مغرب قبله قرار بگیرد؛ قبله به سوی مغرب، قبله به سوی مشرق، در مرحله‌ی سوم حضرت ابراهیم؛ «ملة إبراهیم» که «قبلته بین المشرق و المغرب» که آن وقت این را قرار دادند. حالا نمی‌دانم آن روایت سید که در فلاح‌السائل نقل کرده بودند در جای دیگری هم بود یا نه؟ به ذهنم آمد در غیر فلاح‌السائل دیدم که قبله‌ی حضرت آدم إلی المغرب بود، حضرت نوح الی المشرق بود، حضرت ابراهیم بین المشرق و المغرب بود. جالب این است که خود بیت المقدس و مسجد‌الحرام و مکه هر دو از حیث بین المشرق و المغرب، بین المشرق و المغرب هستند. یعنی نه مغرب است نه مشرق؛ این معلوم است مگر برای کسی که سمت چپ و راست او قرار بگیرد که حضرت ابراهیم در این موقعیت‌ها نبودند؛ ایشان در کنعان بودند؛ اگر جنوب بیت‌المقدس بودند هم بیت‌المقدس، هم مکه یکی در شمالشان بوده و یکی در جنوبشان بوده؛ بین المشرق و المغرب بوده و اگر حضرت در کنعان بالای مسجد الاقصی بودند مثل لبنان در آن هم، هم مسجدالاقصی و هم مسجدالحرام برای ایشان بین المشرق و المغرب بوده است. چرا؟ چون به سوی نقطه‌ی جنوب بوده است. علی ای حال این روایت معنای لطیفی دارد. نظیر این‌ها هست. «کذلک جعلناکم أمة وسطاً» این خودش در قبله گفتن و قبله‌ی وسط خیلی مطلبی است؛ یک روایت دیگر یادم آمد که حضرت فرمودند: برادرم حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام با چشم چپ می‌دید، برادرم عیسی با چشم راست می‌دید «و أنا ذوالعینین» من با هر دو چشم می‌بینم؛ شریعت ختمیه با دو چشم دیده می‌شود. چه تعبیر زیبایی است! یعنی نه تمحض در امور انجیل و معنویات و نه تمحض در تقنین و تورات و شرع؛ جامع بین ظاهر و باطن، رموز و ظواهر، دنیا و آخرت است. همه این‌ها در آن جمع شد. این هم همین طور چیزی است که کأنه بین المشرق و المغرب یا وسط الدنیا قبله قرار گرفته است.

شاگرد: یک روایت کعبه را می‌گوید نسبت به حضرت آدم یکون قبلتک و قبلة عقبک؛

استاد: بله آن روایت با این متعارض می‌شود. متعارض هم به نظرم صوری باشد و وجه جمع داشته باشد.

این نکاتی بود که درباره تفسیر قمی در ذیلش گفتم؛ همه‌ی مقصود من هم این بود که الان در تفسیر قمی نگوییم: این روایات کعبه ضد قرآن و خلاف قرآن است. با این محتملات و با این بیانات و با این وجوهی که آمد اصلا نمی‌شود به ضرس قاطع گفت: یکی از مضعّفات روایات کعبه این است که خلاف کتاب است. با این بحث‌هایی که شد کجا خلاف کتاب است؟! این نکاتی درباره روایت القمی بود که عرض کردم «حتی وجهه الله» برای مرحوم طبرسی است و «حول إلی الکعبة» برای خود تفسیر است. 

«‌و فيه» با این توضیحات ما، این عبارت حاج آقا روشن شد؛ «و فیه» یعنی در همین روایت قمی که «حوّله إلی الکعبة» است، در همین روایت «فیه ذكر الآية الشريفة في شطر المسجد الحرام» پس معلوم می‌شود مقصود از شطر المسجد الحرام همان کعبه است و الا نمی‌فرمود: «حوّله إلی الکعبة». ظاهرا در بهجة الفقیه شطر را به معنای ناحیه می‌گیرند؛ چند صفحه بعد به معنای وسط برخورد نکردم؛ چون چیزهای مختلف گسترده هم بوده به نظرم در بهجةالفقیه دیدم بعداً که معنا می‌کنند شطر را به همان معنای جانب و ناحیه می‌گیرند و این جا هم فرمودند پس ناحیه مسجد با کعبه مقصود یکی است، منافاتی ندارد چون در یک حدیث آمده و تفسیر «ولّ وجهک شطر المسجد الحرام»، «حوّله إلی الکعبة» شده است. این را این جا فرمودند اما اگر شطر را به معنای وسط بگیریم دیگر خیلی کار رو به راه‌تر است؛ نه به عنوان یک مطلب حق، به عنوان یک احتمالی که قاطعیت را از طرف مقابل شما می‌گیرد. او می‌گوید: این خلاف قرآن است، از کجا می‌گویی خلاف قرآن است؟ اگر مقصود از شطر وسط باشد که خود کعبه می‌شود و با روایات موافق است.

