1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. اصول فقه(١۶)- ادامه بحث و بررسی درباره جامع اعمی و...

اصول فقه(١۶)- ادامه بحث و بررسی درباره جامع اعمی و تفاوت اطلاق و استعمال

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=33093
  • |
  • بازدید : 2

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

استاد: شما انتظار ندارید که یک معلم در کلاس دبستان یک برخوردی داشته باشد، در دانشگاه یک طور، در خانه یک طور دیگر و در خیابان هم یک طور دیگر؟! در وقتی که حضرت می‌خواسته‌اند آن محوریّت آخرت را جا بیندازند آن وقت این مطلب را با بیانات حسابی، جا می‌انداختند. امّا بعد از اینکه میخ محور کوبیده می‌شد، گاهی هست که توهّم تنافی این محور با چیزهای دیگر می‌شود. وقتی که این محور محفوظ است، دیگر با آنها تنافی ندارد. جمع می‌کند، امّا محور معلوم باشد. جای محور با فرعی عوض نشود بسیار خُب. به عبارت دیگر «إِنَ‏ الْمُؤْمِنَ‏ لَفِي‏ شُغُلٍ‏ عَنِ اللَّعِب‏»[1]. این هم روایت خیلی خوبی است. راجع به غنا از حضرت سؤال کرد. حضرت فرمودند: «مؤمن در این دنیا آن‌قدر کار دارد که کاری به موسیقی ندارد». چرا؟ چون می‌گویند: نگاه کن و ببین. «إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ‏ بَيْنَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْبَاطِلِ‏ فَأَنَّى يَكُونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَكَمْتَ»[2]. عیش و نوش و خوشگذرانی کار مؤمن نیست. امّا وقتی که محور معلوم شد و دنیازدگی و تعیّش به کنار رفت، حالا برای اینکه بهترین حیات دنیایی را داشته باشد که بتواند در این امر، کمک کار او باشد – کمک به مزاجش و عقلش و روانش و همه اعضایش در آن مقصد اصلی باشد- هر چه را که عقلائی است و در سلامتی مزاج مؤثر است، مراعات می‌کردند و دستور می‌دادند. و لذا آن تمدّن، اگر لایۀ رویین فرهنگ است، فرهنگ، محور است و درست است. امّا منافاتی ندارد وقتی که محور کوبیده شد، بگوییم دیگر حتماً با آن روبناها منافات دارد. هیچ منافاتی ندارد. فقط معمولاً انسان‌ها می‌خواهند که آنها را محور قرار بدهند. این درست است. لذا نزاع این‌گونه می‌شود که در اصلِ محور قرار دادن، نزاع‌مان را حل بکنیم. بعد از اینکه محور معلوم شد، آن وقت… .

 

 

شروع درس

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

«و يمكن أن يقال: إنّ المقوّم ما يلزم في ركعة واحدة، إذ لا صلاة أقلّ منها، و الزائد واجبات في الصلاة و إن كانت أجزاء ركنيّة. و مجازيّة الاستعمال في المجموع، غير ضائرة، كما في الإنسان مع «زيد»، إذ يكفي الإطلاق على الحقيقة. و دعوى الصدق بدون بعضها و عدم الصدق مع التعمّد لترك غير الركن، يمنعها الأعمّي؛ و التبادل غير ضائر، لأنّه في متن الصلاة، كما مرّ.

بل يقال: إنّ عرف المتشرّعة في الميز عن الصلاة و غيرها، يكتفي بقيام و ركوع و سجود، فالمقوّم بنظرهم بعض الأركان.

و تطبيق ذلك على مثل صلاة الغريق لا يخلو عن إشكال، يمكن دفعه بالفرق بين صلاة المختار و المضطرّ، في فعليّة النهي عن الفحشاء مثلا و شأنيّته و ما يظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول، كالفرق بين صلاة الحاضر و المسافر؛ بل التبديل لا يمنع عن الصدق كتبديل الركوع و السجود بالإيماء في صلاة العاري.

و أمّا الاكتفاء بما يلزم في ركعة، فلمكان أنّ الأقلّ من ركعة و لو مع التّبديل، لا يكون صلاة»[3].

 

 

 

 

 

بیان تصویر جامع بنابر قول به أعم

استاد: در صفحه 123 بودیم. فرمودند: «و یمکن أن یقال إنّ المقوّم ما یلزم فی رکعة واحدة، إذ لا صلاة أقلّ منها و الزائد واجبات فی الصلاة و إن کانت أجزاء رکنیّة». این‌ها، فرض‌هایی است برای اینکه جامع اعمّی را به وجوهی غیر از آن چیزهایی که در کفایه گفتند و بررسی کردند، باز هم وجوه دیگری را اضافه بفرمایند. مقوّم چه است؟ «ما یلزم فی رکعة واحدة». چرا می‌گویید که مقوّم، به تعبیر وجه اوّل، ارکان نماز است؟ البته زمانی‌که ما کفایه را مباحثه کردیم، من عرض کردم که وجه اوّل در تمام اینها، از مطارح شروع شده بود و کفایه و شروح و … . حالا نمی‌دانم که آیا شما کسی را پیدا کردید که آن چیزی را که من عرض کرده باشم را تذکّر داده باشند یا نه؟ این همه شروح، همه‌شان به جناب میرزای قمی نسبت داده بودند که ایشان گفته‌اند جامع، بنابر أعمّی، ارکان صلاة است، واجبات بیرون است و حال آنکه اصلاً منظور میرزا این نبود [بلکه ایشان وقتی] فرمودند: «الأرکان المخصوصه» منظورشان واجبات نماز بود و آن را بحث کردیم. و بعداً هم آن اشکالات را به ایشان وارد کردند که «و فیه ما لا یخفی». «و فیه ما لا یخفی» بنابر آن تلقّی اشتباه از فرمایش ایشان بود و کأنّه ایشان در آن مقصودشان، مظلوم واقع شده بودند. حالا نمی‌دانم کسی به فرمایش ایشان مراجعه کرده است، اینطوری که عرض کردم یا نه. فرمایش ایشان در سر جای خودش قابل بحث هست و غیر از آن تلقّی اشتباه از فرمایش ایشان [می‌تواند] حساب شود.

حالا بنابرآن چیزی که به ایشان نسبت داده بودند، جامع أعمّی چه شد؟ مسمّای نماز چه چیزی است؟ ارکان نماز است و بقیّه بیرون هستند. خُب، اشکال این بود که خیلی از وقت‌ها نماز این ارکان را ندارد. یک کسی رکوع را فراموش کرده است، می‌گویید «صلاةه فاسد». چطور است که شما به رکوع، مقوّم می‌گویید؟ وقتی که یک رکنی از بین می‌رود، باز هم صدق صلاة فاسده می‌کند. شما چطور أعمّی هستید؟! الآن می‌خواهند چه کار بکنند؟ می‌خواهند یک گونه‌ای، ارکان را تضییق بکنند. بگویند اگر هم ارکان فرض می‌گیریم، ارکان نه به‌معنای «کلّ رکن فی کلّ صلاة». اگر نماز ظهر چهار رکعت است، چهار تا هم رکوع دارد. هر رکوعی از آن هم رکن است. فرقی نمی‌کند که شما در رکعت سوم، رکوع را سهواً ترک بکنید یا رکعت اوّل یا رکعت آخر. چهار تا رکوع رکن است. و لذا این مشکل را داشت که نماز ظهری که در آن به‌طور سهوی یک رکوع ترک شده است که صلاة فاسده است. چطور می‌گویید که رکن، مسمّای صلاة است؟ اینجا می فرمایند: «خُب، ما رکن را چه کار می‌کنیم؟ رکن را فقط در یک رکعت فرض می‌گیرم. ارکان یک رکعت. بعد که این ارکان تکرار می‌شود، در رکعت دوم، سوم و چهارم، این دیگر جزء مسمّی نیست. واجب در نماز است و واجب رکنی هم هست که اگر سهواً و عمداً ترک بشود، نماز باطل است، امّا در نزد أعمّی، مسمّا به نماز هست». در این «یمکن أن یقال» می‌خواهند این مطلب را بگویند.

