مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 17
موضوع: اصول فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: دخترخانمی هست که خواستگار برای ایشان میآید. کارهای مربوط به ازدواج و صحبتهای آن انجام میشود و تا نزدیکهای عقد خواندن هم پیش میروند، امّا در مرحله آخر که نوبت به خواندن عقد میشود، کار خراب میشود و خواستگار منصرف میشود و میرود.
استاد: حاج آقا در اینگونه از موارد مکرّر میفرمودند که نماز جناب جعفر طیّار علیهالسلام را بخوانند تا ان شاءالله گشایشی حاصل بشود. روز جمعه بهترین وقت خواندن این نماز است. دعای زادالمعاد را هم بخوانند بهتر است.
شروع درس
بسم الله الرحمن الرحیم
«و تطبيق ذلك على مثل صلاة الغريق لا يخلو عن إشكال، يمكن دفعه بالفرق بين صلاة المختار و المضطرّ، في فعليّة النهي عن الفحشاء مثلا و شأنيّته و ما يظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول، كالفرق بين صلاة الحاضر و المسافر؛ بل التبديل لا يمنع عن الصدق كتبديل الركوع و السجود بالإيماء في صلاة العاري.
و أمّا الاكتفاء بما يلزم في ركعة، فلمكان أنّ الأقلّ من ركعة و لو مع التّبديل، لا يكون صلاة»[1].
شاگرد: توضیح این عبارت «ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول»[2]، در صفحه 120 هم یک عبارتی داشتند. عرض بنده این است که ارتباط این مطلب با آنجا چیست؟ آیا یک ناهماهنگی بین این دو مطلب وجود دارد یا بنده درست متوجه نشدهام؟ چون در آن صفحه هم فرمودید «هذا مع إرادة الأعمّ من الأبدال» تا اینکه عبارت به اینجا میرسد که راجع به تکبیره واحده غریق هست «مع قصد البدلیّة عن رکعات، یمکن انطباق الجامع المرکّب علیه»[3]، اشاره به یک چیزی فرمودید که آن مطلب را متوجه نشدم. حالا آیا این عبارت با آن عبارت قبلی با هم فرق میکنند به این شکل که عبارت اوّل یک مطلبی را میگوید که مطلب دوم بر خلاف آن است، یا اینکه در تأیید آن است؟
استاد: در اینکه میفرمایند «یمکن دفعه»، ظاهراً اینگونه به ذهن میآید که میخواهند موافق با همان مطلب قبلی، مطلبی را بفرمایند و با این بیان بخواهند تصحیح بکنند امّا اینکه کلمه «بالفرق» را فرمودند، عرض من همین بود که «بالفرق» یعنی به فرق بین اینکه یکیاش بنابر اعمّی مسمّای صلاة است و جامع و آن یکی اینگونه نیست، یا اینکه «بالفرق» به اینکه وقتی که این فرقها واضح شد، میبینید که هر دوی اینها تحت جامع هست؟ کدامیک از این دو است؟ آن روز اینگونه صحبت شد. لذا اگر در ذهن شما هم به این صورت آمده است که یک نحو حالت تعارض دارد، یعنی اگر بخواهید که یکی از این دو، تحت جامع نباشد، آنجا میفرمودند که هست و میخواستند که همه را تحت جامع بگیرند. امّا اینجا می فرمایند: «یمکن دفعه بالفرق». «بالفرق» یعنی اینکه یکی از اینها مسمّا است و جامع هست و آن یکی نیست، یا اینکه «بالفرق» یعنی تفرقه بگذاریم بر اینکه بعد التفرقه ببینیم همهاش هست؟ اگر آن باشد، با آن موافق است. اگر منظور از «بالفرق»، آن باشد داشتند محتملات را در عبارت مطرح میکردند.
استاد: کما اینکه در فعلیّت و شأنیّت، در مورد یک احتمال صحبت شد که براساس آن احتمال، فقط فعلیّت، مناسب نماز صحیح بود و شأنیّت، مناسب نماز فاسد بود.
شاگرد: فاسدی که مثلاً شبیه به مضطرّ بود.
استاد: و به همین خاطر بود که گفتیم آن شأنیّت، با نماز مضطرّ مناسبت ندارد.
شاگرد: احتمال اوّل خودتان را میفرمایید؟
استاد: شأنیّت و فعلیّت میخواهد برای فرق بین صلاة مختار و مضطرّ تعلیل باشد. صحبت بر سر این بود که در صلاة مختار و مضطرّ، شأنیّت نهی نیست. غیر از شأنیّت، در هر دوی اینها فعلیّت است. یعنی شأنیّت محضه، مساوق فساد بود و فعلیّت، مساوق صحّت. پس چطور برای آن تعلیل شده بود؟ یک معنا برای فعلیّت و شأنیّت هست، قبلاً هم به آن اشاره شده بود و بعداً هم میآید که منظور از فعلیّت و شأنیّت، نه یعنی آن چیزی که مساوق با صحت و فساد باشد. بلکه منظور از فعلیّت، یعنی بهصورت بالفعل بر همه اجزاء، اثر بار میشود، چون همه با هم هستند. شأنیّت یعنی اقتضای محض. نه اینکه شأنیّت به این معنا باشد که نماز فاسد هم [نماز است] خُب این اقتضاء یعنی چه؟ یعنی اقتضاء، امّا به شرطِ شروطش؛ مثلاً شما یک رکوع را در نظر بگیرید. میگویید که یک رکوع، شأنیّت نهی از فحشاء را دارد. این شأنیّت به این معنا نیست که یک رکوع فاسد است یا صحیح است بلکه میخواهید بگویید که رکوع، یک مؤلّفهای برای کلّ صلاة است که بر فرض اینکه با سایر اجزای صلاة هم جمع بشود، آن وقت است که فعلیّت دارد. پس رکوع، لا بشرط است و فقط اقتضاء و شأنیّت نهی از فحشاء را دارد. شأنیّت به این معنا که ربطی به صحت و فساد ندارد. امّا وقتی همین رکوع با سایر اجزای نماز جمع شد، عنوان، فعلیّت نهی میشود. اصلاً این معنای از شأنیّت، دیگر مساوق با فساد نیست. این شأنیّت همان معنای صرف اقتضای جزئی است. هر جزء صلاتی، شأنیّت نهی از فحشاء دارد. شأنیّت یعنی چه؟ یعنی این اقتضاء را دارد که اگر با سایر اجزاء جمع شد، ناهی بالفعل بشود. پس یک ناهی شأنی داریم و یک ناهی بالفعل.
بنابراین «في فعليّة النهي عن الفحشاء مثلاً و شأنيّته»، بین صلاة مختار و مضطرّ چه میگوییم؟ میگوییم «هر جزئی از نماز را که در نظر بگیرید، اگر این با اجزای دیگر جمع بشود میتواند ناهی بالفعل باشد». سؤال این است که چگونه جمع بشود؟ آیا برای همین مکلّف؟ این هم یک نکتهای بود. باز می فرمایند: «نه. وقتی که ما “شأنیّت” میگوییم، نه یعنی برای این مکلّف. ما میگوییم وقتی یک جزئی با اجزای دیگر جمع بشود، فی الجمله در مورد هر مکلّفی، میگوییم که حالا دیگر شأنیّت دارد». پس حالا سؤال این است که آیا رکوع با اشاره، شأنیّت را دارد یا ندارد؟ فعلیّت چطور؟ میگوییم که هم شأنیّت دارد و هم فعلیّت. شأنیّت آن به چه معنایی است؟ به این معنا که یک کسی پیدا میشود که اگر رکوع اشاری در نماز او با سایر افعال جمع بشود، برای او بالفعل ناهی باشد. برای همان شخص، هم بالفعل است و هم شأنی است، امّا برای دیگران که مختار هستند و مضطرّ نیستند، شأنیّت آن هست. ولو اینکه برای آنها فعلیّتش وجود ندارد. امّا در هر حال شأنیّت رکوع اشاری فی الجمله هست. این هم باز یک توسعهای در شأنیّـت.
