مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 55
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
… از چیزهای جالب فقه است. این که جامعالمسائل هم ظهور کرده خیلی خوب است. حاج آقا فتوا دادند فرمودند که دور نیست، استحباب خصوصی برای جزئیت استحبابیه … یعنی جزئیت غیر استحبابی مثل رکوع برای نماز داریم، جزئیت استحبابی مثل قنوت برای نماز داریم. جزئیت قنوت برای نماز استحبابی است. ایشان میفرمایند: استحباب خصوصی و جزئیت استحبابی … آن وقت سند ایشان چه بوده است؟ همان چیزی که مرحوم شیخ در فقه میگویند: اخبار کذب … میگویند خب شما کذب میگویید، راستگو هستید برای ما نقل میکنید که این اخبار زمان شما بوده، مرحوم شیخ صدوق که راستگو هستند. میگویند این اخبار هست بعد از نظر خودشان تشخیص اجتهادی و … میگویند: اینها دروغ است. حاج آقا میگویند: نقلش را برای ما رساندید و به ما فرمودید که این روایات هست و اتفاقا جالبش این است که در فقیه لفظ خودش را هم میآورند. ایشان هم استشهاد میکنند به همین چیزی که صدوق فرموده بعد فرموده دروغ است، مرحوم مجلسی اول هم همین کار را کردند.
شاگرد: به عبارتی ادلهی تسامح را حاکم کردند.
استاد: لذا جامع المسائل قصد رجاء هم ضمیمهاش کردند. رجاء مطلوبیة؛ رجاء را جزئش گرفتند. چون رجاء برای ادلهی تسامح حاج آقا ضمیمه میکنند.
شاگرد: تشهد ثالثه را چطور؟
استاد: آن جا از حاج آقا میپرسیدند از این که ضمیمه کنند نهی نمیکردند؛ میگفتند استقلال نگوید و از آن طرف هم گاهی بگوید و گاهی نگوید. حاج آقا این طور جواب میدادند. گاهی بگوید و گاهی نگوید تا تلقی جزئیت نشود. چون آن جا جزئیت نبود. اما در اذان وقتی جزئیت قائل بودند دیگر نمیگفتند گاهی بگوید و گاهی نگوید؛ جزئیت ندبیه است. مثل این که در نماز بگویند گاهی قنوت بخوان و گاهی نخوان که کسی توهم نکند قنوت واجب است. واقعاً هم الان بین شیعه قنوت، عوام شیعه وقتی قنوت نخواندند سوال میکنند که من قنوت یادم رفت نمازم چطوری است؟! دهها بار سوال کردند. یعنی چون شیعه همیشه قنوت میخوانند تلقی نوعشان وجوب میشود ولی از نظر فقهی اینها واضح است و قنوت یک نحو شعار شیعه شده است با این که میدانیم مستحب است.
شاگرد: پس ارتکاز متشرعه و سیرهی متشرعه را هم باید در نظر گرفت
استاد: آقای حکیم هم در مستمسک دارند. خود حاج آقا در بهجةالفقیه دارند ولی چاپ نشده است. ایشان میگویند در بعضی شرایط تقیه است، شهادت ثالثه حرام است، همین طوری هم که استحباب جزئی این طوری دارد. قصد جزئیت مطلقه به معنای مقوم اذان هم که نیست، بدعت میشود، جزئیت مقوم به این معنا که اگر نگویی اصلا اذان نگفتید آن هم که نیست. اینها را میگویند بعد میگویند یک جایی هم واجب میشود. کجا؟ آن جایی که اعلام به امر ولایت لازم است. در یک شرایطی که اعلام به امر ولایت لازم است میگویند آن جا واجب میشود یعنی حتی مورد وجوبش را هم فرض میگیرند.
شاگرد: از باب شعائر است؟
استاد: تعظیم شعائر جورواجور است؛ همین طوری تعظیم شعائر مستحب است.
شاگرد: مثل همان قضیه که مستحب است اما هزار تا واجب در آن خوابیده است؟!
استاد: بله؛ همچین تعبیری دارند ولی هنوز چاپ نشده است. من در اصلش در بخش صلاة بهجة الفقیه در جلد دوم دیدم. در جلد دوم همین جا آن استدلال ایشان میآید.
جزئیت استحبابیه-شهادت ثالثه-تعظیم شعائر-شعار شیعه-جزئیت قنوت.
شاگرد: تزاحم واقع شده یک مقدار پول دارد میخواهد ببیند که با این پول به فقراء شیعه کمک کند یا مثلا روضهای بگیرد؟ باید چه کار کند؟ پولی دارد، این پول را مثلا به فقراء شیعه کمک کند یا این که روضه بگیرد؟
استاد: ظاهراً اگر یک فقیر شیعهای بالفعل الان نیازی دارد که میداند کارش گیر است …
شاگرد: ولو سوال نکرده است.
استاد: بله سوال نکرده ولی او میداند و اطلاع دارد که بالفعل الان کارش گیر است، این الان مقدم است. در بحث طواف واجب بود که گفت طواف فریضه است حضرت گفتند: باشد رها کن برو قضاء حاجت مومن انجام بده برگردد. این خیلی مهم است. لذا اگر الان یک مومنی بالفعل کارش گیر است و این میخواهد کار ندبی کند، این را به او بدهد. حالا میبینید گاهی متمکن است بعداً بدهد قرض الحسنه میدهد که شاید ثوابش بیشتر باشد. اگر نمیتواند و بعد به عسر میافتد همین دادنش یک نحو پریشانی حال برای اوست که میگوید: من چطور پس بدهم؟! اگر این طوری است به او هبه میکند میبخشد که در این جهت هم او در یُسر باشد و ثواب همان اقامهی عزا را میبرد. اما یک وقتی است بالفعل کسی مطرح نیست ولی باید دنبالش بلند شود؛ من اقامهی عزاء کنم یا بلند شوم ببینم محتاج کیست؟! آن جا همانی که الان بالفعل اولویت دارد اقامهی عزاء است.
شاگرد: پس اگر فقیری مطرح نبود بالفعل، اقامهی عزا به فعلیت میرسد.
استاد: آن طور مسائل معمولا حالت گسترده دارد و همیشه هست. این طور نیست که چون آنها هست این ها تعطیل شود.