«و یمکن أن یقال: إنّ المقوّم ما یلزم فی رکعة واحدة» مقوّم صلاةی همان چیزی است که در یک رکعت لازم است. «إذ لا صلاة أقلّ من رکعة واحدة». «و الزائد» ولو رکنی باشد، «واجبات فی الصلاة و إن کانت أجزاء رکنیّة». اجزاء رکنی یعنی برای رکعت دوم و سوم باشد، ولو به سهو هم نماز باطل باشد، امّا باشد. ربطی به مسمّی ندارد.

شاگرد: یعنی طبق مبنای اعمّی اگر شما کل نماز را خواندید ولی هیچ رکوعی را به جا نیاوردید، نمی‌گوید که نماز خواندی؟

استاد: بله، این دیگر نزد أعمّی مسمّی به نماز نیست.

شاگرد: بعید به نظر می‌رسد.

استاد: حالا ایشان دارند در این «یمکن أن یقال» یک وجهی را برای أعمّی درست می‌کنند. حالا چند تا دفع دخل هم دارند می‌کنند. یک اشکال این است. اینطوری که شما می‌فرمایید، مسمّا به نماز، اجزای یک رکعت است؟ خُب، پس نماز ظهر باید چاق‌تر از نماز باشد. آن چیزی که نماز است، یک رکعت است. خُب، پس چهار رکعت که می‌خوانیم، دیگر نماز ظهر نیست. نماز است که یک رکعت بوده است، به علاوه اضافاتی. به عبارت دیگر استعمال صلاة در مجموع نماز چهار رکعتی، و حال آنکه مسمّا، یک رکعت آن است، استعمال مجازی می‌شود. می فرمایند: «و مجازیّة الاستعمال فی المجموع». لازمه این حرف، این است که استعمال در مجموع، مجاز باشد. می فرمایند: «و مجازیّة الإستعمال فی المجموع» وقتی که مسمّی، یک رکعت است و در مجموع وقتی در دو رکعت و چهار رکعت استعمال می‌کنیم، استعمال مجازی می‌شود، «غیر ضائرة»، این مجاز بودن به بحث ما صدمه‌ای نمی‌زند «کما فی الإنسان مع “زید”»، کما اینکه انسان را می‌توانیم برای “زید” استعمال بکنیم. چرا اشکال ندارد؟ یک وقتی هست که می‌گویید انسان در زید استعمال شده است. انسان یعنی حیوان ناطق بعلاوه مکان و زمان و پدر و مادر و خصوصیّات فردیّه زید، رنگ پوست او، قدّ او. انسان به اینها اضافه شده است و انسان در زید استعمال شده است. خُب، اگر انسان در زید استعمال بشود، مجاز می‌شود. می‌گوییم انسان یعنی زید. امّا می‌فرمایند: «ما در همه‌جا محتاج به استعمال این‌گونه‌ای نیستیم». بلکه انسان را بر زید اطلاق می‌کنیم. می‌خواهم بگویم «جائنی زیدٌ» می‌گویم «جائنی انسانٌ». در اینجا که هیچ‌کسی نمی‌گوید مجاز است. یعنی من، مفهوم انسان را در چاق‌تر از خودش استعمال نکردم. بلکه انسان را بر فردی از خودش اطلاق کردم. حالا صلاة یعنی «ما یلزم فی رکعة واحدة». امّا همین را اطلاق می‌کنم بر چهار تا از این‌گونه رکعت‌ها. مثل اطلاق انسان بر زید [ که مجاز نیست].

 

 

 