شاگرد: پس نظر حضرتعالی همان احتمال دوم هست؟
استاد: که شأنیّت بهمعنای اجزاء باشد.
شاگرد: عملاً منتهی میشود به اینکه، آن چیزی که الآن فاسد است، اگر چه صلاة فاسده است، بهخاطر اینکه در یک موردی میتوانسته است که صحیحه باشد، میگوییم که شأنیّت صلاتیّت را دارد. پس بهخاطر اینکه میگوییم شأنیّت صلاتیّت را دارد، به آن اطلاق صلاة میشود.
استاد: «بالفرق بين صلاة المختار و المضطرّ»، معنای این فرق، این نیست که صلاة مضطر، شأنی صلاة مختار باشد، البته با این توضیحی که الآن عرض کردم. معنای دیگری میشود.
شاگرد: عکس این میشود.
استاد: بله.
شاگرد: در صلاة مختار، مثل صلاة مضطر را آوردن، شأنیّت پیدا میکند.
استاد: یعنی همان مطلبی که در ابتدای عرایضم گفتم. یعنی «بالفرق» میگوید که با فرق گذاشتن یعنی با تصدیق و فهم فرق، صدق بر هر دو میکند. نه اینکه با فرق گذاشتن به اینکه یکی صدق نمیکند و یکی صدق میکند.
شاگرد: که حالا نهایتاً میخواهند بفرمایند آن شأنیّ، از نظر أعمّی، بر آن صدق صلاة میشود یا صدق نمیشود؟
استاد: صدق شأنی میشود، امّا با دو توسعه در معنای شأن به همین شکلی که عرض شد. یعنی شأنی که میگوییم نه یعنی فقط شأنیّت داشته باشد مقابل فعلیّت محض باشد. بلکه منظور از شأنیّت یعنی شأنیّت اقتضاء، جزئیّت خودش «لو فرض أنّه إجتمع مع غیره من الأجزاء». این یک توسعه. توسعه دوم در شأنیّت یعنی چه؟ یعنی اینکه خودش شأنیّت نهی دارد یعنی فی الجمله شأنیّت نهی دارد، «ولو فی عهدة مکلّف خاصّ». شأنیّت به این معنا مراد است. برای یکی از مکلّفین هم که این، نماز باشد کفایت میکند. برای اینکه این، صدق صلاة کند. میگویید: «برای شخص مختار که صدق صلاة نمیکند». در جواب میگوییم: «خُب، صدق نکند. صلاة ولو برای شخص مضطرّ بر او صدق میکند. پس صلاة است ولو برای مضطرّ، بالفعل است و برای مختار، شأنی».
استاد: شأنیّت داشتن برای شخص مختار یعنی چه؟ یعنی اینکه برای مختار، شأنی است و برای او بالفعل نمیشود، امّا چون درجای دیگر، فی الجمله بالفعل است، برای آن هم شأنی است. شأنیّت فی الجمله برای اصل المکلّفین.
شاگرد: سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که أعمی در اینجا چند تا عنصر مقوّم را تعریف کرد، بعد گفت که با توجه به آن، میتوانیم این صلاة را ذیل آن بیاوریم و بگوییم صدق بر آن میکند. امّا در مورد صلاة مضطرّ که چیزی نگفته است. ما رکن نماز صحیح را گفتیم، نماز مختار را گفتیم چگونه میتواندصدق بر نماز مضطر کند؟ آن رکوعی که در آنجا وجود دارد که بر این تطبیق و صدق نمیکند که بخواهد شأنیّت هم داشته باشد.
استاد: اصل اشکال همین بود دیگر. «و تطبيق ذلك على مثل صلاة الغريق لا يخلو عن إشكال، بل یمکن دفعه». دفع آن به چه است؟ به این است که وقتی رکن میگوییم، رکن یعنی چه؟ یعنی اینکه بین مختار و مضطرّ فرق بگذاریم. به چه چیزی فرق بگذاریم؟ به اینکه صلاة غریق هم با تفسیر رکنی درست میشود. یعنی همین تکبیر چون در مثل یک غریقی، ناهویّتش بالفعل است همین تکبیر نسبت به مطلق صلاة ولو مختار، شأنی است.
برو به 0:11:11
شاگرد: برای مختار که دیگر شأنیّت هم ندارد. مثلاً رکوع اشاری برای کسی که مختار است و میتواند رکوع درست انجام بدهد که شأنیّت ندارد.
استاد: چرا؟ الآن معنا کردیم. شأنیّت بهمعنای دوم. دو تا توسعه دادیم. شأنیّت یعنی چه؟ شأنیّت یعنی اینکه برای او بالفعل نیست، امّا برای «مطلق الصلاة فی الجمله فی مورد» میتواند فعلیّت داشته باشد. همین که تکبیر در یک مورد، فعلیّت ناهویّت داشت، برای شأنیّت آن برای مختار کفایت میکند. منظور ما از مختار یعنی اصل کلّی تسمیه صلاة.
شاگرد: آیا نماز غریق برای کسی که غریق نیست شأنیّت دارد؟
استاد: بله.
شاگرد: نماز کامل که ایشان گفتند ارکان دارد چرا بر غریق صدق بکند؟ برعکش را عرض میکنم. نماز کسی که مختار است، آن نماز چگونه صدق میکند برنمازی که ارکان را بهخاطر اضطرار ندارد؟
استاد: الآن صحبت بود که این عبارت «بالفرق بین صلاة المختار و المضطرّ فی فعلیّة النهی و شأنیّته». اگر در نظر شریفتان باشد، روز قبل بر سر این فعلیّت نهی بحث شد و اینکه فعلیّت برای صلاة مختار و شأنیّت برای صلاة مضطرّ. این یک احتمال بود؛ احتمال دیگر این است که «بالفرق» به این معنا نیست که فرق بگذارید که یکی از این دو، صلاة باشد و دیگری صلاة نباشد که نقض غرض شود. بلکه «بالفرق» یعنی وقتی بین این دو فرق بگذارید، آن وقت میبینید که جامع صلاة بهمعنای أعمّی، بر هر دو صلاة مختار و مضطرّ صادق است. «يمكن دفعه بالفرق بين صلاة المختار و المضطرّ» که اگر فرق بگذارید، در آن صورت میبینید که جامع بر هر دو صادق است، نه اینکه بر یکی صدق بکند و بر دیگری صدق نکند. چطور ممکن است؟ «في فعليّة النهي عن الفحشاء». فعلیّت برای چه کسی؟ گفتیم که فعلیّت برای صلاة مختار «و شأنيّته» با آن توضیحی که داده شد که البته به اشکال برخوردیم که شأنیّت برای نماز فاسد است. برای نماز مضطرّ هم فعلیّت نهی دارد.