شاگرد: هر چه بخواهیم به رجحانش عمل کنیم در واقع یک نحو تعطیلی بالمرة آن را میدهد.
استاد: کما این که مثلا اگر برگزار شده با فاصله کمی است آن مطرح میشود. شرایطی پیش میآید تزاحم که شما فرمودید خودش را نشان میدهد.
حکم فعلی-اقامهی عزا-قرض- قضاء حاجت مومن-
بسم الله الرحمن الرحیم
و علىٰ أيّ، فذكر الكعبة فقط في كثير من الروايات، لا يناسب ثبوت البدل له. و البدل العرضي غير محتمل، و إنّما المحتمل المقول به الطولي بحسب مراتب البعد عن الكعبة؛ فروايات التفصيل لها محمل يأتي؛ و روايات الإطلاق لا محمل لها في الأغلب من المواضع البعيدة، مع أنّ في بعضها التصريح بالكعبة مع بعد المكان كالمدينة.[1]
در سطر آخر صفحه قبل فرمودند: «و علىٰ أيّ، فذكر الكعبة فقط في كثير من الروايات، لا يناسب ثبوت البدل له.» بسیاری از روایات قبله را تنها به عنوان کعبه معرفی کردند و این لسان، لسان این که بدلی داشته باشد کعبه قبله باشد «لمن فی المسجد»، مسجد برای من خارج است و مخصوصا بدلی که شما ببینید در هر زمانی جمعیت مسلمین در کل دنیا نسبت به جمعیتی که در مسجدالحرام است چقدر است؟! ما بیاییم بگوییم کعبه قبله مسلمین است فقط برای آنهایی که در مسجد هستند وقتی از مسجد بیرون رفتی حالا دیگر بدل کعبه قبله است. این طور چیزی که بدل قبله باشد خیلی بعید است.
برو به 0:09:00
«لا یناسب ثبوت البدل له.» دو نوع بدل هم فرض میگیرند؛ «و البدل العرضي غير محتمل» بدل عرضی یعنی چه؟ یعنی مسجد الحرام، حرم در کنار کعبه، در عرض هم قبله باشند. کسی احتمال این را نمیدهد. یعنی الان شما بیرون مسجد الحرام هستید مثلا در مسعی میروید، خب در مسعی میتوانید در شرایطی کعبه را ببینید، شما اصلا به طرف کعبه نایستادید نماز بخوانید، با فاصله بیست متر سی متر به طرف دست راست مسجد نماز میخوانید.
شاگرد: پشت به کعبه!
استاد: بله این هم … پشت به کعبه فرض ندارد. میگویند داخل مسجد باشد. نمیدانم پشت به کعبه که شما میگویید چطور میشود؟! در مسجد باشد فرض گرفتیم در مسجد قبلهاش کعبه است.
شاگرد: در مسعی!
استاد: در مسعی به طرف مسجد الحرام پشت به کعبه میشود؟
شاگرد: نمیشود. مسعی بیرون مسجد میشود.
استاد: میدانم. بیرون مسجد میتواند به طرف گوشهای از مسجد بخوانیم که رو به کعبه نباشد اما پشت به کعبهاش فرض ندارد.
شاگرد: مسعی از داخل است.
استاد: بله اگر داخل باشد فرض دارد.
«و البدل العرضي غير محتمل» که در کنار کعبه مشرفه باشد اصلا احتمالش نیست. مخالف و اقوال طرفین هم دلالتی بر این مطلوب ندارد. «و إنّما المحتمل المقول به» آن چیزی که احتمال دارد در غیر کعبه قبلویت داشته باشد همان بدل طولی است. «المقول به» یعنی قول هم داشته باشد. اولی که اصلا محتمل نبود، نه کسی گفته، نه احتمال نفسالامری آن بود. آن چیزی که محتمل است و قولی به آن هست بدل طولی است که «الکعبة قبلة لمن فی المسجد و المسجد قبلة لمن هو خارج المسجد» اما به این نحو که مسجد به خاطر این است که کعبه در اوست ولی خلاصه مسجد قبله قرار گرفته است. این بدل طولی میشود. یعنی مسجد هم به خاطر کعبه است و در طول آن است. قبله بودن او رهنمون به خود کعبه میشود. «بحسب مراتب البعد عن الكعبة» طولی اگر بیرون حرم است، حرم میشود. چرا حرم؟ چون حرم مشتمل بر کعبه است و درون او کعبه است. البته حرم طوری است که مسجدالحرام شاید تقریبا بشود بگویند کعبه در وسط مسجد است مثل یک دایرهای باشد اما حرم طبق روایاتی که بعداً میآید در حالت مثل شبیه بیضی که دو تا کانون دارد، کعبه مشرفه نسبت به حرم این چنین است یعنی در وسط حرم نیست؛ حرم از ناحیه یسار با ناحیه یمین تفاوت میکند. آن نور حجر که اول آمده گستردهتر است و تابش آن در یک جهت بیشتر بوده است؛ ان شاء الله بعد روایتش میآید. لذا مکه در مرکز حرم نیست، اگر از طرف بالا نگاه کنیم در طرف راست اوست.
شاگرد: کعبه یا مسجد؟
استاد: یعنی از طرف شرق حرم اوسع است. این طوری یادم است.
شاگرد: نسبت به مسجد؟
استاد: نسبت به کعبه و مسجد الحرام. نسبت به خود مکه! شهر مکه در وسط حرم نیست.
شاگرد: تیاسر هم به خاطر همین گفتند.
استاد: تیاسر هم به خاطر همین گفتند که به طرف چپ میل میکند به خاطر این است که شما به طرف جنوب میایستید ولی حرم از طرف شرق اوسع است لذا تیاسر میکنید به خاطر اوسعیت حرم که حرم، قبله باشد. رسالهای هم که مرحوم محقق نوشتند، در دو تا قول بررسی کردند، روی یکی میگویند: تیاسر معنا ندارد و در یکی دیگر با ان قلت و قلتهایی که ان شاء الله بعدا میرسیم سرمیرسانند. من میخواهم با عبارت بهجة الفقیه انس بگیریم جلو برویم، چون بیست صفحه است، خواهی نخواهی بین بیست صفحه بحثها پیش میآید لذا هر چه در عبارت سریعتر جلو برویم که اوائل این طور نباشد که بعدا حرفها یادمان برود. در حینی که عبارت پیش میرود بحثها را بخوانیم. ان شاء الله بنای من بر این است.