تفاوت اطلاق و استعمال در مقام

«و مجازیّة الاستعمال فی المجموع، غیر ضائره، کما فی اطلاق الإنسان مع “زید”. إذ یکفی الإطلاق علی الحقیقة». کافی است که اطلاق انسان بر زید «علی الحقیقة» باشد. در سال گذشته به‌طور مفصّل‌تر راجع به اطلاق و استعمال صحبت شده است. استعمال در معنا دخالت دارد. یک وقتی هست که می‌گویند معنای انسان چیست؟ می‌گوییم معنای انسان، زید است. خُب، اینجا مجاز شد. معنای انسان که زید نیست. یک وقتی هست که به زید، انسان می‌گویید. اینجا می‌گوییم معنای انسان چه است؟ نمی‌گوییم که معنای آن زید است. می‌گوییم معنای انسان همان انسان است. امّا فعلاً به وسیله انسان داریم به زید اشاره می‌کنیم. «أطلق الإنسان علی زید، لا أستعمل الإنسان فی زید». می فرمایند مانعی ندارد و  در اطلاق، لازمه مجازیّت نیست. «إذ یکفی الإطلاق علی الحقیقة». همین که ما می‌توانیم لفظ صلاة را به‌معنای حقیقی غیرمجازی بر صلاة چهار رکعتی اطلاق بکنیم مانعی ندارد. «و دعوی الصدق بدون بعضها و عدم الصدق مع التعمّد لترک غیر الرکن، یمنعها الأعمّی»، می‌گویند که این ایراداتی که به آنها وارد بود، أعمّی آنها را قبول ندارد. «الصدق بدون بعضها»، بعض ارکان نیست ولو در رکعت واحده. می‌گوید: صدق صلاة می‌کند. حاج آقا می فرمایند: «یمنعها الأعمّی». ما قبول نداریم حتی اگر به فرمایش ایشان(یکی از شاگردان)، یک نمازی بود که در تمام چهار رکعتش رکوع را نداشت، أعمّی حاضر باشد به این، نماز بگوید. «دعوی» صدق صلاة «بدون بعض» این ارکان مقوّم مسمّا، «یمنعها». أعمّی «یمنع» این دعوی را. پس این، یک لنگه‌ی دعوا شد. و دعوای دوّم این است. «و دعوی عدم الصدق» ارکان نباشد صدق می‌کند. می فرمایند: «یمنعها الأعمّی». «عدم الصدق»، صدق صلاة نمی‌کند با اینکه شما عمداً غیر رکن را ترک بکنید. عمداً فاتحة الکتاب را نخوانید. اینکه نماز نیست. پس ببینید، نقض شد. می‌گویید این ارکان مقوّم است. اگر رکن نباشد، صدق می‌کند. اگر غیر رکن با تعمّد نباشد، صدق نمی‌کند. شما چطور این را گردن أعمّی قرار می‌دهید! أعمّی که این را قبول ندارد. او می‌گوید اگر یکی از این مقوّمات نباشد، صلاة نیست. اگر غیر رکن را عمداً ترک بکنید، صلاة هست. «و دعوی الصدق» صلاة بدون بعض آن ارکان و «دعوی عدم الصدق الصلاة مع التعمّد لترک غیر» این ارکان «یمنع» اعمّی این دعوا را. «و التبادل غیر ضائر». مشکل که در اینجا وجود داشت، مسئله تبادل بود. یعنی در غیر اجزای واجب، اجزاء، متبادل می‌شوند. این تبادل، ممکن نبود. «و التبادل غیر ضائر». تبادل اشکال مهمّی بود. می فرمایند: تبادل، در اینجا ضرری نمی‌زند. چرا؟ «لأنّه فی متن الصلاة کما مرّ». تبادل در خود متن نماز است نه در محصّل آن. در مورد این عبارت «کما مرّ» برای اینکه مقصود شریف ایشان را مطمئن بشوم، برگشتم و خیلی از جاها را گشتم. دقیقاً یک جای خیلی مطمئنّی که قسم خوردنی باشد پیدا نکردم، إلاّ همین چیزی که خیلی دور نیست و هنوز خیلی از آن نگذشته است. گفتم شاید این عبارت «کما مرّ» اشارۀ به مطالب خیلی دورتر باشد. شاید از اوّل بحث صحیح و أعم را مرور کردم. حالا شما هم یک تأمّلی بفرمایید، ببینید که آیا جای مناسبی در فرمایشات ایشان نسبت به آن پیدا می‌کنید یا نه. آن چیزی که من پیدا کردم و مظنون است که منظور ایشان باشد مطلبی است که ایشان در صفحۀ 122، اواسط صفحه فرمودند. «و قد مرّ جريان البراءة فيما لم يكن العنوان الموضوع له اللفظ، معلوما بنفسه أو بحدّه. و ذلك لأنّ المأمور به، وجوده و هو عين المعنون. فالتردّد، في نفس المأمور به بين الأقلّ و الأكثر، لا في محصّله». آن تردد با آن تبادلی که در اینجا گفتند، زمانی‌که خیلی از ملاحظات را جدا بکنیم دو بحث است و مربوط به دو موضوع هستند. امّا خُب، در هر حال ممکن است که نظرشان به همان باشد که دارد در متن صلاة، تبادل صورت می‌گیرد، نه در محصّل. اگر در محصّل باشد، وقتی تبادل و تردد در محصّل یک چیزی بیاید، به محض اینکه ما در متبادل و متردد شک بکنیم، دیگر باید احتیاط بکنیم. چرا؟ چون محصّل است دیگر. مأمور به، آن اثر است. خُب، باید چه کار بکنیم؟ باید صلاة را به‌گونه‌ای بیاوریم که مأمور به و آن اثر و محصّل قطعاً حاصل بشود. امّا وقتی که در محصّل نبود و در متن الصلاة بود، نفس معنون متردد بین تسعه یا عشره بود، در این‌گونه از موارد، شک در محصّل نیست، بلکه شک در متن آن است. وقتی که شک در متن باشد، نه تا جزء ثابت است و نسبت به جزء دهم، برائت جاری می‌شود. ایشان این مطلب را فرمودند. ولی خُب دو تا بحث بود و دو موضوع. آیا این «کما مرّ»، متن صلاة است؟ این خیلی مناسب است. متن صلاة با محصّل الصلاة، دو تا چیز است. آن چیزی که مأمور به است، متن الصلاة است نه «ما یحصل من الأرکان». این خوب است. امّا اینکه خلاصه دو تا بحث بود و تبادل و تردد هم دو مفهوم از آن هست، این هنوز در ذهن من مانده بود. من یک جایی را که فقط احتمال دادم «کما مرّ» اشاره به آن باشد، همین‌جاها است. حالا شما بیشتر بر روی آن فکر بکنید.

 

برو به 0:13:33

شاگرد: در تبادل، دو مسئله مطرح بود. یکی اینکه بحث بر سر تسمیه بود که با وجود تبادل، چگونه [مسمّای یک اسم باقیست] یکی هم بحث برائت و اشتغال بود. سؤال اینجاست که حالا یکدفعه چطور شد؟ تا به اینجا داشتند سر جامع بحث می‌کردند. حالا بحث یک دفعه به مسئله تبادل رسید، یک مقداری…

استاد: من که بحث صحیح و أعم را نگاه کردم، حالا آیا مثلاً یک چیزی در برگۀ لاحقی نوشته بودند که در بحث نیامده است، یا یک جایی بوده است که من ندیده‌ام. حالا می‌خواهیم جای این «کما مرّ» را پیدا بکنیم که در صحیح و أعم، کجا مرّ که تبادل در متن صلاة مانعی ندارد. چون در متن است. تنها چیزی که به ذهنم رسید همین بود که اگر تبادل در محصّل صلاة باشد، متن در مقابل محصّل است. اگر در محصّل صلاة باشد همین مشکلات پدید می‌آمد. امّا اگر تبادل و تردد در متن صلاة بود، هیچ مشکلی از هیچ ناحیه‌ای نداشتیم.

شاگرد: «ما یلزم» را، ارکان فرمودید؟

استاد: بله.

شاگرد: اگر در اینجا بخواهیم تمام ارکان را در نظر بگیریم، فرض تبادل به چه چیزی است؟ اگر همه ارکان باید باشند، چه چیزی می‌خواهد متبادل بشود؟ تبادل در معظم الأجزاء می‌آمد. هشت جزء از ده جز، می‌شود که این باشد و می‌شود که این نباشد. با فرضی که همه ارکان قرار است جزء مقوّم صلاة باشند … .

استاد: در اینجا دیگر موضوعی برای تبادل نیست، آیا شما همین را می‌فرمایید؟یعنی چه «ما یلزم» را ارکان بگیریم و چه اینکه واجبات بگیریم، مانعی ندارد. ایشان فرمودند: «و إن کانت أجزاء رکنیّة». تصریح نکردند که «ما یلزم»… ظاهرش همان کلّ واجبات نماز است.

شاگرد: به قرینه این مطلب پایین عرض می‌کنم که فرمودند «مع التعمّد لترک غیر الرکن»

استاد: خُب. حالا بعداً مقومیّت بعض از ارکان را هم می‌خواهند بگیرند. اوّل فرمودند «ما یلزم فی رکعة واحدة»، واجبات را هم شامل می‌شود. قدر متیقّن آن، ارکان است. در سطر بعد می‌گویند که بعض از ارکان هم کافی است. ولی اینکه الآن روی این فرضی که تا به اینجا پیش آمده‌اند، که ما الآن براساس این فرض، تبادل، موضوعیّت ندارد. چرا؟ چون می‌گوییم مسمّا به صلاة «ما یلزم فی رکعة واحدة». تبادل در چه چیزی؟ اگر بگوییم تبادل یعنی این. یعنی رکوع در یک رکعت، سجود هم در یک رکعت دیگر. یعنی کلّ أجزاء «ما یلزم فی رکعة واحدة» نه یعنی «خارجیاً و مجتمعتاً فی رکعة واحدة». «ما یلزم فی رکعة واحدة» را در چهار رکعت نماز پخش بکنید. سجده آن را در رکعت دوم بگذارید. رکوع آن را در رکعت اوّل بگذارید. مثلاً این‌گونه بگوییم. آن وقت تبادل خوب است. تبادل یعنی یک دفعه سجود در رکعت دوم آمده است، یکی هم در رکعت اول.

شاگرد: نمی‌تواند منظور در اینجا، بدلیّت باشد؟

شاگرد2: بدلیّت چه چیزی؟

شاگرد: بدلیّت در مقام اضطرار که مثلاً رکوع، تبدیل به یک اشاره بشود؟

شاگرد2: خُب، آن هم رکوع است.

استاد: تبادل یعنی تبادل اجزاء، نه اینکه یکی بیاید و مقوّم برود. خود آن جزء مقوّم چه باشد؟ یکی رکوع اشاری، یکی رکوع جلوسی، رکوع قیامی.