روایت صدوق

«و مثله ما في رواية «الصدوق» في «الفقيه» في الخصوصيّات المذكورة» که باز این جا نقل نفرمودند. در فقیه دارد: «فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ»[5] همین عبارتی که در روایت قمی بود «حوّل إلی الکعبة» این جا هم دارد «فحول وجهه إلی الکعبة». صاحب‌جواهر فرمودند: این روایات صدوق غالبا برای خود علی‌بن‌ابراهیم است و دوئیت ندارد؛ این جا هم احتمالش قوی است که برای صدوق همان روایت علی‌بن‌ابراهیم است.

«في خبر «أبي بصير»‌أنّ نبيّكم صرف إلى الكعبة‌ و فيه‌ و جعلوا الركعتين الباقيتين إلىٰ الكعبة» در همه کعبه است. آدرس این روایات را از وسائل در تعلیقه‌ی کتاب آدرس دادند.

شاگرد: آن‌هایی که فاصله زیاد بوده باز «حول إلی الکعبة».

استاد: چرا؟ چون علم الهی بوده. فاصله‌ی زیاد برای آن‌ها کاری نداشته است.

شاگرد: قبله همه کعبه است ولو برای فاصله دور.

استاد: حالا آن بحثی که اتساع محاذات چگونه است، بحث‌های ظریفی دارد که ان شاء الله می‌رسیم. صف مستطیل و دقت‌هایی که داشتند … قبلش عرض کنم که علماء قدیم حواشی‌ای دارند که علی ای حال در هر زمانی مغتنم است. تا زمان ما جواهر و عروه و حاشیه‌های عروه با همه این تفصیلی که هست، یک مرحوم شیخ جعفری که تفصیل شرح حالشان هم می‌بینم ان شاء الله می‌گویم، ایشان شرح لمعه دارند؛ لمعه‌های چاپ قدیم شیخ جعفر؛ نمی‌دانم حاشیه‌ی ایشان در نرم‌افزارها جدا چاپ شده یا نه؟

شاگرد: جدا چاپ نشده است.

استاد: اگر نشده یک خسرانی است. ایشان یک حاشیه در بحث قبله دارد. ان شاء الله قبل از این که برسیم نگاه کنید. ما شاء الله! کسی که یک حاشیه بر لمعه نوشته، حاشیه‌های دیگر را می‌بینیم پر از مسامحه است که از یک جهت غفلت کردند؛ وقتی شروع می‌کنند معلوم می‌شود یک جهت را می‌گیرند و یک جهت می‌ماند؛ایشان ما شاء الله یک حاشیه‌ی جامعی در همان بحث قبله‌ی شرح لمعه دارد؛ نگاه کنید خیلی حاشیه‌ی خوبی است. انواع مصلین و نقاط زمین و دسته‌بندی می‌کند که ان شاء الله آن جا رسیدیم عرض می‌کنم. اگر بعضی حاشیه‌های علمای قدیم ناشناخته است باید به طلبه‌ها بگوییم دوباره معلوم شود.

شاگرد: باید چاپ شود.

استاد: در حاشیه شرح لمعه‌های قدیم چاپ عبدالرحیم که هست؛ من هم روی همان جا خواندم اما آن ماشین‌نویسی شده، چاپ در نرم‌افزارها آمده یا نه، نمی‌دانم. مثلا حاشیه‌ی آغاجمال ظاهرا هست.

شاگرد: حاشیه آغا جمال و سلطان جداگانه هست.

استاد: بسیار خوب! اما حاشیه‌ی شیخ جعفر خیلی حاشیه‌ی عالمانه خوبی است. حاشیه‌ی قبله ایشان هم فوق العاده است؛ حتما نگاه کنید ملاحظه کنید.

شاگرد: اساتید در شرح لمعه در بحث قبله تعریف می‌کردند که اساتید مریض می‌شوند.

شاگرد2: این «حول إلی الکعبة» که در روایت است اگر با علم واقع بگیریم دیگر منافاتی با آن روایاتی که می‌گوید مسجد الحرام …

استاد: بله منافاتی ندارد.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

قیاس و تنظیر- مثال و تنظیر- قبله-مسجدالحرام-حاشیه‌ی شیخ جعفر-نقطه‌ی طلایی-فلاح‌السائل-دحوالارض-وسط الارض-کعبه-متواتر.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 174-175

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 322‌

[3]  تفسير القمي، ج‏1، ص: 63

[4] اشاره به یکی از شاگردان

[5] من لا يحضره الفقيه، ج‌1، ص: 275‌

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است