میفرمایند و إنّما المحتمل المقول به» آن بدل طولی است «بحسب مراتب البعد عن الكعبة فروايات التفصيل لها محمل يأتي» یک محملی دارد که بعداً میآید. محمل و مخرجی دارد که یأتی. «و روايات الإطلاق لا محمل لها في الأغلب من المواضع البعيدة» روایات اطلاق یعنی چه؟ یعنی آن چیزی که بین بعید و قریب تفصیل نمیدهد. مطلقا میگویدک: قبله مسلمان کعبه است. روایات الاطلاق که تفصیل نمیدهد «لا محمل لها فی الأغلب» از سنخ مواضع بعیده. یعنی روایات مطلق که میگوید: کعبه است نسبت به مواضع دور هیچ محملی نخواهد داشت. یعنی هیچ نمیتوانید معنا کنید که کعبه قبلهی بلاد مثلا بلاد ایران یا عراق باشد مگر به این که بگویید: آن بدلها طولی هستند و معرفیت دارند. پس روایات تفصیل محمل دارد اما روایات اطلاق فقط برای آنهایی که در مسجد هستند خوب است. اگر بخواهیم با تفصیل این طوری فرض بگیریم برای بیرون مسجد برای افراد بعید محملی نخواهد داشت ولذاست که بعداً میخواهند بگویند: نیازی به محمل ندارد چون واقعا خود کعبه است که قبله است، برای روایات تفصیل باید محمل بیاوریم «و روایات الاطلاق لا محمل لها فی الأغلب» مِن بیان جنس است؛ یعنی غالب مسلمین که غالبا بیرون مکه، بیرون مسجد الحرام و بیرون حرم هستند «فی الأغلب» که آن اغلب چیست؟ «من المواضع البعیدة» آنهایی که مکانشان خیلی دور از مسجد الحرام است که مطلقا روایت میگوید: قبله کعبه است. خب این محملی ندارد جز این که بگوییم خود کعبه قبله است. و الا بگوییم مقصود از کعبه حرم است، این چطور میشود که حضرت کعبه بگویند ولی مقصود حرم است؟! اما تفصیل محمل دارد. میگوییم این دایرهای است آن توپ داخل آن قرار داد، وقتی شما فاصله میگیرید دایره اوسع میتواند برای یک چیزی که درون اوست معرف باشد. معرفیتِ یک محیط مکانی بر اندرون خودش، معرفیت عقلائیه دارد که بعداً هم توضیحش را میفرمایند. «مع أنّ في بعضها التصريح بالكعبة مع بعد المكان كالمدينة.» نمیخواهیم مکان بعید را از باب اطلاق استفاده کنیم؛ بعضیها صریح در همان مکان بعید است نه این که اطلاق دالّ بر مکان بعید است. «في بعضها التصريح بالكعبة مع بعد المكان كالمدينة.» در مدینه گفته میشود که قبله شما کعبه است و حال آن که اگر روایات تفصیل بود باید بگویند: در مدینه قبله شما حرم است. غلط است برای آنها بگوییم قبله شما کعبه است.
«و حمل روايات الكعبة علىٰ كثرتها على إفادة تبديل بيت المقدس بها، لا تعيّنها مطلقاً و بيان اختصاصها أو عمومها، مستلزم لحملها علىٰ الإهمال» یک کسی میآید میگوید: درست است که بسیاری از روایات برای کعبه گفته شده و ذکر کعبه در آن آمده اما کعبه هم میتوانیم حملش کنیم، محمل برای آن میآوریم. میگوید: محملی برای روایات کعبه بیاوریم با این که کثرتی که دارد به چه؟ «على إفادة تبديل بيت المقدس بها» وقتی در مقابل تبدیل قبله بودند میگویند: قبله از طرف مسجدالاقصی تبدیل شد به طرف کعبه برگشت. خب این جا فقط حیثیت تبدیل را میخواهند بگویند نه حیثیتی که شما دور یا نزدیک هستید قبله شما چیست؟ پس حمل روایات علی إفادة تبدیل بیت المقدس که قبلا قبله بوده به کعبه «لا تعيّنها مطلقاً» نمیخواهند بگویند مطلقا کعبه است که قبله است. این را نمیخواهند بگویند. «و بيان اختصاصها أو عمومها» روایات کعبه در مقام بیان اختصاص نیست؛ بیان اختصاص چه میشود؟ «اختصاص بمن فی المسجد» «أو عمومها» یعنی عام لمن فی المسجد و لمن هو خارج الحرم. حمل کنیم که روایات کعبه در صدد بیان اختصاص یا عموم نیست؛ نمیخواهد بگوید کعبه مختص لمن فی المسجد است یا عام است برای خارج المسجد است؛ کاری با آن ندارد. میگوید: فعلا قبله از مسجد الحرام به سوی کعبه برگشته است. حالا کعبه چیست؟ کعبه قبله است لمنفیالمسجد و مسجد قبله است لمنکانخارجالمسجد. این منافاتی ندارد و میخواهد این طوری حمل کند.
«و حمل روايات الكعبة علىٰ كثرتها على إفادة تبديل بيت المقدس بها،» به کعبه «لا تعيّنها» تعین کعبه «مطلقاً»که قبلهی همه باشد قریب و بعید و در مقام افادهی بیان اختصاص کعبه بمن فی المسجد یا عام بودن کعبه برای من فی المسجد و خارج المسجد در این صدد نیست «لا تعینها و بيان اختصاصها أو عمومها» کار این چنین حملی خراب است. چرا؟ چون «مستلزم لحملها علىٰ الإهمال» این همه روایات در صدد اهمال قبله بودن کعبه است؛ فقط میخواهد بگوید از آن طرف به این طرف آمد. نمیشود این همه روایات را حمل بر اهمال کنیم بگوییم درصدد مقام بیان نیست، مقدمات حکمت در آن جاری نیست. مهمترین چیزی که به اطلاق اینها میشود اخذ کرد مقدمات حکمت در صدد بیان بودن است، شما میگویید همه اینها مهمل است، این همه روایات فقط میخواست اصل تقیید را بگوید. میفرمایند نمیشود این همه روایات را حمل بر اهمال کنیم؛ خلاف اصول عقلاییه است که اصل در کلمات این است که در مقام بیان باشد نه این که مهمل گویی بخواهد باشد.