عرض کردم که با کلماتی که خود ایشان بعداً میگویند شأنیّت، دو معنای دیگر هم دارد؛ شأنیّت یک مناسبتی با فساد داشت که میگفتیم ناهویّت نماز صحیح، بالفعل است. امّا نماز فاسد فقط شأنیّت دارد. این شأنیّت، صرفاً به این معنا بود که نماز فاسد، در کوچۀ نماز است. امّا بعداً در کلمات ایشان میبینید که دو معنای دیگر برای شأنیّت گفته میشود. یکی شأنیّت بهمعنای جزء. وقتی میگوییم که رکوع، ناهویّت شأنیّه دارد به این معنا نیست که یعنی صحیح است یا فاسد. بلکه یعنی بهگونهای است که اگر با سایر اجزاء جمع بشود بالفعل میشود. پس رکوع، ناهویّت شأنیّه دارد. شأنیّه یعنی چه؟ یعنی «لو إجتمع مع سائر الأجزاء» ناهویّت آن هم فعلیّه میشود. پس این ناهویّت شأنیّه برای جزء شد؛
یک معنای دیگری از[شأنیتِ] ناهویّت که توضیح این را هم عرض کردم این است که منظور از شأنیّت یعنی فی الجمله ناهویّت فعلیّه در یک مورد خاصّ وجود داشته باشد. اگر فی الجمله یک نمازی حتی برای یک مکلّفی ناهویّت فعلیّه داشت، آن نماز که در یک مورد خاصّ برای یک شخصی ناهویّت فعلیّه دارد، میگوییم که این نسبت به صلاة، ناهویّت شأنیّه دارد. پس در یک جا میشود که ناهویّت بهصورت بالفعل باشد. پس این، شأنیّت ناهویّت را دارد. یعنی دیدیم که برای یک مکلّف بهصورت بالفعل ناهی عن الفحشاء بود. خُب، پس این شأنیّت دارد برای [همه صلاة ها] بنابراین وقتی که یک چیزی برای مضطرّ، ناهویّت بالفعل دارد پس شأنیّت صلاتیّت را برای مطلق صلاة دارد. حالا «یمکن دفعه» و تطبیق آن درست میشود. «یمکن دفعه» که یک تکبیر واحد از غریق، ناهویّت فعلیّه دارد ولی مضطرّ است. خُب، مضطرّ باشد. الآن در یک مورد همین تکبیر، ناهویّت فعلیّه دارد. پس تکبیر واحد برای مطلق صلاة، ناهویّت شأنیّه دارد. پس صدق صلاة با تکبیر واحد هم میشود. چرا؟ چون تکبیر از آن ارکانی است که شأنیّت ناهویّت دارد. وقتی که شأنیّت ناهویّت دارد پس صلاة است.
شاگرد: یک اشکالی که در اینجا پیش میآید این است که اگر تکبیر به تنهایی شأنیّت ناهویّت را دارد، پس آن اجزای دیگر زائد هستند.
استاد: نه. آنها هم در یک مورد، برای هر کدام یک مناسبتی هست.
شاگرد: اینطور که نمیشود. الآن یک چیزی معلول یک چیز خاص است، بعد شما میگویید که در بعضی از موارد دیگر، برای اثر بخشی، چند تا عنصر دیگر هم میخواهد. عرض بنده این است که اگر اثر صرفاً با خود تکبیر میآید دیگر لازم نیست که بقیه عناصر بیایند.
استاد: شأنیّت گفتیم دیگر. آیا رکوع در یک موردی و به ضمیمه اجزاء میتواند ناهویّت بالفعل داشته باشد یا نه؟ پس شأنیّت ناهویّت را دارد.
شاگرد2: مثل پنکه و موکت نیست.
استاد: بله. اینها چیزهایی نیستند که از یکدیگر منعزل باشند. در یک مسیری هستند که وقتی با هم جمع شدند در یک جایی بالفعل میشود. هر چیزی که در یک جایی، ولو یک مورد بالفعل بشود، مثل نماز غریق کفایت میکند. رکوع مختار در یک جایی بالفعل میشود، رکوع اشاری هم برای یک جا بالفعل میشود. پس رکوع اشاری که حتّی در یک مورد میتواند ناهویّت بالفعل داشته باشد، میگوییم که ناهویّت شأنیّه دارد. یعنی در این مسیر است و منعزل از ناهویّت نیست و در این مسیری است که میتواند.
شاگرد: منظور بنده این است که اگر با صرف تکبیر صدق صلاة میکند دیگر چه نیازی به اضافه کردن رکوع و دو سجده و امثال اینها است؟ خُب، الآن ما در یک مورد پیدا کردیم، ولو در مورد اضطرار که ناهویّت برای این شخص با صرف تکبیر تحقق پیدا میکند و صدق صلاة میکند. ما چه نیازی داریم که سایر اجزاء را هم اضافه بکنیم؟ خب اعمّی همین را مطرح بکند، یک تکبیر است که قدر جامع بین همه مراتب صلاة است.
استاد: شما در عبارت «و تطبیق ذلک»، مشارالیه «ذلک» را چه چیزی میگیرید؟ آیا «ذلک» یعنی اصل مطلبی که تا حالا میگفتیم یا «بل یقال» که در انتهاء فرمودند؟
شاگرد2: ظاهراً دارند «بل یقال» آخری را می فرمایند و إلاّ تعریف اول ایشان که با صلاة غریق سازگار است. «إنّ المقوّم ما یلزم فی رکعة واحدة». آن تعریف نسبت به صلاة غریق هم شامل میشود.
شاگرد: نه دیگر.
شاگرد3: نه «بعض الأرکان» را هم بگوییم در مورد صلاة غریق شامل نمیشود. چون فقط یک تکبیر است.
استاد: آیا «ذلک»، هر دو را شامل میشود؟ یعنی «بل یقال» و مطلب قبلی آن را شامل میشود؟ یعنی کلّ «یمکن أن یقال» را شامل میشود یا اینکه فقط «بل یقال» دوم را؟ «تطبیق ذلک علی مثل صلاة الغریق».
شاگرد: اگر هر دو تا را هم شامل بشود ظاهراً مشکلی ندارد. چون غریق، هیچکدام از اینها نیست. نه «بعض الأرکان» است و نه…
استاد: من هم همین مطلب در ذهنم بود. دیروز هم که به خدمت شما گفتم کأنّه «ذلک» را به دو تا مطلب میزدم. یعنی ریخت اشکال صلاة غریق به هر دو وارد است. شما که میخواهید برای ارکان جامع بگیرید، با این اشکال مواجه میشوید. جواب این اشکال چیست؟ جوابش این است که شما باید شأنیّـت را در آن جزئی که میخواهید وارد بکنید دخالت بدهید. شأنیّت را دخالت بدهید «بالفرق بین صلاة المختار و المضطرّ» به اینکه اگر فرق این دو تا را بفهمید، آیا فرق بین فعلیّت و شأنیّت میفهمید؟ یعنی فعلیّت فی موردٍ ولو به یک مضطرّی، شأنیّت برای ناهویّت دارد. ولو اینکه در مورد دیگر بالفعل نیست امّا چون در یک مورد بالفعل بوده است شأنیت کافی است. خُب، این سه جور معنای شأنیّت که الآن عرض کردم.