شاگرد: آن هم متن صلاة باشد.

استاد: خُب، آیا این تبادل می‌شود؟ چیزی بدل نشد. چون اشکال تبادل این بود.

شاگرد: توضیح ایشان هم همین است. «لأنّه فی متن الصلاة».

استاد: در مقابل متن، منظور ایشان چه چیزی است؟ آیا محصّل است؟ که من یک احتمال می‌دهم «کما مرّ» این را بگوید. اگر محصّل در مقابل متن نباشد…، این چیزی که شما می‌فرمایید، در مقابل متن چه می‌شود؟ تبادل اگر در غیر متن صلاة بود، چه بود؟ مثلاً در رکعت واحده بود؟ انسان خیال می‌کند که منظور از تبادل، انواع رکوع و … نباشد. تبادلی هم که در کفایه بود این بود که جای خود اجزاء عوض بشود. «مقوّم عند وجوده و غیر مقوّم عند عدمه» و حال آنکه مقوّم این است که «مقوّم عند وجوده و عدمه». اگر مقوّم است، خُب وقتی که هست، هست. وقتی هم که نیست، نیست. متقوّم نیست. نه اینکه وقتی هست، مقوّم به آن است. وقتی هم که نیست، اشکالی ندارد. آن چیز، باقی است بدون اینکه مقوّم هم نباشد. به خیالم می‌رسد که معنای تبادل این بود.

شاگرد: آیا می‌شود بگوییم که مقصود ایشان از «ما یلزم»، ارکان است یا احتمال واجبات هم می‌رود؟ به‌خاطر آن مطلبی که در پایین فرمودند «مع التعمّد لترک غیر الرکن»، آیا مقصود ایشان را متعیّن می‌کند که «ما یلزم»، همان ارکان باشند؟

 

استاد: من به قرینۀ واجباتی که بعد از سطر دوم، آمده است، به این قرینه بود که ارکان گفتم و رد شدم. عبارت را ببینید، «إنّ المقوّم ما یلزم». «یلزم» با واجبات هم می‌سازد. امّا «إذ لا صلاة أقلّ منها و الزائد» یعنی زائد بر ارکان در یک رکعت یا زائد بر واجباتِ یک رکعت، در رکعات بعدی؟

شاگرد: نه، زائد بر رکعت اوّل. رکعتی که گفتیم رکن است، زائد بر آن.

شاگرد2: این عبارت «مع التعمّد»، مشخّص می‌کند که آن عبارت بالا می‌خواهد ارکان را بگوید. می فرمایند: اگر غیر رکن را تعمّداً ترک کنیم، آنها [صحیحی‌ها] می‌گویند که صدق نمی‌کند. أعمّی‌ها منع می‌کنند، یعنی صدق می‌کند. پس معلوم می‌شود که مراد در آن بالا، ارکان بوده است.

استاد: بله درست است؛ با اوّلی هم که من عرض کردم باز… چون این حرف‌ها ناظر به وجوه کفایه بود. اوّل وجهی هم که در کفایه مطرح کردند این است که ارکان، مسمّی است. معظم اجزاء هم بود. چه بسا معظم اجزاء را هم در ادامه بررسی بکنند. ولی فعلاً به ذهن می‌آید که منظور، ارکان باشد. امّا واجباتی که در سطر دوم است، باز خیلی صریح نیست. چرا؟ چون «و الزائد» یعنی «و الزائد» بر واجبات رکعت واجب، نه اینکه «و الزائد» یعنی «و الزائد» بر ارکان رکعت واجب. ولی عبارت، تاب هر دو معنا را دارد.

شاگرد: می فرمایند که معیّن نیست «مع التعمّد» در غیر رکن که مقصود، ارکان باشد. یعنی باز احتمال این می‌رود که مقصود، همه واجبات باشد؟ باز احتمال آن راه دارد.

استاد: بله، «عدم الصدق». یعنی وقتی که عمداً قرائت را به جا نیاورد، نماز صدق نمی‌کند. این‌طور می‌فرمایید؟

شاگرد: بله.

استاد: خُب، وقتی که صدق نمی‌کند، اگر شما گفته بودید که واقعاً قرائت در یک رکعت لازم است و جزء مسمّی است، این دیگر ایرادی به آن حرف نمی‌شود. چون می‌گوید من که گفتم «عدم الصدق». پس اینکه «عدم الصدق یمنعه»، یمنع این دعوا را، معلوم می‌شود که فقط ارکان منظور بوده است.

شاگرد: شما احتمال آن را می‌دهید که باز هم، این توضیحی که عرض کردم بشود؟

استاد: یعنی مثلاً بگوییم «و دعوی عدم الصدق مع التعمّد» بنا بر قول کسی که آن «ما یلزم» را ارکان بگیرد. یعنی ما، «ما یلزم» مطلق گفته ایم. اگر هم کسی آنطوری حرف بزند، علی المبنا است، تاب این را دارد.

شاگرد: آن «ما» هم که درآنجا هست، شاید بشود یک مقداری به نحوی بیان کرد [که درست شود] «ما یلزم» یعنی «ما یلزم »مقومّاً درواقع آن چیزی که در یک رکعت، مقوّم است. مقوّم، آن چیزی است که در این یک رکعت، مقوّم است. و لذا همان ارکان بشود. با توضیح بعدش هم که فرمودند «لا صلاة أقلّ منها»، «منها» را هم «من رکعة واحدة» نگوییم. بلکه بگوییم از آن ارکان در رکعت واحده.

استاد: که کلمه «لزوم» یعنی «لزومه مقوّماً». به همین قرینه که فرمودند «إنّ المقوّم ما یلزم». یعنی «یلزم حال کونه مقوّماً». آن وقت، فقط ارکان را بگیرد.

شاگرد: آیا نمی‌شود «لأنّه فی متن الصلاة» را این‌گونه معنا بکنیم؟ چون فرمودند ارکان، صلاة است.

استاد: خُب. ذهن من در تصوّر تبادل همراهی نمی‌کند با این فرضی که در این سه چهار سطر جلو آمدند. تبادل را چگونه تصوّر بکنیم. تصوّر بکنیم، بعد بگوییم «غیر ضائر».

شاگرد: نه، یعنی بگوییم این رکعت واحد موجود است و هیچ تبادلی در آن نیست. هر چه هست، همین اطراف آن است. پس همراه با این متن صلاة، تبادل‌هایی در کنارش هست. همان زائدهایی که فرمودند «و الزائد واجبات فی الصلاة».