برو به 0:20:51
شاگرد: آن وقت روایاتی که کعبه در آن تصریح شده بر اهمال حمل میشود یا روایاتی که مسجد الحرام …
استاد: حاج آقا که این حمل را قبول نمیکنند؛ دیگری حمل کرده است. میگویند: لازمهی این حمل این است که این همه روایات کعبه را بگوییم در صدد بیان قبله بودنِ کعبه نیست و صرفا در مقام بیان آن وقتی است که قبله تبدیل شده است. میفرمایند: این درست نیست.
شاگرد: میفرمایند از جهت نافی بودن ناهی آن یکی هست ولی از این جهت درصدد بیان نیست
استاد: آن حیث افادهی تبدیل است؛ یک حیث سادهی امر تاریخی است که صورت گرفته است و دیگرهیچ .
شاگرد: این اهمال مطلق نیست؟
استاد: اگر این طور میگویید در اصول هم هیچ کجا مهمل نداریم. چرا؟چون همان جایی که میگویید درصدد مقام بیان نیست، در صدد مقام اصل تشریع که هست.
شاگرد: حیث دیگری هست؛ از حیث یک مهمل است ؟
استاد: پس چرا میگفتند باید در مقام بیان باشد؟ پس چرا میگفتند: اصل عقلایی این است که متکلم در مقام القاء کلام اصل این است که میخواهد بیان کند، نمیخواهد با چیزهای دیگر کار نداشته باشد. بله یک وقتی است قرائن موجود دالّ بر این است که این کلام کاری با دیگری ندارد. اما اگر معلوم است هر کلامی القاء میشود طبق یک حیثی است اما نه این که معرض است که متکلم از حیثیات کلام اعراض کرده است. اصل عقلایی خلاف این است. اصل در کلام این است که در مقام بیان باشد و لذا میفرمایند: «مستلزم لحملها علىٰ الإهمال» نه این جهت؛ این که خود او پذیرفته است. شما میفرمایید از جهت تبدیل بیت المقدس که مهمل نیست، این که خود طرف پذیرفته و کسی هم این حرف را رد نمیکند اما مهم این است که از ناحیهی دیگر مهمل میشود. از ناحیهی دیگری که نمیتوانید بگویید این همه روایات از آن ناحیه اعراض کردند و ربطی به او ندارد. «مع استفادة التبديل من التفصيل أيضاً؛» میگویند: اگر همین جا میگفتند … کما این که آیهی شریفه هم هست «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»[2] روایت تفصیل هم خوب بود این جا میآمد؛ نیازی نبود وقتی میخواهد تبدیل را بگوید حتما کلمهی کعبه را به کار ببرد. این هم دلیل دوم است. اولا مهمل میشود که خلاف اصل است، ثانیا آن بدل کعبه هم مقصود را میرساند، چرا هر کجا میخواستند تبدیل بگویند اسم کعبه را بردند؟ میتوانستند بگویند «بدل القبلة من المسجد الاقصی إلی مسجد الحرام» اتفاقا تناسب دو تا مسجد هم بهتر بود «من المسجد إلی المسجد»، نه «من المسجد الاقصی إلی الکعبة»؛ تناسب مسجد با مسجد بیشتر است. این فرمایش ایشان بود.
«مع استفادة التبدیل من التفصیل أیضا» از آن قول تفصیل هم میشد استفاده تبدیل کنند و به کار ببرند. «و مع أنّ أوّل صلاة صلّاها رسول اللّٰه صلىاللهعليهوآلهوسلم و المسلمون، إنّما هي في المدينة و أطرافها البعيدة عن الحرم؛» اولین نماز از حرم دور بوده «فالمناسب الاقتصار كالآية الشريفة على المسجد أو على الحرم علىٰ تقدير ثبوت التفصيل.» اگر تفصیل ثابت بود روایات نباید بگویند به سوی کعبه برگشتند چون در مدینه بودند باید بگویند حضرت به طرف حرم برگشتند حتی مسجد الحرام هم نگویند چون خارج حرم بودند. بنا بر مبنای تفصیل فقط باید این باشد و حال آن که یک روایتی نمیگوید که حضرت وقتی داشتند برمیگشتند به سوی حرم برگشتند. این هم شاهدی بر رد آن بود. پس اوّل صلاة را در مدینه بودند «فالمناسب الاقتصار كالآية الشريفة على المسجد أو على الحرم علىٰ تقدير ثبوت التفصيل. و سيأتي ما في الآية من الشرح.» که «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ».
«و كيف كان» حالا شروع میکنند به تفصیل روایات را میآورند و ان شاء الله تا ممکن باشد هم در عبارت سریعتر جلو رویم مقصود ایشان معلوم باشد و آن جایی هم که بزنگاه مختار ایشان میشود و محملها و انتخابهایی که دارند تا ممکن است از کتب دیگر هم نگاه میکنیم و ان شاء الله مباحثه میکنیم.
شاگرد: ثمرهی عملی برای این بحث ظاهرا خیلی پیدا نکردیم.
استاد: یک ثمرهی عملیاش همین رسالهی مرحوم محقق اولی است که ایشان میگویند: تیاسر بر مبنای تفصیل است اما بنابر کعبه نه. و لذا آن جوابی که خود محقق در ابتدا دادند نشان میدهد یک چیزهایی در ذهنشان بود که چه بسا مبادی آن در ذهن خواجه حاضر نبود ولذا خواجه آن جواب را نپذیرفت. ایشان گفت: «مِن غیر القبلة إلی القبلة» که واجب است، «من القبلة إلی غیر القبلة» که حرام است. پس «یستحب التیاسر» یعنی چه؟ محقق هم فوری جواب دادند: «من القبلة إلی القبلة». اولین بار قضیهی محقق و خواجه را از مرحوم آقای کازرونی از علمای بزرگ یزد شنیدم. ایشان خیلی قشنگ همین را … رسالهی بعدش را نمیگفتند؛ یا نمیدانستند یا آن جا، جایش نبود که در آن مجلس بفرمایند. اصل این را گفتند بعد دستشان را این طوری کردند گفتند: آخر قبله خودش یک عرض عریضی دارد، در این عرض میشود «من القبلة إلی القبلة». حرف محقق را توضیح میدهند. خب این عرض چطوری است؟ وقتی قرار شد حرم توسعه داشته باشد که به خصوص از ناحیهی یسار و شرق وسعتش بیشتر باشد خب درست میشود «من القبلة إلی القبلة» یک وسعتی دارد در این وسعت شما بیشتر طرف چپ را انتخاب کن، نه طرف راست یا وسط را. فرمایش ایشان را هم توضیح میدادند. منظور این یکی از ثمرات است.