شاگرد: به نظر میآید که شأنیّت را میشود یک جور دیگر معنا کرد. این فعلیّت نهی از فحشاء، به فعلیّت خود فحشاء بستگی دارد. فحشاء برای مضطر و غریق فعلیّت ندارد، بلکه شأنیّت دارد. کسی که در حال غرق شدن است چه فحشائی برای این شخص متصوّر است؟! برای یک چنین شخصی فقط شأنیّت دارد. همینطور که فحشاء برای او شأنیّت دارد…
استاد: همان کسی که دارد غرق میشود و وقت نماز است، فحشاء متصّور در مورد او این است که با توجه، نماز به این کیفیّت خاص و در این شرایط را ترک کرده و عصیان نماید. به علاوه اینکه وقتی میگوییم فعلیّت دارد یعنی وقتی که این غریق در این حال نمازش را میخواند فرض نمیگیریم که بعد از آن هم بمیرد. چه بسا نجات پیدا کرد!
برو به 0:21:28
شاگرد: نه، ما کاری به حالت بعدی او نداریم که غرق میشود یا زنده میماند.
استاد: خُب، همان نماز در حالت غریقاش، بالاترین ناهویت را برای بعد از آن اتفاق دارد. مثلاً در موقع غرق شدن تکبیر را گفت و بیهوش شد. بعد او را بیرون میآورند و نجات پیدا میکند. میگوییم آن نماز تو ناهویّت بالفعل داشت. یعنی چه؟ یعنی بعد از اینکه به هوش آمد، در مورد فحشاهای بعدی منتهی عن الفحشاء است. فعلیّت ناهویّت یعنی نماز صحیحی که میتواند او را از فحشاء باز بدارد، ولو بعداً محقق بشود. شما فعلیّت نهی را اینگونه معنا نکنید که الآن یک فحشایی هست، چون دارد نماز میخواند پس چارهای ندارد که بهخاطر این نماز خواندن بهدنبال آن فحشاء نرود. همان نهی از ضدّ که میگویند. چون دارد نماز میخواند، نعوذ بالله نمیتواند بهدنبال شرب خمر برود. خُب، معلوم است که همزمان با هم نمیتواند دو تا کار را انجام بدهد. ناهویّت بالفعل یعنی چون نمازش صحیح است، این نماز نمیگذارد که بعداً بهدنبال فحشاهای آینده برود؛ شأنیّت یعنی فقط در این کوچه است، امّا ناهویت بالفعل برای فحشاهای آینده نسبت به آن ندارد. از فرمایش حاج آقا، اینچنین معنایی در ذهن من نسبت به نهی از فحشاء باقیمانده است.
شاگرد: این توضیحی که شما فرمودید چطور رفع اشکال میکند که سه تا قیام و رکوع و سجود میخواهیم، ارتباط بیان شأنیّت را با بیان بالا چطور درست کردیم؟
یک بیان خوب دیگری هم هست که اگر ما صلاة را ناهی از فحشاء بدانیم، میگوییم در اینجا شأنیّت ناهویّت دارد. امّا بیان بالا اینگونه نبود و عبارت ناهی از فحشاء را مطرح نکردند که حالا بگوییم صلاة غریق اینگونه است. ما فقط یک رکوع و سجود و قیام میخواهیم نشان بدهیم… با این بیان…
استاد: خُب، ایشان با این بیان به ضمیمه دنبالهاش مطلب را سر می رسانند. مثلاً شما میگویید وقتی که ارکان شد، در بعضی از نمازها دو رکعت آن نیست. چرا یک رکعت را میگویید؟ در نماز غریق، آن «ما یلزم» در رکعت واحدهاش هم نیست. خُب، به ضمیمه بعدیهایش درست میشود. می فرمایند: «بملاحظة الفرق». فرق که آمد، یک شأنیّت درست شد. «و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». یعنی خیلی از جاها هست که یک اصل داریم و یک بدل. الآن در صلاة غریق، یک تکبیر، بدل از مابقی اجزاء است، کما اینکه در نماز مسافر، دو رکعت بدل از چهار رکعت است. خُب، بدلیّت یعنی آن چیزی که در چهار رکعت نیاز بود، الآن این دو رکعت دارد نقش آن را ایفاء میکند. ایشان دارند همین مطلب را در صلاة غریق هم میفرمایند. میگویند الآن در صلاة غریق، این تکبیر بدل از رکوع و سجود هم هست. بدلیّت بدلیّت است. پس «ما یلزم» همه اجزاء را دارد.
شاگرد: آیا بیان دوم کافی نبود؟ عرض بنده این است که وجه طرح بیان اوّل چیست؟ بیان دوم که برای دفع اشکال کافی بود.
استاد: ابدال؟
شاگرد: شما ابدال اصول را لحاظ بکنید و بگویید که این تکبیر یعنی همان قیام و رکوع و سجود. چون بدل از همه است، مطرح کردن این بیان و شأنیّت …
استاد: این را اصل اوّلی قرار دادند. فرق بین مضطرّ و مختار به این بیان اخیر. چرا آمدند و در جواب شروع کردند؟ به اینکه وقتی برای مضطرّ غریق، یک تکبیر، ناهی بالفعل است پس میتواند بر آن صدق صلاة بکند. چرا؟ چون ما وقتی گفتیم ارکان شامل تکبیر و رکوع و سجود و … است، منظور ما شأنی آن در تسمیه بود. منظور ما از شأنی یعنی چه؟ یعنی حتی برای یک شخص، صلاة غریق بالفعل باشد، برای کلّ صلاة، شأنی است. پس «بالفرق بین المختار و المضطرّ» که برای مضطرّ، ناهی بالفعل است. وقتی که برای مضطرّ، ناهی بالفعل است، همین، جزء صلاتی میشود. چرا؟ چون جزء صلاةی شأنی کافی است. آن وقت ضمیمه بکنید. حالا بدلیّت میشود. یعنی انسان، بدلیّت با این شکل را خیال میکند که مکمّل یکدیگر هستند. شما میفرمایید که نیازی به آن نیست؟
شاگرد: اگر عبارت اوّلی هم نبود، به نظر میرسد که پاسخ به اشکال داده میشد. میخواهم عرض بکنم وجهی که ایشان لازم میدانستند که این عبارت را مطرح بکنند، صرف اینکه بدلیّت را لحاظ کنیم… ما میگوییم آن سه تا [تکبیر و رکوع و سجود]، خُب این هم بدل از آن سه تا هست. پس انگار که آن سه تا هم وجود دارد. پس صدق صلاة میکند.
استاد: خُب، آیا در مسمّای به صلاة، نباید صدق شأنی باشد و نباید ناهویّت در آن بالفعل باشد؟
شاگرد: اگر کسی آنها را هم به مفهوم صلاة اضافه بکند [یعنی بگوید مثلا] قیام و رکوع و سجودی که ناهی از فحشاء است. اگر این را میفرمودند خُب، …
استاد: چون الآن در اینجا حالت دفاع از قول میرزا دارد صورت میگیرد. بعد از اینکه این بحثها را می فرمایند، در صفحه بعد این مطلب را می فرمایند: «و ممّا ذکرنا یظهر الجواب عن جعل المسمّی معظم الأجزاء». یعنی تا به آنجا برسیم، بحث بر سر چه چیزی است؟ بحث بر سر آن قول وجه اوّل کفایه بود که چه قرار داده بود؟ ارکان قرار داده بود. «ما یلزم فی رکعة واحدة» هم با آن عبارت «و عدم الصدق مع التعمّد لترک قید الرکن» از آن استظهار کردیم که چه است؟ منظورشان از «ما یلزم» یعنی «ما یلزم من الأرکان فی رکعة واحدة». یکی از وجوهی که قوی شد همین بود دیگر که آن روز هم از آن صحبت شد. خُب، پس الآن صحبت بر سر ارکان است. وقتی که بخواهند ارکان را بگویند باید همه موارد مطرح بشود دیگر. خُب، پس اول باید بگوییم جزئیّت ارکان به نحو شأنیّت است. یعنی شأنی رکوع است که منظور است. یعنی چه؟ یعنی این رکوع در یک جا که بالفعل است کفایت میکند. اوّل شأنیّت را توضیح میدهیم، بعد از آن میآییم و مسئله ابدال را مطرح میکنیم که گاهی میشود که همین رکوع یک بدل دارد که تکبیر، بدل از آن میشود. بدلی که از اشاره باشد یا بدلی که از نفس آن است یا بدلی که کلّ صلاة، بدل از کلّ صلاة باشد. مثل بدلیّت کلّ صلاة دو رکعتی مسافر از نماز چهار رکعتی.