استاد: آن چیزی که مشکل تبادل بود، تبادل در مقوّم‌ها بود. اشکال تبادل که در کفایه بود، بر سر چه بود؟ این بود که چطور می‌شود مقوّم، متبادل بشود. مثل اینکه یک موجودی داشته باشیم که مقوّم آن، یا نطق است یا نهق. یک چنین چیزی چطور ممکن می‌شود که مقوّم، یک چیز متردد و متبادل باشد؟ اشکال این بود. خُب، حالا اگر فرض گرفتیم که ارکان، مقوّم است، در اینجا دیگر در فرض مقوّمیّت ارکان، تبادلی نیست. تبادل مختصّ چه چیزی بود؟ مختصّ چیزی بود که معظم اجزاء می‌گرفت. به نظرم در کفایه هم به همین صورت بود. بله، در کفایه هم وقتی که اشکال می‌کردند فرمودند: «أحدها أن‏ يكون‏ عبارة عن‏ جملة من‏ أجزاء العبادة كالأركان في الصلاة و فيه ما لا يخفى. فإن التسمية بها حقيقة لا تدور مدارها ضرورة صدق الصلاة مع الإخلال ببعض الأركان». مسئله، تبادل نبود. بعد اشکال دیگر این بود «مع أنه يلزم أن يكون الاستعمال مجازاً»، این یک. «ثانيها أن تكون موضوعة لمعظم الأجزاء». دیگر تعیین نکردند که رکن باشد. اگر ارکان مقوّم است که دیگر در آنجا تبادل فرض ندارد. وقتی به سراغ معظم الأجزاء رفتید، معظم الأجزا رکن است، می‌گویند اسم نمی‌بریم. معظم اجزائی که عرفاً صدق صلاة بکند. آن جا بود که فرمودند: «و فيه مضافا إلى ما أورد على الأول أخيرا أنه عليه يتبادل ما هو المعتبر في المسمى». پس اشکال تبادل برای چه بود؟ برای این بود که مقوّم‌های ما، یک چیزهای معیّن مثل ارکان نباشد. معظم اجزاء است، آن وقت «یتبادل».

 

برو به 0:25:16

شاگرد: خُب، در آنجا این‌طور پیش می‌آید. ولی در اینجا گفتیم که یک رکعت است.

استاد: خُب، دیگر تبادل فرض ندارد.

شاگرد: در آنجا تبادل در مقوّم‌ها پیش می‌آمد ولی آیا در اینجا هم پیش می‌آید؟ فقط آن یک رکعت حتماً باید باشد و إلاّ اگر کمتر از این باشد دیگر صدق نمی‌کند.

استاد: بله، و آن هم ارکانش. خُب، دیگر در اینجا تبادلی فرض ندارد.

شاگرد: بله تبادل فرض ندارد. پس این تبادلی که ایشان فرموده است، یعنی اصل این صلاة هست، ولی چیزهای دیگری تبادل پیدا می‌کند. آیا مرادشان این نیست؟ چون آن تبادلی که شما می‌فرمایید در معظم اجزاء می‌آمد و در آنجا کم و زیاد می‌شد، ولی اینجا نه.

استاد: «لأنّه فی متن الصلاة».

شاگرد: شاید عبارت خیلی رسا به این مطلب نباشد. ولی شاید مراد این باشد که یعنی خود صلاة موجود است، در چیزهای دیگر تبادل دارد.

استاد: آن وقت باید این‌گونه باشد «لأنّه فی غیر متن الصلاة». اینطوری که شما می‌فرمایید، نیاز به یک کلمه «غیر» دارد.

شاگرد: عرض می‌کنم، خیلی با «فی» رسا نیست. ولی یعنی همراه با متن صلاة.

استاد: یعنی شما می‌فرمایید تبادل نسبت به غیرمسمّی و غیر ارکان؟ «غیر ضائر، لأنّه» یعنی آن تبادل «فی متن الصلاة».

شاگرد: یعنی متن صلاة موجود است و تبادلی در آن نیست. همراه با صلاة است.

استاد: «لأنّه» یعنی آن عدم تبادل؟

شاگرد: منظور این است که خود صلاة موجود است. عرض می‌کنم که حالا شاید عبارت صاف نباشد.

استاد: یک وجهی دیگر هم عرض کردم که منظور از تبادل یعنی ارکان لازم در یک رکعت، امّا تبادل به این معنا که نه اینکه در یک رکعت محقُّق، همه اینها باشند. ولو اینکه به‌صورت پخش هم باشند کافی است. در نماز ظهر، رکوع داشته باشیم، سجود داشته باشیم، تکبیر هم داشته باشیم. چرا؟ چون اینها در رکعت واحده، کلاً شرط هستند. در یک نماز، از اوّل تا آخرش باشند. تبادل به این معنا.

شاگرد 1: خلاف ظهور است. ظاهر حرفشان این است که در یک رکعت باشد. «ما یلزم فی رکعة واحدة». یعنی جوری باشد که در یک رکعت باشد.

شاگرد 2: در ادامه بحث در مورد تبدیل و تبدّل و … دارند.

استاد: در کجا؟

شاگرد: همان ادامه، در بحث صلاة غریق که می فرمایند.

استاد: که همان بحث عرف متشرّعه را می‌فرمایید؟

شاگرد: نه، بعد از عرف متشرّعه. حالا ببینیم که آیا آن مطلب، کمک به فهم مطلب می‌کند یا نه.

استاد: خیلی خب، پس حالا فعلاً عبارت را بخوانیم. در هر حال وقتی که ما عبارت را می‌خوانیم، آن چیزی که به‌عنوان احتمالات آمده است را که عرض می‌کنم. آن چیزی را هم که به‌عنوان سؤال در ذهنم است، سؤال را می‌گویم که در ذهن شما هم مطرح بشود، بعد جلو می‌رویم و معطّل نمی‌شویم. وقتی که جواب آن در ذهن شریف‌تان آمد، برمی‌گردیم و توضیح آن را می‌فرمایید.

شاگرد: آیا ممکن است که ارکان در اینجا، به‌معنای لغوی‌اش باشد؟ یعنی یک رکنی که دارم می‌گویم، همان «ما یلزم» در رکعت واحده است. منظور، ارکان اصطلاحی ما در صلاة نیست.

استاد: نه، چون کلمه «تعمّد لترک» دارند.

شاگرد: نه، آن در مقام مثال است. این‌که می‌گوید «مع التعمّد لترک غیر الرکن»، دارد از باب مثال و نمونه می‌گوید که حالا اگر پذیرفتیم که مقوّمات، آن پنج تا باشند، ترک عمدی غیر رکن، مثلاً موجب ابطال صلاة می‌شود. ولی اگر منظور، ارکان به‌معنای لغوی باشد، به نظر می‌آید که این تبادل یعنی همان که چه چیزهایی حالا ممکن است مقوّم باشد. ممکن است پنج تا باشند، یا چهار تا باشند.

شاگرد2: حالا ادامه مطلب را ببینیم. بعد از آن هم اسم قیام و رکوع و سجود را می‌آورند.

استاد: «بل یقال إنّ عرف المتشرّعة فی المیز عن الصلاة و غیرها، یکتفی بقیام و رکوع و سجود». ممکن است که گفته بشود عرف متشرّعه در اینکه نماز را از غیر نماز در صدق و در تسمیه بخواهند فرق بگذارند، فقط به سه چیز اکتفاء می‌کنند که عبارت باشد از قیام و رکوع و سجود. اگر از دور ببینند که یک نفر ایستاده بود، بعد از آن به رکوع رفت و سپس به سجده رفت، می‌گویند «یصلّی». حالا اینکه ببینند آیا تکبیر گفته است یا نه، یا نیت کرده است یا نه، کاری به اینها ندارند. همین که این شخص را می‌بینند، برایشان کفایت می‌کند. «فالمقوّم بنظر المتشرّعة بعض الأرکان» حتی بعض ارکان و نه تمام آن.

شاگرد: «بل»، ترقّی از نیّت و تکبیرة الإحرام است؟

شاگرد2: نه، «ما یلزم من رکعة واحدة». اول می‌فرمایند «یمکن أن یقال»، سپس می فرمایند «بل یقال».

شاگرد: خُب این هم که همان ارکان شد.

شاگرد2: نه دیگر، بعض ارکان شد.

استاد: بعض ارکان.

شاگرد: خُب دیگر، نسبت به نیّت.