حالا جلوتر برویم در فروعات فرق میکند. در فروعات کسانی که در مکه هستند. الان شما حج مشرف شوید در آن جایی که قبله کعبه باشد یا مسجد باشد مخصوصا در هتلهایی که نزدیک است تفاوت میکند. اگر کعبه را ببینید همه مشترک هستند اما وقتی نمیبینید، مسامحه کنید و به طرف مسجد بایستید کافی است؟ با فرض این که متمکن هستید و صرف ظن نیست. اینها از فروعاتی است که بعداً میآید.
شاگرد: بعضیها این را رد کردند.
استاد: آن برای این بوده که جواب به شرایع بدهند؛ یعنی ایشان میخواهند کاری کنند که به رخ محقق بکشند چرا شما این قول تفصیل را علیالاظهر گفتید؟ مقدماتی فراهم میکنند که بگویند: دیدید که علی الاظهری نیست. من این طوری یادم است؛ چند روز پیش در جواهر دیدم، امروز نگاه نکردم. من این طور یادم است که طوری بیان کردند که بگویند: از مشترکات جلو برویم و معلوم شود که قول به تفصیل، قولی در حذاء آن نیست، شما باید بیایید برای آن محمل قرار دهید نه این که آن را یک قولی کنید و در عرض او قرار دهید که اشتباه است حتی بدل طولی هم به این معنایی که قول دیگری بکنید مقبول نیست.
شاگرد: جهت منظورشان چیست؟ یکی جهت کعبه داریم و یکی خود کعبه است.
استاد: آن هنوز مانده است و به تفصیل بحث میشود. اینها خیلی بحث مفصلی است.
برو به 0:29:35
و كيف كان، فيدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيل، جملة من الروايات المستفيضة:منها: ما في صحيح «الحلبي» أو حسنه. و فيهحتّى حوّل إلى الكعبة، و في رواية «القمي»حتّى وجّهه اللّٰه إلى الكعبةو في آخرهو حوّله إلى الكعبةو فيه ذكر الآية الشريفة في شطر المسجد الحرام، و في آخرهو ركعتين إلى الكعبة، و مثله ما في رواية «الصدوق» في «الفقيه» في الخصوصيّات المذكورة، في خبر «أبي بصير»أنّ نبيّكم صرف إلى الكعبةو فيهو جعلوا الركعتين الباقيتين إلىٰ الكعبة، و خبر «معاوية بن عمّار»متى صرف رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إلى الكعبة؟ قال: بعد رجوعه من بدر و في رواية «أبي البختري»ثمّ صرف إلى الكعبة، و في «الاحتجاج» عن الإمام العسكري عليه السلامفلمّا أمرنا أن نعبده بالتوجّه إلى الكعبة، أطعنا؛ ثمّ أمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها في سائر البلدان التي تكون بها، فأطعنا و فيها زيادة الدلالة على الجهة المستفادة من غيرها بغير الدلالة اللفظيّة. و في رواية «عبد اللّٰه بن سنان» و بيته الذي جعله قبلة للناس لا يقبل من أحدٍ توجّهاً إلىٰ غيره، و فيه زيادة شرح لآية القيام.[3]
حالا فعلا روایت را ببینیم؛ میفرمایند: « و كيف كان، فيدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيل» یعنی بلاتفصیل قریب و بعید. «جملة من الروايات المستفيضة:»
«منها: ما في صحيح «الحلبي» أو حسنه.» ظاهرا در سندش همان پدر علیبنابراهیم باشد که تعبیر به حسن میکنند.
در وسائل ابوابالقبلة باب دوم حدیث چهارم از کافی شریف است؛ «محمدبنیعقوب عن علیبنابراهیم عن أبیهعن ابنابیعمیر عن حماد عن الحلبی» همه سند خوب است. «أو حسنه» هم تعبیر میکنند ظاهرا به خاطر ابراهیمبنهاشم، پدر علیبنابراهیم است که ایشان خیلی جلیل القدر است ولی روی اصطلاح رجالی توثیق لفظی صریح برای ایشان نیامده است. «إمامی ممدوح» که در این صورت روایت حسن میشود. لذا ایشان فرمودند «ما فی صحیح الحلبی أو حسنه».
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ- قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ كَانَ يَجْعَلُ الْكَعْبَةَ خَلْفَ ظَهْرِهِ- فَقَالَ أَمَّا إِذَا كَانَ بِمَكَّةَ فَلَا- وَ أَمَّا إِذَا هَاجَرَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَنَعَمْ حَتَّى حُوِّلَ إِلَى الْكَعْبَةِ.[4]
روایت این است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ قَالَ نَعَمْ» حضرت به آن طرف نماز میخواندند «فَقُلْتُ أَ كَانَ يَجْعَلُ الْكَعْبَةَ خَلْفَ ظَهْرِهِ» وقتی بخواهند نماز بخوانند کعبه پشت سر میشود. کعبه را پشت سر خودشان قرار میدادند؟ «فَقَالَ أَمَّا إِذَا كَانَ بِمَكَّةَ فَلَا» حضرت جایی میایستادند که از طریق کعبه رو به بیت المقدس باشند یعنی جنوب مکه میرفتند. جنوب مکه که میرفتند و به طرف شمال مکه که بیت المقدس بود میایستادند هم در مسیرشان کعبه بود هم بیت المقدس. این طور نبود که در شمال مکه نماز بخوانند تا پشتشان به کعبه باشد. «أَمَّا إِذَا كَانَ بِمَكَّةَ فَلَا» خلف به کعبه نمیکردند «وَ أَمَّا إِذَا هَاجَرَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَنَعَمْ» آن جا دیگر چارهای نبود؛ فاصله زیاد بود و طبق دستور الهی بود که در روایات دیگر میآید. «فَنَعم حَتَّى حُوِّلَ إِلَى الْكَعْبَةِ.». «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها»[5] از خود حضرت نبود، به دستور خدای متعال بود برای آن شرایطی که برای پیشرفت اسلام نافع بود که مفسرین مفصل بحثهایش را کردند که چرا اول قبله آن طور بود. شاید در علل فضل هم از همین توضیحات باشد که تبدیل قبله برای چه بود.