شاگرد: بحث « وتطبیق ذلک»… را که در اینجا مطرح فرمودند با توجه به اینکه فرمودند «فی رکعة واحدة» آیا در اینجا نیاز به این مطلب بود؟ یعنی بدلیّت صلاة مسافر برای نماز حاضر…
استاد: «فی رکعة واحدة» جزء مسمّی است. بعد حالا میخواهیم ببینیم که «ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». وقتی که نماز مسافر با نماز حاضر، بدل و مبدل هستند، نتیجهاش در تسمیه چه میشود؟ ما در تسمیه «ما یلزم فی رکعة واحدة» را در نظر گرفتیم و صدق آن را هم بر انواع صلاة مسافر و حاضر را به چه چیزی قرار دادیم؟ به اینکه به ملاحظۀ بدلیّت، این را بر آن اطلاق کردیم. میگوییم این هم نماز ظهر است. نماز ظهر یعنی بدل از آن چهار رکعت است. میگوییم این هم نماز ظهر است یا میگوییم این بدل از نماز ظهر است؟ این بدلیّت در مورد نماز مسافر و حاضر بهخوبی تصویر نشد.
استاد: «کالفرق» مثال تنظیری است یا مثال برای خود مورد است؟ من این را مثال برای خود مورد میگیرم.
شاگرد: ظاهرش هم همین است.
استاد: «و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». نه اینکه «کالفرق»، که آن «الفرق» یک چیز تنظیری باشد. خود «کالفرق»، مثال برای همین أبدال و أصولی است که فرمودند.
شاگرد: در این حالت، تطبیق آن درست میشود؟ یعنی ما میگوییم که دو رکعت قصر، بدل از چهار رکعت است یا جور دیگری است؟
استاد: اصل، نماز ظهر مختار حاضر است و نماز مسافر، بدل از آن است.
شاگرد: یعنی تأمین آن غرض و آن ناهویّت را میکند.
استاد: بله و برای مسافر، بالفعل است. پس برای حاضر هم شأنیّت دارد. چرا؟ چون همین نماز دو رکعتی برای حاضر شأنیّت دارد. چرا؟ چون همین نماز دو رکعتی برای مسافر، بالفعل است.
شاگرد: آیا شأنیّت و فعلیّت در ناهویّت است نه در تسمیه؟
استاد: بله، شأنیّت و فعلیّت در ناهویّت است ولی مصحّح تسمیه است.
شاگرد: یعنی برای شخص مضطرّ، بهطور بالفعل ناهی است.
استاد: بله، و برای دیگری شأنی میشود.
شاگرد: یعنی مثلاً به شرط انضمام به دو رکعت دیگر؟
استاد: نه.
شاگرد: شأنیّت را میگویم.
استاد: بله.
شاگرد: یعنی به شرط اینکه اجزاء دیگر هم به آن ملحق بشود؟
استاد: نه. این شأنیّت بهمعنای دوم بود؛ عرض کردم که در کلمات ایشان، شأنیّت به سه معنا بود که آن روز، یکی از معانی آن مطرح شده بود؛ یکی از معانی شأنیّت بهمعنای همان نماز فاسد است که فقط میتوانست باشد که به آن معنایش صحبت شد؛ یکی دیگر از معانی شأنیّت هم این است که «لو إجتمع مع سائر الأجزاء لأثّر فی فعلیّة النهی»؛ یکی دیگر از معانی شأنیّت بهمعنای این است که اگر در یک مورد بالفعل باشد کفایت میکند، ولو همین در یک مضطرّی ناهویّت داشته باشد پس نسبت به کلّ مسمّای صلاة شأنیّت برای صلاتیّت دارد.
شاگرد: این مورد آخری که فرمودید، شأنیّت برای تسمیه شد؟
استاد: بله.
شاگرد: خُب، اگر اینگونه باشد مشکل پیدا میشود.
استاد: مصحّح تسمیه شد. تسمیه به چه چیزی است؟ به آن چیزی است که شأناً صلاة است. شأناً یعنی چه؟ یعنی یک مورد هم برای یک مکلّفی بالفعل باشد. ولو برای خیلی از مکلّفین دیگر فعلیّت ندارد، امّا همانی که برای یک مکلّفی، فی الجمله یک جا فعلیّت دارد، کافی است که شأنیّت داشته باشد و این شأنیّت، مصحّح باشد برای اینکه جزء مسمّای صلاة باشد؛ در هر حال آن روز که عرض کردم بر روی عبارت فکر بکنید به همین جهات بود که نقاط مختلف بحث روشن بشود. این چیزهایی که به بنده به سهم خودم بر روی آن فکر کردهام و قبل و بعد از فرمایشات ایشان به ذهنم آمده است اینهایی بود که به خدمت شما عرض کردم.
برو به 0:31:46
شاگرد: در دورههای مختلف در خط حاج آقا تغییری نبوده است؟
استاد: این عبارت «یمکن أن یقال» در صفحه 23، نسخهی اوّلیّه، یعنی اگر بخواهید شمارهگذاری بکنید، شماره دو است. گفتیم که پنج تا شماره داریم. یک، متن دفتر اوّل حاج آقاست، ولی دفتر اوّلیه را که مینوشتند، کنار آن را باز میگذاشتند تا بعداً به آن مطالبی را اضافه بکنند. هر چه که در حاشیۀ متن اوّلی باشد را شماره دو گذاشتیم. یعنی اینکه انسان بفهمد که این مطلب بعداً به دفتر حاج آقا اضافه شده است، بعضی از اوقات خیلی برای فهم مطلب کمک میکند. پس دفتر اول را به شماره یک و دو نامگذاری کردیم. بعداً یک صفحات ملحقی بوده است که در اینجا جای اضافه شدن نبوده است که آنها را به این، اضافه کردهاند که شماره سه شده است. بعداً تمام این شمارههای یک و دو و سه در یک دفتر دویست برگی نوشته شده بوده است که وقتی ما به خدمت ایشان مشرّف شده بودیم، همان دفتر دویست برگی استنساخ شده را به کلاس میآوردند و از روی آن درس میدادند و بعد باز در کنار آن دفتر دویست برگی، چیزهایی را اضافه میکردند که این را شماره چهار گذاشتیم. بعداً همین دفتر دویست برگی به همراه اضافاتش، تایپ شد که در آخرین دوره اصولشان همان دفتر تایپ شده را با خودشان به همراه میآوردند و باز هم در کنار آن مطالبی را اضافه میکردند. هر چه را که بعداً در کنار آن دفتر تایپ شده بهصورت دستنویس اضافه کرده بودند، شماره پنج می شده است. این چیزی که الآن به خدمت شما عرض شد، شماره دو هست. در شماره دو این عبارت «یمکن أن یقال» آمده است تا اینکه عبارت رسیده به «فالمقوّم بنظرهم بعض الأرکان». «بعض الأرکان» در حاشیه تمام شده است؛ در همان جا در ادامه حاشیه عبارت این است «و تطبیق ذلک» که در حاشیه رفته است تا «الواضح».