استاد: بله، نسبت به نیّت و تکبیر؛ سجود هم که می‌گویند یعنی مطلق السجود، ولو یک سجده. چون رکن، دو سجده است.

شاگرد: اگر «واو» را در این عبارت «یکتفی بقیام و رکوع و سجود» جمع معنا نکنیم و به هر یک از اینها اکتفاء بکنیم چطور است؟

استاد: اگر این‌طور باشد، باید بفرمایند «فالمقوّم بنظرهم أحد الأرکان». این‌طور مناسب بود. تازه باید از «أو» استفاده می‌شد. «یکتفی بقیام أو رکوع أو سجود». باید به این شکل بیان می‌شد؛«و تطبیق ذلک علی مثل صلاة الغریق لا یخلو عن إشکال».  ایشان «یمکن أن یقال» را فرمودند. حالا می‌خواهند اشکال بکنند. خُب، ما یک صلاة غریقی را داریم که رکوع و سجود و اینها را ندارد. «ما یلزم فی رکعة واحدة» یا حتی «بعض الأرکان» را ندارد. خُب، مثل این را چه کار کنیم؟ «و تطبیق ذلک علی مثل صلاة الغریق لا یخلو عن إشکال». امّا «یمکن دفعه بالفرق بین صلاة المختار و المضطرّ، فی فعلیّة النهی عن الفحشاء مثلاً و شأنیّته و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول»، بدل و اصل. مثلاً رکوعِ سجودی و اشاری با رکوع معمولی و عن قیامٍ. «کالفرق بین صلاة الحاضر و المسافر. بل التبدیل لا یمنع عن الصدق کتبدیل الرکوع و السجود بالإیماء فی صلاة العاری». تبدیل و تبادل همان چیزی است که ایشان هم در بالا گفتند. آیا آن، همان است یا نه. «و أمّا الإکتفاء بما یلزم فی رکعة، فلمکان أنّ الأقلّ من رکعة و لو مع التّبدیل، لا یکون صلاة». می فرمایند «ولو مع التبدیل». اگر در آن، تبدیل هم بشود، اقلّ از یک رکعت، صلاة نیست. یعنی مثلاً یک رکعت است و رکوع ندارد، سجود و قیام و نیّت دارد، «و لو مع التبدیل» می‌گویند. یعنی با اینکه رکوع ندارد، به آن صلاة می‌گویند. امّا اگر کمتر از یک رکعت بشود، دیگر به آن صلاة نمی‌گویند.

شاگرد: ولو رکوع نداشته باشد، منظور این است که یعنی با اشاره باشد؟

استاد: نه، حتی سهو رکوع باشد. یعنی ایشان «و لو مع التبدیل» را این‌گونه فرض گرفتند.

شاگرد: جواب از اشکال به تدقیق در صلاة غریق چه شد؟

استاد: حالا برمی‌گردیم. عبارت را خواندم که انس بگیریم؛ «و تطبیق ذلک». تطبیق ذلک یعنی چه؟ یعنی مقوّم صدق صلاةیّت، «ما یلزم فی رکعة واحدة» باشد. تطبیق این بر مثل صلاة غریق، «لا یخلو عن إشکال». چرا؟ چون «ما یلزم فی رکعة واحدة» را ندارد. «یمکن دفعه بالفرق بین صلاة المختار و المضطرّ». ما که می‌گوییم مسمّی آن چیزی است که «یلزم فی رکعة واحدة» داشته باشد، مسمّای صلاة مختار است، نه صلاة مضطرّ. صلاة مضطرّ یک وضع جدا برای خودش دارد. در چه چیزی فرق می‌گذاریم؟ «فی فعلیّة النهی عن الفحشاء مثلاً و شأنیّته». یک وقتی هست که می‌گوییم صلاة چه است؟ آن چیزی است که نهی عن الفحشاء آن بالفعل است. یعنی «ما یلزم فی رکعة واحدة». گاهی است که می‌گوییم فقط شأنیّت نهی عن الفحشاء را دارد. در چه چیزی؟ در سایر نمازهای غیر‌مختار؛ این «و ما» عطف به چه چیزی است؟ بین صلاة المختار و ما یظهر. یعنی «و بین ما یظهر بملاحظة الأبدال». یعنی «و یمکن دفعه بالفرق بین ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». این، دو تا مطلب. پس صلاة غریق، چطور صلاة است؟ یکی این است که اصلاً صلاة مختار با صلاة مضطرّ دو تا وضع دارند. این دو وضع را من به عبارت نسبت می‌دهم.

شاگرد: فرمودید که عطف به صلاة است؟

استاد: عطف بر «بین» است. این‌طور می‌شود «بالفرق بین صلاة المختار….».

شاگرد: خودش عطف به «الفرق» نیست؟

استاد: «یمکن دفعه»…

شاگرد: «یمکن دفعه بالفرق و بما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول، کالفرق». چون «الفرق» را بعد دارد.

استاد: بله. «یمکن دفعه بالفرق و بما یظهر». به خیالم می‌رسد که در ادبیات می‌گفتند که در اینجا «باء» می‌خواهد برای اینکه [معطوف بخواهد] تکرار بشود. «یمکن دفعه بالفرق و ما یظهر».

شاگرد: خود فرق «یظهر بملاحظة».

استاد: «و یمکن دفعه بالفرق بینما یظهر».

شاگرد: از لحاظ مطلب جور در نمی‌آید.

استاد: یعنی به اصول و ابدال می‌خورد. یعنی «بالفرق بین الأبدال و الأصول».

شاگرد: اگر این‌گونه می‌فرمودند، بله. امّا عبارت ایشان این‌گونه نیست. یک مقداری صاف نیست. حالا اگر آن نکته ادبی را رعایت نکنند، به نظرم یک مقداری أخفّ است.

استاد: که «یمکن دفعه بما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». خُب، آن وقت باید «بملاحظة الفرق» بفرمایند.

شاگرد: نه دیگر. بعد از آن «کالفرق» را می فرمایند. آن چیزی که ظاهر می‌شود با ملاحظه ابدال مع الأصول که این، یک فرقی است.

استاد: «و ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول، کالفرق». خُب پس اگر قبل از آن هم فرق مقدّر باشد، بد نیست دیگر.

شاگرد: آن «ما»، خودش یک فرقی است. خود «ما یظهر»، تفاوتی بین دو چیز است.

استاد: یعنی «کالفرق الّذی یظهر»؟

شاگرد: بله.

استاد: «و یمکن دفعه بالفرق بما یظهر» یا «بما یظهر» که خودش فرق است؛ در هر حال منظور ایشان معلوم است. حالا عبارت شاید صاف نباشد. «کالفرق بین صلاة الحاضر و المسافر». صلاة مسافر بدل از صلاة حاضر است. صلاة حاضر چهار رکعت است ولی صلاة مسافر دو رکعتی است.

شاگرد: فرمودید که «و ما یظهر» عطف به کجا است؟

استاد: من اول عرض کردم «و ما یظهر» عطف بر «بین» است. یعنی «یمکن دفعه بالفرق بین ما یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول». آن آقا(یکی از شاگردان) می فرمایند که «ما یظهر» که خودش فرق نیست که بگوییم «یمکن دفعه بالفرق بینما یظهر». منظور شما این‌طور بود. لذا می‌گویند که عطف به خود «الفرق» بگیریم.

شاگرد: اگر خود «ما» فرق باشد به نظر می‌رسد که خیلی واضح است.

استاد: اگر «باء» را بر سر آن در بیاوریم که دیگر عبارت خوب است.