لذا حاج آقا میفرمایند: «صحیح الحلبی أو حسنه و فيهحتّى حوّل إلى الكعبة» منظور ایشان این است که «حوّل إلی الکعبة» نه «حوّل إلی الحرم أو إلی مسجد الحرام» کعبه قبله است.
«و في رواية «القمي»حتّى وجّهه اللّٰه إلى الكعبة و في آخره و حوّله إلى الكعبة و فيه ذكر الآية الشريفة في شطر المسجد الحرام» آیا شطر مسجد الحرام یعنی خود کعبه؟ شطر یعنی بخش؟ شطر به معنای بخش به کار میرود؟ یا شطر به معنای جانب و ناحیه و سمت است؟ آن هم چطور سمتی؟ سمتی از تو متوجه به سوی کعبه متوجه الیه و خط سمت این طوری؟ یا منظور از سمت آن خط سمتِ عمودی است که از خود کعبه إلی عنان السماء إلی تخوم الارض؟ آن هم یک معنای شطر است که در یک روایت دیروز خواندیم. حضرت شطر را این طور معنا کردند. «فول وجهک شطر» یعنی طوری باشد که إلی عنان السماء … بحثهای دیگری که برای کرویت زمین میآید گفتند: اصلا زمین کروی نیست چون. بنا بر کرویت قبله و استقبال کعبه ممکن نیست. چرا؟ چون مثلا ربع دایره بلد شما از کعبه فاصله داشته باشد نمیشود اصلا رو به کعبه بکنید؛ کعبه نود درجه قوس میگیرد و آن پایین میرود، چطور میخواهید رو به طرف کعبه کنید؟ آن قضیهی شطر و تخوم میرساند که این شطرالمسجد، لازم نکرده آن طوری که شما تصور میکنید که باید یک صفحهی صاف باشد به صفحهی صاف متوجه قبل شوید. این کلمهی شطر این حرفها را دارد ان شاء الله مفصلتر هم باز میآید. چون اینها مقدمات بحث است میبینیم هر کجا أنسب به بحث بود ان شاء الله بحثش کنیم.
«و في آخره و ركعتين إلى الكعبة» چهار رکعت نماز بود، دو رکعتش را خوانده بودند بین نماز جبرائیل آمد و حضرت را به سوی کعبه برگرداند «و رکعتین إلی الکعبة» دو رکعت الی مسجدالاقصی خوانده بودند و دو رکعت هم به سوی کعبه خوانده بودند. الان خود بیت المقدِس یا بیت المُقدَّس با بیت العتیق، تناسب بیت با بیت آن هم محفوظ است.
شاگرد: درآن دسته روایات چون بحث تبدیل قبله بوده لازم نبوده ذکر کعبه شود و این تبدیل کافی بوده است. بعد ایشان تعبیر فرمودند که إهمال بود؛ در حالی که ظاهرا اهمال نیاید، در مقام بیان خود قبله نبود و واقعه تاریخی را میخواست بیان کند
استاد: خب میگفتند إلی مکه
شاگرد: آن جوابی که بعداً فرمودند از تفصیل ، عنوان مشهوریت است؛ مثلا میگوییم کجا رفتی میگوید کربلا رفته بودم. تو که الان کربلا رفتی، نجف رفته همه جا رفته چون وضعیتی دارد کربلا و مزیتی میگوید کربلا رفته است. الان هم همین طور که کسی که حرم و مسجد را ملاحظه میکند خب کعبه یک مزیتی دارد
استاد: روایات کعبه یکی دو تا نیست. مثلا برای تلقین موتی میگوییم: به ملک بگو «و الکعبة قبلتی»؛ در دعای تعقیبات همهی نمازها است «رضیت بالله ربا» تا آن جا که «و الکعبة قبلتی».
شاگرد: کربلا یک فرد شاخصی شده است. الان بگوید «و الکعبة و الحرم و مسجد الحرام»
استاد: این میخواهد تبدیل را بگوید؟ «الکعبة قبلتی» یعنی یک وقتی تبدیل به کعبه شده است. حیث تبدیل هم کافی است که بگوییم: الکعبة قبلتی.
شاگرد: در بحث بیت المقدس در فرض اهمال نبود، در مقام بیان این که قبله چه چیزی است نیست، میخواهد یک واقعهی تاریخی و چیزهایی که متعلق به آن واقعهی تاریخی وجود دارد نقل کند که حالا مثلا دو رکعت نماز این طرف بوده بعد برگشتند نماز را آن طرف خواندند و مسجد ذو قبلتین شد. این چیزها را میخواهند ذکر کنند.
استاد: طوری باشد خلاف یک مطلبی باشد که خلاف ضوابط واضح است میگوییم: محملش این است. این را میخواست بگوید.
شاگرد: چرا خلاف باشد؟ این کعبه گفتن به خاطر این شاخص است که کعبه گفته است مثل کربلا و عراق رفتن که میگویند: کربلا رفته یعنی عراق رفته است. این کعبه هم که در موتی میفرمایید از باب همان شاخص ذکر میکند. در تلقین که نمیگوید القبلة کعبتی، حرمی، حرم الله، مسجدالحرام؛ این طور که نمیگویند. شاخص را میگوید و باقی هم در ذهنش هست.
استاد: اهمالی که ایشان میفرمایند در بیان شما هم بود. یعنی شما هم اهمال را پذیرفتید. میگویید: اهمالش اشکالی ندارد.
شاگرد: در مقام بیان نیست؛ اشکالی ندارد.
استاد: در حالی که اصل این است که در مقام بیان است.
شاگرد: در مقام بیان وقایع تاریخی بوده یعنی آن متعلقات آن واقعهی تاریخی را ذکر میکنند؛ اگر ذکر نکنند میگویند اهمال دارد.