شاگرد: این هم در همان حاشیه است؟
استاد: زیر آنجا تمام شده بوده است ولی در همان صفحه است. «و تطبیق ذلک لا یخلو عن إشکال. و إنّما یسلم من الإشکال» که این عبارت «و إنّما یسلم من الإشکال» در صفحه 124، سطر دو هست، «للمؤثّر شأناً کما مرّ و تطبیق ذلک علی مثل صلاة الغریق لا یخلو عن إشکال و إنّما یسلم من الإشکال» که صفحه 124 است. بین این «یمکن دفعه» بعداً اضافه شده است. خُب، در کجا اضافه شده است؟ در اینجای از عبارت. ایشان اول با عبارت «یمکن دفعه» اشکال کردهاند، دورۀ بعد، اینجا را اینگونه جواب دادهاند. در دفتر دویست برگی، «یمکن دفعه» بهصورت پاورقی آمده است بهدنبال عبارت «من حیث الطّرد و العکس». «حیث الطّرد و العکس» نبود. به دنبال «حیث الطّرد و العکس»، «یمکن أن یقال» آمده است. در دفتر دویست برگی بهصورت حاشیهای و پاورقی آمده است. «و تطبیق ذلک لا یخلو عن اشکال و إنّما یسلم». «لا یخلو عن إشکال» در صفحۀ 101 دفتر دویست برگی آمده است. حالا اینها را یادداشت بکنید که بعداً دسترسی حاصل شد، میبینید. در صفحه 101 دفتر دویست برگی این مطلب آمده است که «یمکن دفعه». در همینجا «لا یخلو عن إشکال». «یمکن دفعه بالفرق». پس این برای دفتر دویست برگی است، به چه چیزی؟ «بین صلاة المختار و المضطرّ فی فعلیّة النهی عن الفحشاء مثلاً و شأنیّته و ما یظهر». در آنجا باز هم «ما یظهر» آن در حاشیه رفته است. یعنی «و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول» با «کالفرق»، بینشان چه بوده است؟ اوّل در یک عبارت نبوده اند و «کالفرق» بهدنبال «شأنیّته» بوده است. «مثل فعلیّة النهی عن الفحشاء مثلاً و شأنیّته»، بعد «کالفرق بین صلاة الحاضر و المسافر». «کالفرق» میتواند در اصل عبارت برای تنظیر باشد ولی در ما نحن فیه، «ما یظهر» به آن اضافه شده است. «بل التبدیل لا یمنع عن الصدق» هم دنبالۀ ….. این هم باز ادامهاش در صفحه مقابل صفحۀ 101، ادامه پیدا کرده است. «و أمّا الإکتفاء» هم تا «صلاتیّة المأمور به» که سطر دوم از صفحه 124 است. بنابراین اگر بخواهید یادداشت بکنید، از این کلمه «یمکن دفعه» تا «فی صلاتیّة المأمور به» را باید شماره چهار بزنید. آن دو بود. این بینش شماره چهار است. یعنی در آنجا اضافه شده است؛ این هم از حیث تاریخچهی نوشته شدن اصل عبارات.
شاگرد: آیا به نظر شما تغییری در تفسیر عبارت ایجاد نشد؟
استاد: یعنی خط را که اینگونه است؟ الآن چیزی در ذهنم نمیآید. شما تفاوتی دیدید و مطلبی به ذهنتان آمد که یعنی مراد فرق بکند؟
شاگرد: چون تا الآن مثال بحث «أبدال مع الأصول» را صلاة حاضر و مسافر گرفتیم. حالا ببینیم که اینگونه است یا نه؟
استاد: خُب، من میگویم که اگر در عبارت اصلی، «کالفرق» را دنباله عبارت «شأنیّته» بگیریم، «کاف» در آنجا، کاف تنظیر بوده است و لذا کلّی آن مورد نظیر را توضیح دادند. «و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول کالفرق». حالا دیگر این «کالفرق» برای تنظیر نیست. حالا دیگر مصداق آن چیزی است که برای توضیحش اضافه کردهاند.
شاگرد: از این سه تا چیزی که برای شأنیّت فرمودید، در نهایت فرمودید که یکی از اینها را پذیرفتید یا اینکه هر سه تای اینها میشود؟
استاد: من آن مورد سوّمی را عرض کردم.
شاگرد: چون در پشت صفحه هم یک اشارهای شد.
استاد: بله. من اصلاً همین را عرض کردم. یک معنایی که برای شأنیّت گفتیم، همان معنای اوّل بود که بیان شد. معنای دوم آن هم هست. معنای سوم هم هست. اینجا که منظور ایشان است و اینجا که «شأنیّت» می فرمایند، منظورشان همان معنای سوم است، نه صرف اقتضای یک جزء، برای اینکه اجزای دیگر به آن ضمیه بشود.
شاگرد: اگر این شکلی که من عرض میکنم بگوییم، آیا مقصود ایشان هست و از عبارت استفاده میشود یا نه؟ بگوییم «یمکن دفعه بما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». آن وقت نکتهی بدلیّت که یک چیزی بدل از یک چیز دیگری است، این است که به قول شما در یک جایی فعلیّت نهی از فحشاء دارد. آن وقت توضیح بالا هم توضیحی باشد برای بدلیّت یک شئ از یک شئ دیگر. یعنی اصل بیان همین است. بدلیّت را نگاه بکنید. توضیح بدلیّت هم همین است که یعنی در ایجا شأنیّت دارد. حالا اینکه بخواهیم دو مطلب بگیریم…
استاد: دو مطلب نه. شما میخواهید بفرمایید بدلیّتی که حاج آقا می فرمایند در تمام مراتب صحیح و فاسده صلاة جاری است. یعنی «کلّ صلاةٍ فاسدةٍ صحیحةٌ لمکلّفٍ فی موردٍ».
شاگرد: عرض بنده فعلاً در مورد همان شخص غریق است. البته شخص غریق و بقیۀ مضطرها. هر مضطرّی را لحاظ بکنید که باید نمازی را بخواند. مثلاً یک جایی رکوع او با ایماء و اشاره باشد. عرض من این است که لحاظ بدلیّت، حلّ اشکال میکند؛ توضیح اینکه چرا این بدل شده است همان بیانی است که شما فرمودید. یعنی شأنیّت نهی از فحشاء را دارد.
استاد: بله.
شاگرد: عرض بنده این است که آیا مقصود ایشان همین است یا یک چیز دیگری هم هست؟
شاگرد2: ممکن است در قسم آخر منظور از شأنیّت، انتظار هیئات بعدی و اجزاء بعدی باشد. یعنی ما دو گونه میتوانیم نگاه بکنیم.
استاد: نه. چون شأنیّت را بهدنبال مضطرّ گفتهاند، این فرمایش شما بعید است. ولذا من هم گفتم که معنای سوم مراد است. «بالفرق بين صلاة المختار و المضطرّ، في فعليّة النهي». خُب، در صلاة مختار و مضطرّ که اینطور نیست که یک جزئی شأنیّت داشته باشد اجزای دیگر به آن ضمیمه بشود. اینکه خود هر جزئی فی حدّ نفسه میتواند اجزای دیگری بیاید ربطی به اختیار و اضطرار ندارد. این شأنیّت را به جزء گرفتند.