 

برو به 0:37:23

شاگرد: بله. به آنچه که ظاهر می‌شود. آن فرقی که از این ملاحظه ظاهر می‌شود.

استاد: یعنی «بالفرق الّذی یظهر»؛ «یمکن دفعه بالفرق، و ما» یعنی «و بالفرق الّذی یظهر بملاحظة الأبدال مع الأصول کالفرق بین صلاة الحاضر و المسافر». خُب، حالا اینکه فرق در ابدال و اصول ظاهر می‌شود، آیا تطبیق آن بر «ما یلزم فی رکعة واحدة» ممکن است یا نه؟

شاگرد: آن اضافاتش ربطی به «ما یلزم فی رکعة واحدة» ندارد.

استاد: چگونه آن فرق اوّلی دفع اشکال می‌کند؟ صلاة مختار و مضطر؟ خُب، وقتی صلاة مضطرّ آن اجزاء را ندارد، در هر حال نباید صدق صلاة بکند. می فرمایند «حالا چون که صلاة، صلاة مضطرّ است، ناچار هستیم که صدق بکند؟». اضطرار که کار قهری را نمی‌آورد.

شاگرد: نه، ممکن است که بگوییم در مقام اضطرار، معنای صلاة عوض می‌شود. یعنی صلاة مختار با صلاة مضطر، مشترک لفظی است.

استاد: خُب، حالا این‌گونه هست؟ آنطور که من از عبارات یادم می‌آید، خودشان فرمودند که این‌گونه نیست.

شاگرد: همه این‌ها نماز هستند. همه اینها بالفعل نهی از فحشاء می‌کنند.

استاد: همین نماز غریق را در یک جای دیگر می‌فرمودند که صلاة است و همه اینها در صلاة بودن یکی هستند. بله، در وسط صفحه 120 است. «هذا مع إرادة الأعمّ من الأبدال في المأمور به و أبعاضه، حتّى أنّ التكبير الواحد من الغريق الذي لا يتمكّن من غيره مع قصد البدليّة عن ركعات، يمكن انطباق الجامع المركّب عليه». با این خصوصیّات ممکن است.

شاگرد: پس با فرض بدلیّت تکبیره واحده از کلّ اجزاء است؟

استاد: با فرض بدلیّت «ما یلزم فی رکعة» از کلّ صلاة. یعنی همان احتمال دومی که برای آن عبارت عرض کردم. ولی با تمام اینها، الآن صلاة مختار و مضطر، ولو آن‌طوری هم فرض بگیریم، باز مصحح «ما یلزم» نمی‌شود. «ما یلزم» مصحح صدق است، [که] پخش شده. ما که در صلاة غریق، اینها را نداریم. یعنی ما صلاة مضطری را داریم که آن اجزاء نیستند. خُب، بدل که مصحّح صدق نیست. اضطرار مکلّف که مصحّح صدق نیست. صدق یک چیز قهری است. چون مضطرّ است، پس نمازش نماز نیست. یا باید علی المبناء وضع دیگری داشته باشد، یا بگوییم عدم الصدق.

 اینها را به‌عنوان سؤالاتی که در ذهنم است عرض می‌کنم.

شاگرد: البته با آن توضیحی که آن روز خود شما راجع به صلاة غریق فرمودید، به نظرم هم حل می‌شود که ما نیت را در صلاة غریق، مثل نیّت در نماز عادّی بدانیم و بقیه‌اش را…

استاد: ولی الآن در اینجا، عدول از مبنای مفروض است. چون در اینجا می‌خواهیم مقوّم را «ما یلزم فی رکعة واحدة» یا «بعض الأرکان» قرار بدهیم و حرف بزنیم. لذا فرمودند که «لا یخلو عن اشکال».

شاگرد: اگر «ما یلزم فی رکعة واحدة» را در هر مقامی، یک چیزی بگیریم. یعنی برای صلاة مختار، رکوع و سجود و فلان. برای صلاة مضطرّ مثلاً فقط دو تا از آن اجزاء باشد و برای صلاة غریق فقط یک تکبیر باشد. این چطور؟ همه اینها هم صدق می‌کند.

استاد: یعنی تبادل هم همین باشد؟

شاگرد: تبادل هم….

استاد: یعنی «فی متن الصلاة» یک رکعتی که مقوّم دارد، چه رکعتی برای چه کسی. برای شخص غریق، فقط یک تکبیر است. برای شخص مختار، همه این ارکان و واجبات باید آورده بشود.

شاگرد: یا اینکه اگر صحیح هم بگیریم، با این مثال‌هایی که ایشان زدند، مسافر و حاضر و اینها، اگر اعمّی هم نباشیم باز به مشکل بر می‌خوریم.

استاد: خُب، حالا اگر این فرمایش شما باشد، باز بخش دوم آن باقی می‌ماند که فعلیّت نهی با شأنیّت آن، مربوط به کدام است؟ هر دوی صلاة مختار و مضطرّ، صلاة صحیحه است.

شاگرد: ولی خُب، یکی از اینها فعلیّت نهی را دارد و دیگری ندارد.

استاد: هر دوی اینها فعلیّت نهی را دارد.

شاگرد: صلاة فاسده است که شأنیّت دارد. الآن هم فرمایش ایشان بر سر صلاة فاسده نیست. یعنی اینکه می فرمایند «فی فعلیّت»، متناسب با مختار و مضطرّ نیست. مختار و مضطرّ دو شعبه و دو نوع از صلاة صحیح هستند. امّا فعلیّت نهی و شأنیّت، دو شعبه برای صلاة صحیح و فاسد هستند.

شاگرد: نه، برای صلاة صحیحی که دو تا مرتبه دارند، قابل تصویر است. یعنی صلاة صحیحی که شما می‌خوانید، نیّت می‌کنید، رکوع و سجده آن را می‌روید. مثلاً رکوع آن را که می‌روید، سجده آن را نمی‌توانید انجام بدهید. این‌چنین نمازی شأنیّتش را دارد. به فرمایش خود شما داخل در کوچه نماز صحیح هست. این‌چنین نمازی با نماز فاسد فرق می‌کند که مثلاً یک شخصی نمازش تمام شده است، دیگر فرصت اتمام ندارد، ولی مثلاً به‌طور عمدی یک رکن را حذف کرده است. این نماز، نماز فاسد است. ولی نمی‌شود گفت که شأنیّت نهی از فحشاء را دارد.

شاگرد2: مگر نهی از فحشاء به مراتب کاملش را بگوییم.

استاد: کلمه فعلیّت و شأنیّت که در عبارت آمده است، لفّ و نشر مرتب هست یا نه؟

شاگرد: بله مرتّب هستند.

استاد: خُب، پس یعنی صلاة المختار، فعلیّة النهی دارد. صلاة المضطر شأنیّة النهی را دارد.

شاگرد: یعنی در کوچۀ نماز صحیح است.

استاد: نماز مضطر هم که صحیح است.

شاگرد: این صحتی را که ما داریم می‌گوییم، به لحاظ رفع تکلیف است نه به لحاظ اینکه اقتضای آن نماز را هم دارد. یعنی نهی از فساد آن‌که به فعلیّت نمی‌رسد. چون شخص مصلّی فرصت ندارد که بیش از یک نیّت داشته باشد و یک تکبیر بگوید، همان اندازه را انجام می‌دهد. یعنی فقط در کوچه نماز صحیح قرار گرفته است.