استاد: در مقام بیان این بوده که چون کعبه قبله است حوّل
شاگرد:در بحث حوّل آیهی شریفه را میخواستند بحث کنند نه این که رو به کعبه حتما بگوییم: قبلهاش کجا بوده؟ کعبه بوده؟ مسجد الحرام بوده؟
استاد: چرا کثیری از روایات اسم کعبه را ببرند؟ این هم نکتهای است اتفاقا وقتی میخواهد تحویل را بگوید با این که از مکه دور بودند و طبق قانون تفصیل باید بگویند: «حُوِل إلی الحرم» با این که این بوده اسم بردن از کعبه یعنی چه؟ یعنی محوریت قبله به کعبه است.
شاگرد: این اشکال به شطر و مسجدالحرام هم میشود. همان جوابی که آن جا میدهند آن جا هم بگویند. لازم نبوده کعبه بگوید، چرا شطرالمسجد الحرام فرموده؟
استاد: شطر اگر به معنای خود کعبه باشد کافی است. «من تخوم البیت إلی عنان السماء» خود شطر یعنی بخشی از مسجد نه خود مسجد.
شاگرد: خود کعبه را میفرمود. چرا کعبه را نفرمودند؟
برو به 0:40:29
استاد: جاهای دیگر که فرموده است؛ «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاماً للناس» که الان حضرت در روایت معنا میکنند «قیاماً» یعنی «قبلةً». حالا روایت را میبینیم. «إنّ أول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکة».
شاگرد: این بحث قبله نیست. بحث قبله همان دو آیهی شریفه است که تتمهاش ممکن است آیه حمل به آن معنا شود منتها اصل آیاتی که آمده همان دو آیهی شریفه است «شطر المسجد الحرام» است. در آن جایی که لازم است کعبه نفرموده است، فرموده: «شطر المسجد الحرام» خب توجیه میکنید میگویید: شطر یعنی منظور جهت کعبه است.
استاد: اصلا قبله بودن کعبه که از روز اول بناء بیت بوده، زمان حضرت آدم، بعدش، حضرت ابراهیم هم که بناء میکردند «و إذ بوأنا لإبراهیم مکان البیت ان طهر بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود» یعنی همین طوری هر طور شد؟
شاگرد: کعبه فی حد نفسه هست، جهتِ است، عمومیت دارد؛ اینها که مطرح نبوده است. بله مشخص است کعبه قبله است و در همهی اقوال هم هست که کعبه قبله است. منتهی کعبه خودش فی حد نفسه مستقلا قبله است؟ جهتش است؟ بقیه هم میآیند دورش جمع میشوند؟
استاد: مثلا وقتی شما میگویید: جهتش قبله است یعنی خودش، جهت هم معرف اوست؛ جهت میخواهد شما را به او برساند. خود شما میگویید: فقط میخواهد تبدیل را بگوید، کسی که بیرون است و طبق تفصیل باید بگویند: «حوّل إلی الحرم» چون بیرون است، همین جا میگویند: «حوّل إلی الکعبة» یعنی چه؟ یعنی محوریت قبله که میخواست تبدیل برای آن صورت بگیرد، کعبه بود. این خودش اقوی شاهد بر این است که این روایات درصدد بیان قبله بودن کعبه است.
شاگرد: مثل کربلا محوریت دارد، فرد شاخص است. آن که شاخص است محور قرار میگیرد.
استاد: حضرت میگویند: دو رکعت دیگر را به سوی کعبه خواندند، تصریح میکنند به سوی کعبه خواندند. میخواهیم بگوییم: اصلا محور تبدیل، محور قبله بودنِ این تبدیل خود کعبه بود نه حرم. اگر جای دیگری حرم گفتیم برای آن باید محمل بیاوریم، نه آن چیزی که طبق فطرت است. شما میگویید: اعم بود، جهت بود یا عین بود؟ جهت هم باز یعنی کعبه؛ شما میگویید جهت کعبه، جهت یعنی چه؟ یعنی چیزی که شما را به آن میرساند. پس همان است که قبله است.
شاگرد: در مورد مسافرتی که ایشان میفرمایند قرینه داریم که به یک سرزمینی رفته که … بحث سر این است وقتی من به یک جهتی ایستادم نماز خواندم به یک سمتی رو کردم در بحث مسامحه آن که دقت بیشتر دارد آن چیزی است که به لحاظ جغرافیایی کوچکتر است. بنابر این اگر آن به سمت مسجد است معلوم است که باید دنبال یک عامل ریزتری بگردیم که مسجد به خاطر او به آن اشاره شده است نه برعکس. به نظر میرسد این جا مقداری سنخ مساله و موضوع را بشناسیم؛ موضوع و حکم باید با هم یک مناسبتی داشته باشند. بله در مسافرت من قطع طریق میکنم سرزمینهایی را میپیمایم و میروم تا به یک جایی میرسم؛ قصد اصلی من ممکن است کربلا بوده باشد و به خاطر آن بگویم: من کربلا رفتم. آن یک بحث دیگری است. سنخ آن مساله …
استاد: وجه تفارق فرمایش ایشان با همین توضیحی که ایشان فرمودند این است که در سفر ما یک مقصد سفر داریم، طرف، داعی بر یک کار دارد که سفر است، داعی او رسیدن به اصلیترین مقصد است، محور داعی اوست اما قبله یک وضعی جدای از عمل شخص است. چون قبله است شما رو میکنید نه این که چون آن جا میروید قبله میشود. چون شما قصد زیارت کربلا میکنید میگویید: کربلا رفتم، محور قصد من کربلا بود اما قبله را نمیگویید چون قصد او میکنم قبله شد. اول آن را قبله قرار میدهند شما به خاطر «وضع او قبلةً» به طرفش رو میکنید. لذا ما باید در عالم ثبوتش برویم؛ ببینیم چه چیزی است ثبوتاً قبله شده است که شما باید به آن طرف برگردید. با آن مثال کربلا و سفر خیلی تفاوت میکند.