کجاست که شأنیّت میتواند معنای مختار و مضطرّ را توضیح بدهد؟ آنجایی است که شأنیّت به این معنا است که اگر در یک مورد بالفعل ناهی است، برای او هم شأنی است. اگر منظور شما این است که شأنیّت، یک نحو مساوقت کامل با أبدال دارد، مانعی ندارد. چه بسا بعداً هم بگویند. کلیّ آن هم این است «کلّ صلاة فاسدة مفروضة هی صحیحة بالنسبة إلی مکلّف فی موردٍ». در یک جایی پیدا میکنید. هر نمازی که شما بگویید فاسد است، در یک جایی پیدا میشود که برای یک شخصی صحیح باشد؛ حالا کلّی این حرف درست است یا نه، ممکن است که شما بگردید و یک خدشهای برای ان پیدا بکنید.
برو به 0:41:56
شاگرد: چون صلاة غریق مشکل کار بود و میخواهند در مورد غریق حلّ اشکال بکنند حالا فعلاً در مورد صلاة فاسد وارد نمیشویم. عرض من این است جوابی که حاج آقا میخواهند بفرمایند به این سبک است که میخواهند ما را، متوجه به نکتهی بدلیّت کنند.
استاد: بدلیّت برای جامع صحیحی خوب است. یعنی وقتی که شما مرکز را بر روی بدلیّت بگذارید، این برای جامع صحیحی خوب است. ما داریم راجع به أعمّی صحبت میکنیم.
شاگرد: خُب، هنوز اشکالش را در این قسمت مطرح نکردهاند. در آن قسمت تنها مسئله صلاة غریق را به میان آوردند. فعلاً در محدوده صلاة غریق یک اشکالی پیش آمده است که ما میخواهیم جواب از آن بدهیم که ایشان فرمودند: «یمکن دفعه بالفرق». این مطلبی را هم که شما میفرمایید درست است. باید حلّ اشکال بشود. امّا خُب، الآن وارد آن نشدهاند.
شاگرد2: اوّل خود اشکال را تصویر بکنیم. چطور تطبیقی را میخواهیم انجام بدهیم و چه اشکالی بوده است؟
استاد: یک مورد به فرمایش ایشان(یکی از طلاّب) فقط همان «بل یقال» دوم یا کلّ مطلب؟
شاگرد2: به نظر من که به کلّ مطلب میخورد.
استاد: من هم همینطور به ذهنم آمد. اوّل که انسان «تطبیق ذلک» را میخواند، به نظر میرسد که به اصل نظریّهای ارتباط دارد که میخواهد جامع اعمّی را ارکان بگیرد. یک چنین چیزی. یعنی در هر حال صلاة غریق، صلاة است و شما میخواهید یک جامعی را که اعمّ از صحیح و فاسد است درست بکنید. پس باید تمام صحیحها را شامل بشود. صلاة غریق، صلاتی است که در فرض خود شما، قطعاً باید مشمول جامع شما باشد و حال آنکه آن جامعی که شما فرض گرفتید، شامل آن نمیشود. «و تطبیق ذلک» یعنی تطبیق این جامعی که شما بنابر مدّعای خودتان برای جامع در نظر گرفتید، بر صلاة غریق «لا یخلو عن اشکال» است. بعد جواب دادند.
شاگرد: از کدام طرف؟ سؤال اساسی این است آیا ما میگوییم که آن جامعی که در نظر میگیریم با ملاحظۀ صلاة غریق است؟ یعنی درواقع بگوییم که تکبیره واحده به همراه نیّت، بخواهیم بر گردن أعمّی بگذاریم.
استاد: «و ملاحظة البدلیّة».
شاگرد: نه حالا فعلاً کاری به آنها نداشته باشید. آیا ما میتوانیم صلاة غریق را بر گردن اعمّی بگذاریم که او، این را هم در آن تعریفی که گفته، لحاظ کرده است که «مقوّم، ما یلزم فی رکعة واحدة» است یا لحاظ نکرده است. اگر بگوییم که لحاظ کرده است و بر گردن او بگذاریم…
استاد: ایشان میخواهند بفرمایند که لحاظ کرده است…
شاگرد: اگر بخواهیم بر گردن او بگذاریم، ابتدائاً یک مقداری سخت به نظر میرسد که به تکبیرهی واحده به همراه نیت، صلاة بگوییم ولو در همه آن.
استاد: ایشان با ضمیمۀ شأنیّت و فعلیّت و به ضمیمۀ بدلیّت، میگویند که در یک تکبیر صلاة غریق، رکوع و سایر اجزاء هم هست. یعنی پس ما که ارکان گفتیم، این ارکان را دارد. امّا با ملاحظۀ بدلیّت. شما لحاظ بدلیّت بکنید، این تکبیر همان اجزاء است. چطور شما در مورد رکوع اشاری میگویید که همان رکوع است، در دل این تکبیر هم تمام آن اجزاء وجود دارد. مثل یک دسته گلی است که چند تا گل در این دسته موجود است. یک تکبیر میگوید، در دل این تکبیر، رکوع و سجود هم هست. چون این تکبیر، بدل از تمام این اجزاء است.
شاگرد: آیا میشود بگوییم که «رکعة بالفعل» برای این، شأناً برای این …
استاد: نه تنها «رکعة»، بلکه «أربع رکعات».
شاگرد: بله، «أربع رکعات». ما فعلاً با رکعت کار داریم.
استاد: لذا اگر میتواند چهار تا تکبیر بگوید، باید برای هر رکعتی یک تکبیر بگوید.
شاگرد: نه، منظور من این است که حالا صدق صلاة بکند. یعنی برای این، «بالفعل رکعة» و «شأناً» …
استاد: برای دیگران «شأناً رکعة». یعنی هم شأنیّت ملاحظه میشود، هم بدلیّت. بعد میگویند صلاة غریق با این خصوصیّات، حتی بنا بر أعمّی هم صلاة است. چرا؟ چون أعمّی که گفته است «ما یلزم فی رکعة»، ملاحظۀ ابدال آن را هم کرده است. خود «ما یلزم فی رکعة»، یا هر چیزی که برای این مختار شأناً، امّا بالفعل در یک موردی حتی. یعنی یک موردی که بالفعل باشد، آن فعلیّت یک موردی کافی است که برای أعمّ، شأنی باشد. یعنی «ما یلزم فی رکعة شأناً» با ملاحظۀ بدلیّت آن.
شاگرد: عرض ما این بود که شما دو تا مورد جدا را تصوّر میکنید، بعد میگویید که هر دو را تصوّر بکنید و ببینید که جواب اشکال چه است عرض ما این است که اصل حرف، بدلیّت است که حالت علّت و معلول دارند. اصلاً توضیح بدهید که بدلیّت یعنی چه؟ همین شأنیّت، توضیح بدلیّت میشود. عرض من این است که آیا این بیان، مناسبتر نیست؟ اینکه بگوییم اینها دو مطلب جدای از هم هستند ولی خُب، با هم ارتباط دارند و به همراه هم، مکمّل هم میشوند. آیا اینگونه است یا اینکه بدلیّت، نکتهی حلّ اشکال است و توضیح بدلیّت هم، هر جایی هم که شما شأنیّت و فعلیّت میفرمایید، دارد بدلیّت را توضیح میدهد. چیزی میتواند بدل یک چیز دیگری باشد که شأنیّت نهی از فحشاء را داشته باشد. اگر این شأنیّت را نداشته باشد اصلاً نمیتواند بدل باشد.