استاد: پس چرا این‌چنین نماز قضاء ندارد؟

شاگرد: قضاء ندارد به این خاطر است که …

شاگرد2: یعنی شاید نهی از فحشاء کامل را ندارد، ….باید صحت‌اش را داشته باشد. یعنی نماز چهار رکعتی مختار، نهی از فحشاء درآن به فعلیّت رسیده است به مراتب کاملش. یعنی می‌تواند برسد. ولی نماز مضطر، شأنیّت آن نماز کامل را دارد. گر چه خودش هم یک مقداری را دارد، ولی شأنیّت کامل را دارد. فعلیّت ناقص را دارد و شأنیّت کامل را. اگر این را بگوییم چطور است؟

استاد: شأنیّت نهی یعنی مرتبه‌ای از ناهویّت، بالفعل است و نسبت به مرتبه کامله، شأن است.

شاگرد: باید در عبارت تقدیر بگیریم. ظاهر عبارت این را نمی رساند.

شاگرد2: ممکن است که یک احتمال دیگر این باشد که بگوییم ما تا اینجا آمدیم در مورد ارکان یک صلاتی که صلاة مختار بود و کامله بود، صحبت کردیم. حالا یک کسی بیاید و بگوید من همین را با صلاة غریق تطبیق می‌دهم. خُب، صلاة غریق هم که صلاة است دیگر. چون صلاة است، پس ما گفتیم که ارکان، آن أقلّی که گفتیم، همه‌ی آنها به کنار رفت و فقط یک تکبیر باقی ماند. ایشان می‌گویند «خُب، حالا این تطبیق این‌چنینی لا یخلو عن اشکال که حالا این را دفع می‌کنیم که بیائیم و فرق بگذاریم. بگوییم کسی که مثلاً مختار هست، شما نمی‌توانید برای او، صلاة مضطرّ بگویید. چرا؟ چون اگر صلاة مضطرّ را برای کسی که مختار است در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که شأنیّت نهی عن الفحشاء را دارد. ولی فعلیّت ندارد. و لذا بین این دو تا فرق بگذاریم. حالا نمی‌دانم در آخر چگونه می‌خواهند بین اینها جمع بکنند».

استاد: یعنی صلاة غریق شأنیّت دارد؟

شاگرد: نه، اگر بخواهیم أقلّ صلاة غریق را برای کلّ، ملاک بگیرم، یعنی مثلاً کسی غریق نیست، امّا بخواهد به آن[ملاک]، این صلاة را مرتبط بکند. بگوییم خب، آن شرایطی که الآن برای این شخص بوجود آمده است، چون حال این شخص، حال غریق نیست، فلذا شأنیّت صلاة بودن را دارد. أعمّی این را می‌پذیرد و این أقل بودن برای صلاة را می‌پذیرد ولی می‌گوید که به شأن می‌توانید اطلاق بکنید.

استاد: یعنی به نظر شما یک تکبیر، در هر حال مقوّم تسمیه بشود؟ و چون شأنیّت دارد برای صلاة غریق، یکجا فعلیّت دارد، فعلیّت یکجا برای غریق، کافی است برای شأنیّت آن برای همه جا.

 

برو به 0:46:34

شاگرد: بله. همین‌طور وضعیّت صلاة مضطرّ برای شخص مختار. حالا نمی‌دانم چطور بشود. ولی خُب، آیا این احتمال خیلی بعید است؟

استاد: «فیه» به «الفرق» بازگشت می‌کند دیگر. «یمکن دفعه بالفرق بین» این «فیه». «فیه» توضیح برای فرق است. «بالفرق بین صلاة المختار و المضطرّ فی فعلیّة النهی». فعلیّت یعنی مختار، نه یعنی مضطر. بلا اشکال صلاة غریق، صلاة مضطرّ است. خُب، فرق در چه است؟ «فی فعلیّة النهی و شأنیّته». یعنی در صلاة مضطر بالفعل است، در صلاة مختار شأنیّت دارد؟!

شاگرد: بله دیگر. اگر بخواهید همان را در صلاة مختار بیاورید شأنی می‌شود. در مضطرّ، شرایط مضطرّ را لحاظ بکنیم، همان فعلیّت دارد. امّا برای مختار، همان را بخواهیم بیاوریم، شأن می‌شود. ما می‌پذیریم که در اینجا می‌توانیم تسمیه را بیاوریم ولی مگر ملاحظه شأنیّت را بکنیم که لفّ و نشر مشوّش می‌شود.

استاد: «و ما یظهر» هم براساس فرمایش شما برای صلاة حاضر و مسافر، توضیحش این می‌شود که همانی که بالفعل برای مسافر است، همان برای حاضر، شأنی است.

استاد: حالا من عبارات را خواندم. سؤالاتی هم که در ذهنم بود که حالت ابهام داشت و در عبارت بود عرض کردم. حالا بر روی آن تأمّل می‌کنیم. بعضی از اوقات هست که عبارت به‌گونه‌ای است که یک یا چندین سؤال باقی می‌ماند. پرونده بحث مفتوح است تا ببینیم چه می‌شود.

شاگرد: یک مبنایی داشتید که خیلی بر روی آن حساس بودید که همان مسئله پیش مطالعه بود. اگر سروران عزیز وقت بکنند یک پیش مطالعه‌ای داشته باشند، شاید بحث سریعتر پیش برود.

شاگرد: مطلبی که در صفحه 120 گفته شده است، دراین بخش« بیان تصویر جامع مرکّب»، برای آن تبادل به درد نمی خورد؟ «بیان تصویر جامع المرکّب».

استاد: برای این تبادل اینجا؟ به درد می‌خورد. فقط مشکلی که دارد این است که «کما مرّ» در نسخه‌ی اولیّه هست. شماره یک. امّا جامع مرکّب و اینها برای نسخه چهار است. من نسبت به اینها توجه داشتم. اینکه برگشتم و نگاه کردم. ولی خُب، «کما مرّ» را زمانی نوشته‌اند که هنوز این‌گونه نبوده است. خلاصه باید اینها را حل بکنیم.

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

شاگرد: ……أعمی چرا منع می‌کند؟

استاد: می‌گوید خُب، وقتی که من نماز می‌گویم، نماز یک مقوّم صدق دارد. مقوّم آن چه است؟ ارکان یک رکعت. دیگر اگر همین یک رکعت مقوّماتش را نداشته باشد که دیگر نماز نیست. «یمنع صدق صلاة». وقتی که مقوّماتش را ندارد، دیگر اصلاً نماز نیست. نه اینکه نماز است و فاسد.

شاگرد: با اینکه أعمّی است، با توجه به تعریفی که از ابتدای کار گفته است؟

استاد: بله، «یمنعها». همان چیزی که صاحب کفایه گفتند، اجازه نمی‌دهیم که منع بکند. صاحب کفایه گفتند «فیه ما لا یخفی» که با نبود بعض از ارکان صدق می‌کند. حاج آقا می فرمایند «او قبول ندارد». او می‌گوید که اگر یکی از اینها رفت، من قبول ندارم. «یمنعها» که أعمّی می‌گوید یعنی همین.

شاگرد: چون از ابتداء گفت که حدّاقل ارکان را داشته باشد؟

استاد: بله. به او می‌گویند که خودش این را قبول ندارد.

 

 

کلید واژگان: تصویر جامع أعمّی-اطلاق- استعمال -تفاوت اطلاق و استعمال-

 


 

[1]. قرب الإسناد (ط – الحديثة)، النص، ص 174، ح 641.

[2]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏6، ص 435، ح 25.

[3]. مباحث الأصول، ج‏1، ص 123.

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است