شاگرد: آن آیه را نمیشود در همان بحث مقام امتثال که میفرمودید آن جایی که بحث شطر مسجد الحرام است بگوییم: آیاتی که در مقام امتثال آن الگویی که برای قبله است لحاظ میکنیم؟
استاد: ظاهرا احتمالش صفر نیست، حالا آن بحث دیگری است. یعنی ثبوتاً یک انشاء صورت گرفته، آن هم این است که این کعبه و بیت شریف، قبله است. حالا میخواهیم مکلفین بدانند رو به آن بکنند؛ حالا میآییم میگوییم: این طوری و آن طوری است؛ مسجد، حرم و تیاسر و انواع چیزهایی که دیگر انشاء جدید نیاز ندارد و همه به دنبال آن انشاء هستند. انشاء اولی این بود که «إنّ الکعبة قبلـة» وقتی کعبه قبل است حالا میخواهیم کاری کنیم خود مولا میآید میگوید آی مکلفین، آی کسانی که میخواهید این قبله را در خارج قبله قرار دهید از باب مولویت ثانویه من به شما یاد میدهم؛ مولویتی که دارد امر قبلی خودش و وضع قبلی خودش را مدیریت میکند که مکلفین به بهترین وجهی انجام دهند؛ احتمال این هست. حالا ببینیم ادله بیشتر با کدام سازگار است. و لذا اصحاب که بین اینها در عرض هم دیدند و مدیریت امتثال ندیدند فوری تعارض میگویند. الان آنها هم معرفیتی که میفرمایند یک نحو حل کردن تعارض است ولی آن کسانی که دو تا قول دیدند مختار هستند علیالاظهر؛ این با آن معارض است و ما این را اظهر میگیریم. یا این سندش ضعیف است آن سندش صحیح است. فضا، فضای بحثی نیست که بگوییم: این سندش ضعیف است و آن قوی است. لذا میفرمایند: «رکعة إلی الکعبة»
«و مثله ما في رواية «الصدوق» في «الفقيه» في الخصوصيّات المذكورة، في خبر «أبي بصير» أنّ نبيّكم صرف إلى الكعبة» إلی الکعبة است! «و فيه و جعلوا الركعتين الباقيتين إلىٰ الكعبة، و خبر «معاوية بن عمّار» متى صرف رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إلى الكعبة؟ قال: بعد رجوعه من بدر» صرف إلی الکعبة! خود سائل میگوید متی صرف إلی الکعبة. «و في رواية «أبي البختري» ثمّ صرف إلى الكعبة» باز کلمهی کعبه آمده است. «و في «الاحتجاج» عن الإمام العسكري عليه السلام فلمّا أمرنا أن نعبده بالتوجّه إلى الكعبة، أطعنا؛ ثمّ أمرنا بعبادته بالتوجّه نحوها» حاج آقا زیر این کلمهی «نحو» خط میکشند میگویند ببینید «أمرنا بالتوجه إلی الکعبة» وقتی هم در فاصله دور رفتید نه توجه الی الحرم یا مسجد، «بالتوجه نحو کعبة» یعنی جهت الکعبة. به عبارت دیگر «بالتوجه نحو الکعبة في سائر البلدان التي تكون بها، فأطعنا و فيها» یعنی در این روایت آخری «زيادة الدلالة على الجهة المستفادة من غيرها» در این روایت جهت هم آمده که کلمهی نحو باشد اما در روایات دیگر کلمه جهت نبود «حوِّل إلی الکعبة»، این جا خود جهت هم ذکر شده است. «علی الجهة المستفادة» جهت از سایر روایات هم استفاده میشود اما «بغير الدلالة اللفظيّة.» در این یکی حضرت صریحا کلمهی «نحو» را به کار بردند. «و في رواية «عبد اللّٰه بن سنان» و بيته الذي جعله قبلة للناس لا يقبل من أحدٍ توجّهاً إلىٰ غيره» غیره اگر معرّف اوست که باز خود اوست اما اگر غیریت عرضیه یا طولیه باشد که یک نحو بخواهد استقلال در کلمات مختلفین پیدا کند حضرت میفرمایند: «لایقبل إلی غیره» «و فيه زيادة شرح لآية القيام.» آیهی قیام این است که «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ»[6] که در آیه «قیاماً»است، حضرت در این روایت جای قیاماً در آیه، قبلة گذاشتند. «و فیه» یعنی در این حدیث اخیر «زیادة شرح لآیة القیام» در آیهی شریفه کلمهی قیام آمده دقیقا در این روایت به جای کلمهی قیام در آیه شریفه حضرت قبلة گذاشتند. پس تفسیری برای آیه شریفه شد. این روایاتی بود که دالّ بر کعبه بود.
برو به 0:50:36
الان روایات دالّ بر تفصیل را میآورند که هر کدام را ببینید بعد الجمع بین الروایات را مطرح میکنند که ان شاء الله شنبه این بحث را مطرح میکنیم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
شاگرد: در امثال روایاتی که انگار بخشی از آیه وجود دارد بدون این که تصریح شده باشد از مفاد آیه میتوانیم تفسیر برای آیه بگیریم؟
استاد: شرح دارد. تفسیر و شرح من وجه مانعی ندارد. یعنی لفظ قیام یک لفظی است که در آن وجههای که قرآن دارد که از یک لفظ چقدر مطالب را قصد میفرمایند یکی همین است. اگر قبله میگفت از حیث معنا و انعطاف معانی محدودتر میشد اما وقتی قیاماً قبله را میگیرد و چیزهای دیگر هم میگیرد.
شاگرد: عرضم این است وقتی راوی سوال نکرده این آیه یا جایی که گفته نشده، از کجا معلوم امام ناظر به آیه باشند؟
استاد: درست عبارت نزدیک به آن است؛ «جعل الله الکعبة البیت الحرام» و «بیته الذی جعله» همه اینها و چه بسا روایت عبدالله بن سنان هم آدرسش هم دادند باب دو حدیث چهاردهم .
قبله-مسجدالحرام-آیهی قیام-تیاسر-بدل عرضی-بدل طولی-اهمال-مقدمات حکمة
[1] بهجة الفقيه، ص: 173-174
[2] سورة بقرة، آیة 144
[3] بهجة الفقيه، ص: 174-175
[4] وسائل الشيعة، ج4، ص: 298
[5] سورة بقرة، آیة 143
[6] سورة مائدة، آیة 97
دیدگاهتان را بنویسید