شاگرد2: خُب، آن شأنیّت أعمّ است. بگوییم بدل و مبدل هم نباشد، ولی شأنیّت و فعلیّت باشد. اینکه ایشان میفرمایند جوابش است.
استاد: ایشان میگویند که نداریم. شما برای ایشان مثال بزنید.
شاگرد2: نمیشود به همان صلاة فاسده مثال بزنیم؟
استاد: اگر بخواهید به صلاة فاسد مثال بزنید، خواهید دید که برای هر مکلّفی، در یک جایی وظیفهاش همان است.
شاگرد2: آیا تمامش بهصورت بدل و مبدل است؟ یعنی مثل ایماء و اشاره است یا اینکه نه؟
استاد: این هم یک مورد از آن است.
شاگرد2: یعنی مواردی را داریم که اصلاً بدل و مبدلی در کار نیست، ولو برای یک نفر بالفعل صحیح است. این شأناً صلاة میشود و اصلاً بدلیّت هم در کار نیست.
استاد: نمیشود که بدلیّت در کار نباشد. ایماء، بدل از رکوع شخص مختار است. نماز مسافر، بدل از نماز شخص حاضر است. این مطلبی که ایشان(یکی از طلاب) میگویند به این معناست که بدلیّت محور است و توضیح آن، شأنیّت است.
شاگرد: آن وقت اشکال بعدی وارد میشود که آن «بل التبدیل» دیگر چه میشود؟
استاد: «بل التبدیل» اصلاً توضیح این است که وقتی بدلیّت آمد، گاهی بدلیّت را میگوییم که مانع صدق است ولی باید ملاحظه بدلیّت را بکنیم. ایشان می فرمایند که با بدلیّت، صدق هم از بین نمیرود. یعنی وقتی به شما میگویند رکوع چیست؟ میگویید دستها را بر سر زانو بگذارید و خم بشوید. بعد میگویید اشاره که میکنید، بدل از آن است. میگوییم وقتی که گفتید بدل از آن است، به همین اشاره هم دقیقاً رکعت میگویید. نه اینکه بگویید “بر اینکه صدق رکوع نمیکند ولی حالا بدل است”. این «بل التبدیل» دارد همین مطلب را میگوید و نکتهای در صدق است. «بل التبدیل لا یمنع عن الصدق» بر خود آن مسمّی «کتبدیل الرکوع و السجود بالإیماء فی صلاة العاری» که باز هم میگویید «العاری رکع و سجد»، أما «رکع بالإشاره».
شاگرد: در آن عبارت بالا قائل بودیم که صدق نمیکند؟
برو به 0:49:13
استاد: نه، دقت در این نشده بود. بالا میخواستند اصل اینکه درست بکنند که جامع أعمّی بر صلاة غریق صدق بکند. بعد دارد توضیح میدهند که وقتی هم بدل را در نظر میگیرید، بدل اینگونه نیست که با آن اصل هم منافات داشته باشد.
شاگرد: چه بسا مطلب عوض نشده است. یک جور تصریح به آن است.
استاد: تدقیق و توضیح خود واقع مطلب است.
شاگرد: مثلاً در صلاة مختار و مضطرّ که ایشان مثال زدهاند، کسی که نمیتواند بایستد، می نشیند یا میخوابد، آیا این بدل از آن نماز مختار به حساب میآید؟ بعد از اینکه بین اینها تفرقه ایجاد کردند کأن مراد ایشان این است میخواهد بگوید که در آنجا بدل است و اصل است، امّا اینجا نیست. مثلاً آن کسی که مضطرّ است، قیام از او ساقط میشود. حالا یا باید بنشیند یا اینکه باید خوابیده نماز بخواند.
استاد: یعنی شما میخواهید بفرمایید که در بعضی از موارد سقوط است و بدلیّت نیست؟
شاگرد: شاید مثلاً بشود این را گفت. از همین که ایشان دو تا قسمت کرده است و فرموده «بملاحظة الأبدال مع الأصول» لاأقل در کلام ایشان -حالا اگر در جای دیگر نباشد- ظاهراً منظور ایشان از ابدال و اصول یک چیزهای خاصی است.
استاد: حالا به فرمایش شما، مراجعه نسبت به این مسئله خوب است. چند روز پیش عرض کردم زمانیکه ایشان میخواستند جامع را تصویر بکنند، چهار پنج چیز را…، ایشان بین شرایط بدل، بدل اضطراری با بدل اختیاری، حتی با آنجایی که ساقط میشود یک فرقهایی را گذاشته بودند که حالا یادمان باشد مراجعه بکنیم. اگر زنده بودیم جلسه بعد در خدمت شما هستیم.
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
شاگرد: یک بنده خدایی یک سؤال شرعی از من پرسید. گفت که ما یک عدهای هستیم که در یک خانهای شریک هستیم. به این شکل بوده است که به ارث برده شده است. به بنده گفتند که سه دانگ و نیم این خانه دو طبقه برای من است. درواقع به این شکل بوده است که برادران از پدرشان به ارث بردهاند. همه هم میدانند که مثلاً سه دانگ و نیم از این خانه برای برادر بزرگ است و باقی براداران بقیه خانه را ارث میبرند. آن برادران دیگر میگویند که این خانه را بفروشیم امّا ایشان که سهم بیشتری دارد میگوید که نه، فعلاً وقت فروش خانه نیست. آنها هم میگویند نمازی که تو در این خانه میخوانی باطل است. حکم نمازهای این بنده خدا و حکم این خانه چه میشود؟
استاد: این مسأله از آن مسائلی است که هر کدام از این افراد باید به مرجع تقلید خودشان مراجعه بکنند. چون فتوای مشهور بر این است که هر ملکی که بهصورت مشاع و مشترک است و برای چند تا مالک است، تصرّف هر کدام از این شرکاء در این ملک، مشروط به رضایت تمامی مشترکین میباشد. اگر مابقی شرکاء راضی نیستند، این شخص به حاکم شرع مراجعه میکند، حاکم شرع هم حکم افراز میدهد. یعنی میگوید که حالا باید این ملک را طبق سهم افراد تقسیم بکنید. امّا مادامی که فعلاً حاکم شرع حکم نداده است و ترافع به حاکم نکرده است مشهور اینگونه است حالا بحث های ریزش و فروعاتش…آنی که مشهور گفته شده شاید باطلاقش منظور مشهور نباشد بعضی از فروض آن متصوّر هست که بحث بشود. امّا فعلاً حرف مشهور این است. لذا اگر میخواهد احتیاط بکند باید برود و توافق بکنند تا رضایت همه مالکین حاصل بشود. حالا این شخصی که سه دانگ مال اوست و ساکن است و میخواهد ببیند چه کار بکند باید به مرجع تقلید خودش مراجعه کرده و عرض حال بکند تا نظر ایشان را بدست بیاورد. مشهور میگویند که اگر سایر مالکین راضی نیستند شما باید این ملک را خالی بکنید یا اینکه رضایت ایشان را بدست بیاورید.
کلیدواژگان: صلاة مختار، صلاة مضطر، ارکان صلاة، بدل اضطراری، بدل اختیاری، جامع اعمی، جامع صحیحی.
[1]. مباحث الأصول، ج 1، ص123.
[2]. مباحث الأصول، ج1، ص 123.
[3]. همان، ص 120.
دیدگاهتان را بنویسید